و این منم ... زنی تنها در آستانه فصلی سرد

چقدر غروب روزهای پاییز دلگیره ...
شروع زندگی مشترکم هم از پاییز بود ...
و چقدر تنهام ...
چقدر زود اشکام سرازیر میشه ...
چرا ؟ چرا ؟ چرا؟
تاوان انتخاب اشتباه ؟
تاوان کناه؟
تاوان نادانی ؟
اسم این روزای سخت چیه ؟ تجربه ؟
آیا من توان مقابله با این مشکلات رو دارم ؟
خونسردم... آرام و ریلکس ... اما ته قلبم ته ذهنم پر از تشویش و اضطرابه
آرام باش ... مهربان باش ... محبت کن ... صبوری کن تا روزای خوب بیاد ...
به گذشته فکر نمیکنم ... اما به آینده چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
به همون روزای خوب
آینده ای که با پذیرفتن خیانت برنامه ریزی شده ... پذیرفتم که ممکنه باز هم خیانت ببینم ... یا اصلا با هوو کنار بیام... پذیرفتم
یک هفته خونه پدرم نرفتم ... روی رفتن ندارم ... دل رفتن هم ندارم
برم به دیدن پدر مادری که من رو تو اوج ناامیدی سرکوفت کردن ؟
برم به دیدن خواهری که از بد و بیراه های شوهرم روی نگاه کردن به صورتش رو ندارم ؟
برم به امید نوازش پدری که منو قربانی آبروش کرد ؟
پدری که منو سپرد دست مردی که بخاطر فحاشی و توهینی که به همسر و دخترش کرده اجازه ورود به خونش رو نمیده ...
امروز دلم خیلی گرفت وقتی مادرم گفت پدرم گفته من اون مرد رو تو خونم راه نمیدم ... اگه قبولش نداره چرا دخترش رو سپرده دستش ... تازه با یه پس گردنی که برو زندگیتو بساز .....
من تنها قادر به ساختن این زندگی هستم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نصیب من از این زندگی چیست ؟؟؟
و هزاران علامت سوال دیگه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اِلای چِشَم ترمه جون
چِدِس عزیز جونم؟؟؟؟
نمیتونی با خواهرت روراست باشی؟؟؟بهش بگی شوهرم به تو گیر میده،بیزحمت تحمل کن...
خواهرا مهربونن،هرچند من این نعمتو ندارم:54:
قربونت برم تو نتونی این زندگی رو بسازی پس کی بسازه
شخصیتتو با خوندن تاپیک هات تا حدودی دستم اومده.میدونم تا جوووووووووووووش نیاری کاری نمیکنی،خوب همچین جواهری نمیتونه خودشو جمع و جور کنه؟
ببین نمیدونم الان در چه وضعی هستی...
ولی میخوام دوستانه بهت بگم که
خودتو دوباره بساز.مث درختی که زمستون برگاش ریخته و حالا بهارش اومده
به خودت انرژی مثبت بده،امید بده
به همه چیز یه جور دیگه نگاه کن.یه جوری که خدا رو توش ببینی
چشماتو ببند و خودتو تو حالتی که میخوای تصور کن.چقد فاصله داری؟همون قدر انرژی بگیر...حتی بیشتر
خدا واسه بالا کشیدن ما 14 تا طناب فرستاده پایین.یکی از یکی محکمتر
به یکی شون متوسل شو،اصن به همه شون.خودتو بکش بالا
به همه مهربونی کن،با همه اون جور که درسته رفتار کن و در عوض منتطر جوابش از خود مهربونی باش،نه از طرفی که در حقش لطف کردی
شاید اون لیاقت مهربونی کردن به تو رو نداره چه برسه به تلافی محبت
الانه تو،اون چیزی نیس که خدا میخواد گلم
هر کسی که خدا بیشتر دوسش داشته باشه بیشتر امتحانش میکنه،کم نیاریا...محکم باش و قوی
............
آدمای محکم دو رو برشون پر از مشکله ولی تو دلشون آرامشه چون میدونن یکی اون بالاست که تا اجازه نده برگ از درخت نمی افته
از یه روز خاص شروع کن
اولش سخته.چون خوب زندگی کردن سخته
ولی عادت میکنی چون ذاتت خوبه
دیگه وقتتو نمیگیرم گلم:72::72:

سلام ترمه جان:72:

از خوندن پست های اخیرت خیلی ناراحت شدم، امیدوارم هرچه زودتر به آرامش ی که انتظارشو داری برسی.

نقل قول:

---

آینده ای که با پذیرفتن خیانت برنامه ریزی شده ... پذیرفتم که ممکنه باز هم خیانت ببینم ... یا اصلا با هوو کنار بیام... پذیرفتم

---

این جملات یعنی چی؟ یعنی از شما همچین تعهدی گرفتن؟ و شما هم حق اعتراض ندارین.

عزیزم میدونم مشکلات خیلی بدی و پشت سر گذاشتی اما همین که تا همینجاشم اومدی زندگی بهت نشون داده که تواناییشو داری.

1.سعی کن برای مدتی به مشکلاتت فکر نکنی، ققط به آرامش خودت فکر کنی.
مثلا کارهایی و انجام بدی که فکرتو بسمت مشکلاتت سوق نده.

