حساسیت و شک من نسبت به نامزدم. احساس می‌کنم داره سرد می‌شه.

26 سالم داره میشه. سه ساله نامزدم. البته به خاطر سرباز بودن نامزدم. خیلی دوسش دارم. قبل از این سه سال 2 سال هم با هم همکلاسی بودیم. 5 ساله می شناسمش.

اون قبل از من با چند نفر دیگه دوست بوده و حتی رابطه هم داشته. اما تو این سه سال تا انجایی من میدونم با کسی نبوده.

دوستیایی قبلی و رابطاهاشو خودش بهم گفته. همین موضوع باعث شده من بهش حساس باشم و بعضی وقتا که بی تفاوت میشه یا دیر جوابمو میده یا حتی وقت زنگ می زنم و گوشیش مشغوله حساس بشم و فکر کنم با کسی دیگه دوسته. ما فوقش سالی 3 با رهمو ببینیم اونم چند ساعت. تلفنی با هم در ارتباطیم. خدمتش تهرانه. بعضی وقت می گم ممکنه یه دختر تهرونی تورش کرده باشه .اون حدود 30سالشه و ارشد رو تموم کرده ولی من دکتری هستم.

مشکل من شکام به اون و احساس می کنم داره سرد میشه. باهاش حرف می زنم می گه اون دیگه بچه نیست و از اسمس بازیو و اینکه هر دقیقه بگه کجاس خوشش نمیاد. میگه گفتن دوست دارم و .. مال ماهای اوله و الان چیزای دیگه مهمترند. میگه اگه با کس دیگه بود لزومی نداشت با من بمونه و حرفای دیگه ......


قبلنا یادم میاد یه بار گفته بود ادم میتونه یکیو رو واسه ازدواج انتخاب کنه. ولی با کس دیگه هم دوست باشه. این یادم میافته نگران میشم. من اینده خوبی دارم و یکی از نخبه های رشتمونم. بعضی وقتا این فکرم می کنم بخاطر موقعیتم بامنه؟؟؟ (اما مطمن نیستم)

اینم بگم تا حدود 2 سال دیگه هم نمی تونیم عقد کنیم. شرایط مالی و کارمون جور نیست.

اون می گه من واقعا می خواد


راستش من به دلیل شکامن بهش خیلی گیر می دم. می خوام راهنماییم کنید که چکار کنم که اونرو بیشتر برای خودم نگه دارم. این سردیاش کم بشه. خودمم دارم سرد میشم. منم سرد نباشم. دلش بخواد بیاد منو ببینه

احساس می کنم رابطمون داره سرد میشه.

اخرین چیزم بگم وقتی ازش می خوام بیاد ببینمش می گه سربازم نمی تونم ولی برای رفتن به خونشون مرخصی های هفته ای می گیره و میره؟

خدایش بعضی شبا اونقد اشک می ریزم خودم برای خودم دلم میسوزه؟ باید چکار کنم؟؟؟؟ می خوام اونجور که دلم براش پر میزنه اونم منو بخواد و همه فکرام اشتباه باشه l

چجوری باهش نامزد کردی اگه بهش اعتماد نداری؟ درضمن همه تو گذشته اشتباهاتی میکنن و تموم میشه میره ، تو فقط ازش قول بگیر اون اشتباهارو تکرار نکنه و ادامه نده. زندگی با شک و تردید واقعا عذاب آوره ، بهش بگو اعتمادتو جلب کنه وگرنه با این شک وارد زندگی بشی اصلا نمیتونی طعم خوشبختی رو بچشی ، الان رفعش کنی به نفعته .

