:54:
من چیکار کنم؟
نمایش نسخه قابل چاپ
:54:
من چیکار کنم؟
آروم باش و بیشتر توضیح بده عزیزم
با این یه جمله که هیچکس نمیتونه کمکت کنه!
آخه می ترسم سرزنشم کنید :54:
اینجا همه کمکت می کنن دوست من.راحت مشکلت و بگو:72:
چی شده بابا؟ ناز نکن بگو دیگه. اکه کسی بتونه راهنماییت با همدلی می کنه.
ماجرای قبلیه
که با هم دوست بودیم
بعد از اون دعوای اخیر که باز هم گفته بود همه چیز تمومه و بعد خودش پیداش شد ، رابطه مون خیلی خوب شد
دیگه مدام حرف از ازدواج بود
اینکه کجا زندگی کنیم ، اینکه توقعاتمون از هم چیه و ....
تا همین امروز صبحم با هم خوب بودیم . صبح با تلفنش از خواب بیدار شدم
همه چیز خوب بود تا بعد از ظهر
بعد از ظهر یهو گفت برو پی زندگیت. من مناسب تو نیستم. به زندگیت برس
- - - Updated - - -
گفتم با کسی دعوات شده ؟ با کسی حرفت شده ؟ گفت آره
گفت در مورد ازدواج تو خونه حرف زدم. اصلا جدی نمی گیرن
- - - Updated - - -
و بعد هم گوشیشو خاموش کرد . گفت برو به زندگیت برس
بیخیال اگه خواست خودش زنگ میزنه توضیح میده اگه هم نه که خب نه دیگه!تموم شدس.نظر من اینه که مردی ک با زور بخوای باهاش بمونی مرد زندگیت نیس.
الان احتمالا ناراحته چن روز بعد خودش میاد توضیح میده.
ولی از الان تکلیفتو باهاش مشخص کن...چن مدته ک باهمین.میشه بیشتر توضیح بدی؟
تقریبا دو ساله :54:
- - - Updated - - -
من شوک زده ام
آروم باش..میخوای هر وق آروم شدی ادامه بده...توضیحاتت ب نظر ناقص میاد دوست من.به هم قول ازدواج داده بودین؟از دوستت بیشتر بگو.از خصوصیاتش
تاپیکای قبلیتو نخوندم. فعلا فکرتو از روش بردار. به کارایی که دوست داری برس. حتی مثلا فیلمی که دوست داری نگاه کن. بعدا که حال شوک یا ناراحتیت کمتر شد راجع به اینکه چه کار کنی فکر کن. دوستان هم اینجا میان راهنماییت می کنن. کل حرفم اینه که فعلا کار خاصی نکن تا حالت متعادلتر شه. به خودتم فشار نیاز.
- - - Updated - - -
احتمالا فردا حالت بهتر میشه. اگه یه خلاصه ی کوتاه از مشکلت هم بنویسی که کسی مجبور نشه تاپیک فبلیتو بخونه بهتره.
تو یه کم مهلت بده به خودت تا ریلکس شی. دوستان هم اینجا میان واست راهنمایی می ذارن. خودتم حالت بهتر شه می فهمی چه کار کنی واست بهتره. الان برو یه کاری کن که دوست داری که فکرت از این ادم منحرف شه فشار روت نیاد.
فقط یه چیزی به اونایی که میخوان کمک کنن بگم که اقایون خانوما که عاشق میشه دیگه حتی موقع غذا خوردن که از کارای واجب انسانه هم به عشقش فکر میکنه یعنی هی نگید برو یه کار دیگه بکن فکرش از بین میره !!!چون نمیره
اوایل دو تا دوست معمولی بودیم. مسیر رفت و آمدمون به دانشگاه یکی بود. قرار ازدواج و عشق و دوست داشتن نداشتیم. حتی با هم طی کرده بودیم که به راه عشق و عاشقی نریم
اما رفتیم. به مرور با گذشت یه سال کم کم به هم علاقه مند شدیم. اون منو. دختری عاقل میشناخت و من اونو پسری صبور. به مرور ویژگیهای مثبت زیادی از هم دیدیم. علاقه مون بیشتر شد و بحث ازدواج پیش اومد. بارها ازم پرسیده بود خواستگاریش رو قبول می کنم؟ و منم خندیده بودم و گفته بودم اول خواستگاری کن
آخرین بار هم گفت که پایان نامه تموم بشه راحت میشیم و می تونیم ازدواج کنیم
رو دوس داشتنش شک نداشتم
اما امروز صبح یهو ...
- - - Updated - - -
صبح مثل همیشه زنگ زد و از خواب بیدارم کرد. تا ظهر هم خوب بود و می خندید و ...
بعدازظهر بود که گفت حوصله ندارم. گفتم چرا؟ گفت ویس برو پی زندگیت. بیا تمومش کنیم.
هرچی اصرار کردم توضیح نداد
فقط یه اشاره کرد که نفهمیدم
گفت تو خانواده ما ازدواج مهم نیست و منم خسته شدم دیگه نمیخوام بحث کنم. گفتم یعنی مخالفن؟ گفت نه. اصلا کاری ندارن. توام ولم کن و برو به زندگیت برس. گفتم اینجوری نمی تونم. شوک زده ام. گفت چه جوری می تونی؟ همونجوری تمومش می کنیم ... و بعد هم رفت و گوشیشم خاموش کرد
من به شدت شوک زده ام . حتی نمیتونم گریه کنم. کمکم کنید
احتمالا خر احساسیش از پل گذشته
اگم خدای ناکرده رابطه عاشقانه برقرار کرده باشین خر جنسیشم از پل گذشته
و احتمالا یا نفر بعدی یا مامان برام یه دختر پاک پیدا کن؟
دوباره گوشیش رو روشن میکنه و برمیگرده و رابطتون ادامه پیدا میکنه! مطمئنم... الکی خودتو ناراحت نکن! (من از این پیشگویی ها زیاد کردم همیشه درست در میاد!)
