کمک کنید تا خودکشی کنم

پسری 22 ساله هستم که به علت مشکلات روحی شدید قادر به ادامه زندگی نیستم و میخواهم به زندگیم پایان بدم.اما چون میترسم نتونستم خودکشی کنم.
ترسو هستم خیلی! میترسم خودمو بندازم زیر ماشین فلج شم یا قرص برنج بخورم و درد زیادی رو تحمل کنم:54:یا رگ دستمو بزنم دستمو قطع کنن یا خودمو دار بزنم مشکلی پیش بیاد.

خواهش دارم به من بگید چیکار کنم.پیش روانشناس رفتم گفت من نمیتونم بهت کمک کنم تا خودکشی کنی!گفتم پس چیکار میتونی برام کنی با این مشکلات؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نمیتونم به سربازی برم قادر نیستم نمیتونمممممم): نمیتونم تحمل کنم

از ادما بدم میاد چون دروغ میگن

کلا بمیرم بهتره! پس به این نتیجه رسیفقدیم که مردن حق منه حق منه! اون دنیا هم چیزی از خدا نمیخوام دنیا و اخرتش واسه خودش .

برو روانپزشک. ممکنه به راحتی با یه قرص ضدافسردگی بعد از یکی دو ماه همه این فکرات عجیب به نظر بیاد.
واسه مردن همیشه وقت هست. زندگی کن.
وقتی حالت بده و می خوای بمیری فقط صبر کن هیچ کاری نکن تا رد شه این حال بدت.

اگه مشکلی هم داری مطرح کن اینجا دوستان راهنماییت می کنن.

موفق باشی.

سلام

فقط به خاطر سربازی نرفتن می خواهید خودکشی کنید؟ یا دلیل دیگه ای هم دارید؟
تحصیلاتتون در چه سطحیه؟

چی شده حالا ؟

سلام.وقتی دیپلم را گرفتم.تصمیم نداشتم ادامه تحصیل بدم وقتی فهمیدم اگر ادامه ندم باید به سربازی برم به دانشگاه رفتم و الان ترم اول دانشگاه هستم. اما در این یک ترم خیلی رنج کشیدم.

مشکلات دیگه ای هم دارم .استرس شدید و کاری که چند روز پیش انجام دادم و خیلی خیلی ناراحتم میکنه فکر کردن بهش

- - - Updated - - -

مشکلات و سختی های روحی

دوست عزیز کاربران سایت طبق قوانین در روز فقط سه پست می توانند ارسال کنند. و شما الان 2 پست داشتید و تا 24 ساعت اینده فقط یک پست دیگه می تونید ارسال کنید. ولی کسانیکه اشتراک دارند این محدودیت را ندارند.
پیشنهاد می کنم که در پست بعدی تون تمام مشکلاتتون را جامع و واضح بیان کنید تا کارشناسان و دوستان بتوانند شما را راهنمایی کنند.

نقل قول:

---

اما در این یک ترم خیلی رنج کشیدم.

---

به دلیل سختی درس ها؟ می تونم بپرسم رشته تون چیه؟
خب فعلا که تا 4 سال معاف هستید.... تا 4 سال دیگه خدا بزرگه......

نقل قول:

---

کاری که چند روز پیش انجام دادم و خیلی خیلی ناراحتم میکنه فکر کردن بهش

---

لطفا اگه براتون مقدور واضح توضیح بدید... چه کاری؟

روانشناسی که مراجعه کردید چه راهکارهایی بهتون دادند؟

لطفا تمام مواردی که ناراحتتون می کنه و فکر می کنید نیاز هست را در پست بعدی بگید....

دوست من خودکشی چرا ؟
من هم سربازی برو نبودمو تا همین پارسال می گفتم منن اینقدر سربازی نمی رم که بشم 50 سال و این سن پایان خدمت به حساب میاد خودش.
اما رفتم سربازی و باور کن اونقدری که 2 ماه آموزشیم به من خوش گذشت 3 سال دانشگاهم بهم خوش نگذشت.
نه تنها من بلکه همه ی اونهایی که می بینم الان تو خدمت عاشق اون دوران بودن و هستن.
من هم اولش خدمتو واسه خودم غول می دیدم اما الان واقعا میرم مثل یه کارمند میرم میام حالیم نمیشه که هر روز می گذره.
چیرایی از خدمت یاد می گیری که هیچ موقع دیگه یاد نخواهی گرفت.
کلا همش خاطره است.

مشکلات کارت چجوری ها است ؟فعلا که خدمت نمیری. مشکلات روحی ات چیان ؟ توضیح بده از چی ناراحتی ؟

و می خواهید تا قبل از ارسال بعدی صبر کنید تا دوستان دیگه هم نظرشون را بگن و سوالاشون را بپرسن تا شما بتونید پاسخ بدید.....

آقای محترم اول از همه برو پیش یک روانپزشک این حالت ها با مصرف دارو برطرف می شود.
بعدش بگذار من حرف دل خودم را بزنم. من به خاطر همین رنج روحی و روانی که شما گفتید و مشکلاتی که داشتم بارها از زندگی بیزار شدم و گفتم ای کاش از دنیا می رفتم. البته به خودکشی فکر نمی کردم فقط دلم می خواست عمرم زودتر تمام شود. اما از وقتی اومدم توی همدردی و تاپیک های اینجا را خواندم به خصوص خانم های همسن و سال خودم ، خودم را خوشبخت ترین آدم دنیا می دانم و معتقدم باید همین جور راه برم و بگم خدایا شکرت. خدایا شکرت این زندگی را از من نگیر. یعنی من مشکلات زیاد دارم و دائما دارم رنج روحی تحمل می کنم. اما با این حال وقتی می بینم دیگران چه مشکلاتی دارند حس می کنم خوشبخت هستم. البته من مثل شما از زندگی بین آدم های بد دروغ گو و فاسد می ترسم اما به خودم می گم اگر کسی بخواهد به من آسیبی برساند تا پای جان جلوی اون می ایستم و مبارزه می کنم. دیگر از این بالاتر که نداریم. به خودم می گم نوپو تو نباید از هیچی بترسی تو می توانی از خودت دفاع کنی . تو یک کوه آتشفشانی و مثل آدم های منفعل نیستی که به هر قیمتی هر چیزی را تحمل می کنند و دم نمی زنند. پس بگذار آدم های دیگر هر چه می خواهند دروغ بگویند. تو راه خودت را می روی و هر چی دلت می خواهد خوشی می کنی.
به هر حال هیچ وقت فکر نکن مشکلت بزرگتر از خود شما است.

یه تعداد سوال که شاید کمک کنه بتونی مشکلاتتو پیدا کنی تا راه حلش هم پیدا کنی.
هر کدومو نخواستی جواب نده.
جواب ها و نوشته هات می مونن. اطلاعات شخصی مثل اسم و این چیزا که می دونی نباید بذاری عمومی.
همونطوری که صالحه گفت صبر کن تا جواب چند تا پستو با هم بدی.


اون کاری که تازگیا می گی کردی ناراحتی باعث شده به خودکشی فکر کنی؟
چه کار کردی؟


ارشد می خونی؟

روانشناس و روانپزشک اگه رفتی بهت چی گفتن؟ تشخیصشون چی بود؟ چه راهنمایی کردن؟

سربازی چیش برات ناخوشاینده؟ می ترسی ؟ بدت میاد؟ چرا با چیه سربازی انقدر مشکل داری؟

مشکلات روحیت چی هستن و از چه مشکلاتی در زندگی ناشی شدن؟

از ادما نوشتی بدت میاد چون دروغ می گن. این ادما کی هستن؟ خانواده دوست ؟ کی باعث شده انقدر به هم بریزی؟

ترم اول چیش رنجت داد؟

رابطه ات با خونوادت چطوره؟ تنهایی یا با اونا زندگی می کنی؟

دفعه اولته به خودکشی فکر می کنی؟ چه مدته؟ از کی شروع شد افکار مردن؟ سر چه موضوعی؟
چرا می گی مردن برات بهتره؟

نقل قول:

---

اطلاعات شخصی مثل اسم و این چیزا که می دونی نباید بذاری عمومی

---

یعنی چی؟ مگه من اسمم عمومیه الان؟

نقل قول:

---

اون کاری که تازگیا می گی کردی ناراحتی باعث شده به خودکشی فکر کنی؟
چه کار کردی؟

---

اره تشدیدش کرده ! چیکار کردم؟ به جای یکی از دوستان رفتم امتحان دادم گفت متوجه نمیشن اما متوجه شدن و مراقب اومد بالای سرم گفت اگه جای کسی اومدی بگو کاریت ندارم منم گفتم اره ولی اون نامردی کرد و برگه رو صورت جلسه کرد و حالا من محروم میشم این یعنی بازم باید برم سربازی! و خیلی عواقب بد دیگه): خودم میدونم کارم اشتباه بوده :54:اگه برگردم دیگه این کارو نمیکنم.

نقل قول:

---

ارشد می خونی؟

---

نه ! دوستم ندارم بخونم

نقل قول:

---

روانشناس و روانپزشک اگه رفتی بهت چی گفتن؟ تشخیصشون چی بود؟ چه راهنمایی کردن؟

---

یک جلسه پیش روانشناس رفتم گفت فعالیت های اجتماعیتو بیشتر کن مثلا کلاس ورزش برو تا بیشتر با ادما در ارتباط باشی .اب زیاد بخور.بهش گفتم نمیخوام با ادما ارتباط داشته باشم همین باعث شده میخوام خودکشی کنم.گفت اگر خودت نخوای من نمیتونم کاری کنم.(اصلا یادش رفته بود که باید به من کمک میکرد تا خودکشی کنم)

نقل قول:

---

سربازی چیش برات ناخوشاینده؟ می ترسی ؟ بدت میاد؟ چرا با چیه سربازی انقدر مشکل داری؟

---

باید کارهایی کنم که دوست ندارم.میترسم.بدم میاد.حالم بهم میخوره ازش.با همه چیزش مشکل دارم.دوست ندارم اسلحه دستم بگیرم.دوست ندارم رزه برم.دوست ندارم به حرفای کسی گوش کنم.دوست ندارم هروقت گفتن از خواب بیدار باشم و بخوابم.نمیخوام با یک عده ای ارتباط داشته باشم.بدم میاد بدم میاد.

نقل قول:

---

مشکلات روحیت چی هستن و از چه مشکلاتی در زندگی ناشی شدن؟

---

الان همش به عواقب کارم فکر میکنم که چی میشه): هرچی هم به خودم میگم ول کن بابا توی حال زندگی کن اما بازم بش فکر میکنم.ی ادم بی عرضه و بی احساس و بی مسئولیت هستم البته دیگران گفتن خودم هم قبول میکنم.اما من اینم چیکار کنم خب!نمیخوام با کسی در ارتباط باشم ! اما ممکنه؟؟؟ چون ممکن نیست میخوام خودکشی کنم.

نقل قول:

---

از ادما نوشتی بدت میاد چون دروغ می گن. این ادما کی هستن؟ خانواده دوست ؟ کی باعث شده انقدر به هم بریزی؟

---

خانواده دروغ نمیگن اما بازم دوست ندارم مشکلاتم رو بگم بهشون! گاهی اوقات کارهایی از من میخوان که نمیتونم انجام بدم و من با رنج زیاد انجام میدم فقط چون خانواده هستن):

نقل قول:

---

ترم اول چیش رنجت داد؟

---

هر روز باید بری دانشگاه بشینی سر کلاس .کنفرانس بدی.با دانشجوا حرف بزنی و...

