چه جوری بیخیال کنکور امسال بشم؟

سلام.اول تکر کنم ازخانم ها تیام مینوش اقای امین و همه دوستای خوبی که پست قبلی جوابمو دادن

اما مشکل جدیدم.غصه اینکه پارسال و امسال از عید وقتمو هدر دادمو کاری نکردم مثلا برای کنکور کارشناسی نخوندم/یا کار مفیدی نکردم.خواهرم امسال برای امتحان ثبت نامم کرد.ولی من نمیتونم درس بخونم.کم که نیست ازمون یه رشته مهندسیه
میخواستم اوضاعمو خوب کنم بیشتر گیج شدم.
تیام شما که میگفتی رتبه ات سه رقمی بودهوالبته رتبه کنکورکارشناسی خودم هم خوب بود ولی دانشگاه درست درس نخوندم.به نظرت چندماه وقت میبره خوب و بدون فشار برای کنکور ارشد خوند؟
میشه کار کرد و درس خوند؟میشه برای امتحان ارشد درس خوند و کار کرد؟ میشه دانشگاه موقع گذروندن مدرک کارشناسی ارشد سر کار رفت؟
الان یه نظرتون چیکار کنم این دوماه تا کنکور فشرده درس خوندن بلد نیستم. وقتمو تلف کنم؟ چه جوری خودمو اروم کنم ؟ برم دنبال کار؟ برای سال بعد بخونم؟
کسی هست درس بخونه و کارهم بکنه؟ شدنیه اصلا؟دختر خانم 25 سال و چندماهه هستم

- - - Updated - - -

دلم میخواد برای اینکه کارم راحت تر بشه برم دانگاه ازاد ولی نمیدونم سطح دانشگاه و شهریه اش چه جوریه و البته صد در صد هزینه شو هم نمیتونم بدم

سلام.

دختر خوب ، برای درس خوندن لازم نیست روزی 24 ساعت درس بخونی!!!! پس هم میشه کار کرد و هم میشه درس خوند. هر چند .... خوب وقت و همتتو رو هر چیزی بذاری بهش میرسی.

مثلا تو الان وقتت و همتت رو رو استرس و اضطراب گذاشتی، پس تا سن 100 سالگی هم همین جوری خواهی موند. فک نکن من نمیفهمم استرس چه بلایی سر برنامه های آدم میاره ها.

دوست داری درس بخونی ولی نمیتونی رم میفهمم. اینکه دست خودتم نیستم میدونم.

اصل حرفمو تو یه جمله بهت میگم بقیه ش چرته :) خوندی و دوست داشتی و عمل کردی من خوشحال میشم.

آدمی!!! و آدم توانایی انجام چند کار رو با هم نداره!!! مگه اینکه اولویت بندی کنه. در این صورته که موفق میشه چند کار رو درست و همزمان انجام بده. والسلام.

اما بیا یه بار برا همیشه مشکلت رو حل کن.

من دوست دارم به جای ماهی بهت ماهی گیری یاد بدم. پس ناراحت نشو که بی ربط به سوالت برات مینویسم.

بیا و بفهم دقیقا از ریشه و بنیاد دلیل کارای تو چیه. باید بدونی هر گونه رفتار تو از یه علت مشخصی تو ذهنت نشات میگیره. حالا خود آگاه و اکثریت نا خود آگاه. همین که دوست داری اما

نمی تونی ریشه در نا خود آگاه تو داره. باید بفهمی چرا این فکرو میکنی، اونوقت تبدیل میشی به دختری که میخوای و میتونی و عمل میکنی!!!

ببین من برات یه دونه از علت کاراتو ریشه یابی میکنم ، ولی تو هم سعی کن وقتای آزادت بشینی به خودت و کارات فک کنی ، افسردگی نگیری ها!!!! در ضمن وقت های آزاد نه موقع کار و

درس!!!!

تو هم مثل همه ی آدمای دنیا از رنج فراری هستی، برا همین دوست نداری زیاد زحمت بکشی!!! اما دوست داری به نتیجه های مطلوب هم برسی. قبول داری؟

این کاملا طبیعیه. یعنی همه دنبال خوبی هستن و از رنج فراری ان.

اما به عنوان یک انسان بالغ میدونی که هر چیز خوبی یه هزینه ای داره. درسته؟

خوب تو حاضری هزینه بپردازی. یعنی تو مسئله ی درس خوندن ، تو حاضری درس هم بخونی. یعنی جوری نیستی که فک کنی درس نخونم اما مثلا روزانه قبول شم. درسته؟

خوب ذهن ناخودآگاه تو الان میاد و بررسی میکنه که نسبت هزینه به منافع تصمیمت چقدره. به صورت کاملا نا خودآگاه !!! خوب حالا فک میکنی ذهن تو واقعا به چه نتیجه ای رسیده؟

آفرین!!!دقیقا به این نتیجه رسیده که بهتره تا اونجایی که میتونی از درس دوری کنی!!!! اما از طرف دیگه چون به جمع بندی کامل نرسیدی و کاملا نمیتونی از منافع قبول شدن تو دانشگاه

بگذری به تضاد رسیدی و خوب استرس و اضطراب تنها نتیجه ی طرز تفکرته.

حالا اگه کره ی زمین هم بهت بگن درس بخون و درس خوندن چقدر منافع داره و .... منو هم کفن کنی!!! قرار نیست درس بخونی. تا موقعی که کاملا بفهمی هزینه ای که میدی اصلا

چیزی نیست!!! باید به خودت بفهمونی که رنج نیست!!!! ضمیر نا خودآگاه درسته که مغزته ولی خیلی خیلی خیلی گیجه!!!! اصلا نمیفهمه !!!! خیلی خشک و بی منطقه.

تو به درس داری به چشم یه دشمن خونی یا یه رنج بزرگ یا یه دیو دو سر نگاه میکنی!!! خوب چه انتظاری داری از خودت؟

بنابر این تا موقعی که درس خوندن برای تو رنج باشه وضعیتت همینه.

ببین به نظرم اونقدر که تو از درس خوندن میترسی!!!! که من از گربه میترسم :) . نه درس ترس داره نه گربه، اتفاقا اونا باید از ما بترسن!!!!

پس بشین مثل آدم تکلیفتو با خودت یک سره کن.

تو فقط یک راه داری. یا کلا درس رو بذار کنار و راحت شو، یا نه سعی کن این ترس و ابهت درس خوندن رو بریزی.

باید شروع به درس خوندن کنی که کم کم برات تبدیل به لذت بشه و ذهنت تورو اتوماتیک هدایت کنه.

راستی دلت بد جوری پیش کار گیر افتاده هااااا. این جوری نمیشه. بشین موقعیت هاتو قشنگ بسنج و با خودت دشمن نباش. شاید اصلا تو موقعیت تو لازم نباشه درس بخونی:))

موفق باشی.