سلام
به نظرمنم حتمامیادوهمه چیزروتوضیح میده
شاید بیشتر از این دلخوره که نمی تونه کاملا بیاجلو وپیش خودش احساس می کنه که جلو شما سرافکنده شده برای همین بهش مهلت بدین
یه چیزی بگید تو رو خدا
باهام حرف بزنید
می دونم گوشیش رو روشن کرده
اما نمیخوام زنگ بزنم بهش . خدایا توانی بهم بده که بتونم مقاومت کنم
دوستان از تجربیات خودتون بگید که احساس کنم تنها نیستم
این روزها برای شما هم پیش اومده ؟
چطور میشه بعدش ؟
حالم خوب میشه یعنی ؟؟؟؟
دو سال و خورده ای رو چطور فراموش کنم ؟؟:54:
گوشیش روشن کرده باشه...یکم بهش فرصت بده باخودش باشه مردها اکثرا دربرخورد مشکلات اینطورمیشن توخودشون میرن ازهمچی زده میشن واعصاب خوردکنی میشن...شاید مشکلی باخانوادش داشته باشه که باعث شده باتواینطور باشه صبر داشته باش زیرک باش توهمچین مواقعی باید ذکاوتت رو به عشقت ثابت کنی غر نزن!!! برچسب نزن!!! براش آیه یاس نباش ناامیدی نکن صبر پیشه کن وهیچ حرفی نزن تاخودش بیاد فعلا بهش اسمس یا زنگ نزن اگه خودش زنگ زد ببه روی خودت نیار که چه رفتاری باتوداشته...انگارنه انگار چیزی پیش اومده اگه پسر باشعور وفهمیده ای باشه بااین برخوردت پی به زیرکی وفهمیدگی تومیبره وازت معذرت خواهی میکنه اگه اگه تواین هفته اسمس نداد تالحظه تحویل سال نو صبرکن اگه معرفت داشته باشه برمیگرده
موفق باشی عزیزم:72::72:
اگه برگشت چه رفتاری داشته باشم بهتره ؟
اگه تا عید برنگشت باید چه رفتاری از خودم نشون بدم؟
الان فقط صبر کنم /.؟
اگه برگشت باهاش صمیمی باش تاخودش همه چیزروتوضیح بده اگه توضیح ندادباگرمی باهاش حرف بزن از تیکه کلماتی که وقتی باهم حرف می زنید استفاده کن بهش آرامش بده
اگه دیدی بازم حرف نزد خودت باهاش حرف بزن اگه حرف زد که هیچ اگه حرف نزدوناراحت یا عصبی شد بحثوادامه نده چون رفته تولاک خودش باید کمی صبرکنی تاخودش بیرون بیاد مطمان باش زیاد طول نمیکشه.
اگه تاعید جواب نداد...
(بچه ها این نظرخودمه ها،نمیدونم درسته یا نه)به نظرمن آدم وقتی یه نفررودوست داره باید غرورش روبذاره کنارالبته فقط جلوی اون یه نفرهاااا.اگه من جای توبودمو تا عید به من اس نداده بود خودم حتما عید رو بهش تبریک میگفتم
- - - Updated - - -
یه چیز دیگه
اصولا آقایون ازپس هرکارسخت ونفس گیری برمیان این یه واقعیته چون قوی تر خانم ها هستن
ولی این رو یادت باشه همیشه پشتش باش اگه مثلاتوبهش بگی میدونم که برای من داری این کارارومیکنی ودستت درد نکه اون انرژیش زیادتر میشه ودل گرم ترمیشه نمیدونم میتونم منظورم روبرسونم یانه بهش امید،اون اگه به خاطرتوباخانوادش درگیره،توهم باید بهش نشون بدی که داری این تلاشش رو میبینی ودرکش میکنی وپشتشی چون اگه پشتش نباشی خیلی ی ی زودخسته میشه.
البته اینا بعداز حرف زدن خودشه ها الان اگه ایناروبهش بگی یه کوچولوامکان داره پرروبشه
ویرایش مدیر همدردی: تالار همدردی با پروبال دادن به دوستی های دختر و پسری به امید ازدواج که بر اساس احساسات بوده و به صورت مخفی و غیر رسمی پیش می رود مخالف هست.
من برخلاف نظر دوستان که گفتند بر میگرد اینو به شما میگم که ممکنه دیگه هیچ وقت برنگردد.حالا باید چکار کنید؟؟؟
نمیدونم رابطه شما چطوری بوده ولی اینکه بشینی و دایما به این فکر کنید که زنگ میزنه یا نمیزنه /برمیگرده یا برنمیگرده/چه اتفاقی افتاد /اینا فقط فرصت رو برای شما از بین میبرد مثل همین دو سال.فکر کردن به موضوع چیزی رو عوض نمیکنه پس تصمیم بگیر و از همین حالا شروع کن .اون فرد دیگه در زندگی شما نیست.از حالا به بعد باید جبران دو سال عمر خود را کنید.
این جمله رو بهش ایمان دارم/مرد وقتی چیزی رو بخواد بدست بیاره تا پای جونش وامیسته اگه هم نخواد هیچ کس نمیتونه مجبورش کنه.
پس عزیزم این اتفاق رو در سال جدید به فال نیک بگیر و از تعطیلات ات به خوبی استفاده کن و شروع خوبی برای جبران گذشته هست.
موفق باشید.
با سلام و احترام خدمت خانوم veise گرامی
من اصن نمیخوام سرزنشت کنم فقط میخوام بگم فکر نمیکنی خیلی حیفی؟
فکر نمیکنی احساسات شما ارزشش خیلی بالاتر از اینه که یه آقا پسر بعد از دوسال براحتی بگه بفرما برو پی زندگیت؟ اونم بی دلیل؟
فکر میکنی این آقا به اون بلوغ و پختگی لازم رسیده که بعد از دوسال تازه یادش افتاده باید بره به خانوادش بگه قصد ازدواج داره!
دوست من ,ما داریم تو ایران زندگی میکنیم. در ایران خانواده ها نقش بسیار مهمی در زندگی زوج ها دارن.
یه خانواده با گرما و صمیمیتش میتونه یه زندگی شکست خورده و رو به افول و تبدیل به یک زندگی موفق کنه؛ یا برعکس.
پس بی اغراق خانواده ها نقش بسیار بسیار بسیار مهمی در زندگی زوج ها دارن.(دوباره تکرار کردم که جدی تر بگیریش)
یه مرد پخته و عاقل وقتی تصمیم به ازدواج میگیره اولین کاری که باید بکنه اینه که خانواده اشو در جریان بذاره ؛ این نشون میده این آقا مورد اعتماده ؛ نشون میده این آقا قصدش جدیه و هیچ تردید و شکی در کارش وجود نداره.
به دختر خانوم این اطمینان داده میشه که با اطمینان بیشتری روی ایشون فکر کنن. دیگه دل مشغولی های مخالفت خانواده و تردید آقا پسر و رسمی نبودن رابطه رو نداره.
از همه مهمتر اینکه دختر خانوم وقتی این اطمینان ها بهش داده میشه و حساب ویژه ای رو قول های آقا پسر باز میکنه.
