-
دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
مهربون ، پر احساس ، منطقي ، متدين و 27 سال دارم . ايجاد رابطه عاطفي و احساساتم رو به خاطر شناختي كه از خودم دارم( ايجاد تعهد نسبت به طرف مقابلم و دلدادگي سريع خودم ) تابحال نتونستم ارضا كنم يعني جلوي خودم رو گرفتم - چراكه قرار نيست حتما به ازدواج ختم بشه و اگه اينجور نشه ضربه هاي روحي و اجتماعي و ... رو براي هردومون به دنبال داره - كه اين باعث عدم تعادل روحي و ثبات و سخت گيري در تصميم گيري شده ... خيلي اذيت مي شم ...حسابي درگيرم
كسي كه باهاش آشنا شدم يك ماه نشده طلاقشو از همسرش گرفته،4 سال پيش ( به گفته خودش فهميده همسرش معتاده ) ، 24 سالشه ، روشنفكر ، اهل زندگي ، با معلومات و مذهبي -از نوع شناخت و عقايدي كه خودش در مورد اسلام داره - روشنفكر ، امروزي يا هر چي اسمشو بزارين - مورد اعتمادم هستش و مشكل اخلاقي نداره . معيارهاي من رو تا حدودي داره ولي نمي تونم تصميم بگيرم !
خانواده و فاميل ما اين ازدواج رو قبول ندارن ، حرف مردم و ... نمي خوام به مشكلات خانوادم اضافه كنم !!
كمكم كنيد تا تصميم دستي بگيرم ، نظري ، منبعي ... دردمو خلاصه گفتم ولي خيلي مفصله ... كمكم كنيد . نمي خوام فقط بخاطر اينكه اون يه بار ازدواج كرده به اين موضوع فكر نكنم ، حداقل مي خوام حسابي فكر كنم و تصميم درستي بگيرم .
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
خانوادتون موضوع ازدواج دختر رو می دونن ؟ تصمیم خودتون چیه ؟ اگر خودتون با موضوع کنار اومدین و ازش شناخت دارین می تونین این موضوع رو بین خودتون نگه دارین
چون اگر خانوادتون بفهمن و مخالفت کنن و اون موقع بخواین پا فشاری کنین بیشتر اذیت میشین اگر واقعا می بینین تو حرفاش صداقت داره و به شما دروغ نگفته این شما هستین که با موضوع ازدواجش باید کنار بیاین
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
من متوجه نميشم اول بخاطر دلايلي که شمرديد گفتيد:"ايجاد رابطه عاطفي و احساساتم رو... تابحال نتونستم ارضا كنم يعني جلوي خودم رو گرفتم" اما در ادامه از آشنايي تون و ... صحبت کرديد ! و تو عنوان مسأله ذکر کرديد دوستش داريد! لطفاً بيشتر توضيح بديد. اينطوري ذهن خواننده بين حدسها بلاتکليف ميمونه.
من اينطور حدس زدم شايد در آشنايي شما رابطه عاطفي و ... در حدي که ارضا شويد نيست و جلوي خودتون رو گرفتيد اما دوستش هم داريد. درسته؟ اميدوارم درست متوجه شده باشم. پس با اين فرض ادامه ميدم.
از دليل عدم توانايي تون در تصميم گيري ننوشتيد. حداقل احساستون از اين ناتواني رو ميگفتيد تا شايد بشه فهميد که چرا ... ؟
اگر بخاطر خانواده و فاميل و حرف مردم هست:
عليرغم اعتقادم به اينکه ازدواج نه تنها پيوند دو خانواده است بلکه پيوند دو قبيله هم هست، فکر ميکنم آقاي 27 ساله اي با خصوصيات شما توسط ( سبک سنگين کردن معيارهاش ، بررسي عميق شخصيت و شرايط فرد مورد نظر و تطبيق آن با شخصيت خودتون و رسالت زندگيتون بخصوص به کمک تديني که مجهز به آن هستيد اين مسائل {خانواده و ...} را بتوانيد مديريت کنيد.)
اما در مورد اينکه نميخواهيد به مشکلات خانواده تان اضافه کنيد
خوب موضوع به اين مهمي حتماً مسأله دار خواهد بود. نگفتم مشکل بخاطر اين که تفکرات افراد و کنش و واکنشاي ما مشکل نيست ؛ بلکه فقط مسائلي هستند که اگر نباشند ماهيت موضوع زير سؤال خواهد رفت و يادآوري ميکنم که رشد ما بدون اين مسائل امکان پذير نيست. البته ميفهمم اين که ما با انتخاب درستمون از شدت و حدتشون کم کنيم و دامن نزنيم کمک بزرگي به خودمون کرديم و عقلاني تر عمل کرديم. اما تا يه حدي ميتونيم روي خواسته هامون بخاطر مصلحت انديشي اغماض کنيم . اينا همه نسبيه. اگر درگير احساسات نشده باشيم که خوشبختانه در مورد شما اينطور به نظر ميرسه؛ با گذشت زمان بالاخره به يه جايي ميرسيم که جوابگوي لطف خدا به اشرف مخلوقات که خودمون باشيمو با انتخاب مناسب میتونیم بديم.
بديهيه که فکرنکردن شما به اين موضوع فقط بخاطر ازدواج اول او درست نيست اما در نظر داشته باشيد اين شرايط خاص حتماً مستلزم انرژي بيشتر شما خواهد بود. همينکه مي خواهيد نصف راهو رفتيد؛ خواستن توانستنه ديگه پس حتماً ميتونيد حسابي فکر کنيد و ...
من به هیچ وجه با پنهان کردن مطلقه بودن ایشون از خانوادتون به صرف کمتر اذیت شدنتون به هزارویک دلیل موافق نیستم. ساده ترین دلیل عدم این موافقت اینه که هیچ وقت ماه پشت ابر نمی مونه و در آنصورت شما مشکل بیشتری را متحمل خواهید شد.
سايتهاي ( porseman.org
maktabekamal.com { محمود معظمي }
و برنامه گلبرگ با زمان پخش پنجشنبه تقريباً بعد از اذان ظهر از شبکه 3 صداوسيما) منابعي هستند که در حال حاضر به ذهنم خطور ميکنه.
اگر مايل به مشاوره با روانشناس حاذقي هستيد اعلام بفرمائيد تا معرف يکي از بهترينهای مراکز مشاوره و خدمات روان شناختی در ايران باشم.
پيروز باشيد
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
شما از كى با اين خانوم اشنا شدين و ايا در طى تحقيقات متوجه شدين كه شوهرش معتاد بوده و اينكه ايا با خونوادش اشنايى دارين كه ميكين كاملا از لحاظ اخلاقى و مذهبى ايشون رو ميشناسين ايا شما قبل از طلاق كرفتن خانوم با هاش اشنا بودين يا بعد از طلاق اشنا شدين
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
دوست عزيزم n-z-aram ممنونم كه برام وقت گذاشتي ،
اين رفتارم مربوط ميشه به كل دوران جوونيم و علارغم همه ميل و احساستم هميشه يا از ايجاد رابطه با كسي كه دوستش داشتم صرف نظر كردم يا قبل از كشيده شدن كار به جاهاي باريك قطع ارتباط كردم ... واقعا ديوانه كنندست ، در هر حال حالا ديگه فكر مي كنم هم شرايطشو دارم و هم وقتشه هم ديگه نمي تونم اين وضع رو تحمل كنم ! اين دوستي هم مربوط ميشه به چند ماه پيش كه قصد نداشتم جلوي خودمو بگيرم و با تمام احساسم رفتم جلو كه اينجوري شد ...
