ل
- - - Updated - - -
[QUOTE=پگاه جان;363122]ل[/QUO
- - - Updated - - -
Oی
نمایش نسخه قابل چاپ
ل
- - - Updated - - -
[QUOTE=پگاه جان;363122]ل[/QUO
- - - Updated - - -
Oی
پگاه جان چرا متنی که گذاشتی این طوریه؟؟
درستش کن عزیزم...
سلامم من ۲۷ سالمه.لیسانس حسابداری دارم ۲سال ازدواج کردم ۱ سالم عقدبودم.دوران نامزدی من اصلا دوران خوبی نبود شوهرم خانوادش شهر ما زندکی نمی کردن ولی شوهرم خودش شهر ما کار میکرد و خونه دایی وچند تا از اقوامش اینجا بود ما باهم دوست شدیم و بعد از چند ماه با خانواد اومدن خاستگاریو همه چی دست به دست هم داد و من زنش شدم تو یک سال نامزدی شوهرم حقوق خوبی نداشت منم رفتم سرکار تا کمکش کنم منم تو این دوران به سختی کار کردم پابه پاش و باکمک پدرم کلی وام و اینا تونستیم عذوسی بگیریم تو این ۱سال من و خانوادم هر سختی کشیدیم نه عیدی نه کادویی هیچی از طرف خانواده همسرم نبود تو همه چیز خودشونو کشیدن کنار دریغ از یک ریال خرجی که بکنند ولی مادرش همش زنگ میزد و قربون صدقه و اینا که ما نداریم و از این حرفا .تا این که گذشت عروسی و ما بعد از عروسی اینجا رفتیم شهرستان و انجا هم یه عروسی گرفتیم انجا هم کلی واسه خثدشون پول جمع کردن و اینا گذشت تا بعداز عروسی اخلاق شوهرم هم عوض شد حداقل دوران نامزدی بار یکم هوامو داشت ولی بعد از عروشسی تا خرش از پل گذشت شروع کرد با خانواده من در افتادن که شما چرا اینحا برام خونه گرفتینو دخالت مردین من میخواستم فلانجا خونه بگیرم بابام گفت پولتو بده بهمن من نزدیک خونه داییت خونه بگیرم فکر کنید با پول ما باباش میخواسته برامون خونه بگیره زنگ زدنا و خود شیرینی های پدر و مادرش بعداز عروسی شروع شد تازه بعد از عروسیتشکیل خونه زنادگی یادشون افتاد پسر دارن شوهرم شروع کرد به ناسازگاری که نباید بری خونه باباتینا با خواهرت نباید بری بیرون و از این گیر دادنا و سر هر موضوعی دعوا راه انداختن و کتک زدن من.اینجوری گذشت تا اینکه بعداز ۲سال کشمکش و کتک زدنا من تو کوچه وخیابون اواخر وقت اجاره خونه تموم شد و قرار شد اسباب کشی کنیم شوهرم نه میلیون ازم گرفت چون من سرکار میًرفتم یه جاییً خیلی دورتر از خونه پدرم و جایی که یک قدم تا سرکارش فاصله داشت و به محل کار من خیلی دور بود با پول من و دریغ از یک ریالی که خودش بده و حتی خدا ساهده پول بنگاه رو هم از من گرفته بود اجاره کرد بعد از اجاره خون ه وقتی میخواستیم اسباب جمع کنیم باز شروع کرد به کتک زدن من که چا مادرت پرده هامونو شست پس دخالت میکنن تو زندگیمون و چرا تو اسباب کشی میا ن اینجا کمک منو به شدت کتک زد همن روز صاحبخونه زنگ زد پدرم امد دنبالم و با شوهرم دعوای ناجوری کردن حتی شوهرم زنگ زد ۱۱۰.بابام گفت فقط به خاطر کتک ها واذیت هایی که تو این دو سال بچه مو کردی باهاش در گیر شده منم فرداش رفتم مهریمو اجرا گذاشتم پول پیش خونه تو حساب دادگستری ریخت برای مهریم اسبابمم بردم خونه پدرم.و الان شش ماهه خونه پدرم هستم و از اون روز از شوهرم هیچ خبری ندارم فقط هفته اول مادر و خواهرش زنگ زدن بدترین و زشت ترین حرفا رو به من و خانوادم گفتن.خودشم خط و نشون کشید و به پدرم بد وبیراه گفت واز اون روز خبری ندارم ازشون شکایت کیفری و حقوقی نفقه کردم و منتظر دادگاهم .