نقل قول:

---

دفعه اولته به خودکشی فکر می کنی؟ چه مدته؟ از کی شروع شد افکار مردن؟ سر چه موضوعی؟
چرا می گی مردن برات بهتره؟

---

نه دفعه اولم نیست.اما کمتر از موقعی هست که دانشجو نشده بودم.مردن رو ترجیح میدم که این کارهارو انجام بدم یا برم سربازی

نقل قول:

---

آقای محترم اول از همه برو پیش یک روانپزشک این حالت ها با مصرف دارو برطرف می شود.

---

یک بار رفتم دیدم خیلی شلوغه منم برگشتم.

نقل قول:

---

مشکلات کارت چجوری ها است ؟فعلا که خدمت نمیری. مشکلات روحی ات چیان ؟ توضیح بده از چی ناراحتی

---

دربالا توضیح دادم.در مورد کار اگر منظورت شغله! در انتخابش مشکل دارم.کارهایی که میتونم انجام بدم و شاید دوست دارم اینها هستن:
راننده تریلی/کار در مزرعه/کار در بایگانی/فعلا همینا رو فکر کردم که بتونم انجام بدم.

نقل قول:

---

به دلیل سختی درس ها؟ می تونم بپرسم رشته تون چیه؟
خب فعلا که تا 4 سال معاف هستید.... تا 4 سال دیگه خدا بزرگه

---

نه به دلیل سختی درسها نیست.ریاضی هستم.

نقل قول:

---

لطفا اگه براتون مقدور واضح توضیح بدید... چه کاری؟

روانشناسی که مراجعه کردید چه راهکارهایی بهتون دادند؟

---

در بالا توصیح دادم اما دوباره میگم نتیجه فقط به خودکشی و پایان زندگی میرسه! بهتره خودکشی کنم خودمو نجات بدم.

نقل قول:

---

یعنی چی؟ مگه من اسمم عمومیه الان؟

---

نه عزیزم. منظورم این بود که نمی تونی چیزی که بنویسی رو بعدا پاک کنی واسه همین یه چیزی مثل اطلاعات شخصیت رو ننویس.
اشتراک ازاد می تونی بگیری هم مشاوره بگیری از کارشناسا هم اینکه تاپیکاتو به ازای هر ماه یکی ببری خصوصی. این راه می شه واسه کسی که بنویسه و پشیمون شه.

روانپزشک نوشتی نرفتی. لطفا برو. به احتمال زیاد با یه مدا قرص که بهت بده روانپزشک مشکلت حل میشه. یعنی کم میشه. هم این حالت نفرتت از ادما هم این خودکشی که دوست داری و فکر مردن

تو 22 سالته بین 17 سالگیت تا 22 که نوشتی ترم یک هستی و ارشد نیستی چه کار می کردی؟ مگه پسرا قبول نشن کنکور مجبور نیستن برن سربازی؟ تو معاف نیستی از سربازی این مدتو چه کار می کردی؟

عزیزم پس بالاخره دوستی داری که برات انقدر ارزش داشته که به خاطرش یه همچین اشتباهی بکنی. به اینا فکر کن. پس خیلی هم از همه ادما بدت نمیاد. این خوبی های کوچیک رو هم ببین.

خودت هم می دونی که اشتباه کردی به جای اون دوستت رفتی. اول از همه ادم باید مراقب خودش باشه.

با خانوادت هم ظاهرا نوشتی مشکل خاصی نداری . با رشته ات هم مشکلی نداری. با درس خوندن مشکلی نداری. دوست هم بالاخره یکی داری حداقل پس می تونی روایط احتماعی هم داشته باشی. می مونه حسی که داری. روانپزشک خوب برو.

ته هر قصه ای مرگه. تو چه راه هایی رفتی چه تلاشایی کردی قبلش؟ چرا به این زودی می گی مرگ بهتره واست؟

این حسی که داری از کی شروع شده این حسی که از ادما بدت میاد و سر چه موضوعی ؟

موفق باشی.

در مورد مشکل درسی پیش آمده، کار بسیار ناشایستی مرتکب شده ای و امیدوارم اولین و آخرین بارت باشد.
اما آنقدر هم نگرانی ات زیاد باشد که بخواهی به خودکشی فکر کنی. دوست تو باید خیلی خیلی بیشتر از تو نگران باشد، چون اوضاع برای او وخیم تر است.

در واقع (اگر) کار بیخ پیدا کند، پرونده ات را می فرستند کمیته انضباطی و گمانم باید یک جلسه بروی و توضیح بدی. خوبست اگر بتونی استاد درس رو راضی کنی یا دست کم یکی از آدم های توی آن جلسه را پیش پیش ببین و به او بگو که چقدر از این کارت پشیمانی و تصورش را هم نمی توانی بکنی که منجر به اخراجت شود و بگو برای به اینجا رسیدن زحمت کشیده ای و این اشتباه همه آینده تو را می تواند خراب کند. خواهش کن فرصت دوباره به تو بدهند و بگو ثابت خواهی کرد که لیاقت این فرصت دوباره را داری.

این لینک را بخوان.


کلیک کن

البته اگر بتوانی استاد درس و یا یک فرد موثر را کمی همراه خودت کنی، معمولا جریمه های سبک تری در نظر گرفته می شود.

عبرت بگیر اما امیدوار بمان.
:72:

با سلام
دوست عزیز همانطور که meinoush بهتون توصیه کرده است شما می توانید به کمک روانپزشک تا اندازه زیادی از این مسائل و افکار را حل کنید.
مزه دنیا به همین سختی هاش هست.
همه ما پسرا، اولش دوست نداریم سربازی برویم ولی این شتری که روی همه ما یا اکثر ما می خوابه:311:
همه خانمها هم دوست ندارند درد زایمان بکشند، اما همه یا اکثرشون تن می دهند.:54:
هیچ کدوم نمی خواهیم اشتباه کنیم ، گاهی دچار خطا میشویم.:81:
یه جوری ما بچه های آدم هممون هم دردیم. اینجا هم اگر سری به تاپیک ها بزنی متوجه می شوی که هممون یه جورایی مشکل داریم.

اما کنار این اشک ها لبخند هایی هست که امیدوارمون می کنه.
کنار سختی ها ، راحتی هایی هست که بهمون حال میده.
کنار همه این رنجها لذتهایی هست که ما رو شارژ می کنه.

کنار دریا به جای ترس از موج و آب و ...، کافیه که تنت رو به آب بزنی.:310:

دوست دارم یک فهرستی از چیزهایی که علاقمندی برایمان بنویسی.
چه چیزهایی به تو انرژی و نشاط می ده.
از پدر و مادر و دوستانت بگو
از فیلمهایی که دوست داری
از سرگرمی های که بهت هیجان می ده.
از توانمندیهایت برایمان بگو.

همه ما کلی سرمایه درونمون داریم.
از خودت بیشتر برایمان بگو.
هدفت چیه؟

دوست من اگه اجازه بدی من به عنوان یکی از اعضای سایت که در حال گذروندن خدمت هستم واست صحبت کنم.


اول از خودم بهت بگم تا کلا بدونی چه روحیه ای دارم.
حقیقتش من 23 سالمه و رشته ام کامپیوتره (کاردانی).کارمم برنامه نویسی.اصلا درس خون نبودم و نیستم اما عاشق کارمم و از 14 سالگش شروع کردم.2 تا داداش بزرگ متعهل دارم که جفتشون معاف شدن.
یه پسر بسیار بسیار بد غذا.تاکید می کنم بسیار بد غذا.بد تر از من پیدا نمی کنی.
من به هیچ عنوان عنوانین زیر رو نمی خورم.
میوه، سبزی ، گوشت سفید (مرغ و ماهی) و گوشت قرمز غیر چرخ کرده.و ....


حالا خودت ببین من چقدر تنوع غذایی پایینی دارم.
نه اینکه دوست نداشته باشم بخورم .بلکه مزه هارو خوب احساس نمی کنم و بهم حالت تهوه دست میده.از دوران دانشجویی به بعد کمی بهتر شدم در حد 2 3 تا غذا که به لیستم اضافه شده.
از دوران راهنمایی به بعد وضعیت خوابم به این صورت بود که معمولا تابستونا شبا تا 8 صبح بیدار می موندم پای کامپیوتر و برنامه نویسی (بعد از دبیرستان هر روزی که می تونستم کارم بود.)
بعد ساعت 8 صبح می خوابیدم تا 4 بعد از ظهر.4 بلند میشدم اما گشنم نبود.ساعت 6 7 یه چیزی می خوردم که هم حکم صبحونه رو داشت هم ناهار هم شام.بعد دوباره بیدار می موندم تا فردا صبحش.
این وسط درگیر موسیقی هم شدم که باعث میشد روزی 6 7 ساعتو فقط پای سازم باشم.


حالا خودت حساب کن یه چنین پسری با چنین روحیه ای چطور می تونه بره سربازی.(از ساز و کامپیوترش هم دور باشه).وضع شما که از من بدتر نیست هست ؟
به یه جایی رسیدم که احتیاج به یه تصمیم بزرگ داشتم.
می تونستم دانشجوی دانشگاه آزاد شهرمون بشم (بدون کنکور اونم شمال کشور) و با یکی از دوستای دوران هنرستانم که همون ترم دانشجوی اونجا میشد با هم دوران خوبی رو بگذرونیم.
اما به اقتضای شرایطم انتخاب کردم که با همین وضع برم سربازی و این بار رو از رو دوشم بردارم تا بعدش راحت تر بتونم واسه زندگی ام تصمیم بگیرم.
الان 6 ماه از سربازیم گذشته و دوباره اعتراف می کنم دوران آموزشیم از 3 سال دانشگاهم بهتر گذشت.
اگه بدونی چه خاطراتی واسه من رقم خورد باورت نمیشه.همش خنده بود همش شادی.همش با هم بودن و لذت.چه رژه چه میدون تیر چه صحرا رفتن چه دویدن.همش مثل یه اردو بود.مثل یه دانشگاه نظامی. نه مثل یه کار اجباری.
صبحا از خواب ساعت 5 پا میشدیم.(120 نفر تو یک گروهان و آسایشگاه) و من با اینکه می تونستم تا ساعت 9.5 شب که خاموشی بود بیدار بمونم اما واسه اینکه سرحال پاشم از 8.5 می خوابیدم.
دقیقا 3 روز نشده به اونجا عادت کردم .
باورم نمیشد من که فکر می کردم سربازیم بسیار سخت بگذره اما بسیار خوب و راحت گذشت.چقدر فرمانده ها و افسر وظیفه ها باهامون خوب بودن.شبا موقعی که می خوابیدیم و بچه ها شعر می خوندن کلا می خندیدیم.تمام شبها با لبخند چشمامو می بستم که بخوابم.(اینم بگم که من تو همین زمستون گذشته که از سرد ترین زمستون های چند دهه ی پیش بود اعزام شدم)


تمام اینهارو گفتم که بدونی سربازی رو واسه خودت غول نکنی.
الانم که آموزشی و اون سیستمش تموم شده و 6 ماه از خدمتم گذشته و کارم هم تایپیسته هم بایگان.کلی مطلب راجع به امورات اداری یاد گرفتم.
اتفاقا این محیط به درد برنامه نویسی من هم خورد و دید بهتری واسه طراحی پرتال ها و اتوماسیون های سازمانی بهم داد.از طرفی تو همین محیط با چند تا دیگه از سربازای برنامه نویس آشنا شدم که واقعا پسر های گلی هستنو داریم یه تیم برنامه نویسی تشکیل میدیم واسه انجام پروژه های بزرگتر.
اکثر افرادی که من الان تو خدمت می بینم آدمهایی اند که رفتند دانشگاه که از خدمت در برن بعد دیدن نمیشه در رفت و اومدن سربازی.الان میگن عجب اشتباهی کردیم وقتمونو با رشته ای که دوست نداشتیم تلف کردیم و اگه می دونستیم سربازی اینه 4 سال اون رشته رو نمی خوندیم.
شما هم اگه می تونی ادامه تحصیل بدی که بده.اما هیچوقت واسه در رفتن از سربازی این کارو نکن و بدون به هر حال باید سربازی رو بری.


چون فکر کردم تمام این مشکلات روحی به خاطر فشاریه که از ناحیه ی خدمت سربازی بهت میاد واسه همین خواستم تجربه ی خودمو بهت منتقل کنم.
ما تو پادگان می گفتیم اینجا سربازی نیست اینجا شهربازی است.

دوست عزیز ، خودکشی مشکلات آدم رو از بین نمی بره بلکه تشدیدش میکنه .

فرض کن خودکشی نکنی ، اون وقت چه چیزی رو از دست میدی ؟

فرض کن خودکشی نکنی ، میری سربازی ، دانشگاه ، کار ، آشنایی با یک دختر خوب ، عشق اینها چیزهایی هست که تو بدست میاری .

آیا با بدست آوردن این چیزها در آینده ، چیزی رو از در گذشته دست داده ای ؟

سلام.

با لینکی که آویژه جان دادن، گویا تقلب شما شامل منع موقت از تحصیل می شه، نه اخراج دائم.
پس بعد یه مدت می تونی برگردی دانشگاه.

گفتی رفتی مطب دکتر، شلوغ بوده برگشتی.
دیدی که آدمهای زیادی هستند که مشکل دارند و فرقشون با شما اینه که به جای این که فکر خودکشی باشند،
به این فکر کردن که از یه متخصص کمک بگیرن.

همه ی ما مریض می شیم، گاهی سردرد و معده درد ... نظم جسممون را به هم می ریزه
گاهی هم یه سری عوامل نظم روانمون را مختل می کنه.
تا حالا شنیدی کسی برای این که معده اش درد می کنه خودکشی کنه؟ برات عجیب نیست که چرا نرفته دکتر؟


از شغلهایی که گفتی، انگار بیشتر دوست داری تنها باشی. راننده تریلی، کار در مزرعه و بایگانی.
توی سربازی از این فرصتها برات پیش می آد. شبهایی که تا صبح پاس می دی
یا مث pasta که گفت الان کار بایگانی می کنه
توی هر شرایطی می شه به خواسته ها و علایقمون نزدیک بشیم. حتی توی سربازی.
اینقدر ازش برای خودت غول نساز. یه فرصت هست برای نگاه جدیدی به دنیا و اطرافیانت.

یه نکته دیگه که توی نوشته هات بود،
ظاهرا می گی دوست نداری با دیگران باشی و تنهاییت را ترجیح میدی
اما می بینم که یه دوست داری
که بخاطرش خودت را به خطر می ندازی!

نمی خوام راجع به فلسفه تقلب و کارت باهات بحث کنم
یا این که می گی آدما دروغ می گن ... خب تقلبم یه جور دروغ گفتنه.

اما اگه از یه دید دیگه به کاری که کردی نگاه کنیم، می شه فهمید که دوست خوبی هستی.
سربازی شرایطی هست که به خاطر دوری از خانواده و ... دوستهای خوبی پیدا می کنی.

من از خیلی از آقایون شنیدم که دوران سربازیشون از بهترین دوران زندگیشون بوده.
از اطرافیانت بپرس. بابا، عمو ....

دوست عزیزم میخوای خودکشی کنی؟؟؟تمام تصمیماتو گرفتی؟؟؟یعنی چیزی یا کسی رو نداری که بخاطرش بخوای صبر کنی؟؟؟:43:
من هم یه زمانی فکر میکردم دنیا فاسد شده است و من نمیتونم توش زندگی کنم.راست میگی سربازی خیلی سخته،خیلی.شکنجه ات میکنن ناخوناتو میکشن سرب میریزن حلفت.
تو که از سربازی میترسی بهتره به خودت نگی مرد.زن هم نگو چون خیلی از زنها هم خیلی مردن.
دوستان میگن برو روانپزشک ولی فک نکنم بشه چون فک نکنم تا سره کوچتون بتونی بری نکنه لولو بیاد بخورتت!!!

راههای خودکشی زیادی هست ولی بهترین راهش استفاده از اسلحه گرمه.صبر کن بری سربازی بعد یک تیر به مغزت بزن.پس تا اونموقع زندگی کن بعدا راجبش فکر میکنی.بیخیال بابا حالا فعلا زوده سربازی بردنت خودکشی میکنی.کار هم که شهر پره کاره.همه میتونن ویزیتور شن!در آمدش هم خوبه

نقل قول:

---

راههای خودکشی زیادی هست ولی بهترین راهش استفاده از اسلحه گرمه.صبر کن بری سربازی بعد یک تیر به مغزت بزن

---

در مورد اینم تحقیق کردم ولی میترسم.اگر گلوله مشقی باشه توسر گیر میکنه بعد یهو منفجر میشه درد وحشتناکی داره

نقل قول:

---

بیخیال بابا حالا فعلا زوده سربازی بردنت خودکشی میکنی

---

من ک فقط برای سربازی نمیخوام خوکشی کنم دوست عزیز!مشکلات دیگه ای هم هست و دارم.

برو یه روانپزشک. اگه افسردگی باشه با قرص درست می شه حالت. واسه چی دور خودت می چرخی؟
خوب روانپزشک رفتن چه عیبی داره؟

سلام
چرا بیچاره؟ اسمی بهتر تو این دنیا پیدا نمیشد؟ برای چی اینجا اومدی؟ بخاطر پیدا کردن راه چاره. درسته؟ نوشتی بزرگترین مشکلت اینه که میترسی. اما در نوشته ها نوعی تنبلی هم به چشم میاد.
چند تا نکته به ذهن من میرسه : اول از همه اینکه فکر میکنی دنیای شما مثل اینکه با دنیای همه آدما متفاوته. اگر اینطور باشه ، باید بگم نگاهته که متفاوته. مثلا هیچ درک درستی از گلوله مشقی نداری. دوست خوبم گلوله مشقی تنها صدا داره. چیش تو سرت گیر میکنه و منفجر میشه. گلوله مشقی یه ترقه نظامیه و اصلا مرمی نداره. همین و بس.
بگذریم. ببین ، همه ما یه وقتایی میترسیم. یکی از سوسک میترسه ، یکی از بی پولی ، یکی از رسوایی ، یکی از جنگ و مرگ ، شما از درد ، من از ارتفاع ، یکی هم از تسلیم شدن و باختن.
بهترین کاری که میتونیم بکنیم اینه که مثل یه مبارز رو در روی ترسمون بایستیم. چشم تو چشمش. فکر کنیم روی تشک المپیک با این ترسمون حریف شدیم و برای کسب مدال طلا باید شکستش بدیم. دستمون رو مشت کنیم ، دندونمون رو به هم فشار بدیم و با یه نفس عمیق تو سینه با خودمون عهد کنیم که "این من نیستم که بازنده این مسابقه میشه. باید از این جنگ پیروز بیرون بیام."
شما از درد میترسی. حق داری . درد چیز ناخوشایندیه. دقت کردی جوشکارا موقع کار ذرات ریز مذاب روی بدنشون میریزه اما عکس العملی نشون نمیدن. فکر میکنی نمی سوزن. نه اونا هم میسوزن. اما با تمرین آستانه تحمل دردشون رو بالا بردن. اما من و شما فکر می کنیم پوستشون کلفت شده.
مدیر همدردی اشاره خوبی کردکه این دنیا علاوه بر چیزهای تلخش خوبی هایی هم داره که برامون قابل تحملش میکنه. به عقیده من برای بدست آوردن چیزهایی که دوست داری تلاش کن. مثلا نوشتی به مزرعه داری علاقه مندی. من جات بودم فعلا به صورت پاره وقت میرفتم تو یه گل فروشی مشغول به کار میشدم. تا همین شروع کوچیک پله ای بشه برای هدف بزرگتر مثلا داشتن یه مزرعه پرورش گل.
حرف آخرم اینه که بدترین چیز در دنیا تسلیم شدنه. هیچ کس برای یه بازنده هورا نمیکشه. مگر اینکه باختی از روی مردانگی و سربلندی داشته باشه.
بازنده نباش دوست من.

دوستان! رفتن پیش روانپزشک سودی نداره.تنها راه نجات خودکشی است.مثلااگه قرص خودشی باشه که فضا نوردا ازش استفاده میکنند خوبه شنیدم که درد نداره ولی قرص برنج درد داره.

کسی میدونه چطوری میشه این قرص رو تهیه کرد؟

راستی یک چیزی که نگفتم به شما میگم شاید بیشتر منو بشناسید.یکی از فکرایی که کردم اینه که مثل قاتلان زنجیره ای اطرافیانو بکشم.البته فکر پلیدیه ولی اینجوری یک هدفی برای زندگیم مشخص کردم اینجوری میتونم از ادمای دروغگو انتقام بگیرم.اما احساس میکنم شاید واقع ادمای بدی نباشند!!! و فقط به من دروغ گفتن و دوم اینکه دیگران بهشون احتیاج داشته باشند):

خب میبینید؟ خودکشی بهترین راه است. البته نمیخواستم بگم اما افکارم رو نوشتم):

سلام ba chare 23 گرامی
اومدی نسازیا!!!
همه ما رفتیم سربازی تو ولی میخوای جر بزنی
همه ما بدون تقلب درس خوندیم. حالا تو به خاطر تقلبت می خوای جر بزنی
فکر آسب رسوندن به خودت بودی اومدی تاپیک زدی، اما حالا عنوان تاپیک رو بی خیال شدی، می خوایی بری تو کارهای زنجیره ای!!!

من هم که خدا نکرده مدیر تالار هستیم، قدم رنجه کردیم برات پست زدیم، به همه جواب دادی، ما رو بی خیال شدی و جواب ندادی... ، من الانه که دچار خود کم پست بینی بشم برم یه بلایی سر خودم بیارم. حالا جواب ندادی، هیچی ، آخه جوانمرد یه تشکری پا پست ما می زدی تا متوجه میشدم اصلا منو دیدی!!!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی

با سلام
دوست عزیز همانطور که meinoush بهتون توصیه کرده است شما می توانید به کمک روانپزشک تا اندازه زیادی از این مسائل و افکار را حل کنید.
مزه دنیا به همین سختی هاش هست.
همه ما پسرا، اولش دوست نداریم سربازی برویم ولی این شتری که روی همه ما یا اکثر ما می خوابهhttp://www.hamdardi.net/images/smilies/311.gif
همه خانمها هم دوست ندارند درد زایمان بکشند، اما همه یا اکثرشون تن می دهند.http://www.hamdardi.net/images/smilies/54.gif
هیچ کدوم نمی خواهیم اشتباه کنیم ، گاهی دچار خطا میشویم.http://www.hamdardi.net/images/smilies/81.gif
یه جوری ما بچه های آدم هممون هم دردیم. اینجا هم اگر سری به تاپیک ها بزنی متوجه می شوی که هممون یه جورایی مشکل داریم.

اما کنار این اشک ها لبخند هایی هست که امیدوارمون می کنه.
کنار سختی ها ، راحتی هایی هست که بهمون حال میده.
کنار همه این رنجها لذتهایی هست که ما رو شارژ می کنه.

کنار دریا به جای ترس از موج و آب و ...، کافیه که تنت رو به آب بزنی.http://www.hamdardi.net/images/smilies/310.gif

دوست دارم یک فهرستی از چیزهایی که علاقمندی برایمان بنویسی.
چه چیزهایی به تو انرژی و نشاط می ده.
از پدر و مادر و دوستانت بگو
از فیلمهایی که دوست داری
از سرگرمی های که بهت هیجان می ده.
از توانمندیهایت برایمان بگو.

همه ما کلی سرمایه درونمون داریم.
از خودت بیشتر برایمان بگو.
هدفت چیه؟

---

به ما هم جواب بِدی بد نیستااااا
آخه بگو این باچاره 23 تو دنیا چه کار می کنه؟! چی دوست داره؟! تا حالا چکار می کرده!
باید اندازه 22 سال حرف داشته باشی. خسیس بازی در نیار حداقل به اندازه چند دقیقه از خودت برامون ریزتر و جزئی تر بگو

برای مرگ دیر نمیشه.
ما همه از وقتی به دنیا آمدیم تو صف هستیم.:54:
زنبیلتو بگذار منتظر باش، تو نوبت هم نزن، لطفاااً:311:

.
تقصیر مرورگر بود که مریض شده بود و نمیشد تشکر کرد تا میبردی بالا میامد پایین!

خیلی سخته که بخوام از خودم بگم .درونگر هستم شدید .فیلم های جنایی ه داخلش قتل های مرموز میشه میبینم.از دوستانم بگم.من هیچ دوستی ندارم..یکی دارم که اونم مثل خودم است.او هم علاقه ای به ادامه زندگی ندارد.توانمندی؟؟؟): من هیچ توانمندی ندارم.

برعکسش در جمع من نمیتونم هیچ کاری انجام بدم.کسی که یک ترم دانشگاه با سختی میره چطور توقع دارید سربازی بره.مشکل من فقط سربازی نیست


الان ماه رمضان است.حاضرم همه ی روزهای سال رو روزه بگیرم ولی برم توی غاری و مثل مرتاض ها از اجتماع دور باشم این هدف منه

خب خودکشی کن خودکشی مغزی یعنی تو الان خودکشی رو می خوای و نیستی رو و راضی به مرتاض بازی هم هستی
خب حرفی نیست ذهنی خودکشی و خودت رو ملزم به انجام کار اجتماعی ولو رایگان حتی انجام بده سیزیف بار زندگی کن
هر روز قدرتمند تر میشی در پس خانه هرروز بیمارتر هرروز کاری انجام بده ذهنت را خودکشی کن عملی انجام بده بگذار هرچقدر که می خواهد زندگی در نظرت پوچ باشد ولی تو رابطه خودت را با جهانت با اطرافت تغییر بده هرروز عملی انجام بده برا اجتماع...

ممنون بابت نظرت ای کاش بیشتر توضیح میدادی .

سلام
دوست گرامی
معلومه اهل هنر و سینمایی
من چند سال پیش یک فیلم بسیار زیبا دیدم به نام مه
فیلم مه(the mist)

داستان از این قراره که در یک شهر بصورت ناگهانی مه عظیمی تمام شهر رو فرا میگیره که از یک پادگان نظامی انتشار پیدا کرده بود (یه چیزی تو مایه های طوفان گرد و غباری که چند روز پیش ناگهانی تهران رو در بر گرفت)
و عده ای از مردم به یک فروشگاه پناه میبرن
و متوجه میشن همراه مه موجودات بسیار ترسناک و هیولا های وحشتناکی وارد شهر شدند و از قضا بواسطه روزنه هایی که داخل فروشگاه بوده چند تا از اونها وارد فروشگاه شدند و نمیتونن به شکل کامل ببینند که هیولاها چه شکلی هستند اما موقعی که هر از گاهی یکی از افراد رو شکار میکنند با قسمت های بسیار وحشتناکی از بدن اون هیولا ها مواجه میشند

موجودات شروع میکنند به شکار افرادی که داخل فروشگاه هستند و این رنج و مشکلاتی که بوجود میاد بسیار درناک و برای بعضی افراد غیر قابل مواجه هستش و خیلی ها مستاصل و ناامید میشن اما قهرمان داستان که بچه اش همراهشه همچنان مصمم و با امید به فکر رهایی و فرار از دست اونهاست

برای همین یک عده ترجیح میدند که از فروشگاه فرار کنن و قهرمان اول فیلم هم جز آنهاست که با بچه اش و چند نفر دیگه فرار میکنه

در حالی که با ماشین مشغول عبور از جاده هستند متوجه میشن که مه فقط در همون حوالی نبوده و کلی انسان توسط این حیوانات در خیابان دریده شدند و هر چی جلو تر میرند بیشتر با این صحنه ها مواجه میشند

اما بعد از مدتی بنزین ماشین تموم میشه و اونها داخل ماشینی گیر می افتند که مه اطرافشو گرفته و باید آماده بشند تا یک هیولا بزودی ماشین رو خراب کنه و به سرنوشت دیگران دچار بشند

بشدت امیدشون رو میبازند و دیگه حسابی مستاصل و درمانده میشن

در نهایت قهرمان داستان تفنگشو از جیبش در میاره و افرادی که همراهش هستند رو میکشه منجمله پسرش رو تا کمتر رنج بکشند

بعد تفنگ رو روی مغز خودش میزاره تا خودش رو هم یکشه (قطعا اون آدم شرایط سخت تری از تو رو متحمل بوده و تا به اینجای کار نمیشه ازش خرده گرفت)

مرد دستشو روی ماشه تفنگ میبره و شلیک میکنه اما گلوله ای داخل تفنگ نمونده که خودشو بکشه

برای همین چون چیزی برای از دست دادن نداره از ماشین خارج میشه و داد میزنه و از هیولا ها میخواد که بهش حمله کنند و اونو بکشند و متوجه میشه صدایی داره از دور میاد

اما صدا مربوط به کامیونه نه هیولا
چند کامیونی نیرو های ارتش وارد فضای کادر میشن و اسپری هایی به محیط پخش میکنند که مه رو از بین میبره و فضا رو پاکسازی میکنند

مشخص میشه اون موجودات و اون فضای وحشتناک حاصل یک آزمایش کنترل نشده ارتش آمریکا بوده و حالا با دارویی که ساختند تمام هیولا ها رو دارند از بین میبرند

در همین حال اون مرد تفنگ رو میذاره کنار و بهت زده به همه چیز نگاه میکنه و به فاجعه ای که مرتکب شده بود و کشتن بچه اش و افراد دیگه ای که با خودش بودند و تصمیمی که برای خودش گرفته بود فکر میکنه
.................................................. .............................
نمیدونم یک کارگردان (به قول ما هالیوودی) چطور باید نشون میداد که خودکشی پایان مشکلات و راه حل نیست حتی اگر مشکلاتی در زندگی ما باشه که یک لحظه هم نمیتونیم با اونها کنار بیاییم

من بعد از دیدن اون فیلم درس بزرگی گرفتم که باید تا آخرین لحظه امید داشت حتی در بدترین و وحشتناک ترین شرایطی که خارج از توان ما و ظرفیت ما برای مقابله با اونهاست نباید ناامید بشیم

دوست عزیز برای هر مشکلی قطعا یک راه حل وجود داره و حتی وقتی خودت و دیگران ازت قطع امید میکنند و دیگه راهی نداری نباید نا امید بشی چون خدا هست

چون خدا از روح خودش در تو دمیده پس مشکلات و ناتوانی بی معنیه
....
خود من بارها تمایل به خودکشی داشتم ام چند عامل منو بازداشته
اول پدر مادر خواهر برادرمم ، قطعا اگر من با خودکش از زیر بار مشکلات فرار کنم و راحت بشم مشکل جدیدی برای اونها بوجود میارم و اونها رو خیلی آسیب پذیر تر میکنم

چونخود اونها به قدر کافی درگیر مشکلات خاص خودشون هستند و همه با هم داخل این مه زندگی میکنیم ولی من با کشتم خودم اونها رو ناامید میکنم و تا اخر عمر دچار زجر میکنم

نمیدونم مادرم که اینهمه منو دوست داره چطور باید با این ماجرا کنار بیاد
فقط اونها نیستند دوستان و اطرافیانم رو هم نا امید میکنم

من حتی اگر بیمار سرطانی باشم که چند روز دیگه قراره از دنیا برم باید به اطرافیانم روحیه تزریق کنم که مرگ من اثر بدی روی اونها نذاره

ثانیا خداوند در قرآن از خودکشی خیلی بد یاد کرده و مردم رو به صبر در برابر مشکلات تشویق کرده

قطعا ما بخاطر هدف خاصی پا به این کره خاکی گذاشتیم و اون هدف فقط امتحان کردن واکنش ما در برابر مشکلات بوده

خدا در قران میفرماید : همراه هر سختی آسانی هست
شاید اگر قهرمان اون فیلم ایمانش رو به خدا قوی تر میکرد هیچوقت دست به اونکار نمیزد و الان همراه بچه اش و دیگران از پایان مشکلات لذت میبرد

بعضی مشکلات برای این هستند که ما قدر نعمت هایی که در اختبارمونه رو بدونیم و ازوشن لذت ببریم

این زندگی با یک چشم به هم زدن تموم میشه و نباید عجله کنیم
نمیدونم چند سالته ولی قطعا اگه به گذشته نگاه کنی متوجه میشی مثل برق و باد و با یک چشم به هم زدن بیست و خورده ای از زندگیت رفته بدون اینکه ذره ای از سختی ها یا رفاهش رو یادت باشه

مطمئنا با یک پلک زدن دیگه به پیری میرسی و در نهایت اتفاقی که منتظر همه ماست سراغمون میاد

خدا در قرآن عنوان میکنه که بعضی از مردم بجای اینکه تلاش کنند توشه مناسبی مهیا کنند عذاب رو به تعجیل میخواهند و اکثر ما هم همینطور هستیم و مدام دم از مرگ و راحت شدن میزنیم

و چشممون رو به همه نعمت ها میبندیم و یک لحظه به این فکر نمیکنیم که قراره در یک دنیای دیگه با نعمت های بیشمار و زمان بینهایت زندگی کنیم

دنیا مثل کنکوره
همش فکر میکنیم که کسی که درس میخونه و زحمت میکشه داره وقتشو تلف میکنه و ما نمیتونیم رتبه خوب بیاریم پس بهتره درس نخونیم و تلاش نکنیم و خودمونو خسته نکنیم
مدام از سختی که متحمل میشیم مینالیم و دعا میکنیم که زودتر زمان کنکور فرا برسه تا امتحان بدیم و نتایجمون بیاد و راحت بشیم

اما یک هفته مونده به امتحان همش دعا میکنیم کاش بیشتر وقت داشتیم و بیشتر تلاش میکردیم

و وقتی که نتایج میاد متوجه سیستم دقیق تصحیح اوراق میشیم که حتی به اندازه یک سوزن هم به کسی ظلم نشده و هر کسی زحمت کشیده مزد تک تک زحماتشو گرفته

خیلیهامون رد شدیم
خیلیهامون ضعیف عمل کردیم و قراره چند سال رشته ای درس بخونیم که اصلا دوسش نداشتیم
و خیلیهامون هم بهترین رشته رو قبول شدند

وقتی که جوونیم دعا میکنیم هر چه زودتر زندگیمون تموم بشه
وقتی که پیر میشیم دعا میکنیم کاش توی جوونی عملکرد بهتری داشتیم و اینطوری هدرش نمیدادیم
وقتی که روحمون از تنمون جدا میشه با هزار ناله و شیون از خدا میخواهیم که اجازه بده برگردیم و کارهای ناتموممون رو انجام بدیم

و وقتی کارنامه اعمالمون بیاد متوجه میشیم چقدر ضعیف کار کردیم

(خود من به عینه در خواب لحظه ای رو دیدم که شبیه جدا شدن روح از تنم بود و اون لحظه تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که فریاد میزدم خدایا منو ببخش ، شاید با بیدار شدنم از خواب خدا یک فرصت دیگه به من داده !!!)

قدر همه چی رو بدون ، نعمت ها ، اطرافیان ، عمر ، جوونی و فرصت این دنیا

.................................................. .........................
من که منبر رفتم فیلمم برات گذاشتم پس بذار یه مثال فوتبالی هم برات بزنم تا همه حرف های نگفتم رو زده باشم

تیم کاستاریکا در گروه مرگ رقابت های فوتبال جام جهانی بود با تیم های اروگوئه و انگلیش و ایتالیا که هر کدوم بخت اول قهرمانی بودند

اگر اون تیم مثل تو فکر میکرد شاید اصلا در مسابقات شرکت نمیکرد

اما تک تک بازیکن های اون تیم به خدا ایمان داشتند و میدونستند که اگه به اندازه یک سر سوزن تلاش کنند خدا پاداششون رو میده

پس یک لحظه خودشونو نباختن و مرد و مردونه با خودشون عهد بستند که تمام غولهایی که در گرو هشون هست رو کنار میزنند و صعود میکنند

انقدر جسارت داشتند که بعنوان تیم اول صعود کردند و امروز هم از یک شانزدهم رد شدند تا جز 8 تیم برتر جام قرار بگیرند

شاید نتونن قهرمان بشند ولی جسارت و شجاعتشون تا مدت ها سر زبان همه خواهد بود

دیگه نمیدونم چی باید بگم

امیدوارم پر حرفی منو ببخشی

موفق باشی دوست عزیز

- - - Updated - - -

سلام
دوست گرامی
معلومه اهل هنر و سینمایی
من چند سال پیش یک فیلم بسیار زیبا دیدم به نام مه
فیلم مه(the mist)

داستان از این قراره که در یک شهر بصورت ناگهانی مه عظیمی تمام شهر رو فرا میگیره که از یک پادگان نظامی انتشار پیدا کرده بود (یه چیزی تو مایه های طوفان گرد و غباری که چند روز پیش ناگهانی تهران رو در بر گرفت)
و عده ای از مردم به یک فروشگاه پناه میبرن
و متوجه میشن همراه مه موجودات بسیار ترسناک و هیولا های وحشتناکی وارد شهر شدند و از قضا بواسطه روزنه هایی که داخل فروشگاه بوده چند تا از اونها وارد فروشگاه شدند و نمیتونن به شکل کامل ببینند که هیولاها چه شکلی هستند اما موقعی که هر از گاهی یکی از افراد رو شکار میکنند با قسمت های بسیار وحشتناکی از بدن اون هیولا ها مواجه میشند

موجودات شروع میکنند به شکار افرادی که داخل فروشگاه هستند و این رنج و مشکلاتی که بوجود میاد بسیار درناک و برای بعضی افراد غیر قابل مواجه هستش و خیلی ها مستاصل و ناامید میشن اما قهرمان داستان که بچه اش همراهشه همچنان مصمم و با امید به فکر رهایی و فرار از دست اونهاست

برای همین یک عده ترجیح میدند که از فروشگاه فرار کنن و قهرمان اول فیلم هم جز آنهاست که با بچه اش و چند نفر دیگه فرار میکنه

در حالی که با ماشین مشغول عبور از جاده هستند متوجه میشن که مه فقط در همون حوالی نبوده و کلی انسان توسط این حیوانات در خیابان دریده شدند و هر چی جلو تر میرند بیشتر با این صحنه ها مواجه میشند

اما بعد از مدتی بنزین ماشین تموم میشه و اونها داخل ماشینی گیر می افتند که مه اطرافشو گرفته و باید آماده بشند تا یک هیولا بزودی ماشین رو خراب کنه و به سرنوشت دیگران دچار بشند

بشدت امیدشون رو میبازند و دیگه حسابی مستاصل و درمانده میشن

در نهایت قهرمان داستان تفنگشو از جیبش در میاره و افرادی که همراهش هستند رو میکشه منجمله پسرش رو تا کمتر رنج بکشند

بعد تفنگ رو روی مغز خودش میزاره تا خودش رو هم یکشه (قطعا اون آدم شرایط سخت تری از تو رو متحمل بوده و تا به اینجای کار نمیشه ازش خرده گرفت)

مرد دستشو روی ماشه تفنگ میبره و شلیک میکنه اما گلوله ای داخل تفنگ نمونده که خودشو بکشه

برای همین چون چیزی برای از دست دادن نداره از ماشین خارج میشه و داد میزنه و از هیولا ها میخواد که بهش حمله کنند و اونو بکشند و متوجه میشه صدایی داره از دور میاد

اما صدا مربوط به کامیونه نه هیولا
چند کامیونی نیرو های ارتش وارد فضای کادر میشن و اسپری هایی به محیط پخش میکنند که مه رو از بین میبره و فضا رو پاکسازی میکنند

مشخص میشه اون موجودات و اون فضای وحشتناک حاصل یک آزمایش کنترل نشده ارتش آمریکا بوده و حالا با دارویی که ساختند تمام هیولا ها رو دارند از بین میبرند

در همین حال اون مرد تفنگ رو میذاره کنار و بهت زده به همه چیز نگاه میکنه و به فاجعه ای که مرتکب شده بود و کشتن بچه اش و افراد دیگه ای که با خودش بودند و تصمیمی که برای خودش گرفته بود فکر میکنه
.................................................. .............................
نمیدونم یک کارگردان (به قول ما هالیوودی) چطور باید نشون میداد که خودکشی پایان مشکلات و راه حل نیست حتی اگر مشکلاتی در زندگی ما باشه که یک لحظه هم نمیتونیم با اونها کنار بیاییم

من بعد از دیدن اون فیلم درس بزرگی گرفتم که باید تا آخرین لحظه امید داشت حتی در بدترین و وحشتناک ترین شرایطی که خارج از توان ما و ظرفیت ما برای مقابله با اونهاست نباید ناامید بشیم

دوست عزیز برای هر مشکلی قطعا یک راه حل وجود داره و حتی وقتی خودت و دیگران ازت قطع امید میکنند و دیگه راهی نداری نباید نا امید بشی چون خدا هست

چون خدا از روح خودش در تو دمیده پس مشکلات و ناتوانی بی معنیه
....
خود من بارها تمایل به خودکشی داشتم ام چند عامل منو بازداشته
اول پدر مادر خواهر برادرمم ، قطعا اگر من با خودکش از زیر بار مشکلات فرار کنم و راحت بشم مشکل جدیدی برای اونها بوجود میارم و اونها رو خیلی آسیب پذیر تر میکنم

چونخود اونها به قدر کافی درگیر مشکلات خاص خودشون هستند و همه با هم داخل این مه زندگی میکنیم ولی من با کشتم خودم اونها رو ناامید میکنم و تا اخر عمر دچار زجر میکنم

نمیدونم مادرم که اینهمه منو دوست داره چطور باید با این ماجرا کنار بیاد
فقط اونها نیستند دوستان و اطرافیانم رو هم نا امید میکنم

من حتی اگر بیمار سرطانی باشم که چند روز دیگه قراره از دنیا برم باید به اطرافیانم روحیه تزریق کنم که مرگ من اثر بدی روی اونها نذاره

ثانیا خداوند در قرآن از خودکشی خیلی بد یاد کرده و مردم رو به صبر در برابر مشکلات تشویق کرده

قطعا ما بخاطر هدف خاصی پا به این کره خاکی گذاشتیم و اون هدف فقط امتحان کردن واکنش ما در برابر مشکلات بوده

خدا در قران میفرماید : همراه هر سختی آسانی هست
شاید اگر قهرمان اون فیلم ایمانش رو به خدا قوی تر میکرد هیچوقت دست به اونکار نمیزد و الان همراه بچه اش و دیگران از پایان مشکلات لذت میبرد

بعضی مشکلات برای این هستند که ما قدر نعمت هایی که در اختبارمونه رو بدونیم و ازوشن لذت ببریم

این زندگی با یک چشم به هم زدن تموم میشه و نباید عجله کنیم
نمیدونم چند سالته ولی قطعا اگه به گذشته نگاه کنی متوجه میشی مثل برق و باد و با یک چشم به هم زدن بیست و خورده ای از زندگیت رفته بدون اینکه ذره ای از سختی ها یا رفاهش رو یادت باشه

مطمئنا با یک پلک زدن دیگه به پیری میرسی و در نهایت اتفاقی که منتظر همه ماست سراغمون میاد

خدا در قرآن عنوان میکنه که بعضی از مردم بجای اینکه تلاش کنند توشه مناسبی مهیا کنند عذاب رو به تعجیل میخواهند و اکثر ما هم همینطور هستیم و مدام دم از مرگ و راحت شدن میزنیم

و چشممون رو به همه نعمت ها میبندیم و یک لحظه به این فکر نمیکنیم که قراره در یک دنیای دیگه با نعمت های بیشمار و زمان بینهایت زندگی کنیم

دنیا مثل کنکوره
همش فکر میکنیم که کسی که درس میخونه و زحمت میکشه داره وقتشو تلف میکنه و ما نمیتونیم رتبه خوب بیاریم پس بهتره درس نخونیم و تلاش نکنیم و خودمونو خسته نکنیم
مدام از سختی که متحمل میشیم مینالیم و دعا میکنیم که زودتر زمان کنکور فرا برسه تا امتحان بدیم و نتایجمون بیاد و راحت بشیم

اما یک هفته مونده به امتحان همش دعا میکنیم کاش بیشتر وقت داشتیم و بیشتر تلاش میکردیم

و وقتی که نتایج میاد متوجه سیستم دقیق تصحیح اوراق میشیم که حتی به اندازه یک سوزن هم به کسی ظلم نشده و هر کسی زحمت کشیده مزد تک تک زحماتشو گرفته

خیلیهامون رد شدیم
خیلیهامون ضعیف عمل کردیم و قراره چند سال رشته ای درس بخونیم که اصلا دوسش نداشتیم
و خیلیهامون هم بهترین رشته رو قبول شدند

وقتی که جوونیم دعا میکنیم هر چه زودتر زندگیمون تموم بشه
وقتی که پیر میشیم دعا میکنیم کاش توی جوونی عملکرد بهتری داشتیم و اینطوری هدرش نمیدادیم
وقتی که روحمون از تنمون جدا میشه با هزار ناله و شیون از خدا میخواهیم که اجازه بده برگردیم و کارهای ناتموممون رو انجام بدیم

و وقتی کارنامه اعمالمون بیاد متوجه میشیم چقدر ضعیف کار کردیم

(خود من به عینه در خواب لحظه ای رو دیدم که شبیه جدا شدن روح از تنم بود و اون لحظه تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که فریاد میزدم خدایا منو ببخش ، شاید با بیدار شدنم از خواب خدا یک فرصت دیگه به من داده !!!)

قدر همه چی رو بدون ، نعمت ها ، اطرافیان ، عمر ، جوونی و فرصت این دنیا

.................................................. .........................
من که منبر رفتم فیلمم برات گذاشتم پس بذار یه مثال فوتبالی هم برات بزنم تا همه حرف های نگفتم رو زده باشم

تیم کاستاریکا در گروه مرگ رقابت های فوتبال جام جهانی بود با تیم های اروگوئه و انگلیش و ایتالیا که هر کدوم بخت اول قهرمانی بودند

اگر اون تیم مثل تو فکر میکرد شاید اصلا در مسابقات شرکت نمیکرد

اما تک تک بازیکن های اون تیم به خدا ایمان داشتند و میدونستند که اگه به اندازه یک سر سوزن تلاش کنند خدا پاداششون رو میده

پس یک لحظه خودشونو نباختن و مرد و مردونه با خودشون عهد بستند که تمام غولهایی که در گرو هشون هست رو کنار میزنند و صعود میکنند

انقدر جسارت داشتند که بعنوان تیم اول صعود کردند و امروز هم از یک شانزدهم رد شدند تا جز 8 تیم برتر جام قرار بگیرند

شاید نتونن قهرمان بشند ولی جسارت و شجاعتشون تا مدت ها سر زبان همه خواهد بود

دیگه نمیدونم چی باید بگم

امیدوارم پر حرفی منو ببخشی

موفق باشی دوست عزیز

- - - Updated - - -

نوشته من بقدر کافی طولانی بود ... مثل تخم مرغ دو زرده هم شد و دوبار تکرار شد!!!!!!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط معاون کلانتر

سلام
دوست گرامی
معلومه اهل هنر و سینمایی
من چند سال پیش یک فیلم بسیار زیبا دیدم به نام مه
فیلم مه(the mist)

داستان از این قراره که در یک شهر بصورت ناگهانی مه عظیمی تمام شهر رو فرا میگیره که از یک پادگان نظامی انتشار پیدا کرده بود (یه چیزی تو مایه های طوفان گرد و غباری که چند روز پیش ناگهانی تهران رو در بر گرفت)
و عده ای از مردم به یک فروشگاه پناه میبرن
و متوجه میشن همراه مه موجودات بسیار ترسناک و هیولا های وحشتناکی وارد شهر شدند و از قضا بواسطه روزنه هایی که داخل فروشگاه بوده چند تا از اونها وارد فروشگاه شدند و نمیتونن به شکل کامل ببینند که هیولاها چه شکلی هستند اما موقعی که هر از گاهی یکی از افراد رو شکار میکنند با قسمت های بسیار وحشتناکی از بدن اون هیولا ها مواجه میشند

موجودات شروع میکنند به شکار افرادی که داخل فروشگاه هستند و این رنج و مشکلاتی که بوجود میاد بسیار درناک و برای بعضی افراد غیر قابل مواجه هستش و خیلی ها مستاصل و ناامید میشن اما قهرمان داستان که بچه اش همراهشه همچنان مصمم و با امید به فکر رهایی و فرار از دست اونهاست

برای همین یک عده ترجیح میدند که از فروشگاه فرار کنن و قهرمان اول فیلم هم جز آنهاست که با بچه اش و چند نفر دیگه فرار میکنه

در حالی که با ماشین مشغول عبور از جاده هستند متوجه میشن که مه فقط در همون حوالی نبوده و کلی انسان توسط این حیوانات در خیابان دریده شدند و هر چی جلو تر میرند بیشتر با این صحنه ها مواجه میشند

اما بعد از مدتی بنزین ماشین تموم میشه و اونها داخل ماشینی گیر می افتند که مه اطرافشو گرفته و باید آماده بشند تا یک هیولا بزودی ماشین رو خراب کنه و به سرنوشت دیگران دچار بشند

بشدت امیدشون رو میبازند و دیگه حسابی مستاصل و درمانده میشن

در نهایت قهرمان داستان تفنگشو از جیبش در میاره و افرادی که همراهش هستند رو میکشه منجمله پسرش رو تا کمتر رنج بکشند

بعد تفنگ رو روی مغز خودش میزاره تا خودش رو هم یکشه (قطعا اون آدم شرایط سخت تری از تو رو متحمل بوده و تا به اینجای کار نمیشه ازش خرده گرفت)

مرد دستشو روی ماشه تفنگ میبره و شلیک میکنه اما گلوله ای داخل تفنگ نمونده که خودشو بکشه

برای همین چون چیزی برای از دست دادن نداره از ماشین خارج میشه و داد میزنه و از هیولا ها میخواد که بهش حمله کنند و اونو بکشند و متوجه میشه صدایی داره از دور میاد

اما صدا مربوط به کامیونه نه هیولا
چند کامیونی نیرو های ارتش وارد فضای کادر میشن و اسپری هایی به محیط پخش میکنند که مه رو از بین میبره و فضا رو پاکسازی میکنند

مشخص میشه اون موجودات و اون فضای وحشتناک حاصل یک آزمایش کنترل نشده ارتش آمریکا بوده و حالا با دارویی که ساختند تمام هیولا ها رو دارند از بین میبرند

در همین حال اون مرد تفنگ رو میذاره کنار و بهت زده به همه چیز نگاه میکنه و به فاجعه ای که مرتکب شده بود و کشتن بچه اش و افراد دیگه ای که با خودش بودند و تصمیمی که برای خودش گرفته بود فکر میکنه
.................................................. .............................
نمیدونم یک کارگردان (به قول ما هالیوودی) چطور باید نشون میداد که خودکشی پایان مشکلات و راه حل نیست حتی اگر مشکلاتی در زندگی ما باشه که یک لحظه هم نمیتونیم با اونها کنار بیاییم

من بعد از دیدن اون فیلم درس بزرگی گرفتم که باید تا آخرین لحظه امید داشت حتی در بدترین و وحشتناک ترین شرایطی که خارج از توان ما و ظرفیت ما برای مقابله با اونهاست نباید ناامید بشیم

دوست عزیز برای هر مشکلی قطعا یک راه حل وجود داره و حتی وقتی خودت و دیگران ازت قطع امید میکنند و دیگه راهی نداری نباید نا امید بشی چون خدا هست

چون خدا از روح خودش در تو دمیده پس مشکلات و ناتوانی بی معنیه
....
خود من بارها تمایل به خودکشی داشتم ام چند عامل منو بازداشته
اول پدر مادر خواهر برادرمم ، قطعا اگر من با خودکش از زیر بار مشکلات فرار کنم و راحت بشم مشکل جدیدی برای اونها بوجود میارم و اونها رو خیلی آسیب پذیر تر میکنم

چونخود اونها به قدر کافی درگیر مشکلات خاص خودشون هستند و همه با هم داخل این مه زندگی میکنیم ولی من با کشتم خودم اونها رو ناامید میکنم و تا اخر عمر دچار زجر میکنم

نمیدونم مادرم که اینهمه منو دوست داره چطور باید با این ماجرا کنار بیاد
فقط اونها نیستند دوستان و اطرافیانم رو هم نا امید میکنم

من حتی اگر بیمار سرطانی باشم که چند روز دیگه قراره از دنیا برم باید به اطرافیانم روحیه تزریق کنم که مرگ من اثر بدی روی اونها نذاره

ثانیا خداوند در قرآن از خودکشی خیلی بد یاد کرده و مردم رو به صبر در برابر مشکلات تشویق کرده

قطعا ما بخاطر هدف خاصی پا به این کره خاکی گذاشتیم و اون هدف فقط امتحان کردن واکنش ما در برابر مشکلات بوده

خدا در قران میفرماید : همراه هر سختی آسانی هست
شاید اگر قهرمان اون فیلم ایمانش رو به خدا قوی تر میکرد هیچوقت دست به اونکار نمیزد و الان همراه بچه اش و دیگران از پایان مشکلات لذت میبرد

بعضی مشکلات برای این هستند که ما قدر نعمت هایی که در اختبارمونه رو بدونیم و ازوشن لذت ببریم

این زندگی با یک چشم به هم زدن تموم میشه و نباید عجله کنیم
نمیدونم چند سالته ولی قطعا اگه به گذشته نگاه کنی متوجه میشی مثل برق و باد و با یک چشم به هم زدن بیست و خورده ای از زندگیت رفته بدون اینکه ذره ای از سختی ها یا رفاهش رو یادت باشه

مطمئنا با یک پلک زدن دیگه به پیری میرسی و در نهایت اتفاقی که منتظر همه ماست سراغمون میاد

خدا در قرآن عنوان میکنه که بعضی از مردم بجای اینکه تلاش کنند توشه مناسبی مهیا کنند عذاب رو به تعجیل میخواهند و اکثر ما هم همینطور هستیم و مدام دم از مرگ و راحت شدن میزنیم

و چشممون رو به همه نعمت ها میبندیم و یک لحظه به این فکر نمیکنیم که قراره در یک دنیای دیگه با نعمت های بیشمار و زمان بینهایت زندگی کنیم

دنیا مثل کنکوره
همش فکر میکنیم که کسی که درس میخونه و زحمت میکشه داره وقتشو تلف میکنه و ما نمیتونیم رتبه خوب بیاریم پس بهتره درس نخونیم و تلاش نکنیم و خودمونو خسته نکنیم
مدام از سختی که متحمل میشیم مینالیم و دعا میکنیم که زودتر زمان کنکور فرا برسه تا امتحان بدیم و نتایجمون بیاد و راحت بشیم

اما یک هفته مونده به امتحان همش دعا میکنیم کاش بیشتر وقت داشتیم و بیشتر تلاش میکردیم

و وقتی که نتایج میاد متوجه سیستم دقیق تصحیح اوراق میشیم که حتی به اندازه یک سوزن هم به کسی ظلم نشده و هر کسی زحمت کشیده مزد تک تک زحماتشو گرفته

خیلیهامون رد شدیم
خیلیهامون ضعیف عمل کردیم و قراره چند سال رشته ای درس بخونیم که اصلا دوسش نداشتیم
و خیلیهامون هم بهترین رشته رو قبول شدند

وقتی که جوونیم دعا میکنیم هر چه زودتر زندگیمون تموم بشه
وقتی که پیر میشیم دعا میکنیم کاش توی جوونی عملکرد بهتری داشتیم و اینطوری هدرش نمیدادیم
وقتی که روحمون از تنمون جدا میشه با هزار ناله و شیون از خدا میخواهیم که اجازه بده برگردیم و کارهای ناتموممون رو انجام بدیم

و وقتی کارنامه اعمالمون بیاد متوجه میشیم چقدر ضعیف کار کردیم

(خود من به عینه در خواب لحظه ای رو دیدم که شبیه جدا شدن روح از تنم بود و اون لحظه تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که فریاد میزدم خدایا منو ببخش ، شاید با بیدار شدنم از خواب خدا یک فرصت دیگه به من داده !!!)

قدر همه چی رو بدون ، نعمت ها ، اطرافیان ، عمر ، جوونی و فرصت این دنیا

.................................................. .........................
من که منبر رفتم فیلمم برات گذاشتم پس بذار یه مثال فوتبالی هم برات بزنم تا همه حرف های نگفتم رو زده باشم

تیم کاستاریکا در گروه مرگ رقابت های فوتبال جام جهانی بود با تیم های اروگوئه و انگلیش و ایتالیا که هر کدوم بخت اول قهرمانی بودند

اگر اون تیم مثل تو فکر میکرد شاید اصلا در مسابقات شرکت نمیکرد

اما تک تک بازیکن های اون تیم به خدا ایمان داشتند و میدونستند که اگه به اندازه یک سر سوزن تلاش کنند خدا پاداششون رو میده

پس یک لحظه خودشونو نباختن و مرد و مردونه با خودشون عهد بستند که تمام غولهایی که در گرو هشون هست رو کنار میزنند و صعود میکنند

انقدر جسارت داشتند که بعنوان تیم اول صعود کردند و امروز هم از یک شانزدهم رد شدند تا جز 8 تیم برتر جام قرار بگیرند

شاید نتونن قهرمان بشند ولی جسارت و شجاعتشون تا مدت ها سر زبان همه خواهد بود

دیگه نمیدونم چی باید بگم

امیدوارم پر حرفی منو ببخشی

موفق باشی دوست عزیز

- - - Updated - - -

سلام
دوست گرامی
معلومه اهل هنر و سینمایی
من چند سال پیش یک فیلم بسیار زیبا دیدم به نام مه
فیلم مه(the mist)

داستان از این قراره که در یک شهر بصورت ناگهانی مه عظیمی تمام شهر رو فرا میگیره که از یک پادگان نظامی انتشار پیدا کرده بود (یه چیزی تو مایه های طوفان گرد و غباری که چند روز پیش ناگهانی تهران رو در بر گرفت)
و عده ای از مردم به یک فروشگاه پناه میبرن
و متوجه میشن همراه مه موجودات بسیار ترسناک و هیولا های وحشتناکی وارد شهر شدند و از قضا بواسطه روزنه هایی که داخل فروشگاه بوده چند تا از اونها وارد فروشگاه شدند و نمیتونن به شکل کامل ببینند که هیولاها چه شکلی هستند اما موقعی که هر از گاهی یکی از افراد رو شکار میکنند با قسمت های بسیار وحشتناکی از بدن اون هیولا ها مواجه میشند

موجودات شروع میکنند به شکار افرادی که داخل فروشگاه هستند و این رنج و مشکلاتی که بوجود میاد بسیار درناک و برای بعضی افراد غیر قابل مواجه هستش و خیلی ها مستاصل و ناامید میشن اما قهرمان داستان که بچه اش همراهشه همچنان مصمم و با امید به فکر رهایی و فرار از دست اونهاست

برای همین یک عده ترجیح میدند که از فروشگاه فرار کنن و قهرمان اول فیلم هم جز آنهاست که با بچه اش و چند نفر دیگه فرار میکنه

در حالی که با ماشین مشغول عبور از جاده هستند متوجه میشن که مه فقط در همون حوالی نبوده و کلی انسان توسط این حیوانات در خیابان دریده شدند و هر چی جلو تر میرند بیشتر با این صحنه ها مواجه میشند

اما بعد از مدتی بنزین ماشین تموم میشه و اونها داخل ماشینی گیر می افتند که مه اطرافشو گرفته و باید آماده بشند تا یک هیولا بزودی ماشین رو خراب کنه و به سرنوشت دیگران دچار بشند

بشدت امیدشون رو میبازند و دیگه حسابی مستاصل و درمانده میشن

در نهایت قهرمان داستان تفنگشو از جیبش در میاره و افرادی که همراهش هستند رو میکشه منجمله پسرش رو تا کمتر رنج بکشند

بعد تفنگ رو روی مغز خودش میزاره تا خودش رو هم یکشه (قطعا اون آدم شرایط سخت تری از تو رو متحمل بوده و تا به اینجای کار نمیشه ازش خرده گرفت)

مرد دستشو روی ماشه تفنگ میبره و شلیک میکنه اما گلوله ای داخل تفنگ نمونده که خودشو بکشه

برای همین چون چیزی برای از دست دادن نداره از ماشین خارج میشه و داد میزنه و از هیولا ها میخواد که بهش حمله کنند و اونو بکشند و متوجه میشه صدایی داره از دور میاد

اما صدا مربوط به کامیونه نه هیولا
چند کامیونی نیرو های ارتش وارد فضای کادر میشن و اسپری هایی به محیط پخش میکنند که مه رو از بین میبره و فضا رو پاکسازی میکنند

مشخص میشه اون موجودات و اون فضای وحشتناک حاصل یک آزمایش کنترل نشده ارتش آمریکا بوده و حالا با دارویی که ساختند تمام هیولا ها رو دارند از بین میبرند

در همین حال اون مرد تفنگ رو میذاره کنار و بهت زده به همه چیز نگاه میکنه و به فاجعه ای که مرتکب شده بود و کشتن بچه اش و افراد دیگه ای که با خودش بودند و تصمیمی که برای خودش گرفته بود فکر میکنه
.................................................. .............................
نمیدونم یک کارگردان (به قول ما هالیوودی) چطور باید نشون میداد که خودکشی پایان مشکلات و راه حل نیست حتی اگر مشکلاتی در زندگی ما باشه که یک لحظه هم نمیتونیم با اونها کنار بیاییم

من بعد از دیدن اون فیلم درس بزرگی گرفتم که باید تا آخرین لحظه امید داشت حتی در بدترین و وحشتناک ترین شرایطی که خارج از توان ما و ظرفیت ما برای مقابله با اونهاست نباید ناامید بشیم

دوست عزیز برای هر مشکلی قطعا یک راه حل وجود داره و حتی وقتی خودت و دیگران ازت قطع امید میکنند و دیگه راهی نداری نباید نا امید بشی چون خدا هست

چون خدا از روح خودش در تو دمیده پس مشکلات و ناتوانی بی معنیه
....
خود من بارها تمایل به خودکشی داشتم ام چند عامل منو بازداشته
اول پدر مادر خواهر برادرمم ، قطعا اگر من با خودکش از زیر بار مشکلات فرار کنم و راحت بشم مشکل جدیدی برای اونها بوجود میارم و اونها رو خیلی آسیب پذیر تر میکنم

چونخود اونها به قدر کافی درگیر مشکلات خاص خودشون هستند و همه با هم داخل این مه زندگی میکنیم ولی من با کشتم خودم اونها رو ناامید میکنم و تا اخر عمر دچار زجر میکنم

نمیدونم مادرم که اینهمه منو دوست داره چطور باید با این ماجرا کنار بیاد
فقط اونها نیستند دوستان و اطرافیانم رو هم نا امید میکنم

من حتی اگر بیمار سرطانی باشم که چند روز دیگه قراره از دنیا برم باید به اطرافیانم روحیه تزریق کنم که مرگ من اثر بدی روی اونها نذاره

ثانیا خداوند در قرآن از خودکشی خیلی بد یاد کرده و مردم رو به صبر در برابر مشکلات تشویق کرده

قطعا ما بخاطر هدف خاصی پا به این کره خاکی گذاشتیم و اون هدف فقط امتحان کردن واکنش ما در برابر مشکلات بوده

خدا در قران میفرماید : همراه هر سختی آسانی هست
شاید اگر قهرمان اون فیلم ایمانش رو به خدا قوی تر میکرد هیچوقت دست به اونکار نمیزد و الان همراه بچه اش و دیگران از پایان مشکلات لذت میبرد

بعضی مشکلات برای این هستند که ما قدر نعمت هایی که در اختبارمونه رو بدونیم و ازوشن لذت ببریم

این زندگی با یک چشم به هم زدن تموم میشه و نباید عجله کنیم
نمیدونم چند سالته ولی قطعا اگه به گذشته نگاه کنی متوجه میشی مثل برق و باد و با یک چشم به هم زدن بیست و خورده ای از زندگیت رفته بدون اینکه ذره ای از سختی ها یا رفاهش رو یادت باشه

مطمئنا با یک پلک زدن دیگه به پیری میرسی و در نهایت اتفاقی که منتظر همه ماست سراغمون میاد

خدا در قرآن عنوان میکنه که بعضی از مردم بجای اینکه تلاش کنند توشه مناسبی مهیا کنند عذاب رو به تعجیل میخواهند و اکثر ما هم همینطور هستیم و مدام دم از مرگ و راحت شدن میزنیم

و چشممون رو به همه نعمت ها میبندیم و یک لحظه به این فکر نمیکنیم که قراره در یک دنیای دیگه با نعمت های بیشمار و زمان بینهایت زندگی کنیم

دنیا مثل کنکوره
همش فکر میکنیم که کسی که درس میخونه و زحمت میکشه داره وقتشو تلف میکنه و ما نمیتونیم رتبه خوب بیاریم پس بهتره درس نخونیم و تلاش نکنیم و خودمونو خسته نکنیم
مدام از سختی که متحمل میشیم مینالیم و دعا میکنیم که زودتر زمان کنکور فرا برسه تا امتحان بدیم و نتایجمون بیاد و راحت بشیم

اما یک هفته مونده به امتحان همش دعا میکنیم کاش بیشتر وقت داشتیم و بیشتر تلاش میکردیم

و وقتی که نتایج میاد متوجه سیستم دقیق تصحیح اوراق میشیم که حتی به اندازه یک سوزن هم به کسی ظلم نشده و هر کسی زحمت کشیده مزد تک تک زحماتشو گرفته

خیلیهامون رد شدیم
خیلیهامون ضعیف عمل کردیم و قراره چند سال رشته ای درس بخونیم که اصلا دوسش نداشتیم
و خیلیهامون هم بهترین رشته رو قبول شدند

وقتی که جوونیم دعا میکنیم هر چه زودتر زندگیمون تموم بشه
وقتی که پیر میشیم دعا میکنیم کاش توی جوونی عملکرد بهتری داشتیم و اینطوری هدرش نمیدادیم
وقتی که روحمون از تنمون جدا میشه با هزار ناله و شیون از خدا میخواهیم که اجازه بده برگردیم و کارهای ناتموممون رو انجام بدیم

و وقتی کارنامه اعمالمون بیاد متوجه میشیم چقدر ضعیف کار کردیم

(خود من به عینه در خواب لحظه ای رو دیدم که شبیه جدا شدن روح از تنم بود و اون لحظه تنها کاری که از دستم بر میومد این بود که فریاد میزدم خدایا منو ببخش ، شاید با بیدار شدنم از خواب خدا یک فرصت دیگه به من داده !!!)

قدر همه چی رو بدون ، نعمت ها ، اطرافیان ، عمر ، جوونی و فرصت این دنیا

.................................................. .........................
من که منبر رفتم فیلمم برات گذاشتم پس بذار یه مثال فوتبالی هم برات بزنم تا همه حرف های نگفتم رو زده باشم

تیم کاستاریکا در گروه مرگ رقابت های فوتبال جام جهانی بود با تیم های اروگوئه و انگلیش و ایتالیا که هر کدوم بخت اول قهرمانی بودند

اگر اون تیم مثل تو فکر میکرد شاید اصلا در مسابقات شرکت نمیکرد

اما تک تک بازیکن های اون تیم به خدا ایمان داشتند و میدونستند که اگه به اندازه یک سر سوزن تلاش کنند خدا پاداششون رو میده

پس یک لحظه خودشونو نباختن و مرد و مردونه با خودشون عهد بستند که تمام غولهایی که در گرو هشون هست رو کنار میزنند و صعود میکنند

انقدر جسارت داشتند که بعنوان تیم اول صعود کردند و امروز هم از یک شانزدهم رد شدند تا جز 8 تیم برتر جام قرار بگیرند

شاید نتونن قهرمان بشند ولی جسارت و شجاعتشون تا مدت ها سر زبان همه خواهد بود

دیگه نمیدونم چی باید بگم

امیدوارم پر حرفی منو ببخشی

موفق باشی دوست عزیز

- - - Updated - - -

نوشته من بقدر کافی طولانی بود ... مثل تخم مرغ دو زرده هم شد و دوبار تکرار شد!!!!!!!

---

این فیلم یکی از قشنگ ترین فیلم هایی بود که تاحالا دیدم و توضیحات شما هم بهترین نتیجه گیری بود که تاحالا خوندم که البته خودمم همین نتیجه رو گرفتم. لطفا این فیلم رو بچه ها نبینند ولی بزرگترها حتما باید ببینن.هم از کارگردان و نویسنده این فیلم ممنونم هم شما که اینقدر قشنگ توضیح دادید نقد کردید و نتیجه گیری.
مرسی دوست عزیز:72:

دوست عزیز پسر گل شما اگه میخواستی خودکشی کنی اینجا نمیومدی دردودل کنی. همه ما مشکلاتی داریم بسیار بدتر از تو که حتی فکرشم نمیتونی بکنی. میگم چطوریه تو که از تنهایی خوشت میاد بری پرستار کسانی بشی که از عهده هیچ کاری برنمیان؟ اوناییشون که پولدارن. بری عین یه مادر تروخشکشون کنی زیر پاشونو تمیز کنی سرشونو بشوری مواظب باشی زخم بستر نگیرن ماساژشون بدی هی باهاشون دلت خواست حرف بزنی اگه نخواست هم لال بمون چون اکثرا براشون مهم نیست فقط تا زندن باید یکی مواظب باشه بدتر نشن. خیلی پولدارا هستن بابا مامان یا بچه ی اینطوری دارن و تا زندس حاضرن میلیون ها پول بدن یکی ازشون مراقبت کنه تا وقت مرگشون. تنبل خان خیلی کارا هست که هم تنهایی هم میتونی انجام بدی فقط لوس و تنبلی همین. برو زندگی بقیه رو هم بخون مشکلاتشونو ببین که میزان لوسی و تنبلی خودتو بسنجی.
من مثل یه مادر این حرفارو بهت زدم وگرنه میگفتم به من چه بره هرکاری میلشه بکنه. حتی خودشو بکشه. ولی یه دوست ودلسوز همیشه حقایق تلخ رو برات رو میکنه هرچند برات ناگوار باشه. پس تنبلی و لوسی رو بزار کنار تکون بخور...

خیلی ممنون از کمک های دوستان. من فکر میکنم زندگی من متفاوت از زندگی شما دوستان باشد من مال این دنیا نیستم دنیای من دنیای دیگریست. دنیایی که ادم هایی کمی داخلش است.تنبلی و لوسی نیست!فقط دنیای من فرق میکنه !خوشبختی از ان کسی است که از ادم ها دوری کند.حالا هم این تایپیک را میبندم.چطوری بسته میشود؟ای بابا

خوب یه خبر خیلی بد میخوام بهت بدم، با خودکشی نه تنها از اون خود بدی که این قدر از اون منزجری دور نمی شی بلکه با اون خیلی بیشتر هم آغوش میشی.آدمی که میخواد خود کشی کنه به خاطر این نیست که بودن خودش رو نمیخواد به این خاطر که نحوه بودن درحال حاضرش رو نمیخواد ولی با اشتباه فکر میکنه مرگ پایان بودنشه در حالی که وقتی از بند بدنت رها میشی حس ها در وجودت بسیار قوی تر میشه و بیشتر با اون چیزی که ازش این جوری داری فرار میکنی روبرو میشی وبیشتر درکش میکنی و درنتیجه بسیار بیشتر از بودن در اون حالت رنج خواهی کشید.
یه مثال خیلی روشنش توی خواب هست . توی خواب نفس ما توجهش رونسبت به بدن خیلی کم میکنه و در حالت بی زمان میره .نمی دونم تا حالا توی خواب ترسیدی یا نه ولی اگه دیده باشی حتما درک کردی که اون ترس خیلی از ترس هایی که توی بیداری عمیق تر و سخت تره.
خوب حالا باید برات از مرگ و خودت بگم.تو اگه دستت قطع بشه به خودت میگی دستم قطع شد و ناظر قطع شدن دستت هستی و میبینی که دستت قطع شده.حالا اگه کسی ازت بپرسه تو کی هستی آیا از نبودن دستت احساس کمبود هویت میکنی .نه ،میگی من، من هستم و دستم جزیی از بدنم بود.حالا اگه پاهات قطع بشه چی ؟درسته که چون پاهات بخشی از جسمت هستن و اونارو دوست داری ولی با کم شدن نصف وزن بدنت نمیگی من حالا دیگه نیم من هستم ؟دوباره وضعت همونه میگی من ،من هستم ولی پاهایی که مربوط به جسسم بود حالا دیگه نیستن.
حالا فرض کن سرت قطع بشه باز هم خودت ناظر قطع شدن سرت هستی ولی این بار دیگه اتفاقی افتاده که جسمت نمی تونه منی رو که باهاش بوده همراهی کنه چون شرایط ادامه دادن با اون رو دیگه نداره و به این میگن مرگ ،همون زمان هم اگه شرایط عادی بود و ازت میپرسیدن تو کی هستی میگفتی من،من هستم فقط جسمم سر نداره و من ترکش کردم.

چیز عجیبی هم نیست بعضی وقت ها دیدی حتما نشستی توی یه جای شلوغ،چشمت باز و سالمه ،اصوات به گوشت میخوره و گوشت هم سالمه ولی چون نفست به جسمت نطر نداره نه چیزی میبینی و نه چیزی میشنوی،پس تو جسمت نیستی که با از بین بردن اون تموم بشی. ولی در مرگ یه اتفاق بزرگ میفته . نفس آدم توی این دنیا به خاطر بسته بودن به جسمش دارای کدورت ودر ک خیلی پایینی از خودش و هستی هست ولی وقتی من جسم رو ترک میکنه وجود آدم به شدت دارای درک قوی تری میشه به نسبت خیلی پایین یه چیزی شبیه خواب
چون توی خواب هنوز من به جسم نظر داره وکاملا رفع تعلق نکرده وگرنه بدن نمی تونست به حیات خودش بدون من ادامه بده.

خوب همه اینها رو گفتم که اگه بخوای خودکشی کنی با خودت به مراتب خیلی سخت تر روبرو میشی پس حداقل بذار دیرتر این اتفاق بیفته.فکر میکنم بد نباشه کتابی رو که برات لینکشو اون پایین گذاشتم بخونی اسمشآشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین

هست .انشاالله که بتونی خودتو با توسل به امام زمان نجات بدی کتابهای زیاد دیگه ای هم اونجا هست که انشاالله زندگیت رو تغییر میده.حتما حتما حتما پرس و جو کن یه روانپزشک خوب پیدا کن. اگه شیراز بودی میگفتم حتما بری پیش دکتر فراشبندی ولی روی خوب بودن متعهد بودنش حتما سرمایه گذاری کن.فعلا خداحافط

آشتی با خدا از طریق آشتی با خود راستین - گروه فرهنگی المیزان

گذر زمان همه چیز رو حل میکنه سعی کن شب ها بری فضای باز و جایی که خلوته و با خدا خلوت کنی تا آرامشت رو کم کم پیدا کنی از خدا بخواااااااااه ..... مطمئن باش همه چیز درست میشه

نخیر قرص برنج مزخرفه خیلی هم درد داره
اگه خودتو دار بزنی هم وقتی جنازت رو پیدا کنن سیاه و کبود شدی دهنت هم باز مونده کلا قیافه وحشتناکی پیدا میکنی مطمئن باش جرات نمیکنن بهت دست بزنن
اگه هم سم بخوری اول که خیلی بد مزست بعد هم حسابی درد داره
اگه رگت رو بزنی باید ساعتها خونریزی رو تحمل کنی تازه هی خون که میره احساس سوزش توی اعضای بدنت هم بیشتر میشه
دیگه چی جوری؟؟؟؟؟؟/
اها میتونی خودتو پرت کنی زیر ماشین ممکنه کلت منفجر بشه و کلا مغزت بریزه بیرون یا اینکه دست و پاهات از چندجا بشکنه
حتی ممکنه چند متر دنبال ماشین کشیده بشی که در اون صورت اگه بمیری هم قابل جمع اوری نیستی
میتونی با گاز خودتو خفه کنی ولی خوب اگه خفه نشی فلج کاملت حتمیه
تازه ادمایی که با گاز میمیرن بدنش بوی بدی میگیره و خیلی زود تجزیه میشه و بوی تعفن همه جا رو میگیره
میتونی با برق خودکشی کنی که از درون پخته میشی دقت کن موقع برق گرفتگی دمپایی یا کفش نپوشی چون واقعا وحشتناکه میچسبه به کف پات
میتونی خود سوزی کنی که نگفته پیداست چه فاجعه ای میشه
میتونی خودتو غرق کنی که در اون صورت جنازت به شدت باد میکنه و زشت میشی تازه درد ناشی از خفگی با اب هم هست
میتونی اینقد غذا نخوری که بمیری ولی خوب برای این کار باید خودتو یه جایی حبس کنی که غذا نباشه و در اون صورت ممنکنه خودتو گاز بگیری و بخوای گوشت تن خودتو بخوری
میتونی بری باغ وحش و درست لحظه ای که کسی حواسش نیست بپری تو قفس شیرا ولی خوب ممکنه نخورنت و فقط جریمه بشی
البته میتونی بری افرقا ولی خوب بلیطش گرونه حدود 30 میلیون تومن
میتونی خودتو از یه جا پرت کنی پایین که اول که لحظه پریدن خیلی سخته اصلا طاقت فرساست و بعد هم وقتی بیفتی اگه با کله باشه که واویلا اگه بابدن هم باشه دردر وحشتناکی داره
http://www.hamdardi.net/images/smilies/81.gif
بهرحال هر راهی راهی که انتخاب کردی به قیافه مامانت وقتی جنازت رو پیدا میکنه فک کن نه به اینکه پشیمون میشن از رفتاری که داشتن اینا نه به اینکه وقتی جنازه درب و داغون تو رو میبینه تا اخر عمر باید این خاطره رو تحمل کنه
خوب دیگه راه خاصی به ذهنم نمیرسه اگه رسید چشم حتما میام میگم





ویرایش مدیر همدردی: این پاسخ خلاف رویه همدردی هست

منم مثل توام، گاهی حس میکنم چرا آدما اینجورین، چند بار خواستم مثل خودشون باشم ولی نمیتونم، باور کن اگه قرار بود منم مثل بقیه آدما رفتار میکردم و خیلی مسائلو رعایت نمیکردم الان 5 تا آدمو میذاشتی کنار هم پیشرفتشون مثل من میشد ولی الان احساس میکنم از زندگیم عقب افتادم. این یه حس تعارضه تو وجودت که حتما باید یه کار بزرگ انجام بدی اما میخوای یه شبه اینکارو بکنی که نمیشه. در ضمن روحت بزرگه باید معنویاتتو قوی کنی. توکل + تلاش

نيم پز عزيز همه ي راه ها رو گفتن
چيزي به ذهنم نميرسه ديگه
اها ميتوني يه كار ديگه م بكني
برو عراق با تروريستاي داعش مبارزه كن بالاخره ميكشنت





ویرایش مدیر همدردی: این پاسخ خلاف رویه همدردی هست

پسر خوب . بیا سرنوشت من رو بخون . همه چی دست می یاد

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط hajes

نيم پز عزيز همه ي راه ها رو گفتن
چيزي به ذهنم نميرسه ديگه
اها ميتوني يه كار ديگه م بكني
برو عراق با تروريستاي داعش مبارزه كن بالاخره ميكشنت

---

تازه میلیونها پول هم به خانوادت میرسه برو کار خوبیه ها!





ویرایش مدیر همدردی: این پاسخ خلاف رویه همدردی هست

پس خواهشا از فکرش بیا بیرون

اول اینکه من 17سالگی رفتم دانشگاه 20سالگی فوق دیبلممو گرفتم و دوسال دیگه لیسانسمو میگیرم بدلایلی تاخیر داشت میشه ببرسم این مدت کجا بودی به نظر من شما دارید این سایت و اعضای اونو سربه سر میذارید و گفته بودید دنبال دنیایی هستید که لوس بازی توش نیست ولی دفیقا دارید خودتونو لوس میکنید فکر کنم چیزهایی که گفتی بدلیل خوشی بیش از حدت بوده و از سرخوشی نمیدونی چیکار کنی و دلیل خودکشی اینکه بجای یکی ازدوستات اومدی امتحانی بدی یا امثال اینها قاعدتا برای ما بسرا سوژه خندست من یکی دعا میکنم که بیفتی سیستان بلوچستان با عزیزان وهابی گول کوچیک بزنی یا کردستان که با ب کاکا قایم موشک بازی کنی برو بچه جون خودتو فیلم کن قدر نعمتو نمیدونی اگه چارتا بدبخت بیچاره میدیدی اینطوری صحبت نمیکردی





ویرایش مدیر همدردی: این پاسخ خلاف رویه همدردی هست

با سلام و احترام
کاربران توجه ویژه داشته باشند که هرگونه پستی که شامل شوخی، جدی نگرفتن، سر به سر گذاشتن، تحقیر کردن، کنایه زدن و ... در تاپیک های خودکشی بسیار آسیب رسان هست و ما مدیران جدی برخورد می کنیم.
حداقل اخطار هست و اگر تکرار شود کاربر مذکور مسدود می شود.
خواهش می کنم پستهای خودکشی را جدی قلمداد کنید و با دلسوزی تمام پاسخ دهید.
در ضمن تاریخ پستها را توجه کنید. این تاپیک قدیمی هست. لذا بسته می شود.