فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام . قبلا از همه دوستان که منو در حل مشکلم کمک می کنند ممنونم .
من توی یک دوره از زندگیم توی یک فضای ذهنی قرار گرفتم که دیگه نمی تونستم با بقیه ارتباط برقرار کنم. این دوره که می گم از اواسط دانشگاه شروع شد و دقیقا با کتاب خوندن و مطالعات فلسفی و ... شکل گرفت. این "بقیه" که می گم دوستای قدیمی و فامیل ها بودن . از این دوره به بعد من فقط دنبال افرادی می گشتم که باهاش بحث کنم.راجع به دین و خدا و... وکارم شده بود کوبیدن افکار (معمولا مذهبی) دیگران. چند بار هم با فامیل هام این کار رو کردم. تا روشنفکر شدنم رو به رخ اونها بکشم و اعلام کنم که خیلی می فهمم. بعدش که دیدم اهل بحث نبودن و حرفهای منو نمی فهمدن دیگه حرف نمی زدم. و مهمونی هم به خاطر اینکه وقت تلف کردن بود نمی رفتم. چون نمی خواستم به یه مشت چرندیات راجع به معامله زمین و خونه و ماشین و ... گوش بدم. و این باعث شد که به این کار عادت کنم. و الان کار به جایی رسیده که همه چیز به هم ریخته. چون به هر حال گاهی باید به مهمونی برم. ولی توی جمع فامیل دیگه نمی تونم با کسی رابطه داشته باشم و حرف بزنم. با اینکه در جمع دوستام به راحتی حرف می زنم اما توی جمع فامیل استرس می گیرم و دست و پام رو گم می کنم. و این برای خودم و خانواده ام باعث سرزنش و سرکوفت شده. و انگار به این ﮊست روشنفکری برام عادت شده . و ناتوان شدم. واقعا الان دیگه برام مهمه که بتونم با بقیه یک رابطه خوب داشته باشم کهدیگه نمی تونم. موقع حرف زدن توی جمع فامیل عصبی می شم. و خودم رو گم می کنم. اصلا صدام هم تغییر می کنه.
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام آرش
خوش آمدی ، در همین تالار تمرین می کنیم
اولین گام بلند را برداشتید. بعضی فکر می کنند وقتی روشنفکری می آید نمی شود حرفی را پذیرفت و فقط بافته های فکری خود را را باید در ذهن دیگران بریزند. این که شما در اینجا خواستار نظرات دیگران هستی. گامی بلند است.
یکی از بالاترین بخشهای روشنفکری واقعی اینست که بتوانیم افراد را به اندازه ذهنشان درک کنیم و با آنها هم صحبت بشویم.
من اگر روشنفکر هستم نباید به معنی این باشد که با مادربزرگ و فرزندم نمی تونم ارتباطی همسطحشان برقرار کنم. بلکه به عکس من بهتر از هر کس دیگه می فهمم درک آنها چگونه ممکن است...
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام آقای سنگ تراشان
من الان اینو فهمیدم و تصمیم دارم که رابطه برقرار کنم. چون مادرم می گه که با این رفتارت باعث سرشکستگیه من شدی. ولی واقعا ناتوان شدم. با خودم فکر کردم که راجع به یک موضوعی شروع کنم به حرف زدن کنم و نظراتم رو بگم . و نظرات اونا رو بپرسم. ولی قطعا اگه نظرات منو بشنوند شرایط بدتر می شه. چون اینو یکی دو بار امتحان کردم. چون حرفهای من خیلی براشون عجیب به نظر میاد .و اگر هم بحث پیش آمده چون استدلال ها من قوی تر بوده خوب حس بدی به اونها دست داده . بعد خواستم که براشون شاهنامه بخونم. گفتم شاید به این هم علاقه نداشته باشند. و در ضمن همه این کار ها رو بد تعبیر کنند. و مهتم بشم به اینکه " می خواد سوادشو به رخ ما بکشه."و "داره از موضع بالا با ما حرف می زنه." من می خوام یاد بگیرم با زبان خود اونها و در مورد مطالبی که اونها دوست دارند حرف بزنم. آیا اصلا این راهکار درسته؟اگه درسته چطور می شه انجامش داد؟
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام
نخست باید شنونده خوبی باشیم.
