به خاطر مشکلات مالی و نبود حامی در زندگی پرخاشگر شدم

سلام به دوستان
چند روزیه خیلی دلگیرم ... اعصابم یه چیزی فراتر از خورده ... خیلی احساس ضعف میکنم ... اعتماد به نفسم اومده زیر صفر ... از کمبود وجود پدر توی زندگیم .. نداشتن یه حمایت کننده .. انگار خدا اصلا منو نمیبینه هرچقدر دعا میکنم فایده نداره ... همش تو زندگیم در حال بدو بدوام به هیچ حاهم نمیرسم ... هیچ پس انداز و پشتوانه ای ندارم ... دلم به هیچی گرم نیست ...نه انگیزه ای ...هیچی ... همه دوستام که پدر دارن ماشین دارن ... زندگی اروم دارن ...توخونه نشستن همش کلاسای مختلف میرن... اونوقت من صبح تاغروب کارکنم کم بیارم عصبی بشم سرم داد و بیداد کنن غر بزنن به درسم نرسم...پول کلاس وقت کلاس نداشته باشم ... همش نگرانی و دلهره ...زندگی کردنم شده زوری مجبوری ... خیلی بی انگیزه ام همش نگران ایندمم که چی میخواد بشه ...
تا یکی بهم حرف میزنه سریع داد میزنم سرش ... تو خونه همش به مامانم غر میزنم دیگه کلافه شدم ...

درود

باتوجه به سنت اتفاقا خوب پیش رفتی.فقط یکم عجولی که باید این قسمت را بیشتر روش کار کنی که اونم سنت بره بالاتر صبورتر میشی.والا توی دور اطراف ما که میبینم دختری که ماشین داشته باشه و همش بره کلاس کمتر میبینم.شاید پدر نداشته باشی ولی برو خدارا شاکر باش که مادر داری بالای سرت قدر چیزهایی که داری را بدان:72:

یه ایرادی دارم بهت چقدر روی خودت عیب و ایراد میزاری بابا تو هنوز سنی نداری که بچه ای انصافا اگه زودتر ازدواج میکردم الان یه دختر داشتم همسن خودت:311::58: به اندازه سنت از خودت توقع و انتظار داشته باش بزار زندگی مسیرشو طی کنه اینقدر عجله نکن والا بخدا خبری نیست اون جلوها.یکیش مثلا در مورد ازدواج خیلی داری عجله میکنی یه استپ بده به زندگیت جلوتو که نگرفتن برو کلاس بیشتر بخودت رسیدگی کن علایقتو دنبال کن از وقت های آزادت استفاده کن.همین الان یه نظر سنجی کنیم توی سایت خیلی از بچه ها موقعیت الان تو بهش رسیدی را تجربه کردن و بخوبی درک میکنن موقعیتی که الان درش قرار گرفتی.

دختر خوب و فهمیده ای هستی فقط یکم روی عجول بودن خودت کار کنی و اینکه پشت سر هم بخودت برچسب منفی نزنی خیلی بهتر از اینی که هستی میشی.دخترهای همسن تو والا من دارم میبینم اکثرشان فقط فکر قر و فر و مدل جدید آرایش و مانتو از اینجور مسائل هستند قدر خودتو بیشتر بدان.
قسمت چیزی عجیبیه شما قسمتت بوده پدرتو از دست بدی و منم قسمت بوده توی 20 سالگی یتیم بشم و مادرمو از دست بدم.اینو یادت باشه اوستا کریم هرچیزی به آدم میده یه روزم خودش تصمیم میگیره از آدم بگیرش پس سعی کنیم تا وقتی هستند قدر داشته هامون را بدانیم که وقتی رفتن حسرتشان را نخوریم:72:

مائده جان وقتی میدونی این شرایطت هست و کسی قرار نیست بیاد حمایتت کنه وفقط خودتی وخودت، پس بهتره دستاتو بزاری روی زانوهات وبلند شی!
اتفاقا از الان باید شروع کنی از فرصتها استفاده کن کم کم جلو برو صبور باش وعجله نکن! متاسفانه برخلاف بقیه بهت میگم اگه با همین وضعیت سنت بره بالا نتونی اینده خودت رو تضمین کنی
صد برابر اخلاقت بدتر میشه کلا انگار همچی و همه کس روی اعصابت هستن!
چیزی که من الان درگیرشم منم پدر ندارم از 4سالگی همین باعث شده خیلی توی زندگیم کمبود داشته باشم
خیلی روی روح وروانم تاثیر بد گذاشته ولی دست رو دست نزاشتم تا انجایی که دست خودم بوده خودم رو بالا کشیدم گر چه هنوز هم هیچی ندارم ولی میدونم تلاشم رو کردم
ولی باز هم کلی نگران اینده ام هستم نه حامی نه پشتیبانی ونه تکیه گاهی به جز خدا خیلی سخته !!!!! کاملا درکت میکنم ولی خوب چیکار کنیم سرنوشت ماهم این بوده باید خودمون نقش همه اون نداشته ها رو بازی کنیم هم پدر هم مادر هم همسر و حامی وتکیه گاه........

امیدوارم خودت رو قوی کنی بتونی از عهده همه این مشکلات بر بیای از جوونیت بهترین استفاده رو بکن تا یه روزی پشیمون نشی!

مایده جون ببین....الان 80 درصد جامعه تو فشارن...به شکل های مختلف،...من نمیدونم کارت چیه،من نمی دونم چرا سرت غر میزنن؛راستش بخوام حرف بزنم چیزی بیشتر از بقیه ندارم بگم....فقط دنبال یه فرصتی برای ابتکار باش والا هر چی ادم درست و درمون من دیدیم نه خانواده درستی داشته نه پشتیبان و نه ارامش...

- - - Updated - - -

راستی مایده خواستم برات یه موضوعی رو پست خصوصی بزارم نشد.