سلام ..شما خودت از اول کاملا میدونی و مطمئن هستی که تو این رابطه مشکل هست...اینکه این آقا از الان برای شما وقت نداره و مرخصی هاشو که شما هم توش سهم داری رو راحت نادیده میگیره خیلی درست به نظر نمیاد و مشکل دیگه اینکه یا شماخیلی این آقا رو داری سوال پیچ میکنی که داره میپیچونت یا اینکه واقعا داره طفره میره ...به نظر میرسه که این آقا درباره شما دچار تردید و دو دلی شده و اگه واقعا موضوع این باشه متاسفانه شما کار زیادی برای اینکه به قول خودت دلش واست پر بکشه نیست..اما من بهت توصیه میکنم که اولا اگه واقعا بهش شک داری و روابط گذشته نامزدت زیادی برات حساس شده برای ادامه رابطه با نامزدت بیشتر فکر کن چون این مساله بعد از ازواج پررنگ تر هم میشه چون اعتماد شرط اول یک زندگیه دوما اینکه یه مدت خیلی در دسترس نباش چون فکر کنم که شما اصلا فرصت اینکه نامزدت دلش برات تنگ بشه رو بهش نمیدی البته شاید بگی ما که خیلی همو نمیبینیمولی منظورمن از لحاظ احساسیه چون درکل مردها خیلی از خانم هایی که همیشه حضور دارند فاصله میگیرند...و در اخر اینکه بدون دوست داشتن مهمه ولی همه چیز نیست و من فکر میکنم که این تنها پیوندشما با این آقاست!!!ببخشید اگه یکم تلخ صحبت کردم

سلام ...لطفا عنوان تاپیک را از طريق تماس با ما (بالاي سايت) يا با کلیک بر روی مثلث مشکی (کنار کلمه تشکر) پايين کادر به عنوانی مرتبط با موضوع مشکلتان تغییر دهید .در غیر این صورت کاربران اجازه ارسال پست در این تاپیک را نداشته و تاپیک شما قفل خواهد شد .

سلام عزیزم. اینارو نگفتی:

نحوهی آشناییتون چطوری بوده؟
آیا خانواده ها و شما از اول راضی بودید که 5 سال نامزد بمونین؟
ارتباط خانواده های شما باهم چطوره؟
وضع مالی پسر چطوره؟
شهرمحل زندگی شما با ایشون فاصله داره؟چقدر؟
ایشون برای نگه داشتن شما سر زندگی هیچ تلاشی میکنه؟
وقتی از دوری اش و این وظعیت بلاتکلیفتون ابراز ناراحتی می کنی بهت دلگرمی میده؟
اعتماد به نفس خودت و قدرت تصمیم گیری و اراده ات چطوره؟

موفق باشی عزیزم:72:

سلام مرسی از راهنمایاتون

ما دوره ارشد با هم همکلاسی بودیم و از این طریق اشنا شدیم

من غرب ایران و اون شرق ایران زندگی می کنه

خانوادهامون به نامزدی راضیند اما به عقد نه به خاطر همینه عقدمون عقب افتاد که شرایط مساعد بشه برامون.

خانواده هامون به دلیل فاصله ارتباط زیادی ندارند فقط گاهی تلفنی

خیلی وقتا با اینکه نامزدیم من کنار می کشم و می خوام بهم بخوره. اما اون حتی یه بار حرفی از جدایی نزده.

بعضی وقتا که با خودم صادق میشم احساس می کنم علتش خودمم که اون نمی خواد بیاد منو ببینه

مشکل من اینه چکار کنم اشتباهاتم رو جبران کنم و؟؟ من دنبال جیران می گردم تا قبل اینکه دیر بشه؟؟/

دوره ی نامزدی برای شناخته همینطور شناخت خوانواده ها و ارتباطشون ، و البته نه خیلی طولانی
اینطور که شما توضیح دادی رابطتون بیشتر شبیه به دوستیه نه نامزدی
الان 3 سال گذشته اگه بخواین 2 سال دیگه همینطوری ادامه بدین هیچ فایده ای نداره .
بهتره راجع به این موضوع صحبت کنین و اگر طفره رفت به این رابطه پایان بدین .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط terme00

سلام ...لطفا عنوان تاپیک را از طريق تماس با ما (بالاي سايت) يا با کلیک بر روی مثلث مشکی (کنار کلمه تشکر) پايين کادر به عنوانی مرتبط با موضوع مشکلتان تغییر دهید .در غیر این صورت کاربران اجازه ارسال پست در این تاپیک را نداشته و تاپیک شما قفل خواهد شد .

---

لطفن اقدام کن.