سلام تیام.مرسی که اومدی اینجا به حرفات نیاز داشتم
مرسی که مساله رو باز کزدی.افرین قسمت بزرگ مشکل من همینه
حالا من هم به نتیجه ای رسیدم همین قضیه ترس من سه تا دلیل داره
1 دیرشده وقت هارو هدرددادم.راه حل:میخواستی هدر ندیو بفکر الانت باش
2 من حساب کردم امسال که نه سال دیگه اگه کنکور بدم حالا حتی اگه برم پیام نورمیشه یرای سال 95.سال اولش روهم بزاریم برای شناخت رشته و محیط و مقطع اونوقت میشه 28 سال و چندماهم29. الان دیدی تمام اگهی های استخدام دولتی و غیر دولتی میگه زیر30سال؟اونقت منه 28 ساله و چندماهه تازه یکسال ارشد ر خوندم ! و جای سختشم بخوام برم دنبال کار نمیگن تو بینجربه کار و سابقه کار با این سنت خجالت نمیکشی؟ خودم خجالت میکشم و یکی از علت های ترسمه. دوم اگه فرض کنیم که همه باید ازدواج کنن تو اون سن برای ازدواج دیر نیست ؟ سن ازدواج الان چند ساله؟ اونوقت هم جوون و دوست داشتنی هستیم؟

سوال بعدی به نظرت چی میشه ماها یهو اینطور میشیم و درس برامون غوب میشه ای رنج بزرگ؟ ماهایی که قبلا اینجوری نبودیم؟
سوال مهم :چرا موقع تحلیل مشکلات حاد ترم ذهنم بجای حل کردنش جاهای بی ربط میره؟ مثلا به جای اینکهه راه حل فلان کار که برام سخته رو پیدا کنه فقط بهونه میگیره و میخواد با غصه خوردن وقتو تلف کنه؟
و اخر:به دور از مساله فرار از زنج به نظر تو امسال رو چه کارکنم؟ این دوماهو؟ میدونی چرا میره ذهنم دنبال کار؟ چون میخوام ببینم اگه نمیشه امسال درس خوند لااقل این دوماه رو یه کار مفیدی بکنم
ممنون که اومدی

خواهش میکنم

متاسفم من فک کنم دو سه هفته نتونم بیام تالار یه پست بهت میدم امیدوارم برات مفید باشه.

به نظرم مسئله ی اساسی زندگی تو در حال حاضر ازدواجه. تو داری به ازدواج فکر میکنی و اصلا رو درس تمرکز نداری. بنابراین مشخصه که نتونستی تا الان خودتو جمع کنی.

یعنی اولویت اصلی زندگی تو میشه ازدواج. اولویت دوم میشه کار و در آخر ادامه ی تحصیل. یعنی شاید تو اصلا ادامه تحصیل برات اولویت هم نیست:)

حالا بگو ببینم برنامه ی دقیق تو برا ازدواج چیه؟

ببین تو یه هدف اصلی داری به اسم ازدواج. الان باید دقیقا بدونی براش باید چیکار کنی. وگرنه کاملا طبیعیه که استرس میگیری!!!

مشخصه نمیشه برا ازدواج برنامه ریخت!!! به هر حال دختریم و داریم تو یه فرهنگی زندگی میکنیم که اگه ازدواج نکنیم جرمه :( در ضمن باید انتخاب بشیم و خدا میدونه چی تو انتظارمونه .

بنابراین همین بلاتکلیفی خودش کار دست ما میده!!!

بنابراین، برا ازدواج باید دیده بشی :) تو اجتماع بودن و ورزش کردن و عروسی و عزا و روضه و ... باید تو زندگی روزانه ات جا داشته باشه. خودتو تو خونه حبس نکن.

سوال آخرت که الان باید چیکار کنی اینه که اگه کار خوب پیدا کردی و حقوق خوب و با ارزش کلا، به نظرم درس نخونی بهتره. به هر حال برا استخدام تو لیسانس داری دیگه. کلا فوق برا ادامه

تحصیل تو مقطع دکتری هست .بری بخونی وسط ول کنی که چی بشه!!! کار داشته باشی می ارزه.

اما اگه الان کار نداری و موقعیت کاری هم نیست خوب ، الان راه دیگه ای هم داری؟ تو این دو ماه هم قرار نیست معجزه بشه و استخدام کنن یا اینکه ازدواج کنی بری سر خونه زندگیت.

میدونی شرایطت شبیه اون موقع های منه که مثلا فردا امتحان داشتم و نخونده بودم ، یه هویی به کار خونه و لباس شستن و غذا پختن علاقه مند میشدم :). فقط به خاطر فشار استرس.

خوب پستم طولانی شد اما جواب بقیه سوالات فقط یک کلمه اس. تو خودت رو دوست نداری. نمیدونم از چی خودت خوشت نمیاد. مثلا ظاهرت یا اینکه تو بچگیت بهت فهموندن ناخودآگاه یا

عمدی که تو دوست داشتنی نیستی و الان تو وجودت نهادینه شده. ممکنه پدر و مادرت با هم مدام دعوا میکردن یا اینکه مادرت ضعیف بود و ... به هر حال ضعف هویتی داری.

ببین تو قبلا وقتی درس خون بودی فک میکردی با اینکارت مفید میشی و مورد توجه. حواست هم پرت نبود اما یکم که بزرگتر شدی و رفتی تو جامعه دیدی نه، اونا مال بچگی بود الان معیارا از

معدل و دانشگاه برداشته شده و شده قیافه و پول و ازدواج و ... برا همین نسبت به درس سرد شدی.

مثلا تو معدلت 20 هم باشه آیا کسی با تو به خاطر معدل ازدواج میکنه؟ اگه این جوری بود مطمئنم تو حسابی درس خون میشدی.

خوب نیست دیگه!!! درس برا یه دختر ارزش نیست. ازدواج ارزشه. حالا خیالت از بابت ازدواج راحت بشه میشی همون دختر درس خون. هزار تا فکر توسرته !!! تمرکز نداری.

غصه خوردن و تفره رفتن فقط بازی های ذهنه. اینا از گذشته های دور ، اون موقع ها که بچه بودی تو ذهنت ساخته شده. خیلی باید تلاش کنی که ریشه یابی کنی.

ببین تو حاضر نیستی با چاقو انگشتت رو قطع کنی اما اگه افسردگی بگیری شاید اینکارو با دستای خودت بکنی.بازی ذهنه.

تو اگه الان واقعا خودتو دوست داشتی و برا عمرت ارزش قائل بودی این جوری حاضر نمیشدی خودتو با استرس پیر کنی و کلی خطر سرطان و ام اس و آلزایمرو ... رو به جونت بخری.

متاسفانه متوجه نیستیم و داریم خودمون خودمون رو داغون میکنیم.

ببین مشکل تو میتونه این باشه که الگو نداری و نمیدونی باید الان چیکار کنی. فکر درست چیه و رفتار درست چیه. بازم به ضعف هویتی دوران کودکیت برمیگرده. به این که خودتو مقصر

میدونی و بی ارزش.

باید اونقدر از درون قوی باشی که بتونی به خودت اعتماد کنی و اینقدر سرگردون نباشی . اما تو داری با خودت چیکار میکنی؟ مدام توهین مدام آه و ناله، مدام ضعف!!! نتیجه اش چی

میشه؟ اینکه الان که یه مقدار استرس داری دست و پاتو گم میکنی و ....

بهت توصیه میکنم حداقل از این به بعد کمی بیشتر با خودت مهربون باشی. تک تک کلماتی که به عنوان توهین به خودت میگی یه روزی کار دستت میده.

هیچ وقت خودتو تهدید نکن. همیشه جلو آیینه از خودت تعریف کن و تیپ بزن و به خودت احسنت بگو. واقعا از ته دلت باید از جسمت راضی باشی.

به هیچ عنوان خودتو تنبیه نکن و با خودت غریبه گی نکن. هیچ دلیلی برای بد بودن تو نیست . نذار بازی مقایسه ی خودت با دیگران تو رو داغون کنه.

برای خودت بهترین باش و فقط و فقط برا خودت کار کن.

با این جور برخوردای صحیح و متشخصانه با خودت مطمئن باش به زودی آرامش به سراغت میاد.