نمي تونم تصميم بگيرم چون :
1- نمي تونم با اطمينان بالا به خصوصيات رفتاريش و به همه اونچه كه بايد در موردش بدونم تا بتونم تصميم بگيرم ، پي ببرم . پي بردن به اين چيزا به ايجاد رابطه قوي و مدتي باهم بودن نياز داره كه مسلما منجر به ايجاد رابطه عاطفي ميشه ، اونهم با عطش فراواني كه دارم مي ترسم آخر نتونم تصميم درستي بگيرم و اصطلاحا واقعيت ها رو نبينم !
2- خوب حرف مردم و نيش كنايه فاميل و دوستان و .. كه حدس مي زنم -درسته با دختره همشهري نيستيم -ولي از موضوعش بي خبر نمونن ... با اين اوضاع مي تونيم زندگي موفقي داشته باشيم ؟ خوب ممكنه الان بگم آره مي تونيم ولي نكنه اين جوابم بخاطر عطش زيادم باشه !
3- خانوادم يكي از مهمترين دليل هاست ، واقعا مشكلات و ناراحتي هاي زيادي رو تو زندگي متحمل شديم ، آخريش ازدواج برادرم با دختر مورد علاقش اونم بدون موافقت خانواده بلكه با مخالفت اونها بود كه سروصداي زيادي هم تو فاميل كرد ... و حالا از من انتظار بيشتري ميره ، خودم هم احساس مسئوليت مي كنم و نمي خوام باعث ناراحتي دوباره خانوادم بشم .
نهايتا اينكه اصل اين ازدواج چه صورتي داره ؟ نظر اسلام چيه ؟ نظر اكثريت مردم ؟ ملاك قضاوت مردم چيه ؟
خوشحال مي شم بيشتر راهنماييم كني ، اون روانشناس رو هم بهم معرفي كن ، ولي ممكنه بهش دسترسي نداشته باشم !
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
ساراي عزيز سلام
-اعتياد شوهرش رو خودش بهم گفته و اطلاع ديگه اي بدست نياوردم
-نگفتم كاملا ميشناسم بلكه اين موضوع رو تو حدي كه ميشناسم مانعي براي ازدواج نمي بينم ، البته درستش اينه كه اطمينان پيدا كنم ولي چطور ميشه بدون وارد شدن احساس و عاطفه و رابطه مدت دار بطور كامل به خصوصيات اخلاقي و رفتاري و همه چيزاي ديگه پي ببرم ، اينهم يكي از دلايل عدم تواناييم در تصميم گيريم هستش
- آشنايي ما برمي گيرده به همين چند ماه پيش و هيچ شناخت ديگه اي ندارم . بجز تحقيقاتي كه تو اين مدت كردم و حرفهايي كه خودش بهم گفته و بهش اعتماد پيدا كردم .
درضمن هردومون تصميم گرفتيم براي اينكه پاي احساست و عواطف به وسط نياد همديگرو زياد نبينيم و فقط تلفني حرف بزنيم يعني اينو به ملاقات حضوري ترجيح داديم چون از نظر هردومون مشكل ساز ميشه ! (با اين اوضاع من چظور مي تونم تصميم درستي بگيرم خودمم نمي دونم !مي دونم باخودم درگيرم ! )
حالا من يه سوال دارم ، اين قطعه شعر رو از كجا آوردي ؟ !! مشكوك
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام آقا سهيل
اميدوارنم كه حالتون خوب باشه
مي دونيم زندگي ما آدما رو با كسان يآشنا مي كني و كساني رو سر راهمون قرار مي ده كه هيچ وقت فكرشو هم نمي كرديم. با نظرتم موافقم كه شايد تصميمت براي عطش زياد باشه و شايد چند سال بعد پشميون بشي. آقا سهيل خوب فكر كن ببين ارزش چه چيزي بيشتر از همه است اينكه بعد چند وقت نتوني حرفاي دوست و فاميل رو تحمل كني اينكه فكر كني زود تصميم گرفتي اينكه شايد موقعيت هاي بهتري برات پيش مي اومد ازدواج يعني بقيه عمر ما آدما تو قراره بقيه عمرتو در كنار همسرت بگذروني پس خوب فكرو درست تصميم بگير و فكر نمي كني چند ماه زمان كمي هست براي شناخت اونم ازدواج
يه سوال تو با اون خانم چه جوري آشنا شديد؟ تحصلاتش چيه؟ از چه خانواده ايي هست؟ اين چيزها تو زندگي مهمه.
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
داداش من از حرفات معلومه خيليم خانومرو نشناختى تو از كجا ميدونى شوهرش معتاد بوده يه خانومى كه توزنديكش شكست خورده هيج وقت نميكه مقصر من بودم بس تو تا الا يقين ندارى كه شوهرش معتاد بوده تو كه هنوخونوادشو هم خوب نميشناسى انسان در طول يه ماه دو ماه نميتونه يه فرد رو كاملا بشناسه اونم فردى كه شكست خورده و ميخواد اون شكستو جبران كنه عزيزم واقع بين باش بيشتر فكر كن
اين شعر مشكوكه نه بابا من از اين قطعه خوشم اومد همينجورى كذاشتم
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام دوست عزیز
شما ذکر کردید که اون خانم همشهری شما نیست. میشه بگید شما و ایشان هر کدام از چه شهرهایی هستید. و اینکه چطور و کجا با هم آشنا شدیدن؟ و دلیل مخالفت خانوادتون با ازدواج برادرتون چی بوده؟ و این موضوع به چند وقت پیش مربوط میشه؟ یعنی اگه مدت زیادی میگذره بهتره؟ ولی وافعا دلایلشون چی بوده که تا این حد تو فامیل سر و صدا ایجاد کرده و مشکل ساز بوده؟ در ضمن شما ذکر فرمودید که فقط با این خانم رابطه ی تلفنی دارید. منظورم اینه که تو این مدت اشنایی چندبار موفق شدید تا همدیگرو حضوری ببینید. چون شناختی که توملاقات حضوری وجود داره رو نمیشه انکار کرد. و نباید از وابستگی ترسید چرا که اگه واقعا بتونید منطقی همدیگرو با هدف شناخت ملاقات کنید خوب طبیعیه که هر چه بیشتر به این شناخت برسید که برای هم مناسب هستید وابستگی عاطفی هم بوجود میاد ولی در غیر اینصورت عکس قضیه پیش خواهد آمد. یا علی.
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
يه خبر بد دارم ، شايدم خوب ، نمي دونم دليل اين كارش چي بود ؟ ديشب بهم گفت كه ما به درد هم نمي خوريم ، گفت كه ديگه تموم كنيم ، هرچي دليلشو پرسيدم بهم هيچي نگفت ، بهانه هاي الكي ، شايد فكر مي كنه من از گذشته اون خبر ندارم ، ولي گذشته اون برام مهم نيست حالا هرچي كه ميخواد باشه مهم اونيه كه الان هست ، اگه دليله مخالفتشو مي گفت راحت تر كنار مي اومدم ! مي گه كه ديگه جواب تلفن هامو نمي ده ، اگه من هم مطمئن مي شدم كه نمي تونم خوشبختش كنم از تصميمش خوشحال مي شدم ولي هنوز نمي دونم ...