نگران خرج کردن احساساتش نمیشه.(هرچند این احساسات باید بعد از مراحل خواستگاری و... انجام شه.) اما باز هم وقتی دوطرف خانواده هاشون در جریان باشن و آشنایی در بستر خانواده انجام شه برای دختر خانوم بهتره و احساس امنیت و آرامش بیشتری خواهد داشت.
بنابراین بنظر من اگر که برگشتن باتوجه به اینکه ایشون بار اولشون نبوده که اینکارو کردن (رفتن بی دلیل) بهتره که شما ایندفعه با قاطعیت بیشتری صحبت کنین و بگین ما دوسال باهم آشنایی داشتیم بهتره چنانچه نظرتون جدی هستش و واقعا قصدتون ازدواجه با خانواده تشریف بیارین و مراحل خواستگاری و رسمی طی کنین.
بهتره برای احساستتون ارزش قایل بشین ؛ وقتی شما برای احساستون ارزش قایل بشین اون آقا و هر آقا پسر دیگه ای جرات نمیکنه که براحتی احساس پاک یه دختر و به بازی بگیره(من نمیخوام قضاوت کنم بگم ایشون اینکارو کردن اما وقتی ایشون بعد از دوسال اونقدر حس مسولیت پذیری ندارن که پای قول و حرفی که زدن وایستن و به راحتی تمام به شما میگن برین پی زندگیتون بنظرم نشون دادن آدم مطمعنی برای یه زندگی موفقی نیستن پس برای اینکه این ذهنیت درموردشون پاک شه بهتره ثابت کنن که واقعا شمارو برای ازدواج میخواین و این غیر از خواستگاری رسمی همراه با خانواده راه دیگه ای نداره)
عزیزم احساسات پاک و قشنگ و دخترونتو نگه دار برای همسر آیندت.(اینها حق همسر آیندته نه هرکسی!!! (حالا میخواد این آقا باشه یا هرکی ولی صبر کن همسر آیندت اول لیاقت داشتنتو بهت ثابت کنه بعد اینا رو خرجش کن.))
امیدوارم در سال جدید به احساسات خودت بیشتر اهمیت بدی
سال خوبی داشته باشین.
سلام دوست عزیز
من تجربه ای تو این زمینه ندارم فقط یاد یه ضرب المثل افتادم شاید بد نباشه اینجا بگم از قدیم گفتن گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی.در مورد اهمیت صبر و صبور بودن که با صبر چه کارهای سختی که به نتیجه میرسه.
اگه میخوای تکلیفت روشن بشه باید صبور باشی هم به خودت فرصت بده هم به اون طرف بزار یه مدت از هم هیچ خبری نداشته باشین تا بتونین درست تصمیم بگیرین بدور از هر احساسی .
الان عذر میخوام که این مثال میزنم ولی شما مثل یه معتادی هستین که در حال ترک هستین پس این جلز و ولز کردنا و بی قراریها طبیعیه!
نه تنها برای شما بلکه برای همه افرادی که به نوعی به یک چیز خاصی اعتیاد و وابستگی پیدا کردن و حالا تصمیم به ترکش گرفتن باید این درد رو تحمل کنن تا از اعتیادی که براشون مضر هست نجات پیدا کنن.
شما هم تنها کاری که باید بکنین صبر و تحمل اگه بخواین بهترین نتیجه رو بگیرین یه مدت بزارین بگذره ببینید عکس العملش چیه.
شاید خواستن بدون اینکه به شما امیدواری بدن یه مدت دور بشن تا بتونن خانوادشون راضی کنن برای ازدواج. البته این یه احتماله!
تو هم سعی کن زیاد خودتون امیدوار نکی و احتمال به تموم شدن همیشگی این رابطه هم بدی!
واما اگه برگشت خیلی قاطعانه باهاش تکلیفتون روشن کنید ودیگه رابطه بدون هدف رو دنبال نکنید حتی بادادن وعده وعید قول قرار برای اینده راضی نشید مگر اقدام از راه درستش که اونم خاستگاری به همراه خانواده است نه چیز دیگه.
الان هم برای اینکه وسوسه نشید سعی کنید سرتون به کاری گرم کنید مثلا بیا همین جا تو همدردی بشین مقاله های مفید بخون اطلاعاتت رو تو زمینه های که بهشون نیاز داری بالا ببر میتونی تو تایپیکهایی که توانشو داری نظر بده و راهنمایی کنید حتی داخل تایپیکهای سرگرمی و علمی و غیره بیا شرکت کن. یا تو سایتهای با موضوعات مورد علاقت که ذهنت از اون مسئله دور کنه یا تفریح و گردش با دوستان همجنس و صمیمیت.
بعدش فکر نکن خودت داری این چنین دردی رو تحمل میکنی خیلی از دو ستان اینجا هستن همچین مسئله براشون پیش اومده و برای اونا هم سخته ولی چاره چیه باید صبور باشی تا کم کم این مرحله رو بگذرونی و روزهای خوبی رو بعدش تجربه کنی فقط سعی کن دیگه تو رابطه ای وارد نشی که نمیدونی عاقبتش چیه مگه اینکه از طرفت مطمئن باشی که اونم به طور رسمی اومده باشه خواستگاری در غیر این صورت احساسات و عواطفت رو خرج هر ادمی که ارزش نداره نکن!
سلام من خودم پسرم - ببینید اگر قبلا این کارو کرده باشه بازم برمیگرده
شما تا عید صبر کنید به هیچ وجه هم خودتون پیش طرف کوچیک نکنید - شاید واقعا مشکلش با خانوادش باشه
در اون صورت بنده خدا هیچ کاری نمیتونه بکنه - اما شما تا عید صبر کنید بعدا یک بار برای همیشه باهاش صحبت کنید و حرف از منت کشی و اینگونه حرفا نباشه - بهش بگید تکلیفتونو مشخص کنه همین ...... (نه اینکه جان من برگردو و از این حرفا) زندگی که با منت کشی شروع بشه فایده ای نداره
اگر شما رو بخواد برمیگرده بدون هیچ گونه بهانه ای ، اما اگر هم خواست بره دیگه میره ----- شما هم بهتر این چند مدت فکرشو نکنی - ذهن خودتو به چیز دیگه مشغول کن --- واقعا سخته چون خودم هم بودم تو این شرایط ---- اما راهی نیست ------ در ضمن قلب و احساسات شما در حال حاظر مثل یه آینه میمونه اگر بخواد با اینگونه چیزها و افراد سیاهش کنید
برای همسر واقیعتون چیزی نمیمونه بزارید تمامی احساسات و عواطف خودتون صرف همسر آینده و واقعیتون بکنید -
سلام به همه دوستان عزیزم
چند روزی به اینترنت دسترسی نداشتم و الانم تونستم با گوشی بیام. از همگی تشکر می کنم
به حرف همگی که گفتید سکوت کنم و حرفی نزنم دارم عمل می کنم و همچنان در بی خبری هستم.