2.با دوستات قرار بذار برو کوه، ورزش بکن. ( من خودم یک تردمیل تو خونه داریم، وقتی فکرم مشغول مسله ای میشه که نباید بشه و اذیت آوره، کمی نرمش میکنم بعد میرم رو تردمیل و هرچی بیشتر فکرم مشغول میشه سرعت تردمیل و بیشتر میکنم.)
اینطوری هم ورزش کردم هم یراه مناسب پیدا کردم برای آرامش بیشتر.

3.یا با دوستات مهمونی ترتیب بده! اصلا سعی کن وقتتو بیشتر با دوستات بگذرونی تو خونه تنها نمون که فکرای مسموم بذهنت بیاد با دوستات دوره های مختلف بذار.

4 .برو موسسات مختلف که علاقه ای تو زمینه کاریشون داری، چیزهای مختلفی یاد بگیر، اینجوری سرت بیشتر گرم میشه.

5.اصلا فکر نکن الان که خانوادت پشتت نیستن، دیگه شدی حامی نداری، عزیزم همه ما انسان ها دارای بزرگترین حامی هستیم اونم خداست، پدر و مادرم بواسطه خداوند بودن که حامیت بودن، میتونی اینجوری فکر کنی که خدا خودش خواسته از این به بعد تنها حامیت باشه.

به خدا توکل کن، هروقت ترسیدی و احساس تنهایی کردی، قران بخون .
میتونی حتی تفسیرهای قرانی و بخونی و اطلاعاتتو در مورد قران و نهج البلاغه بیشتر کنی. اینجوری هم برات یک سرگرمی میشه هم همین اطلاعاتت تو زندگیت بهت خیلی کمک میکنه.

درکنار همه ی اینا از وظایف همسریت کم نکن. به وظایفت برس ولی به همسرت گیر نده، با اعتماد بنفس باش تو کارهات! اما فعلا تا مدتی محدود و تعیین شده کار به کار همسرت نداشته باش. ( ینی دارم میگم اگه بتونی مدتی کلا نسبت به کارهای شوهرت و حتی وظایفش بی تفاوت باشی خیلی خوبه، شما یک مدت و واسه آرامش خودت معین کردی تو این مدت کاری به کار کارهای شوهر نداری میخوای خودتو اصلاح کنی، همین، خودت و اشکالاتتو، پس بحث کردن با شوهر ممنوع، یا گیر دادن به شوهر ممنوع! اعتراض هم نکن! تو تمام وظایف یک همسر خوب و انجام بده، بذار وقتی به چشمات نگا میکنن کمی از مظلومیت شما خجالت در چشمانشون ظاهر بشه)

شاید همسرت بکمک خدا با دیدن تغییرات شما دست از کاراش برداره.
اگه هم اینکارو نکردن حداقلش اینه که شما اون حس وابستگی و از روی ایشون برداشتی وابستگیتو کمتر کردی. قوی تر شدی.

نیازی نداری حتما تمام وقتتو با همسرت پر کنی برای خودت برنامه ها سرگرمی های دیگه ای هم ترتیب دادی.

ترمه جان، شما سرکار هم میری؟ یا اگه نمیری میتونی بری سرکار؟ اینطوری میتونی مستقل هم بشی.و پس اندازی جداگانه برای مواقع ضروری داشته باشه حداقلش اینه که شما دیگه نیازی به حامی مالی درمواقع لزوم نخواهی داشت.

همین که بتونی خودتو از نظر مالی و عاطفی و معنویات ساپورت کنی و استقلال لازم و پیدا کنی و وابستگیتو از این لحاظا کم کنی خودش خیلی موثره هم تو زندگیت هم تو روحیاتت.

پس اول همه ی اینارو از جمله آرامش خودتو فراهم کن، بعدا بفکر بقیه مراحل باش، اول باید بمعنای واقعی آرامش برسی بعد فکر راه حل باشی نه اینکه فقط کلمه آرامش و بنویسی!! مرحله اول خیلی مهمه و حیلی هم تو تصمیمات ت تاثیر گذاره.

[color="#000080"] سلام.ترمه باهات توی این تایپیک وپستت همدردی نمیکنم. چون معنی تمام حرفات ،فریاد بی ارادگی خودته.من سرزنشت نمیکنم.اماحرفاتو به زبان واقعی ترجمه میکنم؛تومیگی من محکوم شرایطم من توان ارتباطیم ضعیفه۰من سرچشمه های منطقم ضعیفه نمیتونم حرف منطقی بزنم وروش پافشاری کنم نمی تونم خودم باشم.کاری ندارم شرایط قبلی خانواده تو من وخیلی از دوستان چی بوده ولی مشکل خیلی ازما ها طوری نیست که نیازبه روانکاوی یاهیپنوتیزم درمانی داشته باشه. چون قدرت اراده وتفکروعمل منطقی وموجه هرمرز وسدی رو میشکنه. دیگه قرون وسطی نیست. منظورمن این نیست تبدیل شو به یک زن سرکش وخودسر درکلاه شرع مستقل وموجه. یه مدت ازتکنیک توقف فکرشروع کن کاری به حرفای پدرت ومادرت دعواهای شوهرت تهدیداتش،خیانتها توی افکاروذهنت نداشته باش ،الان توکجاوایسادی. چرا اینجا(توی این زندگی )هستی؟ [/color‏[‏اول جواب این سوال کلیدی روبه خودت وبه مابده.

نقل قول:

---

آینده ای که با پذیرفتن خیانت برنامه ریزی شده ... پذیرفتم که ممکنه باز هم خیانت ببینم ... یا اصلا با هوو کنار بیام... پذیرفتم


این جملات یعنی چی؟ یعنی از شما همچین تعهدی گرفتن؟ و شما هم حق اعتراض ندارین.