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
از همه بچه ها به خاطر همفكريشون ممنونم ،
بالاخره موضوع رو با خانوادم مطرح كردم ، متاسفانه من اشتباه مي كردم ، من به خانوادم افتخار ميكنم كه با صرف نامزدي قبلي دختره اصلا مخالفت نكردن با وجود تمام مشكلاتي كه داريم ... از نظر خانوادم چيزي كه حالا من بايد به اون اهميت بيشتري بدم تطابق خانواده ها و خواستها و توقعات و سازگاري و سازش خانواده ها و خود ماست كه باعث اتحاد بيشتر و سربلندي بعد از ازدواج ميشه ، واقعا منطقيه ،
موضوع ناراحت كننده اي كه هست و حالا فهمديم -حداقل اينطور حدس ميزنم- دليل مخالفت ديشبش مردد بودن زيادي من در مورد حرف و حديث اين ازدواج و مخالفت هاي احتمالي خانوادم _از نظر من_ بود ،بهش حق مي دم ولي اينجوري هم نيست كه اون فكر مي كنه ، تقصير خودمه ... من البته هميشه تو همه كارهام بر خلاف ميلم بدترين حالتها رو در نظر مي گيرم و عمل مي كنم ولي تو دلم خيلي به موفقيت كارم خوشبين هستم ، تنها كاري كه تونستم بكنم ازش خواستم تا بعد از شبهاي احيا يك بار ديگه با هم صحبت كنيم ، شايد تو اين روزهاي مقدس بعد از راز و نيازهامون با خدا سوء تفاهمات برطرف بشه و با قوت قلب بيشتري بتونيم دوباره به موضوعات اصلي كه قبلا به اونا اشاره كردم بپردازيم . شما هم دعا كنيد ...
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
از n-z-aram و سارا جون خبري نيست ، من هنوز به همفكري شما احتياج دارم ،
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
خواهش ميکنم
ولي من اصلاً فکر نميکنم که اين رفتار شما که مربوط به کل دوران جوونيتونه ؛ ديوانه کننده باشه .
قبول دارم واسه خود آدم ملال آوره. اما شما همون کاري رو کرديد که بزرگان دينمون رهنمونش بودند، پس حالا که سربلند بيرون اومديد بايد خوشحال باشيد
خواهش ميکنم خودتون به اين جمله تون خوب دقت و فکر کنيد...
( چند ماه پيش قصد نداشتم جلوي خودمو بگيرم و با تمام احساسم رفتم جلو )
در مورد موضوع اول متوجه سختي موضوع هستم. 1/ نگراني شما رو بابت شناختي که ميخوايد بدست بياريد ميفهمم.اين موضوع الآن دغدغه
خيليها هست و هنوز روشي که رسماً براي آحاد مردم مناسب باشه و نتيجه بخش {جواب پس داده} باشه رو من يکي حداقل نشنيدم ؛ البته از جناب آ
قاي دهنوي در برنامه گلبرک شنيدم که عنوان کردند: شناخت بعد از خواستگاري و قبل از ازدواج
با نظارت خانواده هاي طرفين بهترين نوعه و حتي نويد صحبتهاي مفصلي رو هم به جهت اهميت موضوع در اين باب تو برنامه هاي آتي دادند.
که البته واسه خودمم جالبه؛ چطور شناخت ميتونه بعد از خواستگاري صورت بگيره درحالي که خواستگاري از نهايت طلب و شدت خواستنه و
... خواستگار کسيه که واقعاً خواهنده و طالب باشه . خواهنده قبل از شناخت واقعاً خواهنده ست ؟ يا اصلاً بنده خدا ميتونه خواهنده باشه؟ يا صدها سؤال ديگه
اميدوارم لااقل تو اين برنامه خيلي
از جوونا جوابشونو بگيرن. ولي من خودم نظرم اينه که شناخت نسبيه و به مرور زمان از لحظه اولين ديدار و اولين کلمه اي که ردوبدل ميشه تااااااااا... ميتونه ادامه داشته باشه.
/ حرف مردم و نيشوکنايه به ظرفيت شما و آستانه حساسيتتون به پيرامون برميگرده.
اين شما هستيد که بهتر از هرکسي با اين آستانه آشنايي داريد.
به اضافه اينکه زمانيکه شما خودتون به يه مسئله اي معرفت پيدا ميکنيد حتي اگر نتيجه اين معرفت نازيبايي ... باشه
قادر به هندل کردن اون خواهيد بود. مطمئنم لازمه اين توانايي اون معرفت هست درحاليکه
مطمئن نيستم کافي باشه. و اينکه گاهي براي حفظ وزير مجبوريم سربازمونو از دست بديم.الويتهاي مسائل زندگي شما تعيين کننده اين وزير و سرباز و شاه ... ست..
با تمام اين اعتقاداتم به اين هم معتقدم که سري رو که درد نميکنه دستمال نميبندند. حالا در قدم اول ببينيد سرتون واقعاً درد ميکنه يا نه!؟
از چه جهت اصل اين ازدواج چه صورتي داره؟
بايد اعتراف کنم با اين اطلاعاتي که در دسته براي پاسخ يه همچين پرسشهاي کلي با توجه به اينکه نه جامعه شناس هستم و نه کارشناس مسائل ديني، متأسفم.
اما خودم فکرميکنم با توجه به اينکه اذن پدر براي ازدواج ايشون واجب نيست و براي شما هم که آقا هستيد به همين منواله لذا رضايت دو طرف شرط درستي نکاحه .
و ديگه اينکه
. اکثريت مردم جواب نگرانيهاي شما رو بي پاسخ نخواهند گذاشت! فراموش نکنيد شما با اين انتخاب مسائل لاينفک آن را هم بايد بپذيريد و آنچه را که لازم
است براي آن بپردازيد . و در واقع سرمايه گذاري کنيد .
ديروز تو نمايشگاه قرآن وقتي از غرفه هاي پاسخ به سوالات قرآني و عمومي ...رد شدم
يه لحظه احساس کردم شايد بد نباشه که اين مسئله رو
عنوان کنم . من با اسمهاي فرضي سعي کردم شرايطو خوب واسه کسي که اونجا جوابگو بود ترسيم کنم .
اما اون سعي کرد به من بفهمونه که علي آقاي فرضي! بايد حتماً اين درخواستو به خانوادش بگه.
در نهايت، جان کلام که شايد واستون تلخ به نظر برسه ، اينگونه بود:
علي آقا بايد اين مسأله رو با خانواده در ميون بذاره تا با ديدن مخالفتشون خودش
از اين ازدواج منصرف بشه!
حالا ديگه بايد فکراتونو راجع به ( چند ماه پيش قصد نداشتم جلوي خودمو بگيرم و با تمام احساسم رفتم جلو ) کرده باشيد . من وقتي به
اين جواب رسيدم
با توجه به اينکه اونجا مکانيه که از اين جور مسائل زياد واسشون مطرح ميشه و به قول خودشون روي ميزشون پراست از گريه ها
و ناراحتي هاي دخترها و پسرها و خانواده هايي که... احساس کردم اگه جاي شما بودم براي اون دختر آرزوي خوشبختي با کسي
.که هم کفو خودش باشه و قادر به خوشبخت کردن همسرش باشه رو ميکردم تا راحتتر و اين بار با منطقم نه با احساسم برم جلو .
محض اطلاع اين مرکز درمنطقه4 تهران واقع شده. چون فکر نميکنم تلفني مشاوره انجام بگيره، اگر شرايط مشاوره حضوري رو نداريد
ميتونيد از سي دي ها
و حتي کارگاهها و تورهاي آموزشي يا سمينارهايي که آقاي معظمي در اکثر نقاط ايران برگزار ميکنند بهره مند شيد. براي اطلاعات بيشتر به سايت maktabekamal.com مراجعه کنيد.
«خوشبختي و موفقيت شما رو از خداي مهربون خواستارم»
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
با عرض معذرت از آقا سهیل
از اونجایی که خیلی وقته موفق به ادامه بحث و جواب نشدم قبل از اینکه بقیه پستا رو بخونم جوابمو ارسال کردم
اما مثل اینکه تو این مدت اتفاقای زیادی افتاده !