:47:

من قدرت ارداه ضعیفی هم دارم
مثلا وقتی تصیم می کیرم کاری رو انجام ندم برعکس میشه و بدتر انجامش میدم:54:

به نظر من اگه هنوز عقد نکردی اینده خودتو خراب نکن
5سال که میشناسیش 2 سال دیگه قراره عقد کنی ....
اوت از الان بهت گفته این چیزا واسه ماه های اول در صورتی که هنوز رسمی نشدید
بهت میگه ادم یه نفرو واسه ازدواج میخواد بقیه رو واسه دوستی چه حرف بی معنی .....
و .....
دقت کن تو دختر موفقی هستی و میتونی بهترین ازدواج رو داشته باشی
کار که نداره پولم که نداره عقایدشم که اینطوری ...
من واقعا نمیدونم ما دخترا چرا گاهی اوقات انقدر ساده لوح میشیم و به چیه پسرا دل خوش میکنیم ....

شما باید اول تکلیفتو با خودت روشن کنی

ماعده جون من دلم نمیخاد شونه خالی کنم و رابطمو تموم کنم.
من معتقدم باید یک زن برای حفظ زندگیش تمام تلاششو بکنه. درسنته ما هنوز زن و شوهر نیستیم اما دلم می خاد همه تلاشمو برای گرم شدن رابطمو بکنم نه جدایی.
من دنبال راه حل برای خوب شدن خودم هستم
من میدونم ضعیفم میدونم 80% خودمم مقصرم ... خوب بودنو بلد نیستم
نمیدونم چه جور باشم ه افراط وتفریط نکنم
میشه را حل یه زن یا یک نامزد خوب بودن را بهم بگید؟؟

سلام.من خودم حال و روز خوبی ندارم.به من می گن تو احساسی هسی.ولی یه چیز.اگه به این بهانه که نامزدم طبق میلم نیست و اشکال داره باهاش به راحتی کات کنی.بدون بعدی هم تقریبا همین اوضاع هست.نباید به صرف ازدواج بهتر ازدواجتو کات کنی.البته من فقط نظر دادم.یه نظر سطحی.خیلی باید بیشتر توضیح بدی.

منم با شما اقا سعید موافقم به خاطر همینه به جای قطع رابطه دنبال تحکیم رابطمونم. اما نمی دونم چه جوری باید اینکارو بکنم :303:

در شرایط فعلی هر دو شما، اینکه موقعیت جور نیست و نمی شود و فلان، همگی بهانه است. برای او یک زمان مشخص بگذار برای اقدام به خواستگاری رسمی- راضی کردن خانواده اش و فیصله این وضعیت. مثلا بگو "مایلم برنامه ای که برای زندگی ام ریخته ام را دنبال کنم و بنابراین تا ابتدای مهر منتظر اقدام رسمی شما هستم، پس از این موعد دیگر تعهدی در میان نیست."

تازه، اگر خواستگاری کرد، می بایست هر دو پیش یک مشاور بروید و نگرانی هایت در مورد ایشان، یا سوء رفتار و شکاکیت خودت را حل کنی و اگر تا پایان همه چیز مناسب بود، ازدواج کنید.

نکته: آری. جنگیدن خوبست، آنهم برای زندگی. اما باید بجا باشد و عاقلانه. به نظرت اگر کسی پای یک دیوار بایستد و مدام لگد بکوبد، جز درد چه حاصلش خواهد شد؟


موفق باشی:72:

سلام دوست عزیز،

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط من 25

خانوادهامون به نامزدی راضیند اما به عقد نه به خاطر همینه عقدمون عقب افتاد که شرایط مساعد بشه برامون.

---

چطور میشه به نامزدی راضی باشند، اما به عقد نه؟ منظورت از نامزدی، یه نامزدی متعارفه؟ الان رسما نامزد هستید؟


رابطتون بیشتر شبیه یه رابطه دوستیه، تا نامزدی. نیست؟


به نظر میرسه شما مسئله رو اشتباه گرفتی. یه زن وقتی باید برای زندگیش تلاش کنه که اصلا زندگی مشترکی در کار باشه. الان مسئله اینه که اصلا اون آقا مایله زندگی ای رو با شما شروع کنه یا نه. در حال حاضر شما زنی هستید که داره برای بدست آوردن یه پسر تلاش میکنه، نه برای حفظ زندگیش. اینا با هم خیلی فرق می کنن.


