سلام و عرض خسته نباشید
مشکلی دارم که واقعا خیلی وقته باهاش رو به رو هستم دوس داشتم شما کمکم کنید
دختری 20 ساله هستم دانشجو مادرم دبیر معارف
از بچگی هر مشکلی داشتم با مامانم صحبت میکردم حتی از کوچکترین کار هایی که در طول روز انجام میدادم براش میگفتم و رابطه نزدیکی داشتیم
ایشون خیلی تاکید به حفظ قرآن و این که من نماز بخونم داشتن و دارن و چادر بپوشم
دوران مدرسه قرآن هم حفظ میکردم اما تو نماز خوندن از همون بچگی کاهل بودم و ایشون از دستم ناراحت میشدن
چادرم سر میکردم اما سه سالی هست که چادری نیستم ولی حجاب مناسبی دارم
از وقتی وارد دانشگاه شدم من یه مقدار عصبی شدم و واقعا فک میکنم نیاز دارم یه نفر درکم کنه و مادرم نمیتونه درکم کنه و من جز ایشون کسی رو ندارم
با اینکه ریز ریز کارامو براش میگم فقط گوش میکنه و هیچی نمیگه و حتی بعضی وقتا خیلی هم بد جوابمو میده منم عصبی میشم میگم تو از من بدت میاد و اصن حوصله منو نداری و بحثمون میشه
فکر میکنم دلش میخواد من عین خودش باشم مثلا چادر بپوشم یا که کارای خونه رو انجام بدم
و نمی تونه منو بپذیره انگاری
با اینکه من از این جهات مناسبم و مورد تایید اکثریت
مثلا وقتی باهاشون میرم بیرون همش احساس میکنم دوس نداره من کنارش باشم مثلا یکی از همکاراش ببینتمون بگه مثلا دخترت چادری نیست!
به نظرتون چیکار کنم؟؟
خواهش میکنم کمکم کنید
- - - Updated - - -
از ظهر نه ناهار خوردم نه شام همش تو اتاقمم حتی بهم نگاه نکرده :(
میگه تو کاهنده عمرمی