هنوز نتوانسته ام به همسرم اعتماد کنم و به همین دلیل مدام آزارش می دهم
در پی اتفاقاتی که چند سال پیش افتاد و خطاهایی که شوهرم انجام داد، شدیدا بهش بی اعتماد شده بودم و دائم بازخواست و سین جیمش می کردم. چند بار همسرم اظهار کرد که خسته شده و حاضر نیست دیگه با بی اعتمادی زندگی کنه. من هم قول دادم که بهش اعتماد کنم. اما الان مدتهاست تلاش می کنم و موفق نمیشم. یه مدت همه چیز آرومه و من هم ته قلبم واقعا بهش اعتماد می کنم. اما تا کوچکترین مساله مشکوکی پیش میاد همه چیز و زیر سوال می برم و تمام تلاش هام به هدر می ره
امروز صبح دوباره خرابکاری کردم. همسرم موقع رفتن به سرکار دوش گرفت و سشوار کشید و به خودش عطر زد. منم ته دلم خالی شد که نکنه با کسی قرار داره. نیم ساعت بعد زنگ زدم محل کارش و همکارش گفت هنوز نیومده. منم داشتم سکته می کردم که 100 درصد با کسی قرار داره
بهش زنگ زدم و پرسیدم کجایی؟ گفت بانک
چند دقیقه بعد زنگ زد و گفت رفته بودم بانک تا قسط ها رو بدم. با اینکه دیشب بهم گفته بود فردا می خوام برم بانک اما باز حرفش و باور نکردم و به روش آوردم که بهش شک دارم و ازش خواستم قسم بخوره
همسرم شدیییییدا عصبانی شد و گفت برم حسابش و چک کنم تا باور کنم. حسابش و چک کردم و دیدم واقعا بانک بوده
خدااااایا همش خرابکاری می کنم. دارم خودم با دستای خودم زندگیمو خراب می کنم
تو رو خدا کمکم کنید و بگید چطوری این خرابکاری رو درست کنم. انقدر بابت این مسایل و سوء تفاهمات ازش عذرخواهی کردم که دیگه می دونم فایده ای نداره
خواهش می کنم کمکم کنید. چیکار باید بکنم الان؟ کلا چیکار باید بکنم تا خطاهای گذشته همسرم و فراموش کنم و بهش وااااقعا اعتماد کنم؟