موفق باشی.

fبین تیام تا الان تمام حرفاتو قبول داشتم اما اینو نه
همونطور که تو پست قبلیم گفتم نه ذهنی نه شعوری نه عقلی نه حتی علاقه ای الان اولویتی برایازدواج ندارم
فق
ط گفتم ترس دارم که توی پروسه زمانبر درس الانم لخاطر اینکه سنم بالا 25 هست برای ازدواج دیر بشه میخواستم نطر شما یا بقیه رو بدونم که ایا دیر میشه یا نه و اون سن هنوز برای ازدواج مناسبه و بقیه سوال هام

آخ ببخشید:311: راست میگی یه بار بهم گفته بودی فراموش کرده بودم معذرت میخوام. تو ازدواج رو بردار یه چیز دیگه بذار :).

میدونی چیه ، از بس تو این مدت بهم گفتن مشکل خودم ازدواجه !!! فکرم مدام مشغوله به ازدواج و خواستگار و ... میگن ازدواج کنی و سر و سامون بگیری آدم میشی :) به خاطر شرایط

خاصی که دارم میگن. آخه زیاد با این موضوع تو خونه درگیرم و چند وقته پیش به نشانه اعتراض میخواستم یه کارایی بکنم مشورت کردم منصرفم کردن ولی الان مصمم هستم که از ایران برم

و تنها زندگی کنم. مخصوصا اینکه یکی تو تالار انداخته تو سرم که برم و اینجا نمونم :) بهتر از ازدواج کردنه!!! میدونی اگه ویروس ابولا بگیرم و یا برم عضو گروه داعش بشم برام لذت بخش تر و

قابل قبول تر از ازدواجه.

به هر حال درکت میکنم. اما اگه موقعیت خوب برا ازدواج داشتی ازدواج کن . دانشگاه پیام نور و کار همیشه هست. موقعیت خوب ازدواج همیشه نیست.

سلام نکته

خواستگار که نمیاد صبرکنه شما ارشدت تموم بشه؟؟؟ ممکنه همین ماه دیگه یک خواستگار خوب برات بیاد بعدشم هم درس بخونی هم ازدواج کنی!! نفهمیدم این دوتا چه ربطی بهم داشت؟

سرکار هم میری ایشالله. به نظرم یکم پاتو بزار درون گود جای اینکه انقدر از بیرون گود نگاه کنی و هی امکان سنجی به ظاهر منطقی انجام بدی.به قول تیام اینا همه بازی ذهنه!

دست از سرزنش خودت بردار و از همین فردا شروع کن.شروع کردن چطوره؟فردا صبح 1 ساعت آسون ترین و قشنگ ترین درستو بخون به همین سادگی...دست از کمال طلبی افراطی بردار

که بسیار باعث عقب نگه داشتنه. دنبال کار رفتن هم بزار واسه بعد کنکور یایه روز درهفته اش کن.تو که این همه صبر کردی دو ماهم روش.بعد کنکور تا سال دیگه 7 ماه وقت داری از 6صبح

برو دنبال کار تا 8شب هرروزززز:303: اومدو کار خوبی پیداکردی نخواستی اصلا بری ارشد چیزی هم از دست نمیدی . پس نهایت تلاشت رو کن برای موفقیت .اقدام کردن ترس رو ازبین می بره و بهت اعتماد به نفس بیشتر میده.

موفق باشی :72:

hگه کسی اینو میخونه و میتونه کمک کنه دریغ نکنه
من تا کتاب رو میگیرم دستم.هزار تا فکر میاد توی ذهنم .مدام فکرهامیان نمیزارن درس بخونم .نمیفهمم این چه دردیه به خدا.از زندگی سیرم کرده این حال
سلام ارم فقط یه جمله بگم من قبلا خواستگارا خوب داشتم که بخاطر اوضاو مشکلاتی کع داشتم جرات نکردم کسیو اجازه بدم بیاد.الان هم دو ساله که خونه نشینم . مورد مناسبی و حال و فکر و مغزم رو هم که گفتم بهتون
اگه میخوام برم سر کار برای تقویت اعتماد به نفسمه میخوام حالم خوب شه

نکته جان هدفت از ارشد خوندن چیه و اولویت چندم زندگیته؟
کار کردن برات مهم تره؟
ازدواج و تشکیل زندگی؟
چی؟

چرا می گی اعتماد به نفس ندارم؟

سلام شیدا جان
اگه بخوایم عدد بدیم از 7
درس خوندن امتیازش 5
کار 3 امتیاز
ازدواج 1
بیخیالی و خواب و تفریح 4
درسته درس نمیخونم ولی میدونم اولویتش بالاست
ولی گفتم که نمیدونم این درده جدید چیه که فکرمو فلج کرده نمیزاره درس بخونم
یکی از هدف هام اینه که میخوام لیسانسمو جبران کنم و خاطرات بد سال اخر تحصیلم که یه ادم بدردنخور بود رو از بین ببرم. مهارتمو برای کار بهتر کنم و اعتماد به نفسمو دوباره پیداکنم
اعتماد به نفس ندارم دیگه همین که از همه چیز جتی کارهای ساده میترسم. خودمو پایین میدونم. وقتی یکی که نمراتش خوبه میبینم یا اگه کسی کوچکترین توهینی بهم بکنه بهم میریزم یا همین که افتاده تو جونم که نمیوتنم و خیلی چیزای دیگه نشون میده اعتماد به نفس ندارم

منظورت اینه که برات ارشد گرفتن از روال عادی زندگی (ازدواج و بچه دار شدن و ... ) مهم تره؟

نکته جان، ازدواج و تشکیل خانواده و بچه دار شدن یک قسمت مهم و روال عادی زندگی هست.

چرا اینقدر برات کم اهمیته؟

این لینک را هم بخون.
البته اگر کل تاپیکشون را بخونی بد نیست.

اره شیدا جون .درس و مستقل بودن برام از هرچیزی مهمتره.این که از این حال دربیام گذشته رو جبران کنم و برای خودم کسی بشم
فقط به این دلیل نیست ولی مگه خانواده ما برامونچه کردن که من بخوام چهار تا ادم دیگه رو بدبخت کنم؟
ازدواج زودش دوسال دیگه و بجه فوقش یک بچه
من دلم نمیخواد دراینده بشینم تو خونه و منتظر باش م شوهرم بیاد یا از قیافم عیب بگیره یا از دست پختم یا یه دختر جدید دلشو بدست اورده باشه
میدونی بیشتر میلم هم واسه کار رفع نیاز مادیه چون خانواده حمایت کننده ندارم 20 سال دیگه باید با زندگیم چه کنم؟
اگه نیاز مادی نداشته باشم اصلا ازدواج نمیکنم و ادمی هم نیستم که یه مرد بخواد بخاطر دوزار پولی که بخواد بهم بده هزارتا منت بهم بده و یک میلیارد خواسته ازم داشته باشه.
نیاز عاطفیم رو بدون از جنس مخالف میتون و برطرف کنم. این همه چیز خوب فقط کاش پولش بود

نکته جان،

تصویری که از زندگی زناشویی و خانواده توی ذهنت هست خیلی مشکل داره. کاش بتونی اصلاحش کنی
و زندگی قشنگی را متصور بشی. امیدوارم دوستانی که خوب حرف می زنند، سری به تاپیکت بزنند و برات این تصویر را روشن تر کنند.