نظرشون را درمورد مسائل جویا شویم.
به جای اینکه مستقیما مفاهیم خود را به آن توصیه کنیم. در قالب مثالها و ....، مطالب خود را بیان کنیم.
و از همه مهمتر هم حسی هست. یعنی به جای مفاهیم و مسائل منطقی از احساسات خودمون و اونها صحبت کنیم. نگرانی ها، هیجانها و علاقمندیها بسیار مهم است.
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
با درود؛اگر روشنفکر به تمام معنی شدیم یکی از نخستین نشانه هایش همراهی و انعطاف است و با مردم و در میان مردم بودن،زیرا که روشنفکر است که با تعامل اجتماعی می تواند و باید مشکلات را بیابد < آسیب شناسانه با مسایل برخورد کند.
آرش جان،این سخن من کلی بود و نه در مورد شما و این را بدان هر کسی در مراحل اولیه رشد اندیشه ای و روشنفکری همینگونه است زیرا که میوه هایش هنوز خیلی نرسیده اند و با رسیده شدن و شکوفایی ثمره اندیشه اش و پر باری الته که چون درختی سبز و پر میوه شاخه هایش خم می شود؛
امیدوارم بینا،شنوا،پذیرنده و اندیشمند باشی؛؛؛بدرود.
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام آقای سنگ تراشان و گردآفرید
اگه نوشته هام روخونده باشید گفتم که قبول دارم که باید با اطرافیان رابطه خوبی داشته باشم.و این "با مردم و در میان مردم بودن" رو پذیرفتم. اما چون سابقه من در فامیل بد شده دیگه این کار برام خیلی سخته. من که در جمع ها ی دوستام خوب حرف می زنم موقع حرف زدن در جمع فامیل استرس می گیرم و حتی صدام می لرزه.
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
ببخشید
آقای سنگ تراشان کاربردی راهنمایی کردند . اگه اطلاعات بیشتری می خوایید بگم. از آقای سنگ تراشان می خوام که راهکار های بیشتری ارائه بدند. و از گرد آفرید هم خواهش می کنم که اگه راه حلی به نظرشون می رسه ارائه بدند.
راستی گرد آفرید شما آقا هستید یا خانوم؟
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
با درود؛آرش خان،برو خوب بگرد در تالار تا دریابی که من خانمم یا آقا . . . .
ببین آرش واقعا دنبال چی هستی ها؟؟البته درددل و در میان گذاشتن مشکلات در این تالار خیلی هم خوب است،ولی بنده و سایر هم انجمنان چه کاری می توانیم برایت بکنیم؟؟؟
آخرشم این خوتان هستید که باید به راحتی با فامیل محترم خود حرف بزنید؛شما باید در اولین دیدار و مهمانی خیلی آرام و راحت با دایی،عمه،عمو و خاله و فرزندان آنها صحبت کنید،همین و بس!مگر ما باید به جایت حرف بزنیم ها؟؟؟!!!باید خودت حرف بزنی دیگر عزیز؛
شما مثلا می توانید با خوش و بش و خوش رویی با آنها برخورد کنید،مگر می خواهند خدای ناکرده تو را مسخره کنند!!!
شما در مهمانی بگویید و بخندید و توجه کنید که لبخند از لبانتان دور نگردیده و اصلا اگر خواستید بگویید که یک چند وقتی به علت درس یا خواندن کتابهایی اندکی در خودتان بودید،مگر بد است؟؟؟
و البته سخن اصلی این است که مگر تو هویت و ارزشت را با نظر و سخن و حرف دیگران می سنجی و وابسته به آنها می دانی که این قدر نگرانی؟؟؟؟؟؟؟
یک مدتی نخواستی توی جمع باشی،ولی الان چرا؛همین و همین . . . . برو و بپر در آب تنها راهش همینه و اگر هم فامیلت در اوایل کمی با تو سرد بودند عیبی ندارد،باید دوباره و دوباره حرف بزنی و بجوشی و بخندی و . . . . . .؛؛؛بدرود.
