سلام من ميخوام طلاق بگيرم دليل محكمه پسند ندارم لطفا از ابتدا راهنمايي كنيد بايد كجا برم چكار كنم
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام من ميخوام طلاق بگيرم دليل محكمه پسند ندارم لطفا از ابتدا راهنمايي كنيد بايد كجا برم چكار كنم
درود بانو میشه یکم بیشتر از خودتان بگید یه توضیح بدید تا دوستان بهتر راهنمایی کنند خلاصه باشه از تایپیک های قبلیتان
و مشکلاتی که داشتید
مشكلات ما انقد زياده كه نميشه گفت درواقع همه چي و هيچي
نصف روز باهم خوبيم و 1هفته قهر
به زور همديگه رو تحمل ميكنيم بدون هيچ عشق و علاقه و محبت و گرمي و شور و هيجان و اشتياق و احترام و........
ميخوام بدونم واسه طلاق از كجا بايد شروع كنم بايد كجا برم چيكار كنم هيچ دوستي ندارم كه كمكم كنه لطفا راهنمايي كنيد
سلام دوست عزیز لازم است رئوس کلی مساءل و مشکلاتتون را ذکر نمایید اینجوری کسی نمیتواند به شما راهنمایی ارزشمندی بنماید،اگر شما صرفا یه ادرس میخوایید خب بفرمایید <دادگاه> اما بنظر میاد کسانیکه به اینجا مراجعه میکنند دنبال راه حل هستند نه ادرس.
سلام
تاپیک 3 مرداد 92 تون رو بخونید ، یه جمله اولش هست: "بنده مشکلی دارم که شاید زیاد حاد نباشه ولی میترسم حاد بشه و به هیچکس نمیتونم بگم"و همین طور :"با همسرم مشکل حادی ندارم ایشون خیلی خوبه البته یه سری مشکلات به خاطر اختلاف فرهنگی خانواده ها داریم ولی در کل مشکلی نداریم." توی تاپیک 8 اردیبهشت میگید با شوهرتون مشکل دارید ولی اکثر پست هاتون در مورد مدیرتونه.
الان هم که کارتون رسیده به اینجا! میخواید طلاق بگیرید ! کاری نداره ،برید دادگاه خانواده شهرتون ،دادخواست طلاق بدید.
فقط لطفا یه بار بیاید دقیقا بگید مشکلاتتون با همسرتون چیه ،ریز به ریز توضیح بدید،من از تاپیک های قبلیتون چیزی از مشکلات با همسرتون متوجه نشدم. حستون نسبت به اون آقا(مدیرتون) الان تو چه وضعیتیه؟
دوست عزيز من از اولم گفته بودم با همسرم تفاهم ندارم هيچ نقطه اشتراك و وجه تشابهي با هم نداريم
علايقمون طرز فكرمون اعتقاداتمون نگاهمون به زندگي فرهنگمون حتي تفريحاتمون با هم يكي نيست نگران آينده ام گذشته ازين هيچكدوم سعي در تغيير خودمون به خاطر طرف مقابل نداريم شايد به خاطر اينكه عاشق هم نيستيم
تلاش ما فقط در برطرف كردن نيازهاي مالي و كار زياد براي بهتر شدن زندگيمونه همين و بس
يه زندگي ماشيني و سرد و بيروح من بعدازظهر ميرسم خونه و شوهرم آخرشب مياد هي تفريحي ندارم هميشه تنهام
گاهي با در و ديوار خونه حرف ميزنم حتي جمه ها هم شوهرم ميره سركار و من از فرط تنهايي قرص خواب و ضد افسردگي ميخورم و ميخوابم كه به چيزي فكر نكنم
ميخوام بدونم بدون دليل دادگاه پسند برم دادخواست بدم يا همسرم رو به طلاق توافقي راضي كنم كدوم بهتره
گاهي بين دعواهامون حرف طلاق رو ميزنم ميگه تو برو منم پشت سرت ميام ولي بعيد ميدونم باهام بياد دادگاه
بهش گفتم اگه اين رويه رو عوض نكنه نهايتا يكي دو سال ديگه باهاش ميتونم تحمل كنم ولي افسردگي من اصلا براش مهم نيس نه تفريحي نه مسافرتي نه جوكي خنده اي هديه اي.........هيچي هيچي
در ضمن قضيه همكارم هم به لطف خدا و دوستان كلا حل شد يه احساس زودگذر بود خداروشكر ديگه خوابشون رو نديدم والان با ديگران اصلا برام فرقي نداره و اين قضيه ربطي به زندگيم نداشت و نداره من از 6ماه بعد از عقدم به جدايي فكر ميكردم
طلاق آخرین راهه
یعنی شما همه راهها رو رفتی و نتیجه نگرفتی ؟
فکر نمی کنم به این راحتی که شما گفتید قبول کنند.
اگر ارغوان از مهریه بگذره و سهم ایشون را از خونه و ماشین پس بده و بهش بگه که من از دو سال پیش به فکر طلاق بودم و تا همین یک ماه پیش هم عاشق همکارم بودم،
شاید همسرش قبول کنه از سه سال عمر و اعتمادی که به پاش حروم کرده بگذره.
واقعا شما باور می کنید که ارغوان نمی دونه راه طلاق کدوم وره؟
یا مثلا نمی تونه توی اینترنت سرچ کنه، دو تا مطلب پیدا کنه؟
ارغوان ج ا ن سلام
ناراحت نشی ولی احساس میکنم تمام این دل سردی ها و بی حسی ها به خودت و رفتار خودت برمیگرده چرا تلاش نمیکنی یه بار دیگه خوشبختی به زندگیت دعوت کنی
راه طلاق یه دختر 9 ساله هم امروز بلده نکنه از ما انتضار داری دستتو بگیریم ببریم پای طلاق تا یه وقت عذاب وجدان نگیری
ارغوان تو همسرتو دوسش داری روحه ات خراب هست ولی در درون علاقه ای وجود داره
میتونی باهاش بساز میتونی باهاش بسوز میتونی بغض گلوتو پیشش خالی کن بابت اشتباهاتش ازش گله کن بابت اشتباهاتت عذر خواهی کن همدیگرو حلال کنید یا تصمیم بگیر خوشبختش کنی یا در نهایت ازش جداشی
جرات چنین کاریو داری سهم خودت در سردی زندگی چقدره فکر کردی .کجاها خودت کم گذاشتی
ارغوان ج ا ن بیشتر فکر کن ما پیشت هستیم بیشتر برا تحمل یه زندگی سخت ولی نه طلاق برا طلاق به وکیل مراجه کن
بدرود
ارغوان جان یه بار نوشتم بعد تو ویرایش پاک کردم.
عزیزم تاپیکاتو خودت یه بار ببین. قبلا هم یادمه تاپیک زده بودی می خواستی هم مهر بگیری هم طلاق ناراحت بودی چرا حق طلاق از شوهرتو همون اول که خیلی عاشق بوده نگرفتی.
عزیزم نمی تونی همه چی رو باهم بخوای. شما خودت مشکلی توی شوهرت ندیدی ولی انگار از اون اول که ازدواج کردی واسه جدا شدن ازدواج کردی. از اون اولش نه نه نه گفتی به زندگی مشترکتو زندگی ای که خودت هی بهش لگد بکوبی هر روز معلومه که بد میشه. معلومه که شوهرت دلش می خواد بره هی کار کنه و باید م از هم دور باشین. چون خودت اینو خواستی. از اون اول به جای زندگی مشترک خواستی جدا شی. نمی خوایش ولش کن. می خوایش باش باهاش. نمی دونی می خوایش یا نه 4 ماه بیا واقعا زندگی کن زندگی مشترک کن باهاش مثل همسرش باش بهش محبت کن و دوسش داشته باش ببین اون چه واکنشی نشون می ده ببین زندگیتون به کجا می رسه نتیجه اش. بعد تصمیم بگیر.