گفتی تا حالا حرفی از جدایی نزده. آقایون عمدتا عملگرا هستند، و با عملشون حرف میزنن. رفتارش رو ترجمه کن...

موفق باشی.

اینجا بجای اینکه راهکار نشون داده بشه. سریع حرف از جدایی و قطع رابطه میشه. عجبا....:104:

راهکار برای زن و شوهر ها و حفظ و ادامه زندگی داده میشه نه برای رابطه ای که هنوز معلوم نیست آقا راضی به شروع زندگی هست یا نه ...
تشویق به ادامه این رابطه و شروع زندگی بدون رضایت قلبی آقا ممکنه اثرات سوء و انرژی زیادی رو از من 25 بگیره ... بخاطر همین علاج وقوع قبل از واقعه لازمه :81:

توضیحات همه دوستان بجا و خیلی دلسوزانه هست .
اینجا هیچ وقت بدون منطق و دلیل کسی رو به جدایی و دوری تشویق نمیکنن.

من 25 عزیز!
تو لابه لای صحبت هاتون گفتبن اشتباهات شما هم زیاد بوده میتونم بپرسم چی بودن ؟

مثلا هر وقت تماس می گیرم گوشیش مشغوله. ناخوداگاه بهش گیر میدم. بیچاره بازم برام توضیح میده. یا اینکه مدام ازش می پرسیدم کجایی. اما اخیرا با خوندن مطالب این تالار این کارو نمی کنم و احساس می کنم بهتر شده. یا دوستی های قبلیشو بازگو می کردم. رفتارم خشک بود.
باورتون میشه هنوز یه بار زبانی بهش نگفتن عزیزم یا عشقم یا دوست دارم و غیره همش در حد اسمس بوده..... بعضی وقتا می گم این چه جوریه منو تحمل می کنه:302:
خدایش خوندن مطالب دوستان دیگه که مشکلاتشونو مطرح می کنن دیدم رو رو باز کرده و متوجه اشتباهاتم شدم. مثلا الان یعنی یه هفته میشه اویزونش نیستم کمتر زنگ میزنم نمی پرسم کجایی یا بهش گیر نمیدم. همین باعث شده خودش تماس بگیره. حالمو بپرسه و جامون برعکس شه. به نظرم ادم با یه مدیریت رفتار می تونه طرف مقابلشو مدیریت کنه (البته همه رو نه) . برای من داره جواب میده انگار ..... اما دوست دارم رفتارمو پخته تر و از حالت گیر بچگانه دور کنم. دنبال رفتارها و مدیریت رفتار بهتر هستم. می خوام بدونم رفتارهای درست چیه ؟

مطالب تالار رو خوندم خیلی روم تاثیر گذاشت. باهاش ده روزی میشه تماسمو کمتر کرده بودم. اونم گه گودایی زنگ میزد و حالمو می پرسید همه چیز خوب. صبح قبل از رفتن به کلینیک اسمس میداد. اما امروز نداد.اما من دادم گفتم سلام .... صبحت بخیر. اونم سریع جواب داد سلام گلم صبح توم بخیر. شد ساعت 9 قرار بود موضوعی رو بهش یاد اوری کنم. اسمس دادم گفتم ..... اونم گفت بهم مرخصی ندادن. باشه بهشون می زنگم .............. ساعت 1 اینا بود اسمس دادم میرم خونه ............. جواب نداد ........ ساعت 3 اینا زنگ زدم واب نداد............. نگران شدم 4 تا 4.5 هی زنگ زدم بازم جواب نداد. ولی 4 یه بار گوشیش مشغول بود. شاید خودش و شاید کسیم بطور همزمان بهش زنگ می زده.
اسمس دادم ای بابا گوشیو واردار. چرا جواب نمی دی ساعت 4 که گوشیت مشغول بود؟ جواب نداد. دوباره زنگ زدم ... خاموش شده تا الان ... خیلی ناراحت شدم؟