البته زیادم بد نشد. انگار اینکه ندیدم حکمتی توش بود که صحبتایی که فکر میکردم لازمه گفته بشه. مجبورم نیمه پر لیوانو ببینم دیگه :D
از شیوه نامناسب نگارش متن هم متأسفم اینم چون preview نگرفتم اینجوری قصر در رفت ! بعد از ویرایش هم انقدر پردازشش زمانبر بود که ترجیح دادم کنسل کنم
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام سهیل عزیز
شما که ما رو قابل ندونستید که حداقل جواب یکی از سوالامو بدید و برام جالبه بدونم شما کجا و چطور با هم آشنا شدید؟
هرگز اين چهار چيز را در زندگيت نشکن: اعتماد ، قول ، رابطه و قلب زيرا وقتي اين ها مي شکنند صدا ندارند ! ولي درد بسياري دارند...چارلز ديکنز
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سرد رگمی خیلی بده
باید با خودت فکر کنی
این جدایی کوتاه فرصت خوبی برای فکر کردن هست
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
خدار و شکر که خانوادت مخالفت نکردن خدارو شکر
خیلی خوبه که دروغ نگفتی وحقیقت رو بهشون گفتی
من حتما برات دعا میکنم اگه قابل باشم
خدا خیلی بزرگه
ایشلاا که خوشبخت بشین
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
رها جان ، من به دلايلي نمي تونم و دوست ندارم بگم از چه شهرهايي هستيم فقط همينوبدون همسايه ايم (شهر به شهر ) ، گذشته از اين نمي دونم چه فرقي برات ميكنه كه كجا و چطوري با هم آشنا شديم !! ولي دليل مخالفت خانوادمون با ازدواج برادرم تضاد 180 درجه فرهنگي خانواده ما و اونا بود ، و موقعيت عالي برادرم هم از نظر شغلي و هم موقعيت اجتماعي بود كه به برقراري اين ازدواج تاسف مي خورديم -البته خيلي مفصله- ... ولي خدا رو شكر مهم خودشونن كه حالا كنار هم خوشبخت هستن انشا اله ، البته روابط بين خانواده ها اصلا خوب نيست و دلگيري هاي زيادي بوجود اومده ،
در مورد سوال بعديت حالا ديگه من هم خيلي به برقراري ملاقات حضوري اصرار دارم و سوالات مهم ديگه اي برام پيش اومده !
شعر قشنگي بود ولي دردناك ، سارا هم يه همچين شعري تو آفلاينش گذاشته بود !مي خوام منبع اين شعرها رو بشناسم !!! آخه كاملا درد ما رو ناله مي كنن !
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
salam agha soheil
sharmande ke man fingilish minevisam
felan majbooram
man kole matalebe shomaro khoondam
khoshhalam ke khanevedei manteghi darin
az samime ghalb khoshhalam
be mojezate in shaba eteghad dashte bashin
man vasatoon doa mikonam ke khoshbakhtie vagheio dar oon kas ke salaho maslahatetoone ba tamame selool hatoon hes konin
vase manam doa konin
intor ke maloome shoma pesary hastin ba ehsasaty mesle man
manam hamishe moteasefane bad fekr mikonam
ama ba in tafavot ke khanevede man ba inke gheshre tahsil karde va balaye jamean ama manteghi nistan
agar moshtagh shodin jaryane mano dar talar ba onvane ma ra khord kardan bekhoonino rahnamaiin konin
vasatoon va hameye javoona va oon khanoom az samime ghalb doa mikonam
khoshbakhtie har 1 javan arezooye 1000 javane
HAMISHE BEHTARIN CHIZHA VAGHTY ETEFAGH MIOFTE KE ENTEZARESHO NADARY
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
دوست عزیز
از اینکه حداقل سعی کردید به سوالاتم پاسخ بدید ( مبهم یا شفاف ) بسیار متشکرم. راستش من فکر میکنم آدم وقتی میتونه در این گونه مشکلات راه حلی ارایه بده که همه جوانب و بررسی کرده باشه و اینطوری به نظر من سریعتر به جواب خواهیم رسید. کنجکاوی من هم به همین خاطر بود و اگر نه که باید حق با شما باشه و برای من فرقی نداشته باشه که شما چطور و کجا با هم آشنا شدید.
ولی در مورد بررسی موضوع باید بگم نحوه آشنایی نکته مهمیه و نباید نادیده گرفته بشه. من متوجه نمیشم مشکل یا به قول n_Z_aram عزیز مسئله چیه که شما نمیتونید یا بهتره بگم نمیخواین ( چون خواستن توانسته ) درباره اینکه از کدام شهرها هستین صحبت کنید.!!!!! ولی اینو بدونید موقعیت جغرافیایی هم تا حدودی اهمیت داره مخصوصا در مورد شما که در رابطه با ازدواج برادرتون مشکل اصلی تضاد فرهنگی خانواده ها بودند. علی یارتدوست دارم لبالب
می سوزه عشقم از تب
پر میشم از اسم توووووو
هر ثانیه هر شب
کنار سیب و رازقی
نشسته عطر عاشقی
من از تبار خستگی
بیخبر از دلبستگی
عااااااااشقم
حرف شدم صدا شدی
شاه شدم گدا شدی
شعر شدم قلم شدی
عشق شدم تو غم شدی
لیلای من دریای من
آسوده در رویای من
این لحظه در هوای تو
گمشده در صدای تو
من عاشقم مجنون تو
گمشگشته در بااااارون تو
مجنون لیلی بی خبر
در کوچه های در به در
مست و پریشون و خراب
هر آروز نقش بر آب
شاید که روزی عاقبت
آروم بگیرد درد دلم
کنار هر ستاره ای
نشسته ابر پاره ای
من از تبار سادگی
بیخبر از دلدادگی
عاااااااااااااشقم
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
رها جان يه چيز يادت رفت ، نگفتي اين شعرها رو از كجا آوردي ؟ ميخوام بدونم برام مهمه ، برام عجيبه ...
مورد ديگه هم اينكه من مشكلم يه سري مسائل ديگست و فكر نمي كنم با دونستن اينكه اهل كجا هستيم و .. خوب هنوز مشكل ناسازگاري خانواده ها رو مطرح نكردم ، مشكل من چيز ديگست !
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
براي اينكه منحرف نشي پيشنهاد ميدم پيام هاي قبلي رو بخوني كه اونجا به مشكلاتم اشاره كردم و هيچ وقت به مشكل فرهنگي و اينكه همشهري نيستيم اشاره نكردم ، البته منكر اين نمي شم كه ممكنه اين مشكلات هم در آينده اضافه بشن و قابل بررسي هستن ، بگذريم سوالمو جواب بده !
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام من نمیدونم شما چرا در مورد شعرها اینقدر حساس هستید؟! چرا براتون مهمه؟ چرا براتون عجیبه؟ اول که به شعرهای سارا مشکوک شدی حالا هم من!. ولی اگه دقت کنی خودت جواب سوالتو دادی. مگه نگفتی شعرها درد ما رو ناله میکنند؟ خوب اینم از اون شعرهایی که درد منو ناله میکنه. اما در مورد منبع باید بهت بگم خوانندش پیام شمس- آهنگ دوستت دارم. البته قصد تبلیغات ندارم فقط منبع رو خواستین و منم پاسخ دادم همین. به هر صورت من این ترانه رو خیلی دوست دارم شاید به خاطر اینه که ازش خاطره دارم. ولی شما هنوز نگفتید چطور با هم آشنا شدید؟ نمیدونم چرا هیچکدوم از دوستان به تناقضی که در صحبت های شما وجود داره دقت نکردن!