- - - Updated - - -
سلامم من ۲۷ سالمه.لیسانس حسابداری دارم ۲سال ازدواج کردم ۱ سالم عقدبودم.دوران نامزدی من اصلا دوران خوبی نبود شوهرم خانوادش شهر ما زندکی نمی کردن ولی شوهرم خودش شهر ما کار میکرد و خونه دایی وچند تا از اقوامش اینجا بود ما باهم دوست شدیم و بعد از چند ماه با خانواد اومدن خاستگاریو همه چی دست به دست هم داد و من زنش شدم تو یک سال نامزدی شوهرم حقوق خوبی نداشت منم رفتم سرکار تا کمکش کنم منم تو این دوران به سختی کار کردم پابه پاش و باکمک پدرم کلی وام و اینا تونستیم عذوسی بگیریم تو این ۱سال من و خانوادم هر سختی کشیدیم نه عیدی نه کادویی هیچی از طرف خانواده همسرم نبود تو همه چیز خودشونو کشیدن کنار دریغ از یک ریال خرجی که بکنند ولی مادرش همش زنگ میزد و قربون صدقه و اینا که ما نداریم و از این حرفا .تا این که گذشت عروسی و ما بعد از عروسی اینجا رفتیم شهرستان و انجا هم یه عروسی گرفتیم انجا هم کلی واسه خثدشون پول جمع کردن و اینا گذشت تا بعداز عروسی اخلاق شوهرم هم عوض شد حداقل دوران نامزدی بار یکم هوامو داشت ولی بعد از عروشسی تا خرش از پل گذشت شروع کرد با خانواده من در افتادن که شما چرا اینحا برام خونه گرفتینو دخالت مردین من میخواستم فلانجا خونه بگیرم بابام گفت پولتو بده بهمن من نزدیک خونه داییت خونه بگیرم فکر کنید با پول ما باباش میخواسته برامون خونه بگیره زنگ زدنا و خود شیرینی های پدر و مادرش بعداز عروسی شروع شد تازه بعد از عروسیتشکیل خونه زنادگی یادشون افتاد پسر دارن شوهرم شروع کرد به ناسازگاری که نباید بری خونه باباتینا با خواهرت نباید بری بیرون و از این گیر دادنا و سر هر موضوعی دعوا راه انداختن و کتک زدن من.اینجوری گذشت تا اینکه بعداز ۲سال کشمکش و کتک زدنا من تو کوچه وخیابون اواخر وقت اجاره خونه تموم شد و قرار شد اسباب کشی کنیم شوهرم نه میلیون ازم گرفت چون من سرکار میًرفتم یه جاییً خیلی دورتر از خونه پدرم و جایی که یک قدم تا سرکارش فاصله داشت و به محل کار من خیلی دور بود با پول من و دریغ از یک ریالی که خودش بده و حتی خدا ساهده پول بنگاه رو هم از من گرفته بود اجاره کرد بعد از اجاره خون ه وقتی میخواستیم اسباب جمع کنیم باز شروع کرد به کتک زدن من که چا مادرت پرده هامونو شست پس دخالت میکنن تو زندگیمون و چرا تو اسباب کشی میا ن اینجا کمک منو به شدت کتک زد همن روز صاحبخونه زنگ زد پدرم امد دنبالم و با شوهرم دعوای ناجوری کردن حتی شوهرم زنگ زد ۱۱۰.بابام گفت فقط به خاطر کتک ها واذیت هایی که تو این دو سال بچه مو کردی باهاش در گیر شده منم فرداش رفتم مهریمو اجرا گذاشتم پول پیش خونه تو حساب دادگستری ریخت برای مهریم اسبابمم بردم خونه پدرم.و الان شش ماهه خونه پدرم هستم و از اون روز از شوهرم هیچ خبری ندارم فقط هفته اول مادر و خواهرش زنگ زدن بدترین و زشت ترین حرفا رو به من و خانوادم گفتن.خودشم خط و نشون کشید و به پدرم بد وبیراه گفت واز اون روز خبری ندارم ازشون شکایت کیفری و حقوقی نفقه کردم و منتظر دادگاهم .
- - - Updated - - -
سلامم من ۲۷ سالمه.لیسانس حسابداری دارم ۲سال ازدواج کردم ۱ سالم عقدبودم.دوران نامزدی من اصلا دوران خوبی نبود شوهرم خانوادش شهر ما زندکی نمی کردن ولی شوهرم خودش شهر ما کار میکرد و خونه دایی وچند تا از اقوامش اینجا بود ما باهم دوست شدیم و بعد از چند ماه با خانواد اومدن خاستگاریو همه چی دست به دست هم داد و من زنش شدم تو یک سال نامزدی شوهرم حقوق خوبی نداشت منم رفتم سرکار تا کمکش کنم منم تو این دوران به سختی کار کردم پابه پاش و باکمک پدرم کلی وام و اینا تونستیم عذوسی بگیریم تو این ۱سال من و خانوادم هر سختی کشیدیم نه عیدی نه کادویی هیچی از طرف خانواده همسرم نبود تو همه چیز خودشونو کشیدن کنار دریغ از یک ریال خرجی که بکنند ولی مادرش همش زنگ میزد و قربون صدقه و اینا که ما نداریم و از این حرفا .تا این که گذشت عروسی و ما بعد از عروسی اینجا رفتیم شهرستان و انجا هم یه عروسی گرفتیم انجا هم کلی واسه خثدشون پول جمع کردن و اینا گذشت تا بعداز عروسی اخلاق شوهرم هم عوض شد حداقل دوران نامزدی بار یکم هوامو داشت ولی بعد از عروشسی تا خرش از پل گذشت شروع کرد با خانواده من در افتادن که شما چرا اینحا برام خونه گرفتینو دخالت مردین من میخواستم فلانجا خونه بگیرم بابام گفت پولتو بده بهمن من نزدیک خونه داییت خونه بگیرم فکر کنید با پول ما باباش میخواسته برامون خونه بگیره زنگ زدنا و خود شیرینی های پدر و مادرش بعداز عروسی شروع شد تازه بعد از عروسیتشکیل خونه زنادگی یادشون افتاد پسر دارن شوهرم شروع کرد به ناسازگاری که نباید بری خونه باباتینا با خواهرت نباید بری بیرون و از این گیر دادنا و سر هر موضوعی دعوا راه انداختن و کتک زدن من.اینجوری گذشت تا اینکه بعداز ۲سال کشمکش و کتک زدنا من تو کوچه وخیابون اواخر وقت اجاره خونه تموم شد و قرار شد اسباب کشی کنیم شوهرم نه میلیون ازم گرفت چون من سرکار میًرفتم یه جاییً خیلی دورتر از خونه پدرم و جایی که یک قدم تا سرکارش فاصله داشت و به محل کار من خیلی دور بود با پول من و دریغ از یک ریالی که خودش بده و حتی خدا ساهده پول بنگاه رو هم از من گرفته بود اجاره کرد بعد از اجاره خون ه وقتی میخواستیم اسباب جمع کنیم باز شروع کرد به کتک زدن من که چا مادرت پرده هامونو شست پس دخالت میکنن تو زندگیمون و چرا تو اسباب کشی میا ن اینجا کمک منو به شدت کتک زد همن روز صاحبخونه زنگ زد پدرم امد دنبالم و با شوهرم دعوای ناجوری کردن حتی شوهرم زنگ زد ۱۱۰.بابام گفت فقط به خاطر کتک ها واذیت هایی که تو این دو سال بچه مو کردی باهاش در گیر شده منم فرداش رفتم مهریمو اجرا گذاشتم پول پیش خونه تو حساب دادگستری ریخت برای مهریم اسبابمم بردم خونه پدرم.و الان شش ماهه خونه پدرم هستم و از اون روز از شوهرم هیچ خبری ندارم فقط هفته اول مادر و خواهرش زنگ زدن بدترین و زشت ترین حرفا رو به من و خانوادم گفتن.خودشم خط و نشون کشید و به پدرم بد وبیراه گفت واز اون روز خبری ندارم ازشون شکایت کیفری و حقوقی نفقه کردم و منتظر دادگاهم .
- - - Updated - - -
سلامم من ۲۷ سالمه.لیسانس حسابداری دارم ۲سال ازدواج کردم ۱ سالم عقدبودم.دوران نامزدی من اصلا دوران خوبی نبود شوهرم خانوادش شهر ما زندکی نمی کردن ولی شوهرم خودش شهر ما کار میکرد و خونه دایی وچند تا از اقوامش اینجا بود ما باهم دوست شدیم و بعد از چند ماه با خانواد اومدن خاستگاریو همه چی دست به دست هم داد و من زنش شدم تو یک سال نامزدی شوهرم حقوق خوبی نداشت منم رفتم سرکار تا کمکش کنم منم تو این دوران به سختی کار کردم پابه پاش و باکمک پدرم کلی وام و اینا تونستیم عذوسی بگیریم تو این ۱سال من و خانوادم هر سختی کشیدیم نه عیدی نه کادویی هیچی از طرف خانواده همسرم نبود تو همه چیز خودشونو کشیدن کنار دریغ از یک ریال خرجی که بکنند ولی مادرش همش زنگ میزد و قربون صدقه و اینا که ما نداریم و از این حرفا .تا این که گذشت عروسی و ما بعد از عروسی اینجا رفتیم شهرستان و انجا هم یه عروسی گرفتیم انجا هم کلی واسه خثدشون پول جمع کردن و اینا گذشت تا بعداز عروسی اخلاق شوهرم هم عوض شد حداقل دوران نامزدی بار یکم هوامو داشت ولی بعد از عروشسی تا خرش از پل گذشت شروع کرد با خانواده من در افتادن که شما چرا اینحا برام خونه گرفتینو دخالت مردین من میخواستم فلانجا خونه بگیرم بابام گفت پولتو بده بهمن من نزدیک خونه داییت خونه بگیرم فکر کنید با پول ما باباش میخواسته برامون خونه بگیره زنگ زدنا و خود شیرینی های پدر و مادرش بعداز عروسی شروع شد تازه بعد از عروسیتشکیل خونه زنادگی یادشون افتاد پسر دارن شوهرم شروع کرد به ناسازگاری که نباید بری خونه باباتینا با خواهرت نباید بری بیرون و از این گیر دادنا و سر هر موضوعی دعوا راه انداختن و کتک زدن من.اینجوری گذشت تا اینکه بعداز ۲سال کشمکش و کتک زدنا من تو کوچه وخیابون اواخر وقت اجاره خونه تموم شد و قرار شد اسباب کشی کنیم شوهرم نه میلیون ازم گرفت چون من سرکار میًرفتم یه جاییً خیلی دورتر از خونه پدرم و جایی که یک قدم تا سرکارش فاصله داشت و به محل کار من خیلی دور بود با پول من و دریغ از یک ریالی که خودش بده و حتی خدا ساهده پول بنگاه رو هم از من گرفته بود اجاره کرد بعد از اجاره خون ه وقتی میخواستیم اسباب جمع کنیم باز شروع کرد به کتک زدن من که چا مادرت پرده هامونو شست پس دخالت میکنن تو زندگیمون و چرا تو اسباب کشی میا ن اینجا کمک منو به شدت کتک زد همن روز صاحبخونه زنگ زد پدرم امد دنبالم و با شوهرم دعوای ناجوری کردن حتی شوهرم زنگ زد ۱۱۰.بابام گفت فقط به خاطر کتک ها واذیت هایی که تو این دو سال بچه مو کردی باهاش در گیر شده منم فرداش رفتم مهریمو اجرا گذاشتم پول پیش خونه تو حساب دادگستری ریخت برای مهریم اسبابمم بردم خونه پدرم.و الان شش ماهه خونه پدرم هستم و از اون روز از شوهرم هیچ خبری ندارم فقط هفته اول مادر و خواهرش زنگ زدن بدترین و زشت ترین حرفا رو به من و خانوادم گفتن.خودشم خط و نشون کشید و به پدرم بد وبیراه گفت واز اون روز خبری ندارم ازشون شکایت کیفری و حقوقی نفقه کردم و منتظر دادگاهم .
سلام پگاه عزیز.
از شنیدن سرگذشتت واقعاً متاسف شدم.
ولی از اینکه چرا تاپیک رو باز کردی، چیزی دستگیرم نشد. فقط محض درد و دل این تاپیک رو باز کردی؟
اگه تو موضوع خاصی کمک میخوای اونو واضح بگو عزیزم :72:
مرسی عزیزم.شاید میخواستم با یه نفر حرف یزنم من برای زندگیم سختی زیاد کشیدم و برای حفظش تلاش کردم .چند بار قهر کرده بودم رفته بودم خونه پدرم باز مثل احمقا بر میگشتم خودم و لیلی به لالاش میذاشتم خودم خیلی پروش کردم هر دفعه کتمم زد خودم برگشتمو باهاش اشتی کردم خونوادمو مجبور میکردم باهاش خوب باشن در حالیکه اونا میدونستن منو اذیت میکنه بهش احترام میذاشتن ولی اون اصلا جنبع نداشت پرو شد اواخر تو مترو و خیابونم کتکتم می زد.هار شده بود ولی الان دلن خنک شده یکم چون پول پیشو که گرفت دادگستری خونوادشم شهرستانن رفته بود تو کارگاهی که کار میکرد شبم همون جا میموند و اصلا انجا زندکی میکرده تا همین ۲هفته پیشش اخه اخضاریه رفته بود براش انجا.قبلا هم زندگیش همین بود من اونو صاحب خونه و زندگی کردم ولی اون قدرمو ندونست با خونوادم دشمن شد کینه داشت ازمون همش میخواست اذیتم کنه از خانوادم دورم کنه.من خودم پروش کرده بودم.ببخشید فقط میخواستم درد و دل کنم وقتی تاپیک خصوصیات مثبت شوهرم رو خوندم خیلی غصه میخوردم البته به بعضیا حسودیم میشد خیلی.من خیلی بد بختم البته من خودم رو مقصر میدونم فقط به خاطر اشتباه و سهل انگاری در انتخابم.
سلام...:72::72:
پگاه جان شما خودت کلی پول به همسرت دادی حتی پول رهن خونه که اصلا وظیفه ات نبوده بعد رفتی دادگاه شکایت کردی و پولت رو پس گرفتی؟؟؟:303:
الان تصمیمت برای جدایی جدیه؟
همسرت میخواد چکار کنه برای وضعیت شما؟
سلام
امیدوارم تصمیم به طلاق نداشته باشی ما انسان ها اگر بخواییم با تکیه بر خداوند میتونیم دنیا رو هم تغییر بدیم میدونم سختی زیادی کشیدی و اینم مطمئنم که تو هر دعوای زن و شوهری هر دو طرف تقریبا به یک اندازه مقصر هستند بالاخره شما هم کاستی هایی مثل همه انسان ها دارین البته بعضی وقتها هم ما از فزونی زیاد ناراحت میشیم (آدمیزاده دیگه) مثلا کمک در تهیه مسکن و کمک های مالی دیگر و کوتاه اومدن های بیش از حد توسط شما و خانواده تون، ولی خواهشم اینه به آخر این قضیه نگاه کنید و روش فکر کنید با دادگاه و طلاق فکر نکنم کاری درست بشه سعی در اصلاح رفتارهای همسرتون و خودتون در جهت رسیدن به یک زندگی مسالمت آمیز بکنید که البته این کار نیازمند صبر و حوصله است و بایستی با درایت انجام بشه از خداوند متعال برایتان آرزوی صبر و توفیق دارم
ببین خوشگل خانوم
اگه میخوای باهاش زندگی کنی دیگه سر کار نرو
یعنی یه لقمه نون بخور ولی کار نکن
هر مردی ارزش کار بیرون زنش رو نمیدونه
شاید اگه کمکهای تو نبود بیشتر تلاش میکرد
در ضمن
خوشبحالت که لااقل مادرشوهرت تو دوران عقد یه زنگی میزد و قربون صدقه و اینا میرفت
من طفلک که مثل تو نه کادویی گرفتم نه کمکی بهمون میکنن بعضی وقتها هم میآن اینجا تعطیلات .......
بازم یه زبون نرم داشته بس بوده دیگه
مسئله ی کتک زدنش و کتک خور بودن تو خیلی مهمه
به نظرم تخصصی و دو نفره مشورت بگیرین برای ادامه ی زندگیتون ...
عزيزم
خيلي متاسف شدم بابت سختي هايي كه كشيدي اما فكر نمي كني يكم داري عجولانه و احساسي تصميم ميگيري
شوهر شما كار خيلي بدي كرده درست اما شما چقدر سعي كردي به ايشون كمك كني تا اصلاح بشن ؟ تا حالا به رفتاراي خودت كه ممكنه باعث تشديد رفتار ايشون بشه فكر كردي؟ از نظر خودت اشتباهاتي كه در رابطه با همسرت مرتكب شدي چي بودن؟
جوري كه من برداشت كردم از نوشته هات به نظرم شما يه جورايي منفعلانه در برابر ايشون رفتار مي كردي ايشون گفتن تمام پول رهن خونه رو تو بايد بدي شما چرا قبول كردي؟ يا مثلا وقتي ايشون شما رو مي زد شما بعدش چه رفتاري نشون مي داديد؟
ايا شما تو مدت زندگي با ايشون سعي كرديد در زندگي مشتركتون تغيير رويه ايجاد بكني؟ ايا تا حالا به مشاور مراجعه كردي؟
گلم حتما خودت بهتر مي دوني كن طلاق براي يه نفر خصوصا اگر زن باشه و خصوصا اگر در جامعه ي ما باشه چه تبعاتي داره
بهتر نيست يكم بيشتر تامل كني ؟
پگاه جان سلام به همدردی خوش امدید . عزیزم طبق گفته شما شما سراسر خوبی و مهربونی بودی و ایشون از این همه خوبی هار شده . شما خودت به گفته خودت اعتقاد داری ؟ اگه اینطوره باید بگم که امیدی به اصلاح این زندگی نیست . ولی اگر اینطور نیست و قبول داری که شما هم کاستیهایی داشته ای که باعث شده زندگیتون به اینجا برسه پس میتونی امیدوار باشی که با جبران کاستی ها و کسب مهارتهای زندگی میتونی زندگیت رو بسازی . شما با همسرتون از قبل دوست بودید پس شناخت نسبی از خودشون و خانواده شون داشتید و با اینحال قبول کردید که با ایشون ازدواج کنید پس دیگه اصلا درست نیست که کمبودهای ایشون رو هی به سرشون بکوبید و بگید که دوران نامزدی خیلی بدی داشتید . حرفی که اینجا زدید تنها یک جمله نیست . نمیدونم همسرتون به خاطر این جمله شما چقدر زجر کشیده و تحقیر شده . شاید خود شما هم ندونید . نامزدی خوب داشتن از نظر شما خوب خرج کردن داماد و داشتن هدایای زیاده ؟ اگر همسر شما از لحاظ مالی مورد دلخواه شما نبود چرا باهاش ازدواج کردید ؟ این فقط یک نمونه از عدم مهارت شما در زندگی مشترکه . کار خیلی عجولانه دیگری که کردید به اجرا گذاشتن مهریه تون بوده . قبول دارید ؟ اگه خواستید بازم براتون مینویسم .
ممنم
- - - Updated - - -
منون از دوستای عزیزم که با من همدردی کردین واقعا شرایط بدی دارم.الان شهفت ماهه خونه پدرم هستم صاحبخونه که پول پیشًو ریخت به حساب دادگستری مادر شوهرم زنگ زد و با کلی بد وبیذاه گفت بیا تخته پاره هاتو بردار ببر الانم وسایلم خونه یکی از فامیلاست.برای شوهرم هم هر چی احضاریه برای کتک زدنسو نفقه رفت نیومده دادگاه و هیچ خبری ازش نیست ۲۹ روز از اون کارم در اومده و کلا نمیدونم کجاست.قبلا که کتکم میزد یا خودم یا با ثدرم میومدم خونه پدرم بحالت قهر ولی عین احمقا ۲-۳هفته بعد خودم دست از پا درازتر بر میگشم خونه اونم هیچ وقت نمی اومد دنبالم بعدم تو هر دعوایی میگفت دیدی خودتو خانوادت هیچ گوهی نخوردین و برگشتین من زرنکم سعی نکنید با من در بیفتید ووقتی مادرم باهاش صحبت میکرد میگفت مامانتم میدونه هیچ کاری نمی تونید بکنید اومده با من صحبت کرد که بیایید باهم زندکی کنید .دوست عزیزم من از اول بهش گفته بودم نمیرم شهرستان اگر بهش پول نمیدادم همش تهدیدم میکرد میبرمت سهرستان یا منطقه های خیلی بد اطراف تهران که من تا حالا نرفتم بمن میگفت مبرمت طویله زندگی کنی چیکار میکردم از ترسم پولامو میدادم یوقت نگه میرم شهرستان یا منطقه های بد.بخدا من هر کاری کردم ولی نشد الانم که کلا گم وگور سده نمیدونم باید چیکار کنم برام دعا کتید دلم میخواد تموم بشه همه چیز راحت بشم .چاره دیگه ای ندارم.
ندوستای عزیز تو خدا اگرکسی می دونه راهنمایی کنه من هفت ماه بلاتکیفم.اگه شوهرم دادگاه مهریه نفقه
- - - Updated - - -
ندوستای عزیز تو خدا اگرکسی می دونه راهنمایی کنه من هفت ماه بلاتکیفم.اگه شوهرم دادگاه مهریه نفقه
- - - Updated - - -
=پگاه جان;363419]ن
دوستای عزیز تو خدا اگرکسی می دونه راهنمایی کنه من هفت ماه بلاتکیفم.اگه شوهرم دادگاه مهریه نفقه
- - - Updated - - -
ن
دوستای عزیز تو خدا اگرکسی می دونه راهنمایی کنه من هفت ماه بلاتکیفم.اگه شوهرم دادگاه مهریه نفقه[/QUOTE]
دوستان عزیزم تو رو خدا اگر کسی می دونه راهنماییم کنه من هفت ماهه بلا تکلیفم اگر شوهرم دادگاه مهریه نفقه و طلاق رو نیاد و تمکین هم نتونه بگیره و کلا گم و گور شده و من اصلا نمیدونم الان کجاست من میتونم طلاقم رو ازش بگیرم بدون اینکه اون هیچدادگاهی رو بیاد من میتو نم طلاق بگیرم؟؟؟؟؟؟میخوام خلاص بشم از فکرش.پیرم کرده..تو رو خدا اگر کسی میدنه کمکم کنه.خیلی احتیاج دارم بدونم دارم داغون میشم.اون میخواد منو اذیت کنه بقول خودش میخواد تا موهام عین دندونم سفید بشه اسمش تو شناسنامه ام باشه منم خونه بابام بمونم.خودشم بهش اس داده بود میرم زن میگیرم.من میتونم اون گذاشته رفته طلاق بگیرم؟؟؟؟؟
پگاه جان! خانومی، سعی کن ضمن حفظ آرامشت یه خورده خوبتر تایپ کنی.
عزیزم تا اونجایی که من میدونم اگه ایشون هیچ دادگاهی رو نیان، شماغیابی میتونی طلاق بگیری ولی تکلیف مهریه و نفقه و اجرت المثل و اینات نمی دونم چی میشه.
فکر کنم اگه بتونی ثابت کنی ، دارایی ای مثل خونه یا یه حساب بانکی ای چیزی داره، جلوش رو میگیرن و حق و حقوقت رو از اون میدن.
تو نگران طلاق گرفتنت نباش. اگه دادگاه نیاد بعد از 3 یا 4 بار احضاریه غیابی طلاقت رو میدن.
ولی این رویه خیلی طول میکشه. زندگیت رو روی هوا نگه ندار که ببینی چی میشه. زندگی عادیتو بکن عزیزم. میدونم خیلی سخته. میدونم بیرون گود نشستم میگم لنگش کن. ولی دختر خوب تو هنوز جوونی. هنوز کلی راه در پیش داری.
کارایی روبکن که ذهنت رو از موضوع طلاقت منحرف کنی. مثلاً یه کلاس ورزشی برو. یا یه کلاس آموزشی. سعی کن با دوستات دورهمی بیرون برید.
از محیط خونه بیشتر خارج شو. گفتی که شاغل هم هستی. خوب این خیلی خوبه. سرت رو با کارت گرم کن.
تو به هرحال طلاقت رو میگیری. ولی آسیبی که از استرسای این دوره روت میمونه شاید هیچ وقت جبران نشه.
به خودت امیدواری بده دختر خوب. تو خیلی قوی هستی و مطمئناً از پس هر اتفاقی برمیای.
دیگه نبینم بشینی غصه بخوریا!:81:
من
- - - Updated - - -
ممنون مو فرفری عزیزم که بهم امید دادی.باور کن من هیچ چیزی کم نداشتم خانواده خوبی دارم که واقعا همه تعریف خونواده ام رو میکنن که خیلی پاکیم و کاری با کسی نداریم اصلا خودمم از نظر ظاهری نمیخوام تعریف کنم ولی واقعا قشنگم و همه ازم تعریف میکنن کلی خواستگار تو فامیلموم داشتم ولی با این انتخابم و این شکستی که خوردم هیچ کس روندیدم یعنی میتزسم از حرف مردم ازاینده
سلام دوستان عزیزم دیروز نه پریروز دادگاه نفقه ام تشکیل شد من چون ادرسی از شوهرم نداشتم ادرس محل مار دایی شوهرم رو داده بودم احضاریه که رفته بوذه انجا به شوهرم گفته بود و خلاصه شوهرم بعد از هفت ماه اومد دادگاه ولی تو دادگاه نفقه محکوم شد چون هفت ماه خرجی به من نداده بود قاضی هم ازش پرسید خونه و وسایل داری گفت نه .پول پیش تو حساب دادگستری و جهزیه اش رو هم برده خلاصه در دادگاه محکوم شد به ندادن نفقه تو دادگاه هم گفت من خونه و وسایل تو شهرستان دارم بیاد زندگی کنه ولی خوب قاضی گفت تو هیچ اقدامی نکردی بعد ااز دادگاه پدرم میخواست تعقیبش کنه که سریع فرار کرد رفت که ما ندونیم کجا میره و جاشو پیدا نکنیم حتی قاضی ادرس ازش خواست نداد همون ادرس داییشو گذاشت تو پرونده.بعداز دادگاهم شب شوهرم به بابام اس ام اس داد و بهش بد وبیراه گفت بهش گفته بود یه کاری می کنم تا اخر عمرت تو دادگاه ها اواره و سرگردون باشی.از فرداشم مادرش از شهرستان شروع کرد زنگ زدن به خونه مون و گوشیای خودم و بابامو مامانم ما هم اصلا تلفن هاشونو جواب ندادیم اس ام اس دادن که میایم در خونتون جلوی همسایه هاتون ابروتونو میبریم با مامور میایم در خونتون عروسمونو میاریم شهرستان پیش خودمون .دارم از ترس میمیرم اونا میخوان منو بکشن.بخدا خسته شدم چیکار کنم؟
حق با شماست پگاه جان ... متاسفانه دامادها هرگونه محبت و لطفی که از جانب پدر زن میبینند رو به حساب وظیفه خانواده همسرشون قلمداد میکنن و هر روز هم نسبت به قبل پر توقع تر و گستاخ تر میشوند ... اشتباه اول شما اینجا بود ... اشتباه دومت اشتغال شما با وجود اینکه میدونستی همسرت قدر زحمات و لطف های هیچکس رو نمیدونه ... سوم به یکباره اقدام به طلاق یا دریافت مهریه کردی ... بهتره اینجا از انجمن آزاد جهت مشاوره استفاده کنی چون ما هیچکدوم مشاور خانواده یا مشاور حقوقی نیستیم که بخوایم درست و حساب شده راهنمائیت کنیم ... متاسفم که اینطور گستاخانه پاسخ فداکاری هات داده شده ... انشالا هرچه سریعتر مشکلاتت حل میشه:72:نقل قول:
خودم و لیلی به لالاش میذاشتم خودم خیلی پروش کردم هر دفعه کتمم زد خودم برگشتمو باهاش اشتی کردم خونوادمو مجبور میکردم باهاش خوب باشن در حالیکه اونا میدونستن منو اذیت میکنه بهش احترام میذاشتن ولی اون اصلا جنبع نداشت پرو شد
لطفا هرچه سریعتر از یه متخصص کمک بگیر
پگاه جان اصلا نترس اگه هر تهدیدی کردن مثل همون اس ام اس پاک نکنید. یا اگه زنگ زدن صداشون رو ضبط کنید
سلام دوست خوبم ممنونم از راهنماییت حتما این کار رو میکنم قراره فردا با پدرم برم پیش وکیل و کارامو بسپرم دست اون تا طلاقمو بگیره تلفنی با وکیل حرف زدم خیلی امیدوارم کرد که میتونم طلاقمو بگیرم یکم خیالم راحت شده یکم.تو رو خدا برام دعا کنید کارام خوب پیش بره ممنون از همتون.