اتفاقی براش افتاده یعنی؟ یا نه اومده پادگان خوابیده و نمی خواد جواب منو بده.. اعصابم از اینکه اون هر لحظه ممکنه جوابمو نده و بره خورد شده .... تو این سه سال این حرکتش بی سابقه بوده .......... چکار کنم؟ نه می شه بدگمان شد ... نمیشه ناراحتم نشد .......... ای کاش هیچ وقت دوسش نداشتم و هیچ کسو دوست نمیی داشتم:54:

قربونت برم منم هزار بار طرفم پشت سر هم هی اس بده و زنگ بزنه کلافه میشم خوب یه بار زنگ بزن دیگه تماس نگیر تا خودش زنگ بزنه...این مساله تلفن خیلی برات مهم و حساس شده به طور کل داره اذیتت میکنه..... آخه واقعا نمیشه که تو همش یه سره استرس و تنش داشته باشی که الان ولم میکنه یا فردا ولم میکنه...ببین اون اگه بخواد بره میره اگه نخوادباهات بمونه نمیمونه ...توی یه مقاله خوندم که اگه یه مرد یه زنی رو بخواد دنیا جلوش وایسن بازم میخوادش اما اگر نخواد هیچکس جلودارش نیست...میخوای با این ترس باهاش زندگی کنی؟انگار منتظری ببینی کی ولت میکنه ؟این زندگی میشه آخه؟؟؟بجای لذت از زندگی همش ترس همش فکر جدایی...یکم اعتماد به نفس داشته باش تو لیاقت این رفتار رو نداری

روزا جون دقیقا زدی به هدف. من باید خودمو کنترل کنم. اون شب ساعت 10 بهم زنگ زد. گفت که نگهبانی گوشیشونو گرفته و تا 10 شب پس نداده. به زور پس گرفتن و اومدن اسایشگاه. امروزم سر این گوشی جواب ندادنش بازم باش دعوام شد. اون بیچاره اونجا سربازه و منم که... از خودم داره حالم بهم می خوره. دارم به این نتیجه می رسم یعنی رسیدم مشکل از خودمه و باید خودمو درست کنم

آره گلم یکم خودت رو کنترل کن....متاسفانه عده کمی هستند که بگن من مقصرم و من باید خودم رو تغییر بدم>>>.همیشه میگیم باید طرفمون روتغییر بدیم.....شما یکم حساسیتت رو کم کن ...خیلی دست و پاگیره نامزدت نشو ...کلا مردها از زن هایی که همیشه در دسترس هستند یا اونا رو کنترل میکنن ویا نقش مادر رو واسشون بازی میکنن متنفرند....سعی کن تو دسترس نباشی بذار دلش تنگ بشه و بیات سمتت ...در حد نرمال واسش ناز کن ولی گستاخی نکن...یه مثال ساده واست میزنم فکر کن یه روز که از درخونه میای بیرون کلی الماس ریخته روی زمین اولش واست جذابیت داره و کلی حال میکنی بعد تصور کن تا چند روزهر روز که میای بیرون هنوزم الماس ها ریختن رو زمین .بعد کم کم از هیجان دیدن الماس ها کم میشه چرا؟؟؟چون هرروز هستند و واست عادت میشه ولی تصور کن یه روز که در رو باز میکنی دیگه از الماس ها خبری نیست اونوقت حسرت میخوری تازه قدرشون رو میفهمی و با تعجب میگردی دنبالشون ...شما هم دقیقا حکم همون الماس رو داری گلم......منتها تو فرصت نمیدی تا میاد دلش واست تنگ شه تو زودتر باهاش تماس میگیری...از قدیم گفتن زن نازه و مرد نیاز ...بذار یه مدت تو خودش باشه اگه اومد سمتت که خوبه اما اگر نیومد بدون این رابطه دووم نداره چون شما هی باید بدوویی دنبالش تا اینکه یه روز از دستت فرار میکنه ..ببخشید زیادحرف زدم:47:

مرسی روزا جون همینکارو می کنم ببینم چه میشه

سلام دوستای گلم. بعد از این قضیه سعی کردم کمتر تماس بگیرم. فکر کردم همه چیز بهتر شه. اما نشد و اونم کمتر تماس گرفت . تا اینکه دیروز بهش زنگ زدم و همه چیز بینمون تموم شد. مردی که اینقد الان سرد و بی عاطفس وای به حال بعدانش. بعد از حرفام نه تماس گرفت نه چیزی. خلاصه فکر کنم. یه رابطه دیگه تو این دنیا تموم شد. از این دنیا من چیزی نفهمیدم ولی اینو خوب فهمیدم بعضیا لیاقت دوست داشتنو ندارن.من عاشقانه وفادارنه وخالصانه میخواستمش. حیف این همه سالی عمرمو به پاش گذاشتم و براش اشک ریختم. فقط موندم چه جوری به خانوادم بگم................