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام
من شخصا نظرات گردافرید رو تایید می کنم .
نیاز نیست در برخورد اول با فامیل هر چی اونها گفتند شما جواب بدهید . کافی گاهی اوقات به علامت تایید سری تکان بدهید به قول جناب سنگ تراشان شنونده خوبی باشید . بعد از ان چند کلمه مختصر ؛؛ شاید دید فامیل از شما این است که شما به علت تحصیلات بالا باعث تکبر شده اید و به نحوی خودتان را بر تر از دیگران می بینید . شما باید با رفتار و طریقه سخن گفتن ، همراه شدن ، خندیدن ، در کنارشان بیشتر بودن با آنها بگویید که شما همان آرش قبل از دوره دانشگاه هستید . و انسان موفق کسی است که با هر قشری هر تیپ انسانی و هر فرهنگی مانند خودش سخن بگوید شما با دوستانتان بحث می کنید آنها هم نظر و عقیده با شمایند ؛ در فامیل هم باید به زبان خودشان و نگاه خودشان به اطراف بحث کنید هیچ وقت سعی نکن که نظرات یک عده ای را که با این طرز فکر بزرگ شده اند را عوض کنید که کاری نشدنی است و سعی کن در جای خود چیزی و حرفی از منطق را بیان کنی که هم برای آنها جالب باشد و هم به وجود دانش شما پی ببرند ولی اگر بخواهی در مورد کوچکترین کلمه ای تحلیل و بحث را شروع کنی مطمئن باش چون سخنان شما را متوجه نمی شوند و یا اینکه نمی توانند پاسخ گوی شما باشند شما را ترک می کنند یا اینکه با شما کمتر معاشرت می کنند . در مورد لرزیدن صدایتان باید بگویم که سعی کن آرام و شمرده شمرده صحبت کنی به این صورت هم سخنانت دل نشین تر است و هم خودت دست و پایت را گم نمی کنی . ( البته این نظرات من بود مطمئن باش دوستان دیگر بهتر می توانند شما را راهنمایی کنند )
آرزو می کنم که همیشه سبز باشی »»»»
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام
گرد آفرید و بهاره از هردوی شما ممنونم که جواب دادید. مطالبی که اشاره کردید بسیار خوب و کاربردی بود .
گرد آفرید عزیز تا آنجا که من می دانم گرد آفرید نام دختر ﮔﮋ دهم پهلوان ایرانی است که در شاهنامه از آن ذکر شده و به این خاطر حدس زدم که ممکن است زن باشید. ولی لحن نوشته هایتان مردانه است . مخصوصا جمله ی : " برو خوب بگرد در تالار تا دریابی که من خانمم یا آقا " که دیگر مطمئن شدم که مرد هستید .
گردآفرید عزیز
من "هویت و ارزشم را با نظر و سخن و حرف دیگران" نمی سنجم و وابسته به آنها نمی دانم . ولی من به رفت و آمد با فامیل خیلی علاقه ندارم و ترجیح می دهم کمتر با آنها رفت و آمد کنم ولی اغلب بیشتر از آن مقداری که خودم تمایل دارم مجبورمی شوم فامیل را ببینم. چون گاهی آنقدر اصرار می کنند که اگر نروم فکر می کنند به علت غرور است. و چون ارتباط خوبی هم نمی توانم با آنها برقرار کنم. این رفت و آمد ها مرا نگران می کند . من صحبت های جمع را بر حسب علاقه و میزان اطلاعات خودم به چهار دسته تقسیم می کنم:
یک _ موضوعاتی که علاقه ندارم و اطلاعات هم ندارم . مثل ماشین ، فوتبال ، موفقیت های شغلی و بازار و تفاخر به داشته هایشان و ... که باید سکوت کنم
دو _ موضوعاتی که علاقه ندارم ولی اطلاعات دارم. مثل احکام شرعی و آداب نماز و روزه و ... که چون قبلا علاقه داشتم می توانم درباره اش صحبت کنم. و اینجا می شود حرف زد.
سه _ موضوعاتی که علاقه دارم ولی اطلاعات ندارم .که اینجا هم به حرفهای آنها گوش می کنم و یاد می گیرم.