از این خونه ای که توی ذهنت داری، من هم ترسیدم. حق داری بگی ازدواج اولویت آخرمه https://s.yimg.com/lq/i/mesg/emoticons7/5.gif

سلام خانم، ( خيلي سريع پيامهاي شما رو ديدم)
مي شه هر چي دلت مي خواد بدون محدوديت ليست كني؟ هر چي دلت مي خواد! ليستش رو اينجا بنويس

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط sci;363 [QUOTE=sci

سلام خانم، ( خيلي سريع پيامهاي شما رو ديدم)
مي شه هر چي دلت مي خواد بدون محدوديت ليست كني؟ هر چي دلت مي خواد! ليستش رو اينجا بنويس

---

سلام. مرسی ممنون از اومدنتون.خداروشکر یکی فهمید من نیاز کمک دارم. ببخشید دیر شد.قادر به ارسال پاسخ نبودم

سلامتی
خوب درس بخونم تا به دلم بشینه
دانشگاه خوب که دارم درس میخونم
فوق نشد دکتراخارج از کشور
یه شغل خوب که برازنده تمام سال هایی که عاشق درسام بودن و تنها کسم بودن باشه
یه حیوون ملوس
این سال های نا ارومی و گیجی تموم شه برگرده حالم به گذشته
تمرکز حواس
دلی که عاشق موسیقیه یا یه سری برنامه های خاص مثل قبل
خدا
تنهاییو دلم نمیخواد صدای دور وبری هام رو بشنوم چون خیلی حرفای نامربوط میزنن که هیچکدوم درست نیست
دوتا زبان برنامه نویسی رو یاد بگیرم
دوره شبکه ببینم
خودمو به همه کسایی که اذیت یا تحقیرم کردن نشون بدم و تلافی کنم
کلاس ورزش و بدنسازی برم
گیتار یاد بگیرم

انگلیسی رو مثل یک امریکایی صحبت کنم
تایپ دو دستی یا سریع یاد بگیرم
تا حدی خود ارایی یاد بگیرم
پول دربیارم تا جراحی کنم و افتادگی شدید پلکم که ناراحنم میکنه رو درمان کنم
جزاحی کنم و دوربینی و استیگماتیسم رو از بین ببرم.
برم یه گوشه دنیا زندگی کنم که خیلی از این ادمهای فضول و حسود و اشوبگری که همه چیزشون جوره و فقط سرشون تو زندگیه بقیه هست رو نبینم
کنسرت رفتن.اوازم ارایش و لباس خریدن و سینمارفتن روهم دلم میخواد ولی یکی دوساله محروم رکدم خودمو.
عشق واقعی. وفاداری مثل من چند سال پیش

ببخشید اگه خواسته هام بالا هستن یا به سوال شما بی ربط. اگه لازم دیدید یا جیزی یادم اومد میگم

من دیشب مشترک انجمن شدم.از مدیران سایت خواهش دارم فعالش کنن تا بتونم پست بگذارم

بانو نکته سلام .
اول از دو بانو فوق تیام عزیز به خاطر پستهای خوبش و بانو شیدا گرامی به خاطر نکته سنجیشون و نگرانیشون ممنون و تشکر
اما تایید پست 12 بانو نکته توسط تیام و ترس بانو شیدا از این پست منو بیشتر نگران این دو عزیز کرد .

با وجود ورود کارشناس دعوتی به این تاپیک جای جسارت من حرفی بزنم ولی چند نکته رو دوستانه خدمت این بانو گرامی عرض میکنم .
قبلش بهتون بگم شما تاپیک های زیادی داری که با برسی سطحی من متوجه شدم در بعضی موارد سرخوده و نا امید شدید و کلا اعتماد به نفستونو از دست دادین طوریکه نگرشتون به زندگی منفی شده و یاس و نا امیدی در شما موج میزنه از زندگیت تا به امروز فقط مشکلاتشو دیدی و خوبیهاش ارضاتون نکرده .

بانو اول خوب گوش بده بعد پیش خودت قضاوت کن . اونچه که من به شما میگم کاملا از سر دلسوزی و نگرانی اینجانب نسبت به افکار شماست والبته خود شما . که دوست دارم با هم حلش کنیم و به آرزو هاتون از مسیر درست دست پیدا کنیم . پس زود قضاوت نکن و گفته منو حمل بر جسارت تلقی نکن :81:

( ایکاش تاپیک های دختری به نام حاجلو بود تا میخوندیشون درک میکردی که الان تو چقدر خوشبختی و امروز اون دختر در چه جایگاهی از اعتماد به نفس و اقتدار ایستاده ) کاش خودش میبود و از گذشته اش برات میگفت . پ . ت...م

مشکلات فعلی از دید من

عدم اعتماد به نفس شدید . عدم رضاییت از زندگی گذشته ات تا به حال . نارضایتی از خانوادت . نارضایتی از طبقه اجتماعی خانوادت . نگاه غلط به بالادستی ها . و طبقه مرفح اجتماع . نارضایتی از محل زندگیت. نارضایتی از ظاهر خودت و عدم قبول زیبایی خلقتت . نارضایتی از رفتارهای خودت حتی تو شادی ها هم برچسب غم به خودت میزنی . استرس شدید ازنگرانی فردا . و چند مورد دیگه که عرض میکنم

بانو ناراحت نشو هر کدومشو قبول نداری بگو و یا بهتر از اون در مورد هر کدومش یه خط بنویس و موضع فکری و شخصیتی خودتو مشخص کن . جبهه نگیر دوست دارم با هم تو این تاپیک به نتیجه های خوبی برسیم و از ایجاد تاپیک های مشابه با نامهای متفاوت دوری کنیم .
بیا ذهنتو پاک کن و باید ها و نبایدهای زندگیتو مشخص کن . بیا اونایی که میشه تغیرشون داد تغییر بدیم و اونییکه قابل تغییر نیستن ترمیم کنیم و اوناییکه اجبارین براشون ارزش قاییل بشیم و خودمونو طوری وقف بدیم که از اونا لذت ببریم .
.................................................. .................................................. .................................................. .............

نکته جان من میگم برعکس نمره ایکه به مشکلاتت دادی اولوتت اولت با نمره 5 از هفت به ازدواجت و خوشبختیت برمیگرده چیزیکه تموم دخترا هر لحظه بهش فکر میکنن براش رویا پردازی میکنن براش جلو جلو لباس میبینن براش جهیزیه تهیه میکنن . براش مهارت آشپزی میبینن براش درس میخونن تا همسر بهتری قسمتشون بشه . براش آرایش میکنن براش لاک و لباسای خاص میپوشن تا خودشونو نشون بدن و خیلی کارهای دیگه که من نگم بهتره :311::72:

الویت دومت همون کار و تلاشی سرگرم کنندس که تا اومدن شاهزاده ات شما رو سر گرم نگه داره تا تو خرابی بازار ازدواج لطمه روحی نخوری که متاسفانه این دوسال کمی به شما ضربه زده ولی خدارو شکر که الان اینجایی و قابل حله

بانو باتوجه روحیاتت و افکارت بهتره قید تحصیل بزنی بخصوص فعلا چون اصلا آرامش ندارین و افکارتون از هم گسخته شده .

مسایلی که پایین ترین نمره رو بهش دادی همون مشکلات شماست که داری ازش فرار میکنی . و حاضر نیستی حلش کنی .

من جای شما بودم میگفتم اولویت اولم ازدواج ولی خب برنامه اش دست خودم نیست و همسر آینده ام هنوز برا پذیرش زندگی آماده نیست . پس اجبارن اولویت دوم را پیگیر خواهم شد . و اون یه کار مناسب و خوب تو اجتماعه

خب اول باید اعتماد به نفست و آرامشتو ریشه یابی و حفظ کنی تا به مساییل دیگه بپردازیم .