---

مدیر گفت مشاور گفت پدر و مادرم گفتن ... همه گفتن ممکنه بازم شوهرت دنبال این دوستیا بره و حتی گفتن به این معنی نیست که شمارو دوست نداره ... خوب منم باید قبول کنم دیگه ...که شوهرم منو دوست داره و ممکنه دخترای دیگه رو هم دوس داشته باشه
مادرم که مستقیم گفت خیلی از مردا هستن دوست دارن دوتا زن داشته باشن :54:
بله نمیتونم اعتراض کنم .... اگه اعتراض کنم مجازات میشم ... اگه اعتراض کنم بی شرفم ... همسرم و مادرش به من میگن بی شرف ... میگن اگه شرف داشتی نمیذاشتی کسی از مشکلاتت با خبر بشه ...

نقل قول:

---

ترمه جان، شما سرکار هم میری؟ یا اگه نمیری میتونی بری سرکار؟ اینطوری میتونی مستقل هم بشی.و پس اندازی جداگانه برای مواقع ضروری داشته باشه حداقلش اینه که شما دیگه نیازی به حامی مالی درمواقع لزوم نخواهی داشت.

---

من شاغلم ... شغلمم خیلی دوس دارم .. وقتم کامل پره و آرامشی که دارم مدیون همین کارم هستم چون اگه خونه میموندم تا به حال دیوونه شده بودم ... دیروز تا ساعت 6 موندم سر کار .دلم نمیخواد برم خونه ... دوس ندارم برم خونمون ... دوس دارم بمونم سرکار

نقل قول:

---

چون معنی تمام حرفات ،فریاد بی ارادگی خودته.من سرزنشت نمیکنم.اماحرفاتو به زبان واقعی ترجمه میکنم؛تومیگی من محکوم شرایطم من توان ارتباطیم ضعیفه۰من سرچشمه های منطقم ضعیفه نمیتونم حرف منطقی بزنم وروش پافشاری کنم نمی تونم خودم باشم

---

آره من محکومم ... چون نمیتونم اعتراض کنم ... چون نمیتونم یه آدم روانی و جانی که منتظره یه تلنگره که شر به پا کنه رو تحمل کنم ... شوهرم مدام میگه تقصیر خودته میخواستی به خانوادت نگی که من چه بهت خیانت کردم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط terme00

آره من محکومم ... چون نمیتونم اعتراض کنم ... چون نمیتونم یه آدم روانی و جانی که منتظره یه تلنگره که شر به پا کنه رو تحمل کنم ... شوهرم مدام میگه تقصیر خودته میخواستی به خانوادت نگی که من چه بهت خیانت کردم

---

همسرت جانی نیست ترمه. یه ضعف عمده تو شخصیتش داره. اگر می اومد پیش روانشناس و همکاری می کرد خیلی خوب بود. البته می گی روانشناس خوب هم نزدیک محل زندگیت نیست.

تو تحصیلکرده و باهوشی. به جای مرثیه سرایی و یاس و ناامیدی، بشین در مورد شخصیت همسرت مطالعه کن.
حالا که به مشاور خوب دسترسی نداری، خودت دست به کار شو. اینقدر بخون تا یاد بگیری باید چیکار کنی.


ترمه جان،
اگر ناراحته که به دیگران گفتی خیانت کرده، پس واقفه که کارش زشته. ناراحته که این کار را کرده.
اگه کار خوبی بود یا اگر ناراحت نبود که لازم به مخفی کاری نبود. اون فقط نمی دونه و نمی تونه این رفتار را چطور باید کنترل کنه.

ببین عزیزم مشکل تو اینه که نمیتونی گذشته رو فراموش کنی
و شوهرت هم بخاطر غرورش اصلا نمیخواد قبول کنه که اشتباه کرده و کوتاه بیاد
به هرحال این چیزیه که وجود داره و تو نمیتونی برگردی به گذشته
پس باید همین زندگی رو بسازی نا امیدی از مرگ هم بدتره
زندگی Reset نداره باید همین زندگی رو ادامه بدی
پس تلاش کن و بسازش با تیکه انداختن های شوهرت با بی محلی های شوهرت با فحاشی های شوهرت کی میدونه شاید شوهرت دیگه خیانت نکنه
ترس از مرگ بدتر از خود مرگ هست
پس نترس از خیانت که از خود خیانت بیشتر تیشه میزنه به زندگیت

خودت رو تغییر بده و منتظر تغییر شوهرت باش بدون که با خوبی سنگ رو هم میشه رام کرد

به خودت بگو انقدر خوبی میکنم تا رام شه
میدونم شاید این فکر تو سرت بیاد که این شوهر بداخلاق ارزش خوبی نداره
اما این حرف رو نزن تو مال شوهرت هستی و شوهرت مال تو
اون بد هست خب تو خوبش کن
سعی کن براش عالی باشی از هر نظر خوش اخلاق شاد خوش خنده .....
رفتارای خوب یاد دادنی نیست حتما خودت میدونی چیه
ضعیف نباش وقتی بگی نمیتونم نمیتونی با یه تیکه انداختنش تسلیم نشو
به خودت بگو من1ماه تموم خوبی میکنم ببینم چه تغییری تو زندگیم حاصل میشه

تحول نتیجه تهوعه باید سختی بکشی تا موفق شی

راز موفقیت تسلیم ناپذیریه
درمقابل رفتار بدش تسلیم نشو

جان عزیزت1ماه کارایی که گفتم رو بکن باور کن نتیجه میگیری
هرچی بلا هست از ضعیف بودن و تسلیم شدن هست

سلام ترمه جان و بقیه دوستان همدردی

من مدتها بود این طرفا نیومده بودم.