چهار_ موضوعاتی که علاقه دارم و اطلاعات هم دارم. مثلا بحث راجع به مسائل فکری مثل دین یا اجتماعی مثل ازدواج یا سیاسی مثل انتخابات مجلس و...
خوب . پس در موارد یک و سه که باید سکوت کنم و خوب گوش کنم.
در مواردی هم که بحث پیش می آید چون نظرات من معمولا مخالف آنها است یا باید فقط نظراتم را بگویم و در صدد اثبات آن بر نیایم . که اینجوری فکر می کنند خودم هم خیلی به حرفهایم مطمئن نیستم. و اگر هم بخواهم اثبات کنم که حس بدی به آنها دست میدهد. و فکر می کنند که قصد داشتم نظرم را به آنها بقبولانم و شکستشان دهم و برتری خودم را اثبات کنم.
مثلا یک روز بحث بر سر احترام بود و من گفتم " احترام یک قرار داد است و کسی به خودی خود به خاطر بزرگتر بودنش یا ... شایسته ی احترام نیست. ما به دیگرا ن احترام می گذاریم که دیگران هم به ما احترام بگذارند" و " بچه هایی که هر چه بزرگتر هایشان می گویند همان را انجام می دهند و از خودشان هیچ فردیتی ندارند را نکوهش کردم " و این باعث شد که پدر و داییم از من ناراحت شوند.
و یا یک بار راجع به مهریه حرف زدم و....
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
با درود؛خوب الانم مثل یک آدم پذیرا و راحت باش و در هر صحبتی یکی دو باری شرکت کن و ساکت نشین؛
بهر حال آنها هم آداب و سنن و باورهایی دارند که شما باید با آنها همراه باشی و این البته دال بر تسلیم نیست؛؛
و درباره نامم بدان که من به شخصه جنس ماده را برتر و والاتر دانسته و برای عشقم به سرزمین آریاییها و پهلوانان ایران زمین و تنها پهلوان دختر این مرز و بوم،خواستم که نامم گردآفرید باشد؛؛؛بدرود.
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام
قبلا که تو تالار دور می زدم تو یکی از پست ها یادم هست گرد افرید خیلی خیلی طرفدار اقایون بود اما حالا با این عکس قشنگ که حس مادرانه داره این اطلاعاتی که ارش داد بعید هم نیست زن باشد یا حداقل زن ذلیل باشد یا علاقمند به زن .................
ارش به نظر من شما باید مرحله به مرحله تو جمع خانوادگیتون وارد بشید یعنی سعی کنید تو جلسه اول با یک نفر وارد بحث وگفتگو بشید سعی هم نکنید نظرات خودتون القا کنید تو این گونه بحث ها قرارنیست چیزی اثبات بشه وقت قراره با نظرات اشنا بشیم اخرش اگه نتونستی قانع کنی یا قانع بشی خیلی راحت بگو نظر هر کس برای خودش محترمه
در ضمن قرار نیست که تو این جلسات فقط بحث فوتبال و سیاست و .... باشه شاید یه بحث ساده با مثلا پسر عموت یا هرکس دیگه موضوع اینکه چه می کنی با روزگار برنامه ات چیه چه هدفی داری خیلی راحت بتونی ارتباط قوی برقرار کنی جلسات بعدی با تعداد بیشتری ارتباط برقرار کن
موفق و شاد باشید
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
با درود؛موسوی جان من که چیزی یادم نمی آـید،ولی می پندارم آن بحثم راجع به مهریه باشد که خوب من خود مهریه را گفتم و نه دختران و زنان ارجمند و گرامی را!
و البته دوست داشتم که دختر یا زنی مدرن بودم و زن ذلیلی را هم اگر به معنای گرامیداشت و دوست داشتن و حرف شنوی از مادر،همسر،خواهر باشد،من با افتخار فریاد می زنم که:*زن ذلیلم*؛
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام آرش ،
من باهات موافقم . ادم وقتی شکل و نوع تفکرش عوض می شه ، ناخوداگاه از اطرافیان دور می شه و این باعث می شه که خواسته یا ناخواسته مورد قضاوت و داوری قرار بگیره ...