برسی کوتاه اونچه که بیان کردی


"سلامتی اینو همه میخوان نه فقط انسان بلکه تمام موجودات خلقت در مسیر تکاملیشون خواهان سلامتی خودشونن

خوب درس بخونم تا به دلم بشینه . با استرس و ترس از فردا نمیشه بدون تمرکز افکار و آرامش درونی محاله

فوق نشد دکتراخارج از کشور انشالله
یه شغل خوب که برازنده تمام سال هایی که عاشق درسام بودن و تنها کسم بودن باشه انشالله
یه حیوون ملوس. زیاده روی میکنی ولی من به علایقت احترام میذارم ملوس فقط به گربه میاد
این سال های نا ارومی و گیجی تموم شه برگرده حالم به گذشته خودت این راه اشتباه اومدی ولی حاضرم کمکت کنم تا از همون راهی که اومدی برگردی بدون اینکه زمین بخوری
تمرکز حواس خودتو باور کنی و منطقی باشی درست میشه

خدا ازاین یک کلمه میشه به تمام جمله ها پاسخ مثبت داد به تمام آرزو ها رسید همسر خوب درامد خوب ماشین خوب خونه خوب فرزند خوب آرامش تمرکز

تنهاییو دلم نمیخواد صدای دور وبری هام رو بشنوم چون خیلی حرفای نامربوط میزنن که هیچکدوم درست نیست:81:
دوتا زبان برنامه نویسی رو یاد بگیرم:227:
دوره شبکه ببینم:227:
خودمو به همه کسایی که اذیت یا تحقیرم کردن نشون بدم و تلافی کنم:101::18:
کلاس ورزش و بدنسازی برم:307:
گیتار یاد بگیرم:123:

انگلیسی رو مثل یک امریکایی صحبت کنم :303:
تایپ دو دستی یا سریع یاد بگیرم:322:
تا حدی خود ارایی یاد بگیرم:46:
پول دربیارم تا جراحی کنم و افتادگی شدید پلکم که ناراحنم میکنه رو درمان کنم هزینه اش چقدره ؟؟ بیمه هستی یانه ؟؟
جزاحی کنم و دوربینی و استیگماتیسم رو از بین ببرم.:hopelessness:
برم یه گوشه دنیا زندگی کنم که خیلی از این ادمهای فضول و حسود و اشوبگری که همه چیزشون جوره و فقط سرشون تو زندگیه بقیه هست رو نبینم . همه جا از این آدما هست انسان موجودی اجتماعیه . از چی میخوایی فرار کنی همین آما موجبات پیشرفت تو رو فراهم میکنن
کنسرت رفتن.اوازم ارایش و لباس خریدن و سینمارفتن روهم دلم میخواد ولی یکی دوساله محروم رکدم خودمو.چرااااااا؟
عشق واقعی. وفاداری مثل من چند سال پیش. وقتی امروز خودتو باور نداری چطور انتظار داری عشق واقعی بیا سراغت دقت کردی موضوع از دواج دوباره آخر از همه ابراز کردی چون بیشتر فکرت ازدواجه و این درسته

نکته خواسته هات دور از دسترس نیست ولی رویا پردازی نکن چون خودتو عقب خواهی انداخت و در نقطه شروع در جا خواهی زد .
پست خیلی زیاد شد عذر میخوام بادقت بخون تا کارشناس دعوتی هم نظرشونو بدن بعد با هم اگه دوست داشتی به سمت آرزوهات قدم برداریم .

یه نکته موند طرز فکر اشتباهت از ازدواج .که باید اصلاح بشه . فعلا سراغ درس نرو محاله توش موفق بشی . برمیگردم فعلا بدرووووووووود :72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط parsa1400

بانو نکته سلام .
اول از دو بانو فوق تیام عزیز به خاطر پستهای خوبش و بانو شیدا گرامی به خاطر نکته سنجیشون و نگرانیشون ممنون و تشکر
اما تایید پست 12 بانو نکته توسط تیام و ترس بانو شیدا از این پست منو بیشتر نگران این دو عزیز کرد .

با وجود ورود کارشناس دعوتی به این تاپیک جای جسارت من حرفی بزنم ولی چند نکته رو دوستانه خدمت این بانو گرامی عرض میکنم .
قبلش بهتون بگم شما تاپیک های زیادی داری که با برسی سطحی من متوجه شدم در بعضی موارد سرخوده و نا امید شدید و کلا اعتماد به نفستونو از دست دادین طوریکه نگرشتون به زندگی منفی شده و یاس و نا امیدی در شما موج میزنه از زندگیت تا به امروز فقط مشکلاتشو دیدی و خوبیهاش ارضاتون نکرده .

بانو اول خوب گوش بده بعد پیش خودت قضاوت کن . اونچه که من به شما میگم کاملا از سر دلسوزی و نگرانی اینجانب نسبت به افکار شماست والبته خود شما . که دوست دارم با هم حلش کنیم و به آرزو هاتون از مسیر درست دست پیدا کنیم . پس زود قضاوت نکن و گفته منو حمل بر جسارت تلقی نکن :81:

( ایکاش تاپیک های دختری به نام حاجلو بود تا میخوندیشون درک میکردی که الان تو چقدر خوشبختی و امروز اون دختر در چه جایگاهی از اعتماد به نفس و اقتدار ایستاده ) کاش خودش میبود و از گذشته اش برات میگفت . پ . ت...م

مشکلات فعلی از دید من

عدم اعتماد به نفس شدید . عدم رضاییت از زندگی گذشته ات تا به حال . نارضایتی از خانوادت . نارضایتی از طبقه اجتماعی خانوادت . نگاه غلط به بالادستی ها . و طبقه مرفح اجتماع . نارضایتی از محل زندگیت. نارضایتی از ظاهر خودت و عدم قبول زیبایی خلقتت . نارضایتی از رفتارهای خودت حتی تو شادی ها هم برچسب غم به خودت میزنی . استرس شدید ازنگرانی فردا . و چند مورد دیگه که عرض میکنم

بانو ناراحت نشو هر کدومشو قبول نداری بگو و یا بهتر از اون در مورد هر کدومش یه خط بنویس و موضع فکری و شخصیتی خودتو مشخص کن . جبهه نگیر دوست دارم با هم تو این تاپیک به نتیجه های خوبی برسیم و از ایجاد تاپیک های مشابه با نامهای متفاوت دوری کنیم .
بیا ذهنتو پاک کن و باید ها و نبایدهای زندگیتو مشخص کن . بیا اونایی که میشه تغیرشون داد تغییر بدیم و اونییکه قابل تغییر نیستن ترمیم کنیم و اوناییکه اجبارین براشون ارزش قاییل بشیم و خودمونو طوری وقف بدیم که از اونا لذت ببریم .
.................................................. .................................................. .................................................. .............

نکته جان من میگم برعکس نمره ایکه به مشکلاتت دادی اولوتت اولت با نمره 5 از هفت به ازدواجت و خوشبختیت برمیگرده چیزیکه تموم دخترا هر لحظه بهش فکر میکنن براش رویا پردازی میکنن براش جلو جلو لباس میبینن براش جهیزیه تهیه میکنن . براش مهارت آشپزی میبینن براش درس میخونن تا همسر بهتری قسمتشون بشه . براش آرایش میکنن براش لاک و لباسای خاص میپوشن تا خودشونو نشون بدن و خیلی کارهای دیگه که من نگم بهتره :311::72:

الویت دومت همون کار و تلاشی سرگرم کنندس که تا اومدن شاهزاده ات شما رو سر گرم نگه داره تا تو خرابی بازار ازدواج لطمه روحی نخوری که متاسفانه این دوسال کمی به شما ضربه زده ولی خدارو شکر که الان اینجایی و قابل حله

بانو باتوجه روحیاتت و افکارت بهتره قید تحصیل بزنی بخصوص فعلا چون اصلا آرامش ندارین و افکارتون از هم گسخته شده .

مسایلی که پایین ترین نمره رو بهش دادی همون مشکلات شماست که داری ازش فرار میکنی . و حاضر نیستی حلش کنی .

من جای شما بودم میگفتم اولویت اولم ازدواج ولی خب برنامه اش دست خودم نیست و همسر آینده ام هنوز برا پذیرش زندگی آماده نیست . پس اجبارن اولویت دوم را پیگیر خواهم شد . و اون یه کار مناسب و خوب تو اجتماعه

خب اول باید اعتماد به نفست و آرامشتو ریشه یابی و حفظ کنی تا به مساییل دیگه بپردازیم .

برسی کوتاه اونچه که بیان کردی


"سلامتی اینو همه میخوان نه فقط انسان بلکه تمام موجودات خلقت در مسیر تکاملیشون خواهان سلامتی خودشونن

خوب درس بخونم تا به دلم بشینه . با استرس و ترس از فردا نمیشه بدون تمرکز افکار و آرامش درونی محاله

فوق نشد دکتراخارج از کشور انشالله
یه شغل خوب که برازنده تمام سال هایی که عاشق درسام بودن و تنها کسم بودن باشه انشالله
یه حیوون ملوس. زیاده روی میکنی ولی من به علایقت احترام میذارم ملوس فقط به گربه میاد
این سال های نا ارومی و گیجی تموم شه برگرده حالم به گذشته خودت این راه اشتباه اومدی ولی حاضرم کمکت کنم تا از همون راهی که اومدی برگردی بدون اینکه زمین بخوری
تمرکز حواس خودتو باور کنی و منطقی باشی درست میشه

خدا ازاین یک کلمه میشه به تمام جمله ها پاسخ مثبت داد به تمام آرزو ها رسید همسر خوب درامد خوب ماشین خوب خونه خوب فرزند خوب آرامش تمرکز

تنهاییو دلم نمیخواد صدای دور وبری هام رو بشنوم چون خیلی حرفای نامربوط میزنن که هیچکدوم درست نیست:81:
دوتا زبان برنامه نویسی رو یاد بگیرم:227:
دوره شبکه ببینم:227:
خودمو به همه کسایی که اذیت یا تحقیرم کردن نشون بدم و تلافی کنم:101::18:
کلاس ورزش و بدنسازی برم:307:
گیتار یاد بگیرم:123:

انگلیسی رو مثل یک امریکایی صحبت کنم :303:
تایپ دو دستی یا سریع یاد بگیرم:322:
تا حدی خود ارایی یاد بگیرم:46:
پول دربیارم تا جراحی کنم و افتادگی شدید پلکم که ناراحنم میکنه رو درمان کنم هزینه اش چقدره ؟؟ بیمه هستی یانه ؟؟
جزاحی کنم و دوربینی و استیگماتیسم رو از بین ببرم.:hopelessness:
برم یه گوشه دنیا زندگی کنم که خیلی از این ادمهای فضول و حسود و اشوبگری که همه چیزشون جوره و فقط سرشون تو زندگیه بقیه هست رو نبینم . همه جا از این آدما هست انسان موجودی اجتماعیه . از چی میخوایی فرار کنی همین آما موجبات پیشرفت تو رو فراهم میکنن
کنسرت رفتن.اوازم ارایش و لباس خریدن و سینمارفتن روهم دلم میخواد ولی یکی دوساله محروم رکدم خودمو.چرااااااا؟
عشق واقعی. وفاداری مثل من چند سال پیش. وقتی امروز خودتو باور نداری چطور انتظار داری عشق واقعی بیا سراغت دقت کردی موضوع از دواج دوباره آخر از همه ابراز کردی چون بیشتر فکرت ازدواجه و این درسته

نکته خواسته هات دور از دسترس نیست ولی رویا پردازی نکن چون خودتو عقب خواهی انداخت و در نقطه شروع در جا خواهی زد .
پست خیلی زیاد شد عذر میخوام بادقت بخون تا کارشناس دعوتی هم نظرشونو بدن بعد با هم اگه دوست داشتی به سمت آرزوهات قدم برداریم .

یه نکته موند طرز فکر اشتباهت از ازدواج .که باید اصلاح بشه . فعلا سراغ درس نرو محاله توش موفق بشی . برمیگردم فعلا بدرووووووووود :72:

---

سلام اقای پارسا. ممنون از وقت و انرژی که گذاشتید
من هم یعی میکنم منطقی باشم و کمتر از جمله هایی مثل نمیخوام یا صدر در صد نمیشه استفاده کنم
ب
مهمترین قسمت حرفم اینه که اگه من این جواب هارو دادم بخاطر این بود که فکر کردم اقای sci میخواستن تمام خواسته های من واقعی یا غیر واقعی تخیلی یا قابل رسیدن رو بفهمن و بالا و پایین فکر منو بسنجن یه جورایی ببینن این چیه که ذهن منو اشفته کرده و من چون میدونستم که ایشون میدونن باید چیکار کنن تقریبا به ترتیب اولویت همه چیزو حتی عشق رو که واقعا موضوعی نیست که شاید درماه هم بهش فکر کنم برخلاف مسایل بی اهمیت وتکراری که مدام موقع درس خوندن میان جلو چشمم
من نمیدونم شاید مردای وفادار به عهد و انسان بیشتر از اون تعداد که من فکر میکنم موجود باشه. ولی بیاید انکرار نکنیم این همه ادم میان و از بدبختی هاشون با شوهراشون میگن و اینکه مرده با صدتا زن دیگه ست و چشم چرونه و یکمیلوین مشکل دیگه.اصلا خود شما چرا با خانمتون به مشکل خوزدین؟! پس در مرورد اولویت ازدواج تکون نمیخوره. چون من نمیخوام هدفی که از بچگی داشتم رو رها کنم برم دنبال شوهر!!!!:58:
من میخوام خودمو برای خودم خررج کنم نه یه ادم خودخواه منفعت طلب دیگه


اما موضوعات دیگه ای که لطف کزدین و باز کردین رو یکی یکی بررسی میکنم
اعتماد به نفس ندارم
عدم رضایت از خودم فقط در طول دوران لیسانس درسته. از بقیه راضیم وهرچند زمان دبیرستان هم کمالگرا بودم و افسردگی داشتم.اونم یکیش به خاطر خانواده بود که نه به پوشاک من میرسید نه خوراک. مثلا مادرم که یکبار یک بلوز خوشگل نگرفت بده من بپوشم ولی تا چشمش میفتاد بهم چرا اینقدر زشتی!
این موضوع توی دانشگاه فرق کرد و دیگه جندان نگران زشتی نبودم.منتها اینجا نوبت خواهرم شد که هرموقع منو میدید غیر مستقیم میگفت زشتی و ادم نیستی.حالا شاید من قبولش نداشتم اما ضمیرناخوداگاه دستم خودم نبود
از محیط اطرافم ناراضی هستم اما از خونه زندگیمون نه.متوسطه
از خانوادم ناراضیم و حق دارم فعلا نمیخوام اونوباز کنم

درباره موضوعات دیگه فعلا نظری ندارم شاید فردا اومدم بازشون کردم
انشال اقای پروفسور بیان ببینیم میشه مغز منو برگردوند سرجاش

- - - Updated - - -

درضمن درمورد درس خوندن دوتاموضوع مهمه یکی اینکه قطعا باید معلوم بشه من میخوام درس بخونم یا فقط دارم میگم
ولی دومی قطعیه و اون اینکه من مشکلی پیدا کردم با فکر وذهنم که تاکتاب میگیرم دستم نمیتونم بخونم و میشینم فکر میکنم

- - - Updated - - -

و اینکه میدونم عقیدم درباره ازدواج کاملا درست نسیت اما چون اولویتم نیست ترجیح میدم الان بحثم نباشه

