چه جوری از این وابستگی آزار دهنده خلاص بشم...

سلام
پاییزتون دل انگیز:72:

مدتیه به همسرم وابستگی زیادی پیدا کردم که واقعا آزار دهندست هم خودم اذیت میشم هم همسرم.
برای ناهار میاد نیم ساعت استراحت میکنه دوباره میره اداره و ساعت9_10 شب میاد از اون به بعد هم شام میخوریم و میخوابیم
حتی گاهی روزهای جمعه هم میره سرکار

دیروز از این وضعیت کمی دلخور شدم گفت امروزو بخاطر تو نمیرم
میگه مگه دوست نداری مستقل شیم!!!میخوام بیشتر کار کنم تا نیازاتو تأمین کنم
منم میدونم به خاطر من و پسرم داره زحمت میکشه(خدا حفظش کنه)
اما واقعا گاهی وقتا عین دیوونه ها میشم نمیدونم چطوری منظورمو برسونم!!!حوصله هیچ کاری رو ندارم
البته وقتی همسرم کنارمه شاد و شنگولم و پر انرژی...

نمیخوام خودم و همسرمو اذیت کنم کلا میخوام برام مهم نباشه حتی اگر ساعتها هم خونه نیومد!!
چطوری از این وضعیت بیرون بیام؟

به نظرم لبه احساساتت خیلی تیزه هر دو طرفش. شاید خوب باشه این وابستگی رو به دلبستگی تبدیل کنی. اینم لینکهایی که می تونه مفید باشه. اگر بگردی مقالات بیشتری هم پیدا می کنی.

http://www.hamdardi.net/thread-8602.html

http://www.hamdardi.net/OLD/thread-12142.html

یکی دیگه اینکه سعی کن منابع شارژ روحت رو پیدا کنی و تنها نخواهی که از همسرت شارژ بشی. بگرد ببین بدون در نظر گرفتن همسرت چه کارهایی دوست داری انجام بدی؟ چه تواناییهایی داری؟ چه منابعی هست که بهت آرامش می دن ؟ اهدافت چیا هستند (بلند مدت و کوتاه مدت) ؟

سلام عزیزم

نمیتونی یه جوری وقتت رو پرکنی؟؟ مثلا کلاس ورزشی یا هرچیزه دیگه که علاقه داشته باشی ؟

دلجو عزیزم خوشحالم حال شما و فرشته تو راهیتون خوبه:43:

این لینکایی که دادید نمیدونم چرا باز نمیشه
وقتی همسرم خونه نیست خیلی کسل و بی رمقم
مدتیه بیخودی اشک میریزم...
دوست دارم همه اش کنارم باشه

رزا جان کلاس فعلا شرایطش رو ندارم خودم تو خونه روزی یکی دوساعت ورزش میکنم
صبح تا ظهر کمی حالم بهتره اما عصر تا شب حالم خرابه

http://www.hamdardi.net/thread-8602.html

http://www.hamdardi.net/thread-13856.html

http://www.hamdardi.net/thread-12142.html

http://www.hamdardi.net/thread-16179.html

http://www.hamdardi.net/thread-12460.html

http://www.hamdardi.net/thread-11497.html

امیدوارم این لینکها باز بشه، چون مطالب عمیقی توشون هست. اگر نشد کپی پیست کن.

سلام آرام جان.
خوشحالیتو تبریک می گم. اما حالا چرا اشک؟؟؟
خوش به حالت که لااقل شبها شوهرت پیشته. من که همیشه تنهام.
به امید اینکه هر روز کنارت هست زندگی کن.
این مقاله هام عالیه گلم.
میتونی کلاس شیرینی پزی و سفره آرایی بری اگر علاقه مندی یا اینکه درست رو ادامه بدی که بی شک همه وقتتو پر می کنه. البته به شرطی که موقع مطالعه نری تو فکر همسری.
:72:

خانم دلجو متشکرم حتما میخونم
امیدوارم بتونم از این وضعیت بیرون بیام

کاملیا عزیزم بدون دلیل و ناراحتی گریم میگیره به همسرم میگم افسردگی گرفتم میگه تو چیزیت نیست فقط داری خودتو برام لوس میکنی:18:
ازتون ممنونم بهتره مدتی مقالات سایت رو بخونم:72:

:302::54: ای خدا جون منو از دست این خواهر گلم آرام خانم بکش راحتم کن

یا از ناراحتی تاپیک میزنه یا از خوشی .

آرام جان خواهش میکنم هیچ کار نکن خودش کم کم درست میشه اینا بخاطر قهر یک هفته ای که داشتین .

چون با پادر میونی خانوادها کارت حل شده و همسرت دوباره اومد خاستگاریت هم ایشون هم شما آینه دلتون نسبت به هم پاک شده برا همین کمی نسبت بهم علاقه و عشقتون بیشتر شده . انگار صد سال همو ندیدین .