اگه بخوام صداقت داشته باشم هنوز فقط امید به برگشتنش هست که تونسته آرومم نگه داره. حتی نمیتونم فکرش رو هم بکنم که همه چیز یکباره و بدون اینکه حتی بدونم چی شده ، بدون اینکه من در بحث و ... نقش داشته باشم تموم بشه.
ندونستن دلیل از همه بیشتر اذیتم می کنه.
همه چیز مثل زلزله بود. یکباره و ناگهانی.
نمیتونم به آینده فکر کنم. از روزهایی که قراره بیاد می ترسم.
برام دعا کنید.
راستی سال نو همگی هم مبارک.
- - - Updated - - -
راستی اگر برگرده این بار حتما جدی باهاش صحبت می کنم
اگر برنگرده هم حتما باید باهاش صحبت کنم. من فقط یه دلیل میخوام. چرا؟
همچنان بی خبری محض ...
انگار نه انگار الان چهارشنبه سوری هست و دو روز دیگه عیده ....
دلم خیلی گرفته ...
یه حرفی بزنید
همه شاد هستن و من فقط ساکت و آروم نشستم گوشه اتاق و فقط دارم فکر می کنم
می ترسم این فکرها دیوونه م کنن.
یه چیزی بگید
درود بانو
فقط میتونم بگم این گل تقدیم به مدیر همدردی و کارشناسای سایت همدردی :72: بخدا بعضی وقتا میخونم کم میارم میبینم با اینکه کاربرا مخصوصا دخترا میدونن و تایپیک منع اینگونه روابز را خوانده اند بازم میان تایپیک باز میکنن و اینگونه روابط را ادامه میدهند :54:
جواب شما تو یه جمله بهت میگم.
بعضی ها مثل قطار شهر بازی می مونن از بودن باهاشون لذت می بری ولی باهاشون به جایی نمی رسی :72:
اینکه در کنار هم لذت میبرنی بعنوان دوستیه هر انسانی اختیار داره که کاری را که بنظرش درسته انجام بده شاید دید ایشون نسبت به دوستی در همین حد بوده فقط نه بیشتر.
ویس عزیزم،
خداروشکر میکنم که ویسی که من در این مدت شناختم، دختر عاقل و فهمیده ایه. برخورد فعلیت هم این برداشت من رو تایید کرد، آفرین.
تو قدرت کنترل هیجاناتت رو داری، و این خیلی عالیه. خیلی خوبه که تونستی هیچ تماسی باهاش نگیری، این کم چیزی نیست عزیزم.
هر انتخابی تو زندگی، یه هزینه ها و یه منافعی برای ما داره. من بهت حق میدم که در شرایط فعلی نتونی منافع و آورده های اتفاقی که افتاده رو درک کنی، اما بهت قول میدم اگه صبور باشی، به زودی میفهمی که جدای از نتیجه، این شرایطی که درش افتادی به استحکام شخصیتت کمک میکنه. و توانایی هات رو افزایش میده. توانایی هایی که تو رو به موفقیت های بزرگتر میرسونه.
صبرت رو افزایش میده، و خدا با صابرانه... پس یا اون پسر میاد و تو اونو بدست میاری، یا نمیاد و خدا رو بدست میاری.... (البته این برای شخصیت های قوی و خاصه. نه اونهاییکه میشکنن)
اگه برگرده معلوم نیست که تو به موفقیت رسیده باشی، اما اگه برنگرده و تو بر دردهات صبور باشی، پیروز داستان تویی.
تجربه من اینه که انسان ها در مقابل شکست، دو نوع واکنش دارن. بعضیا میشکنن، و بعضیا قدرتمند میشن. من حاضرم شرط ببندم که تو جزء دسته دومی. به همین خاطر تا حالا چیزی برات ننوشتم. چون حس کردم تو این مسیر رو به خوبی طی میکنی.
فکر نکن الان کلید حال و احساسات تو، دست اون آقا و خونوادشه، نه، اشتباه نکن. الان هرچه که "تو" بخوای اتفاق میفته. اگه تو بخوای گوشه اتاقت بشینی و فکر کنی، همین اتفاق میفته. اگه بخوای پاشی و زندگی کنی، همین اتفاق میفته.
امروز تو تعیین میکنی که ضعیف باشی یا قوی باشی.
من آرزو میکنم که پاشی بری یه دوش بگیری و بشی همون ویس جسور و باشهامتی که استعدادش رو داری.... البته تو بالاخره اینکار رو میکنی، بالاخره شروع میکنی به زندگی کردن، و بهترین استفاده رو هم از تجربت میبری، اما چیزیکه من بهش شک دارم اینه که اینکار رو در چه زمانی انجام میدی؟ الان؟ دو هفته دیگه؟ یکماه دیگه؟ سه ماه دیگه؟ نه، دیگه فکر نکنم بیشتر از سه ماه بشه.
خب؟ چیکار میکنی؟
میای با هم با قدم های محکم به سال 93 وارد بشیم؟
- - - Updated - - -
زندگی کردن در حالیکه یه کوه روی شونه های آدم سنگینی میکنه هم حال و هوای خودش رو داره.... باعث میشه احساس قهرمان بودن کنیم.... پاشو تست کن.... اینم لذت خودش رو داره.......
سال نو همگی مبارک
امیدوارم دل هیچ کدومتون مثل دل من غمگین و دلتنگ نباشه.
تو این چند روز تماسی نگرفتم و پیامی ندادم
بلافاصله بعد از تحویل سال تماس گرفت
اما اون قدر دلم از دستش شکسته که هر کاری کردم نتونستم دلم رو راضی کنم جوابش رو بدم.
هنوز یکی داره تو وجودم فریاد می زنه : من هیچ کاری نکرده بودم ...
- - - Updated - - -
در عین دلتنگی دیگه نمیخوام دوسش داشته باشم. کاش بشه ...
هیچ توضیحی هم دیگه نمیخوام ازش :((
- - - Updated - - -
دلم خیییییلللللییییی شکسته
دو بار دیگه تماس گرفت. دیگه نمی تونم جواب بدم. هر بار که زنگ می زنه گریه می کنم. اما نمیتونم جواب بدم. دلم خیلی شکسته.
سلام
سال نو تون هم مبارک.
نگفتید بالاخره چه تصمیمی گرفتید؟
میخواید با منطق جلو برید یا با احساس؟:97:
اگه قصد دارید که به آینده خودتون اهمیت بدید باید با دوراندیشی تصمیمی بگیرید که به جای منافع زودگذر احساسی منافع بلند مدتی منطقی براتون داشته باشه.
اینکه جواب تلفن فرد مذکور رو نمیدید یعنی اینکه تصمیمتون رو گرفتید و جواب اول و آخرتون منفیه. http://residentevil.ir/Smileys/advanced/bye.gif واقعا اینطوره آیا؟؟؟؟
ولی به نظر من اگه میخواید عاقلانه رفتار کنید ، اگه فکر میکنید شخص مذکور میتونه شریک مناسب و ایده آلی براتون باشه http://www.kolobok.us/smiles/artists.../bobsleigh.gif و با معیارهاتون هم سازگاره. یکبار برای اولین و آخرین بار با اطلاع خانواده تون بشینید محکمhttp://www.pic4ever.com/images/47b20s0.gifحرفهاتون رو با هم بزنیدhttp://www.pic4ever.com/images/3ztzsjm.gif و بگید که تنها راه ادامه و جدی شدن این رابطه درخواست رسمی ایشون برای ازدواجه http://www.pic4ever.com/images/rose.gif ( چون نمیخواید بیشتر از این باعث صدمه زدن به احساسات خودتون و ایشون بشید).
مثل یه آدم منطقی رفتار کنید نه مثل یه آدم احساساتی چون منطق بخش مسوولیت پذیر و پاسخگو از وجود یک انسانه ولی احساسات هیچ مسوولیتی رو نمیپذیره. (و جالب اینه که بعضی وقتها احساسات برای گول زدن ما خودش رو جای منطق جا میزنه و فکر میکنیم که تصمیم احساسیمون خیلی هم منطقیه.)
بعد از اینکه دهها بار زنگ زد و پیام داد ، جواب دادم.
گفتم که انقدر برات ارزشم کم بود که با چت گفتی همه چی تموم ؟
گفت می دونی که این طور نیست . گفت تقصیر تو نیست که من گاهی می زنه به سرم و میخوام خودم رو از کل عالم و آدم قیچی کنم. گفت گاهی یه حرف کوچیک باعث بهم ریختن همه چیز میشه
و من فهمیدم اون روز با خانوادش بحث کرده . اما سر چی رو نمی دونم. اشاره ای به بی توجهی اونا به کاراش و حرفاش کرد فقط.
در نهایت امروز پرسیدم که تو واقعا میخوای من باشم یا نباشم ؟
جوابی نداد و گفت پاسخش خیلی سخته .
من بلاتکلیف موندم.
می دونم الان همتون می گید ولش کن و رهاش کن و .... . اگه تو رو بخواد میاد خواستگاری . اما مساله اینجاست که اون فعلا شرایظش رو نداره . از نظر مالی هنوز مشکل داره . اگرچه شغل ثابتی داره .
آقایون در مورد این جنبه مالی می تونید نظر بدید ؟
آیا مشکل مالی باعث میشه از خیر کسی که دوسش دارید بگذرید ؟
ویس عزیز:72:
لطفا ببخش منو که نظرم رو مینویسم چون می دونم خاستی آقایون بیاند و نظر بدند ولی بعنوان یک خانم مکالمه
بالات برام گرون تموم شد چون از جنس خودمی یک زن از جنس لطیف، ظریف، حساس، ناز و...
نمیدونم شاید من واقعا ادم مغرور و از خود راضی هستم لطفا دوستان اگر اینطور هست ازم انتقاد کنند حتی شدید:47:(میخوام یاد بگیرم در موقعیت مشابه درست رفتار کنم)
فکر میکنم تو دوباره وجودت و شخصیت، روح و روانت رو بردی زیر سوال و خواستی شخص دیگه برای موندن و یا رفتن
تعیین تکلیف کنه.
حتی اگر این آقا قرار هست مرد زندگی و پدر بچه هات باشه نیاز نیست تو به کسی باج دهی و نظر او فصل الخطاب باشه اینجا:305:
امیدوارم اینطور که من احساس کردم نباشه.:323:
مواظب وجود نازنینت باش.:72:
سلام مجدد
بعد از اینکه اون پست رو ارسال کردم حدس زدم که الان صدای همه دخترا در میاد. در واقع چون اصلا توضیح درستی ندادم.
ببینید غرور من اگه از بقیه دخترا بیشتر نباشه کمتر نیست. اینو هرکسی که منو دیده و می شناسه اقرار کرده. حتی در مورد موضوع همین آقا همینطور که می بینید وقتی گفت همه چی تمومه و رهام کن با وجود همه شوک زدگی و ناراحتیم برگشتم گفتم به زور نگهت نداشته بودم. خب برو
که البته این موضوع هم همیشه یکی از شکایت های این آقا از منه که همیشه میگه تو دوسم نداری. چون هرچی میشه میگی برو
در حالی که غرور من اجازه نمیده هرگز ازش بخوام بمونه و تا به حال هم نگفتم
میشل جان اگه تاپیک قبلی رو بخونی حتی خودت به من گفتی که تو بین خواستگاری سنتی و امروزی گیر کردی. هم میخوای سنتی باشه و خودت هیچی نگی. هم میخوای امروزی باشه و خودت آشنا بشی. در حالی که این غرور منه که اجازه نمیده بحث ازدواج رو باز کنم.
و اما در مورد این موضوعی که گفتم
همون طور که می دونید یک رابطه باید دو طرفه باشه. یعنی برای بودنش دو طرف باید بخوان که باشه. اما این آقا اون روز به من گفت همه چی تموم و منم گفتم باشه و دیگه سکوت کردم و نه تماسی و نه پیامی. با اینکه برام سخت بود اما گفتم بمیرم هم پیام نمیدم.
تا اینکه خودش پیداش شد. سه روز تمام مدام زنگ و اس ام اس و پیام و ... که کجایی؟ نگرانم و .... در نهایت جواب دادم و کلی بهش شکایت کردم از رفتار اون روزش و اون معذرت خواهی کرد. در نهایت به اینجا رسید که الان من موندم بازگشت اون به معنی آغاز دوباره رابطه ست؟ چون ما هر دو عنوان کردیم که همه چیز تمومه و اون برگشت
در نهایت من دقیقا این سوال رو پرسیدم
تو واقعا میخوای من نباشم؟
در واقع منظورم از این سوال این بود که اگر به من گفتی همه چی تموم ، پس این رفتارای الانت و زنگ زدنت و ابراز نگرانی و ابراز محبت دوباره ت چیه؟
منظور من تقاضای ازدواج نبود ازش. که این آقا خودش هم می دونه من شرط و شروطی دارم که بهش هم نگفته ام. فقط گاهی که از من پرسیده اگر خواستگاری کنم قبول می کنی من گفتم من شروطی دارم. اگر خواستگاری کردی ، من شروطم رو میگم. اگه قبول کردی من هم قبول می کنم. غیر اون خواستگاریت رو رد می کنم. که پرسید شروطت چیه؟ گفتم اگر بعدها نیاز شد. میگم
در نهایت اینکه من هرگز شخصیتم رو در این رابطه خرد نکردم. من فقط اون رو آدم مناسبی می دونم. اما الزاما به این معنی نیست که برای ازدواج هم قبولش دارم. ما باید در مورد خیلی چیزا به تفاهم برسیم و اون هم اینو. می دونه. یعنی می دونه جواب من الزاما بهش مثبت نخواهد بود.
- - - Updated - - -
هربار که اینجا میام پشیمون میشم از مشاوره گرفتن از اینجا. چون بدون دیدن آدم و بدون شناخت روحیه و اخلاق و شرایط خانوادگی و شرایط زندگی من نمیشه در موردم قضاوت و راهنمایی کرد
اما حقیقت اینه که من خیلی تنهام
تنها به معنی واقعی و کسی و جایی جز اینجا برای زدن حرفام ندارم
هیچ کس نیست که من در حد یه جمله هم باهاش حرف بزنم. من یه دختر اجتماعی و شاد که روزی دهها دوست صمیمی داشتم امروز هیچ دوستی ندارم. همه ازدواج کردن و فرصتی نیست برای این حرفا. دوستان جدیدم هم همه رو امتحان کردم و مورد اعتماد بینشون کسی رو ندیدم. گاهی اون قدر با خودم حرف می زنم که واقعا دیوونه میشم
- - - Updated - - -
حقیقت اینه که من خودم رو دختر موفقی می دونم. هم تحصیلات بالا و هم شغل خوب و هم رشته درسی عالی. از یه مرد تنها توقعی که دارم سطح درک و شعورش هست. من پسرها رو خوب می شناسم. چهار تا برادر داشتم و از بچگی هم به یمن وجود برادرام همبازی هام پسر بودن. چون مدام با برادرام و دوستاشون بازی کردم. این طور نیست که بگم با روحیه پسرا آشنایی ندارم. اما واقعیت اینه که سطح درک و شعور این آقا به مراتب بالاتر از همه آقایونیه که دیدم.
- - - Updated - - -
یک ساعت پیش داشتیم از مهمونی برمی گشتیم. من فراموش کرده بودم لباس گرمی بپوشم. و عین بید داشتم تو خیابون می لرزیدم از سرما. چهار برادر من که هرکدوم کاپشن تنشون بود فکر می کنید چیکار کردن؟
یکیشون گفت واااا سرد نیست که
یکیشون گفت تند تند راه بیا گرمت بشه
یکیشون گفت اگه واقعا سردته کاپشنم رو بهت بدم
و. اون یکی گفت سرمایی شدیا
وقتی با این دوستم بیرونیم و مثلا من دارم حرف می زنم یکهو می بینم مثلا کتش رو میندازه رو شونه من. و. من می فهمم چقدر سردم بوده !
شاید الان دوباره به مثالم بخندید یا مسخره کنید. ولی شاید یه سری درک کنن که چی میگم. همین چیزهای کوچیکه که سطح شعور یه مرد رو تعیین می کنه.
اینکه وقتی تو راهه بهت نمیگه راه افتاده و وقتی رسید میگه که مثلا دیشب تو راه بوده. فقط به خاطر اینکه یکبار گفتی از شب جاده می ترسی
همین نکته های کوچولو و همین توجه ها. من یک زنم. فقط با این چیزها شاد میشم. من می دونم وضع مالی خوبی نداره. می دونم گاهی افسرده میشه. میدونم قدبلند و خوش قیافه و. خوش تیپ آنچنانی نیست. می دونم می تونم با توجه به موقعیتم بهتر از اینها رو طلب کنم. اما سطح شعوری که ازش دیدم رو تا به حال در کسی ندیدم و همین برای من مهمه
- - - Updated - - -
یک ساعت پیش داشتیم از مهمونی برمی گشتیم. من فراموش کرده بودم لباس گرمی بپوشم. و عین بید داشتم تو خیابون می لرزیدم از سرما. چهار برادر من که هرکدوم کاپشن تنشون بود فکر می کنید چیکار کردن؟
یکیشون گفت واااا سرد نیست که
یکیشون گفت تند تند راه بیا گرمت بشه
یکیشون گفت اگه واقعا سردته کاپشنم رو بهت بدم
و. اون یکی گفت سرمایی شدیا
وقتی با این دوستم بیرونیم و مثلا من دارم حرف می زنم یکهو می بینم مثلا کتش رو میندازه رو شونه من. و. من می فهمم چقدر سردم بوده !
شاید الان دوباره به مثالم بخندید یا مسخره کنید. ولی شاید یه سری درک کنن که چی میگم. همین چیزهای کوچیکه که سطح شعور یه مرد رو تعیین می کنه.
اینکه وقتی تو راهه بهت نمیگه راه افتاده و وقتی رسید میگه که مثلا دیشب تو راه بوده. فقط به خاطر اینکه یکبار گفتی از شب جاده می ترسی
همین نکته های کوچولو و همین توجه ها. من یک زنم. فقط با این چیزها شاد میشم. من می دونم وضع مالی خوبی نداره. می دونم گاهی افسرده میشه. میدونم قدبلند و خوش قیافه و. خوش تیپ آنچنانی نیست. می دونم می تونم با توجه به موقعیتم بهتر از اینها رو طلب کنم. اما سطح شعوری که ازش دیدم رو تا به حال در کسی ندیدم و همین برای من مهمه
- - - Updated - - -
یک ساعت پیش داشتیم از مهمونی برمی گشتیم. من فراموش کرده بودم لباس گرمی بپوشم. و عین بید داشتم تو خیابون می لرزیدم از سرما. چهار برادر من که هرکدوم کاپشن تنشون بود فکر می کنید چیکار کردن؟
یکیشون گفت واااا سرد نیست که
یکیشون گفت تند تند راه بیا گرمت بشه
یکیشون گفت اگه واقعا سردته کاپشنم رو بهت بدم
و. اون یکی گفت سرمایی شدیا
وقتی با این دوستم بیرونیم و مثلا من دارم حرف می زنم یکهو می بینم مثلا کتش رو میندازه رو شونه من. و. من می فهمم چقدر سردم بوده !
شاید الان دوباره به مثالم بخندید یا مسخره کنید. ولی شاید یه سری درک کنن که چی میگم. همین چیزهای کوچیکه که سطح شعور یه مرد رو تعیین می کنه.
اینکه وقتی تو راهه بهت نمیگه راه افتاده و وقتی رسید میگه که مثلا دیشب تو راه بوده. فقط به خاطر اینکه یکبار گفتی از شب جاده می ترسی
همین نکته های کوچولو و همین توجه ها. من یک زنم. فقط با این چیزها شاد میشم. من می دونم وضع مالی خوبی نداره. می دونم گاهی افسرده میشه. میدونم قدبلند و خوش قیافه و. خوش تیپ آنچنانی نیست. می دونم می تونم با توجه به موقعیتم بهتر از اینها رو طلب کنم. اما سطح شعوری که ازش دیدم رو تا به حال در کسی ندیدم و همین برای من مهمه
- - - Updated - - -
امشب خیلی دلم گرفته
از دست برادرام از دست مادرم
از دست پدرم
از دست شما که زود قضاوتم کردید و البته تقصیر نداشتید
از دست خودم که کسی رو ندارم
حتی از دست خدا
من با پدرم رابطه خوبی ندارم. هرچند رابطه مون بد هم نیست. اما اون بی توجه محضه به من.
طوری که حتی وقتی تلفن خونه با من کار داره به برادرم میگه به اون دختره بگو گوشی رو برداره ....
در حالی که با خواهرهای دیگه م در حد اینکه جونش به جونشون بسته ست صمیمیه. اون منو دوس نداره. چون افکارمون ضد همه. چون من یه مردم پرست واقعیم و جز خیر برای کسی نمیخوام. اما اون خیر رو فقط برای خودش و بچه هاش میخواد و ما سر این موضوع همیشه بحث داریم.
همین ویژگی من باعث جذب آدمای زیادی به طرفم میشه که این آقا نمونه ایه که علاوه بر اینکه اون جذب من شده به خاطر این ویژگی من هم به خاطر عقلانیت و شعورش جذب اون شدم.
نمی دونم خودمم دارم چی میگم. فقط می دونم دل شکسته ام و نمیخوام گریه کنم
می دونم لحظه ای که من از سرما می لرزیدم و بابام به خواهرم گفت مراقب خودت باش. سرده. من دلم شکست.
من دلم گرفته
نمیخوام گریه کنم.
- - - Updated - - -
چیزی که از این آقا می دونم اینه که خیلی عاقله . می دونم در دوست داشتنم شکی نداره. اما موضوع مالی اونو نگران کرده. منم نمیتونم در این موضوع چیزی بهش بگم.
فقط گاهی با خودم میگم ای کاش این همه هم عاقل نبود و این همه هم نگران فردایی نبود که قراره بیاد
اون تا ده سال آینده رو هم پیش بینی می کنه که مبادا کم بیاره.
منم در مورد بحث مالی با اینکه پرتوقع نیستم اما هرگز وعده بیجا ندادم و فقط گفتم خدابزرگه. درست میشه کم کم. جوونی و کار خوب داری.
- - - Updated - - -
این ساعت کسی اینجا نیست؟ نه؟
سلام دوست من:72:
عزیزم دلخور نشی از همدردی.:72:اینجا مبنای قضاوتمون جملاتیه که تایپ میشه.شاید اگه واضح تر مینوشتی راهنمایی ها هم متفاوت تر میشد.
فکر میکنم اینجا کلا با دوستی مخالفه:81:.اگه همدردی فیلترم نکنه من میگم که موافقم با دوستی.اما با شکل گیری و جهت دهی خاص خودش.با شرایطی که حداقل توی این مملکت خودمون خیلی نمی بینمش.بنابراین خودم شخصا دورشو خط کشیدم و خودمو مجاب کردم که اینجا نمیشه.
در مورد نشونه های ریزی که از عشق و محبتش گفتی باهات موافقم.ذات همه ی ما خانوما بیشتر از هر چیز دیگه ای این نیاز رو داره.:43:اگه فکر می کنی ارزش جنگیدن داره براش بجنگ.اما اونم وارد این نبرد بکن.زمانی میتونی از این رابطه سودمند استفاده کنی که از فاز پنهانی در بیاد.اونم بتونه مردونگیشو ثابت کنه.
معلومه که یه خانوم کاملا منطقی هستین.میدونم نمیتونین مستقیما پیشنهاد بدین که بیا خواستگاری.میتونین بهش بگین اگه من جایی دارم توی زندگیت اقدام کن.در اون صورت میتونیم همدیگه رو آنالیز کنیم که به درد هم میخوریم یا نه.گفتن این جمله سخت ترین کار دنیاست برای یه دختر.ما اثراتش خیلی بهتر از کش دار شدن بی هدف یه رابطه س.عزیزم من در عین غرور این جمله رو یه بار به کسی گفتم و طرف هم فورا گارد منفی گرفت.یه جورایی خرد شدم و تحقیر شدم اما تونستم از یه رابطه که پتانسیل کشدار شدن داشت رهایی پیدا کنم.حس حقارتی که به سراغم اومد کمتر از حس بطالت و (برای من) بازیچه قرار گرفتن بود:18:
اینجا برای خیلی از ماها تنها جای حرف زدن و درد دلامونه.مثل من که علی رغم شلوغی های اطرافم خیلی از حرفامو اینجا میگم.امیدوارم هیچ وقت دلخور نباشین:72:
شاد باشید و خوشبخت:72:
عزیزم معنی حرفاتو درک میکنم
منم مثل تو توو این روزا تنها شدم
خیلی سخته درکت میکنم
من سال 92 با اینکه سال خوبی ا لحاظ درسی و کاری برام بود ولی دوبار شکست عشقی خوردم یکی از کسی که مثل طرف مقابل شما از اول با پیشنهاد ازدواج جلو رفتیم و همه جیز خوب بود و در عین ناباوری یهو دیگه هیچ تماسی رو جواب نداد ئ گذاشت رفت و یک هفته کامل شوک زده بودم ولی دواره اینجور ادمها برمیگردن ولی به قول تو دلشکسته تر از اونی هستین که تحمل دوباره این برخورد رو داشته باشیم
مورد دوم هم که تاپیکش رو دارم دلشکسته شدن از خواستگاری همکلاسیم بود
با عشق و علاقه و تشکر از خدا بخاطر اینکه بفکر دل شکسته م هست جلو رفتم ولی چنان دلشکسته تر از قبل شدم که اصلا نمیخوام دیگه به ازدواج فکر کنم!
عزیزم فقط خواستم بدونی تنها نیستی
فقط بگم که شکایت نکن خیلی خونسرد رفتار کن بذار تصمیمش رو بگیره
خیلی بی تفاوت باش
سلام ویس
با اینکه وقت نداشتم ولی وقتی مطالبت رو خوندم از ناراحتی نسبت به رفتارهاتون گفتم چیزی بنویسم.میدونم ناراحت میشید ولی واقعیت همینه.
شما به جای اه و ناله وقتی تماس گرفت و پیام داد فقط یکبار تماسشون رو جواب میدادید و بهشون میگفتید راه درست چی هست.غر زدن شما و معذرت خواهی ایشون چیزی رو عوض نمیکنه.
وقتی ازدواج کردید حالا با این اقا یا هر فرد دیگه ای متوجه میشید که زندگی اون چیزی نیست که ما دخترها همیشه رویاهاش رو داشتیم.
عشق و دوست داشتن به همسر لایق هر ادمی نیست.بلاتکلیف بودن شما دلیلش ققط خود شما هستید چون دیگران دارند شما رو کنترل میکنند.
سلام ویس عزیزم،
خیلی ناراحت شدم که سوالاتم دل گرفتگیت رو تشدید کرد.... این گل رو بهت تقدیم میکنم که بدونی دوستت دارم و حرفام رو با لحن مهربونی که مینویسم بخونی... مطمئنم اگه صدام رو موقع گفتنشون میشنیدی، هرگز با شنیدنشون دلت نمیگرفت....
حرفایی که در مورد دل گرفتگیت و اختلاف با پدرت نوشته بودی رو درک میکنم. اما جوابی که گفتنی باشه ندارم، در واقع اگه پیشت بودم در این مورد فقط بغلت میکردم...
اما در یه مورد جوابی دارم که برات مینویسم. و اون مسئله خواستگاری هست.
از نظر من، فقط یه تغییر زاویه، همه چی رو تغییر میده.
فقط به جای اینکه مسائل رو از سمت اون ببینی، از سمت خودت نگاه کن.
قبلا هم برات نوشته بودم که تو باید صریح باشی. یعنی در مورد زندگی خودت، نه اینکه از اون چیزی رو درخواست کنی.
واضح تر توضیح بدم.
شما ارزش زندگیت رو میدونی، قدرش رو میدونی و براش برنامه داری. میخوای ازدواج کنی و این فرد رو مناسب دیدی. البته تا اینجا. چون بدون شناخت خونوادش نمیتونی واقعا خودش رو هم بشناسی. یه بخش اعظمی از شناخت یه فرد به اینه که تو جامعه اطرافش دیده بشه، واکنش هاش سنجیده بشه، فضای رشدش سنجیده بشه، و خیلی چیزای دیگه که میدونم خودت میدونی. و گذشته از همه اینها دخترهایی مثل تو، حتی اگه کسی رو دوست داشته باشن، اما ببینن که تناسب های لازم فراهم نیست، اون فرد رو انتخاب نمیکنن.
بنابراین بهش بگو من توی روابطم بی هدف نیستم. تا اینجاییکه شما رو شناختم به نظرم یه سری از معیارهای من رو داری، اما برای اینکه بسنجم که بقیه معیارهام رو داری یا نه، لازم دارم که با خونوادت آشنا بشم. بنابراین خونوادت رو بیار من ببینم چطورن.
این از نظر من نه تنها به غرورت آسیبی نمیزنه، بلکه نشون دهنده عزت نفس توه. نشون میده برای زندگیت هدف و برنامه داری.
بعدش اگه اون گفت فعلا شرایطش رو ندارم یا هرچیز دیگه ای، شما هم بگو من اصراری ندارم، برید هرموقع شرایطتتون محیا شد، بیاید من هم اگه اون زمان مجرد بودم، بازهم بهتون فکر میکنم.
این به معنی خواهش برای خواستگاری نیست. این یه دختر مغرور رو مجسم میکنه که ارزش وقت و زندگیش رو میدونه. ارزش عواطفش رو میدونه و قدرت مراقبت از خودش رو داره.
اما برعکس، دختریکه تو یه رابطه ی بی هدف میمونه، داره با عملش (حتی اگه به زبون نیاره) نشون میده که تنهاست و ناچاره از تن دادن به رابطه ای که بهش امنیت نمیده.
این رو چه اون پسر و چه هر انسان دیگه ای میدونه که یه دختر به امنیت نیاز داره، و میدونه که در چه شرایطی احساس امنیت در یه دختر ایجاد میشه. پس وقتی یه دختر در شرایط ناامن میمونه و ازش خارج نمیشه، غرورش زیر سوال میره.
عزیزم پسرها بیشتر به عمل نگاه میکنن تا به حرف.... این رو بدون... اون از رفتار تو میسنجه که چقدر غرور و عزت نفس داری نه از حرفت.... اگه رفتارت رو به سمت منافع خودت پیش ببری، نشون دادی که ارزش خودت رو میفهمی. در غیر اینصورت، تو داری به میل اون رفتار میکنی، و با حرف نزدن از خواستگاری نمیتونی این حقیقت رو بپوشونی....
سکان زندگیت رو در دست خودت بگیر و نشون بده به خودت ایمان داری.
بازهم اگه حس میکنی درک درستی نداشتم، برام توضیح بده که خطام کجاست. :72:
- - - Updated - - -
در این مورد سخنرانی یه روانشناس رو شنیدم (فکر میکنم دوستان بهتر بتونن مشخصاتش رو بدن) که میگفت پسرها وقتی نخوان کسی رو انتخاب کنن، اختلاف با خونواده و مسائل مالی رو بهانه میکنن.
این رو هم در نظر داشته باش که ممکنه همه چی بهانه باشه...
ممکنه شما رو بعنوان یه دوست بخواد، اما بعنوان همسر نه.
اینجا ممکنه های زیادی هست، اما اگه در جهت درست حرکت کنی، از آسیب همشون در امان میمونی...
فقط قاطعانه در جهت درست حرکت کن...