- - - Updated - - -

سلام دوستای گلم. بعد از این قضیه سعی کردم کمتر تماس بگیرم. فکر کردم همه چیز بهتر شه. اما نشد و اونم کمتر تماس گرفت . تا اینکه دیروز بهش زنگ زدم و همه چیز بینمون تموم شد. مردی که اینقد الان سرد و بی عاطفس وای به حال بعدانش. بعد از حرفام نه تماس گرفت نه چیزی. خلاصه فکر کنم. یه رابطه دیگه تو این دنیا تموم شد. از این دنیا من چیزی نفهمیدم ولی اینو خوب فهمیدم بعضیا لیاقت دوست داشتنو ندارن.من عاشقانه وفادارنه وخالصانه میخواستمش. حیف این همه سالی عمرمو به پاش گذاشتم و براش اشک ریختم. فقط موندم چه جوری به خانوادم بگم................

سربسته حرف میزنی من که اصلا نفهمیدم به طور دقیق مشکلت چیه
به خانواده هات هم چیزی نگو ایشاللا درست میشه رابطتون
خدمتش کی تموم میشه3ساله عقد هستید حتما باید بزودی خدمتش تموم شه و رابطتون خوب شه
مردها کمتر حوصله حرف زدن و اسمس بازی و این چیزا رو دارن سر به سرش نذار
اما برای چی میگی بهش محبت نمیکنی اگه تو نکنی کی کنه مامان بزرگش یا دخترای دیگه
فقط باید کج دار و مریض تا کنین تا خدمتش تموم شه چقدر مونده خدمتش تموم شه؟؟؟؟؟
نامزدی های قبل خدمت این گرفتاری ها رو داره
30سالش شده و هنوز خدمت هست عجیبه

خوب شد که تمامش کردی.
یه کم جرات می خواست که باور کنی تمام شده.

در مورد تمام شدن رابطه و این که این روزها باید چیکار کنی که راحت تر بگذره، مطلب بخون.
شاید برگرده،
اگر برگشت حتما با مشورت در موردش تصمیم بگیره.
خودت هرگز دیگه تماسی نگیر.

سمانه جون لیسانش 5 سال و ارشدش 3 سال طول کشیده الانم 7 ماهه سربازه. دیگه 29-30 سالش میشه. غروب بهم زنگ زد. ج.اب ندادم بعد اسمس داد بازم جواب ندادم. روز اخری که با هم بحثمون شد بهم گفت من با این همه تماس و بی تابی کردن عامل بدبختیش شدم و خستش کردم. می گفت ولم کن. حرفش یادم می افته بغض گلومو می گیره من بخاطر اینکه دلتنگش می شم اینقد بی تابی می کنم و حالشو دارم اما اون چی برداشت می کنه. سمانه جون طرح سربازی برداشته و شاید تا تیر اینده سربازیش تموم شه. نمی دونم باید چکار کنم اگه فردا اینا تماس گرفت جوابشو بدم یا ندم .... نمی دونم چه کاری درسته .. دیگه عقلم نمی رسه .... کلیم کار دارم باید چند ماه دیگه برم فرصت مطالعاتی خارچ. 2 ماه دیگه باید امتحان جامع و از پروپوزالم دفاع کنم. نوشتن مقاله و کارامم به کنار.... خدا جونم چکار کنم؟ رفتار درست با این آقا چیه؟

با رفتارای نسنجیده و بچگانه خودمو پیشش سبک کردم و همینه باعث شده اون به خودش جرات بده اینجور جوابمو بده. منی که بعضیا ارزوشونه نگاشون کنم؟ چه جوری دوباره احترام خودمم برگردونم؟ میشه راهنماییم کنید؟ ممنون می شم