ترمه جان اینکه میتونی با این زندگی کنار بیای یانه و اینکه چه راههای رو در پیش بگیری دوستان ظاهرا زیاد راهنماییت کردن

من یه راهنمایی دیگه برات دارم درآمدت رو به طور کامل پس انداز کن بذار انقدر پس انداز داشته باشی که اگر لازم شد بدون نیاز به خانوادت مستقل زندگی کنی

نمیدونم نظرم مطابق قانون همدردی هست یانه ولی شما در عین حال که تلاشت رو برای ساختن همین زندگی میکنی حواست به این مطلب هم باشه که اگه کارت به جدایی کشید باید پس انداز داشته باشی اون موقع دیگه پدر مادرت هم لازم نیست موافق جدایی باشن.

مدیران همدردی ببخشید اگه کمی بر خلاف قوانینتون حرف زدم بالاخره واقعیت زندگی این هست که باید بخش بد قضیه رو هم دید و پیش بینی لازم رو برای بدترین اتفاقها که شاید در جای خودش بهترین اتفاقات هم باشن، داشت.

یه سوالی ذهن منو مشغول کرده ببخشید میپرسم تو نیاز شوهرت رو برطرف نمیکردی که خیانت کرد منظورم اینه ردش میکردی که خیانت کرد
آخه من خیلی شوهرم رو خیلی رد میکنم اونم همش گله میکنه و ایراد میگیره الان با خوندن تاپیکت ترسیدم بهم خیانت کنه
چه دنیاییه آخه همش زن ها باید بترسن از خیانت مرد ولی زن ها اصلا فکرخیانت هم تو سرشون نباشه

ترمه تو چندمرحله کلی روبایدطی کنی تا صورت مسأله مشخص بشه؛۱_آیا میخوای باشوهرت زندگی کنی؟ آیا دراین مورد تردید داری ودنبال انگیزه برای موندن هستی دراین صورت تایپیکی بااین موضوع ایجاد کن تابا دوستان مزیاومعایب روبشماری و اگر راهی برای انگیزه هست پیداکنی.۲_آیا میخوای ادامه بدی پس مشخص کن اولا انگیزت چیه برای ادامه دادن ثانیا میخوای چه چیزی رو درخودت یازندگی تغییربدی یاچه رفتاری روپیش بگیری یاچه رفتاری روترک کنی۳_آیا فقط میخوای روی خودت وافکارت کارکنی پس صورت مسأله این رو مشخص کن۴_هنوزآشفته وسردرگمی بگو آشفته ام و نوع آشفتگیت روتوضیح بده. اما سوای اینها تو یک انسان هستی که درمسیر زندگیت،چندساله متأهل شدی هیچ کس نمیتونه آینده چه خبره قدرمسلم امیدبه زندگی:310: وداشتن افکارمثبت و نیک حفظ آرامش وسلامتی جسمی وروحی خودت هست اینها سرمایه هایی هستندکه برای پیمودن وانتخاب هر راهی نیاز داری

بهتره اینقدر به خودت تلفین نکنی که قربانی هستی و این همه برای خودت دلسوزی نکنی
تو خودت اگه یخوای می تونی بهترین و شاد ترین زندگی رو داشته باشی
هر آدمی اشتباه می کنه و تاوان اشتباهشو میده
تو اشتباه کردی موضوع دعواها رو به خانواده ها کشوندی حالا ناراحتی از تاوان دادنش
ولی یه مدت زود می گذره و تموم میشه
شوهرت بهت خیانت کرد (به گفته شما) تاوانش رو پس داد یه مدت آرامش زندگیتون از دست رفت
شما می تونی با مدیریت صحیح بهترین زندگی رو داشته باشی
پدرت خیر و صلاح تو رو می خواست که گفت برو زندگیتو بساز
و از طرفی چون میخواست همسرت رو یه تنبیهی بکنه گفته حق نداره بیاد خونه من
این هم بعد از یه مدت میگذره
بیا به جای غم و حسرت و گریه به روزهای شاد و خوب فکر کن و خاطره های زیبا بساز
بیا شام همسرت رو به یه رستوران خوبب شام دعوت کن
ترتیب قرارهای دو نفره رو بذار
شمع روشن کن کادو بگیر
غذای مورد علاقشو درست کن
اونم انسانه .....عاطفه داره .... همه چی درست میشه پاشو همت کن و کاسه غم بغل نگیر
برنامه ریزی کن موسیقی های قشنگ گلچین کن تو خونه بذار
حال و هوای خونتو عاشقانه کن

سلام ترمه جون
نمیدونم چی بگم...امروزبعدازدوروز واردتالارشدم تاپیک الهام حسابی ناراحتم کرد...بعدهم عنوان ناپیک تورودیدم کلا حالم گرفته شد!!!
ترمه جون این روزها میگذره...میدونم خیلی اذیت شدی میدونم خیلی بهم ریختی اماعزیزم اول بایدآروم باشی واین فکرها وانرژی های منفی روازخودت دورکنی
به خداتوکل کن...سعی آرامشت روازخدابگیری...بهش نزدیک شو..غصه نخور