سلام دوست خوبم
ناراحتیت کاملا قابل درکه... زندگی پر از فراز و نشیبه... اما همینه زندگی ...به قول اقای خاله قزی قسمت این بوده...اما همه چیز واقعا به وجود پدر نیست درسته حمایت میشه .. اما گاهی شرایط جوری میشه ادم مجبوره سختیرو تحمل کنه... خیلی هم سخته منم مجبور شدم زود کار کنم و خیلی هم عصبی و پرخاشگر بودم... مائده جان واقعا با این حرص خوردنا چیزی عوض نمیشه..جز خودت که روز به روز تحلیل میری... واقعا من یاد گرفتم بجنگم تو زندگیم... الانم از خیلی از دوستای خودم که تو رفاه بزرگ شدن هم تجربم بیشتره و هم واقعا تو شرایط سخت میتونم زندگی کنم...باید ببینی از چی بیشتر لذت میبری .. اونو انجام بده ..حتی با هزینه های کم... مثلا کلاس ورزش یا نشد پیاده روی یا کتاب یا مثلا فیلم نگاه کردن... و قدر سلامتیتو بدون واقعا مهمترین چیز همینه... من درکت میکنم... اما خودتم میدونی چیزی عوض نمیشه اینجوری فقط خودت ناراحتیت میمونه گلم...باید راهتو پیدا کنی اصلا به هدف فکر نکن ببین مسیرو چطور طی میکنی ... خیلیا مائده جان خیلیا الان همین شرایطو دارن نه اینده ای میبینن نه پشتوانه دارن ... امیدت به خدا باشه فقط همین ... به هر حال اتفاقای خوب هم می افته.. نگران نباش اصلا اصلا......:72:

از راهنمایی و دلداریتون ممنونم ببخشید که دیر جواب دادم .... .
خیلی این چند روز نیاز دارم دلداری بشم ...
همش میگم چرا اخه لااقل پول نیست .. ارامش و خوشبختی چرا نیست ... دلگرمی چرا نیست ... دلم واسه خودم و مامانم میسوزه ... بابام خیلی ادم بی رحمیه ... من دوست دارم پیشرفت کنم اما خلاق نیستم ... دوست دارم برم کلاسای فشرده بعد واسه خودم کار خوب دست و پا کنم اما هزیته کلاس خیلی بالاست ... مامانم د رامد ثابتش در ماه 600یا 650هزار تومن که همش میره پای اجاره خونه و قبوض و ...
منم 650میگیرم که میدم جای وام هایی که داشتم ... یعنی هیچی برای پس انداز یا خرج های دیگه نمیمونه یعنی ما فقط همینطوری داریم زندگی میکنیم ...هیچی ... با توجه به خاله قزی عزیز ... ازدواج هم یکی از دلایلش این بود که شاید کمتر سختی هم در زمینه مالی هم تو زمینه نبود حامی بود ...
ابی بیکران جان خوشحالم که از همه بیشتر متوجه حال من هستی ... واقعا زندگی سخت میگذره خیلی سخت ... اما متاسفانه تمام دوستای اطرافم از وضع مالی خوب برخوردارن و این منو ضایع تر میکنه که خدا کی عدالتش رو میخواد نشون بده ...
کیت کت جان همش تو این فکرم که اگه بشه چندجا بتونم کار کنم اما چه کاری نمیدونم خیلی دوست دارم از سمت شما دوستان پیشنهاداتی بهم ارائه بشه که یه راهی برای درامد بیشتر ... ارامش روان .. و اینکه زیاد حسرت دیگران رو نخورم و....
کیت کت جان تا یه هفته دیگه حق اشتراکم رو پرداخت میکنم تا بتونم پیغامت رو دریافت کنم ... مطمئنم که پیام پر محتوایی هست برام

- - - Updated - - -

بچه ها الان من فعلا کاربر هستم به خاطر این مجبورم کمتر پیام بدم وگرنه حرف زیاده
آیداجان ازت ممنونم که همیشه در کنارمی و تو تاپیک ها شرکت میکنی واقعا حرفات ارومم میکنه ... همه بهم میگن خیلی بداخلاق و نا امید شدم ... دوست دارم اخلاقمو بهتر کنم دست از نا امیدی بکشم ... دنبال یه انگیزه ایم

سلام بانو

خوبی؟
من یه خورده از دست یه سری از دوستان ناراحتم.
به جای این که بگن دقیقا چه کنی ، درست نیست بگن که فقط بشینی امیدت به خدا باشه.
من نمیدونم رشتت چی بوده؟ تو چی تخصص داری !!!
سعی کن یه مهارتی بدست بیاری. چیش مهم نیست. چیزی که ممکنه یکی دوسال طول بکشه یادگیریش. مرتبط با غیر مرتبط با رشتت.
اما هرچی باشه مطمئن باش بعدش خواهان پیدا میکنی. شک نکن.
البته غیر از اینا خودت میدونی پیشنهاد خاص من چیه !!!

موفق و موید

سلام عزیزم من الان زیاد وقت ندارم چیزی بنویسم فقط اومدم بهت بگم خدا وقتی چیزی رو از ادم می گیری به جاش چیزی هم به ادم میده..اینوجدی می گم روش فکر کن..

الانتو نبین بهت قول میدم چند سال دیگه وقتی به گذشتت فکر کنی خدا رو بابت داشته های حالت شکر می کنی بهت قول میدم..فقط باید ایمان داشته باشی..

اینم بگم وقتی چیزایی که به صلاحتهو واست بهتره رو بهت میده که اون زمان پتانسیلشو داشته باشی.. شاید الان حرف منو نفهمه اما مطمءنم یک زمانی ایمان میاری به حرفام و این که خدا واقعا عادله:72:

love less عزیز ممنونم از نظرت میخوام دوره بگذرونم اما اصلا وقتش رو ندارم اصلا .... همینطوریش به هیچی نمیرسم ....
سوگند جان خیلی ممنونم اما آینده هیچ کدوم از ما ها مشخص نیست من الان به مشکل خوردم ... فعلا واسه اینده هیچ فکری ندارم فقط نگرانم که میخواد چی بشه ... الان نمیدونم باید چه راهی رو برم چیکار کنم ...

سلام و روزت بخیر
من فکر میکنم چیزی که الان مائده جان بیشتر احتیاج داره ارامش باشه...و اینکه حرفای دلتو بگی اینجا... گاهی این حس های منفی وجود آدم با بیرون ریختن و درد دل کردن کم میشه... در واقع به جایی میرسه ادم که خیلی کم میاره و نیاز به استارت دوباره داره....مائده جان من در شما رگه هایی از چند سال قبل خودمو میبینم .. واسه همین میدونم چی میگی...من خودم شخصا معتقدم به قول شاعر میشه سرنوشت خویش را از سر نوشت.... اقای love less نمیشه دقیقا به کسی گفت که چی کار کنه... هر کس شرایط زندگی خودشو داره...مهارت یاد گرفتن خیلی خوبه اصلا هم انکار نمیکنم اما واقعا نیاز به هزینه داره....اونم هزینه کمی نیست... من خودمو مثال میزنم که از صبح تا 5 سر کار باشم با هزار نفر بحث کنم هزار چیزو تحمل کنم بعد که تازه حق واقعی هم نگیرم...بعدش چه انرژی برام میمونه که شخصا و با هدف و انگیزه بتونم مهارتیو شخصا کسب کنم بدون کلاس؟ خیلی حرفا راحته اما یه انسان که در این سن باید شاد باشه و خوشحال و پر از انرژی چقدر میتونه از همه چیز صرف نظر کنه؟؟ بدون پشتوانه خیلی سخته زندگی کردن.... این حقیقته و هر کی بگه میشه از صفر تو وضع جامعه ما شروع کرد به خیلی جاها رسید خیلی دوست دارم بشنوم واقعا چجوری....
ببخش مائده جان این سوال که داری عدالت کجاست سوالیه که از قدیمم بوده و هست
اگر دستم رسد بر چرخ گردون از او پرسم که این چون است و آن چون
یکی را میدهی صد گونه نعمت یکی را نان جو آلوده در خون..............
اما واقعا به هر دینی هم اعتقاد داشته باشی می فهمی عدالت وجود داره و ما شاید درکش نکنیم.... عدالت همینه که شما داری تلاشتو میکنی و پاک زندگی میکنی... همینه که مثل خیلی از همسن و سالات دنبال خیلی چیزای دیگه واسه معیشتت نیستی... این فکر و تلاشی که خدا بهت داده نشون همون عدالته...همین که اصلا فکر میکنی به مسائل و دنبال راهی.... برگرد به سال قبلت ببین چه پیشرفتایی کردی ... دوستاتم که در رفاهن مطمئنن مشکلات خودشونو دارن ... همه ادما سختیهایی دارن خودتو با کسی مقایسه نکن همین که مقایسه کردی شروع نا امیدی هاته....
مراقب خودت باش :72::72:

مایده عزیر من با love less کاملا موافقم.....الان دوره فن بلد بودن...من دو زار برای مدرکی که ماشالا دست همه هست ارزش قایل نیستم.....فقط باید یه فنی بلد باشی که دیگران بهت نیاز داشته باشن.....دقت کردی ارایشگرها ما خانوم هارو چقدر معطل میکنند و کلی هم پول میگیرن ازمون تازه ازشون ممنون هم هستیم.چون کاری بلدن که دیگران بهشون نیاز دارم و ممکنه دیپلم هم نداشته باشن.

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط maedeh120

love less عزیز ممنونم از نظرت میخوام دوره بگذرونم اما اصلا وقتش رو ندارم اصلا .... همینطوریش به هیچی نمیرسم ....
سوگند جان خیلی ممنونم اما آینده هیچ کدوم از ما ها مشخص نیست من الان به مشکل خوردم ... فعلا واسه اینده هیچ فکری ندارم فقط نگرانم که میخواد چی بشه ... الان نمیدونم باید چه راهی رو برم چیکار کنم ...

---

مایده ببین می خوای الان که شرایط روحیت اورژانسیه من عضویتت فعال کنم حالا بعدا تو مال من اوکی کن....یا اصلا نکن مهم اینکه اگه الان تالتر برات خوب و لازمه بتونی بیای.

خیلی ممنونم از آیدای عزیز و کیت کت جان
کیت کت جان عزیز خیلی ممنون اما تا 3 دیگه حقوق میگیرم و پرداخت میکنم خیل یممنون از محبتت:72:

ما به خاطر اینکه مادرم خیلی برای خانوادش دلسوزی کرد الن به اینجا رسیدیم وگرنه میتونستیم خیلی بهتر باشیم از ایم میسوزم کسایی که اونهمه بهشون کمک کنیم الام به روی خودشونم نمیارن ....
این روزا خیل یسخت داره میگذره ... مشکلات مالی به یه طرف مشکلات دیگه هم یک طرف هم مشکلات روحی ...
دلمم برای مادرم میسوزه و این هم منو بیشتر عذاب میده نمیتونم مادرمو ببینم که از لحاظ احساسی هیچ کس نیست که همراهیش کنه باز خود من اول راهم و حالا یه روزی ازدواج میکنم اما مادرم چی .... خیلی سخته وقتی غمگینی رو تو چشمای مادرت حس کنی ....
توی این کارم خیل یتنش دارم ... به دانشگاهمم نمیرسم تا عید اینجا میمونم بعد عید کارم رو عوض میکنم ..
میخوام برم دادگاه درخواست افزایش نفقه بدم حداقلش بزارم 100 هزار تومن ...
حالا من اینهمه حرف از ازدواج میزنم اما واقعا شرایطم ایجاب نمیکنه ...حتی برای خرید یه حلقه ... یکی از دلایل ازدواجم حمایت مالی بود ...
از همه مردم بیزار شدم حس میکنم هیچ کسی تو دنیا به دردم نمیخوره منی که هر روز با دوستام بودم الان حتی یه تماس هم باهاشون ندارم ... میخوام تنهای تنها باشم

نقل قول:

---

میخوام برم دادگاه درخواست افزایش نفقه بدم حداقلش بزارم 100 هزار تومن ...

---

در این مورد یه توضیحی میدی من یکم گیج شدم!!!

در مورد شرایط مالی والا خیلی ناشکری تو دختر من نمیدونم چرا اینهمه بخودت داری سخت میگیری من گفتم آی چه خبره چی شده برو خدا را شکر کن از پس پرداخت وام برمیاین و شما و مادرت بدون پشتیبانی دارین زندگیتان را میچرخانید.نوشتی ماهی 650 درامده خیلی خوبه برای یه خانوم توی سن شما و با مدرک تحصیلی شما اینقدر جربزه داشته خودشو بکشه اینجوری بالا :104:

توی فامیلهای نزدیک لیسانسه هاش الان دارن میرن پیش دبستانی و مهد و کارهای منشی گری چرا راه دور بریم خانوم خودم فوق لیسانس فیزیک داره حقوقش به اندازه شما نیست(البته خیلی هم شاگرد خصوصی نمیگیره)فقط میتونم بگم دختری که با این سن کم با این شرایط خودشو اینجوری توانسته بالا بکشه حتما لیاقتشو داشته و توانایی زیادی داره.

برای دلداری دادن ننوشتم مطالب بالا را بلکه واقعا اعتقاد اصلیمه برای ازدواجم عجله نکن دختر فعالی هستی ایشالله بموقعش یه شوهر خوبم نصیب شما میشه و ایشالله نصیب همه دخترا بشه:323:

در مورد موقعیتی که درش قرار داری و میگی بقیه بهترن والا خود من خانومم خواستگار از من موقعیت بهتر تا دلت بخواد داشت ولی ما دوتایی قسمت هم بودیم.اولین جایی هم که رفتم خونه خانومم بود الان خیلی از زندگیم و همسرم و دخترم و خانوادش راضی هستم:72:

مائده تو تاپیک خاستگاری گفته بودی ولخرجی،فکر نمی کنی مشکلات مالیت به خاطر

همین باشه؟

درود عزیزم

قدر خودت رو بدون.همین که تو این جامعه مستقلی و از عهده خودت برمیای خیلی باارزشه.شرایط کاریت هم به مرور زمان و با بیشتر شدن سابقه کارت ایشالا بهتر میشه.

نمیخوام فقط دلداریت بدم،ولی تو خیلی از خانواده ها پدر لزوما حمایت کننده نیست.

میدونم اینکه حس میکنی تنهایی باید بار مشکلات رو به دوش بکشی سخته.ولی من خیلی ها رو دیدم که با وجود داشتن پدر ترجیح میدن مستقل باشن و از پدرشون

کمک نخوان.حالا به خاطر رابطه نه چندان خوب و مشکلاتی که توی خیلی از خانواده ها هست.

به نظر من تو نسبت به همسن های خودت و دوستات که شاید خیلی از چیزها رو راحت به دست میارن جلوتری.

باور کن شعار نمیدم.دخترهایی که از همه لحاظ وابسته خانواده هستن و برای هیچ چیز سختی نکشیدن،هیچ وقت پختگی و عمق شخصیت دخترهایی مثل تو رو ندارن.

من مطمئنم تو با توجه به درک بالات ازدواج خوبی هم خواهی داشت.

باور کن شادیها و لذت هایی تو زندگی هست که لزوما با پول به دست نمیاد.رابطت رو با دوستات بیشتر کن.یکی از بهترین لذتها برای ما دخترها بودن با دوستها و گفتن

و خندیدن با اونهاست.

لزومی هم نداره خودت رو از لحاظ مالی و شرایط با اونا مقایسه کنی.

خوب شرایط اونها متفاوته.ولی روی این تفاوتها تمرکز نکن.نزار این فکرها فرسودت کنه.

تمرکزت رو روی شرایط فعلی خودت و کارهایی که برای بهبود شرایط میتونی انجام بدی بزار.


عصبانیت و نفرت از پدر و مقایسه خودت با دیگران(تو از شرایط واقعی زندگی بقیه خبر نداری)و نگرانی بابت آینده فقط انرژیتو تحلیل می بره و باعث میشه نتونی اون جور

که باید برنامه ریزی برای زندگیت داشته باشی.

باارزش ترین سرمایه تو جوونیته عزیزم.قدرشو بدون.و مادرت.همین که مادرت کنارته خیلی خیلی باارزشه.میدونی خیلی ها حسرت یه لحظه بودن با مادرشون رو دارن؟

همیشه شاد و موفق باشی عزیزم.:72:

مائده جان سلام با اینکه درامد همسرم بد نیست ولی به دلیل شرایط خاصی که داریم کل در امدمون هزینه میشه . اول برج که میشه و کل در امدمون هزینه میشه و دست خالی میمونیم . فقط میگم خدایا خودت ضامن روزی هستی و میدونم که میرسونی . حتما هم میرسونه . اینها رو گفتم که بدونی شما تنها نیستی و خیلیها در فشار اقتصادی قرار دارند . در این چند سالی که در فشار شدید مالی قرار داریم سعی کردیم با قناعت مدیریت کنیم . به بالاتر از خود نگاه نکنیم تا حسرت نداشته ها رو نخوریم . کاری کردیم که حتی نزدیکترین کسانمان هم در جریان زندگیمون قرار نگیرند . اینم میگذره و خدا بزرگه . راستی مائده جان هوای مادرت رو خیلی نگه دار . میتونم درک کنم چقدر زجر کشیده تا شما رو بزرگ کنه . اینو فقط وقتی میتونی درک کنی که به سن اون رسیده باشی . اون موقع شاید دیر شده باشه الان قدرش رو بدون .

مایده؟
خدایی از منم بی زاری؟؟؟؟؟:305:
گناه دارم!
دوست خوبم الان اکثر مردم دارن درد میکشن..شرایط سخت شده...هم اقتصادی هم انسانی....
خوبه که میای و حرف هات میزنی.راستی میدونستی 24% از خانوار های ایران حتی یه فرد شاغل ندارن.
پشت خونه ما یه خونست که خانوم های بی سرپرست جمع شدن اجاره کردن و سبزی خانوهای بالا شهر پاک میکنند و میشورن.....امروز ازشون پرسیدم گفتن ماهی 200 به هر کدوم میرسه!
مایده جونم!200!!!!از صبح دستشون تو اب و گله....
مایده...... .........شخصا از خودم خجالت میکشم.توام ناراحتی نکن تورو خدا.

فرهنگ 27;362176]مائده تو تاپیک خاستگاری گفته بودی ولخرجی،فکر نمی کنی مشکلات مالیت به خاطر

همین باشه؟[/quote]

درسته فرهنگ جان کمی ولخرجی میکنم که اون هم دلیل خاص خودش رو داره ... مثلا تو این دوران نمیخواستم که خواستگارم بدونه من مشکلات مالی زیادی دارم خرج میکردم تا هم بدونه که اگر فردا باهاش ازدواج کردم خواستم چیزی بخره نگه تو خونه خودتون مثلا مانتو 50 هزاری میخریدی الان 200 هزاری میخوای ... و اینکه فکر کنه ما یه خانواده متوسط هستیم گرچه ماه پشت ابر نمیمونه ....
انیتا جان درسته ادم پخته تر میشه نسبت به مشکلات مقاوم تر میشه اونایی هم که میگی وضع پدر خوبه و میخوان مستقل بشن برای پول تو جیبیشون برای تفریح و خرید بیشتر مستتقل میشن اما فکر اسوده ای دارن از هر لحاظی ...
وجود یک مرد به جز عوامل مالی پشتوانه و امنیت بیشتری رو برای خانواده رقم میزنه ..
ما به اندازه خورد و خوراک و پوشش داریم خداروشکر ... اما من بحثم اینه حسرت خیلی چیزا تو دلمه ...اینکه الان خیلی علایق دارم تو زندگیم و به هیچ کدومش دسترسی ندارم ... و اینکه کسایی که مستاجر هستن حرف من رو بهتر متوجه میشن که هرسال نگرانی ادم به چه صورت ...
من حاضرم از صبح تا شب کار کنم که بتونم یه مقدار پول پس انداز کنم اما هرچی فکر میکنم نمیشه نمیدونم از چه راهی باید اقدام کنم که هزینه کمتری رو برای اول کار بخواد ...
خاله قزی جان این مبالغی که من گفتم تو شهر ما جز رده زیر صفر حساب میشه ... بحث نفقه هم که پدرم الان 11سال داره ماهی 60هزار تومن پرداخت میکنه که به هیچ جا نمیرسه تا چند وقت دیگه میرم و مبلغ اون رو افزایش میدم ...
مرسی واحد جان بابت راهنماییت ... تو این دوره زمونه دخل و خرج اصلا باهم نمیخونه ... زندگی کردن خیلی سخت شده ...
کیت کت جان شما دوستایی هستین که به من کمک میکنید چرا دوستون نداشته باشم؟؟؟؟
راستی بهم پیشنهاد شده که برم توی کار کاشت ناخن میگن درآمدش خیلی خوبه اما یه جا هست گفتن خیلی خیلی خوبه منم دیدم کارش رو اما خییییییییییلی زیاد هزینه آموزش میگیره گفته 2 م تومن نمیدونم باید چیکار کنم ...
اما میگن درامدش خیلی خوبه ...
خودمم دوست دارم اما 2 م چطوری جور کنم موندم...


- - - Updated - - -

فرهنگ 27;362176]مائده تو تاپیک خاستگاری گفته بودی ولخرجی،فکر نمی کنی مشکلات مالیت به خاطر

همین باشه؟[/QUOTE]

درسته فرهنگ جان کمی ولخرجی میکنم که اون هم دلیل خاص خودش رو داره ... مثلا تو این دوران نمیخواستم که خواستگارم بدونه من مشکلات مالی زیادی دارم خرج میکردم تا هم بدونه که اگر فردا باهاش ازدواج کردم خواستم چیزی بخره نگه تو خونه خودتون مثلا مانتو 50 هزاری میخریدی الان 200 هزاری میخوای ... و اینکه فکر کنه ما یه خانواده متوسط هستیم گرچه ماه پشت ابر نمیمونه ....
انیتا جان درسته ادم پخته تر میشه نسبت به مشکلات مقاوم تر میشه اونایی هم که میگی وضع پدر خوبه و میخوان مستقل بشن برای پول تو جیبیشون برای تفریح و خرید بیشتر مستتقل میشن اما فکر اسوده ای دارن از هر لحاظی ...
وجود یک مرد به جز عوامل مالی پشتوانه و امنیت بیشتری رو برای خانواده رقم میزنه ..
ما به اندازه خورد و خوراک و پوشش داریم خداروشکر ... اما من بحثم اینه حسرت خیلی چیزا تو دلمه ...اینکه الان خیلی علایق دارم تو زندگیم و به هیچ کدومش دسترسی ندارم ... و اینکه کسایی که مستاجر هستن حرف من رو بهتر متوجه میشن که هرسال نگرانی ادم به چه صورت ...
من حاضرم از صبح تا شب کار کنم که بتونم یه مقدار پول پس انداز کنم اما هرچی فکر میکنم نمیشه نمیدونم از چه راهی باید اقدام کنم که هزینه کمتری رو برای اول کار بخواد ...
خاله قزی جان این مبالغی که من گفتم تو شهر ما جز رده زیر صفر حساب میشه ... بحث نفقه هم که پدرم الان 11سال داره ماهی 60هزار تومن پرداخت میکنه که به هیچ جا نمیرسه تا چند وقت دیگه میرم و مبلغ اون رو افزایش میدم ...
مرسی واحد جان بابت راهنماییت ... تو این دوره زمونه دخل و خرج اصلا باهم نمیخونه ... زندگی کردن خیلی سخت شده ...
کیت کت جان شما دوستایی هستین که به من کمک میکنید چرا دوستون نداشته باشم؟؟؟؟
راستی بهم پیشنهاد شده که برم توی کار کاشت ناخن میگن درآمدش خیلی خوبه اما یه جا هست گفتن خیلی خیلی خوبه منم دیدم کارش رو اما خییییییییییلی زیاد هزینه آموزش میگیره گفته 2 م تومن نمیدونم باید چیکار کنم ...
اما میگن درامدش خیلی خوبه ...
خودمم دوست دارم اما 2 م چطوری جور کنم موندم...

2 میلیون ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مگه میخواد چکار کنه ؟ برای چسبوندن یه تکه پلاستیک روی ناخن ؟ عزیزم گول این تبلیغات رو نخور .

سلام مائده عزیز
دختر خوب شرایطتت سخته این کاملا مشخصه... اما مشکل ما آدما اینه که همیشه چیزایی که نداریمو میخوایم و چیزایی که داریمو نمیبینیم... من خودمم همینطورم...در واقع به هر سطحی که برسیم باز یه چیز دیگه میخوایم... اما آرامش و رضایت تو همین چیزاست... شما الان فکر میکنی که کسایی که پدرشون هست خیالشون راحته... اره راحته اما واقعا فکر نکن این دغدغه های شمارو ندارن... خیلی خوبه میخوای ناخن یاد بگیری اره هزینه های یادگیریش زیاده اما اگر علاقه داشته باشی و خلاقیت چرا بد باشه خیلی هم خوبه... اما چند جا بپرس آموزش مناسبترش حتما پیدا میشه.... راستی تو سایتای تخفیفان یا نت برگ هم سر بزن گاهی من دیدیم با تخفیف نوشته که این جور کارارو آموزش میدن...
حسرت چیزی نذار تو دلت بمونهههه باعث میشه به هر چی هم رسیدی باز برات لذت بخش نباشه... دوست خوبم احتیاجی نیست که پیش خواستگارت بخوای غیر چیزی که هستی نشون بدی... کسی که شما رو بخواد همه جوره میخواد و تلاششو واسه خوشحالیت میکنه... من بازم بهت میگم راهتو پیدا کن که خوشحال باشی... حالا یا با افزایش درامدت یا هر راهی که فکر میکنی درسته...دوستاتم نذار کنار و اطرافتو خالی نکن ادم وقتی احساسات درونشو بیرون بریزه مخصوصا خانوما خیلی راحت تر میشه... :72:

مرسی از همه دوستان

خودمم تعجب کردم که گفت 2 م اما میگن اون دختره کلا واسه همه چی از مردم پول زیاد میگیره حالا به قول ایدا جان باید بگردم یه جا که کارش خوبه با قیمت مناسب تر پیدا کنم ... اگه بخوام این کار و با آموزش رو باهم انجام بدم با توجه به دانشگاهم نمیرسم ... فکرمم از یه طرف خییییلی درگیره ....

دوست عزیز
شما داری حسرت یه چیزایی رو میخوری درست؟
اولا که به شخصه چیزایی که میتونم در اینده با تلاش بدست بیارم رو حسرتش رو نمیخورم.
متاسفانه گاهی فلسفه هایی که می بافیم راهی برای تنبلی است.
به شما ارزویی داده نمیشه مگه این که قبلش توانایی رسیدن به اون به شما داده شده باشه.
از سویی هم ، مردم زمانی کم میازن که دقیقا یه قدم مونده تا برسن به هدفشون .
برای دست یابی به موفقیت ، منتظر کسب اجازه نباشید.

موفق و موید

خیلی کوتاه مینویسم

خود من عاشق رشته روانشناسی هستم یکی از علت های اصلی که در سایت همدردی حضور دارم اینه در مورد این رشته اطلاعات و دانشم را افزایش بدم ولی الان واقعا نمیتوانم ادامه تحصیل بدم و برم دانشگاه چون درامد مغازه تقریبا همش میره برای دادن قسط و خرج خانه میوفته برای چند سال دیگه که هم پولش باشه هم وقتش زندگی بقیه هم اونجوری که شما فکر میکنید نیست همه ما مشکلاتی داریم ولی خدارو شکری از زندگیم و داشته هام خیلی راضی ام و قانع.

در مورد مانتویی که گفتی با این طرز فکرت ببخشید ولی موافق نیستم الان جوری شده که بیشتر پسرها دنبال دخترهایی میرن که بساز باشن و قانع و هواسشان به خرج و مخارج و جیب شوهرشان باشه.الان دیگه توی این اوضاع اقتصادی این موضوع جزو اولویت ها قرار داره.زیبایی و خوشتیپی خیلی ربطی به پول زیاد خرج کردن نداره.ارزش یه دختر یا همسر هم به قیمت مانتو شلوارش نیست

ممنون از دوستان خوبم:72:
راستش من تو زندگیم خیلی سختی کشیدم مخصوصا تو این یک سال و نیم اخیر که گذشت ... گاهی انقدر شاد و سرحالم گاهی افسرده ی افسرده ...
قبل اینکه تاپیک بزنم خیلی حالم بود واقعا شب و روز کارم گریه بود اما از وقتی شما دوستان راهنماییم کردین و از مشکلات خودتون گفتید خیلی بهتر شدم فقط یه چیزی خیلی ازارم میده اما روم نمیشه تاپیک بزنم چون میدونم هیچ کس کمکم نمیکنه ... امیدوارم اون هم به زودیس حل بشه ... اما این کار جدید که بخوام برم نمیدونم بهتر که اینجارو. ول کنم و بچسبم به اون یا اینکه هم اینجا سرکار بیام هم کار آموزشی رو یاد بگیرم ...

نقل قول:

---

قبل اینکه تاپیک بزنم خیلی حالم بود واقعا شب و روز کارم گریه بود اما از وقتی شما دوستان راهنماییم کردین و از مشکلات خودتون گفتید خیلی بهتر شدم

---

:58::311: انصافا اینو خیلی خوب اومدی :311:

یه جکی هست که میگه کافیه توی جمع ایرانی بشینی و بگی این مشکل یا بدبختی را دارم دیگه شروع میشه بازی ملت یکی یکی شروع میکنن به شمردن بدبختی بیچارگیشون:58:

خدا رو شکر کور و کچل نبودی وگرنه ما بدبختارو چلاق میکردی :58:

مرسی خاله قزی جان حالا مونده تا مشکلات بعدی برسه ...
الان که حالم بهتره خداروشکر دیگه به اون صورت احساس ضعف نمیکنم ...
درباره پست شماره 23 آقای خاله قزی اینکه اون مانتو من داشتم بر فرض مثال میگفتم ...
در رابطه با کار ناخن هم خواستگارم اصلا موافق نبود منم چون هنوز تکلیفم باهاش مشخص نیست نمیتونم برم باید دنبال یه راه دیگه ای باشم:54:
تا عید اگه خدا بخواد یکم از قسطام کم میشه خیالمم راحت تر ..
به نظر خودم مشکلات همیشه هست اما زمانی که انسان تنهاست و از یه چیز دیگه ای ناراحته اون مشکلات خیلی پر رنگ تر خودشون رو نشون میدن و باعث ناراحتی میشن ...
فرهنگ جان میخوام سعی کنم دیگه زیاد ولخرجی نکنم ... چون به پولام نیاز بیشتری دارم:43:

سلام دوست عزیز نمی دونم چند ساله تونه ولی حدس میزنم از من کم سن ترین. من پدر مهربون و خوبی دارم و هیچ وقت حامی ام نبوده میشه گفت من تا اونجایی که از دستم بر اومده حامی پدرم بودم منم خیلی سختی کشیدم روزایی شده که حتی پول دکتر هم نداشتم برم . ازدواج ام نکردام و اونقدر زندگی خانوادگیمیون پر از نشیب بوده چون فرازی نداشیم که حتی پس اندازی ندارم و این ترس ام و از آینده بیشتر کرده. ولی در عوض دوستام باباهای پولدار و رفاه کامل دارن و طعم نداری رو نچشیدن. تو این دنیا ما تو خیلی چیزا حق انتخاب نداریم مثل فیافه، خانواده، پولدار بودن یا فقیر بودن و... یکی میشه پاریس هیلتون یکی میشه من و امثال من و از ما بدترها..... شده شبایی که تا صبح بیداری کشیدم و نارحتی کشیدم ولی چیزی تغییر نکرده یعنی زندگی ادامه داره. منم حمایت مالی ندارم حتی الان خواستگار خوب داشته باشم پول حلقه عروسی و نه خودم دارم نه خانوادم ولی تا جایی که از دستم بر میاد تلاش میکنم ولی چون دخترم تا یه حدی می تونم خودم و بالا بکشم مخصوصا تو جامعه ما. فقط این رو میدونم نباید امیدم رو از دست بدم چون تنها دلخوشی و انرژی برا ادامه زندیگیمه..

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط تنهای خسته

سلام دوست عزیز نمی دونم چند ساله تونه ولی حدس میزنم از من کم سن ترین. من پدر مهربون و خوبی دارم و هیچ وقت حامی ام نبوده میشه گفت من تا اونجایی که از دستم بر اومده حامی پدرم بودم منم خیلی سختی کشیدم روزایی شده که حتی پول دکتر هم نداشتم برم . ازدواج ام نکردام و اونقدر زندگی خانوادگیمیون پر از نشیب بوده چون فرازی نداشیم که حتی پس اندازی ندارم و این ترس ام و از آینده بیشتر کرده. ولی در عوض دوستام باباهای پولدار و رفاه کامل دارن و طعم نداری رو نچشیدن. تو این دنیا ما تو خیلی چیزا حق انتخاب نداریم مثل فیافه، خانواده، پولدار بودن یا فقیر بودن و... یکی میشه پاریس هیلتون یکی میشه من و امثال من و از ما بدترها..... شده شبایی که تا صبح بیداری کشیدم و نارحتی کشیدم ولی چیزی تغییر نکرده یعنی زندگی ادامه داره. منم حمایت مالی ندارم حتی الان خواستگار خوب داشته باشم پول حلقه عروسی و نه خودم دارم نه خانوادم ولی تا جایی که از دستم بر میاد تلاش میکنم ولی چون دخترم تا یه حدی می تونم خودم و بالا بکشم مخصوصا تو جامعه ما. فقط این رو میدونم نباید امیدم رو از دست بدم چون تنها دلخوشی و انرژی برا ادامه زندیگیمه..

---

درووووووود خیل یممنون از همدردیت تنهای خسته جان خب نام کاربریت یه نشونه ضعف به حساب میاد اخه ...
من همیشه میگم خدا بزرگه ... این نیز بگذرد ......
اما دوست دارم ازدواج کنم ... که یه حمایت کننده مالی ، عاطفی ، روحی و ... داشته باشم اما به قول خودت پول خرید هیچی نیست ... چه برسه به جهیزیه دیگه ... مامانم میگه پول پیش خونه رو میدم برات اما واقعا دلم نمیاد من برم و مادرم بره با مادر بزرگم اینا ...
روزگار بد با ما تا کرد ... نه میتونی وایسی نه میتونی بری ...
امیدوارم زندگی هامون تغییر و تحول کنه .. پیشرفت کنیم ...لااقل در آینده خانواده خوشبختی بشیم ... قسمتمون خوب باشه ...
خیلی سخته یه چیزی تو یک قدمیت باشه اما نتونی بهش دست پیدا کنی....
واقعا ادم گاهی اوقات تو سر بالایی های زندگی کم میاره ...
اصلا من یکی از شرطای ازدواجمو میخوام خرید جهیزیه بزارم:311:
ایشااله که خدا عاقبت ههمون رو ختم بخیر کنه

سلام به همگی ...
راستش آخر هفته خواستگارم به همراه خانوادش دارن میان خونمون ...
من خیلی استرس گرفتم ... چون میدونم همه کارها رو دوش خودم ... البته من غذا نمیتونم درست کنم اما بقیه کارهارو مجبورم انجام بدم ...
طی این مدت شوهرخالم یه دیداری با خواستگارم داشت که خداروشکر خوب بود بخاطر این یکم مادرم نرم تر شده اما هنوزم ته ته ته دلش راضی نیست ...
شوهرخالم بهش گفته بود که ما بیایم خونتون از اونجاییم که من خوشم نمیاد خودمو جایی دعوت کنم خواستم که اونا اول بیان اگه شعورشون برسه که دیگه خودشون زنگ میزنن دعوت میکنن .... اما بیشتر نگرانی من بخاطر کوچیک بودن خونمون و شام دادن ... جامون کمه .... البته من بهش گفتم بیشتر از 4نفر نیاید چون جامون کوچیکه .. اما با این حال نمیدونم که با این وضع و خونه کوچیک چیکارکنم که همه چیز خوب و آبرومندانه برگزار بشه ..

مائده عزیزم و تنهای خسته که امیدوارم هیچ وقت خسته نباشی چون تنها نیستی . دوستای گلم شما یکی رو فراموش کردید . برای همین اینقدر نا امید و پر استرس شدید . خدای کریم رو . منم زمانهای زیادی بوده که مثل شما واقعا نگران و پر استرس بودم . ولی همون خدای کریم طوری همه چی رو سر و سامان داده که اصلا نفهمیدم چطور شده . باور کنید کریمه و میدونه چکار کنه . بهش اعتماد کنید .

- - - Updated - - -

مائده عزیزم و تنهای خسته که امیدوارم هیچ وقت خسته نباشی چون تنها نیستی . دوستای گلم شما یکی رو فراموش کردید . برای همین اینقدر نا امید و پر استرس شدید . خدای کریم رو . منم زمانهای زیادی بوده که مثل شما واقعا نگران و پر استرس بودم . ولی همون خدای کریم طوری همه چی رو سر و سامان داده که اصلا نفهمیدم چطور شده . باور کنید کریمه و میدونه چکار کنه . بهش اعتماد کنید .

سلام مائده خانم من هم مشکل شمارو دارم

دقیقا چه کسایی مورد پرخاش و عصبانیت شما قرار میگرن؟درجه عصبانیتتون کمه یا زیاد
شما برای پرخاشگری تون به نتیجه ای رسیدید؟

سلام مائده خانم
ببخشید فرصت ندارم به تاپیکت سر بزنم ولی به یادت هستم و برات دعا می کنم:323:
تحسینت می کنم که تو این شرایط سخت بدون پدر بار مشکلات رو بدوش کشیدی :104::104:
یک سری به تاپیک های قبلی بزن !!
چند هفته پیش (قبل محرم ) نگران چی بودی الان نگران چی هستی
خوب پیش رفتی
به خدا توکل کن
باز هم یادآوری می کنم هوای مادرتو داشته باش
فعلا هم که داره باهات راه میاد
برات آرزوی موفقیت دارم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط shabnam22

سلام مائده خانم من هم مشکل شمارو دارم

دقیقا چه کسایی مورد پرخاش و عصبانیت شما قرار میگرن؟درجه عصبانیتتون کمه یا زیاد
شما برای پرخاشگری تون به نتیجه ای رسیدید؟

---

سلام شبنم جان متاسفانه فقط با عصبانیت خودمو اطرافم رو بهم میریزم اروم هم نمیشم چون اطرافم بدتر میکنن یعنی اجازه نمیدن که من خودم رو با غر زدن تخلیه کنم به خاطر این بدتر میشم با پرخاش کردن سعی میکنم دیگه به چیزی اهمیت نمیدم جواب تلفن دوستامو نمیدم خونه مادربزرگ و خالم هم نمیرم البته نمیگم شما مثل من باشیا نه من فقط خودمو دارم میگم ...

آونگ عزیز سلااااااااااااااااااااااا ااااااام:43:
دلم خیلی براتون تنگ شده بود ....
آره آونگ جان راست میگن که موفقعیت امروز تضمین موفقعیت فردا نیست چون هر موفقعیتی خودش کلی داستان بعدش هست ...
خداروشکر همه چیز خوب پیش میره الا یه چیزی که مهم ترین مسئله هستش
کیت کت میخواست کمکم کنه که رفت کاشکی همون موقع مشترک میشدم ...
مسئله اختلاف مذهب بر سر مسائل خرافاتی....اونم من اصلا مشکل ندارم فقط مامانم مشکل داره ...

سلام مائده جان امیدوارم همیشه شاد باشی
خوشحالم که خوب همه چیز پیش میره... الان چه مشکلی دقیقا سر اختلاف مذهب دارین؟ مک پیش میاد دو نفر دقیقاً عین هم باشن تو تفکرات حتی مذهبی.... خب چی برات اهمیت داره که ایشون نداره؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ida bahrami

سلام مائده جان امیدوارم همیشه شاد باشی
خوشحالم که خوب همه چیز پیش میره... الان چه مشکلی دقیقا سر اختلاف مذهب دارین؟ مک پیش میاد دو نفر دقیقاً عین هم باشن تو تفکرات حتی مذهبی.... خب چی برات اهمیت داره که ایشون نداره؟

---

مرسی ایداجان
راستش من مشکلی با ایشون ندارم چون خودم زیاد مذهبی نیستم اما مامانم ول کن نیست گیر داده به تمام روزهای تقویم که شهادته آخه من میگم تو الان داری زندگی میکنی انسانیت واست مهم نیست؟؟؟فقط معصومین؟همین؟میگه منو توجیه نکن من توجیه نمیشم با این حرفا ... نمیدونم چطور قانعش کنم که تو این دوره زمونه پاکی صداقت سر به ریزی انسانیت سالم بودن یه شغل خوب داشتن درستکار بودن خیلی مهم تر تا یه سری خرافات درباره مسائل مذهبی
راستی قضیه مهمونی حل شد بجای اینکه بیان خونمون روز جمعه دعوتمون کردن رستوران

مائده جان با مادرت اصلا بحث نکن و اینکه شما نمیتونی اعتقادات یه نفر دیگرو تغییر بدی.... شما باید به ایشون و اعتقاداتشون احترام بزاری... کسیم که با شما میخواد ازدواج کنه باید مادرتو با همین اعتقادات بپذیره.... عزیزم منم بیشتر به اصول اخلاقی اعتقاد دارم تا گرایشات مذهبی... در واقع تقریبا ادم مذهبی نیستم اما به مادرم احترام میزارم... وقتی دعا میخونه تو خونه اروم میشم... روزایی که شهادته دوست نداره حتی یه موسیقی آرومو بشنوه منم اگر باشم رعایت میکنم... با حساسیت زیاد وضو میگیره و سعی میکنه خیلی چیزا رو رعایت کنه... که اعتقاد من باهاش خیلی فرق داره ... بهش نمیگم من اعتقادم اینه خدا دوست داره باهاش حرف بزنی نه اینکه انقدر حساسیت داشته باشی... اما همیشه بهشون به اعتقاداتشون احترام میزارم... شما هم همین... هم مادرته هم زحمتتو کشیده هم بیشتر از همه دوست داره... به اعتقادات شخصیه هر کس احترام بزار گلم...:72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ida bahrami

مائده جان با مادرت اصلا بحث نکن و اینکه شما نمیتونی اعتقادات یه نفر دیگرو تغییر بدی.... شما باید به ایشون و اعتقاداتشون احترام بزاری... کسیم که با شما میخواد ازدواج کنه باید مادرتو با همین اعتقادات بپذیره.... عزیزم منم بیشتر به اصول اخلاقی اعتقاد دارم تا گرایشات مذهبی... در واقع تقریبا ادم مذهبی نیستم اما به مادرم احترام میزارم... وقتی دعا میخونه تو خونه اروم میشم... روزایی که شهادته دوست نداره حتی یه موسیقی آرومو بشنوه منم اگر باشم رعایت میکنم... با حساسیت زیاد وضو میگیره و سعی میکنه خیلی چیزا رو رعایت کنه... که اعتقاد من باهاش خیلی فرق داره ... بهش نمیگم من اعتقادم اینه خدا دوست داره باهاش حرف بزنی نه اینکه انقدر حساسیت داشته باشی... اما همیشه بهشون به اعتقاداتشون احترام میزارم... شما هم همین... هم مادرته هم زحمتتو کشیده هم بیشتر از همه دوست داره... به اعتقادات شخصیه هر کس احترام بزار گلم...:72:

---

آیدا جان فکر میکنم منظورمو اشتباه متوجه شدی بحث احترام به عقاید هست اما نه احترام من نسبت ب مادرم ....
خواستگارم با مامانم اختلاف مذهبی داره اما با من نه خب؟؟؟بعد حالا مامانم میگه من نمیخوام این با من اختلاف داشته باشه باااااااید بشه مثل خودم میگم نمیشه که اونم رو اصولش پایبدنه میگه اصولش تو سرش بخوره من هیچ جوره توجیح نمیشم سریع قاطی میکنه ... بحث من سر این مامانم به عقاید من و اون احترام نمیذاره

سلام مائده جون
خوشحالم عزیزم که اوضاع داره خوب پیش میره.نگران نباش .اگه صبور باشی و به مادرت فرصت بدی،با رفت و آمدهای بیشتر و نظر مساعد بقیه- مثل شوهر خاله ات- احتمالا نظر مادرت هم مساعد میشه.فقط عجله نکن عزیزم.امیدوارم جمعه هم روز خوبی برات باشه.در مورد ماموریتی که بر عهده ام بود متاسفانه نتونستم اون شخص رو پیدا کنم و شرمنده تو شدم.:47:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط گوش ماهی

سلام مائده جون
خوشحالم عزیزم که اوضاع داره خوب پیش میره.نگران نباش .اگه صبور باشی و به مادرت فرصت بدی،با رفت و آمدهای بیشتر و نظر مساعد بقیه- مثل شوهر خاله ات- احتمالا نظر مادرت هم مساعد میشه.فقط عجله نکن عزیزم.امیدوارم جمعه هم روز خوبی برات باشه.در مورد ماموریتی که بر عهده ام بود متاسفانه نتونستم اون شخص رو پیدا کنم و شرمنده تو شدم.:47:

---

سلام عزیزم همین که تا جایی که تونستی راهنمایی و دلداری دادی یه دنیا برام ارزش داره خانومی:43:
صبر که آره چون جز صبر چاره ای نیست اما نمیخوام زیاد کش پیدا کنه چون کم کم داره به گوش همه فامیل میرسه و این درست نیست ...

سلام دوستای خوبم راستش یه چیزی چند وقته تو ذهنمه اما نمیدونم باید چیکار کنم نمیدونم مطرح کردنش اینجا درست باشه یا خیر اما به هرحال اگه کسی کمکم کنه خوشحال میشم .....
راستش آقایی که الان همه در جریانش هستن خیلی افکار مدرن و تقریبا اروپایی داره اما من خیلی اینطوری فکر نمیکنم یعنی وقتی میخوام از عقیدم دفاع کنم نمیتونم انگار دهنم بسته میشه نمیدونم باید چطور بگم که ناراحت نشه یا بهش بر نخوره ... من خودم ادم مذهبی نیستم اما به یه اصول معتقدم ... اما نمیدونم چطوری بیانش کنم خواهش میکنم بهم میگید اصلا نمیتونم جراتمندانه رفتار کنم ...نظراتمون تو خیلی مسائل مشترک هست اما هیچ وقت نتونستم نظر خودمو جداگونه بیان کنم ... چون اون طوری صحبت میکنه با تمام اطمینان خاطر و سند و مدرک که ادم میمونه ... نمیدونم باید چیکار کنم .... سمت عقاید اون برم نرم نمیدونم