بازگشت دختر مورد علاقه قبلیم

سلام
دختر مورد غلاقه قبلیم از نامزدش جدا شده و از هم طلاق گرفتند ، همون دختری که 8 سال دوسش داشتم.به نظرتون درسته من دوباره برم سراغش و پا پیش بذارم البته صد در صد میدونم جواب رد نمیده
فقط دو دل هستم یه جورایی میترسم اخه اون رو با نامزدش چندین بار دیدم و هزار تیکه شدم
لطفا بهم بگین چیکار کنم بهتره؟
نگرانی های من
اگه باهاش ازدواج کنم نکنه ازدواج قبلیش رو تو سرش بزنم و اذیتش کنم
نکنه به خاطر اینکه من رو چند سال پیش انتخاب نکرد بهش بعد ازدواج کم محلی کنم
نکنه بهش بد بین باشم و نتونم خوشبختش کنم
لطفا من رو راهنمایی کنید

فکر کنم دار یاحساسی تصمیم میگیری فدات شم یکم صبر کن :72:
علت جدایی ایشون از نامزدشون چیه؟
قبلا چه مشکلاتی داشتید برای ازدواج با ایشون آیا اون مشکلات مرتفع شده؟

البته بازگشتی در کار نیست،فقط طلاق گرفته.شمایی که می خوای به سمتش بری.

شما ازش خواستگاری کرده بودین قبل ازدواجش که میگین انتخاب کرد ؟
ضمنا شما اگه یه درصد احتمال میدین که بعدها بخاین ازارش بدین با حرفاتون ؟ اینجوری که ( تازه اگه بهتون جواب مثبت بده ) دومین تجربه تلخ رو برای اون و اولیش رو واسه خودتون رقم زدین.. موفق باشین.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط khaleghezey

فکر کنم دار یاحساسی تصمیم میگیری فدات شم یکم صبر کن :72:
علت جدایی ایشون از نامزدشون چیه؟
قبلا چه مشکلاتی داشتید برای ازدواج با ایشون آیا اون مشکلات مرتفع شده؟

---

دلیل جداییشون رو نمیدونم
قبلا مشکلات نداشتم سنم کوچیک بود ایشون هم سنشون کوچیکه ایشون تازه 17 سالشون شده

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط خیال تو

شما ازش خواستگاری کرده بودین قبل ازدواجش که میگین انتخاب کرد ؟
ضمنا شما اگه یه درصد احتمال میدین که بعدها بخاین ازارش بدین با حرفاتون ؟ اینجوری که ( تازه اگه بهتون جواب مثبت بده ) دومین تجربه تلخ رو برای اون و اولیش رو واسه خودتون رقم زدین.. موفق باشین.

---

نه تو پست های قبلیم گفتم که من عاشق شدم وقتی سنم کوچیک بود تا موقعیتم رسید ایشون با یکی دیگه نامزد کرد.جواب مثبت رو صد درصد میده

سلام . شاید نظرم کارشناسی نباشه و چون سنم زیاد نیست تجربه ای ندارم نتونم خوب راهنمای کنم . اما نظرم رو میگم شما که اینهمه برای رسیدن به این دختر دعا کردی ولی نتونستی بری جلو حالا به هر دلیلی الان باز هم میخوای بترسی و هیچ اقدامی نکنی ؟ بترسی چون قبلا با کسی نامزد بوده

نمیگم هل شی زود بری خواستگاریش . اما حداقل تحقیق کن ببین دلیل بهم خوردن نامزدیش چی بوده .
از کجا انقدر مطمئنید جواب رد نمیده؟! چون یه بار نامزد کرده ؟!همش 17 سالشه که.

اینکه آزارش میدین یا نه بستگی داره به اینکه هنوز هم به همون اندازه دوستش دارید یا نه احساستون کم تر شده فقط به خاطر همین موضوع ؟

شما که ازش خواستگاری رسمی نکردی که انتخابتون میکرد یا نمیکرد !

سلام
نمیدونم چراوقتی خوندم طلاق گرفته خوشحال شدم ولبخند زدم شاید بخاطر شماست که این همه اذیت شدید!!
این هم میتونه یه فرصتی باشه که واسه شما به وجود اومده.پس ازش استفاده کن.باتوجه به اینکه چندماهه اینجا عضو شدید وازراهنمایی های آقای مدیر استفاده کردیدفکر میکنم میتونید راه درست روانتخاب کنید نه اینکه ازروی احساسات تصمیم عجولانه بگیرید.
تحقیق کنید درموردطلاقش.واگر تصمیم گرفتید برید جلو خواهشا همه ی افکاربد ومنفی روکناربزارید.
به خداتوکل کنید وبهترین تصمیم رو بگیرید.

سلام
من هنوز هم مثل سابق دوسش دارم،یعنی خیلی دوستش دارم ،نمی دونم چرا اینقدر بهش علاقه مندم،به خاطر اون خیلی اذیت شدم الان هم دارم اذیت میشم،یادش و خودش همه زندگیم رو به هم زده ،ای کاش ازدواج نمیکرد اون هیچ وقت قبل از ازدواجش متوجه علاقه ام به خودش نشد،الان هم که طلاق گرفته اگه برم جلو هزار تا فکر بد میکنه،خیلی سعی کردم یه دختر جدید پیدا کنم نشد که نشد.میخوام برم برای هیپنوتیزم و برای همیشه فراموشش کنم میخوام رگ احساسم رو بزنم.

ممنون از همگیتون

سلام

ببینید من کارشناس نیستم و نمی خوام اصلا بهتون بگم که از ایشون خواستگاری بکنید و یا نکنید.....
ولی چندتا سوال ازتون دارم

نقل قول:

---

نمی دونم چرا اینقدر بهش علاقه مندم

---

واقعا نمی دونید و یا چون ناراحت هستید دلایلتون را فراموش کردید؟
واقعا دلیل علاقه تون چی بود؟ از کدام ویژگی های ایشون خوشتون امد؟

نقل قول:

---

اون هیچ وقت قبل از ازدواجش متوجه علاقه ام به خودش نشد

---

نقل قول:

---

نکنه به خاطر اینکه من رو چند سال پیش انتخاب نکرد بهش بعد ازدواج کم محلی کنم

---

این دو تا جمله با هم تعارض داره هاااا. ایشون وقتی از علاقه شما اطلاع نداشتند چه جوری باید شما را انتخاب می کردند؟

نقل قول:

---

من دوباره برم سراغش و پا پیش بذارم البته صد در صد میدونم جواب رد نمیده

---

چه جوری صد در صد اطمینان دارید؟ (البته اگه دوست داشتید بگید) مگر قبلاً رفته بودید سراغش که میگید دوباره برم سراغش؟؟

نقل قول:

---

میخوام رگ احساسم رو بزنم.

---

والا تعادل بهتر از هر چیزی.... نه انقدر احساساتی رفتار کنید و خودتون را اذیت و نه به بی احساسی روی بیارید.....
دوست من به جای هیپنوتیزم اگه به یک مشاور مجرب مراجعه کنید و باهاشون صحبت کنید بیشتر به خودتون کمک می کنید.

نقل قول:

---

7 سال پیش عاشق یه دختری شدم ، تا به خودم اومدم دیدم گرفتار دختره شدم به همین خاطر چون سنم هم کوچیک بود دعا کردم خدا کمک کنه تو یه زمان مناسب بهش برسم چون دوسش داشتم هر روز میرفتم میدیدمش خیلی دلم میخواست بهش بگم چقدر دوسش دارم اما هر بار تمام تنم می لرزید و نمی تونستم بگم.یه بار این جرات رو به زور به خودم دادم و بهش گفتم من بعد هر نماز تو رو از خدا میخوام دختره تو بهت و ناباوری گفت مگه تو نماز هم میخونی باورش نمیشد من نماز خون باشم بهم میگفت تو 24 ساعت تو خیابونایی من بهش گفتم من فقط برای دیدن تو میام

---

تو عاشق دختر 10ساله شده بودی؟با دختر 10ساله قرار خیابون می ذاشتی؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط salehe92

سلام
واقعا نمی دونید و یا چون ناراحت هستید دلایلتون را فراموش کردید؟
واقعا دلیل علاقه تون چی بود؟ از کدام ویژگی های ایشون خوشتون امد؟



این دو تا جمله با هم تعارض داره هاااا. ایشون وقتی از علاقه شما اطلاع نداشتند چه جوری باید شما را انتخاب می کردند؟

چه جوری صد در صد اطمینان دارید؟ (البته اگه دوست داشتید بگید)


والا تعادل بهتر از هر چیزی.... نه انقدر احساساتی رفتار کنید و خودتون را اذیت و نه به بی احساسی روی بیارید.....
دوست من به جای هیپنوتیزم اگه به یک مشاور مجرب مراجعه کنید و باهاشون صحبت کنید بیشتر به خودتون کمک می کنید.

---

نه واقعا نمی دونم چرا دوستش دارم.به خدا نمی دونم چرا دوستش دارم،من اصلا باهاش زندگی نکردم که ویژگی هاش رو بدونم اصلا نمی دونم چرا دوستش دارم
اره دختره نمی دونست من کشته مرده شم حق داشت خوب
به مشاور مراجعه کردم اونا گفتند عشق تو نه از روی احساس هست نه منطق مشاور بهم گفت تو در کودکی دختری رو دیدی عاشقش شدی بدون هیچ دلیل خاصی بعد با اون عشق بزرگ شدی کشیدیش به دعا و زیارت و از خدا خواستن بعد دختره ازدواج کرد اما باز عشق اون تو دلت از بین نرفت و باز هم با اینکه ازدواج کرده بود اون رو از خدا میخواستیش حالا هم که طلاق گرفته دوستش داری اما میترسی بری جلو بهم گفت بهتره یا برم برای هیپنوتیزم یا از شهرمون برم

به نظرم نباید تو این احساسات دور باطل زد... برو جلو در موردش تحقیق کن و حرف بزن باهاش و معیاراشو بررسی کن یا میشه یا نمیشه ... به همین راحتی.
دیگه زیاد ذهنتو با این احساسات چند سال قبل مغشوش نکن .. مرد عمل باش ...

سلام

نقل قول:

---

بهم گفت بهتره یا برم برای هیپنوتیزم یا از شهرمون برم

---

از شهرتون برید؟ اینکه میشه پاک کردن صورت مساله و فرار از مشکل! درباره هیپنوتیزم اطلاعاتی ندارم..... ولی قرار با هیپنوتیزم چه کار کنید؟ خاطرات را مثلا حذف؟ ویا؟؟؟
عقل و اراده خودتون را دست کم نگیرید.... و بهتر به جای مثلا حذف اطلاعات و یا هر کار دیگه از این موضوع عبرت بگیرید و از این به بعد منطقی عمل کنید تا بیهوده زجر نکشید.
و به نظر من به صحبت با یک مشاور فقط بسنده نکنید و به مشاوران مجرب دیگه هم مراجعه کنید.
جناب مدیر همدری هم خوب مشاوره می دهند و در تاپیکهاتون هم بسیار همراهتون بودند...
ان شاء الله باز هم می ایند و راهنمایی تون می کنند. به نظرم اگه عضو انجمن ازاد بشید خیلی خوبه.....

نقل قول:

---

نه واقعا نمی دونم چرا دوستش دارم.به خدا نمی دونم چرا دوستش دارم،من اصلا باهاش زندگی نکردم که ویژگی هاش رو بدونم اصلا نمی دونم چرا دوستش دارم

---

ببینید اینکه بچه بودید و حالا به هر دلیلی به ایشون علاقه مند شدید یک چیز....
و اینکه الان بزرگ شدید و دیگه بچه نیستید یک چیز دیگه.....
فرضا اگر قصد خواستگاری از ایشون را دارید و هنوز دلیل علاقه تون را نمی دونید بهتر قبل از هر چیر منطقی عمل کنید.... و یک بار بشینید فکر کنید که معیارهاتون برای ازدواج واقعا چیه؟ بعد معیارهاتون را با این خانم تطبیق بدید ببینید چه قدر با هم تناسب داره.....

نمی دونم چند سالتون هست.... ولی باید خیلی جوان باشید....بیاید یکم به خودتون زمان بدید و برای مدتی به ازدواج و ان دختر فکر نکنید.... سرتون با درس و کار گرم کنید.... مطمئن باشید شرایط ازدواج را که فراهم کنید دختری با معیارهای مورد نظرتون را هم پیدا می کنید....

نقل قول:

---

به نظرم نباید تو این احساسات دور باطل زد... برو جلو در موردش تحقیق کن و حرف بزن باهاش و معیاراشو بررسی کن یا میشه یا نمیشه ... به همین راحتی.

---

با نظر "خیال تو" تا حدی موافقم...
ولی در مورد شما بهتر که اول درباره چنین کاری با یک مشاور صحبت کنی.....
ببینید دختر خانم مورد نظر شما هنوز خیلی جوان هستند و با این وجود تجربه یک شکست عاطفی را دارند....
حتی اگه قبلا ازدواج هم نکرده بودند الان وقت ازدواج ایشون نبود و باید به درساشون می رسیدند....
اول باید ببینید که این خانم اصلا برای ازدواج دوم معیارهای لازم و کافی را دارند یا نه....
و ایا الان خود شما شرایط ازدواج دارید؟ چه از نظر رشد شخصیتی چه از نظر مالی و....
و اینکه معیارهای ازدواج شما در حال حاضر چیه؟ و چه قدر با این خانم تناسب داره؟
و اینکه شما از بچگی بی دلیل عاشق شون شدی دلیل کافی برای ازدواج الانتون نیست....
اگه الان برای علاقه تون دلیل نداری....چه جوری می خوای بری جلو؟
و ممکنه اگه فرضا با ایشون ازدواج کنی بعدا که منطقی تر به موضوع نگاه کنی چندتا دلیل برای عدم علاقه هم پیدا کنی.....
به نظر من بیاید یک بار کاملا منطقی عمل کنید و احساساتتون را بذارید کنار....
ببینید تا الان چه قدر ناراحتی کشیدید..... اگه باز هم منطقی عمل نکنید این روند ناراحت کننده ادامه پیدا می کنه.... ازدواج شوخی نیست.... قضیه یک عمر زندگی.....
دکتر فرهنگ می گویند که انسان موفق کسی است که انعطاف پذیر باشه....
وقتی هدفی را انتخاب می کنه و بعد به این نتیجه میرسه که هدف درستی انتخاب نکرده و در حال حاضر شدنی نیست، می پذیره و هدف جدیدی را انتخاب می کنه....

سلام
من بعد از کلی پرس و جو کردن و تحقیق از داخل و خارج به این نتیجه رسیدم که تنها راه حل من هیپنوتیزم است یعنی توصیه خود روانشناس ها هستش
جناب مدیر همدردی میتونن هیپنوتیزم کنند؟
من تقریبا تو راه عاشقیم ده میلیون تومان خرج کردم الان دیگه خسته شدم میخوام با هیپنوتیزم تمومش کنم ایا این کار شدنیست ؟

سلام بابا پسر چی میگی هیپنوتیزم یعنی چی؟اون روانشناسی که رفتی کلا تعطیل بوده برو جلو ازش خواستگاری کن یا قبول می کنه یا نه دیگه اگه قبول کرد تو خواستگاری در مورد معیارات باهاش حرف فزن من نوزده سالمه با دختر خالم که پونزده سالشه شیرینی خوردمو از این حرفا موقعی که یازده دوازده سالش بوده یه پسره بهش اس ام اس می داده یه مدت
موقعی رفتم خواس تگاریش خودش بهم موضوع رو گفت من اصلن حاضر نیسم به خاطر این ازش دست بکشم خودش اقرار کرد از سر بچگیش بوده خب یه بچه ده پونزده ساله چقد مگه از زندگیه مشترک می دونه پسر خودتو بزار جای اون شرایطت دختر مورد علاقت عین نامزد منه با این تفاوت که اشتباهش یکم پیشرفت بیشتری داشته می دونی نامزدم بهم درباره اون پسره چی گفت به خاطر اینکه چارتا اس ام اس بهش داده بود گفت ازش متنفره تو برو خواستگاری چه معلوم این جمله رو از زبون اون دختر نشنوی حالا تو جوونی یه اشتباهی کرده دیگه چوبشم خورده اگه خدا بخواد زوج خوبی میشین با توجه به این که واسه زندگیه قبلیش هم مشکلی ایجاد نکردی این کارت خیلی جوون مردی بوده
از تجربیات مدیر سایت بهره بگیر یه منبع قابل اعتماده یا علی

- - - Updated - - -

سلام بابا پسر چی میگی هیپنوتیزم یعنی چی؟اون روانشناسی که رفتی کلا تعطیل بوده برو جلو ازش خواستگاری کن یا قبول می کنه یا نه دیگه اگه قبول کرد تو خواستگاری در مورد معیارات باهاش حرف فزن من نوزده سالمه با دختر خالم که پونزده سالشه شیرینی خوردمو از این حرفا موقعی که یازده دوازده سالش بوده یه پسره بهش اس ام اس می داده یه مدت
موقعی رفتم خواس تگاریش خودش بهم موضوع رو گفت من اصلن حاضر نیسم به خاطر این ازش دست بکشم خودش اقرار کرد از سر بچگیش بوده خب یه بچه ده پونزده ساله چقد مگه از زندگیه مشترک می دونه پسر خودتو بزار جای اون شرایطت دختر مورد علاقت عین نامزد منه با این تفاوت که اشتباهش یکم پیشرفت بیشتری داشته می دونی نامزدم بهم درباره اون پسره چی گفت به خاطر اینکه چارتا اس ام اس بهش داده بود گفت ازش متنفره تو برو خواستگاری چه معلوم این جمله رو از زبون اون دختر نشنوی حالا تو جوونی یه اشتباهی کرده دیگه چوبشم خورده اگه خدا بخواد زوج خوبی میشین با توجه به این که واسه زندگیه قبلیش هم مشکلی ایجاد نکردی این کارت خیلی جوون مردی بوده
از تجربیات مدیر سایت بهره بگیر یه منبع قابل اعتماده یا علی

جناب 2ANOAN

فقط به این چند تاپیک اخیر و بخصوص این تاپیک نظری گذری بیاندازید و بگویید اگر خدا بخواهد هرچه شما می خواهید اجابت کند به نظرتون وضعیت چطور میشه ؟ نعوذ بالله خدا سرگیحه نمیگیره که هرروز یک ساز می زنید و هم زمان هزار و یک مسئله و ... در ذهن دارید ؟

این را گفتم تا ریشه اصلی مسئله خود در اولین تاپیکتان در همدردی را بیابید که خدا را متهم کرده بودید که .......

بهتره از تخیلات و ذهن گرایی برای زندگیتان فاصله بگیرد و به کمک یک مشاور بطور حضوری روی تیپ شخصیتی و نقطه های کور شخصیت و ضعفهای خود آگاهی پیدا کرده و برای رفع آنها و در پیش گرفتن یک مسیر صحیح و با ثبات در زندگی تلاش کنید


موفق باشید

اون ینده خدا که حدود 10 سالش بوده شما عاشقش شدی. از خدا و اون دختر چه توقعی داشتی گلم؟ در اولین فرصت داره راه برات باز میشه. این بنده خدا تازه 17 سالشه!!
نمی دونم چرا وقتی می گی عاشقشی از اون طرف می خوای بری یه شهر دیگه یا با هیپنوتیزم دور شی ازش. اونم حالا که می تونی خواستگاری بری.
فرشته مهربان بهترین راهنمایی ها رو می کنن معمولا. هر چی ایشون می گن عمل کن.
موفق باشی.

متاسفانه به نظر من چیزی که شما رو داشت به سمت اون دختر میل میداد بیشتر از علاقه دست نیافتنی شدن اون دختر بود و حالا که دست یافتنی شده دیگه دلت رو زده

اگر همون لحظه اول پیشنهادت رو میپذیرفت بعد از مدتی دلت رو میزد اما چون دست رد به سینت زد تمایلت برای بدست آوردنش چند برابر شد

همه ما ها اینطوری هستیم و این مسئله حتی به اولین روزهای خلقت انسان برمیگرده وقتی که خدا بهشت رو با تمام امکانات در اختیار انسان قرار داد فقط یک میوه رو محدود کرد و اونها رو از خوردن اون میوه منع کرد

و بشری که با محدودیت حریص تر میشه در نهایت کار خودش رو کرد

به نظر من اگه هیپنوتیزم بشی و کار کنه این مشکل حل میشه ولی دوباره با این مشکل به نوعی دیگه مواجه میشی

مخصوصا چیزی که در مورد تو خیلی نگران کننده است اینه که بواسطه سرمایه مادی که داری محدودیت و ممنوعیت برات تعریف نشده است و با ریاضت کشیدن بیگانه ای و یا باید همه چیز طبق خواسته ات باشه یا اون مسئله دیگه نباید وجود داشته باشه

از یک دختر که سن کمی داشته چه توقعی داشتی
دخترا در سن کم خیلی رویا پردازانه و فانتزی فکر میکنند و کم کم که در مسیر مواجه شدن با حقیقت قرار میگیرند مجبور میشن اون افکار رو کنار بذارن

شما اون موقع شیوه بدی رو برای ازدواج انتخاب کرده بودی و به سبک دوست شدن با اون دختر ارتباط برقرار کرده بودی اون دختر هم دلیل خاصی نیاورده و تنها دلیلی که آورده برای جواب منفی اش این بود که به تو بی اعتماد بوده و حس میکرده هدفت سوء استفاده از اونه و در این خصوص و به خاطر رفتارت نگران شده بوده

اما حالا باید از راه منطقی و صحیح وارد بشی و اون مزاحمت های خیابونی رو کنار بذاری

اگر دختر جوابش منفی بود و بازم از الفاظی که به کار میبره مشخص بود که بهت اعتماد نداره و رفتارت رو نمیپسنده باید اعتمادش رو جلب کنی و اعتماد سازی کنی

متاسفانه با یک جواب نه خشک و خالی سریع عقب میکشی و دیگه پیگیری نمیکنی و این مسئله درست نیست حداقل تا زمانی که به قطعیت نرسیدی

من اگر جای شما بودم یا از طریق خانواده جلو میرفتم یا خودم با دختر صحبت میکردم
یعنی وقتی که بیرون میدیدمش سلام میکردم و ازش میپرسیدم که اگه وقت داره میخوام بهش مطلبی رو بگم و بعد ازش میپرسیدم که میتونم فلان روز با خانوادم بیام برای انجام مراسم خواستگاری ،بدون اینکه ازش بپرسم بهم علاقه داره یا نه یا جوابش چیه یا نامزدش چی شد و ...

موقع صحبت کردن در خصوص ازدواج این رو در نظر بگیر که طرف مقابل یه دختر 17 ساله است و ازدواج براش یه فرآیند ناشناخته است و خیلی با جنس مخالف و ویزگی های و تمایلات اونها آشنا نیست و هنوز به قدرت تشخیص مصلحت زندگیش نرسیده و در این سن غرور و رویا پردازی در رفتار دختر ها بشدت موج میزنه
پس نباید خیلی زود پا پس بکشی و از راه نامتعارف هم نباید وارد بشی

البته شما قبلا با رفتار نادرستی که داشتی زمینه رو برای خواستگاری کردنت خیلی نامناسب و سخت کردی ولی بازم لازمه که مجدد امتحان کنی و مطمئنم تمام سوء تفاهم های ایجاد شده با خواستگاری رسمی شما همراه با والدینتون از بین میره

اگر این ازدواج سر بگیره که به عشقت میرسی و تمام ولی اگر سر نگیره میتونی بری سمت همون راه هایی که گفتی مثل هیپنوتیزم و تغییر محل زندگی و ...

گرچه من حس میکنم حالا که دست یافتنی شده دیگه ...

سلام به همگی ، از فرشته مهربان ممنونم که دوباره به تاپیک من سر زدند.
من بعد از این همه مراجعه به روانشناس و تحقیق و پست زدن و درگیری فقط تنها به یه نقطه رسیدم اونم اینه که به قول منکوویچ خدا همیشه در حال راهنمایی و هدایت بشر هست و هر انسانی را به راه های مختلف هدایت میکند بعد از هدایت ازمایش و امتحان میکند.
دیروز پس از کلی تلاش چند ماهه موفق شدم با یکی از اساتید بزرگ دینی ایران صحبت کنم کل ماجرای زندگیم رو براش تعریف کردم بعد از کلی پرسش و پاسخ که ایشون از من کردند در جواب به من گفتند امیدی که به خدا داری از طرف خودت نیست از طرف خداست خودش این امید رو به تو بخشیده و بزرگترین لطفش رو شامل حالت کرده خودش نیازمندت کرده و فکر دعا رو تو وجودت پرورش داده اگر خدا کسی را دوست نداشته باشد اجازه دعا و امید را به او نمیدهد همین دختر را هم در مسیر زندگیت گذاشته تا تو را از این طریق هدایت کند.
در ادامه گفتند پیامبر اکرم فرمودند اگر دیدید پسری عاشق دختریست شما به خواستگاری ان دختر نروید تا زمانی که تکلیف ان پسر به طور کامل مشخص نشده است . خداوند محبت ها را به دلها می اندازد و انها را به سمت هم میکشاند پس شاید خدا از طریقی محبت ان پسر را در دل دختر بیاندازد.
ایشون گفتند مواظب باشید چشم هیچ کسی در پی زندگی شما نباشد که خدا نسبت به احساس دعا کنندگان واکنش نشان میدهد اگر چشم کسی در پی زندگی شما باشد خصوصا اینکه ان دل به خدا امیدوار باشد سرانجام خوبی نخواهد داشت.
من میخوام توبه کنم از همه گناهانی که انجام دادم و یه مدت کلا برم سمت خدا و برای همیشه تسلیم اراده اون باشم و به قول فرشته مهربان روی نکات ضعفم کار کنم،من دیگه اون دختر رو نمیخوام
ممنون از بچه های همدردی من میرم به انجمن ازاد بپیوندم

سلام
لطفا من رو راهنمایی کنید
مشترکین سایت با مشترکین ازاد چه فرقی دارن؟
و اینکه قیمت ها به تومن هست یا ریال؟
من قسمت حق اشتراک رو مطالعه کردم اما چیزی سر در نیاوردم.
و اینکه جواب سوال من رو ندادین روانشناسای این سایت میتونن هیپنوتیزم کنند؟من از بس این ور اون ور رفتم دیگه خسته شدم اینجا اخرین امید من هست

به نظرم مدام مسائلی که ربطشون در دنبال و در رده هم نیستند رو در دنبال هم و در یک رده قرار می دی تا ضعف های خودت رو در پشتشون پنهان کنی. اراده خدا در دنبال و در رده تلاش نیست بلکه محیط بر اون هست. شما هیچ تلاشی برای بدست اوردن اون خانم نکردی و این به نظرم در 7 سال پیش می تونسته از کم سنیت بوده باشه ولی نه در 3 سال گذشته. پس به نظرم مشکل جای دیگه است.

"توبه از گناه" هم در رده و دنبال "دست روی دست گذاشتن" و یا بر عکس "تلاش" نیست. یعنی اینطور نیست که با توبه کردن بخواهی کسی رو فراموش کنی و دست رو دست بذاری تا مشکلت خود به خود حل بشه .

به دنبال مشکل اصلیت و حل اون از طریق توانایی های فیزیکی خودت باش نه از طریق ماوراء و هیپنوتیز و توبه و دعا و ... (که البته اینها می تواند کمک کننده باشند در شرایط خاص اما نه در یک رده و یک سطح)

و مهمترین عامل برای رسیدن به هر هدفی و یا حل هر مشکلی اراده خودت و تواناییهای خودت هست که در اختیار خودت می باشد

سلام
آقا شما با خودت چند چندی؟
من تایپیکتون رو خودنم سرگیجه گرفتم،یکبار به بعد از ازدواج و اینکه ممکنه اذیتش کنی فکر میکی،یکبار میگی میخوام Shift Delete بکنم ذهنمو ،یکبار میگی میخوام برم با خدا دوست بشم،بعد دوباره نوشتی به کمک نیاز داری.
به نظر من اول تکلیفت رو با خودت مشخص کن ببین چی میخوای بعد برای این موضوع وقت بذار.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط deljoo_deltang

"توبه از گناه" هم در رده و دنبال "دست روی دست گذاشتن" و یا بر عکس "تلاش" نیست. یعنی اینطور نیست که با توبه کردن بخواهی کسی رو فراموش کنی و دست رو دست بذاری تا مشکلت خود به خود حل بشه .

به دنبال مشکل اصلیت و حل اون از طریق توانایی های فیزیکی خودت باش نه از طریق ماوراء و هیپنوتیز و توبه و دعا و ... (که البته اینها می تواند کمک کننده باشند در شرایط خاص اما نه در یک رده و یک سطح)

و مهمترین عامل برای رسیدن به هر هدفی و یا حل هر مشکلی اراده خودت و تواناییهای خودت هست که در اختیار خودت می باشد

---

من نفهمیدم منظورتون رو
من از وقتی تو این سایت پست ارسال میکنم همه بهم میگن نباید دست رو دست گذاشت اخه دوست عزیز کی دست تو دست گذاشته و همینجوری نشسته چرا نامربوط حرف میزنین
من زمانی که بچه بودم عاشق شدم و چون بچه بودم کسی هم نبود راهنماییم کنه و نمی تونستم برم خواستگاریش پس چیکار کردم از خدا خواستم در موقع و زمانش زمینه رو برام فراهم کنه که وقتی زمانش رسید ایشون ازدواج کردند و من بدبخت ده میلیون تا الان هزینه کردم از روانشناس داخلی بگیر تا روانشناس خارجی از مشورت و مصلحت بگیر تا دعا زیارت از مسافرت های طولانی مدت بگیر تا غیره من کجا دست تو دست گذاشتم شما دارین از چی حرف میزنین
از بس هزینه کردم خسته شدم یکی از دوستان اینجا رو معرفی کرد،
روانشناس ها یه تمریناتی رو بهم میدادن و میگفتند برو اینا رو انجام بده اما هیچ فرقی به حال من نمیکرد تا اینکه یه روانشناس خارجی بهم گفت تنها راه حل تو هیپنوتیزم هست که یک روش امتحان شده است ایشون پیشنهاد دادن برم برای هیپنوتیزم شما ها ادم رو درک نمی کنین اون روانشناس بهم گفت ده سال عاشقی شدید ترین حالت عشق محسوب میشه و چون از کودکی در قلب تو ریشه انداخته خشکاندن ان با تمرین غیر ممکن هست و اینکه یا باید یه دختر جدید پیدا کنم که خیر سرم و خبر مرگم حتی یه دونه هم پیدا نمیشه
من دختر مورد علاقه ام رو خیلی دوست دارم اما به خاطرش خیلی اذیت شدم خیلی زجر کشیدم و ضرر کردم نمیخوام دیگه باهاش ادامه بدم میخوام برای همیشه از زندگیم بندازمش بیرون
من نمی تونم به طور عادی فراموشش کنم چون هنوز هم دوسش دارم چون این روح نفهم من ده ساله که با اون انس گرفته از زمان کودکیم من این عشق رو داشتم هر وقت میبینمش به هم میریزم این یک تلقین نیست یه واقعیته.
لطفا جواب سوالام رو بدین

سلام.
برادر خوبم، چرا اینقدر خودت رو عذاب میدی؟ بیا بیرون از تو خودت. دنیا بزرگتر از اونیه که تو فکرش رو می کنی. خیلی چیزا مونده که ببینی. خیلی کارا مونده که بکنی. خیلی چیزا باید یاد بگیری. تو یه آدم مستقلی؛ چرا باید زندگیت رو توی زندگی یه نفر دیگه خلاصه کنی؟

تو روزای نوجوونی از یه دختری خوشت اومد و ازش تو ذهنت یه رب النوع ساختی. حالا که تو یه قدمیش ایستادی میترسی دستتو دراز کنی و بگیریش چون اینجوری قداستش از بین میره و در نتیجه این احساس بهت دست میده که تمام این سالها برای "هیچی" دعا کردی. منم بهت حق میدم که بترسی. اما دیگه ترسیدن بسه. همه این سالها که خودت رو آزار دادی کافیه. پاشو!

من بهت می گم این عشق نیست! می دونی چرا؟ عشق یه نوع بیماریه که فرد می دونه به خاطر عشقش اذیت میشه اما از این اذیت شدن لذت میبره. واقعا لذت میبره. منطقش رو از دست میده. دیگه هیچی براش مهم نیست. اما تو این طوری نیستی. تو داری سعی می کنی فراموش کنی. تو برای رسیدن بهش خودتو به آب و آتیش نمیزنی. تو همه چیزتو فدا نمی کنی. چون عاقلی. چون هنوز می تونی روشن و منطقی تصمیم بگیری و به راهی فکر کنی که اون توش نباشه. فقط کمی سردرگم شدی. چند سال دیگه به همه افکار الانت میخندی. ولش کن! فقط ولش کن. خودتو توی کارت غرق کن. پاشو شبی دوبار برو خواستگاری تا دختر مورد علاقت رو پیدا کنی :) با دوستات ول بگرد. بیا همدردی همه رو عصبانی کن! از فکر اون خانم بیا بیرون!

سلام
لطفا جواب سوالهای من رو بدین

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط 2ANOAN

مشترکین سایت با مشترکین ازاد چه فرقی دارن؟
و اینکه قیمت ها به تومن هست یا ریال؟

---

لیست مقایسه رو ببین تفاوت ها هست
http://www.hamdardi.net/payments.php
مثلا اینکه می تونین وقتی اشتراک ازاد دارین تاپیک هاتونو از دسترس عموم خارج کنین و یا اینکه می تونین تاپیک بزنین خصوصی و از کارشناسا درخواست راهنمایی کنین. و اینکه م یتونین به بعضی قسمت های سایت دسترسی داشته باشین.

تومان

سوالتون راجع به هیپنوتیزم درمانی هست؟ فکر میکنم هزینه هاش خیلی بالا باشه. من اولین باری و آخرین باری که به صورت حضوری به روانشناس مراجعه کردم گفتند برای اعتماد بنفست میتونی بیای هیپنوتییزم شی که هزینش هم زیاده شما برو سایت خودم مقالا ت اعتماد بنفس رو با دقت بخون خوب میشی ! اما من نخوندم !:311: نمیدونم شاید به نظرش اعتماد به نفس من فقط با اراده ی خودم میرفت بالا . گفت به روانپزشک و دارو هم احتیاجی نداری ! میخواید به این تاپیک یه سری بزنید در مورد هیپنوتیزم و حل مشکلات دوران کودکی فرد ... پست http://www.hamdardi.net/thread28294-3.html#post269183

فقط یه نفر راجع به هیپتونیزم یه توضیح کوچولو داده . منم میخوام بدونم تاثیر داره یا نه ؟ اگه کسی اطلاعی داره یا انجام داده به من هم بگه ممنون میشم !

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط 2ANOAN

سلام
لطفا من رو راهنمایی کنید

---

سلام،
شما یک تجربه خیلی بد عاشقی داشتی که خدا رو شکر الان متوجه شدی و داری رفتار درستی از خودت نشون میدی. میدونی یک عشقی مثل مال شما آدمهای زیادی رو از پا انداخته ولی خدا روشکر شما هنوز سرپا هستی و این نشون میده که قدرتمندتر شدی و خداوند حتما بهت نظری داشته که این موضوع برات پیش اومده. تقریبا همه راههای ممکن رو هم امتحان کردی از دعا و فکر کردن بهش تا رفتن پیش روانشناس داخلی و خارجی و فکر کردن به هیپنوتیزم. به نظر من هم فراموشی بهترین کاره و هیپنوتیزم میتونه خیلی خوب باشه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط 2ANOAN

مشترکین سایت با مشترکین ازاد چه فرقی دارن؟
و اینکه قیمت ها به تومن هست یا ریال؟
من قسمت حق اشتراک رو مطالعه کردم اما چیزی سر در نیاوردم.

---

مشترکین آزاد میتونند بحث آزاد کنند مثلا "تاثیر عشق بر پیشرفتهای انسان" یا همچین چیزایی. همچنین میتونند به صورت خصوصی که هیچکس نفهمه با مشاورای سایت مشورت کنند یا میتونند تاپیکشون رو مخفی کنند. مثلا اگه شما ان شاءا... حالت بهتر شد ممکنه بخوای که این تاپیکهات رو مخفی کنی که کسی نفهمه همچین چیزهایی نوشتی.

در مورد قیمتها خودت چی فکر میکنی؟ دیگه از اخلاق خوب من توی جواب دادن سوء استفاده نکن.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط 2ANOAN

و اینکه جواب سوال من رو ندادین روانشناسای این سایت میتونن هیپنوتیزم کنند؟من از بس این ور اون ور رفتم دیگه خسته شدم اینجا اخرین امید من هست

---

توی همون شهر خودت یا اطرافش کسی رو پیدا کن سریع هیپنوتیزمت کنه تموم شه بره. توی هیپنوتیزم کسی که هیپنوتیزم میکنه زیاد مهم نیست شما مهمی که قبول داشته باشی داری هیپنوتیزم میشی و فراموش میکنی.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط 2ANOAN

من نفهمیدم منظورتون رو
من از وقتی تو این سایت پست ارسال میکنم همه بهم میگن نباید دست رو دست گذاشت اخه دوست عزیز کی دست تو دست گذاشته و همینجوری نشسته چرا نامربوط حرف میزنین

---

من فکر کنم خانم دلجودلتنگ تاپیکهای شما رو نخوندن به همین خاطر فکر کردند شما دست روی دست گذاشتی. هر چه زودتر کسی رو پیدا کن هیپنوتیزم بشی. ان شاءا... بهتر بشی و بعد از این تجربه سخت حاصلش برات یک زندگی آروم و عاقلانه باشه


پ.ن: پسر خوب، من از صبح به خاطر پستی که برات گذاشته بودم نظردهی در این سایت مهم و جذاب رو از دست داده بودم (یعنی به احتمال زیاد به همین دلیل بوده!!) چون دوستت داشتم دوباره برات نوشتم، منتهی این دفعه خیلی با احتیاط و همراستا نوشتم.

در مورد هیپنوتیزم چیزایی که خوندم اینا بودن. البته اطلاع دقیقی ندارم.
اینکه هر کسی م یتونه اموزش ببینه و هیپنوتیزم کنه.
اینکه خود هیپنوتیزم کردن رو هر کسی که اموزش دیده می تونه بکنه اما مهمه که کی اینکارو بکنه چون بعد از هیپنوتیزم شدنه که مهمه نه خود هیپنوتیزم کردن. اینکه بدونه باید چطوری مشکلو پیدا کنه.
و اینکه معمولا از هیپنوتیزم برای پیدا کردن مشکل استفاده می کنن. وقتی نمی تونن با صحبت و با کمک خود ادم مشکل اصلی رو پیدا کنن اینکارو با هیپنوتیزم می کنن. درمانو بعدش مثل بقیه اوقات که ادم میره مشاور و روانپزشک می کنن. واسه همینم نیازی معمولا بهش نیست.
البته اینار و خوندم.
امیدوارم کارشناسا بیان راهنمایی کنن.
موفق باشید.

- - - Updated - - -

نظر شخصیم که ممکنه درست نباشه:
خودم حاضر نیستم مغزمو زیر دست یکی دیگه بندازم. به هیچ وجه.
البته من اگه بخوام برم هیپنوتیزم یکی دو تا مشکل نداشتم تو عمرم که بگم اونا رو پا ک کنن از ذهنم. کل گذشته امو باید پاک کنم :)
اما نیازه که از یه روانپزشک خوب و قابل اعتماد بپرسین. شاید واقعا این برای شما راه حل باشه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط toojih

سلام،
شما یک تجربه خیلی بد عاشقی داشتی که خدا رو شکر الان متوجه شدی و داری رفتار درستی از خودت نشون میدی. میدونی یک عشقی مثل مال شما آدمهای زیادی رو از پا انداخته ولی خدا روشکر شما هنوز سرپا هستی و این نشون میده که قدرتمندتر شدی و خداوند حتما بهت نظری داشته که این موضوع برات پیش اومده. تقریبا همه راههای ممکن رو هم امتحان کردی از دعا و فکر کردن بهش تا رفتن پیش روانشناس داخلی و خارجی و فکر کردن به هیپنوتیزم. به نظر من هم فراموشی بهترین کاره و هیپنوتیزم میتونه خیلی خوب باشه.



مشترکین آزاد میتونند بحث آزاد کنند مثلا "تاثیر عشق بر پیشرفتهای انسان" یا همچین چیزایی. همچنین میتونند به صورت خصوصی که هیچکس نفهمه با مشاورای سایت مشورت کنند یا میتونند تاپیکشون رو مخفی کنند. مثلا اگه شما ان شاءا... حالت بهتر شد ممکنه بخوای که این تاپیکهات رو مخفی کنی که کسی نفهمه همچین چیزهایی نوشتی.

در مورد قیمتها خودت چی فکر میکنی؟ دیگه از اخلاق خوب من توی جواب دادن سوء استفاده نکن.



توی همون شهر خودت یا اطرافش کسی رو پیدا کن سریع هیپنوتیزمت کنه تموم شه بره. توی هیپنوتیزم کسی که هیپنوتیزم میکنه زیاد مهم نیست شما مهمی که قبول داشته باشی داری هیپنوتیزم میشی و فراموش میکنی.



من فکر کنم خانم دلجودلتنگ تاپیکهای شما رو نخوندن به همین خاطر فکر کردند شما دست روی دست گذاشتی. هر چه زودتر کسی رو پیدا کن هیپنوتیزم بشی. ان شاءا... بهتر بشی و بعد از این تجربه سخت حاصلش برات یک زندگی آروم و عاقلانه باشه


پ.ن: پسر خوب، من از صبح به خاطر پستی که برات گذاشته بودم نظردهی در این سایت مهم و جذاب رو از دست داده بودم (یعنی به احتمال زیاد به همین دلیل بوده!!) چون دوستت داشتم دوباره برات نوشتم، منتهی این دفعه خیلی با احتیاط و همراستا نوشتم.

---

سلام
من پستی از شما تو این تاپیک ندیدم که بهش نظر بدم،ممنون از لطفی که بهم داری
من تو شهرمون هیپنوتیزم کار پیدا نکردم با چند نفر از روانشناسان تهران و مشهد و اصفهان هم صحبت کردم گفتند نمیشه ما نمی تونیم .
حالا یه راه مونده فقط اونم برم خارج از کشور پیش همون روانشناس انگلیسی که من حساب کردم باید 8 میلیون پول با خودم ببرم که متاسفانه الان ندارم.
بدبخت شدم رفت روانشناس هیپنوتیزم کار که پیدا نمیشه ، دختر جدید هم پیدا نمیشه،خدا هم که به قول شما هیچ کمکی در این مورد نمیکنه . نمی دونم چرا زندگیم اینجوری شد
یه مدت که نمبینمش فراموشش میکنم اما به محض اینکه دوباره میبینمش یه 6 ماهی به هم میریزم
وقتی پیش دوستان و اشنایان میگم یه دختری با این معیارها برام پیدا کنین مسخره ام میکنن و میگن تو تا اخر عمرت نمی تونی ازدواج کنی بد جور عذابم میدن خودم هم نمی دونم چه جوری باید زوج گمشده ام پیدا کنم چون من یه فروشنده و نرم افزار کارم اصلا تو محیط کاریم هم خانم نمیاد
اون عالم دینی بهم گفت خدا این دختر رو در مسیر زندگیت گذاشته حالا نمی دونم دیگه چرا گزینه جدید سر راهم نمیذاره هر اقدامی میکنم به بدترین شکل ممکن مسخره و تحقیر میشم
حاظرم همه دار و ندارم رو بدم برای همیشه از دست این عشق راحت شم اگه بتونم این عشق رو تو وجودم از بین ببرم به چهارده معصوم قسم هیچ وقت حتی یک درصد هم به ازدواج و عاشقی فکر نخواهم کرد

اینا چیه که م یگی ؟ حالت خوبه؟ واسه چی برای یه هیپنوتیزم بری خارج؟؟؟ چرا خودتو بیخودی دور خودت می چرخونی واسه خودت مشکل درست می کنی؟ ببین تو مشکلت نه عشقه نه دعا نه این چیزا. یه چیز دیگه است انگار که هنوز از تو پستات در نیومده. نا خوش احوالی مثل من انگار!! من دو ماه خوبم یه ماه بد. وقتی هم که بدم خیلی فکرم اوضاش ناحوره همینطوری که تو هی داری این شاخ و اون شاخ می پری م یشم. یه کم اروم باش. یه کم ارامش. یه کم استراحت بده به فکرت. وقتی اینطوری میشه همون تاپیک ذهن سطحی رو تمریناشو انجام بده.

هیپنوتیزم کار ساده ایه. هر کسی م یتونه یادش بگیره. برای چی بری یه کشور دیگه؟؟؟؟
همین تهران بیا. روانپزشکا همه اشون فکر کنم بلد باشن. اما اینکه برای مورد تو مناسب باشه یا نه و صلاح بدونن اینکارو برات بکنن یا نه تشخیص روانپزشکه.

نمی فهمم وقتی عاشقی چرا می خوای از ذهنت پاک کنی عشقو.
نمی فهمم چرا وقتی نمی تونستی می خواستی باهاش ازدواج کنی.
نمی فهمم حالا که راه باز شده برات چطور یه دفعه ای مطمن شدی دیگه نمی خوایش می خوای این عشقو فراموش کنی
نمی فهم چرا رفتی پیش یه فول خودت یه عالم دینی و هر چی اون می گه رو کردی زندگیت
نی فهمم چطوریه یه لحظه امیدوارمیشی بعدش بازم می گی خدا هیچ کار برات نمی کنه و منتظر گزینه دیگه ای که باز خدا برات بفرسته و این چیزا
نیم فهمم وقتی عاشقی چرا می خوای عشقو از قلبت برونی. بپذیرش. عشق زیباست.

خیلی چیزا رو نمی فهمم. واسه همینم فکر می کنم مشکلت یه چیز دیگه است. شاید همون باشه که دلجو نوشته. شاید مثل من نوسان خلق یا یه چیزی توی این مایه ها داشته باشی. یا شاید همون انعطاف پذیری کم باشه یا هر چیز دیگه.

بیا یه چند روزی ارامش خودتو پیدا کن. دست و پا نزن. همون تمرینا رو که تو اون تاپیک بهار زندگی بود انجام بده. ورزش کن مثلا شنا اگه دوست داری. پیاده روی. خواب کافی. فکر به این چیزا یه سه روزی نکن. اصلا مگه تعطیلات نیست. خوب خوش باش ارام باش غذا خوب بخور ورزش کن ریلکس باش خوب بخواب اصلا هم به عشق و دعا و خدا و عالم دینی و خونواده و گزینه بعدی و این چیزایی که فکرتو مشغول کرده این مدت یه دو سه روزی فکر نکن.

بعدش بیا اینجا بنویس احساست و افکارتو.

موفق باشی.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط meinoush

اینا چیه که م یگی ؟ حالت خوبه؟ واسه چی برای یه هیپنوتیزم بری خارج؟؟؟ چرا خودتو بیخودی دور خودت می چرخونی واسه خودت مشکل درست می کنی؟ ببین تو مشکلت نه عشقه نه دعا نه این چیزا. یه چیز دیگه است انگار که هنوز از تو پستات در نیومده. نا خوش احوالی مثل من انگار!! من دو ماه خوبم یه ماه بد. وقتی هم که بدم خیلی فکرم اوضاش ناحوره همینطوری که تو هی داری این شاخ و اون شاخ می پری م یشم. یه کم اروم باش. یه کم ارامش. یه کم استراحت بده به فکرت. وقتی اینطوری میشه همون تاپیک ذهن سطحی رو تمریناشو انجام بده.

هیپنوتیزم کار ساده ایه. هر کسی م یتونه یادش بگیره. برای چی بری یه کشور دیگه؟؟؟؟
همین تهران بیا. روانپزشکا همه اشون فکر کنم بلد باشن. اما اینکه برای مورد تو مناسب باشه یا نه و صلاح بدونن اینکارو برات بکنن یا نه تشخیص روانپزشکه.

نمی فهمم وقتی عاشقی چرا می خوای از ذهنت پاک کنی عشقو.
نمی فهمم چرا وقتی نمی تونستی می خواستی باهاش ازدواج کنی.
نمی فهمم حالا که راه باز شده برات چطور یه دفعه ای مطمن شدی دیگه نمی خوایش می خوای این عشقو فراموش کنی
نمی فهم چرا رفتی پیش یه فول خودت یه عالم دینی و هر چی اون می گه رو کردی زندگیت
نی فهمم چطوریه یه لحظه امیدوارمیشی بعدش بازم می گی خدا هیچ کار برات نمی کنه و منتظر گزینه دیگه ای که باز خدا برات بفرسته و این چیزا
نیم فهمم وقتی عاشقی چرا می خوای عشقو از قلبت برونی. بپذیرش. عشق زیباست.

خیلی چیزا رو نمی فهمم. واسه همینم فکر می کنم مشکلت یه چیز دیگه است. شاید همون باشه که دلجو نوشته. شاید مثل من نوسان خلق یا یه چیزی توی این مایه ها داشته باشی. یا شاید همون انعطاف پذیری کم باشه یا هر چیز دیگه.

بیا یه چند روزی ارامش خودتو پیدا کن. دست و پا نزن. همون تمرینا رو که تو اون تاپیک بهار زندگی بود انجام بده. ورزش کن مثلا شنا اگه دوست داری. پیاده روی. خواب کافی. فکر به این چیزا یه سه روزی نکن. اصلا مگه تعطیلات نیست. خوب خوش باش ارام باش غذا خوب بخور ورزش کن ریلکس باش خوب بخواب اصلا هم به عشق و دعا و خدا و عالم دینی و خونواده و گزینه بعدی و این چیزایی که فکرتو مشغول کرده این مدت یه دو سه روزی فکر نکن.

بعدش بیا اینجا بنویس احساست و افکارتو.

موفق باشی.

---

سلام
هیپنوتیزم کار ساده ای نیست ،روانشناس و روانپزشکا میگن ما نمی تونیم برای حل این مشکل تو از هیپنوتیزم استفاده کنیم.
نه مشکل من واقعا عشقه چون عاملش عشق و عاشقیست اونم عشقی که همراه با دعا بوده ،اونم به مدت ده سال ، چطوری میتونم اروم باشم وقتی که سالی به 12 ماه تنهام و بیست و چهار ساعت مغزم به اون دختر فکر میکنه،چطوری اروم باشم وقتی روحم ناراحت و دلگیره الان ساعت 3 بامداد هست و من تنهای تنهام هیچ کسی هم نیست که باهاش حرف بزنم
دارم از تنهایی دیوونه میشم .به خودم چه وعده ای بدم و چه جوری امیدوار باشم . بعد ده سال انتظار و دعا و تلاش بهت بگن همه راهی که اومدی اشتباهه و بیشتر سرمایه ات رو از دست بدی چه حسی میشی. اینجا منم و چهار دیواری همیشه این بوده
هیچ راهی برام باز نشده من زمانی که اون دختر ازدواج نکرده بود از خدا اون رو میخواستم و بعد بهش نرسیدم الان که طلاق گرفته بهش برسم!! اون دختر قسمت من نبوده که بهش نرسیدم
من چون گناهکارم خدا بهم کمک نمیکنه ، و گر نه خدا همیشه هوای اونایی که دعا میکنن رو داره و حتی اونایی که دعا هم نمیکنن ادم های گنه کاری مثل من نباید به خدا امیدوار باشن که خدا کمکشون میکنه. اگه من همونی بودم که خدا میخواست به خدا حالم الان این طوری نبود.
مشکل من کاملا واضحه -- به ترتیب زیر
1-عاشقی از دوران کوذکی
2-عاشقی به مدت طولانی
3-عدم اجابت دعام از طرف خدا به خاطر گناهام
4-تنهایی مفرط
5-شکست در عشق بعد از یک دهه انتظار
6-پیدا نکردن دختر جدید
7-عدم رابطه با خانواده
8-نداشتن هدف بعد از یه شکست
9-نداشتن یه همنشین و همدم خوب
مشکلات من کاملا مشخصه اما حلشون تقریبا یه معجزه میخواد.

من چی بگم که شکست عشقی تازه هیجان زندگیم بوده؟؟ من از بدو تولد گناهکار بودم که انقدر اذیت شدم؟؟ خدا پیش پیش نظرش این بوده که گناهکارم و دلش خواسته اینطوری باشم؟ مهلتم بهم نداده که ببینه کیم چیم؟
عزیزم این حرفا رو نزن. خدا یا هست یا نیستو. اگه باشه و اگه انقدر بی انصاف باشه که هیچی نشده بخواد همه رو گناهکار بدونه و بابت کار نکرده از قبل بخواد ما رو مجازات کنه که دیگه خدا نیست. خودش باید بشینه خودشو بررسی کنه ببینه چیه و کیه.
بیکاری تو هی می یفتی به جون خودت خودتو ازار می دی؟
هیپنوتیزم خود هیپنوتیزم کردن خیلی کار ساده ایه. کلاساشو من و تو هم بریم یاد می گیریم. اما بعدش که هیپنوتیزمه ادم اونی که دکتره مهمه که متخصص باشه توی کارش توی روانپزشکیش نه هیپنتیزم. مهمه که کار روانپزشکی و درمانیشو درست بلد باشه که بتونه اون وقت که ادم هیپنوتیزمه مشکلو پیدا کنه. بعدشم تا جایی که شنیدم اغلب اوقات کاری به جز پیدا کردن مشکل نمی کنن با هیپنوتیزم.

اگه روانپزشک خوب رفتی گفته به دردت نمی خوره این کار خوب لابد به درد مشکلت نمی خوره.

عاشق شدی تنهایی عشقتو نتونستی فراموش کنی؟ حالا که اون هست خوب رسمی محترمانه و از طریق خانواده و خانواده اش اقدام کن واسه خواستگاری. نه اینکه باز بری تو خیابون دنبال اون خانم برای خواستگاری. روال معمولشو برو که بتونن اعتماد کنن بهت.

چرا انقدر سخت می گیری؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط meinoush

من چی بگم که شکست عشقی تازه هیجان زندگیم بوده؟؟ من از بدو تولد گناهکار بودم که انقدر اذیت شدم؟؟ خدا پیش پیش نظرش این بوده که گناهکارم و دلش خواسته اینطوری باشم؟ مهلتم بهم نداده که ببینه کیم چیم؟
عزیزم این حرفا رو نزن. خدا یا هست یا نیستو. اگه باشه و اگه انقدر بی انصاف باشه که هیچی نشده بخواد همه رو گناهکار بدونه و بابت کار نکرده از قبل بخواد ما رو مجازات کنه که دیگه خدا نیست. خودش باید بشینه خودشو بررسی کنه ببینه چیه و کیه.
بیکاری تو هی می یفتی به جون خودت خودتو ازار می دی؟
هیپنوتیزم خود هیپنوتیزم کردن خیلی کار ساده ایه. کلاساشو من و تو هم بریم یاد می گیریم. اما بعدش که هیپنوتیزمه ادم اونی که دکتره مهمه که متخصص باشه توی کارش توی روانپزشکیش نه هیپنتیزم. مهمه که کار روانپزشکی و درمانیشو درست بلد باشه که بتونه اون وقت که ادم هیپنوتیزمه مشکلو پیدا کنه. بعدشم تا جایی که شنیدم اغلب اوقات کاری به جز پیدا کردن مشکل نمی کنن با هیپنوتیزم.

اگه روانپزشک خوب رفتی گفته به دردت نمی خوره این کار خوب لابد به درد مشکلت نمی خوره.

عاشق شدی تنهایی عشقتو نتونستی فراموش کنی؟ حالا که اون هست خوب رسمی محترمانه و از طریق خانواده و خانواده اش اقدام کن واسه خواستگاری. نه اینکه باز بری تو خیابون دنبال اون خانم برای خواستگاری. روال معمولشو برو که بتونن اعتماد کنن بهت.

چرا انقدر سخت می گیری؟

---

سلام
من بعد از خوندن همه پست های ارسالی شما در پست های خودم به این نتیجه رسیدم که شما به لحاظ اعتقادی مثل خودم کمی ضعیف هستید،ولی من مثل شما نیستم من یقین دارم خدا در لحضه به لحضه زندگیم وجود داره و داره من رو به طرف خودش هدایت میکنه.اما چون من ادم کم صبر و تحملی هستم میخوام خودم زودتر همه چیز رو به پایان ببرم
یه رنامه تر و تمیز برای اینده ام ریختم اولیش فراموش کردن دختر مورد علاقه ام هست

خب شاید اینکه اون دختر طلاق گرفته و جدا شده یه نشونه است برای شما که برید جلو

چرا همیشه دنبال پیچیده ترین راه میگردیم ما آدما؟

من نمیفهمم چه ایرادی داره برید جلو احساس قلبیتون رو بگید و یه جواب قاطع بگرید؟

واقعا ایرادش چیه؟