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ammin

ترمه تو چندمرحله کلی روبایدطی کنی تا صورت مسأله مشخص بشه؛۱_آیا میخوای باشوهرت زندگی کنی؟ آیا دراین مورد تردید داری ودنبال انگیزه برای موندن هستی دراین صورت تایپیکی بااین موضوع ایجاد کن تابا دوستان مزیاومعایب روبشماری و اگر راهی برای انگیزه هست پیداکنی.۲_آیا میخوای ادامه بدی پس مشخص کن اولا انگیزت چیه برای ادامه دادن ثانیا میخوای چه چیزی رو درخودت یازندگی تغییربدی یاچه رفتاری روپیش بگیری یاچه رفتاری روترک کنی۳_آیا فقط میخوای روی خودت وافکارت کارکنی پس صورت مسأله این رو مشخص کن۴_هنوزآشفته وسردرگمی بگو آشفته ام و نوع آشفتگیت روتوضیح بده. اما سوای اینها تو یک انسان هستی که درمسیر زندگیت،چندساله متأهل شدی هیچ کس نمیتونه آینده چه خبره قدرمسلم امیدبه زندگی:310: وداشتن افکارمثبت و نیک حفظ آرامش وسلامتی جسمی وروحی خودت هست اینها سرمایه هایی هستندکه برای پیمودن وانتخاب هر راهی نیاز داری

---

1- بله میخوام زندگی کنم ... ولی از رفتار و دیوونه بازیاش بدم میاد .. وقتی فکر میکنم همش باید مواظب باشم تا باز اون رفتارو از خودش نشون نده یه احساس بدی بهم دست میده که چرا نباید مثل یه آدم عاقل رفتار کنه

2- انگیزه برای ادامه دادن چندتا دارم ... 1- میخوام مطلقه نباشم چون با تجربه ها میگن انرژی زیادی ازم میگیره 2- یه خورده هم شوهرمو دوس دارم 3- بخاطر پدرم ... میترسم سکته کنه و بمیره

3 - خودم و افکارم بجز این آشفتگی ها خوبیم ... رفتارم به نظرم خوبه در مقابل شوهرم

4- آشفته ام ... دلیلش هم اینه که احساس میکنم علاوه بر خیانت حالا دیگه شرمنده خونوادم هم هستم ... همش دارم حرصشون میدم خجالت میکشم برم خونشون

سلام ترمه عزیز:72:

ناراحت شدم ولی تو ناراحت نباش خواهر گلم.

زندگی تو بچسپ تاثیر گذار باش مسایلی که عفونت داره رو جراحی کن .

خیلی برات حرف داشتم ترجیح میدم نگم چون خلاف قوانین تالاره و بن میشم.

ولی توصیه ام اینه محکم زندگی شخص شخص خودتو بچسب تا هرجا تونستی جلو برو زندگی خودتو بساز
محکوم خط قرمزات نشو اینطوری شوهرت هم جری تر میشه برای ادامه کاراش این که فکر میکنه همیشه هستی و محکم نیستی.

به توصیه فکورجان جدا عمل کن برای احتیاط.

امیدوارم اوضاعتو روبراه کنی عزیز.

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

آشفته ام ... دلیلش هم اینه که احساس میکنم علاوه بر خیانت حالا دیگه شرمنده خونوادم هم هستم ... همش دارم حرصشون میدم خجالت میکشم برم خونشون

---

منطقی باش بی دلیل خودتو عذاب نده.

میدونی ترمه.من این روزا خیلی فک میکنم.به توصیه مشاورم به خودم.نه به شوهرم.
به نظرم خودمون م کم مقصر نیستیم.
انگار دوست داریم اون ادم بدبخته باشیم.دیگه تو نقش قربانی فرو رفتیم.حتی خودمونم دیگه دیگه داریم خودمونو اذیت میکنیم.
شوهرامونو ببین.میبینی چقد خودشونو دوست دارن؟؟ میبینی چه احترامی واسه خودشون قایلن؟!
ما چی؟ منتظریم یه بحث یش بیاد بشینیم حرص بخوریم.

کتاب 4اثر فلورانس اسکاول شین رو خوندی؟!
بخونش!
برا ماهاست.که خودمون منتظر چیزای بدیم که برامون اتفاق بیوفته و میوفته واقعا.

بیا چنروز فک کنیم شوهر نداریم.ازین دیگه بالاتر؟ ببینیم میتونیم خوشحال باشیم؟؟

ببین من خودم به خودم احترام نمیذارم.خودمو دوست ندارم.شوهرمو بیشتر دوست دارم تا خودم.اگه غیر ازین بود نمیذاشتم کاری کنه ک اذیت شم.نمیذاشتم بهم توهین کنه.
توام همینطور.خودتو دوست داشته باش.تو که نمیخوای جدا شی.چرا خودتو اذیت میکنی؟؟ به خاطر شوهرـ؟بابات؟؟
نکن! کاریو کن که دوست داری کن.حالا که موندی نذار هیچ فکر و هیچ رفتاری اذیتت کنه.

بیا دیگه نذاریم کسی اذیتمون کنه.چرا همیشه اون قربانیه باید ما باشیم؟؟

الهام جان حرفات قشنگه ...
ولی آخه چجوری خودمو دوس داشته باشم ؟ نمیشه که بی گدار به آب زد
کوچکترین عمل اشتباه ممکنه عکس العمل بدی داشته باشه که بازم حالمو خراب کنه ...
دقیقا مثل همین اعتراض که الان دارم تاوانشو پس میدم :47:

سلام ترمه ، من فکر کردم اوضات خوب شده دیگه خبری ازت نیست . تاپیک قبلی و این تاپیکتو الان خوندم . چه یهویی !

