+به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سلام . من چند روزه اینجا رو پیدا کردم و بی نهایت خوشحالم . من تازه وارد بیست و هفتمین سال زندگیم شدم و یه دختر 9 ماهه دارم .
چند وقته که احساس می کنم همه زندگیم توی انتخابهام اشتباه کردم و همه ش بد شانسی آوردم . ازون انتخاب رشته تحصیلی مسخره بگیر تا عاشق شدن و ازدواج و بچه دار شدن . همه ش احساسی و بدون ذره ای فکر . خیلی از خودم ناراضی ام . با وجود اینکه کلی توانایی داشتم و در خودم هنوز هم می بینم همون انتخاب ها اشتباه و بدشانسی باعث شده که توی فوق دیپلم در جا بزنم و بعدشم با وجود اینکه خیلی از هم رشته ای های من الان شاغلن من خونه نشینم و احساس بیهودگی می کنم.
ازدواجم هم که الان دور از خونواده م توی یه شهر کوچیک دارم زندگی می کنم و هفته به هفته از خونه بیرون نمی رم با هیچکسی هم رابطه نداریم شوهرم اصولا از کسی خوشش نمی یاد مخصوصا اینکه بخوایم باهاش هم رفت و آمد خانوادگی داشته باشیم
شوهر من کلا خیلی نق نق می کنه . الان بهتر شده ولی ازون آدما بود که به زمین و زمان گیر میدن چرا دم سگ درازه چرا در گنجه بازه و ....
بعدا شاید از اخلاق ها خاص شوهرم براتون نوشتم . اونقدر از دستش عاصی شده بودم که چند روز پیش وقتی که خودش هم بود پیش مامانم ازش شکایت کردم و خیلی چیزها رو گفتم و اون هم گفت و الان یه ذره اوضاع بهتر شده .
اما مسئله من در حال حاضر اینه که نسبت به زندگی دلسرد شدم با وجود اینکه می دونم عمرا نمی تونم یه همچین کاری بکنم اما مرتب به طلاق فکر می کنم که اگه طلاق بگیرم چی میشه و چی نمی شه . درآمدم رو چه جوری تامین کنم نمی دونم کجا زندگی کنم بچه م رو می تونم بگیرم یا نه و ازین حرفهای مفت در صورتی که اصلا دلم طلاق نمی خواد اما نمی تونم بهش فکر نکنم مخصوصا اگه کوچیکترین ناراحتی از جانب همسرم داشته باشم و خودم فکر می کنم که طغیان کردم در برابر اون همه چشم گفتن که بر اثر یه اعتقاد اشتباه بود .
همه ش فکر می کنم که من مگه چند سالمه که بخوام بقیه زندگی مو دعوا کنم و اینا .
در کل این عیب رو در خودم می بینم که حس مسئولیت پذیریم کمه و فکر می کنم با طلاق از زیر بار این مسئولیت ها خلاص میشم فکر می کنم عیب جویی شوهرم یه دلیل دیگه این مسئله باشه .
شوهرم چند روزه که خوبه . اما کار چندانی واسه دلگرم کردن من به زندگی انجام نمی ده نه تفریحی نه مسافرتی .
تفریح به نظرش با ماشین بیرون رفتن و توی خیابون چرخیدنه و هر چی بهش میگم که من اینجوری دوست دارم به خرحش نمی ره . مسافرت هم که اینقدر غر می زنه که بهش گفتم من بهشت هم با تو نمی یام .
خلاصه دیگه . خودم دارم میگم خودم هم جواب میدم .
من فقط واسه نوشتن اینقدر پر چونه م . تو خونه اینقدر پرحرف نیستماااااا.
منتظر راهنمایی هاتون هستم .
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سلام مامان ميم
ميشه بپرسم كه اختلاف سني تون با شوهرتون چند ساله؟آخه ميگن اگه اختلاف سني زياد باشه مشكل پيش مياد....ميگن اگه شوهر سنش خيلي بيشتر باشه زماني كه خانم جوانه و دنبال گردش و تفريح و هيجانه . آقا ديگه دنبال اين چيزها نيست و فقط به دنبال آرامش ميگرده....
راستي من بابام هم اينطوريه مثلا خودش ميره سركار (كارش تو يك محيط بازه) عشق و حالش رو ميكنه...(البته خودش كار نميكنه كه خسته شه...فقط دستور ميده) وقتي مياد خونه مثلا وقتي ما بهش ميگيم بيا بريم بيرون يا بريم پارك يا .... ميگه خودتون برين . من خستم. حوصله ي ترافيك رو ندارم.جاده ها شلوغه....(البته هميشه اينطوري نيست.. اغلب اينجوريه)
خوب بعضي ها هم اخلاقشون اينطوريه ديگه ... شما وقتي ازدواج ميكردين اخلاق شوهرتون رو ميدونستين؟؟اون موقع هم اينطوري بود؟؟؟ اگه اون موقع هم اينطوري بوده شايد اخلاقش اين باشه!!!!!
ولي اگه اينطوري نبوده شايد شرايط باعث شده كه همچين اخلاقي پيدا كنه... بايد ببينين چه عاملي باعث شده كه اخلاقشون اينجوري بشه.
در مورد خودتون هم اينكه شما واسه اين از زندگي دلسرد شدين كه 1) از خانواده تون دورين و احساس دلتنگي ميكنين 2) مجبور شدين كه از درس دل بكنين .نتونستين در رشته ي مورد علاقه تون تحصيل كنين...نتونستين ادامه تحصيل بدين 3) احساس ميكنين كه در اين وضعيت اصلا موقعيت پيشرفت واستون پيش نمياد و بايد تا آخر عمر اين شرايط رو تحمل كنين
خوب با شرايطي كه شما دارين و دور از خانواده و فاميل زندگي ميكنين هركي بود همينجوري ميشد مخصوصا اينكه با هيچ كس هم هيچ رفت و آمدي ندارين....به نظرم بهتره اونجا واسه خودتون دوست پيدا كنين و باهاش رفت و آمد كنين حالا لازم نيست كه رفت و آمد خانوادگي و شب نشيني و اينها باشه ... خودتون و دوستتون وقتي كه شوهرتون نيست با هم باشين. يا اينكه سعي كنين يه كار گير بيارين مثلا به همكلاسي هاتون كه الان شاغلن بگين شايد بتونن براتون كار گير بيارن....
راستي يك نكته هم اينكه خيلي از خانم ها بعد از زايمان افسردگي پيدا ميكنن. شايد شما هم دچار افسردگي شدين. اگه به يك روانپزشك مراجعه كنين بد نيست.
در ضمن وقتي شوهرتون با حرفهاي مادرتون كمي مهربون تر و خوش اخلاق تر شدن اين رو ميرسونه كه ايشون هم نميخوان هميشه به همون صورت باقي بمونن...شايد ايشون هم احساس خستگي ميكنن كه مثلا حاضر نميشن با شما بيرون بيان يا مسافرت بيان....شايد شرايط مالي يا كاري باعث شده كه ايشون اينجوري بشن....شايد از چيزي نگرانن مثلا از آينده تون و ميخوان هرجوري شده اوضاع رو بهتر كنن و واسه اين زياد خودشون رو درگير كار ميكنن و وقتي ميان خونه ديگه حوصله ي رفت و آمد و اين چيزها رو ندارن؟؟؟؟
بهتر نيست با هم به يك مشاور سري بزنيد؟؟؟
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
راستي يك پيشنهاد... اگه بتونين با توافق شوهرتون به شهر خودتون برين و اونجا زندگي كنين(البته بعيد ميدونم كه شرايط شما جور باشه مثلا كار شوهرتون وخونه و ...) به نظرم خيلي از مشكلاتتون كمتر ميشه.... تازه شما كه هنوز واستون دير نشده... كنكور بدين شايد رشته ي مورد علاقه تون رو قبول بشين ... من ديدم كساني رو كه باوجود يك بچه كنكور قبول ميشن و ميرن دانشگاه و درس ميخونن (تازه سنشون هم 30 به بالاست)
راستي با مادر شوهرتون چه ارتباطي دارين؟ اونها هم اونجا زندگي ميكنن؟؟؟؟
يك خواهش دارم ازتون ... چون منم توي شرايط عاشقي و ....و هزار مشكل قرار دارم ميشه بگين كه منظورتون از احساسي عمل كردن چيه؟ چه چيزهايي رو نديده گرفتين (از شوهرتون) كه حالا از نا ديده گرفتن اونها پشيمونين.؟؟؟ آخه من هم بايد تصميم بگيرم ...ميخوام اطلاعاتم رو بيشتر كنم .... ميترسم از اينكه يك موقع احساسي تصميم بگيرم و يك عمر پشيمون بشم.ممنون ميشم اگه بگين
موفق باشين
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
رویا جون سلام ممنون ازینکه جوابم رو دادی . من و شوهرم 7 سال اختلاف سنی داریم .
و متاسفانه اخلاق شوهرم اینجوریه که حوصله تفریح رو نداره صبح تا شب پای اینترنت باشه آخ نمیگه و خسته نمیشه . مشاور هم حاضر نیست بیاد . من هم اخلاقش رو تا حدی می دونستم اما واقعا نمی دونستم وقتی یکی اهل تفریح نیست یعنی چی ؟ چون بابام هم اهل تفریح نبود و من خیلی بهم سخت نمی گذشت اما الان می بینم که دلم می خواد و احتیاج دارم که با شوهرم به گردش و تفریح برم.
در مورد پیدا کردن دوست و اینها هم یک نیمچه دوستی دارم که البته همسر دوست شوهرمه . اون خودش خانواده ش اینجان و سرش به اندازه من خلوت نیست که من حداقل بخوام دو روز در هفته برم خونشون یا اون بیاد .
اینم بگم که من حتی زبون مردم این شهر رو نمی فهمم باید حتما قبلش اعلام کنم که فارسم بعدش اگه بلد بودن باهام فارسی حرف بزنن .اینم یکی از معضلات من حتی واسه خرید رفتنه
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
کار هم که خدا رحمتش کنه هم نیست هم مردم بچه شون که بدنیا میاد کار رو ول می کنن یا مرخصی میگیرن من که بیکارم بچه مو کجا ویلون کنم که می خوام کار کنم ؟؟؟
دانشگاه هم دو سال پیش قبول شدم اما از همسرم بابت تامین هزینه ش مطمئن نبودم البته خودش می گفت برو . اما من هم نمی خواستم هزینه ش رو بهش تحمیل کنم هم مطمئن نبودم که ازین بدتر تو سری خورتر نشم .
شهر خودمون هم که از خدامه برم اما شرایط کاری شوهرم جور نمیشه .
اما جواب سوالت :
من می دونستم شوهرم زود قهر می کنه و لجبازه . میگه حرف حرف من . لوس و ننره . خیلی به خوردن اهمیت میده . عصبانیه . توی یه شهر دیگه زندگی می کنه . من زبون مردم اونجا رو نمیفهمم و هزاران مورد دیگه .
اما واقعا نمی دونستم اینها یعنی چی ؟؟ نمی دونستم اینها چه تاثیر مخربی توی زندگی دارن .فقط یه کلام می گفتم دوستش دارم دوستش دارم . نمی دونم می خواستم به خودم تلقین کنم . اصلا واقعا دوستش داشتم ؟؟؟ فکر کنم یه جورایی بهش احساس دین می کردم که چند ساله با هم دوستیم پس حتما باید ازدواج کنیم .
نمی دونم جوابتو دادم یا نه .
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سلام
خوش اومدی
من احساس میکنم شما یه کم افسرده شدی که باتوجه به زایمان و دوری از خانواده طبیعیه ولی عزیزم
تو الان مادری کسایی هستند که به وجودت خیلی محتاجند سعی کن پوچی رو از خودت دور کنی تو میتونی کاری کنی که همه به وجودت افتخار کنند
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
elina جون راست میگی خودم بشدت افسردگی رو حس می کنم و احساس بیهودگی و پوچی و برای فرار ازین وضعیت هیچ راهی بلد نیستم .
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سلام
خيلي سخته كه آدم توي شهري كه زبون مردمشون رو نميفهمه بخواد زندگي كنه و تازه دوست گير آوردن هم توي همچين شهري خيلي سخته . ميدونين شايد بهتر باشه كه خودتون رو با شرايط وفق بدين . يعني سعي كنين زبان مردم اون شهر رو ياد بگيرين تا راحت تر بتونين اونجا زندگي كنين
آدم گاهي اوقات دلش نميخواد شرايط رو قبول كنه به اميد اينكه شرايط عوض بشه ولي غافل از اينكه شايد شرايط به اين زودي ها عوض نشه...اگه نخواي شرايط رو قبول كني و باهاش كنار بياي اولين كسي كه ضربه ميخوره و حس ميكنه عمرش به هدر رفته خود شما هستين
منم هم همينطور بودم مثلا شرايط رو قبول نميكردم (چون شرايط اصلا باب ميلم نبود) و اميد داشتم كه شرايط تغيير بكنه و بعدا ميفهميدم كه چه اشتباهي كردم چون خودم رو زجر دادم و نميخواستم شرايطي كه الان توش هستم رو قبول كنم
راه حل ديگه اينه كه شما شايد بتونين شرايط رو تغيير بدين.... با شوهرتون راجع به دلتنگي و نارضايتي از زندگي و زبون مردم رو نفهميدن و زجر كشيدن و زله شدن از اين شرايط بگين.....شايد شوهرتون اخلاقش بهتر بشه و بفهمه كه چقدر داره به شما بد ميگذره ... شايد تصميم بگيره كه شهرتون رو عوض كنين(اين عمل كه ديگه خيلي رويايي هستش و بعيد ميدونم ) شايد راضي بشه كه مسافرت برين....
خيلي سخته كه آدم توي شرايطي كه اصلا باب ميلش نيست قرار بگيره و بعد هم بفهمه كه ديگه نه جاي پيشرفت داره و نه شرايط تغيير ميكنه و مجبوره تمام عمرش رو به تحمل كردن بگذرونه و از لذت زندگي محروم بشه
ولي بلاخره شما ميتونين با قبول شرايط و وفق دادن خودتون با شرايط تحملش رو براي خودتون آسون تر بكنين
راستي در مورد توضيحاتتون خيلي ممنون ..... منم مثل شما حس ميكنم كه بهش مديونم و چون باهم دوست هستيم بايد با هم ازدواج كنيم ... ولي اخلاق ايشون و شرايطشون به گونه اي نيست كه من خوشم نياد يا خيلي باهاش مشكلي داشته باشم از نظر شرايط مالي تامين هستش و توي شهر خودمون ساكنه.... همديگه رو دوست داريم و از نظر فرهنگي و مذهبي و تحصيلات تقريبا توي يك سطح هستيم مشكلمون يكي سن ايشونه كه يك سال از من كوچيكتره و ديگري مخالفت خانواده ها
موفق باشين
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سلام مامان عزیز
به نظر من شما دچار افسردگی پس از زایمان شدید
با همسرتون صحبت کنید، شرایطتون رو بگید و بگید که دل تنگید و ازش بخواید که برای مدت کوتاهی حتی چند روز هم شده با هم به شهرتون برگردید تا شما خانوادتون رو ببینید.
در ضمن بهتره بیشتر با همسرتون صحبت کنید، از احساستون بگید و مجبورش کنید که اونم از احساسش بگه. شما الان یه بچه دارید اگه بخواید اینجوری به سکوتتون ادامه بدید در آینده مشکلات بزرگتری پیدا می کنید
به نظرم بزگترین مشکل شما حرف نزدنه. من حس می کنم شما در طول زندگی مشترکتون خیلی حرف نزدین، و سعی نکردین همدیگر رو با احساستون آشنا کنید
[/size]
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سلام مامان میم
ببین چه اسم قشنگی برای خودت انتخاب کردی ؟
مامان میم
پس خودت میدونی که یک مادری ؟
وفرزندت رودوست داری؟
پس هیچ وقت به طلاق فکر نکن ؟ به خودت هم تلقین نکن که آدم افسرده ای هستی
ما آدم ها تا شادیم که هیچ اگر نه تا یک خورده تنها میشیم دیگه خودمون رو مریض میگیریم
خواهر خوبم به زندگی فرزندت فکر کن برای فهتر زندگی کردن اون تلاش کن
لا شوهرت خوش باش ، تفریح برو،گوشه گیر نباش وبه فکرهای بیهوده فکر نکن
انسان ها مگه چقدر زندگی میکنن؟
رابطه ات را باخدابیشتر کن ، زیرا به قول گفتنی
باخدا باش وپادشاهی کن
موفق باشی عزیزم
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سلام مامان میم چقدر فر زندت دوست داری ادم افسرده هستی ناراحت نباش افسردگی درمان دارد با همسرتون حرف بزنید دعوت کنید ییش مشاوره برود اختلاف چند سال است موفق وشاد باشید
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سمیرا جان ممنون از راهنماییت والا من اصلا توی این شهر بند نمی شم . تقریبا هر دو ماه یک هفته ده روز اونجام الان هم تازه برگشتم . این یکی از خوبیهای شوهرمه که طفلک در مورد این موضوع اعتراضی نمی کنه .
رویا جون راست میگی اصلا سعی نمی کنم به اینجا عادت کنم چون وقتی توی ذهنم می گردم می بینم که همیشه فکر می کنم بالاخره یه روز ازین زندان رها میشم و همه ش تصور یک زندگی نزدیک خونواده م رو دارم .
somi جان ممنون از راهنمایی شما . من اصلا دلم نمی خواد طلاق بگیرم اما نا خودآگاه همه ش شرایط بعد از طلاق رو توی زهنم مرور می کنم .خدا رو هم که قربونش میرم و خودم رو سپردم دستش . و متاسفانه شوهرم اصلا معنی تفریح براش تعریف نشده .
مرسی از همتون خوشحالم که شما رو پیدا کردم
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
آقای ابراهیمی توی چند تا تاپیک خوندم که همین جمله رو نوشتید(شوخی)
اما در کل از یک مادر نباید پرسید که چقدر بچه ش رو دوست داره چون جواب مشخصه . شوهرم هم حاضر نیست پیش مشاور بره
اختلاف سنی 7 ساله . افسردگی درمان داره می دونم اما من اصلا شرایط استفاده از داروهای ضد افسردگی رو ندارم
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
مامان میم امیدوارم مشکل حل شود امیدوارم افسردگی خوب شود مادر نمونه مهربان هستی امیدوارم همیشه سلامت باشید
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سلام مامان عزيز فكر ميكني اولين باري كه بچه تون بهت بگه مامان چه حسي پيدا مي كني؟ با چه اشتياقي منتظر اومدن شوهرت مي شي تا واسش بگي چقدر خوشحالي؟ به آينده هاي خوب خودت و بچه ي عزيزت فكر كن. يه نسخه يي هست كه اگه بتونين ازش استفاده كنين معجزه مي كنه و اون خوندن داستان و رمانه. از همين رمانهاي معمولي و سانتي مانتال شروع كنيد كتابهاي فهيمه رحيمي و... كتابهاي تخيلي هري پاتر اينها براي شروع خيلي خوبه چون كم كم شما رو به خوندن كتاب معتاد ميكنه براي بچه تون هم خيلي مؤثره وقتي ببينه مامانش اهل كتابه خودش هم رو مياره به كتاب. حتي مي تونيد مجله بگيريد روزنامه بگيريد و بخونيد جدول حل كنيد اين طوري فكرتون درگير چيزهاي بهتري ميشه. به جاي اينكه به طلاق و زندگي كنار خانواده ي مادري فكر كنيد به جواب فلان سؤال جدول يا آخر فلان رمان فكر مي كنيد. فيلمهاي خوب هم زياد ببينيد اگه خواستيد من هم كتاب هم فيلم بهتون معرفي مي كنم. فقط لطفا دور فيلمهاي هندي و مانند اونها رو خط بكشين چون با روحيه ي شما ديدن اين فيلمها فقط افسرده ترتون مي كنه. راديو گوش كردن هم خيلي بي نظيره. و همينطور بد نيست تو مسابقه هاي راديو تلويزيون شركت كنيد. اينهمه كار براي انجام دادن و تفريح هست بهتون اطمينان ميدم بعد از يه مدت كلي حالتون خوب ميشه. و ديگه اينكه الان شما كلي دوست همزبون دارين كه اگرچه از راههاي مختلف و دور ولي مي تونيد ساعتها با هم باشيد
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
مهراوه جان سلام . ممنون از راهنماییت من عاشق فیلم و کتاب هستم یه ذره کتاب خوندنم کمتر شده ولی فیلم رو همچنان دنبال می کنم اینها تنها سرگرمی های من هستن .
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
بچه ها واقعا مرسی یه مسئله دیگه ای که هست اینه که اعتماد من نسبت به شوهرم تقریبا صفر شده مرتب مترصد اینم که مچش رو بگیرم البته اون نمی فهمه ها . یکبار هم موفق شدم که مچگیری کنم ازش و دو سه تا sms ناجور توی موبایلش دیدم و بدون رو در باسی گذاشتم جلوش و اونم کلی دروغ تحویلم داد و اینا . می گفت اینا مربوط به خیلی وقت پیشه و ....
دیروز هم یه sms با اسم hasanzade توی موبایلش بود که نوشته بود " شما چرا مسائل کاری رو با مسائل دیگه قاطی می کنین ؟ واسه کار هم دیگه باهاتون تماس نگیرم؟"
من هم سریع شماره رو یادداشت کردم و بعدا که شوهرم بیرون رفت با یک شماره نا شناس(ایرانسل) با اون شماره تماس گرفتم فهمیدم که خانومه و اصلا حسن زاده هم نیست موبایل هم واسه خودشه .
حالا کار شوهر من عمرا عمرا با یک زن ارتباط نداره .
تو رو خدا بگین این یکی رو دیگه کجای دلم بذارم ؟؟
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
کسی نیست من رو رانمایی کنه ؟؟ باید واسه این موضوع یه تاپیک دیگه باز کنم؟؟
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
مامان میم سلام.
من یک پیشنهاد دوستانه دارم.شاید اگر در یک موضوع هنری یا ورزشی مورد علاقه ات بری کلاس و خودت رو مشغول اون کنی هم دوستان جدیدی پیدا می کنی و هم اینکه روحیه ات عوض میشه.حتی می تونی به خاطر نگهداری بچه کلاس انتخاب کنی که هفته ای یک جلسه بیشتر نباشه و از شوهرت بخوای برای این یک ساعت نگهداری فرزندتون کمکت کنه.ضمنا سعی کن توی خونه برای خودت تنوع ایجاد کنی حتی در کارهای کوچک روزمره.امیدوارم موفق باشی.
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
مطمئنید که سکوت همسرتون به این معناست که از رفتن مدام شما به شهرتون راضیه؟
مطمئنید رفتار سرد شوهرتون یه جور اعتراض به کارهای شما نیست؟
چه قدر به همسرتون و زندگیتون میرسید؟
چند بار از زندگی باهاش ابراز رضایت کردید؟
و در مقابل چند بار به خاطر وضع زندگیتون بهش غر زدید؟
چه قدر با همسرتون حرف می زنید؟
چه قدر از احساسش با خبرید؟
یک طرفه به قاضی نرید، ببینید واقعاً شما چه طور همسری هستید.
و یه سوال:
رابطه همسرتون با فرزندتون چه طور؟
RE: به یک مامان خسته و افسرده و یاغی کمک کنید .
سلام.
من با صحبتهای سمیرا جون موافقم .به نظر من ببینید انتظارات شوهرتون چیه و نهایت سعیتون رو برای جلب محبت و همراهیش بکنید اونوقت می بینید که ان شاء الله او هم همه فکرش رو روی شما متمرکز می کنه.