بیچاره بابای علی چی میکشه تو اداره تازه کمی سر عقل اومده میخواد تورو تامین کنه و مستقل بشه اونوقت تو عذاب وجدان داری ؟
وقت برا کنار هم بودن زیاده عجله نکن بذار کمی تلاششو بیشتر کنه . با لوس بازی گریه های فدات بشم سردش نکن لوسش نکن . مشوقش باش . جای اشک ریختن در طول روز حدیثی جکی لطیفه ای حرف عاشقونه ای براش ارسال کن خستگیش در شه .
من اگه جای شما بودم کمکش میکردم چطوریش مونده به خودت و حد حدود اختیاراتت ولی سعی میکردم روزی که خواست قدمی برداره لااقل قد یه نخود تو دستش بذارم تا بدونه منم به فکر بودم و تلاشمو کردم .

آرام عادت کردی تو خوشی ناراحتی خودتو محزون و ناراحت و در حال گریه نشون بدی چرا ؟ داری به خودت آسیب میزنی متوجه هم نیستی . بیشتر مواظب احساسات و عواطف غلط و کاذب خودت باش .سعی کن عکس العمل خوب و بجا از خودت در موقعیت های گوناگون نشون بدی
شما دیگه یه دختر تازه عروس نیستی یه مادری و یه همسر آبدیده که دعوا قهر خوشی لمس کرده .

دعا گوت هستم تا خدا برات بهترینا رو بسازه اول یه آواتار واقعی قسمتت کنه بعد همسرت تو تصمیمی که داره موفق بشه تا خواهر منو در آسایش و آرامش قرار بده .

معلم علی خوب هست ؟ یانه ؟ علی داره پایه های سواد(علم) سپری میکنه و از همین الان گرایش پیدا میکنه به ریاضی یا به حفظیجات پس بیشتر دقت کن . معلم دومش تو خونه شمایی تنبلی نکن بهش برس

بدرود . :72:

سلام آقا پارسا:72:
جلوی همسرم گریه نمیکنم!!
فرمایشتون متینه
میگم به قدری دیوونه شدم که واسه همچین چیزی تاپیک زدم اما واقعا دارم اذیت میشم
تصمیم گرفتم زیاد به این وابستگی پر و بال ندم خودمو به جورایی مشغول کنم هر چند سخته

سلامت باشید برادر

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط آرام دل

سلام آقا پارسا:72:
جلوی همسرم گریه نمیکنم!!
فرمایشتون متینه
میگم به قدری دیوونه شدم که واسه همچین چیزی تاپیک زدم اما واقعا دارم اذیت میشم
تصمیم گرفتم زیاد به این وابستگی پر و بال ندم خودمو به جورایی مشغول کنم هر چند سخته

سلامت باشید برادر

---

سلام :72:
دور از جونت نگفتم دیونه شدی اتفاقا کار خوبی کردی . من خیلی خوشحال شدم که به فکر سلامتی زندگیت هستی . من باهات شوخی کردم . من از تاپیکت خیلی خوشحال شدم .
گریه کردن خوبه ولی زیادیش نه . تنهایی که بدتر . شما هم دختر پر احساسی هستی . یا از ناراحتی اشک میریزی یا از ذوق زیاد .

آرام بانو به نظر من شما عادی هستی این همسرته کمی بیشتر به شما توجه داره و کمی بیشتر از قبل به فکر شماست . رو شما هم تاثیر گذاشته . :43:
تو که با سرمای عشقت ساختی باید با گرمای عشقت بسوزی . پس تو زندگی بساز بسوز ولی آخ نگو .:81:

بدرووووووود :72:

سلام آرام خوبی؟
به نظرم این وابستگی نیست ...
شما از مسئله یا مسائلی عمیقا ناراحتی و وقتی در کنار همسرت هستی از اون مسائل و دغدغه های فکر دور میشی برای همین وجود شوهرت مثل یه مسکن عمل میکنه... این خیلی خوبه ولی بهتره اون مسائلی رو که باعث ناراحتی و گریه ت میشه رو پیدا کنی و به فکر چاره براشون باشی ...

سلام
ترمه جان خیلی ممنونم :43:


قبل از اون اتفاق بد کمی به همسرم وابسته شده بودم چون یهویی تغییر کرد (بخاطر بیماریم و تغییر خودم) و محبت میکرد منم که محبت ندیده!! بهش وابسته شدم


بعد از کدورتی که بینمون پیش اومد دوباره بهش وابسته شدم البته اینبار شدیدتر شاید اینم یکی از علتهاش باشه که ارتباطم رو با خانواده ام کم کردم در حد سلام و علیک

دیگه روم نمیشه بالا برم...


ولی پسرم میره وقتی هم بهش میگم پیشم بمون میگه مامان جون اینا ال سی دی دارند و تلوزیون ما کوچیکه!!


واسه همین احساس تنهایی میکنم و تا همسرم میاد شاد و شنگولم...


البته همسرمم میخواد اذیت نشم تو اداره چند باری بهم زنگ میزنه جویای احوال میشه...
گاهی وقتا طاقتم کم میشه چند بار بهش sms میدم کی میای!!! اونم میگه تا نیم ساعت دیگه خونه ام اما این نیم ساعت میشه دو ساعت


انتظار کشیدن اذیتم میکنه:(


مقالات رو هم خوندم ممنونم از همه شما:72: