+درد دل يه دختر

[/font][/color][/size]من دختري هستم در يكي از شهرهاي دور افتاده ايران حدود 28 سال سن دارم در يك خانواده 4 نفري متولد شدم پدرم موقعي كه من 4 سال داشتم از مادرم جدا شد من فرزند وسط هستم يك برادر بزرگتر دارم و يك خواهر كوچكتر از خودم . ما خانواده خيلي فقيري هستيم . برادرم ازدواج كرده و با ما زندگي ميكند و عروسمان هر روز با ما دعوا ميكند برادم همسرشو خيلي دوست داره و با ما اصلا كاري نداره مادرم 65 سال سن داره و براي اينكه ما سه تا رو بزرگ كنه خيلي سختي كشيده الان من و خواهرم ميريم سر كار تا بتونيم مخارج زنگيمونو تامين كنيم الان حدود يك سال است كه هر روز ما با برادرمون دعوا ميكنيم زندگي كردن برام خيلي سخت شده نه تفريحي دارم نه گردشي ميرم نه دوستي دارم هروز صبح ساعت 6 از خونه ميرم سر كار و ساعت 8 ميام خونه زندگي برام خيلي تكراري شده الان 8 سال كه اين وضعيت منه . حدود 4 ساله كه به صورت مخفيانه با مردي ازدواج كردم كه هيچ كس به غير از من واو از اين موضوع خبر ندارد عقد دائم كردم ولي محضري نيست اون متاهله و از اول شرط گذاشتيم كه هيچ كس موضوع ندونه من اونو خيلي دوست دارم اونم ميگه كه منو دوست داره ولي بعضي مواقع شك ميكنم . همش منو با زنش مقايسه ميكنه روزي نيست كه من واون با هم حرف نزنيم و اون حرفي از زنش نزنه يه روز هم به خاطر خواهر زنش به من گفت الاغ البته بعدش كلي از من معذرت خواهي كرد . ارزو دارم يه روز سوار يه ماشين بشم و به رم جاده هراز و يه بارون ملايم بباره و يه آهنگ خيلي ناز به دور از همه اين مشكلات گوش كنم . من از لحاظ زيبايي هيچ مشكلي ندارم هر جا ميرم همه جذبم ميشوند و ميخواهند كه با من رابطه برقرار كنند ولي من از همشون بدم مياد و اصلا دوست ندارم به هيچ عنوان به شوهرم خيانت كنم . ولي الان شرايط روحي خيلي ناجوري دارم خيلي افسرده و عصبي شده ام تا كي بايد اينطور باشه ؟ من اينو براتون نوشتم تا سبك بشم چون ميگن نوشتن آدمو سبك ميكنه چون كه نه من شما رو ميشناسم نه شما منو؟ خيلي حرف براي گفتن دارم دوست دارم با كسي كه اصلا نه ميشناسمش و نه ميبينمش همه حرفامو به هش بگم تا سبك بشم چون ميدونم كه اون نه ميتونه از حرفام سو استفاده كنه و نه بعدا منو تحقير منه

به نظر من شما از فرصت ها استفاده کن و با یک مرد مجرد ازدواج کن زندگیتو به پای یک مرد متاهل خراب نکن , از روحیه لطیف شما معلومه که آرامش میخواین پس با یک مرد متاهل آرامشی که شما میخواین حاصل نمیشه , در ضمن شما خیانتی نمیکنید اینجور که معلومه این مرد شما رو فقط برای لذت جنسی میخواد و اون خودش یک زن دیگه داره , اینجور که گفتید زیبا هستید پس اعتماد به نفس داشته باشید و نذازید بهتون ظلم بشه .

سلام اصلا اين ازدواج از نظر شرعي صحيح نيست تا بيشتر از اين غرق نشدي خودتو نجات بده منظورموكه مي فهمي يه روزي ميشه ميبيني كار از كاز گذشته و اون اقا هم ديگه پيداش نيست ميدونم الان شرايط روحي خوبي نداري ولي هرچه سريعتر اين موضوعو حل كن

من که گیج شدم.
شما چطور بدون اطلاع احدی ازدواج کردید و اون آقا رو شوهر خودتون میدونید ؟!!!!!!!!!!!!!

همیشه تو زندگی آدما، تأثیراتی از گذشته میگیرن. من تو زندگیم به این دیالوگ فیلم شب یلدا اعتقاد دارم: هیچ چیزی یه هو بوجود نمیاد؛ هر چیزی تو زندگی برمیگرده به قبلش،قبلترش و خیلی خیلی قبلترش.اما نکته اینجاست که با تسلیم در برابر گذشته ناخوشایندمون، ناگزیر به ادامه ناخوشایندیها و به دنبالش به بدبختی محکومیم.
منو ببخشید اصلاً قصد موعظه ندارم اما اینکه شما قبلاً زندگی خوبی نداشتید یا مشکلاتی با برادرتون و همسرش دارید توجیه خوبی برای خوب زندگی نکردن خانم 28 ساله ای مثل شما نمیتونه باشه.فکر میکنم تا زمانی که خودتون اراده به تغییر نکنید این شرایط ادامه داشته باشه.{البته همون طور که می دونید همیشه تغییر واسه انسان هراس انگیزه} بهتون پیشنهاد میکنم اگر امکان ملاقات با روانشناس و مشاور رو ندارید صحبتها و سمینارهای آقای معظمی رو گوش کنید. ایشون تو اکثر شهرای ایران هرزگاهی برنامه دارند.سی دی هاشون اگر سودی نداشته باشه بی تأثیر هم نیست.
یه خانمی که به لحاظ اقتصادی مستقله و زیباست (امیدوارم به زیبایی های درون هم معتقد و مجهز باشید!) می تونه با تلاش! و توکل به خدا ازدواج موفق و سالمی داشته باشه که از موهبت هاش بهره مندم بشه.نمی دونم ولی خودتون فکر کنید که اگر اعتقاد به درستی ازدواجتون داشتید؛ باز هم مخفیانه این کارو میکردید و بدتر اینکه ادامه می دادید؟ امیدوارم به قول HadiRock همسرتون شما رو فقط برای لذت جنسی نخواد ولی تلنگر بدی برای ایجاد علامت سؤال تو ذهنتون نیست. شک نکنید که شک مثل خوره وجود آدمو از بین میبره؛ اما خودتون، زندگیتون و شریک زندگیتون رو بدون عجله و با کمک خواستن از خدا کاوش و بررسی کنید. انشاءالله که حرفام ناامید ترتون نکرده باشه شما ناامیدید و یادتون نره که ناامیدی گناه کبیره ست. از اینکه بدون نظرخواهی تون حرف زدم متأسفم. از اونجایی که عقل حکم میکنه که بین بد و بدتر، بد رو انتخاب کنیم ناراحت شدن موقت شما رو به فکرکردن لحظه ای حتی لحظه ای به حرفام ترجیح میدم.
به امید زندگی باکیفیت تر شما .
اگر تغییراتی حاصل شد؛ ما رو از شنیدن این نوید برای زندگی بهترتون محروم نکنید.

شما اگه با یه آقای مجرد ازدواج میکردین_یه آقا بالا سر حساب شده داشتین .زیر یه سقف که حتی برادرتون به خودش نمیتونست اجازه بده که با شما دعوا کنه .(یکی از فشارهای عصبی کم میشد ). اونی هم که میگه شما رودوست داره مشخص که دروغ میگه اگه دوستت داره چرا همه ندونن که شما زن قانونی اون آقای .گفته هچکس ندونه چون از اون طرف زندگی متاهلیش به هم میریزه!آخه این کجاش دوست داشتنه .شما خودت رو دسته کم گرفتی .فکر کن اگه با یکی آشکارا ازدواج میکردی به جز مشکلات عادی اجتماعی که همه دارن فشار عصبی داشتی!.واقعا" یه لحظه فکر کن.....داری خودت رو فنا میکنی به خاطر لذت یکی دیگه.خواهر من مشکل اصلی تو همینه به خدا .مخفیانه ازدواج کردی /مخفیانه جدا شو موقعیت سنی خوبی هم داری ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است به خودت اعتماد کن وخودت رو باور کن می تونی زندگی خوبی داشته باشی.:203:[/size][/color]

افتادن در گل ولای ننگ نیست. ننگ دراین است که آنجا بمانی

[color=#FF0000:305:

شما( خیلی ساده لوحی کردید). شیادی به راحتی از شما سوء استفاده جنسی میکند و شما فقط به وفا داری به او فکر میکنید.خیالتان راحت باشد وقتی از شما سیر شد دنبال یه ساده لوح دیگر میرود و شما ناخواسته در دام فساد می افتید. قدری فکر کنید گول این حیوانات را نخورید.حتما به یک مشاوره خانواده مراجعه کنید.[/size]

سلام jenifer
از اینکه اعتماد کردید و حرفای دلتون رو برای ما نوشتید خیلی خرسندم. حرفهایی که بین شما و همسرتون بصورت راز بوده و حالا با ما در میان گذاشته اید.
همین طور که از اعتماد شما و مطرح کردن صحبتهایتان خوشحال شدم، از بازخوردهای دوستان تا اندازه ای دلم گرفت.
بله شما اشتباه کردید که یواشکی با یک مرد متاهل ازدواج کردید و آن هم غیر رسمی. اما اکنون که با چنین رنج و فشاری حرفهایتان را می زنید باید روشهای بهتری را بررسی کنیم. دوستان همه دچار یک اشتباه شده اند و آن اینکه به جای اینکه خودشان را جای شما بگذارند ، شما را جای خودشون گذاشته اند.
شما که تحت فشارها و اشتباهاتی 4 سال قبل در عقد فردی متاهل در آمده اید، اکنون زمان این نیست که بدون توجه به عوارض و مشکلات بعدی قطع این ارتباط ، شما را به آن سو هل بدهیم.

اول آرام و صبور باش تا بهتر بتوانی تصمیم بگیری.
دوم: با یک مشاوره حقوقی صحبت کن، تا بتوانی این مسئله را رسمی کنی، چون تا این مسئله رسمی نشود نمی توانی شرایط خود را عوض کنی.
شما یا باید در ماندن ثابت قدم بشوی یا در جدا شدن. و هر کدام از این دو نیاز دارد که این مسئله رسمی شود. حتی اگر با تهدید ، یا شکایت یا .... باشد باید این مسئله را رسمی کنید. می دانم که کار مشکلی هست، اما اولین قدم و درست ترین قدم است. چون قانون، جامعه شما راکه صاحب حق هستید ،حمایت خواهد کرد.
البته اینکه بخواهید بعدا جدا شوید یا بمانید بر می گردد به ارزیابی دقیق خودتون و اون آقا در این 4 سال.

شاید باور نکنید، خیلی خیلی راههای مختلف دارید تا از این خوشبخت تر زندگی کنید، و این بستگی دارد به اینکه جزئیات شرایط شما و خصوصیات شما و اون آقا و شرایطش و خلق و خویش و معیارهایش بررسی دقیق شود. تا بتوان براساس آن بهترین راه را انتخاب کرد.

توصیه می کنم در محل سکونت خود علاوه بر مشاوره با یک وکیل یا مشاور حقوقی ، حتما با یک مشاور خانواده هم صحبت کنید، بعد متوجه می شوید که غیر از اینکه بنشیند و آرزو کنید، راههای زیادی برای خوشبختی وجود دارد، مطمئن باش.

همه ما دوست داریم به شما کمک کنیم ، نه اینکه فقط حرفاتو بشنویم تاسبک شوی، بلکه با علم و تجارب خود چراغهایی را پیش رویت روشن کنیم تا بهتر راههای نرفته را ببینی و آزمایش کنی. منتظر بازخورد شما هستیم

دختر خوب این چه کاری بود که کردی با کدوم عقل چنین تصمیمی گرفتی اگه خانوادت با خبر بشن چی؟ اگه خواستگار برات بیاد مجبور به ازدواج بشی چی؟ اگه باردار بشی چی؟
این مرتیکه چی جوری تونسته تو رو عقد دائم کنه بدون اجازه پدر و جد پدریت؟ اون دفتردار عوضی بهت نگفت که این عقد جای اشکال شرعی داره؟
الان که ازدواج کردی چه توفیری به حالت کرده با زمانی که مجرد بودی؟ کدوم مشکلت حل شد؟ آیا به آرامش رسیدی؟ به چی می خواستی برسی که الان رسیده باشی؟
این چه حماقتی بود که کردی؟ عین جهالته!!! از شوهرت بخواه که این عقد رو رسمیش کنه یعنی یه سند ازدواج بهت بده اگه از کردن اینکار امتنا کرد مراجعه کن به همون دفترخونه ای که صیغه رو خونده و درخواست رو نوشت بکن این کار رو بکن محض خاطر خودت دختر تو فهمیدی که با خودت چه کردی چه بلایی سر خودت اوردی
من حاضرم بهت کمک کنم از لحاظ ریالی امکانت اولیه رو برات تدارک می بینم برات شرایط مناسبی رو فراهم می کنم تا بتونی بدون نیاز من هم دچار مشکل نشی و از لحاظ قانونی هم تضمین می کنم که ازت حمایت می کنم اگه به من اعتماد نداری من از طریق آقای سنگتراشان این کار رو برات می کنم و ایشون بشن پل ارتباطی من و شما هیچ خواسته ای هم از شما ندارم جز یه دعای عاقبت بخیری، یه خدابیامرزی برام کافیه و همه این کار های رو می کنم به یه شرط آدرس شوهرت و اون دفترخونه رو می خوام که مادرشون رو به عذاشون بنشونم تا این بلایی که سر تو اوردن سر یکی دیگه نیارن این کار جز با پول و من بمیرم تو بمیری انجام نمیشه سیبل دفترداره چرب شده که یه همچین غلطی کردن مرتیکه های عوضی با چه قانون و عرفی دختر باکره رو به عقد یه مرد متاهل در آوردن بدون هیچ سند و مدرکی؟ این کار همه مشکل قانونی داره هم شرعی،عرف هم که جای خود داره فقط دستم به اون شوهر پست فطرتت برسه
اون تو رو فقط برای عیشش می خواد مثلا سوگلیشی که پیشت بازهم حرف زنش رو میزنه با تو مقایسه اش می کنه اگه خوب بود خانم بود چرا رفته سراغ یکی دیگه؟ اگه هم بده چرا باهات مقایسه اش می کنه؟
حماقت کردی جهالت کردی خدا آخر و عاقبتت رو ختم بخیر کنه اوف از دست این جهالتت اوف اوف و فقط اوف
لعنت بر شیطان لعین رجیم

اينطور كه ميگي خوشگلي پس چرا ازدواج به اين روش؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!

آی آی آی دیپلمات جان نداشتیم تیکه و طعنه موقوف می تونی کمک کنی بسم الله وگرنه وبالله
نمی دونم دختری یا پسر؟ اگه دختری به حماقت و صادگیش افسوس بخور اگه هم پسری نگاه کن به همجنس های اطرافت و اینکه چه پدر سوخته بازی هایی محض زیر نافشون انجام می دن
اگه پسری خودت اگه نه برادرت فقط محض خوشگلی می ری خواستگاری یه دختر؟!!!آیا وضع مالی و شرایط خانوادگیش برات مهم نیست؟!!!!
در پناه حق

آقاي مدير :

از اين كه به تايپيك سر زدي ممنونم . فكر نميكردم موضوع منو بخوني و بخواي جواب بدي . آقاي مدير آيا شما عاشق شدي ؟ اگه هم شدي حتما بدون دردسر بهش رسيدي و نميتوني منو و موقعيتي كه من توش قرار گرفتم رو درك كني . من شوهرمو خيلي دوست دارم نمي تونم ازش دل بكنم . حرف زدن خيلي راهته . همه به من ميگن جدا بشم يا اينكه اون داره از من سوء استفاده جنسي مكنه . يا اينكه بقول نقطه سر خط من آدم جاهل و ناداني هستم كه نمي فهم دارم چيكار ميكتم . چرا كسي منو درك نميكنه ؟ شماها هيچ كدوم عاشق نشدين . چون اگه بودين به اين راحتي به من نميگفتين جدا بشم . پس من چي. ؟

با اينكه دركت مي كنم اما نمي دونم چي برات بگم. من و عشقم و معشوقم كه به باد فنا رفتيم. اميدوارم خدا باهات يار باشه

jenifer عزيز خواهر خوبم
اميدوارم به حرفايي كه ميزنم از روي عقل فكر كني و نه از روي احساس ( چند روز پيش يه جا حرف قشنگي شنيدم : با عقل انتخاب كن و با عشق زندگي كن )
ببين دختر خوب به نظر من تو بخاطر فشار و وضعيت بدي كه در خانوادت داشتي به اون آقا پناه بردي و اون آقا هم ( البته ببخشيد ) از شرايط و احساسات شما سو استفاده كرده و قطعا مطمئن باشيد براي استفاده جنسيش شما رو پذيرفته ( اگر هم فكر ميكني عاشق شماست ، خوب طبيعيه براي اينكه شما رو از دست نده بايد اينجور وانمود كنه ) وگرنه هيچ دليلي براي پنهان كاري وجود نداشت ( تورو خدا يه خورده چشمات و باز كن )
درسته شما بهش وابسته شديد ولي باور كنيد شما شرايطتون ميتونه خيلي بهتر از اين باشه! چرا بايد پاي يك مرد هوسران بسوزيد ( البته باز هم ببخشيد كه اينجور ميگم ) ؟

هيچ كاري غير ممكن نيست ، قبول دارم كه شما به شدت وابسته شديد ولي دنيا كه به آخر نرسيده !

ببين روي حرفام خوب فكر كن و احساسات افراطي رو بذار كنار ( آيندت و خراب نكن ) خواهش ميكنم

اون آقا اگه واقعا شما رو ميخواد و دوست داره ، چرا تا حالا نيومد خواستگاريتون ؟ تا كي ميخواد اينجوري ادامه بده ؟ چرا ازش نخواستين كه بياد خواستگاري و موضوع ازدواجتون رو رسمي كنه ؟

تورو خدا از حقيقت فرار نكن ... من آتيش گرفتم وقتي تاپيك تو رو خوندم !

به فكر ازدواج با يك مرد مناسب و صد البته علني باش و از بين انتخاب هات مردهاي زن دار رو هم خارج كن . اعتماد به نفس داشته باش .
و حتما ...حتما ...حتما هر جور كه شده به يك مشاور مراجعه كن !

موفق باشي

من از این حرفها واقعا تعجب می کنم. نمی تونم توجیهات شما رو بپذیرم چون خودم هم با همچین موردی مواجه شدم. قبل از ازدواجم با یه آقایی آشنا شده بودم خیلی هم بهم ابراز علاقه می کرد من هم خیلی بهش وابسته شده بودم، حتی یه لحظه نمی تونستم نبودنش رو تصور کنم، بهم گفته بود که یه بار ازدواج کرده و جدا شده، منم توی این قضیه مشکلی نمی دیدم و حدود 2 سال باهاش در ارتباط بودم، البته نذاشتم کار به جاهای باریک بکشه یعنی اصلا دوست نداشتم قبل از ازدواج با کسی رابطه جنسی داشته باشم، وقتی که دید من حسابی بهش وابسته شدم و به دوست داشتنم اطمینان پیدا کرد بهم گفت که هنوز زنش رو طلاق نداده و می خواد طلاق بده تا با من ازدواج کنه!!!!!!!!!!!!!! اونروز بدجور سرم سووووووووت کشید، هیچ وقت یادم نمیره. ازش متنفر شده بودم، اصلا نمی تونستم و نمی تونم مردهایی رو که به زنشون خیانت می کنن رو تحمل کنم. وقتی که متوجه حالم شد گفت دروغ گفتم می خواستم امتحانت کنم، وضع مالیش خیلی خوب بود، شروع کرد وعده دادن که من زندگیمو به نامت می کنم و بهترین امکانات رو در اختیارت می ذارم، ... از طریق یکی از دوستاش تحقیق کردم دیدم بله آقا زن داره با یه بچه، درسته که خیلی دوستش داشتم، درسته که همه می دونستن من و اون با هم دوستیم، درسته که همه روز و همه شب بهش فکر کرده بودم، همه جا اونو با خودم می دیدم، شده بود همه زندگیم، اما به هیچ وجه قانع نشدم که باعث از هم پاشیده شدن یه زندگی دیگه بشم. خیلی سخت بود برام اما کنار کشیدم، خیلی دنبالم اومد، خیلی دلم براش تنگ می شد اما وجدانم اجازه نمی داد که فقط به خودم و علاقه خودم فکر کنم، به اون اصلا حق نمی دادم چون کسی که به زن اولش خیانت کنه هیچ تضمینی نیست که بخواد به زن دومش خیانت نکنه. دلم برای زن و بچه اش می سوخت..
خیلی سخت گذشت بهم، وقتی دید به هیچ وجه حاضر به ادامه نیستم، شروع کرد پشت سرم حرف درست کردن، حتی پیش همسرم هم رفته بود و کلی اراجیف گفته بود. البته من قبلا همه چیز رو در مورد اون آقا به همسرم گفته بودم. خوشبختانه با تمام تلاشی که کرد نتونست زندگیمو به هم بزنه، همون کسی که می گفت برام می میره و نمی تونه ناراحتیمو تحمل کنه، همون کسی که یه بار نتونسته بودم جواب تلفنشو بدم کلی ناراحت شده بود و خودشو بهم رسونده بود، همون کسی که به اسمم قسم نمی خورد و می گفت برام مقدسه. همونی که ادعای پشت و پناه بودن می کرد، همون اگه بدونید چی پشت سرم گفته بود....
به هر حال این کارش کمکم کرد که به کلی فراموشش کنم و همیشه خدا رو شکر می کنم که زن داشت، چون اگه زن نداشت قطعا باهاش ازدواج می کردم و ...
به هر حال من فکر نمی کنم اینکه شما به کسی علاقه دارید می تونه دلیل موجهی باشه برای اینکه هم زندگی خودتون رو خراب کنید و هم زندگی یه زن دیگه رو. این کار رو نکن. نذار کسی باشی که باعث جدایی روح دو نفر دیگه میشه. میدونم سخته اما لذت این فداکاری تا همیشه باهات می مونه و با افتخار از خودت یاد خواهی کرد.

بچه ها خدا حافظ .
شوهرم ديگه به من اجازه نميده كه به اين تالار بيام .شما دوستاي خوبي بودين دلم براتون تنگ ميشه . خدا حافظ

:300: عمرتو واسه یه همچین ادمی حروم نکن.......... چون همچین مردهایی ارزشه وفاداری رو ندارن
هرکسی میتونه ادعای هر چیزی رو بکنه گلم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط jenifer

بچه ها خدا حافظ .
شوهرم ديگه به من اجازه نميده كه به اين تالار بيام .شما دوستاي خوبي بودين دلم براتون تنگ ميشه . خدا حافظ

---

آخه واسه چی ؟
مگه اینجا چشه ؟

ولی اگه دیگه نمیای واست دعا میکنم عاقبت به خیر شی .
اگرم تو پستها جایی بد صحبت کردم یا صدام رفت بالا حلالم کن.

خوش باشی.

:72:

*******************

تو رو خدا بچه ها اينقدر به كسي بي احترامي لفظي نكنين
اگه اون آقا دراكولاي خوناشام هم كه باشه،‌با اين حال اين دختر خانم دوستش داره و براش مهترمه. اما نه توي اين تاپيك بلكه خيلي جاها مي بينم كه دوستان كم لطفي مي كنن و خيلي از الفاظ رو به ديگران نسبت مي دهند. من به jenifer حق مي دهم كه ديگر نخواهد پايش را در چنين جايي بگذارد تا به اين راحتي تمام عقايد و عواطف و احساستش كه ناديده گرفته شده كه هيچ، با بي حرمتي هم مواجه شود. درست است كه به خود او چيزي نگفتيد اما به كسي كه دوتش دارد گفتيد.
هدف من فقط اين تاپيك نيست. گشتي به تاپيكهاي ديگر كه بزنيد خودتان مي فهميد.............................

سلام
دانه جان راست مي گي .شايد بچه ها اصلا" حال اين خانم رو درك نمي كنيم كه محبوبش رو مورد سرزنش قرار مي دهند .ولي مطمئنن همه از سر خيرخواهي حرفاشون رو ميزنن
يكي از آشنايان ما هم تقريبا" همين وضعيت رو داشت با اين تفاوت كه جريان ارتباط اون رو همه مي دونستند .
بايد بگم سالي يا 2 سالي يكبار خانم باردار مي شه و آقا چون بچه ازش نمي خواست تلاش براي سقط جنين رو آغاز مي كرد . جالبه كه هر بار تا پايان 5 ماهگي زماني كه سونوگرافي مي رفت و دختر بودن جنين بيچاره براش محرز مي شد اينكار و با آمپول خود آقا براش انجام مي داد .و خانم خانما چند بار به خاطر افت فشار تا دم مرگ هم پيش مي ره .
حالا جالب تر اينكه هيچكدوم از اطرافيان جرات نمكنن بگن بالاي چشم آقا ابرو چرا كه خانم مثل يوز يلنگ دنبال آدم نمي كرد . بنابرين همه سكوت مي كنندو براش قصه مي خورند .گاهي آدم خودش غرق احساس كه مي شه متوجه نمي شه كه چي داره سرش مي آد.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط دانه

تو رو خدا بچه ها اينقدر به كسي بي احترامي لفظي نكنين
اگه اون آقا دراكولاي خوناشام هم كه باشه،‌با اين حال اين دختر خانم دوستش داره و براش مهترمه. اما نه توي اين تاپيك بلكه خيلي جاها مي بينم كه دوستان كم لطفي مي كنن و خيلي از الفاظ رو به ديگران نسبت مي دهند. من به jenifer حق مي دهم كه ديگر نخواهد پايش را در چنين جايي بگذارد تا به اين راحتي تمام عقايد و عواطف و احساستش كه ناديده گرفته شده كه هيچ، با بي حرمتي هم مواجه شود. درست است كه به خود او چيزي نگفتيد اما به كسي كه دوتش دارد گفتيد.
هدف من فقط اين تاپيك نيست. گشتي به تاپيكهاي ديگر كه بزنيد خودتان مي فهميد.............................

---

حق با شماست ولی بعضی وقتا آدم یه حرفایی میشنوه که به سر حد جنون میرسه سوء استفاده از سادگی دیگرون صبر و متانت و شرم و حیا غیر قابل تحمله ولی باید خودمون رو کنترل کنیم حداقل من یکی از این به بعد سعی می کنم که اینکار رو بکنم اگر هم توی هر تایپیک و پستی به کسی بی احترامی کردم(چه سهوا و چه عمدا) عذر می خوام از این به بعد هم اگر جایی بهم توهین کنن از دو جمله "جواب بی ادبان خاموشیست" و "ادب از که آموختی بی ادبان" پیروی می کنم
از شما هم بابت توصیه و هشدار به جاتون سپاسگذارم
در پناه حق

من واقعا نفهمیدم که دلیل باز شدن این تاپیک چیه ؟
اگه فقط درد دل بود : اونی که این تاپیک و باز کرده ظاهرا مشکلی با شرایطش نداره ( و من حس کردم مشکلی با دردش نداره ) و نمیخواد کسی براش نظر بده یا کمکش کنه .. چون به نظرم اصلا دوست نداره حتی یه لحظه به هم فکری دوستان فکر کنه ..خوب اجباری که در کار نیست .هرجور راحت هستند !
ولی من از اینکه بخاطر ایشون احساس ناراحتی کردم ، واقعا پشیمون هستم .. چون وقتی خودشون اینجور میخوان .. چه را من باید خودم و ناراحت کنم ( هر چند این حرف دلم نیست و دوست نداشتم این حرف و بزنم )

دیگه حرفی ندارم ... امیدوارم خوش باشید
.
راستی یادتون نره چوب خدا صدا نداره !

خواهرم سلام
به نظر من الان شما در سني هستيد كه بايد به زندگيتون سر و ساماني بدهيد و آيندتون رو بسازيد.
چون شما به صورت مخفيانه ازدواج كرديد مثل بقيه نتونستيد از لذت داشتن خانواده و همسر برخوردار باشيد و اين امر شايد باعث سردرگمي و افسردگي شما باشه . فكر ميكنم شما به فكر چاره هستيد و بهترين كار در قدم اول استفاده از تجربيات مشاور و روانشناس است اما در كنارش بايد از نظر حقوقي هم مساله رو بررسي كنيد.
سعي كنيد آينده نگر باشيد و با هوشياري مسير آيندتون رو بسازيد.
من نميخوام ذهن شما رو نسبت به همسرتون بدبين كنم اما از اونجايي كه ايشون هيچ تعهد قانوني نسبت به شما نداره ممكنه ادامه زندگي مخفي براي شما مشكلاتي (اجتماعي و روحي )بوجود بياره كه البته با درايت وتلاش ميتوني از پسش بر بياي ، شايد كمي سختي بكشي اما فكر كنم نتيجه خوبي ميگيري و زندگيت زيباتر ميشه...
موفق باشي

بعضیا فکر میکنن این تالار دفتر خاطراته که چیزمیزاشونو بنویسن توش در دفتررو ببندن یه قفلم بهش بزنن و برن!!!!(این خانوم جنیفر هیچ مشکلی نداشت ظاهرا"فقط خواسته بود یه چی بنویسه و به حرف هیچکیم توجه ای نکرد که نکرد)....احتمالا"راهو اشتباهی اومده بود!!!!!همین کارارو میکنن که مردا پشت سرخانوما هزارجور حرف در میارن دیگه!خوبه آدما ارزش خودشونو بدونن....حیف این همه محبت و همدردی دوستان تالار همدردی.......

سلام
andiya عزیزم هیچ کس جای کس دیگه ای نیست. تو راست میگی جنیفر قدر خودشو نمیدونست اما هیچ وقت زود قضاوت نکن
مگه بچه ها فقط بخاطر توجه سوال کننده محبت و همدردی میکنند؟ خوب این خیلی خوبه که طرف توجه کنه اما واقعاً هدف دیگه ای پشت این محبتا و ... نیست؟ همین که شاید بعدها صدها نفر صحبتهای دوستانو بخونن و زمینه رشد بهترشون باشه کمه؟ کما اینکه جنیفر اصلاً سوال نکرده بود. شاید آخر بعضی جمله هاش ؟ گذاشته بود ولی حتی اون جمله هاشم درد و دل بود . بنابراین کسی که قدمی برمیداره اول بخاطر خودشه که اتفاقاً خیلی خوب و طبیعیم هست.
(خودت را دوست بدار و کمک کن تا دیگران نیز خود را بیشتر دوست بدارند) شعار مکتب کمال بیراهه نیست

نقل قول:

---

من اينو براتون نوشتم تا سبك بشم چون ميگن نوشتن آدمو سبك ميكنه چون كه نه من شما رو ميشناسم نه شما منو؟ خيلي حرف براي گفتن دارم دوست دارم با كسي كه اصلا نه ميشناسمش و نه ميبينمش همه حرفامو به هش بگم تا سبك بشم چون ميدونم كه اون نه ميتونه از حرفام سو استفاده كنه و نه بعدا منو تحقير منه

---

همه حقایق همین بود ؟؟؟؟؟؟

نقل قول:

---

همه حقایق همین بود ؟؟؟؟؟؟

---

کدوم بود؟ !