از طرفی وقتی مدتی از این وضعیت می گذره و بعد تو بنا به هر دلیلی می خوای روابط گذشته رو احیا کنی ، به گونه ای که شخصیت جدید تو بدور از پیش داوری های قبلی پذیرفته شده و به تو به دیده ی احترام و محبوبیت ، نه به دیده ی انتقاد و سرزنش نگاه بشه ، با توجه به تغییراتی که پیش اومده لازمه که صبور باشی و البته گاهی از خود گذشته ...
به نظر من اولین و مهمترین کاری که معمولا در این جور موارد می شه انجام داد اینه که تو به خودت یاد بدی که از هر حرف دیگران انتقاد نکنی . خودت رو جای اونا هم بذاری و متوجه این نکته باشی که فقط نظرات تو نیست که درست و صحیحه . بلکه این احتمال رو هم بدی که گاهی حق با اونها باشه ...
به این معنا که شکستن سد (که همون نگاه منتقدانه و تحقیر آمیز تو به اندیشه ها و ذهنیات اونهاست) اول از طرف تو باید صورت بگیره .
نمی دونم با من موافقی یا نه ؟ اما معلومه که وقتی با کسی رو برو هستی که تورو از بالا نگاه می کنه ، فکر تو و عقاید و نظرات توروو کوچیک می بینه و غالبا بدون توجه به نظراتت و صرفا با تاکید بر دانسته های خودش حرفها و ایده های تورو به نقد می کشه ، ناخودآگاه مقابلش حالت تدافعی می گیری ....
اهمیت این موضوع وقتی روشن می شه که بدونیم احساسات آدما نسبت به هم خیلی زود منتقل می شه حتی گاهی بدون حرف و هیچ حرکت خاصی ...
چرا ما گاهی ناخوداگاه از مواجهه با برخی افراد پرهیز می کنیم یا به عکس به شدت علاقمندیم با بعضی افراد دیگه صحبت کنیم ؟ به نظر من یه بخش بزرگی از این احساسات بر می گرده به ذهنیات ما در مورد دیگران .... و البته خودمون .... به حس احترام ، محبت و پذیرشی که در وجود ما نسبت به دیگران وجود داره ...
گذشته از تمام اینا ، معمولا برای اینکه بتونی حس احترام توام با دوستی و همراهی رو در دیگران نسبت به خودت زنده کنی باید نشون بدی که به نظر اونا هم احترام می ذاری . یعنی مثلا جمله هات رو اینجوری شروع کنی :
- حق با شماست . احترام گذاشتن به همدیگه خیلی مهمه . اما به نظر من هر کسی باید بدونه برای چی به دیگران احترام می ذاره...
- منم با شما موافقم . ولی معتقدم یه سری چیزای دیگه رو هم باید در نظر گرفت .....
- احترام گذاشتن به بزرگترا خیلی مهمه ولی به نظر شما چطوری می شه به بزرگترایی که خودشون با رفتارشون مانع بزرگی شان خودشون هستن احترام گذاشت ؟ ....
حتی گاهی وقتها برای اینکه بخوای نظرت رو به دیگران تفهیم کنی لازمه که خودت رو در مقام یک آدم ناآگاه جلوه بدی و با فروتنی سوال کنی و بعد با زیرکی پاسخ طرف مقابلت رو به نفع انچه که فکر می کنی هدایت کنی ...
این ناشی از یه حس طبیعی بویژه در ایرانیان است که اگر کسی کمک بخواد و بخواد اطلاعاتش رو در موردی اضافه کنه ، غالبا همه دوست دارن به هر نحوی راهنمایی کنن حتی اگر در اون مورد صاحب نظر نباشن .
شاید نباید اینو بگم اما برای آدمای باهوش ، وجود این روحیه و سبک فکری می تونه راهی باشه ساده و راحت برای هدایت ذهن دیگران و غالب کردن نظرات خودش ....
لرزیدن صدا هم مهم نیست . به این فکر کن که چرا قبلا که حرف می زدی صدات نمی لرزید .
مگه الان دیگه به حرفهایی که می زنی و فکر هایی که می کنی اعتماد نداری ؟ چرا . داری .
از قضاوت دیگران و از اینکه تورو یه ادم مغرور و بی ادب بدونن نگرانی ؟ معلومه که باید نگران باشی برای اینکه تو نه آدم مغروری هستی و نه بی ادب . فقط آدمی هستی که ترجیح می ده به جای اینکه دیگران براش فکر کنن و تصمیم بگیرن خودش تصمیم بگیره و فکر کنه .
برای همین هم باید هم به خودت و هم به دیگران ثابت کنی که انسانی هستی صاحب اندیشه و تفکر . برای اینکار هم اولین کار نشون دادن اهمیتیه که برای دیگران قائلی، با رعایت احترام و لحاظ حقوق افراد در فکر کردن ...
یادمون نره :
استقلال اندیشه هرگز به معنی بی ارزش بودن نظرات دیگران نبوده و احترام به نظرات دیگران هم هیچگاه به معنی نادیده گرفتن نظرات خودمون نیست ....
امیدوارم نوشته هام مفید باشه و به درد بخور .
آرزو می کنم همیشه صاحب روحی بلند ، اندیشه ای عمیق و احساسی ژرف باشی ...
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
با درود؛پیرو سخنان طاهره،شما در ابتدای جملات و صحبتتان می توانید از وازه ها و عبارات:درسته،آره،در بیشتر موارد این طور است و جهت مخالفت بکوش که صریح و رک نبوده و مبادا شخصیت طرف را نقد کنی و از واژه های:درسته،ولی شما فکر نمی کنید که . . . .،اما من یک جایی هم شنیده ام،یا در جایی به طور دیگری رفتار می کنند و . . .
بهره ببر؛؛؛بدرود.
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام خانم ترینا.طاهره جان ازدیدن حرفهای قشنگت خوشحالم.
سلام دوستان:
حرفهای طاهره کاملا درسته .به نظر من می تونیم حرفهایی رو که لازم می دونم طرفمون بدونه رو بگیم و این انتظاررا هم نداشته باشیم همون موقع با هامون موافقت کنه.فقط بگیم که بدونه حتی اگه بگه صددرصد مخالفم . من این رو بعضی جاها امتحان کردم (بیشتر داخل خانواده).من حرفم را می زنم .بعد شاید یه روز دیگه، دوروزه دیگه یه هفته دیگه یا یه سال دیگه همون حرف رو با یه بسته بندی دیگه تحویل خودم میده.تازه اون موقع می فهمم نه بابا اونجا که من این حرف رو زدم تاثیر خودش رو گذاشته.پس یاد می گیرم دفعه دیگه فقط حرفم را بزنم و اصراری برای اثبات و تحمیل ان نداشته باشم .مهم اینه که بلد بشم چه جوری بگم، اصرار هم نکنم و اون ادم را با تحلیل کردنهاش تنها بذارم. تازه باید کلی از قبل زحمت کشیده باشی که خودت و حرفات تو طرفت نفوذ داشته باشه(خیلی دلم می خواد این مهارت را بدست بیارم) وگرنه اگه نفوذ نداشته باشی واز قبل یه مایه هایی نذاشته باشی، تازه ساز مخالف هم بزنی که اصلا باهات همنوایی نمی کنه واصلا زحمت این که یه گوشه ذهنش رو به حرفت اختصاص بده رو به خودش نمی ده اون موقع ست که هرچی زحمت بکشی همش باد هواست و نتیجه ای هم نداره .حالا یه سوال از کجا بفهمیم که روشن فکر شدیم یانه؟اصلا فکرمون کاملا روشنه یا نیمه روشن؟ یا حتی ممکنه یه بخشیش خاموش باشه!!!.
RE: فضای روشنفکری که دچار شدم و ارتباط با فامیل
سلام به همه دوستان
از راهنمایی های همتون سپاسگذارم. واقعا خوب و بسیار کاربردی بود. سعی می کنم که راجع بهشون خوب خوب فکر کنم و جمع بندیشون کنم و در اولین برخورد با فامیل یه تمرین عملی انجام بدم. از مشکلی پیش اومد باز هم مزاحمتون می شم. با سپاس _آرش