خواهر عزيزم،
واقعا ممنونم كه توجه فرموديد و ليست آرزوها و خواسته هاي خود را نوشتيد و بسيار خوشحالم و شگفت زده، كه شما هيچ چيزي را منفي نگاه نمي كنيد! جملات شما اكثرا پر از اميد به آينده است و بايد عرض كنم كه اين قابليت مهم شماست!
اين قابليت اين است كه شما دوست داريد ارزشمند باشيد! مورد توجه باشيد و موفق شويد! به عبارت بهتر كمالگرا هستيد! و اين قابليت مطلق افراد موفق است! با يك تفاوت: و آن اينكه بخاطر داشته باشيد كمالگرايي موفق مي شود كه دو ويژگي زير را داشته باشد:
1. تمركز داشته باشد
2. برنامه ريزي براي رسيدن به اهداف يا هدفهاي خود داشته باشد

شما انديشه هاي مثبتي داريد اما چون ترديد در تصميم گيري داريد تمام مدت اسير بي چون و چراي ذهن سطحي خود هستيد كه نمي دانيد اين كار را انجام دهيد يا خير! و شايد بارها براي شما اتفاق افتاده كه كاري را انجام داده ايد و سپس گفته ايد كاش انجامش نداده بودم! اصلا من براي اين كار ساخته نشده ام! پس من بعد هر تصميمي مي گيريد به خودتون بگيد به هر شكلي كه شده انجامش مي دهم! و جا نزنيد! لذا اين ترديد را با اين تمرين از بين ببريد:

تمرين اول:
1. يك دفتر سر رسيد تهيه كنيد كه هر برگ آن اختصاص به يك روز داشته باشد
2. هر شب كارهاي فرداي خود را بنويسيد
3. به كارها اولويت a, b , c , d بدهيد
4. كارهاي اولويت a كارهايي است كه فردا اول بايد انجام بدهيد و آنرا تمام كنيد. طي يك قانون ميان من و شما، هيچ كاري نيمه كاره نبايد رها شود
5. كارهاي اولويت b، جلوي كارهاي اولويت b بنويسيد براي چه بايد انجامش بدهم؟ اگر جوابتون احتياج به فكر داشت! اون كار به اولويت c منتقل مي شه! و اگر جوابي نداشتيد اون كار به دسته d منتقل مي شه!
6. دسته c: كارهايي كه انجامش الزامي نيست اما خوبه!
7. دسته d: كارهايي كه اصلا نبايد انجامش بديد
8. هر روز صبح اولين كاري كه مي كنيد،‌ اين يادداشت رو كه شب قبل تنظيم كرده ايد مي خونيد و كارهاي اولويت a رو انجام مي دهيد! (فقط)

تمرين دوم: ( اين تمرين ارتباطي به تمرين اول ندارد)
همين دسته بندي رو هم مي خوام در فهرست آرزوهاتون انجام بديد با ترتيب زير: ( اگر نمي دونيد جواب اين دسته بندي رو! خوب فكر كنيد و بدونيد! دونستنش الزاميه!)
كارهاي الف. كارهايي كه مي خواهيد شروع كنيد و هميشه آرزوي انجامش رو داشته ايد
كارهاي ب. كارهايي كه از قبل انجام مي داديد اما بايد بيشتر انجامش بدهيد
كارهاي ج: كارهايي كه از قبل انجام مي داديد اما بايد كمتر انجامش بدهيد
كارهاي د:‌كارهايي كه هرگز نبايد انجام بديد

حالا وقتشه كه با توجه به دسته بندي بالا در تمرين دوم،‌ مجددا فهرست كارها رو از آرزوهاتون استخراج كنيد!

اما توصيه ها:
1. ارتباط با وسائل ديجيتال رو محدود كنيد! ( هر بار كه مي خواستيد به اينترنت بريد، وايبر رو نگاه كنيد،‌ و يا هر كاري ديگه اين سوال رو بپرسيد: دقيقا چه كار مهمي دارم؟ اگر نكنم چي مي شه؟ )
2. زمان خواب شما بين ساعت 10 تا 11 شب باشه
3. زمان بيداري شما: بين ساعت 7 تا 8 صبح
4. هر روز در صورتيكه توانستيد كار اولويت a رو تموم كنيد يك جايزه به خودتون بديد! مثلا يكي از كارهاي اولويت b رو بتونيد انجام بديد! ( فقط بمدت يك ساعت و نه بيشتر)
5. يك ساعت قبل از خواب با هيچ وسيله الكترونيكي ارتباط نداشته باشيد
6. هر روز صبح پس از صرف صبحانه،‌به مدت يك ربع ساعت و نه بيشتر،‌ مقابل آينه به زيبايي خودتون رسيدگي كنيد. (تكنيكهاي خود آرايي رو اجرا كنيد)

منتظرم تا طي هفته آينده نتايج تمرينها رو به من بگوييد

سلام

بانو حل مساییل و مشکلات فکری شما منوط به پذیرش تکنیک مشاوره میباشد . پس مسایل برا خودت تقسیم بندی کن و شروع کن خود به خود بعد یه ماه متوجه علایق و پیشرفت های خود خواهی شد .

اگه واقعا تصمیم داری خودتو از این وضعیت نجات بدی دوستانه ازت میخوام مطلب فوق را اجرا کنی و خبرشو روز به روز یا هفته به هفته گزارش بدی تا در مراحل بعدی مشاوره . در جایگاه خوبی از مشاوره و اعتماد به نفس باشی

منتظرتم . بدرووووووود نگو از فردا از همین امروز شروع کن . موفق باشی

سلام
من از شما اقای sci بسیار ممنونم که وقت گذاشتید و جواب منو دادین
واقعا ممنونم
تنها مساله ای که فعلا هست یکم تشخیص کارهای الویت b هست و اولویت دادن یا انجام

کارهای دسته الف از تمرین دوم .چون کارهایی که تاحالا بهشون اولیتی داده نشده الان

هم یکم سخته.مگه اینکه با انجام تمرین الف و انجام ندادن کارهای d براشون جا باز بشه

یکم هم تو مقدار زمانی که باید برای کارهای اولویت a اختصاص بدم که بیشتر از توان نباشه شک دارم .و اینکه

کارهای اولویت c چه موقع انجام میشن؟ اون هم شاید موقع خود برنامه ریزی و به مرور زمان

خودش بیاد به دستم

مرسی اقای پارسا که به فکر هستید

سلام اقای sci گرامی
اومدم راجب به وضوعی ازتون سوال بپرسم
من فعلا دوتا مشکل دارم یکی خوابیدن شب و بیدار شدن صبح هست که به مرو رقابل حل هست
اما مشکل دوم که زمان حلش نکرده :من مداوم بخصوص زمان کارهای فکری و بیشتر هنگام کتاب خوندن با خودم حرف میزنم و فکرم مشغوله
زیاد فکرکردن من پیش زمینه داره یکی اینکه قبلا یعنی همیشه با فکر کردن مشکلاتم رو حل میکردم حتی موقع شرمساری و خجالت یک هفته به خودم دلداری میدادم تا موضوع یادم بره. اما الان دوسال هست بعد از یکسری مشاجره مداوم یکساله با یکسری از دوستان و غیر دوستان و ایجاد دلخوری های عمیق در من و بعد از اون بایکی دونفر توی خونه این موضوع افراطی شده و ذهن منو از کارای مثبت از مشغول بودن به موضوعی که مشغول انجامش هستم باز میداره
دوسال پیش به حدی من فکر میکردم که سه تا از امتحاناتم رو نخوندم سر جلسه رفتم چون نمیتونستم درس بخونم یکساعت روی یک خط میموندم
الان موقع کارای فکری یکی همین مشغول بودن بی جهت ذهنم هست یکی فشار بالایی که من روی خودم حس میکنم تا حدی که احساس درد و گرفتگی توی سر یا اعضای بدن دارم
یک توضیح هم راجب به اوضاع خانوادگی بدم که ما محیط خانوادگی صمیمی نداریم.مادرم بدبین هست و یه جور مالیخولیا داره که به پدرم هم سرایت کرده و.. .توی خونه من اصلا نمیتونم حرف بزنم چون سریع پشیمون میشم که چرا حرف زدم والان مادرم چی فکر میکنه.حتی خوشحالی وناراحتی من تفسیرهای نامربوطی از طرف مادرم داره و این هم یکی از زمینه های مشغولیت فکری بیدلیل من میشه.خیلی دنبال راه حل هستم برای این مشکل ذهنم و این اوضاع.

سلام،
ببينيد طبيعيه كه ما زمانيكه شروع به كاري فكري مي كنيم، خيلي چيزها يادمون مي افته و فكرمون رو درگير مي كنه... اما اگر پريشانمون كنه، موجب خواهد شد كه ما زمان رو از دست بدهيم!
از اين تكنيك استفاده كنيد:
يك كاغذ جلوي خودتون بگذاريد! و هر چه به فكرتون رسيد در يك خط خلاصه كنيد و روي ان بنويسيد تا بعدا در موردش مفصلا فكر كنيد! هر چيزي!

موفق باشيد

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط sci

سلام،
ببينيد طبيعيه كه ما زمانيكه شروع به كاري فكري مي كنيم، خيلي چيزها يادمون مي افته و فكرمون رو درگير مي كنه... اما اگر پريشانمون كنه، موجب خواهد شد كه ما زمان رو از دست بدهيم!
از اين تكنيك استفاده كنيد:
يك كاغذ جلوي خودتون بگذاريد! و هر چه به فكرتون رسيد در يك خط خلاصه كنيد و روي ان بنويسيد تا بعدا در موردش مفصلا فكر كنيد! هر چيزي!

موفق باشيد

---

سلام
خوب چه بهتر اگه به درمان یا دارو نیاز نداره
ممنون

سلام به مشاور محترم اقای sci خیلی ممنونم از وقتی که میگذارید , اقای پاسا و همه
خواستم یک گزارش یک هفتگی بدم
اقای مشاور شما میتونید به هر نحوی حتی منو مواخذه کنید!

اول از مزیت روشی که به کار بردید بگم که واقعا دسته بندی کردن خواسته ها که بعدا منجر شد به جداشدن کار و هدف وارزو یرای من مفید بود چون اول فهمیدم که کار یا ارزو فرق داره و دوم حتی به بال یا پایین بودن یک سری ارزوهام رسیدم. مثلا به این فکر کردم کهیکسری ارزوها الان کلیشه شدن مثلا برای من زبان انگلسیس رو بصورت امریکایی صحبت کردن یا امریکا رفتن یکم زیاد رویایی بود و یه جورایی کلیشه این روزه اکثر جوانان.زبان یاد گرفتن خوبه به اندازه اش

اما درمورد برنامه بگم که من 30 درصد به برنامه عمل کردم و مشکلات زیر را داشتم
1)شب خوابم نمیبره اون ساعت.خوابیدنم ساعت یازده بیفایده ست. و صبح نمیتونم بیدار شم یا پاشم
2)اکثر مشکلات بعدیم به همین اولی مربوط میشن دیر که بلند میشم باعث میشه بعدا توی وقت استراخت کار کنم و وقت کار اسسراحت و رویه کار a یکساعت کار b انجام نشه. یعنی برنامه انجام نشه
3)من کوشایی لازم ر و در انجام کارها ندارم یا سرسری میگرم یا بعضی وقت اانجام نمیدم.نمیدونم چطوری باید خودمو به برنامه اجبار کنم. یا به تمرین کردن مداوم تمرین هایی که شما دادین (البته منظورم الویت بندی کارهای هر روز نیست. منظورم اینه که روی کارها و ارزششون فکر نمیکنم تا به درک درستی از اولویت برسم)
4)من همیشه بی دقتی های خودمو داشتم ولی الان خیلی بیشتره مثلا من فکر کیمنم دفعا چهارم بود که متن شمارو میخوندم متوجه شدم گفتین 1ساعت برای کارهای b
5)من خیلی بهانه جو هستم نمیدونم چه جوری با این مشکل شخصیتیم مبارزه کنم
یک کار فکرمیکنم مثبتی که انجام دادم این بود یکی از چیزهایی که میخواستم روبهش اولیتa دادم دو روز رفتم دنبالش و به نتیجه 90 درصدی رسیدم که شرایط انجامش رو ندارم. درسته دوروز مفید وقت گذاشتم ولی بار انرژی احساسی که ازم میگرفت رو کم کردم و وسط کار ولش نکردم تا مدام با تردید دست و پا بزنم


سلام اقای پارسا الان میخوام یکم با شما هم بحث کنم. ئرمورد تحلیل شخصیتی و رفتاری من . من کاری انجام دادم و تاپیک های ایجاد شده باخودم رو خوندم و به این رسیدم که من میزان تقریبا بالایی بزرگنمایی در مشکلات و دراصل زیادی توی مشکلاتم از احساس استفاده میکنم.منظورم اینه که زیادی میگزارم احساسات روم غلبه کنه
مثلا نمیدونم چندماه پیش بود که اقایی رو میشناختم از چندسال قبل که هم رشته م بود ولی بزرگتر. چندماه پیش جریانی شد که بعد از چندسال دیدمش و در همون دیدار اول به این رسیدم که ایشون چقدر از تصورات من به دور هست و کلا فهمیدم مناسب هم نیستسم اما بار احساسی زیادی روی خودم گذاشتم و اومدم تاپیک زدم با دل شکسته ام چه کار کنم:311:. الان خودم خندم میگیره . درسته زمان زیادی برد که این شرایط رو فراموش کنم ولی واقعا اینقدر زمان نمیخواست و این به خاطر بزرگنمایی احساسی و کلا زیاد با احساسات کا رکردن من هست.مثلا فلان کتاب منو یاد فلا ن شخص میندازه. فلان بو یاد فلان ادم و...

-

نکته سلام

خوشحالم که داری رو خودت کار میکنی و مشکلاتتو رو کاغذ کردی . میدونم پیگیر هستیکه حلشون کنی و به فرد اید آل خودت تبدیل بشی .

نکته چون شما از موقعیت فعلی من آگاهی نداری تو تالار . باید بگم فعلا نمیتونم در مورد تحلیل شخصیتی و رفتاری شما حرفی بزنم .

البته فعلا چون معیارهای این بخش از وجود خودمو در حال بازنگری قرار دادم وفعلا هویت اخلاقی و رفتاری ندارم که بر طبق اون بتونم شما رو راهنمایی کنم .

اگر احساساتی هستی و در حال آسیب به خودت میتونی یه سری به تاپیک من بزنی . نکته گرامی با خودت صادق باش و هدفمند قدم بردار تا پیشرفت کنی و از ناراحتی ها عبور کنی .

شاد باشی و موفق :72:

سلام
كار رو ادامه بديد
صبح زود بيدار شويد! و شب زود بخوابيد! اين يك پيشنهاد نيست! اين يك داروست!
نمي توانم انجام بدم در اين مورد مثل اين مي مونه كه بگيد نمي تونم اين دارو رو مصرف كنم!
اصلا درگير اولويت بندي دقيق و با وسواس نشيد!

ادامه بديد و اجازه بديد جلو بريم!

سلام لطفا به من هم کمک کنیدخیلی به راهنماییتون نیاز دارم