مخصوصا n_Z_aram عزیز که با دقت جملات شما را اسکن میکنند!!! شما در ابتدا فرمودید که هر چی از ایشون میدونید و از جمله اعتیاد همسر سابقش رو خودش بهتون گفته. که این میتونه نشونه اعتماد و دلبستگی، و خواستن پایداری روابط باشه. اما در قسمت بعدی گفتید که این ارتباط تلفنی رو هم میخواد قطع کنه شاید چون فکر میکنه شما از گذشتش خبر ندارید!! مگه ممکنه خودش همه چیز و به شما گفته باشه بعد فکر کنه شما از گذشتش خبر ندارید؟!!! حداقل اگه در مورد ازدواج قبلیش با شما صحبت نکرده بود میشد اینطور حدس زد. اما در مورد مشکلات، اگه منظورتون تجربه ناموفق اون خانمه که خوشبختانه موضوع رو با خانوادتون مطرح کردید و مشکلی پیش نیومده و خودتون گفتید که خانوادتون از شما خواستن که به تطابق خانواده ها و .... اهمیت بیشتری بدید. اما حالا دارید میگید که مشکل من یه چیز دیگه است نه خانواده ها. من که واقعا گیج شدم! شایدم مشکل خود شما هستید که نمیتونید با اون موضوع کنار بیاید. به هر حال با اینکه دقیقا نمیدونم مشکل خانوادتون با ازدواج برادرتون چی بوده ولی واقعا شجاعت و مصمم بودنشون قابل تحسینه و این نشون دهنده علاقه واقعی و قلبی به همسرش رو میرسونه. چون وقتی یه نفرو واقعا دوست داشته باشی اونوقت هیچ چیزی نمیتونه مانع این دوست داشتن بشه. ولی در مورد شما که به نظر میرسه حتی به علاقه خودتون نسبت به اون تردید دارید من فکر میکنم هر چه زودتر این رابطه خاتمه پیدا کنه بهتر باشه. شما که از خانوادتون و برخورد با مسائل و مشکلات وحشت دارید بهترین راه حل اینه که منتظر بمونید تا خانوادتون یه نفرو براتون انتخاب کنند تا دیگه این مشکلات پیش نیاد. هر چند بازم به قول n_Z_aram ( زندگی ای که جریان داره و همیشه در پستی و بلندی سیر میکنه هرگز بدون مسئله نخواهد بود همچنین رشد ما بدون مسائل امکان پذیر نیست). پیشنهاد میکنم همونطور که خودتون گفتید( ایجاد رابطه عاطفی و احساسات رو به خاطر شناختی که از خودم دارم تا بحال نتونستم ارضا کنم ) بعد از این هم مراقب باشید هرگز با کسی که هنوز درمورد ازدواج کردن تصمیم قاطع نگرفتید رابطه عاطفی برقرار نکنید چون به قول خودتون ضربه های روحی و اجتماعی و ... رو به دنبال خواهد داشت مخصوصا برای طرف مقابل که ارتباط از طرف شما قطع میشه. در این مورد هم سعی کنید همونطور که اون صادقانه و با صراحت و شجاعت حرفاشو به شما گفته شما هم شجاعانه و شفاف مشکلاتتون و عدم توانایی در تصمیم گیریتون رو صادقانه بهشون بگید و بعد برای همیشه با هم خداحافظی کنید چون ادامه این رابطه با این همه تردید و دودلی و ترس به ضرر هر دوی شما خواهد بود. براتون ا آروزی خوشبختی دارم. یا حق.
من نمی دونم چطور شد
من چه جوری دل سپردم
من فقط دیدم که چشماش
پر بارونه و خواهش
عاشقونه منو برده تا ته حس نوازش
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
حق با شماست شايد اين بي نظمي فكري من باشه كه اينجوري انتقال مي دم .. ولي حالا سعي مي كنم روشن تر بگم :
1- مگه ممکنه خودش همه چیز و به شما گفته باشه بعد فکر کنه شما از گذشتش خبر ندارید؟!!! : اين جمله رو فرداي همون شبي نوشتم كه اين تصميم رو گرفته بود و من از لحاظ روحي به هم ريخته بودم و فكرم هزار راه مي رفت در حالي كه شب رو تا صبح به دليل هاي احتماليش فكر مي كردم ، خوب هرچي مي پرسيدم چرا مي گفت من دليل خودم رو دارم و لازم نمي دونم توضيح بدم ، خوب منم بدترين حالت رو در نظر مي گرفتم (به خاطر همون خصيصه اي كه دارم و قبلا اشاره كردم-اينجوري عنوان مي كنم تا نظر مخاطب ها رو در بدترين حالات بدونم - اونوقت تصميم موشكافانه تري رو با اطمينان بيشتر مي گيرم - كه متاسفانه هيچ كس بجز شما به اين اشاره من دقت نكرد !
در ضمن من اعتماد كامل به حرفاش دارم ولي فرصت نشده كه همه جانبه همديگرو بشناسيم به همين خاطره كه بعضي چيزهارو به مشورت ميزارم . به مشورت ميزارم چون كسي رو ندارم كه باهاش حرف بزنم ، خودشم هم كه قطع رابطه كرده... عجب بدبختي گير كردم ها !
2-موضوع رو با خانوادتون مطرح کردید و مشکلی پیش نیومده و خودتون گفتید که خانوادتون از شما خواستن که به تطابق خانواده ها و .... اهمیت بیشتری بدید : در اين مورد هم اينبار شما هم دقت نكرديد ، من گفتم موضوع نامزديش رو با خانوادم مطرح كردم و نه ازدواجش ... در ادامه حالا كه عنوان شد بايد تكميل كنم كه مي خوام ببينم خانوادم خودشون در تحقيقاتشون اين موضوع رو مي فهمن يا خير - تا آروم آروم موضوع رو بگم . البته فكر مي كنم كار درستي انجام دادم و بهتره آروم آروم مطرح كنم ،
و اگه اين آخري گفتم مشكل من خانواده ها نيست ... اين در جواب سوال شما بود ، بله درسته مشكل من تا به الان اون چيزهايي كه مطرح كردم و هنوز مشكلي از لحاظ سازگاري خانواده ها رو عنوان نكردم چون هنوز پيش نيومده و هنوز به اون مرحله نرسيديم - علاوه بر اين فرصتي براي مطرح كردن اين مسائل نبود ، كه تو از همون اول به اينا گير دادي ، نمي دونم از كجا حدس مي زني كه مشكل همسنگي و سازگاري خانواده ها رو داشته باشيم !(برا همين از عصبانيت اينجوري جوابت رو دادم كه مشكل ما خانواده ها نيست ) درسته قبول دارم خودمم گفتم اينها مسائلي هستن كه بعد از حل شدن مشكلات جاري بايد حل بشن !
با اين همه حرفات با همه تندروي هات خيلي تاثير گذار بودن و ازت تشكر مي كنم
من به اين اميدوار بودم كه با شناخت بيشتر همديگه همه اين مشكلات حل ميشه كه متاسفانه تصميم ناگهانيش همه چيزو به هم ريخت ! مطمئنم كه با القاء ناخودآگاه ترديدهاي كاذبم در تصميم گيريم كم تقصير نبودم ولي اونم خيلي چيزها رو با حدس و گمان و از رو ظاهر قضيه بررسي و نتيجه گيري مي كنه -يه جورايي اونم در مورد من علاقه من نسبت به خودش مردد هستش ، و اين ممكنه طبيعي باشه چون ارتباط موثري بين ما وجود نداشته كه شناخت واقعي تري كسب كنه !علاوه بر اين من قصد من بر خلاف ميلم همين بود كه نزارم دلبستگي زيادي از طرف اون بوجود بياد كاش مي تونستم بهش بگم چقدر دوستش دارم ، كاش مي تونستم تمام احساسم خالي كنم بهش بگم با تمام وجودم دوسش دارم و چقدر بهش نياز دارم ، چقدر دلتنگشم و ... كاش مي دونست كه همه اين امتناع ها از دوست داشتن بيش از حدم هستش كه راضي نمي شم خداي نكرده دلشو بشكنم ، قربون خدا برم كه بازم دارم خودم ضربشو مي خورم ...
اميدوارم اونهم مثل تو فكر نكنه ، امروز فردا ديگه بايد باهاش حرف بزنم .. برام دعا كن
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
يكي دوتا سوال ديگه هم داشتي ... بزار اينارو هم جواب بدم بعد اگه نكته اي مد نظرت هست بهم بگو حتما كمكم ميكنه ..
نحوه آشناييمون : من اولين بار بود كه مي ديددمش ، كلا عاشق همچين چهره هايي هستم ، تو او لحظه كافي بود چند بار ديگه نگاهمون به هم اتصال كنه تا ديگه من نتونم جلوي خودم رو بگيرم و دلمو به دريا بزنم ، جاي شلوغي بود فقط تونستم بهش پيشنهاد بدم و ...
(نحوه آشنایی نکته مهمیه و نباید نادیده گرفته بشه ) اين چيزي بود كه گفته بودي حالا مي خوام بدونم نحوه آشنايي ما مي تونه ملاك تصميم گيري باشه كه تو بهش گيري دادي .. من به هركس پيشنهاد بدم مي دونم طرفم بخاطر شيطنت هاي جووني بهم اوكي نميده و ميدونم كه جواب مثبت طرفم بخاطر شخصيتم بوده و نه چيز ديگه اي ، پس از اين لحاظ مشكلي ندارم و متوجه اهميت نحوه آشنايي هستم !
از لحاظ جغرافيايي و سطح فرهنگي ... تفاوت داريم ولي نه در حد زياد ، حل شدن اين مسائل احتياج به زمان داره .... فكر مي كنم به تمام سوالات جواب دادم ، بازم چيزي هست كه فكر مي كني كمكم كنه بهم بگو
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام سهیل عزیز
من سعی میکنم تا اونجا که درک و فهمم و تجربیاتی که خودم داشتم و بهم اجازه میده به شما کمک کنم. ولی شما هم باید به سوالاتم شفافتر جواب بدید تا بتونیم با هم رو نکته های اصلی تمرکز کنیم و از پراکندگی بیهوده افکارمون پیشگیری کنیم. به نظر من شما نباید میذاشتید که ارتباطتون قطع بشه هر چند احتمالا در این مورد مقصر اصلی شما بودید. زندگی من پر از فراز و نشیب بوده تجربه های خوب و بد زیادی تو زندگیم داشتم که همیشه سعی کردم ازشون در جهت افزایش قدرت درک از انسانها، زندگی، و دنیا استفاده کنم. با اینکه موفق به مسافرت به چند کشور بیشتر نشدم ولی تو انجمنی که عضوش بودم با آدمهای زیادی از کشورهای مختلف برخورد داشتم. سوء تفاهم نشه من قصد خودپسندی ندارم یعنی من هیچی نیستم، من شاید اصلا دیده هم نشم فقط میخوام اینو بگم که اگه به گذشته برمیگشتم تا یه چیزایی رو به نفع خودم تغییر بدم هیچ چیزی رو عوض نمیکردم چون این شخصیتی که امروز در من شکل گرفته بخاطر وجود همون مشکلاته و بدون اونها امروز من فقط یه موجود متحرک بودم و بس. چه بسا خیلی خودخواه تر و مغرورتر بودم مثل دوران کودکیم. ولی خدا را شکر تا این سختیها تو زندگیم قرار گرفت تا کمی اون شخصیتم در جهت مثبت تغییر کنه و به انسان بودنم کمک کنه. شما هم از برخورد با مشکلات و مسائل هراسی به دلتون راه ندید و مطمئن باشید اگر کمی صبر و تحمل داشته باشید و به خدا توکل کنید و امیدوار باشید در آینده با سربلندی به خودتون افتخار خواهید کرد.
من بعید میدونم کسی که یه تجربه تلخ تو زندگیش داشته و اکثریت بر این باورند از جمله خودم که اون خانم ممکنه بعد اون قضیه از همه مردها متنفر یا حداقل دوری کنه مگه اینکه واقعا تو زندگیش مردی رو از همه متمایز بدونه. فقط در این مورد که میتونه اون مرد و از صمیم قلبش دوست داشته باشه و بهش اعتماد کنه. متاسفانه از بدشانسی ایشون اون آدم کسیه که از برخورد با مشکلات یا مسائل هراس داره و توان ادامه دادن نداره. شایدم از بدشانسی شما باشه که به خانمی با این مشکلات علاقمند شدید.! اما در مورد قضاوت ایشون باید بگم همه ما انسانها از روی ظواهر و شواهدی که برامون قابل رویت هستن قضاوت میکنیم چرا که هیچیک از ما عالم به غیب نیستیم. و توانایی آگاهی از باطن دیگران رو هم نداریم. یه جایی قبلا خونده بودم که یکی از بزرگان فرمودند: ( اگر کسی رو دوست دارید بر شما واجب است که به او بگویید. ) دوست داشتنی که حتی آدم جرات ابرازش رو نداشته باشه فاقد ارزش خواهد بود. حالا به نطر شما با این بی توجهی هایی که به جهت بوجود نیومدن دلبستگی بهش روا داشتید آیا فکر میکنید دلش رو نشکستین؟ کسی که یه روزی همه امیدش شما بودید ببینید باهاش چیکار کردید که شما را به خودتون بخشیده؟
به نظر من بهتر این بود که شما هم احساستون رو خیلی راحت بهش میگفتید و همچنین مشکلات رو. تا حداقل اینطوری دلش خوش بود که در دوست داشتن شما اشتباه نکرده و شما صداقتش رو با صداقت پاسخ دادید و این جدایی رو به حساب تقدیر یا عدم توانایی کافی شما در مواجهه با مسایل و مشکلات میزاشت. نه مثل الان که ممکنه درباره شما بدترین فکرها را بکنه. وسوالات مبهمش رو با بدترین جواب ها پاسخ بده.
در مورد نحوه آشنایی فرمودید که ( کلا عاشق همچین چهره هایی هستم ) منظورت از این چهره خاص چیه؟ منظورتون از این جای شلوغ هم جواب سوال نیست. جای شلوغ مثلا: دانشگاه؟ اماکن زیارتی؟ مهمانی؟دعوا؟ تصادف؟راهپیمایی؟موسسات آموزشی؟بازارهای شلوغ؟فرودگاه؟ و .... ( نحوه آشنایی میتونه ملاک تصمیم گیری باشه که تو بهش گیر دادی ) اولا برادر عزیز چرا عصبانی هستین من که سوال بدی نپرسیدم! ثانیا گیر دادن کلمه جالبی نیست. مسلما ملاک تصمیم گیری شناخت و علاقه متقابل هستش ولی نحوه آشنایی میتونه شاخ و برگهای زیادی داشته باشه که ما رو برای شناخت بهتر و همچنین تجزیه و تحلیل بهتر مسائل کمک کنه. فقط همین و جای هیچگونه عصانیت و نگرانی نیست.( میدونم که جواب مثبت طرفم بخاطر شخصیتم بوده و نه چیز دیگه ای ) این جمله واقعا سوال برانگیز و پیچیده است و قابل درک نیست. لطفا بیشتر در این مورد توضیح بدید.
در آخر اینکه مگه شما نمیگید فعلا ارتباطتون قطعه؟ پس از کجا اطمینان دارید که هنوز هم به شما علاقمنده؟ اصلا شاید الان کس دیگه ای وارد زندگیش شده؟ شاید برای همیشه دل از شما بریده. شاید اون علاقه داره یه جای دیگه هدر میره. شایدم ازدواج کرده یا شایدم الان فرسنگها از شما دور شده باشه. پس چطور شما با خیال آسوده نشستین و بدون اینکه ازش خبری داشته باشید تصمیم گرفتین تا آروم آروم قضیه رو مطرح کنید. منظورم اینه که اینکار وقتی مثمر ثمر بود که حداقل اون ارتباط رو حفظ میکردید؟ ولی حالا ...........
من بدلیل سرماخوردگی شدید و جلوگیری از انتشار ویروس امشب سعادت احیا در مسجد و نداشتم ولی تو خونه بیدار میمونم و برای عاقبت بخیر شدن همه مون دعا میکنم. اگه لایق باشم. امیدوارم شما دوستان عزیز هم ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید. به امید روزهای خوب و خبرهای خوش. التماس دعا.
[/color][/size]میدانم از هر آنچه خوانده ام
از هر آن سرگذشت و قصه که گوشم شنوده است
که عشق راستین را راه هموار هرگز نبوده است.
شکسپیر
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
راستش وقتي نوشتمو خوندم متوجه شدم خيلي از هم گسيخته و پراكنده ست ، بزار بحساب پر بودن دلم ،
يه نكته مهم ديگه كه از قلم افتاد در مورد سوال آخرت ،بايد بگم چه عاملي قويتر از اينكه هم من با خدا ارتباط قوي دارم و هم اون ، من هر شب با خداي خودم درد دل مي كنم ، مي دونم كه ارتباط اون با خدا قويتر از من نباشه ضعيف ترم نيست ، بقيشو خودت بهتر از من ميدوني ...
راستي مي خوام بدونم هنوز در مورد من اينجوري فكر مي كني كه از مقابله با مشكلات هراس دارم يا توان ادامه دادن ندارم و ... مي خوام بدونم آيا فرقي بين ترس از مقابله با مسائل داشتن و ايجاد مشكل نكردن هست يا نه ؟ درسته آدم براي بدست آوردن خواسته هاش بايد هزينشون رو هم پرداخت كنه ولي بايد ديد اون خواسته ارزشش رو داره يا نه ، اشتباه فكر نكن ! خيلي ساده بگم خواست من خوشبختي اون هستش نه خودش اگه غير از اين باشه بنظرم اين يه نوع خودخواهيه ! آيا من چيزي بجز خوشبختي طرف مقابلم رو مي خوام كه متضمن خوشبختي من هست ؟
من بايد به يه قوت قلبي برسم كه بتونم تصميم بگيرم مي تونم خوشبختش كنم ؟ اگه من اينا رو ندونم يعني هنوز اون خواستم برآورد نشده كه بخوام براش هزينه كنم يا نكنم ، يعني به مقابله با مشكلات برم يا نه ، اميد وارم متوجه منظور شده باشي ، من عميقا دوستش دارم ، خيلي ماهه ، خيلي نازه ، خيلي دوست داشتني ، واقعا باهاش احساس آرامش مي كردم ، لحظه اي نيست كه به فكرش نباشم ، امتيازات زيادي داره ... نمي دونم شايد اينا براي ايجاد يه زندگي موفق كافي باشه !! در هر حال بخاطر مسائلي كه وجود داره و مدت كوتاه آشنايي مون فكر مي كنم براي تصميم گيري زوده ، نمي دونم اگه مي دونستم كه تا حالا تصميمم رو گرفته بودم ، نكته ديگه اي كه هست اينه كه هردومون به اين موارد توافق نظر داريم .
با اين اوصاف متاسفانه بنظر مياد كه من از برخورد با مشكلات و مسائل هراس دارم ! البته حتما خودم اينطور انتقال دادم ولي طرف مقابلم هم بايد همه جوانب رو بسنجه و با ندونستن بعضي چيزا زود قضاوت نكنه ! يا بهتر بگم بطور مطلق قضاوت نكنه .
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
بیاد آخرین خاطره ها، و آخرین لحظه های با هم بودن تمام عاشقای دنیا
آخرین روزای با هم بودنه ................ دیگه کم کم، وقت رفتن رسیده
حالا هر لحظه برام غنیمته ................... فرصت دیدنه تو سر رسیده
تو میخوای سفر کنی از شهر من ....... تو میخوای من تک و تنها بشینم
خاطرات روزای عشقمونو .................... توی کوچه های شهرم ببینم
آره این خیابونا، این کوچه ها .................... شاهدای خسته عشق منن
بعد رفتنت همین خیابونا ...................... تو گوشم اسمتو فریاد میزنن
کاش میشد کوچه عشق ما دو تا ................ وقتی رفتی منو تنها نذاره
میدونم که کوچه خاطره ها ..................... هر قدم چشماتو یادم میاره
آره این خیابونا این کوچه ها ..................... شاهدای خسته عشق منن
بعد رفتنت همین خیابونا ...................... تو گوشم اسمتو فریاد میزنن
تو بدون هر جا که باشی ...................... دل من پیشت همون جاست
اگه این زمونه بد کرد ....................... غمی نیست خدا که با ماست
خدا که با ماست
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
خدا بگم چيكارت كنه ، منظورت از اين شعرا چي بود ؟ حرفات ، لحنت ، حتي عكسي كه براي پروفايلت انتخاب كردي يه بوهايي مي دن ... بايد اعتراف كنم كه با ديدن عكس پروفايلت كاملا ناخودآگاه |هديپس| تو ذهنم مجسم ميشه ، شايد يه شباهت هايي باشه بين ... در هر حال بجاي اظهار نظر كردن برداشتي برام شعر تلخ گذاشتي ! گرچه خيلي زيباست ، ازت مي خوام علاوه بر اينكه به سوالام پاسخ مي دي .. من كه سفره دلمو پيشت پهن كردم ، تو هم يه مقدار در مورد خودت بگو ... دل مشغوليات ، مشكلات ، هرچي كه فكر مي كني شايد بدردم بخوره ... . ( حالا باخودش ميگه من چقدر پر روام )
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سهيل مشكلت حل شد جن روز نبودم جى كار كردى
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
rahaعزیز:
گفته بودید: نمیدونم چرا هیچکدوم از دوستان به تناقضی که در صحبت های شما وجود داره دقت نکردن!
مخصوصا n_Z_aram عزیز که با دقت جملات شما را اسکن میکنند!!!
درسته من متوجه این تناقضی که شما اشاره کردید نبودم اما اگه ! بیشتر واستون نباشه حالا هم که این آگاهی توسط شما برام حاصل شد لزومی به باز کردن مطلب نمیبینم.حوزه اطلاعات و حدود ارتباطی من توسط مکانی که طرف مقابل دیوارشو قرار میده تعیین میشه. و من اصولاً تو زندگی با این حد و حدود مسئله ای نداشتم؛ مگر در موارد معدودی که از پشت دیوار بخوام به چیزایی برسم که به خودم مربوط بشه یا درجهت بهره مندیم باشه که دراونصورت مباحثه رو روش حل مسئلم قرار میدم و اتفاقاً جالبه بدونید نتیجش اکثراً رسیدن به خواستم با رضایت کامل طرف بوده....
البته من جهت گیری مشفقانه و دوستانه شما رو ستایش میکنم و بهتون تبریک عرض میکنم که با عدم وجود انسجام صحبتهای دوست پرسش کنندمون و طولانی بودن بحث سعی در کمک و همفکری دارید. لذا امیدوارم صحبتهای بنده رو بی احترامی ویا رد این دقتتون تلقی نفرمائید.
پیروز باشید!
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سارا جان فكر مي كنم اگه الان كار (شغل) داشتم راحت تر جوابتو مي دادم ، چيزي كه هست تعادلي كه مربوط به متولدين مهرماه و بنده ميشه الان بهم ريخته ، يعني لحظه به لحظه بالا پايين ميشه تا ببينيم كي ميزان ميشم !
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
من جواب اون درد دلاتونو براتون نوشتم ولی شما هنوز به سوالاتی که برای من پیش اومده جواب ندادید؟
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
منظورت از جواب همون قطعه شعري كه برام گذاشتي !
در ضمن اگه درد دلم رو خوندي در ادامش جواب سوالات رو هم برات نوشتم -البته به شكل پيام خصوصي كه حتما بدستت رسيده- فكر مي كنم واضح هم بودن ، بازم اگه موردي هست اشاره كن تا بيشتر توضيح بدم ، در ضمن من يه سري سوالاي ديگه مطرح كردم كه بي جواب موندن !
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
من به سولاتی که پرسیده بودیدن جواب دادم ( بصورت پیام خصوصی ) ولی مثل اینکه هنوز بدستتون نرسیده و سوالاتی هم من ازتون داشتم که بی جواب موندن. اگه پیامهای خصوصی رو دریافت کردی منو بیخبر نذار و البته بدون جواب
ممنون
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
واقعا؟!، یا شاید اصلا چهره اش رو فراموش کردید؟! ( اونم یه چهره خاص )
حق با شماست. عشق منطق نداره ( اون منطقی که مد نظر اکثریته ) چون اونوقت باید همینطوری منافع سنجی کرد و تردید. ولی انگار قشنگیه عشق هم به همون بی منطقی اش هستش! برام خیلی خیلی جالبه! تو دنیای شما همه چیز چقدر با سرعت اتفاق میفته! دو ماهه کسی رو دوستش دارید ( البته اگه میگفتید عاشق اینقدر تعجب آور نبود ولی ... ) یه شبه قطع رابطه میکنید! یه شبه یه موضوعایی رو با خانواده مطرح میکنید که انگار مطرح کردنش خیلی سخت بوده و شما یه شبه به خواستتون رسیدین! عجیبتر اینکه مسائلی رو که تا حالا به اون نگفته بودید، یه شبه هم آشتی میکنید هم اینکه همه چیزو بهش میگید! و چند شبه دو تا خواستگار با شرایط بهتر براش پیدا میشن! من دقیقا نمیدونم اونا چند وقت باهم زندگی کردن ولی گفتن اینکه اونا فقط عقد کردنو با هم زندگی نکردن ( به خانواده ) از نظر من هیچ فرقی بین این دو حالت وجود نداره. مگه اینکه به مواردی بخواین اهمیت بدید که متاسفانه امروزه نمیشه با قاطعیت در مورد دخترای امروزی گفت که ارتباطشون با دوست پسراشون کم از ارتباط زن و شوهر نیست. مهم اینه که مرتکب معصیت نشده باشه؟!
راستی چون اسم مجازی خودت رو سهیل انتخاب کردی حدس میزدم از اسمایی که با س شروع میشن خوشت میاد ولی فکر میکردم اسم طرف رو ( مجازی ) یه اسمی انتخاب کنید که با س شروع بشه ولی نه سپیده!! اما در مورد سفره دلم باید بگم سفره دل من خیلی بزرگه و اینجا گنجایش پهن کردنش رو نداره. ( ولی بصورت پیام خصوصی یه اشاره ای کردم. اگه خونده باشید ). من از اینکه بتونم کمکتون کنم یا حداقل به درد دلاتون گوش بدم خوشحال میشم. ولی تا وقتی زمان این فرصت و از من نگیره، همونطور که قبلا گفتم زندگی من همواره مملو بوده از نواساناتی با طول موجهای کوتاه یا بلند، دامنه های کوچیک یا بزرگ، بعضی از اون دامنه ها اینقدر بزرگن که گاهی احساس میکنم شاید تا آخر عمرم ادامه داشته باشه. الانم معلوم نیست شاید تا چند وقته دیگه یه سفر خیلی طولانی برم، یه سفر به یه جای خیلی دور، که اگه برم بعید میدونم دیگه وقت داشته باشم یا رغبتی داشته باشم به این تالارها سر بزنم، چون اگه برم دیگه هیچوقت برنمیگردم. شاید این آخرین سفر زندگیم باشه یا شایدم بعد این اگه سفری هم باشه همون سفر آخرتم باشه. به هر حال ما فرصت ها رو تعیین نمیکنیم، فقط میتونیم ازشون استفاده بکنیم یا خیر. امیدوارم شما و البته ما جز همون دسته اول باشیم.
خیلی دیر رسیدی ای دوست، هفت تا کفن پوسوندم ................ پیرهن سیاه تنت کن، من فقط یه استخونم
ببین چه کردی با این دل، فکر کن فقط یه لحظه .................... نزار دیگه بیشتر از این، تنم تو گور بلرزه
ازت یه خواهشی دارم، زیر تابوتمو نگیر ........................... وقتی که رفتم زیر خاک، قبر منو بقل نگیر
حالا دیگه راحت راحتی، هر کاری که میخوای بکن ............ منو به کی فروختی و، برو واسه همون بمیر
فقط تا هفت روز سیاه تنت کن .................................................. .. شبای جمعه یادی از ما کن
عشقی که بردی باشه حلالت .................................................. . عمری که بردی باشه حرومت
فقط بدون روز قیامت جلوی راه تو رو میگیرم .......... تقاص این عمری که از دست رفته رو ازت میگیرم
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سلام
يه سوال برام پيش اومده ... اون جوجه ها رو زنده زنده كباب مي كرديد يا اول سرشونو مي بريدينو بعد ... !
.
.
ديگه اينكه يه جا گفتي "زندگی من همواره مملو بوده از نواساناتی با طول موجهای کوتاه یا بلند، دامنه های کوچیک یا بزرگ، بعضی از اون دامنه ها اینقدر بزرگن که گاهی احساس میکنم شاید تا آخر عمرم ادامه داشته باشه" خوب اين نوسانات مي تونه در هر كسي وجود داشته باشه ، ولي منظورت از اون دامنه هاي بزرگ كه احساس مي كني شايد تا آخر عمرت ادامه داشته باشن چيه ؟!
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
یادته قول دادی پیشم میمونی؟ ..................... قصه عشق، زیر گوشم میخونی
نمیدونست دل وامونده من .......................... که تو رسم بی وفایی میدونی
هنوز از عشق تو لبریزه تنم ........................... عاشق چشمون ناز تو منم
نمیدونم چرا من هم مثل تو ................................. نمیتونم زیر قولم بزنم؟
چرا؟ .....چرا؟...... چرا؟......
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
سهیل خان سلام. چون در مورد شعری که در پست های "سارا جون" ( وقتی شب ....)بود پرسیدید و جوابی در این رابطه دریافت نکردید خواستم خدمتتون عرض کنم که این شعر روآقای داریوش در آلبوم شقایق خوانده اند که این شعر بیشتر معروف به "یاور همیشه موءمن" هست که البته خانم "سارا جون" نصف شعر رو نوشته اند.
-
RE: دوستش دارم ولي نمي تونم تصميم بگيرم
از همه بچه ها به خاطر همفكريشون ممنونم