+زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
سلام .
من خودم از جمله زنانی هستم که با شوهرم مشکلات بسیار زیادی دارم ، با خانواده شوهرم نیز مشکلات زیادی دارم .
اختلاف فرهنگ ، اختلاف سطح طبقه زندگی ، اختلاف مذهبی از مهمترین آنها است ، از طرفی مادرشوهری دارم که دائماً به خاطر وابستگی به پسرش و بیشتر از همه برآورده کردن اهداف و ارضای خود ، خالی کردن عقده های دوران عقد و جوانی اش مرا آزار می دهد ، دائم به شوهرم غر می زند ، و سعی می کند با داد و فریاد انتظاراتش را برآورده کند .
تک تک افراد خانواده شوهرم مرا مورد تحقیر قرار دادند .
و بر عکس من در خانواده بسیار آرام و با سطح فکر و فرهنگ بالا رشد کرده ام و برحسب علاقه به همسرم , علیرغم مخالفت خانواده ام با او ازدواج کردم .
بهرحال قصدم از نوشتن این موضوع بیان شرح حالم نیست .چون بهرحال این مشکلات وجود دارد .
به نظر من همه زوج ها با مشکلاتی مواجه هستند و کسانی که ادعای نداشتن هیچ گونه مشکلی می نمایند ، یا با خود روراست نیستند ، یا درجه اهمیتشان به مسائل مختلف کم است ، یا راستگو نیستند .
همه زوج ها مشکلات دارند ولی نوع ودرجه آن متفاوت است .
ولی بزرگترین و حاد ترین مشکلات راه حل یا راه کنار آمدن با آن را دارد .
در درجه اول باید مشکل را پذیرفت
تکرار می کنم باید مشکل را پذیرفت
یعنی باور کنیم و به خود بقبولانیم که این مشکل وجود دارد و سعی نکنیم از آن فرار کنیم یا صورت مسئله را پاک کنیم ، یا بی تفاوت باشیم ، یا مشکل را نگاه کنیم وخود را آزار دهیم .
وقتی وجود مشکل را قبول کردیم ، از بزرگی و حادی آن کاسته می شود ، زیرا باورنکردن مشکل موجود ، همیشه هراس انگیز است .
مثالی می زنم : فقط باور کنید صد تعریف از خود را ندارم
من در خانواده بزرگ شدم که زبانزد کل فامیل و اقواممان است و با همه فامیل رفت و آمد صمیمی داریم ، همه تحصیل کرده و با رشد اجتماعی و اقتصادی بالا هستند . خود من به خاطر تحصیلات و زیبایی خدادادی ام خواستگارهای زیادی داشتم .
ولی بهرحال ازدواج کردم با پسری که واقعا عاشقش بودم و هستم اگرچه مشکلات زندگی ام به حدی زیاد بود که از زیبایی چهره ام کاست .
ولی تا زمانی که مشکلاتم را قبول نکرده بودم وقتی به این موضوع فکر می کردم که من چرا با این پسر ازدواج کردم و حالا این مشکلات را دارم ، زجر بسیار کشیدم
ولی حالا به این نتیجه رسیدم که باید زندگی را ساخت .
باید راه حل مشکلات را به هر شیوه ای یافت .
1- به خدا توکل کرد و از او کمک گرفت .
2- ایمان به خدا و قدرت او را در خودمان بیشتر کنیم و سعی کنیم خالصانه و نه با نفرین و ناله از خدا واقعاً کمک بخواهیم .
3- خدایمان را دوست داشته باشیم .
4- خودمان را دوست داشته باشیم . وبرای خودمان ارزش قائل باشیم ، علیرغم مشکلات به هر شیوه ای به خودمان برسیم ، یک نفر می تونه ادامه تحصیل بده ، یک نفر می تونه دنبال شغلی بره ، یک نفر که اجازه هیچ کاری را شوهرش نمی ده می تونه آشپز ماهر ، یا حتی خانه دار ماهر باشه . می تونه در فامیل با حفظ آبرو و غزت با قدرت زندگی کنه .
منظورم این است که بعد از خدا باید خودمان را قوی کنیم .
5- شوهرمان را با تمام عیب هایش دوست داشته باشیم و سعی کنیم با محبت های لازم و بجا او را به سمت خودمان جذب کنیم .
6- شوهرتان را کاملاً بشناسید تا با استفاده از نقاط ضعف و قوت او زندگی مان را بسازیم .
مثال می زنم : بعد از مدت ها من متوجه شدم که شوهرم مردی است که برعکس خیلی مردها تعریف و تمجید را دوست دارد .
با استفاده از این خصلت او بسیار تاثیر گذار بوده ام .
بهرحال زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
با سلام خدمت شما.
با گفتن از خودتون مایه ی آرامش و الگویی برای دیگران هستید.
مطالب جالب و آموزنده ای نوشتید.
موفق باشید. میر سعید جعفری - مشاور سایت همدردی
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
زوج هایی که تازه ازدواج کردند باید از همان روزهای اول روش درست زندگی را بدانند و طبق آن عمل کنند چون تا آخر زندگی مشترک طبق همان روش اولیه هدایت می شود ،و زوج هایی که چندین سال ازدواج کردند باید روش های غلط و تجربیات خود را در اختیار دیگران قرار دهند و خود با توکل وصبوری و صرف زمان زیاد مشکلاتشان را حل کنند .
مثلا از همان روزهای اول زندگی باید اعتماد شوهر را جلب کرد و به این راه ادامه داد و هیچ وقت این اعتماد را از بین نبریم .
از همان روزهای اول زندگی ، مسئولیت های خودمان را بشناسیم و به همسرمان مسئولیت هایی را بدهیم .
بقیه را شما بنویسید ......
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
نه اينها رو قبول ندارم يعني تجربه بم نشون مي ده که نبايد قبول کنم وقتي زياده از حد براي ساختن زندگيت تلاش مي کني جاي مرد و زن عوض مي شه تلاش يه طرفه فايده نداره اين مي شه کوتاه اومدن ناديده گرفتن خود ولي قيمتش مهمه
وقتي اجازه مي دي پسري بياد به خواستگاريت که فقط ملاکت علاقه است و بهش مي گي خودمون دونفري زندگي مون رو مي سازيم فکرمي کنه مي گي زندگي رو برات مي سازم تو هم مختاري که بعداً با من هر رفتاري خواستي بکني يکي مي شه ميزبان و اون يکي ميشه خدمت رسان بعد هم که ديگه براش همه چيز رو مادي و معنوي محيا کردي براي ادامه زندگي با تو برات شرط مي ذاره اگه شرطهاش رو قبول کردي به اين افتخار نايل مي شي که باز هم به اون خدمت رساني کني و گرنه تو نمي توني سرويس دهنده براش باشي، اگه مطابق درخواستش تمام چيزهايي که براي بدست آوردنشون زحمت کشيدي و ديگه ممکنه به همين راحتيها بدست نياد از دست دادي تا اون بره براي خودش محيا کنه و اون وقت اکه اون خواست بذاره تو هم یه نطم نگاهي بهش داشته باشي اجازه داري بازهم براش خدمتگزاري کني اگه نه خونه بابا تازه اسم اين رو هم مي ذاره دلسوزي به اين عنوان که اينها به صلاح هردومونه و من تو رو دوست دارم .....
سوگند
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
دوست گرامی : سوگند
اگر مطالب را با چشمی بدون خشم و اشک می خواندید چنین مطلبی را مشاهده می کردید :
از همان روزهای اول زندگی ، مسئولیت های خودمان را بشناسیم و به همسرمان مسئولیت هایی را بدهیم .
هیچ وقت این تلاش برای ساختن زندگی یکطرفه نیست .اتفاقا منظور من هم همان منظور شماست که نباید فقط مسئولیت ها را زن بدوش بگیرد به صرف سوختن و ساختن .
ولی اینکه چطور مسئولیت ها تقسیم بشود و صداقت و صمیمیت باقی بماند وحریم شخصی هر فردی لطمه نبیند ، دست خود ماست .
اگر شما قبول ندارید ، خواهشمندم تجربیات خود را بنویسید شاید ما هم بیدار شویم .
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
با آنکه من هم همیشه طالب حرکت و سازندگی هستم تا نق زدن . اما مطالب شما برایم خیلی جالب و ارزنده بود . امیدوارم موارد بسیار زیبا و بیشتری در وجود همسرتان پیدا کنید و من پیشنهاد میکنم همین نکات مثبت را درمادر شوهرتان و کلا خانواده شوهرتان پیدا کنید و از این بابت هم از نگرانی هایتان بکاهید ، حتی اگر رفتارشان بچه گانه طلبکارانه و عیبجویانه و بی مورد باشد واحتمالا سعی کنید به آنها نیز امنیت لازم از برخورد گرم و صمیمانه خود بدهید.
موفق باشید
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
نقل قول:
نوشته اصلی توسط آرزو
من پیشنهاد میکنم همین نکات مثبت را درمادر شوهرتان و کلا خانواده شوهرتان پیدا کنید و از این بابت هم از نگرانی هایتان بکاهید ، حتی اگر رفتارشان بچه گانه طلبکارانه و عیبجویانه و بی مورد باشد واحتمالا سعی کنید به آنها نیز امنیت لازم از برخورد گرم و صمیمانه خود بدهید.
موفق باشید
آرزو جان خیلی ممنونم از تذکر قشنگت ، دلم می خواد یکی توی گوشم همیشه بخونه که نکات مثبت مادرشوهرت را نیز پیدا کن . اگرچه من دیگه برخورد بدی با مادرشوهر ندارم
ولی تو را خدا همدیگر را دعا کنید . من هم فراموش نکنید ، خیلی محتاج دعام
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
شما خیلی خوب منطقی و مهربان هستید من مطمئن هستم که وقتی شما را با دیگران مقایسه میکنند در دلشان خدا را از داشتن عروس نازنینی مانند شما شکر میکنند منتها این را به زبان نمیآورند میترسند که رفتار شما تغییر کند .
آرزوی موفقیت و خوشبختی برای شما که طالب خوشبختی هستید از خداوند بزرگ و مهربان خواستارم .آمین
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
کیمیای عزیزم سلام:
تجربیات واقعا آموزنده و البته راه حل و عقاید بسیار خوبی داری. من با نظر آرزو موفقم..مطمئن هستم که خانواده همسر تو الان نسبت به تو شناخت کافی رو پیدا کردن اما متاسفانه شاید به دلیل غرور و یا حسادت نابجا نمی خوان به روی خودشون بیارن...
به هر حال مطمئن هستم که تو پیروز و سعادتمند خواهی بود.
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
سلام
كيميا خانم
به نظر من مسائل شما از مسئله كوچك تبدي به مسئله بزرگي شده
خودتان مشكلاتان را بزرگ كردهايد
جاي تقدير دارد كه شما ميخواهيد زندگيتان را اصلاح كنيد
به نظر من شما بايد نرمال و عادي باشيد
تا زندگي در جاي خود قرار بگيرد
برادرتان وم
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
اي كاش قبل از ازدواج همانطور كه كلاس تنظيم خانواده اجباري برگزار مي كنند كلاس رفتار با همسر و خانواده همسر هم براي دختر وپسر و خانواده شان مي گذاشتند . هر چند كه اين مشكلات ريشه اي هستند و آنچه را كه انسان در طي سالها ديده و شنيده و آموخته را نمي توان يكباره تغيير داد ولي بي تاثير هم نخواهد بود .
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
کیمیا جون
برای موفقیت در رویهای که در پیش گرفتی دعا می کنم
ااز حرفهات استفاده کردم
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
سلام
از کیمیا جان ممنونم که این مطلب را عنوان کرد. ولی من فکر می کنم که منظور کیمیا جان این بود که به هم کمک کنیم تا بهتر زندگی کنیم و با مشکلات کنار بیایم.
من فکر می کنم ما وقتی از دیگران ناراحت می شیم که اونها را با خودمون مقایسه می کنیم. با خودمون فکر می کنیم: (( اگه من بودم این کارو نمی کردم، یا این حرفو نمی زدم ، یا چرا من این کار و می کنم و اون اینطوری جواب می ده و ....))
ما باید اول به این نتیجه برسیم که انسانها متفاوتند و هر کس یه ظرفیت و اخلاق و فرهنگ خاصی رو داره این دلیل بر بد بودنش نیست. هر کس کاری رو می کنه که فکر می کنه بهتره. پس نباید از دست کسی ناراحت بشیم. یه مثل قدیمی هست که می گه ( از کوزه همان برون تراود که در اوست) این یعنی از دست کسی ناراحت نشیم یعنی اینکه از کسی انتظار نداشته باشیم همونطور که ما می خواهیم رفتار کنه و برخورد کنه.
بهتره تو زندگی میانه رو باشیم و زیاد حساسیت نداشته باشیم. خوبی ها رو چند برابر بزرگ ببینیم و به بدی ها فکر نکنیم. بهتره در مورد اطرافیانمون بد فکر نکنیم و در مورد اونها قضاوت نکنیم. من خودم چند وقته که سعی می کنم در مورد کسی قضاوت نکنم.
رئیس سرخپوستان از خدا خواست که کمکش کنه، قبل از اینکه در مورد راه رفتن کسی قضاوت کنه کمی با کفشهای اون راه بره
:72:
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
از همه دوستان بابت حرفاشون ممنونم
حرف های شاد قشنگ بود ، قسمتی از ناراحتی ها به علت مقایسه است . ولی باورتان نمیشه من واقعا نمی تونم بی خیال باشم و مقایسه نکنم . چی کار باید بکنم . ؟ تمرین کنم ؟
گاهی اوقات با آدم هایی روبرو میشی که پیش خودت میگی : عجب رویی داره . چقدر پر رور و توقع است . هر چی بی توجهی می کنی ، باز هم کار خودش را می کنه .
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
الان نزدیک به نصف سال از ازدواجم می گذرد و مشکلاتم با مادر شوهر همچنان ادامه دارد و هر روز با این مسئله درگیر هستم . یعنی چه دیداری و چه تلفنی مادرشوهرم داد و غر و کنایه های شدید می زند . هر چه می گذرد شدت لجبازی و آزارهایش زیادتر می شود ولی........................
من به این نتیجه رسیدم که باید از طریق رفتار منطقی ، خداپسندانه و با تامل با شوهر رفتار کرد ، اصلا عصبانی نشویم ، با کنایه جواب ندهیم ، ولی حرف ها و ناراحتی ها را به صورت منطقی به حالت درددل با شوهر ابراز کرد ، 100% شوهری که با خانمش رفیق است و فداکاری ها ، منطق ها ، باورها و رفتارهای همسرش او را مجذوب خود کرده است ، همراه خانمش است و شاید بر علیه خانواده اش کاری انجام ندهد ولی از خانمش دور نمی شود و به حرف خانواده خودش گوش نمی دهد .
نباید به خاطر مادر شوهر و دیگران به شوهر غر زد و او را از خود دور نمود بلکه باید با خونسردی و با شیوه های مناسب از او بخواهیم تا مشکل را حل کند .
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
مطالب خيلي قشنگي بود اميدوارم كه موقع عمل هم به ياد اين راهها باشيم و بيهوده خودمون و عصبي و ازرده نكنيم
RE: زندگی را باید ساخت اگر چه زندگی هم ما را می سازد .
كيميا جون هنوز اول راهي با فكراي زيبا و نگرشت به زندگي و تلاشت براي خوشبختي مطمئنا موفق مي شي.
مادر شوهرها گاهي فكر مي كنن عروس اومده تا حاصل سالها زحمت اونا رو مفت و مجاني از چنگشون در بياره و حتي اگه تا روز قبل از ازدواج پسرشون به كاراي خودشون مشغول بودن و پسره هر كاري مي خواسته مي كرده از زمان ازدواج ديگه پسره مي شه تيكه وجودش و نمي دونم نفس و...البته همه اين جور نيستن.اشتباه نشه.واي خودمم يه روز مادر شوهر مي شم ولي نمي دونم چرا از حالا عروسي كه نمي دونم كيه رو اينقدر دوستش دارم...
در هر صورت كيميا جان اين حالت بعد از گذشت مدتي كوتاه كمرنگ مي شه البته محو نمي شه.
خانمها هم بايد حواسشون باشه اين مردي كه در سن 25-30 -35 يا...همسر اونا شده تا قبل از اون پسر و برادر يه تعداد آدم بوده و هنوز هم هست و تا آخر عمرش هم باقي مي مونه.
قلب آدم بر خلاف ظاهرش اونقدر بزرگ هست كه عشق تمام افرادي رو كه دوستشون داره و دوستش دارن در خودش جا بده.
كيميا جون صبر كن تا زمان اون آرامشي رو كه بايد به مادر همسرت بده.