چطوری نزارم برادرم اشتباه کنه؟! (لطفا راهنماییم کنید)

سلام به همه عزیزان.
پسری 24 ساله هستم یه برادر کوچیکتر از خودم دارم که 18 سالشه.
به تازگی من و پدرومادرم متوجه شدیم که توی نت با یه دختر 16 ساله آشنا شده و اینطور که معلومه به هم علاقه مند هم شدن و حتی یه جورایی قرار ازدواج هم گذاشتن!
پدرومادرم از این مسئله خیلی نگرانن و همینطور خود من هم براش نگرانم. می دونم داره اشتباه می کنه اما موندیم چجوری باهاش برخورد کنیم؟
یه خورده لجبازه و تا حدودی هم چموش! اگه برخورد بدی باهاش بشه احتمال اینکه کارای نامعقولی ازش سر بزنه هست.
راهنمایی میخوام که الان باید چیکار کنیم؟ چجوری جلوشو بگیریم؟

والا من دقیقا نمی دونم باید چطور برخورد کنی. می ترسم یه چی بگم بری انجامش بدی بدتر شه.
بهتره منتظر بمونی باقی دوستان (دختر بیخیال، فرشته مهربون، رزا، آیه و..) بیان تاپیکتو ببینن. اونا فک کنم بتونن راهنماییت کنن.
شانس توئه؛ اکثرا هستنا، اما الان نمی دونم چی شده هیشکی انگار آنلاین نیست!

سلام...


مثلا چه کار نا معقولی ممکنه بکنه؟

تو منزل شما روابطش با کدومتون بهتره؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط رزا

سلام...


مثلا چه کار نا معقولی ممکنه بکنه؟

تو منزل شما روابطش با کدومتون بهتره؟

---

مثلا اینکه بزنه به سیم آخر و از هر راهی که می تونه به خانواده فشار بیاره که با خواستش موافقت کنن یا حتی پنهانی دختره رو عقد کنه (دائم یا موقت) که البته این مورد دومی یه مقدار احتمالش کمتره.
راستش با هیچکدوممون صمیمی نیست. البته با خود من رابطه ش خوبه چندبارم ازم تو مشکلاتش کمک خواسته اما هر حرفی رو بهم نمیگه. بارها هم بهش گفتم اگه مشکلی داشتی حتما با من درمیون بزار با کمک هم حلش می کنیم ولی نمی دونم چرا همش مخفی کاری می کنه.
فرزند آخره و من و 2 تا برادر بزرگتر از خودش داره. یکیمون 28 سالشه که ازدواج کرده من 24 و یکی هم 21 سال. ما دوتا مجردیم خودشم که 18 سالشه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط zemestoon

شما هیچ کاری نکنین بهتره!!اگه بهش حرفی بزنید بر میگرده میگه من الان دیگه بزرگ شدم خودم میتونم خوب و بدو تشخیص بدم!خب راستم میگه....
اگرم قراره کاری انجام بدین باید مطمطن بشید رابطه هاتون توی خانواده مثل یه دوسته و نه صرفا خانوادگی!یعنی اگه چیزی بهش بگید فک نکنه یه بزرگتر داره این حرفارو بهش میزنه بلکه داره با یک دوست حرف میزنه!اگه این مدلی بود رابطتون خب میتونید باهاش صحبت کنید و براش توضیح بدید که ممکنه چه مشکلاتی براش پیش بیاد!در غیر اینصورت کلا بی خیالش بشید وگرنه ممکنه همین مدل رفتاری که باعث شده تقریبا لو بره و شما یکم بتونید کنترلش کنید هم از دست بره و کلا کاراش نامحسوس تر بشه !!!
بعدم قرار نیست هر رابطه ی اینترنتی به جاهای نامعقول ختم بشه!!من که پیشنهاد میکنم کاری به کارش نداشته باشید هر آدمی باید این چیزارو حداقل یه بار تجربه کنه به نظر من!(البته اگه خودش از قبل وارد شده باشه!خب اونایی که از قبل مشکلاتش رو میدونن و وارد نمیشن که هیچی ولی اونایی که وارد شدن با هیچ حرفی تحت تاثیر قرار نمیگیرن و به نظر خودشون رابطه ی اونا با هم از همه ی آدمای دیگه بهتره! مگه اینکه سر خودشون به سنگ بخوره!)
بعدم به نظر من هر آدمی باید یه حریم خصوصی داشته باشه تو زندگیش!سعی کنید کارایی انجام ندید که تو خونه احساس امنیت نداشته باشه،این ممکنه خیلی نتیجه ی بدتری هم داشته باشه نسبت به عشق و عاشقیای بچه گونه ی این سن و سال...

---

با حرفاتون تا حدودی موافقم. ولی نمیشه هم دست روی دست گذاشت.
اگه مشکل بدی پیش بیاد چی؟
علاج حادثه قبل از وقوع باید کرد.

همونطور که خودتون اشاره کردیدب رادرتون سنش سنیه که کشش داره به سمت جنس مخالف

خوب اینکه بیایی و همه وقتشو پر کنی و اونو تحت فشار بذاری و دعوا کنی یا هر برخورد بد دیگه ایی باعث میشه هیچ وقت بهت اطمینان نداشته باشه.


سعی کن وقتی باهاش حرف میزنی حرفات مثل نصیحت نباشه... طوری رفتار نکن که فکر کنه دارید کنترلش میکنید ...

از خطراتی که توی جامعه و اینجور ازدواج ها هست غیر مستقیم آگاهش کن...

نذار بفهمه که میدونی یا سر بسته بهش بفهمون که میدونی و اعتمادش رو جلب کن اصلا و تحت هیچ شرایطی الان پدر و مادرت خودشونو درگیر با برادرت نکنن چون

ممکنه قبح این قضیه ریخته بشه و خدای ناکرده بهشون بی احترامی کنه پس فعلن پدر مادرتون به روی خودشون نیارن

حواستون رو جمع کنید که هرچی بیشتر بهش فشار بیاری و بد خلقی کنی و توی منگنه بذاریش بد تر میشه !!!

با بیانی نرم و خیرخواهانه باهاش حرف بزنید و خطرات و پیامدهای اینجور روابط رو بهش گوشزد کنید

سعی کن علت این دوستی رو متوجه بشی مثلا شاید یه خلاء عاطفی باعث شده یا شاید یه شیطنت

:72:

ممنونم؛ راستش دیروز مادرم علی رقم اینکه من بهش گفته بودم فعلا هیچ اقدامی نکنه اما خیلی شلوغ کرد طوری که برادرم که همیشه 24 ساعته پای چت بود دیروز کلا جرات نکرد به سیستمش نزدیک بشه.
البته مادرم مستقیما هم چیزی نگفتا ولی خب مثلا می گفت: فایده نداره باید سفر کنیم یه شهر دیگه، انگار داره اینجا اتفاقات بدی میفته، این شهر، فساد خونه ست. می ریم یه شهر دیگه و هیچ کس هم حق نداره بیاد اینجا. بعدش اشاره می کرد که کاری با من نداره و اون یکی برادرمم هم که گفتم 21 سالشه کاری باهاش نداره!
داداش کوچیکم هم که یه جورایی یه چیزایی فهمیده بود یه لحظه مادرم نبود از من پرسید جریان چیه که مامان اینطوری می کنه؟ منم گفتم نمی دونم. بعدش گفت اما من حدس میزنم برای چیه و تا خواست ادامه بده یهو مادرم سررسید و داداش کوچیکم حرفشو قورت داد.
علتش هم صددرصد خلاء عاطفیه که هم من و هم کل خونوادم داریم با کمال وجود احساسش می کنیم.
مادرم افسردگی داره و میخواد هرچه زودتر این موضوع تموم شه. دیشب کابوس می دید بهش گفتم همه چی رو بسپره به من و خودش فعلا دیگه کاری نکنه.
الانم برادرم رفته خوابگاه و تا آخر هفته نمیاد.
من می خوام اینترنتی باهاش صحبت کنم و بهش بگم که ما قضیه رو فهمیدیم و منطقی باهاش حرف بزنم و بهش بفهمونم که داره اشتباه می کنه و بهش اطمینان بدم که اگه اون دست برداره منم با پدرومادرم صحبت می کنم که وقتی اومد خونه هیچ کاری باهاش نداشته باشن.
به نظرتون این کاری که میخوام بکنم کار درستیه؟

فکر میکنی اگر بهش بگی اونم قبول میکنه که با اون خانم ارتباط نداشته باشه؟؟

معلومه برادرت از مادرتون حساب میبره که خیلی خوبه ولی به نظر من خیلی شلوغش نکنید بیشتر از در محبت و دل نگرانی وارد بشید اگر خودت بتونی باهاش یه جوری

صحبت کنی که بهت اعتماد کنه و درباره رابطه اش با اون خانم صحبت کنه خوبه ...بیشتر سعی کن کاری کنی که برادرت به نتیجه مثبت برسه چون شاید الان از روی

ترس رابطه اش رو بهم بزنه ولی خوب بعدش چی؟؟ از پدر مادرتون بخوایین جوری باهاش برخورد نکنن که کم کم براش حرف و نظر پدر مادرتون بی اهمیت بشه یا به قول خودتون بزنه به سیم آخر..

سلام
به نظر من اين كار بدترين كاره چون اون حس فرهاد كوه كن بهش دست ميده از عشقش نميگزره
به نظر من پا پيچش نشين خودش كم كم تموم ميكنه اين رفتارا مال سنش هست و بس

ممنون از همگی؛ فقط اگه فرشته مهربان هم نظر خودشونو اعلام می کردن خیلی بهتر بود!

مستقیم چیزی نگین . غیر مستقیم خطرات اینکارو گوشزد کنین . مثلا راجع به یه نفر دیگه بگین که مثلا چنین کاری کرده . چندین بار همینطوری باهاش صحبت کنین . نه به صورت نصیحت . انگار که دارین جریانی تعریف میکنین .

بهش چیزی نگو.
صمیمیتت را بیشتر کن که اگه تو رابطه به مشکل خورد یا مخالفت پدر و مادرت را دید، بتونه با شما دردودل کنه شاید اون موقع حرفت اثری داشته باشه.

هم از مادرت دور بشه و هم از شما، مطمئن باش به اون دختر نزدیکتر می شه.
نصیحت هم تو این موارد کارساز نیست.

ممنون از همگی؛ دیروز رک و روراست باهاش صحبت کردم یک ساعت و ده دقیقه تلفنی حرف زدیم.
اولش خیلی می ترسید؛ بخصوص از واکنش پدرومادرم. اما من چون قبلا با پدرومادرم صحبت کرده بودم و توجیه شون کرده بودم که با جنگ و دعوا چیزی درست نمیشه به همین دلیل با خیال راحت بهش قول دادم که مشکلی پیش نمیاد و پدرومادرم منطقی برخورد می کنن. می گفت قصدشون ازدواجه اما چون هنوز خیلی زوده فعلا صبر می کنن تا 6-7 سال دیگه اون موقع پدرومادرمو بفرسته برای تحقیق که ببینن چجوریه؟!!
درمورد خانواده و شرایط دختره توضیح داد و اینکه چون همه اینارو از زبون خودش شنیده اطمینان نداره که طرف راست گفته باشه پس بعد از 6-7 سال پدرومادرم باید برن ته و توی قضیه رو در بیارن ببینن طرف راست گفته یا نه!!
با وجود اینکه می دیدم حرفاش خیلی بچه گونه ست اما چیزی بهش نگفتم و بهش گفتم من میرم با مامان اینا صحبت می کنم که ببینم نظرشون چیه. اولش خواست مانع بشه اما مطمئنش کردم که مشکلی پیش نمیاد و اونا منطقی برخورد می کنن. دیشب قضیه رو به پدرومادرم گفتم و ازشون خواستم منطقی باهاش صحبت کنن و کاری کنن که خودش به این نتیجه برسه که اشتباه کرده. نگو همون دیشب داداشم میره با یکی از دوستاش مطلب رو درمیون میزاره و اونم بهش میگه مگه عقل تو کله ت نیست؟ این چه کاریه که میخوای بکنی؟ اصلا یه دیوونه هم همچین کاری میکنه؟
خلاصه با حرفای دوستش کاملا قانع شده بود که داره اشتباه می کنه. امروز اومده بود پیشم و می گفت دیگه نیازی نیست کاری کنین من به اشتباه خودم پی بردم. فقط روش نمیشد بیاد خونه با پدرومادرم روبرو بشه که من رفتم باهاشون صحبت کردم گفتم خودش فهمیده اشتباه کرده دیگه سرزنشش نکنین و تو روش نندازین که اشتباه کرده. اونام قبول کردن و درکمال آرامش باهاش برخورد کردن و بهش گفتن که هیچ اشکالی نداره. بالاخره تو این سن پیش میاد که آدم اشتباه کنه و مهم اینه که به اشتباه خودت پی بردی. و قضیه خداروشکر ختم به خیر شد.
اما چیزی که برام جالبه این بود که خودش به من گفت که اگه مامان اینا باهام دعوا و مرافه می کردن من مطمئنم که از لجم بدتر این رابطه اشتباه رو ادامه می دادم و چه خوب شد که منطقی برخورد کردن.