نمی دونم چرا با شوهرت ازدواج کردی. به نظر میاد به هر دلیلی بوده به جز دوست داشتن. از اولش هم نخواستی زندگی کنی. نه اینکه نشده باشه. نخواستی. تلاشی نکردی.
موفق باشی.
سلام ارغوان ،من مروری داشتم بر تاپیک قبلت ،حس میکنم اگر خودت بدقت اونا رو مرور کنی نصمیم گیری برات سخت نباشه یک نکته مثبت توی برداشت تو از همسرت دیده نمیشه اگر هم پیدا بشه توی مطلب بعدی نقض میشه ،چرا شما با ایشون ازدواج کردی (انتخاب کردی،جواب مثبت دادی)؟ بهر جهت ان زمان گذشته ،اکنون میبایست صادقان با خودت خلوت کنی وتصمیم دلت را بگیری بهر دلیلی،( دوست نداشتن ایشان ،دوست داشتن کس دیگر و هر چیز .......) والا ادامه این وضعیت و خواه ناخواه یک فرزند ناخواسته مشکلاتت را روز به روز بیشتر خواهد کرد،امروز با یک تصمیم به یک نفر مدتی اسیب میرسونی اما فردا جور دیگری است واصلا غیر قابل قیاس، اگردنبال این هستی که کسی صراحتا به تو پیشنهاد بده تا شریک جرم پیدا کرده واز عذاب وجدانت کم کنی ،ممکن است موقتا اینجور باشد ولی در دراز مدت تفاوتی توی این قضیه نخواهد بود لذا خود باید تصمیم بگیری .چنانچه مساءلت ازاین حرفها گذشته وفقط دنبال حق وحقوقت هستی و از پایمال شدن انها نگرانی اونرو میتونی با یک وکیل خبره وزرنگ که این روزا هم فراوونه حل کنی .
سلام
نميدونم چرا اينجا اينجوريه نميدونم چرا حرف آدمو باور نميكنين من واقعا براي راهنمايي جهت طلاق اومده بودم چون نه دوستي دارم كه بگه بايد چكار كنم نه ميخوام وكيل بگيرم (فعلا) نه خانواده م همراهيم ميكنن ميخوام بي سروصدا باشه
تواينترنتم سرچ كردم شيداجان ولي اينجا چون كساني هستن كه شايد شرايط منو داشتن مسلما بهتر ميتونستن راهنمايي كنن
در مورد سئوالاتون من واسه اين با ايشون ازدواج كردم اولا سنم داشت ميرفت بالا (28) دوما ايشون تو دوران نامزدي طوري خودشو نشون داد كه هركس ديگه هم جاي من بود با سر جواب مثبت ميداد هركس كه ايشونو ميديد ميگفت خوش بحالت چه شانسي آوردي ولي الان.....
من تا الان تلاش كردم ولي ديگه رمقي نمونده و تمايلي هم ندارم چون دلخوشي تو زندگيم ندارم فقط سر خودمو با كارم گرم كردم همسرمم همينطوره
پارسا جان دلخورياي ما انقد زياده كه نميدونم از كدومش بشينم باهاش حرف بزنم از 2.5سال پيش ما تقريبا روز درميون و اين اواخر هرروز يه دلخوري داشتيم از كدوم براش بگم كدوم بغضو خالي كنم كدوم مشكلو حل كنيم؟؟ ديگه ترجيح ميديم راجع بهش حرف نزنيم خودمونو بزنيم به اون راه و زندگي كنيم يه زندگي بدون عشق و بدون بچه چون نميخوام يه نفر ديگه هم اين وسط بدبخت شه يا اينكه از هم جدا شيم و بقيه عمر رو لااقل من تنها و راحت زندگي كنم من نه مهريه ميخوام نه به فكر ازدواج مجددم اگه ميدونستم ازدواج اينه صدسال ازدواج نمكيردم من ازدواج كردم كه به آرامش برسم ولي الان ميبينم مجرديم آرامشم خيليييييييييييييييي بيشتر بود
بهرحال ممنون از همدرديتون و ممنون ازينكه هيچ راهنمايي در اصل موضوع نكردين من زنگ زدم دادگاه فردا ميخوام برم ببينم چكار بايد بكنم دعام كنين
ارغوان ج ا ن سلام
کمی صبر کن از نظر من با همسرت صحبت کن ببین میتونین مدتی رو دور از هم زندگی کنید حداقل دو یا سه ماه بعد اگه دلتنگی و گذشت نفس بینتون اتفاق نیوفتاد اونموقع هر دو برا طلاق همزمان اقدام کنید
دلیل دارم
1 اگه یکجانبه بری دادگاه امکان داره شوهرت منکر زندگی بدتون بشه ولحظه رفتن به نوعی شما رو اذیت کنه در حدیکه دوسال دوندگی کنید تا ایشون جلو دوست و فامیل شما رو بد جلوه بدن و شما رو دلیل بدبختیش و جدایی معرفی کنن
2 شاید الان بشه با توافق جدا شد به هر ترتیب و تفاهمی ولی تنها رفتن پیامد داره اومدی گفت اصلا طلاق نمیدم نتنها دعوا وکشمکشت بیشتر میشه بلکه باید برگردی تو همون خونه
3 چرا ایشون برا طلاق پا پیش نمیزارن از مهر میترسه خب بهش بگو نمیخوام ببین چیمیگه
لااقل حق الزحمه بگیر .زیاد شول بگیری بعدا عذاب وجدان میگیری
ارغوان ج ا ن هیچ دختری در سن ازدواج بخصوص اگه کمی هم دیر شده باشه آرامش نداره نون خشک و قر قر شوهر به خونه پدری درو همسایه دوستای شوهر کرده می ارزه . چون از اون مرحله رد شدی یادت نمیاد داری ناشکری میکنی
مطعلقه شدن از جزام هپاتیت ....... بدتره پس خیلی فکر کن
با همسرت صحبت کن جدی . حرکت برا جدایی باهم باشه . قدمی بردار که چند سال بعد نگی ایکاش پام میشکست
دور از جون شما بازم فکر کن مشاوره حقوقی حتما برو .میگن صیغه طلاق خیلی سنگینه خدا بهت صبر بده
بدرود
آقای پارسا
فکر می کنم طرز صحبتتون صحیح نیست , یعنی چی مطلقه شدن از جزام , هپاتیت... بدتره؟؟؟
سما ج ا ن سلام
تذکر کاملا بجاست منظورم زشتی طلاق ونگاه بد جامعه به این موضوع وبخصوص خانمهاست طرز بیانم خوب نبود عذر خواهی میکنم .
خانم ارغوان در پستی فرمودن دلیلی محکمه پسند برا طلاق ندارن فقط از زندگی خسته شده اند وبه شدت دلسرد و آشفته وایشون در این فکر هستن که با جدایی به آرامش میرسند ولی از پیامد طلاق وبعد آن آگاهی ندارن خواستم ترسیمی از مطعلقه شدن براشون باز کنم که باعث ناراحتی دیگران شدم نا خواسته
طلاق آخرین راهه منطقی نه از رو لجبازی و عصبانیت مقطعی خواهد بود و امید وارم ارغوان تمام جهات را برسی کرده باشه .
خیلیها الان با این موضوع درگیر هستن از جمله خودم ولی ایکاش به خاطر هیچ وپوچ نبود دلایل واقعیتر بود .
امکان ویرایش برام نبود تا درستش کنم
بدرود
سلام
خانم ارغوان اینجا کسی در مورد طلاق راهنماییت نمیکنه بیخود وقت خودتو تلف نکن
کمکی هم که از دوستان بر میاد اینه که فکر میکنن شما آثار و تبعات طلاق رو نمیدونی و سعی میکنن برات باز گو کنن یا حس میکنن تصمیمت بدون فکر بوده یا دلخوری واگه کمی باهات صحبت کنن نظرت عوض میشه و ...
مطمئن باش اگه چند سال هم اینجا مطلب بنویسی کسی در این خصوص راهنماییت نمیکنه
شما همونقدر که برای همسرتون دلیل مناسب داشته باشید باید به دوستانی که اینجا مطلب ارسال میکنند دلیل ارائه بدید و همونطور که به نظر میرسه دلایلتون اینجا نمیتونه کسی رو مجاب کنهنقل قول:
سلام من ميخوام طلاق بگيرم دليل محكمه پسند ندارم لطفا از ابتدا راهنمايي كنيد بايد كجا برم چكار كنم
پارساجان من با يه وكيل هم صحبت كردم تقريبا حرفاي شما رو گفت تا نزديك دادگاه هم رفتم ولي چون تنها بودم نتونستم برم داخل نميدونم ترسيدم....
در مورد مهريه كه گفته بودين بين دعواهامون بارها به شوهرم گفته م مهريه مو ميبخشم حتي خونه رو هم به نام خودت ميزنم من انقد عرضه دارم كه از پس زندگي خودم بر بيام فقط بذار من برم ولي مشكل اينجاس كه نميدونم ته دلش چيه
در مورد دور از هم زندگي كردن من از خدامه بارها بهش گفتم ولي اون از خونه نميره منم جايي به جز خونه مامانم ندارم كه به هيچ وجه نميخوام برم اونجا من خيلي آدم توداري هستم حتي راجع به كوچكترين مشكلاتمونم با خانواده م حرفي نميزنم بقيه فكر ميكنن ما خيلي خوشبختيم و جالبه اينه كه شوهرم انقد مظلوم نماس و ظاهرشو حفظ ميكنه كه همه فك ميكنن اين خوشبختي رو مديون اونيم برعكس من انقد ساده و احمق و بي سياست و..... كه گاهي حالم از خودم بهم ميخوره
من هميشه تو دعوا حرف طلاق رو ميزنم نميدونم شايد جدي نميگيره البته اون ميگه اگه تو بخواي حرفي نيس ولي اونروز كه بهش اس دادم من دارم ميرم دادگاه گفت الان اس ام استو براي مامانت ميفرستم منم گفتم هركاري دوس داري بكن البته ميدونه نقطه ضعف من اينه كه نميخوام خانواده م بفهمن واسه همين يه تصميمي گرفتم ميخوام چندوقت باهاش هيچ دعوا و مشاجره اي نداشته باشم برعكس خيلي هم باهاش خوب باشم بعد تو همون حال آرامش راجع به طلاق باهاش جدي حرف بزنم ايجوري شايد بفهمه من تصميمم قطعيه و فقط از رو عصبانيت حرف نميزنم شايد بتونم متقاعدش كنم فرضا هم كه قبول نكنه لااقل حرف دلشو ميفهمم اونوقت اگه قبول كرد كه چه بهتر اگه نه چاره اي نيس جز اينكه خودم اقدام كنم
در ضمن دوستان عزيز من چون شاغلم و تو جامعه هستم بيشتر از هركسي تبعات طلاق رو ميبينم اگه خانه دار بودم يا شغلم آزاد بود شايد انقد درك نميكردم ولي من دارم ميبينم تو جامعه با يه خانم مطلقه چطور رفتار ميشه ميدونم احتمال زياد اول از همه كارمو از دست ميدم فرضا هم كه اينطور نباشه همه دندون تيز ميكنن واسه سوء استفاده از آدم ما اينجا خانم مطلقه داشتيم ولي همكاران محترم انقد حرفاي وحشتناك پشت سرش زدن انقد خونشو تو شيشه كردن كه خودش فرار كرد رفت تو فاميل و خانواده هم كه بدتر........ من همه اينا رو ميدونم ولي حاضرم همه تركم كنن ولي به آرامش برسم مطمئنم بعد از طلاق انقد كه الان تنهام تنها نميشم اونموقع شايد از جانب دوست و همكار و فاميل تنها بشم ولي الان از طرف همسرم تنهام
ارغوان جان من تایپکهای قبلی تونو نخوندم از این تایپکتون هم چیز زیادی دستگیرم نشد . مشکل شما با همسرتون چیه ؟ چرا میخواهید طلاق بگیرید . شما میگید نمیخواهید مادرتون بدونه اختلاف دارید اونوقت وقتی طلاق گرفتید اون نمی فهمه ؟ میگید جایی رو ندارید تا بتونید چند ماه جدا از هم زندگی کنید . بعد از طلاق کجا زندگی خواهید کرد؟ طبعات طلاق رو میدونید ولی باز میگید میخوام به ارامش برسم . شما به جای اینکه به حل مشکلتون فکر کنید . دارید یه مشکل دیگه ایجاد میکنید . طرح مسئله کنید و راه حلهای ممکن رو برای مسئله تون بررسی کنید . طلاق اخرین و بدترین راه حله . شما با طلاق موقعیت و شغل و دوستان و همسر و خونه و خیلی چیزای دیگه رو از دست میدید . در مقابل چی به دست میارید ؟ ارامش؟ !
نميدونم واحدجان گيجم هنگم
من نگفتم بعد طلاق زندگي بهتري در انتظارمه ولي ديگه ميدونم واسه خودم زندگي ميكنم اونجوري كه خودم ميخوام
تنها ميشم؟ خب الانم خيلي تنهام
عصبي ميشم رواني ميشم؟الانم هستم
خونه و ....... ازدست ميدم؟ دوباره ميسازم مهم نيست
چي رو از دست ميدم كه ارزش نگهداري رو داشته باشه؟
مشكل من با همسرم رو پرسيده بودين تو همين تاپيك تو پستهاي قبليم نوشتم اگه منظورتون اينه كه معتاد و دزد و قاچاقچيه؟ نخير نيست ولي من و شما آدمهاي تحصيلكرده اي هستيم مگه از زندگي فقط همينو ميخوايم؟
من هميشه سعي كردم بهترين باشم تو درس تو كار تو ورزش هنر.... حق من نيست بعد از اينهمه تلاش به زندگي برسم كه اصلا ايده آلم نيست چرا بايد تا آخر عمرمون تو برزخ بمونيم فقط بخاطر اسم طلاق؟ من خودمم از اسم طلاق وحشت دارم ولي گاهي يعني اكثر وقتها واقعا احساس ميكنم از شوهرم از خودم از زندگيم بيزارم من بعد از ازدواج به خاطر فشار قسط و مشكلات ادامه تحصيل ندادم با اينكه شاگرداول و معدل الف تو دوره ارشد بودم موسيقي رو ول كردم و خيلي چيزاي ديگه رو حتي تفريحامو فقط كار كردم به خاطر زندگيمون چون شوهرم درآمد كمي داره الان ميبينم واقعا افسرده شدم تلاش براي يه زندگي كه اصلا ارزششو نداش زندگي كه من دنبالش بودم اين نبود
ما از هيچ لحاظي شبيه هم نيستيم هيچ حرفي براي گفتن نداريم هيچ علاقه مشتركي هيچي من اهل شعر و كتابم ولي هميشه تنها ميخونم چون اون دستش به كتاب نخورده من به شدت عاشق فوتبال و ورزشم ولي هيچوقت نمياد بشينه با من فوتبال ببينه تازه هيجان و ناراحتي منو مسخره ميكنه ميگه چي بهت ميرسه
من عاشق طبيعتم مخصوصا شب ولي اون ترجيح ميده زود بره بخوابه چون خسته س
عصبي و بي حوصله و بددهنه سرده بي احساسه هيچوقت سورپرايز نميكنه گل و هديه حتي واسه روز زن نميخره من هميشه اينكارا رو واسش ميكنم
گاهي دست بزن داشته دو سه بار كه خيلي عصباني شده
تو مسايل اعتقادي هم مثلا مومنه ولي اعتقادات مسخره اي داره انگار از رو ترس و تكليف خيلي كارا رو انجام نميده مثلا اعتقاد داره آدم مجرد اگه چشم چرون باشه اشكال نداره البته نميدونم الانم هست يا نه من اصلا چكش نميكنم كه به كي نگاه كرد يا نكرد چون اصلا حساس نيستم
بهرحال مشكلات ما يكي دو تا نيس ما هرروز مثل دوتا غريبه زندگي ميكنيم اگه هم دو كلمه حرف بزنيم يا جايي بريم جنگ و دعوا ميشه الان ديگه سعي ميكنيم كاري به كار هم نداشته باشيم انگار براي هم اصلا وجود نداريم
ای خدا منو ببخشش
طلاق طلاق طلاق من موندم تو کار شما ؟ دردتون چیه ؟ واحد جان لپ کلام گفت بابا اخه مشکلت چیه که با هیچ راهی جز طلاق حل نمیشه ؟
درامد کم شوهرت فکر کردی بقیه دارن پول پارو میکنن ارغوان عزیز پول پول میاره چشمت به زندگی کیه ؟ ارغوان خانم امروز صبح نری سر کار ناهار نداری وای به حال شام وضعیت همه همینه کو خرج تفریح گل تولد بچه غیره بماند دو نفری دوشیفت کارکنی ارضا کننه نیست
جالبه خودت اعتراف به تکرار این جمله در زندگی هم میکنی طلاق میخوام طلاق میخوام اونوقت انتضار داری دلسردی وبی احساسی هم ایجاد نشه بابا پسر یا دختر باهم قهر میکنن از لحاظ عاطفی نمیشه تحمل کرد شما صاف تو چشم شوهرت میگی طلاق جالبه والا اونوقت میگی شوهرم حس نداره بیتفاوته
من نمیگم شوهرت بیتقصیر نیست میگم جایی از زندگی زده شده بجایی که کمکش کنی از کوه سقوط نکنه تو پرتگاه ناامیدی رفتی حولش دادی اما قافل از اینکه بند دلش به پای تو وصله تو هم سقوط خواهی کرد بزودی
خواهر من ارغوان جان اگه انقدر که به طلاق فکر کردی وتلاش کردی به زندگی ونجات شوهرت فکر میکردی الان نامزد بهترین همسر سال میشدید . به نظر من که رفتارای شوهرت کاملا طبیعیه تو این اوضاع من مقصر شخص خودت میدونم
خیلی از حرفات جالبه میخوایی بزرگترین هنجار اجتماعی رو بشکنی ومطعلقه بشی اونموقع مادرت نزدیکترین کست نفهمه جون آبجی گرفتی مارو راستشو بگو . تو طلاق میخوایی تو تحمل این زندگی نداری اونموقع اون خونه رو ترک کنه من قلبم ضعیفه حرسم نده ارغوان این تویی که باید از شوهرت یه مرخصی یک یا دو ماهه بگیری ببینی میتونی طلاق تحمل کنی
دارم به این حرف مینوش جان میرسم که
که شما از اول دوسش نداشتی و معیارت برا ازدواج چیز دیگه ای بوده تو نمیخواستیش
ارغوان ابراز میکنی از مشکلات بعد طلاق آگاهی ولی بهت قول میدم نمیدونی منو توحافظت سیو کن تو تا طلاقو واقعی رو نگیری درد و رنج مطعلقه شدن را لمس نخواهی کرد
راه حل به شرط اینکه حرف گوشکنی تا حداقل گناه این جدایی کمتر رو دوش اوخروی تو باشه .
1 با اجازه همسرت منزلو برا مدتی به خانه مادرت ترک کن . نکته بزار مادرت بفهمه. طلاق نیست که درمانه عشقه
برا طلاق هم اماده میشه
2 خواهش میکنم تالارو ترک کن و شوهرتو به تالار معرفی کن تا با کمک ایشون شما رو نجات بدیم (والا)
3 پست تمام بچه های تالارو چند بار بخون نت برداری کن نکته سنجی کن
4 کمی قرور داری به خودت می بالی به تحصیلت توانایی هات خود در مانی کن شوهرت از چشمت افتاده چرا
ارغوان جان به خدا برام مثل روز روشن اگه ادامه بدی شوهرت ذره ای از این گناه و به گردن نخواهد گرفت و انگشت همه بسوی تو خواهد بود مواظب باش یا سیاست داره یا عاشقته تشخیصش باتو
نشونشم داده اولین مدرک از اثباتت بر طلاق خواهی شما رو پرچم خواهد کرد
ارغوان از من ناراحت نشو حرفامونشنیده بگیر برو دادگاه درخواست طلاق بده انقدر راحته در مورد مهریه حرفی نزن بزار نامه برا شوهرت بره گفت به مادرت میگم بگو عیبی نداره تلفن بزار جلوش بگو شماره هرکی میخوای بگو بگیرم عمو خاله دایی جاری باجناق مادرم کدومش ؟ گفت طلاق نمیدم برو مهرو بزار اجرا تا مجبور به طلاق بشه وگرنه میره زندان طاقتشم که داری
مگه نه تو چشم فرزندت هم بربر نگاه کن بگو اذیتم کرده برا تولدم گل نخریده حقشه
ارغوان من هولت ندادم شیطون داره بازندگیت بازی میکنه و ما هممون فرشته اییم برات طناب انداختیم ولی تو به دستات ایمان نداری تا زندگیتو از اول بسازی
ببخشید از همه عذر میخوام
بدرود برمیگردم
-
ارغوان جان این مشکلاتی که شما شمردید درسته از دید ما خانها مشکله ولی از دید اقایون عادیه . باور کن انگار مردها از یه کره دیگه اومدند و زنها رو اصلا درک نمیکنند . همونطور که ما اونا رو درک نمیکنیم . مثلا ما درک نمیکنیم چرا یه مرد خوابیدن توی خونه رو به قدم زدن زیر نور مهتاب ترجیح میده؟ ولی خوب این مشکلی نیست که نشه حلش کرد . شما فکر نکنید همه زوجهای خوشبخت شبیه همدیگه هستند و مثل هم فکر میکنند و مثل هم عمل میکنند . حتی دوتا دوقلوی همسان هم اینطوری نیستند چه برسه به دو تا انسانی که از دو جنس متفاوت از دو خونواده متفاوت با فرهنگهای مخصوص خودشون هستند . ولی میشه با عشق و همدلی و مودتی که بین زن و شوهر برقرار میشه این تفاوتها رو به حداقل رسوند .شما یه دختر باهوش و تحصیلکرده اید و انتظار یه زندگی سراسر رفاه و اسایش با یه مرد عاشق پیشه مثل تو فیلمها رو داشتید . ولی باور کن همه اینها فقط تو فیلمهاست . اگه یه مدت تو همین تالار باشی خودت متوجه میشی که امثال شما با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم میکنند و با این وجود سعی دارند زندگیشونو حفظ کنند . بعضی مواقع ما یه چیزی رو با تمام وجود میخواهیم و حاضریم از همه چی بگذریم تا بهش برسیم ولی وقتی بهش میرسیم میبینیم که بزرگترین اشتباه زندگیمونو مرتکب شدیم . بعضی وقتها هم یه چیز خوب یه خوشبختی قابل لمس درست کنار دستمونه ولی ما نمیبینمش ووقتی از دستش دادیم متوجهش میشیم .
میدونی الان به خاطر وضعیت اقتصادی شاید هم بیشتر به دلیل زیاده خواهی یا تشریفاتی شدن خودمون وضعیت خیلی از زوجهای جوان مثل شماست . قدیما زوج جوان به یه اتاق و یه اشپزخونه پشت اون با یه حیاط کوچک قدیمی قانع بودند ولی حالا زوجهایی مثل شما و خود من خونه زندگی خوب با وسایل و مبلمان لوکس میخواهیم . برای همین هم باید از بیشتر خواسته هامون و تفریحاتمون شاید تحصیلمون و علایقمون بگذریم تا بتونیم فقط کار کنیم و زندگی مورد نظرمون رو فراهم کنیم و از دوست و همکار و فامیل عقب نمونیم . مثلا خود من باور کن چندین سال از خواسته هام گذشتم تا بتونیم صاحب خونه بشیم و از مستاجری در بیاییم . تازه بعدش نوبت ماشین میرسه و خونه لوکس وسایل مناسب میخواد و بچه و مدرسه مناسب و.......... یعنی این هزینه ها تمومی نداره و این من و توایم که باید از خواسته هامون بگذریم . در این بین نمیشه فقط مردا رو مقصر بدونیم . اونم به سهم خودش داره تلاش میکنه و از خواسته هاش میگذره . مگه اون دلش نمیخواد کمتر کار کنه و شبها اینقدر خسته و بی رمق نباشه و بتونه به استراحت و تفریح و گردش هم برسه ؟ پیشنهاد میکنم اگه خودتون به تنهایی نمیتونید به کمک یه مشاور یکی یکی مشکلاتتون را مطرح وحلش کنید . همه اینا قابل حله . مشکل اصلی شما اینه که از هم دور شدید و هر کدام به تنهایی دارید زیر بار مشکلات کمر خم میکنید . سعی کنید میتونید . مطمئنم همسرتون هم از این وضعیت راضی نیست و از حل اون استقبال میکنه. این رو در نظرتون مجسم کنید که طلاق گرفتید ایا حالا همه مشکلاتتون حل میشه ؟ شما ادامه تحصیل میدید؟ به موسیقیتون میرسید ؟ شاد و خوشحال خواهید بود؟ مسلما نه خودتون هم میدونید وضعیت بهتر نخواهد شد و خیلی هم بدتر خواهد شد .
واحد ج ا ن سلام
من کمی تند رفتم ولی صحبت شما بهتر بود خیلی بهتر به خدا از اینکه همش دنبال طلاق بود ناراحت شدم
ارغوان ج ا ن یه فرصت به زندگیت بده ببین میتونی از چیزی بگذری و به همسرت نزدیکتر شی واحد راست میگه غیر ممکنه همسرت طالب وضعیت بهتر نباشه چه تو تفریح چه مالی چه اوضاع اجتماعی چه یک همسر خوب که دوست داره وقتی کنارش باشه فکر طلاق نباشه
راستی واحد جان یه چیز دیگه شما راست میگی
:72:ما از این کره نیستیم جایی که ما ازش اومدیم نهایت عشق بود نهایت لذت ها بود زیباترین نقطه دنیا بود که تو تصور شماها نیست تا نورالله برا آدم ع زنی آفرید به نام حوا ع:72:
و امروز در این کره آبی رنگ زیبا قشنگ با درختانی سرسبز و مردمانی مهربان زیر پرچم سه رنگ ایران نزد شماییم در تالار همدردی و خوشحالیم چون در کنار بانو ماندن را به تمام آن لذت ها ترجیح دادیم
پس خداوند از گناهمان گذشت و زمین را آزمونی قرار داد در گذر زمان تا با همسرمان باهم به بهشت برویم وتمام آن لذتها را با او شریک شویم
تورو خدا خانما جبهه نگیرید من مقرور نیستم من هیچی نیستم من جام تو جهنمه . بهشت زیر پای شما خانمهاست وبدونید اون دنیا بدون شما صفایی نداره وبه تکرار وعده شما هوریان به ما مردها در کلام خدا گفته شده است پس سعی کنیم از این راهرو زمینی به سلامت رد بشیم هممون انشاالله
واحد جان ما مردا درکتون میکنیم ولی اگه جای کم میزاریم ببخشید بزارید به حساب مشکلات واز اینکه خیلی چیزارو به رو مون نمارید از شما زنها مملونیم مردیم دیگه ولی شماهم ما رو درک کنید و زبون نزنید درد داره به خدا
بدرود
- - - Updated - - -
واحد ج ا ن یه چیز دیگه ما مردا از صبح تو آفتاب میدوییم به عشق مهتاب وقتی شب پرتو دست پختش حس چشایی بویاییمونو نوازش میکنه پرتو ملایمش مارو نوازش میکنه خواب زیر نور همچین ماهی چه لذتی داره . درک میکنی یا نه .
واحد جان شوخی کردم شبای ماه رمضان فرصت خوبی خواهد بود ولذت بخش و روح بخش شما و ارغوان خانم به تمام آرزوهاتون برسید وبرا بیشتر درک کردن مردهاتون با اونا دوست بشین تا اونا هم شما درک کنن
ارغوان جتن خواهش میکنم عجولانه واسه طلاق تصمیم نگیر من خودم عجولانه جدا شدم الان خیییییییییییییییییییییلی پشیمونم این مشکلایی ک شما گفتی همه تو زندگیاشون دارن بابا مردم خیانت میبینن اما سعی میکنن رابطشونو درست کنن و با چنگ و دندون نگهش میدارن مثلا گفتی اهل سوپرایزو تفریح نیست هر رابطهای ب مرور زمان تازگیشو از دست میده مخصوصا مردا نباید خیلی توقع رمانتیک بودن ازشون داشت سعی کن رابطتو تعمیر کنی نه تعویض بعد از طلاق ک نمیخوای و نمیتونی تنها بمونی بالاخره یکی میاد تو زندگیت اوایلش کارای جدید میکنه ذوق میکنی اما ب مرور اینم رفتاراش و آتیشش رو ب خاموشی میره ب خدا با طلاق هیچی درست نمیشه 1000برابر زندگیت سختر میشه و آرامشو ازت میگیره و تنهایی و افسردگی و پشیمونی برات میمونه سعی کن ب خاطره ها و لحظه های خوبی ک با هم داشتین فکر کنی نه فقط ب بدیاش همه ما بدی داریم ی مدت هم کامل از هم دور باشین قدر همو میدونین و از این روتین بودن زندگیتون دور میشین من چون تجربه کردم میدونم بخدا بچسب ب شوهر و زندگیت چون بعد طلاق هیییییییچ خبری نیست:46:
صنم جان
لحظه ها و خاطره هاي خوبم انقدر كم بوده كه يادم نمياد خيلي وقتها خواستم اينكارو بكنم ولي خاطرات بدمون پررنگ تره و تمام ذهنمو گرفته و هيچ دلخوشي واسم نمونده
ارغوان جان شما تحصیلکرده ای و گفتن این چیزا شاید تکرار مکررات باشه ولی سعی کن در مورد دنیای مردها بیشتر مطالعه و تحقیق کنی . اینو ساده نگیر . چون باعث میشه خیلی بهتر همسرت رو درک کنی و حرفها و کارهاش رو بفهمی . چون برام ثابت شده که اونا به یه زبان دیگه صحبت میکنند باید زبان مردا رو یاد بگیری . صحبت های اقای پارسا درسته مثلا یه زن هیچوقت درک نمیکنه که همسرش چرا روزهای خاص و مهمی مثل سالگرد ازدواجش یا روز تولد همسرش یادش میره در حالی که میتونه با یه هدیه خیلی خیلی کوچک حتی با یه دوستت دارم خشک و خالی به اندازه تمام دنیا همسرش رو خوشحال کنه ؟ اخه چرا اینکار رو نمیکنه ؟ فکر زن اینه حتما دوستم نداره . البته همسر منم همینطوریه یعنی از اول ازدواجمون تا حالا اینجور مناسبتها رو جدی نمیگیره .و حتی تا حالا هدیه ای برام نگرفته . البته این برای من مهم نیست چون علتش رو ازش پرسیدم و ازش خواستم که به زبانی که برام قابل فهم باشه بگه و اون اینطور گفته : مردی که کل 365 روز سال رو برای راحتی و اسایش همسرش و بچه هاش داره تلاش میکنه .و راحتی و خوشحالی اونا براش از هر چیزی تو دنیا براش مهمتره پس چه اهمیتی داره که یه روز خاص رو یادش باشه یا نباشه . از نظر همسرم کل روزهای سال روز تولده وکل روزهای سال سالگرد ازدواجه چون به خاطر ماست که داره زندگی میکنه . به نظر اون بدون همسر و بچه هاش روز سالگرد ازدواج که سهله کل روزهای سال براش بی معنیه . از زمانی که اینو به زبان خودم گفته و من فهمیدم دیگه بهش خرده نمیگیرم و با اوقات تلخی روز هر دومونو خراب نمیکنم بلکه با ترتیب یه جشن کوچولوی خانوادگی سعی میکنم به صمیمیت بیشتر کمک کنم . ولی باور کن قبل از اون واقعا افسرده و غمگین میشدم از اینکه چرا اون روز به این مهمی رو یادش نیست . ارغوان جان مردا انسانهای خیلی جالبین مثلا همسر من از اول ازدواجمون تا حالا روز زن رو نه تبریکی میگه نه هدیه ای میخره ولی حتی اگه دستش خالی هم باشه حتما و حتما مجبورم میکنه هدیه ای برای مادرم بگیرم . من اوائل این کارش رو نمیدیدم و دلگیر میشدم از اینکه چرا بقیه مردا برای همسراشون کادو میگیرند و بعضی از دوستام ازم میپرسیدند همسرت برات چی گرفته برای روز زن ؟ من چی داشتم بگم ؟ اینو یه بار ازش پرسیدم . گفت: منم دوست دارم بهترین کادوی دنیا رو برات بگیرم ولی هیچ چیز تو دنیا وجود نداره که ارزش تو رو داشته باشه تنها چیزی که به فکرم میرسه خوشحالی مادرته که به نظرم برات خیلی ارزشمنده . از وقتی اینو گفته دیگه روز زن که میرسه من ناراحت و غمگین نیستم ودر عوض وقتی ازم میپرسه که برای مادرت چی دوست داری بگیریم ؟میفهمم که داره گران ترین کادو عالم رو بهم میده . و کلی ازش تشکر میکنم .
واحدجان بحث فقط بي احساسي و بي توجهي همسرم نيس مشكلاتمو تو پستاي قبليم گفتم فقط اين نيس
قضيه ما ديگه پيچيده شده
زندگيمون فقط اسمش زندگي مشتركه فقط اسممون تو شناسنامه همديگه س
گاهي واقعا نميتونم تحملش كنم از خدامه كه نباشه اونم فكر ميكنم همينطوره
سلام عزیزم.
من کاملا درکت میکنم، مگه یه زن از زندگی چی میخواد؟
من قبول دارم عشق و محبتی که خواستی رو نگرفتی الان یه جورایی نمیکشی خسته شدی، حتی اگر شوهرت محبت هم بکنه دیگه نمیبینی چون نمیتونی واقعا. این قدر این ناراحتی ها رو هم جمع شده و هیچی نگفتی که الان طاقت نداری، خصوصا اینکه توداری و اول تحمل کردی، لبریز شدی ... کاملا بهت حق میدم .
با نصیحت و موعظه هم درست نمیشه یعنی از لحاظ روانی کشش این چیزا رو نداری دیگه، فقط بریدی و میخوای خلاص شی .اسه همین به حل مسئله هم فک نمیکنی میخوای پاکش کنی دیگه.
اینو در مجموع دارم بهت میگم اون موقع گذشتی ولی الان از چیزی نگذر، از زحماتت و چیزایی که بدست اوردی نگذر، برا خودت و عمرت و جوونیت ارزش قائل باش تا دیگران هم همین طور رفتار کنند.
ما خانومای ایرانی یه ویژگی داریم اینکه وقتی که کسی رو دوس داریم همه زندگیمون میشه، روش کاملا سرمایه گذاری میکنیم و از خودمون میگذریم بعدش که اون طرف اونطوری که میخوایم نیست یا کلا قدر نمیدونه یا میذاره میره همه چی فرو میریزه، اما مهم خودتی نه هیچ کس دیگه. رابطت بادیگران like باشه نه love. همه لایک هستن و میتونی بگذری حتی مادرت !
فقط یه سوال دارم، چرا یه زمانی از همه چی گذشتی ؟ از خودت، درست، علایقت؟ چی شد که کار کردی که کمک شوهرت باشی ؟ اون نیرو و انگیزه به نظرت چی بود؟
مرسي مهتاب جان خوشحالم كه 1نفر انقد خوب دركم ميكنه
در پاسخ به سئوالت من مجبور بودك كار كنم نميتونستم درسمو ادامه بدم زير فشار قسط بوديم و درآمد همسرم تنها كفاف نميداد بعدشم كه رفتيم خونه مون بازم نخواستم ادامه بدم خيلي دلم ميخواس ولي نميتونستم ميدونستم فوق ليسانس يه راه نصفه س ولي ترجيح دادم نصفه نيمه بمونم و سر خونه زندگيم باشم تا اينكه ولش كنم و برم يه شهر ديگه تا مثلا دكتري بگيرم آخه تو شهر خودمون رشته ما رو نداره خلاصه زندگيمو انقد دوس داشتم كه از يه سري چيزا بگذرم من اعتقاد داشتم اگرچه بيرون 10 ساعت كار ميكنم ولي بايد هميشه به زندگي و شوهرم برسم صبح تا عصر سركارم عصر تا آخرشب تو آشپزخونه واسه شام و ناهار فردا و شيريني پزي و تميزكاري و..... هرهفته يه غذا يا شيريني جديد ياد ميگيرم و براش درست ميكنم ولي شوهرم به جاي تشكر هميشه غر ميزنه كه ولش كن خونه كه تميزه بهش ميگم اگه نگران خستگي مني كارگر بگير ولي حتي براي عيد كارگر نگرفت ديگه نميتونم نميكشم اينهمه تلاش و ذوق وشوق واسه كي ديگه بي انگيزه شدم حتي سركارم به زور ميرم با اينكه كارمو دوس دارم ولي احساس فسيل شدن ميكنم
من خيلي سعي كردم همه جا همراهش باشم حتي تو مسايلي كه بهش اعتقاد نداشتم پشتش باشم ساپورتش كنم ولي شوهرم تو هيچي منو درك نميكنه از كوچكترين مسايل تا بزرگترين مثلا ديشب تيم فوتبال مورد علاقه م باخت و حذف شد شوهرم ميدونه من 16ساله اين تيم رو دوس دارم آخه خودمم قبلا ورزشكار بودم و عشق دو آتيشه به فوتبال دارم ولي همه ش ميگفت جمع كن بابا پولشو يكي ديگه ميگيره حرصشو تو ميخوري من اون لحظه دوس داشتم اگه دلداريم نميده لااقل به حال خودم بذارم و تشر نزنه ولي همسرم متاسفانه هميشه دلداريشم با تشر و داد وفرياده هميشه همينطوره محكومت ميكنه كه به خاطر چيزاي الكي جوش نزن اصلا نميتونه علايقت رو درك كنه عشق به ورزش و هنر و ادبيات و....
به نظر خيليا اين مسائل كم اهميته فقط خوردن و پوشيدن و بچه دار شدن رو زندگي ميدونن فقط سگ دو زدن دنبال زندگي و...... ولي زندگي از نظر من همه ش اين نيس من رويايي نيستم نه برعكس خيلي واسه زندگي بهتر تلاش ميكنم ولي كنارش يه سري احساسات و عواطف دارم كه شوهرم نميبينه حتي انقد مسخره ميكنه و تشر ميزنه كه خيلي وقتها مجبورم گريه هامو احساساتمو ازش پنهان كنم واسه همين خيلي وقتها ترجيح ميدم پيشم نباشه و تنها باشم
سلام ارغوان عزیز.
متاسفانه چیزی نبود که شما بگی و تو زندگی من نباشه!
زندگی درسته که خوردن و پوشیدن نیست اما دو نفر با دو فرهنگ و دو روحیه و جنس مختلف اومدن باهم زندگی کنن مسلما خیلی تفاوت ها دارن و برای هم دیگه آزار دهنده هست.
مثالی که از فوتبال زدی برای من بارها پیش اومده اما با علایق خودم و همسرم هم همیشه سرزنشم فقط میکنن اما تاحالا فکر کردی که برای همسرت هم آزاردهندست که خانمش به فلان چیز جوری علاقه مند باشه که روی روحیش تاثیر بذاره؟
اینو گفتم بدونی تمام ناراحتیایی که ما داریم، از طرف مقابل هم همسرانمون از ما دارن پس راه حل این موضوع پاک کردن اصل صورت مسئله نمیتونه باشه.
اما با تعویض اون فرد فقط یک سری مشکلات جدید پیدا میشه و یک سری از مشکلات قبلی هم از بین میره. بازم فکر نکن به اون ایده آلت میرسی چون اساسا اینجا پر از آزرمایشه و زندگی بدون هیچ دغدغه ای وجود نداره.(منظورم موارد خاصی که تو این تالار هم دیدیم به بحران میرسن نبود)
میتونی به راهی که فکر میکنی جامه عمل بپوشونی و از مضیت های احتمالی طلاق استفاده کنی اما بعدش هم با مشکلات جدید روبه رو بشی.
یا میتونی به همراه همسرت زندگی پویاتری رو داشته باشی.
اما روند این زندگیتو ادامه نده و راهی پیدا کن تا بتونی به همراهی همسرت زندگیتونو ازین حالت دربیارین.
احتما داره کمی هم افسرده باشی به نظرم پیش یک مشاور برو و بعد هم به فکر این باش که همسرتو با دغدغه هایی که داری آشنا کنی.
موفق باشی
سلام ارغوان جان.
عزیزم مسایلی که گفتی همشون قایل حله.
مشکل شما اینه که تفاوت های زن و مرد و خوب نمیشناسین
نه شما نه شوهر شما.
مثلا تو موردی که برای تمیزکاری و فوتبال ذکر کردین، من بیشتر اینطور حس کردم که شوهرتون دوست ندارن این همه شما خودتون و خسته کنین.
میخواین یکمی استراحت کنین و و پیششون بشینین و وقتتونو باهم بگذرونین.
شما همش کار میکنین یا بیرون یا تو خونه.
خب پس کی وقتشه بشینین کنار همدیگه، با همدیگه وقت بگذرونین؟
مثلا باهم شوخی کنین.
مثه اون زمانی که گفتین کنار اون آقای همکارتون نشسته بودین و روی کاغذ برای همدیگه سوتی هارو مینوشتین و میخندیدین و خوش بودین.
شما دو نفر اگه برای همسراتونم از اینکارا بکنین زندگیتون شیرینه شیرین میشه.
یا برای غصه خوردنتون برای فوتبال ایشون میخواستن که همسر عزیزشون غصه نخوره، همین.
فقط راهشو بلد نبودن.
اینجا شما بخوبی میدونستین که نباید حرص بخورین.
نباید غصه بخورین
یا میدونستین پولی به شما نمیرسه.
لازم نبوده اینارو با تشر بهتون بگن.
فقط کافی بوده بشینن کنارتون و به حرفاتون گوش بدن و گاهی دلداریتون بدن.
شما راه درست و بلد بودین که نباید غصه بخورین.فقط نیاز به یک همدرد و گوش شنوا داشتین همین.
خب اینو یک مرد نمیدونه.
مثلا یک برنامه تلویزیونی دیده بودم، اونجا خانوم ماجرا ناراحت میره پیش شوهرشو میگه که فردا قراره بعضی کارمندا بخش ما اخراج بشن ممکنه منم توشون باشم و کلی غصه مخوره.
شوهرشون میگه خب بیخود داری غصه میخوری، برو یجا دیگه کار کن، غصه نداره، اصن خودم میرم برات یک کار دیگه پیدا میکنم.
خانوم ماجرا ناراحت میشه میگه مگه من خودم نمیدونستم میتونم برم فلان جا کار کنم.مگه من نمیدونم کار درست چیه، اون اصلا درکم نمیکنه، فقط دعوا میکنه! فکر میکنه من دست پا چلفتیم بلد نیستم واسه خودم کار پیدا کنمو...
روان شناس ماجرا میگه، این خانوم میدونسته که جه کاری درسته، میدونسته که میتونه بره یجای دیگه کار پیدا کنه، فقط نیاز داشته که شوهرش بشینه کنارش به تمام حرفاش گوش کنه، و دلداریش بده و تاییدش کنه . همین.:)
حالا صحبت شما دونفره که متاسفانه بلد نیستین باهم چطور صحبت کنین.
مثلا میدونین چرا اونروز تو جلسه بهتون خوش گذشت و باهمدیگه سوتی های بقیه مینوشتین و میخندیدین.
میدونین اگه شوهرتون بود اینکارو نمیکردین، و اینقد خوش نمیگذشت.
بخاطر اینه که شما و همکارتون تازه آشنا شده بودین اونجا و براتون تازگی داشتن.
اما وقتی همین شما دونفر با همسراتون بودین دیگه همسراتون و حرفاش و شوخیاشون براتون اون تازگی و نداره
میدونین که همسراتون تو خونه تشریف دارن همیشه هستن، همیشه وقت هست برای شنیدن شوخی ها و حرفای همسرم. پس وقت کمتری براشون میذارین
همین ها باعث میشه روابط سرد و سردتر بشه.
( میدونم نوشتین براتون اون قضیه تمام شده بوده، اینجا من فقط یک مثال زدم که متوجه بشین اشکال از کجاست که اونجا خوش میگذره با همکار غریبه موقتی
اما با همسر همیشگی خیر)
عزیزم فقط باید با تفاوت های همدیگه بیشتر آشنا بشین همین.
میتونی برای بیشتر آشنا شدن با آقایون از مطالب این لینک استفاده کنی.
دکتر فرهنگ _ **اختلاف ساختاری ؛ باید و نباید ها بین زنان و مردان و اصول زندگی!*
عزیزم من با صحبت های مهتاب جون شمیم الزهرا ی عزیز و دختر بی خیال عزیزم کاملا موافقم . مطمئنم هر خانمی که پستهای شما رو میخونه حتی خوشبخت ترین خانمهای متاهل هم درکت میکنند چون اون اتفاقهایی که نوشتی برای همه مون پیش اومده بارها و بارها . واقعیت اینه که مردای ما حتی تحصیل کرده ترینش هم بلد نیستند با زنها چطوری رفتار کنند و چطوری حرف بزنند . و جالب تر اینکه این رو اصلا قبول ندارند و حاضر نیستند یاد بگیرند . ولی چه میشه کرد اگه این باعث بشه که ما بخواهیم طلاق بگیریم مطمئنم حتی یه زن متاهل هم باقی نمیمونه که طلاق نگرفته باشه . واقعیت اینه مردا نه از روی عمد بلکه از روی ندانم کاری بارها بارها دل زنها شون رو میشکنند . و لی نمیخوان قبول کنند که این ترکهای کوچک روزی ممکنه تمام وجودمون رو خرد کنه . شاید ما زنها هم داریم همین کار رو با اونا میکنیم ؟!
خب بهشون یاد بدین!
زندگی مثه یک مدرسه میمونه، مدرسه ای که همه هم شاگرد هستن هم معلم!
هم ناظم هم مدیر!
هم خودمون از خودمون امتحان میگیریم هم دیگران از ماها!
خودمون هم بخودمون نمره میدیم
دیگران هم همینکارو میکنن
پس باید یاد بدیم تا یاد بگیریم.
شوهرتونو یک دانش آموز شر و شیطون ببنین، و سعی کنین بهش درس زندگی و یاد بدین.
میتونی از امروز درس " نحوه برخورد یا یک خانوم" بهش آموزش بدین.
درس " مهارت زندگی "
درس "چگونه خوشبخت شدن"
شیوه درسیتونو واسه خودتون مشخص کنین
اهداف درس و برای خودتون مشخص کنین.
تاریخ آزمون و مشخص کنین.
تازه میتونین کارنامه هم براشون صادر کنین.
نمره هم بدین
مردودشون هم کنین
قبولشون کنین.
درنهایت مثه یک همسر خوب بهشون جایزه بدین.
من ازدواج نکردم ، ااما میدونم بعضی وقتا سخته بعضی وقتا متوسطه بعضی وقتا ساده اس.
بستگی داره که چه شاگردی به پستتون خورده،
شاگرد زرنگه و درس خون
شاگرد تنبله حرف گوش کن
شاگرد تنبله بد اخلاق حرف گوش نکن.
یا شاگرد متوسط کلاس و سخت کوش
و....ولی بنظرم مهم نیست کدومشونه مهم اینه که شما معلم سخت کوشی باشین.:18:
احتمالا!نقل قول:
شاید ما زنها هم داریم همین کار رو با اونا میکنیم ؟.
اما میتونین خب مهارت هارو ببرین بالا و اینم یاد بگیرین.:18:
اینطوری اونهاهم تشویق میشن که برعکسشو یاد بگیرن.
سلام
ميدونين دوستاي گلم من فكر نميكنم همه مردا اينطور باشن مثلا داداش خودم وقتي زنداداشم ناراحت ميشه ميره واسه ش گل ميخره 2دفعه شو با چشماي خودم ديدم خونه ما بود رفت واسه ش يك دسته گل بزرگ خريد حالا فكر ميكنين كي بهش گفت اين كارو بكنه؟؟؟ مامانم
من فكر ميكنم اين تا حد زيادي به تربيت خانوادگي برميگرده شوهر من ياد نگرفته با زن چطور رفتار كنه پدرمادرش متاسفانه خانوادگي انقدر فرهنگشون ضعيفه... يه مثال ميزنم :شب عروسي من زن داداشم كه از آرايشگاه مياد مامان من به داداشم ميگه مثلا رضا بدو بيا ببين مريم (زنداداشم) چقققدررررررر خوشگل شده اونوقت مادرشوهرم شنيده رفته به جاريم گفته غش غش ميخنديده و گفته يه چيزي بهت بگم بخندي مامان ارغوان به پسرش گفته بيا ببين زنت چقدر خوشگل شده و غش غش ميخنديده... حالا پسري كه اين مادر تربيتش كرده چطور ميتونه از زنش تعريف كنه؟؟؟
يا مثلا كل خانواده شوهرم تولدهاي همديگرو نميدونن ولي ما از بچه 2ساله تا پيرمرد 70 ساله رو اگه شده يه جشن كوچيك و كادو يا لااقل تبريك هيچوقت يادمون نميره ولي اونا تولد و سالگرد ازدواج و... اين چيزا رو مسخره ميكنن
ما تو اين سه سال خيلي سعي كرديم به شوهرم ياد بديم واسه ش تولد ميگرفتيم تمام خانواده م تك تك واسه ش كادو ميگرفتن حتي مامانم واسه روز مرد واسه شوهرم كادو ميگيره ولي ياد نگرفت كه نگرفت.
اين كوچكترين مسئله بود بددهني و بي حوصلگي و بدحرف زدن و بدرفتاري با همسر و آداب معاشرت و .............همه رو از خانواده ش ياد گرفته مامان خودش چندبار جلو خودم به نوه هاش فحشهاي ركيك داده بچه دو ساله شون هم اين فحشا رو بلده خوب از بزرگترشون ياد ميگيرن اونا تصورشون از زن اينه كه يه نفر واسه شون آشپزي كنه و سالي 1بچه بياره از وقتي هم ما رفتيم خونه خودمون همه شون ميگن جرا بچه نميارين
حالا جالبه به نوه پسري اصلا محل نميدن فقط نوه هاي دختراشونو دوس دارن يه بار مادرشوهرم به بچه برادرشوهرم گفت پدر.... بي صاحاب.
يا مثلا مادرشوهرم خواهرشوهرمو برده بيمارستان واسه زايمان دكتر گفته خانم بچه ش چرخيده بايد سزارين بشه مادرشوهرمم گفته مگه تو خدايي كه تشخيص ميدي بچه چرخيده .... فقط بايد طبيعي باشه
........ شوهرم اين رفتاراي خانوادشو اين اختلاف فرهنگ و...روز اول بهم نگفت اونام انقدر خودشونو خوب نشون دادن كه ما فكرشم نميكرديم خودمم گفتم رفتاراي خانواده شو تحمل ميكنم و كردم گفتم مهم خودشه دانشگاه رفته شهر زندگي كرده چندسال دور ازونا بوده ولي متوجه شدم اينا روش هيچ تاثيري نداشته همون آدم سنتي و عقب افتاده س باز گفتم اشكال نداره انعطاف پذيره تلاش كردم در جهت مثبت تغييرش بدم من واسه ش مقاله و كتاب روانشناسي ميگرفتم كه نيازهاي زنشو بدونه حتي نگاه بهشون نميكرد مينشستم باهاش صحبت ميكردم ميگفتم من دوس دارم اين كارارو بكني اين حرفا رو بزني .... 3سال خودمو كشتم ولي بدبختانه ياد نگرفت كه نگرفت كسي كه 30 سال تو اون خانواده بزرگ شده بود من فقط آب تو هاون ميكوبيدم و ميدونم كه فقط خودمو خسته ميكنم واسه همين دلسرد و دلزده شدم ازين زندگي ديروز دعوا كرديم ولي باورتون ميشه حتي يه قطره اشكم نريختم احساس ميكنم يه مرده متحركم
فکر کن همین الان طلاق گرفتی همین امروز خب؟ الان بگو دقیقا بچی رسیدی؟ فکر می کنی طلاق احساس خوشی سابق رو بهت میده؟ فکر نمی کنی تنها تر میشی؟ فکر نمی کنی مشکل واقعیت افسردگی هست؟ در ضمن طلاق بگیری احتمالش خیلی کم هست مورد بهتر تر پیدا کنی نهایتش این هست تنها بمونی
لطفا تاپيك منو كامل بخونيد
من دنبال مورد بهتر نيستم يعني اصلا دنبال هيچ موردي نيستم
همه عواقب طلاق رو هم ميدونم
يكي از نزديكترين كسانم طلاق گرفت طلاق آخرين راهه ولي آخر راه خوشبختي نيست
ميدونم تنها ميشم الانم هستم
ميدونم افسرده ميشم الانم هستم
ولي خوبيش اينه كه يه نفر هرروز رو روانت راه نميره
خوبيش اينه كه ميدوني واسه يه آدم نمك نشناس مثل حمال كار نميكني اونم به جاي قدرشناسي فقط غر بزنه
خوبيش اينه كه هروقت بي دليل يا با دليل دلت گرفت ميتوني گريه كنه با صداي بلند گريه كني ديگه مجبور نيستي از ترس تشر زدنا و اخم و تخم يه نفر بغضتو كه بدتر از فرو دادن يه شيشه تو گلوته فرو بدي و صدات در نياد
واسه خودت زندگي ميكني ميتوني ادامه تحصيل بدي بري سفر دست و دلت از قسط آخر ماه و خرج خونه و قرضهاي شوهرت نميلرزه ميتوني واسه خودت خريد كني چيزايي كه دوست داري بخري ميتوني واسه خودت گل رز بخري:43:
ميتوني اونجوري كه ميخواي زندگي كني
ميدونم چيزي بهتر نميشه ولي بدتر ازينم فكر نميكنم بشه
شما تو موقعيت من نيستين
ديگه كم آوردم نميتونم تو اين سه سال به اندازه 30 سال روح و روانم پژمرده شد تمام عشق و علاقه و ذوق و شوق و آروزهامو كور كرد خاك كرد خيلي چيزا رو ازم گرفت ديگه نميخوامش اگه هم به اجبار باهاش زندگي كنم روز به روز حالم بدتر ميشه مطمئنم چندسال ديگه كارم به تيمارستان ميكشه مگه يه آدم يه زن چقدر ظرفيت داره تمام روز رو كار كنه بدون هيچ تفريحي حرفي گپي خنده اي حتي نگاهي....