سر گیر دادنای شوهرت از کوره در رفتی شاید میتونستی بهتر مدیریت کنی بدون اینکه بدترش کنی البته بهت حق میدم بعد از این همه سختی کشیدی تحملت کم شده .

به نظر من شوهرت نیاز به تایید داره خیلی زیاد . دوست داره حس کنه مرده . قدرت مردونگی داره و شما به عنوان زنش مطیعشی کاملا مشخصه که ازین کمبود رنج میبره و باعث عصبانیتش میشه . میخواد با عصبانیت وادارت کنه کاری که میگه انجام بدی مثلا میدونه به خونوادت هیچوقت فحش نمیدی اما دستور میده اینکارو بکنی ببینه حرف شنوی داری یا نه . خودشم که اعتراف کرده هیچوقت تهدیدامو عملی نمیکردم! اما به هر حال عصبیه ممکنه یه وقتیم کاری دستتون بده پس بهتره باهاش مقابله نکنی تا اروم باشه .

من یه پیشنهادی دارم مثلا وقتی بهت گفت زنگ بزن به خواهرت بد و بیراه بگو ، بهش بگو باشه اینکارو به خاطر تو میکنم چون شوهرمی دوست دارم مرد زندگیمی .. ولی به نظرت کار درستیه ؟ اگر گفت اره من میگم حتما درسته .. گوشیو بردار تماس یگیر بعد به خواهرت بگو خیلی شوهرمو ناراحت کردی ازتون انتظار ندارم تو حق نداری باهاش اینطوری حرف بزنی یه حرفایی ازین دست که مثلا داری خواهرتو محکوم میکنی یطوری که شوهرت حس کنه دوستش داری این حرفارو میزنی . ازینکه جلو شوهرت جبهه بگیری و از خوانوادت دفاع کنی بپرهیز .

بعد ازون کاراش فکر میکنه دیگه بهش اعتماد نداری و اجر و قرب نداره پیشت یه مدت حمایتش کن فکر کنه هنوز عزیزه یه ذره بها بده . دیگه همه چیزو تحمل کردی پس میتونی بازم .
نمیدونم من فکر میکنم زندگیت پتانسیل خوب شدنو داره . فعلا حامی نداری واسه طلاق پس الان روش انرژی نذار پدرتم اینجوری میگه چون فکر میکنه یه راهی هست همش که به زندگیت ادامه بدی .

- - - Updated - - -

راستی آواتارتم دوست دارم اون پروانه خودتی ؟:43: پس خوش بحالت که ازاد پرواز میکنی . دنبال یه راه دیگه باش بلکه به گل برسی

ترمه جان نمی دونم توی اشتراک ازاد کسی هست راهنماییت کنه یا نه
اما اگه می تونی سعی کن یه راهی پیدا کنی که وقتی شوهرت عصبانیه بتونی همون موقع عصبانیتشو کم کنی. راه های مختلفی احتمالا هست و یه مشاور تجربه داره موردهای مختلف دیده قاعدتا باید بدونه و بتونه راهنمایی کنه
اگه این راه اروم کردنشو بتونی پیدا کنی از خیلی مشکلات جلوگیری میشه و سر فرصت به بهبود رابطه اتون می رسی

مثلا یکی از دوستان می گفت انگار وقتی شوهرش عصبانی میشه دست شوهرشو می بوسه بهش اطمینان می ده که دوستش داره و این چیزا
خیلی هم مهربون هست و احساساتی. اون می تونه این کارو بکنه و شوهرشو سریع اروم کنه. البته شوهرش اصلا مدل شوهر تو عصبانی نمیشه ملایمتره خیلی یعنی اصلا متفاوته. واسه همینم روش اروم کردنشون متفاوت باید باشه. مثال زدم
یه کارای رفتارایی اینطوری که متناسب با شخص شوهرت باشه با کمک راهنمایی مشاور پیدا کن فکر کن بعد امتحان کن که نتیجه ی عکس نده . حتما اول بپرس از مشاور و مشورت بگیر که مطمن باشی از نتیجه ی مثبتش و بعدا برات عواقب نداشته باشه
شوهرتم شاید خودش وقتایی که خوش اخلاقه بهت بگه که چطوری می تونی ارومش کنی وقتی عصبانیه

من که مشکلاتم سرجاشه دیگه خیال ندارم اصلا دربارشون بنویسم از رو رفتم :)
امیدوارم تو بتونی مشکلاتتو دونه دونه حل کنی
موفق باشی

مینوش جان الان حس و حالتو درک میکنم
تو تاپیکت همگی بهت میگفتیم برای خودت انگیزه ایجاد کن و فلان کن ...
ولی الان میفهمم که واقعا دست خود آدم نیست انگار یه نیروی قوی تر از خودمون نمیذاره خوش بین باشیم به زندگی ...
منم دلم میخواد همه چی رو از نو شروع کنم ولی یه ذره هم انگیزه ندارم ...

نقل قول:

---

انگار یه نیروی قوی تر از خودمون نمیذاره خوش بین باشیم به زندگی ...
منم دلم میخواد همه چی رو از نو شروع کنم ولی یه ذره هم انگیزه ندارم ...

---

ترمه جان نمی خواستم دیگه تو همدردی پست بذارم ولی واسه تو گذاشتم
خودم موندم رو هوا الکی دارم هی این و اونو راهنمایی می کنم دو سه ساله! خودمو نمی تونم اداره کنم
اینجا هم هی گله کردم از زندگی حتی درکش برای بعضیا سخته که بفهمن چرا ناراحتم انگاری واقعا مشکلی نیست اما معلوم نیست چرا ناراحتم

ترمه نوشتی نیرویی قوی تر. اره. یه چیزی قوی تر در وجود ادم میاد که ازامید قویتره. چیزی میاد که ما نیرویی نداریم که باهاش برابری کنه
می تونه ناامیدی باشه می تونه حس تنهایی باشه اینکه برای هیچکس ادم تو دنیا مهم نیست می تونه حس شکست باشه اینکه هی تلاش کردم هی زمین خوردم هی بلند شدم هر بارم یه جاییم زخمی شد و جاش موند حالام سر هم جمع شده . می تونه نداشتن همون هدف یا دلیل برای زندگی باشه.
ببین چی تو دنیا هست که تو رو صدا می زنه . ببین زندگی و شور زندگی از کجای این دنیا صدات می زنه. برو سمتش.
واسه هر کی یه چیزیه. مثلا یکی دوست داره درس بخونه بالاترین مدرک رو بگیره. یکی دوست داره توی زمنیه خاص کاری موفق باشه یکی دوست داره عاشق باشه م یخواد کسی رو که می خواد پیدا کنه عاشق کنه عاشق بشه و بتونه هم نگهش داره یکی دوست داره بچه دارشه بچه اشو بزرگ کنه یکی دوست داره بره به ادما مجانی و با محبت کمک کنه و ...
ببین صدای زندگی از کجای دنیا واسه تو میاد. ساز و نواش از کجاست. اونو پیدا کن و سمتش برو. اون میشه برات نیروی قوی تر این حال ناخوش
من عشق می خواستم که نشد
البته قبلانا هم توی زمنیه تحصیلی خودم برام خیلی مهم بود که بتونم موفق شم از لحاظ کاری اما اونم نشد یه افسردگی واسم موند

باید یه عشق جدید پیدا کنم جایگزین کنم برای اینکه زنده باشم و زندگی کنم
نتونستم هنوز
عشق به خویشتن رو من یا یاد نگرفتم کامل یا برام کافی نیست

تو ببین عشق به چی داری چی از ته وجودت ته دلت می خوای
نوشتی دلت می خواد همه چی رو از نو شروع کنی
این عالیه

اما من دلم نمی خواد
من نمی خوام
همه چی رو نمی خوام تو این سنم از اول شروع کنم
نمی خوام
اما اگه بخوام زنده بمونم مجبورم
اما تو دلت می خواد
پس عالیه
فقط عشق یا عشق های زندگیت رو پیدا کن اونا رو دنبال کن

:72:

ترمه یه بار دیگه پستی که صفحه قبلی همین تاپیک برات گذاشتم رو بخون
آدم بی انگیزه فرقی با مرده متحرک نداره
اکثر ما خوبی نمیکنیم چون خوبی ندیدیم همیشه به خودمون میگیم این شخص ارزش خوبی نداره اما نمیدونیم که این خوبی نتیجه اش به خودمون برمیگرده چون همون شخصی که ارزش خوبی کردن نداره به خودش میگه وقتی داره انقدر بهم خوبی و محبت میشه پس منم باید جبران کنم
ما آدم هستیم سنگ نیستیم
تو فقط یک ماه با انگیزه و پر انرژی خوبی کن شاد باش محبت کن بهت قول میدم تو رفتارای همسرت تغییراتی میبینی

یادت نره چی گفتم آدم بی انگیزه عین مرده متحرک میمونه

من دیروز با شوهرم صحبت کردم ... خیلی ازین ناراحت بود که من با خانوادم مشکلاتمو در میون گذاشتم
می گفت منو با خانوادت در انداختی احترامات رو از بین بردی
وقتی من از خانوادم کمک خواستم شوهرم بجای صحبت کردن منطقی با سر و صدا و دیوونه بازی صورت مسئله رو پاک کرد علاوه بر اینکه مشکلم حل نشد تازه مشکلات دیگه هم اضافه شد... هنوزم نمیدونم باید با این مرد چطور رفتار کنم و مشکلاتم رو حل کنم

ولی بعد از اینکه باهاش حرف زدم کلی آروم شدم ... انگار رو دلم مونده بود
امروز تصمیم گرفتم باز از صفر شروع کنم. من که هیچ رقمه نمیتونم جدا شم ...
میخوام به زندگیم دل بدم و مثل یه همسرم مهربون و عاقل با رفتارم روش تاثیر بذارم
اول خط قرمزهارو براش مشخص می کنم
کم کم با خانوادم آشتیشون میدم
مشکل خواهرمو ولی نمیدونم چی کار کنم :(

ترمه جون خیلی خوبه که میخوای دوباره شروع کنی

حالا که میخوای خط قرمز هارو برای همسرت مشخص کنی یه سری خط قرمز ها رو رو هم واسه خودت مشخص کن!!!

مثلا دیگه تحت هیچ شرایطی مشکلاتی که با همسرت داری رو با خانوادت در میون نذار چون اینکار دوتا عیب بزرگ داره اول اینکه شما به هر حال هرچی هم با

با همسرت تو لحظه دعوا بد باشید بالاخره از دل هم بیرون میارید ولی این وسط خانواده شما و همسرت نسبت بهم هنوز کینه دارن و دیدشون نسبت بهم بد میشه

همونطور همسرت هم گفت حرمت ها از بین میره

دوم اینکه با اینکار همسرت حس میکنه غرورش جریحه دار شده و مسائل خصوصیتون به بیرون از محیط امن شما کشیده شده اصلا اساسا آقایون از اینکه خانواده ها

متوجه مشکلاتشون بشن متنفرند فکر میکنن اینطوری دیگه احترام ندارن....

پس شما این اطمینان رو به همسرت بده که اگر خدای ناکرده مشکلی بود خودمون دوتا میزنیم تو سر هم حلش میکنیم:311:

در مورد خواهرت فعلا نمیخواد کاری کنی الان بیشتر برس به رابطه زناشویی خودتون به شوهرت ثابت کن که عزیزتر از اون کسی تو زندگیت نیست همینقدر که به

همسرت این انرژی مثبت رو انتقال بدی کم کم رو خودت هم اثر میذاره ...وقتی هی با خودت بگی من تنهام من از این زندگی متنفرم و از این حرفا نمیدونی چه بار

منفی رو رو به ذهنت انتقال میدی و کم کم رو کل زندگیت تاثیر میذاره

ایشالله که کم کم همه چیز درست میشه :72:

ترمه ج سلام

خب مثل اینکه تنهایی دوباره به دست شما رسیده .

تنهاییت به خاطر غمیکه مدتهاست داری با خودت حملش میکنی . حتی گریه نتونسته اون غما رو از دلت خالی کنه .
زیاد وارد جزییات نمیشم چون نمیخوام تکرار غم باشم برات

میخوایی از صفر شروع کنی ؟ خیلی خوبه ولی شرطش اینکه دلتو پاک کنی . اگه جایی شوهرت دلتو شکسته ازش بگذری وگرنه باکوچکتری جرقه به دوباره به ته خط خواهی رسید .

بانو رمز موفقیت یه زندگی خوب اینکه با همسرت رابطه خوب داشته باشی نه رابطه ج ن س ی منظورم رابطه کلامی و درک متقابله
اینکه بتونی با شوهرت حرف بزنی شکایت کنی بخندی گریه کنی . قبول دارم بعضی از مردا غرور زیادی دارن فکر میکنن همچی تموما و خونه شون قصرشونه وکسی حق حرف زدن نداره حتی زنشون .

نمیدونم از مشاوره ها برا برخورد صحیح با شوهرت کمک بگیر خصوصیات شوهرتو بیشتر براشون بگو تا بهتر کمکت کنن

تو این مدتی ازدواج کردی قلق شوهرت دست اومده اصلا شناختیش یا هنوز برات غربس .

از اول شروع کردن کمی سخته خیلی باید تغییر کنی باید اول از خودت شروع کنی فکرت ذهنت نگاهت لحن کلامت جملاتت غذا پختنت

پشیمون نشو بانو راهتو ادامه بده ولی تصمیم جدی بگیر طوری برو جلو که اگه به بنبست رسیدی سرت بلند باشه لااقل با خودت بگی من تلاشمو کردم
عذر میخوام خدا جدایی قسمت هیچ کس نکنه بخصوص شما .

ناراحت کدورت پیش اومده نباش شما باهم خوب باشین خانوادها زود فراموش میکنن مثل دعوا های کودکی بچه ها

دیگه هم نگو من تنهام فصل سرد جلومه و از این حرفای پوچ بی معنی زمستون با برف سفیدش تمام ناپاکی هارو میپوشونه

شما تنها نیستی همسرتو داری و اونم دوست داره .
بدرود :72:

سلام.

گفتی که شوهرت روهم دوست داری.این انگیزه خوبیه برای ادامه دادن. درحال حاضر یکی ازعمده ترین مسائل مشکل زا در روابط زوجین ضعف مهارتهای ارتباطیه. هرچی دراین زمینه قویترباشی اختلافها کمرنگتر میشه.یه کم توی مقدمات صحبتهات خودافشایی کن خودت واون رو قبل ازگفتن اصل مطلب ،درک کن.بهش بگو من نمیتونم توی ارتباطات تو و خواهرم ازجاده انصاف خارج بشم تو شوهرمی واون خواهرم خودت روجای من بذار من احساس تو واورومیتونم درک کنم امانظرم اینه ارتباطات شما کمتر وعادی تربشه تاحساسیتها ازبین برود. ترمه،هرکسی نمیتونه دربرابریه انسان منطقی وموجه بازی دربیاره.شنیدی میگند حرف حساب، جواب نداره؟

تامیتونی قدرت چانه زنی وارتباطتت روبالاببر.هرچه زن یامرد،خلاصه یکیشون بیشتراهل زندگی وعمق ومعنای وحس اون باشه،باعث نرمترشدن طرف مقابل میشه مگه واقعا طرف دیگه دچاراختلال یاقصد زندگی نداشته باشه که این رویه جوأب ندهد.


سرچشمه های منطق ت روتعیین کن ازضرب المثلها، تجارب خودت، سخن بزرگان، تفکرات و استدلالات خودت بهره بگیر.خشونت،تهدید ناسزا ریشه در هرچی که داشته باشه اما فرایند وبروزش دلیل ضعف ارتباط وضعف منطقه.سعی کن باکلام نرم امامنطقی شوهرت رومنعطف کنی. این پیام آیات کتاب هم هست