خدا رو شکر حل شد

بابا شما اومدی گفتی برادرم سرکشی میکنه و شاید بره عقدش کنه و گفتم اینطوری پیش بره خودکشی هم میکنه:311:

ارتباطتتون رابا برادرتون قویتر کنین که اگر خدای نکرده دوباره مشکلی بود روی شما حساب کنه..:72:

خوب خدا رو شکر
شما اگه پایه برادری با دوستش هم بریزی خیلی خوب میشه.چون تو این سن پسرا بیشتر از دوستشون تاثیر میگیرن تا خانواده...اگه باهاش رابطه ی دوستی و اینا بریزی اگه بازم مشکلی پیش اومد میتونی از طریق دوستش بهش گوشزد کنی

پ.ن:رزا جون روم به دیوار،باعث شدم عکسو عوض کنی.شرمنده...هر چی دوس داری بذار گلم:43:

واى خوش به حال برادرتون که برادرى مثل شما داره.
واقعا کارتون عالى بود که گذاشتين بدون درگيرى و دعوا,همه چى به خوبى تموم بشه.
البته با تشکر از دوست برادرتون :d
پيشنهاد ققنوس هم عاليه.

نه ققنوس جان اتفاقا به نظرم این یکی خوشگلتره عزیزم.....

بازم ممنون از عزیزان شرکت کننده در تاپیک.
امروز هم از طریق اسکایپ باهاش صحبت کردم ببینم یه وقت دختره کنه نشده باشه!
اما گفت که قبلا دختره باهاش قهر کرده و انتظار داشته مثل همیشه داداش من بره از دلش در بیاره اما داداشم می گفت: منم از خدام بود و دیگه محلشو نزاشتم.
خیلی لطف کردید که راهنمایی کردید.
ان شاءالله همه تاپیک ها عین مال من آخرش به خوبی تموم شه. :227:

خدا رو شکر که مشکل حل شد و منم ازین بابت خوشحالم ولی تنهاترین عاشق :

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط تنهاترین عاشق

یه وقت دختره کنه نشده باشه!

---

فکر نمیکنید این ادبیات خیلی زیبنده نباشه؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط m.reza91

خدا رو شکر که مشکل حل شد و منم ازین بابت خوشحالم ولی تنهاترین عاشق :

فکر نمیکنید این ادبیات خیلی زیبنده نباشه؟

---

بله؛ عذرخواهی می کنم. راستش کلمه دیگه ای به ذهنم نرسید.
شاید باید می گفتم گیر نداده باشه که رابطه رو ادامه بده یا چمیدونم مخالف پایان رابطه باشه.... :18: