خواستگاري غير منتظره در محيط كاري.

سلام دوستان.

اين موضوعي كه ميخوام مطرح كنم چند وقته اتفاق مي افته ولي تا اين چند روز اخير اصلا برام مهم نبود من 24 سالمه ليسانس و حدودا سه سال شاغل هستم .يكي دوسال هم براي ارشد خوندم و چون اوايل با كارم آشنا نبودم و براي ارشد هم ميخوندم قصد ازدواج نداشتم واين موضوع برام مهم نبود .اما حالا كه اهميت كنكور ارشد برام كم شده و كمي كارم روي غلطك افتاده خواستگاري كردن اطرافيانم هم انگار پررنگ تر شده.

اگر اين خواستگاري از سمت همكار يا فاميل و آشنا باشه راحت ميتونم نظرم رو بگم اما جديدا با چند مورد خواستگاري از سمت مراجعه كننده ها مواجه شدم كه واقعا نميدونم چطور برخورد كنم. چون محيط كاري هست موضوع خواستگاري رو مستقيم مطرح نمي كنند و منتظر نوع برخورد من هستند. منم از اول كارم اين تو ذهنم بود وقتي در محيط كار هستم بايد قاطع رسمي و محترمانه برخورد كنم دقيقا همين طور هم برخورد ميكنم اما در اين مورد آخر كه چند روز پيش بود كاملا غافلگير شدم ايشون حدود نيم ساعت حضور داشتن و به صورت غير مستقيم ميخواستن بدونند من قصد ازدواج دارم يا نه (شرايطش ازدواجش كامل بود و در برخورد اول كاملا محترمانه برخورد ميكرد)منم كه پيش زمينه نداشتم برخورد درستي نكردم به جاي اينكه بگم معيارهاي خاص خودم رو دارم گفتم شرايط خاص خودم رو دارم يه جورايي حس كرد من از لحاظ شغلي و درآمدي بالاتر هستم و اين موضوع برام اهميت زيادي داره در صورتي كه اينطور نيست.حالا نميدونم چه برداشتي كرد .اگر باز موردي اينطور پيش اومد چطور برخورد كنم اونم در محيط كار؟؟؟؟

اگر سوالي در اين زمينه هست خوشحال ميشم بپرسيد .:43:

سلام
میشه یکم بیشتر در مورد این جمله توضیح بدید ؟ "چون محيط كاري هست موضوع خواستگاري رو مستقيم مطرح نمي كنند"
دقیقا چی میگن

سلام صبوری جان:72::72::72:

من تا تو یکی رو رد نکنم بری عمرا خودم برم:311:

عزیزم اول اینکه پسرها معمولا در محیط کار رفتارهای خانم رو در نظر میگرند و پس از اینکه به نتیجه رسیدن اون رفتار رو دارند سعی میکنند در موردش یک سری اطلاعات بدست بیارن.

اول اینکه نیازی نیست با خشونت رفتار کنید اگه سوالی پرسید نه دوستانه و نه خیلی جدی جوابشون رو بدید منظورم این هست طوری رفتار نکنید که طرف فکر کنه شما خیلی مغرور هستید. اگه دوباره مراجعه کردند و سوالاتی پرسیدند در صورتیکه محیط و مکان رو مناسب میدونید بهشون جواب بدید تا شناخت اولیه رو بدست بیارن.

در مورد درامد هم اگه سوال کردند میتونید شفاف بهشون بگید.

درود بانو صبوری

اولندش یه لطفی کن سعی کن زیاد توی محیط کاری چجوری میگن شلوغش نکن چون جو محیط کاری و تقریبا کارمندیه خیلی جالب نیست(البته اگه درست حدس زده باشم)

دومندش:سعی کن با اخم جواب ندین لازم ینست خیلی هم لبخند بزنین فقط با مهربانی جوابشون رو بدین و خیلی کوتاه باشه

در صورت اصرار به پرسیدن سوال بهشون بادآوری کنین که اینجا محل کار هستش و اگه سوالی هستش میتونن با خانواده تشریف بیارن یا اگه مثلا بشه خیلی کوتاه و مختصر بیرون محل کار بهشون جواب بدین(البته این دومی بستگی بخودتون داره ولی کوتاه باشه جواب هاشون)

ولی در کل نه اخم کن و خیلی لبخند بزن.ولی یکم حداقل نشون بدین که احساس دارین این بنده خدا حداقل یکم دلگرم بشه که اجازه خواستگاری بهش دادین:72:

نقل قول:

---

میشه یکم بیشتر در مورد این جمله توضیح بدید ؟ "چون محيط كاري هست موضوع خواستگاري رو مستقيم مطرح نمي كنند"
دقیقا چی میگن

---

كار من اكثرا با آقايون هست وقتي يكبار خانومي بياد واقعا جاي تعجبه و بايد ديد آفتاب از كدوم طرف زده .
وقتي هم آقايون ميان از حدود يك ربع نيم ساعت تا حدود يك يك و نيم ساعت بايد منتظر بمونند تا كارشون رو انجام بدم .منم در اين مدت فقط تمركزم به كارم هست ولي اونها كه الحمدالله بدون صحبت نميمونند كه از وضع هوا و اقتصاد و در و ديوار صحبت ميكنند و چون خدماتي كه ما بهشون ميديم يك بار نيست مجددا مراجعه ميكنند.اين آقايي كه اين بار اومدند يك دو بار ديگه هم اومده بودند و من از اونجايي كه افراد زيادي مراجعه مي كنند و منم به چهرشون دقت نمي كنم اصلا يادم نبود وقتي اومدند يادآوري كردن دفعه قبل چه اتفاقي افتاده(يه موضوع خانوادگي براي من)تا من ايشون رو به خاطر بيارم جالب اينجاست اصلا من اسم فاميل ايشون رو هم در ذهن نداشتم اين شد شروع صحبت و كمي از شرايطشون گفتند و جالب اينجاست تاريخ تولد منم پرسيدن و براشون جالب بود من كارفرما هستم.بين صحبت هاشون گفتند 24 سال سن خوبيه كه يك خانوم متاهل بشه منم گفتم نظر شماست.بعد گفتند شما چرا ازدواج نكرديد منم گفتم شرايط خاص خودمو دارم گفت مثلا چه شرايطي منم با حالت حق به جانب گفتم يعني الان بايد اينجا به شما توضيح بدم گفتند دوست نداريد نه.



اكثر آقايوني هم كه ميان جاي پدرم هستند خدا رو شكر تا قبل از اين آخري فقط مراجعه كننده ها يكي دو مورد واسط شده بودند.يا مثلا از بعضي از خانوم هاي فاميلمون ميشنوم فلاني ازت خيلي تعريف كرده گفته دختر خوبيه و كارم رو راه انداخته. در صورتي كه من اگر بتونم كار هر فردي رو راه مي اندازم .

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

درود بانو صبوری

اولندش یه لطفی کن سعی کن زیاد توی محیط کاری چجوری میگن شلوغش نکن چون جو محیط کاری و تقریبا کارمندیه خیلی جالب نیست(البته اگه درست حدس زده باشم)

---

ممنون آقاي خاله قزي كار من با اين كه صورت كارمندي داره ولي به خاطر اينكه كار همه فاميل و نزديكان و اشناها و غريبه ها رو بايد انجام بدم يه جورايي هم بايد نسبت ها رو درنظر بگيرم نگن طرف انگار چكارست انقدر خشك برخورد كرد هم بايد رعايت محيط كاريم رو بكنم صميمي برخورد نكنم تا اينجا يه جورايي موفق بودم ولي حالا داره مشكلاتم بيشتر ميشه.

يادمه يك بار يكي از خانوم هاي فاميلون بدون هماهنگي با من يكي از آشناهاشون رو فرستاده بود تا درصورت تاييد براي خواستگاري بيان ولي من همون اول از اين حركتشون بدم اومد و جواب منفي دادم .من نمي دونم آخه محيط كار هم مگه جاي خواستگاريه؟؟؟:97::97::97:

خیلی هم تقصیر اونا نیستش

فکر کنم شخصیت شما و برخورد و اخلاق و رفتاراتون اینکه متین و باوقار هستین سنگین و جدی باعث میشه مردها بطرفتون جذب بشن.خلاصه نیمشه خوب باشی و انتظار داشته باشی خواستگار براتون نیاد اونم توی محیط کاریتون خوب یه سوال الان مثلا همین آقا پسر چجوری میومد ازتون میپرسید این مطلب رو که بلاخره تا حدودی بدونه شما مجردین یا قصد ازدواج دارین یا نه بعد بره خانوادشو خبر کنه بیان باهاتون حرف بزنن؟!!!

بلاخره تا حدودی بهتره بهشون حق بدیم که از این فرصتشون به بهترین نحو استفاده کنن برای نزدیک شدن به شما و ابراز احساساتشون نسبت به شما.طرز بیانشون درست نیست خوب فکر کنم یا شاید یاد نگرفتن یا اینکه توقع زیادیه از یه آقا که همه چیز رو رعایت کنه خوب شما هم یکم ساده تر بگیرین خیلی رسمیش نکن. این کار اصلا به اینکه مثبت باشه جوابتون یا منفی نداره حرفم کلیه :72:

منظور از ابراز احساس همون خواستگار یو سوال در این مورده

نقل قول:

---

خوب یه سوال الان مثلا همین آقا پسر چجوری میومد ازتون میپرسید این مطلب رو که بلاخره تا حدودی بدونه شما مجردین یا قصد ازدواج دارین یا نه بعد بره خانوادشو خبر کنه بیان باهاتون حرف بزنن؟!!!

---

منم دقيقا سوالم همينجاست.
برادرم ميگه تو اونقدر محكم برخورد نكردي وگرنه اون آقا به خودش اجازه نميداد اين صحبت ها رو بكنه.
وقتي خواستگاري معرفي ميشه و مراسم رسمي برگزار ميشه هم دختر خانوم وخانوادش هم آقا پسر و خانوادش براي اين موضوع آماده ميشن وكاملا مشخصه كه بحث ازدواج هست ولي در محيط كار اصلا مشخص نميكنه كه طرف واقعا قصدش چيه.

از طرفي در محيط كار آدم لباس مناسب محيط كار ميپوشه و نحوه آراستگيش مربوط به اون محيط هست.

اين آقايي كه ميگم شرايط ازدواجشون رو كامل كرده بودن تقريبا ولي نميدونم فك كنم از برخورد من نااميد شدن.
اين روزها شديدا درگير كارهاي شخصيم هستم وگرنه جا داشت چند روز حرص بخورم يه مورد خوب رو بي دليل پر پر كردم.


از طرفي هم كاملا غريبه هستن و بدون معرف .نميدونم هر چي خدا بخواد همون ميشه حتما.

خانم صبوری به نظر من نباید باهاشون تند صحبت کنید به نظر من به همون دلیلی که آقای خاله قزی گفتن پسرا جذب شخصیت شما میشن خب اگه تو محیط کار نتونن با شما صحبت کنن جای دیگه نمیتونن صحبت کنن به نظرم اونا میخوان در مرحله شناخت اولیه قرار بگیرن (بررسی اینکه به خواستگاری شما بیان یا نه) و متاسفانه برخورد تند شما مانع بزرگیه من توصیه میکنم وقتی قصد هر صحبتی رو دارند فضا رو دوطرفه کنید و باز بذارید تا بهتر بتونن حرفشونو بگن مخصوصا اگه حس میکنید صحبت هاشون برای پیدا کردن شناخت از شماست درسته کارفرما باید رابطه جدی داشته باشه ولی پسرا وقتی از شما در مورد ازدواج میپرسن مشخصه دغدغه خاصی دارن (اینو بگم که خیلی ها هدفشون از این سوالات برقراری رابطه دوستیه ولی تا شما اجازه ندید طرف مقابل حرف دلشو بزنه نمیشه به نیتش پی برد) خیلی از پسر ها رو میشناسم که خیلی با حجب و حیا هستند و عاشق دختری بودن ولی نتونستن بهش بگن و وقتی اون دختر ازدواج کرده خیلی بهم ریختن (و حتی اون دختر بعدا که احساسشون رو فهمیده عنوان کرده که اگه درخواست ازدواج میدادن جوابش مثبت بودهو خیلی ناراحت شده و براش سوال شده که این پسر چرا درخواستشو عنوان نکرده ) باور کنید صحبت در خصوص این موارد برای مردها راحت نیست مخصوصا اگر اون خانم اجازه صحبت نده معمولا افرادی که قصد ازدواج دارند و نمیتونند حرف دلشون رو رک و رو راست بگن رفتار و گفتار طرف مقابل رو معیار قرار میدن (مثلا اخم کردن یا واکنش صورت دختر رو اینطوری تعبیر میکنن که اون دختر از ظاهر یا کار من خوشش نمیاد پس دیگه دلیل نداره برم خواستگاری اون دختر) ببینید چقدر توی این تالار پسرهای مختلف روی رفتار دخترا حساس هستند و از رفتار دختر ها جواب احتمالی مثبت و یا منفی شونو نتیجه گیری میکنن یه چیز دیگه هم بگم : در مورد نحوه درست تقاضای ازدواج کلاس یا درس خاصی نبوده که ما پسر ها بخونیم و شرکت کنیم و همه چیز رو از قبل بدونیم حتی توی اکثر فیلم های صدا و سیما دختر و پسر ابتدا یه مدت با هم صحبت میکنن در مورد مسائل مختلف بعد پسر درخواست ازدواج میکنه بعد خانواده ها در جریان قرار میگیرن و سایر مراحل فقط توی این تالار هستش که میگن قبل از هر صحبتی باید از طریق خانواده ها اقدام بشه (یعنی حتی از فیلم های صدا سیمای ایران هم سخت گیرانه تر و ...)که البته من حرفی در این خصوص ندارم یا نمیخوام قوانین تالار رو به چالش بکشم هر سایتی قوانینی داره که محترمه فقط میخوام بگم پسرها از کجا باید شیوه صحیح خواستگاری رو بلد باشن در حالی که در صدا و سیما هم اکثرا شیوه ای متفاوت بیان میشه در خصوص اینکه چرا تقاضای ازدواج برای یه پسر سخته باید بگم پسر وقتی که یه دختر رو خیلی زیاد دوست داره از این میترسه که با جواب منفی دختر مواجه بشه مخصوصا اگه پسر مشکل خاصی داشته باشه و فکر کنه که همون مشکل باعث میشه دختر جواب منفی بده (مثلا حس کنه بخاطر مدرکش یا کارش یا ... جواب رد میشنوه) در حالی که اون مشکل ممکنه برای دختر اصلا مهم نباشه بحر حال دلیلش علاقه شدیده و فکر نکنم دختر ها بتونن درک کنن

- - - Updated - - -

نمیدونم چرا هر چی فاصله میذارم بازم متنها به هم چسبیده شد
اگه حوصله ندارید متن من رو بخونید باید بگم نظر منم تقریبا نظر آقای خاله قزیه و ایشون بهتر گفتند

متشكرم جناب1234567 من با اين كه تمام چهارچوب ها رو رعايت ميكنم . همين رفتاري كه شما ميگيد رو در مورد يكي ديگه از آقايون پيش گرفتم دو سال زمان كمي نيست ولي با هيچ پيشنهادي از سمتشون مواجه نشدم همين الانم ميدونم اگر با فرد ديگه اي ازدواج كنم براي ايشون مهمه

ولي نميخوام يك اشتباه رو دو بار تكرار كنم. من چند ماه زمان برد تا به خودم بقبولونم اون فرد نيتي نداشت من اشتباه كردم اعتماد كردم .(هنوز هم رابطه كاري داريم.)
در اين موردي هم كه چند روز پيش اتفاق افتاد اون آقا بيشتر از يك سال من رو در ذهنش داشته نميگم علاقه مند بوده ولي وقتي صحبتش رو شروع كرد متوجه شدم هدفدار داره صحبت ميكنه.من واقعا دچار استرس شدم چون اصلا فكر نمي كردم پسري اينطور راجع به ازدواج با من صحبت كنه ولي ايشون خيلي ريلكس بودن اصلا هم دچار استرس نشدن.

آخرش كه مي رفتند گفتند انشاءالله دفه بعد اومدم متاهل شده باشيد منم بهشون گفتم شما زودتر متاهل شديد(نميدونم ميخواست بدونه من قصد ازدواج با فرد ديگه اي دارم يانه؟)

مشكل ديگه هم اينجاست وقتي يك مراجعه كننده حالت خواستگار به خودش ميگيره من ديگه راحت نميتونم كارش رو انجام بدم ميگم نكنه فك كنه من اين كار رو دارم براي اون انجام ميدم با نيت خلاصه كلي اعصابم به هم مي ريزه.

سلام دوست گرامي
ابراز علاقه وتمايل براي آشنايي وازدواج ... جا ومحل نداره وبراي شمايي که دريکي از مشاغل اجتماعي کارميکنيد وبراي کساني که شمارو ميبينن و تصوراتي براي خودشون ميکنن خيلي طبيعيه ... پس خودتون رو درفشار بيش از حد نذاريد .. همينکه شما با جديت کارتون رو پيگيري ميکنن وبا ارباب رجوع خيلي شايسته ومتين برخورد ميکنين خيلي خوب ومناسبه ولي نميتونين اطرافتون رو فيلترکنين بالاخره درهمين معاشرت ها وحشر ونشر کردن ها چنين موقعيت هايي هم پيش مياد ...پس لازمه خيلي با وقار ومناسب خودتون با همه اينا برخورد مناسب داشته باشيد همينطور که درشان شما نيست بخواهيد خارج از ضوابط کاري واخلاقي رفتاري با غريبه ها داشته باشيد همانطور هم درشان شما نسيت که اگه کسي با نيت صادقانه وبه منظور شناسايي وآگاهي از شرايط شما پا پيش قدم ميذاره خيلي برخورد خوبي نبينه .... مطمئنا شما هم مثل همه دختران خوب ايراني درشرايط هاي مختلف درگير موضوع خواستگاري خواهيد شد پس بهتره بجاي موضع گيري ويا حساسيت هاي نا بجا ؛ تصميم بگيريد از فرصتهاي پيش رو خيلي خوب وشايسته بهره ببريد تا بتونيد فردمناسبي را چه درمحيط کار وچه غير کار .... انتخاب نماييد ... کافيه بدونيد طرف مقابل شما هم دغدغه هاي ذهني شما رو دراين موضوع داره حالا با تغيير اولويت هاي فردي ! پس جاي نگراني ودلواپسي وخط ونشون کشيدن براي خودتون ويا ديگري نيست ..... خوب وشايسته وبايسته برخورد کنين وشرايط رو براي آدمهاي صادق وبا ادب بمنظور آشنايي درچارچوب هاي شخصيتي خودتون فراهم کنيد ................. موفق باشين اگه خبري شد بگين خوشحال ميشيم

نقل قول:

---

اگه خبري شد بگين خوشحال ميشيم

---

متشكرم از صحبتهاتون.

:311::311:مامانم ميگه در پروندن خواستگار مهارت خاصي داري:311::311::311:

- - - Updated - - -

مطمعنا اگر درخواستش رو مستقيم ميگفت برخورد مناسب تري ميكردم (موجح تر)چون راجع به خود من سوال شده بود.

من درست نميدونم در مورد موضوع ازدواج به صورت كلي با فردي صحبت كنم كه هنوز موضعش رو مشخص نكرده.

خداييش شما جاي من بوديد حاضر بوديد راجع به ديدگاهتون براي ازدواج با يك فردي كه نميدونيد براي خودش ميگه يا همينطوري صحبت ميكنه صحبت كنيد؟؟؟

سلام صبوری جان

نام کاربریت یه حس آرامش و تمآنینه خاصی به آدم میده:72:

در مورد سوالی که پرسیدی جوابم بله هست، وقتی طرف مقابل داره مشخصا در مورد ازدواج و زندگی مجردی و متاهلی و...

صحبت میکنه پس برداشت نرمالش اینه که این حرفها معنی و بوی دوستی و روابط دختر و پسر نمیده حالا چه واسه خودش

بخواد چه واسه کسی دیگه فرقی نداره، دیدگاه من که قرار نیست بسته به مخاطبم عوض بشه! پس دیدگاهمو راحت راجع به

ازدواج میگم، بنظر من که هیچ اشکالی نداره.

سوالی که میپرسم فقط از روی کنجکاویه و اگه دوست نداشتی میتونی بی جواب بذاریش، شما گفتی یه کار مستقل داری و کارفرما خودتی، میشه بپرسم چه کاری هست؟

.

سلام جناب 1234567.
شما چطوري از اون خانم پرستار درخواست ازدواج كرديد و ايشون چه جوابي دادند؟؟؟

برداشت شما از پاسخ ايشون چي بود؟؟؟؟

سلام دوستان .
اين موضوعي كه پيش اومد باعث شد كمي جدي تر به ازدواج فكر كنم ولي انگار فكرم ويروس گرفته تا موضوعي با عنوان ازدواج پيش مياد سريع جبهه منفي ميگيره فكر ميكنم من الان با مجردي هيچ مشكلي ندارم .با اينكه خوشبختم و به اندازه كافي هم مسئوليت هاي كاري و خانوادگي دارم ولي اصلا فكر نمي كنم بايد متاهل بشم و زندگيم رو با يك فرد ديگه شريك بشم .

اين كه اون فرد كي باشه و زندگيم با اون چطور از آب دربياد ناخود آگاه فكر ميكنم ازدواج نكنم راحتترم.

اينكه اون چه توقعاتي داره و ممكنه با من كه زندگي رو خيلي ساده و راحت ميگيرم جور در نياد.

سلام صبوری جان:72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط صبوري

كمي از شرايطشون گفتند و جالب اينجاست تاريخ تولد منم پرسيدن و براشون جالب بود من كارفرما هستم.بين صحبت هاشون گفتند 24 سال سن خوبيه كه يك خانوم متاهل بشه منم گفتم نظر شماست.بعد گفتند شما چرا ازدواج نكرديد منم گفتم شرايط خاص خودمو دارم گفت مثلا چه شرايطي منم با حالت حق به جانب گفتم يعني الان بايد اينجا به شما توضيح بدم گفتند دوست نداريد نه.

---

به نظر من واکنشت کاملا درست بوده. این واکنش نشون میده که روی کارت تمرکز داری. و حواست پرت این ور اون ور نیست....

اگه شما با همون آقا یا هر فردی ازدواج کنی، و یه وقتی که مشغول کارشه، بپری وسط و یه سوال نامربوط بپرسی، مطمئن باش واکنش قشنگی دریافت نمیکنی.... و اینجا هم که بیای و بگی چنین اتفاقی افتاد، همه بهت میگن خب اون لحظه مشغول کارش بوده، شما باید زمان مناسبی رو انتخاب میکردی.

در هرحال ایشون اتفاقا واکنش مثبتی دریافت کرده. یعنی اگه فرد عاقلی باشه، متوجه میشه که تو دختری نیستی که هرکسی هرجوری بتونه باهات وارد هر صحبتی بشه... اتفاقا ایشون اگه قصدش برای ازدواج جدی بوده، و اگه فرد عاقلی هم باشه، الان قاعدتا جدی تر هم شده.

پس شما اخلاقتو دست کاری نکن. همین که هستی خوبه.

اینکه اون فرد چطور موقعیت درستی برای بیان درخواستش پیدا کنه، مسئله ی اونه. بذار خودش حل کنه. البته اگه قادر به حل کردن باشه. و اگه اصلا اهل حل کردن باشه.

در ضمن این شکلی که ایشون مطرح کرده، اگه شما با روی خوش جواب میدادی، اون میتونست به این سوء تفاهم بیفته که اگرم پیشنهادش دوستی بود، یا یه گپ زدن بی منظور، یا ... معلوم نبود واکنش شما چی باشه...

اینا نظر شخصی بود. با این اطلاعاتی که اینجا گذاشته بودی....

موفق باشی عزیزم.:72:

- - - Updated - - -

درمواردی هم که موضوع خواستگاری صریحا مطرح میشه (چه از طرف واسطه چه خود فرد)، به نظر من چنین پاسخی، مناسب ترینه:

اینجا محل مناسبی برای صحبت در این مورد نیست. یا من الان در موقعیتی نیستم که به این سوال جواب بدم. و بهتره در این مورد با مادرم صحبت کنید. (و شماره منزل رو بدی)

- - - Updated - - -

یه نکته دیگه هم اینکه: وقتی کسی صحبتی رو شروع میکنه که حس میکنی قصدش خواستگاری باشه، میتونی (بدون اخم و سرزنش، و بدون روی خوش... عادی) بپرسی: منظور شما از این سوالا چیه؟

اونوقت اگه اون قصدش رو گفت، و از نظرت موجه بود، به خونواده ارجاع بدی.

این فکر میکنم بشه پیش بردن یه مکالمه، بصورت غیرمنفعلانه...

سلام صبوری جان:72:

بنظر من اصلا ذهن خوانی نکن. منظورم اینه عزیز, برخی آقایون هستن؛ کسی و در زندگیشون دارن (حالا بعنوان دوست دختر؛ نامزد یا حتی همسر) اما بازم از این حرفا میزنن. مثه همین حرفا و سوالایی که از شما کردن . حالا معلوم هم نیست از رو فضولیه ؛ کنجکاویه؛ دوستیه ؛ ازدواجه ؛ سرگرممیه یا هرچی.... !!!نه من میدونم نه شما !!! پس الکی واسه خودت بدونی که طرف درخواست مستقیم و رسمی داشته باشه حرفا و نگرش ها و سوالات تجزیه تحلیل نکن.

به این فکر کن ممکنه حتی اینقدری که تو الان داری برای خودت رفتارهای اون آقا رو بررسی میکنی. ایشون اینقدر ذهنشون مشغول اون روز و اون سوالات و حرفایی که بشما زدن نباشه
ممکنه حتی بطور کل حتی یادشون نیاد چی گفتن بشما!

نمیگم بدبین باشی ها ؛ میگم فقط ذهن خوانی نکن.

بنظر من یه آقا زمانی از یه دختر مجرد خواستگاری کرده که یا

در بهترین شکل ممکن خواهر یا مادرشونو فرستاده باشن محل کار اون خانوم و آدرس و شماره تلفن خونه رو ازش بگیرن که در همون جا دختر خانوم اگه قصد ازدواج داشته باشه خب شماره و میده اگه هم نه؛ و کسی و داشته باشه خیلی محترمانه میگه.

یا اینکه بصورت ناشیانه خود آقا پسر پیش قدم میشه که در اینجا هم حتما اگه قصدشون ازدواج باشه شماره تلفن خونه رو میگیرن.

هرچیزی غیر بحث خانواده پیش بیاد بنظرم وارد همون قضایای مورد قبلی میشه. که از آخرم به سرانجام درستی نمیرسه. پس بیخودی ذهنتو مشغول این مسایل نکن.

اما درمورد نحوه خواستگار پروندنت:

بنظرم برگرد به گذشته ببین چطوری در اینجور مواقع برخورد میکنی؟

شما تبدیل میشی به یه صبوری بداخلاق و خشن؟ یعنی جواب سوالاتشونو خشن و تند جواب میدی.طوری که طرف سنکوب کنه:311: (نمک قضیه بود؛ جدی نگیر:325:)

یا اینکه نه؛ خیلی صمیمانه و گرم برخورد میکنی؟

بنظر من وقتی دارن ازت چند سوال از خودت و شرایط ازدواجت میپرسن؛ زیاد خش برخورد نکن ؛ خیلیم صمیمی نمیخواد باشی یعنی نه 0 باش نه 1 باش. همیشه یادت باشه انسان ها کامپیوتر نیستن که فقط با این دوعدد سرو کار داشته باشن میتونن اعشاری هم باشن :18:

ما بینشون باش. یعنی معمولی ؛ دوتارو که محترمانه جواب دادی سوال سه و چهار که رسید مثه همین تاریخ تولد و شرایط ازدواج و....

خیلی محترمانه بگو ؛ ببین اینجا محیط کاریه ؛ فکر نمیکنم زدن این حرفا فایده ای هم داشته باشه، من باید روی کارم متمرکز باشم که هم با دقت و کیفیت بیشتر هم سریعتر کار شمارو انجام بدم بنابراین اجازه بدین من روی کارم متمرکز باشم.

من نمیدونم لحن شما چگونه بوده دز زمانی که این جمله رو بیان کردین " الان باید اینجا برای شما توضیح بدم"
اما فکر کنم جمله یه مقدار خشنانه گفته شده. با ملایمت بیشتری هم میشد همین منظور و رسوند منتها با این تفاوت که طرف براش سوتفاهم نشه شما کلا قصد ازدواج نداری بلکه متوجه بشه جای و زمان مناسبی و برای صحبت در این خصوص انتخاب نکرده.

در کل عزیز من فکرتو زیاد مشغول نکن کسی اگه قصدش واقعا ازدواج باشه راهشو خودش بلده ! نیازی نیست تو نگران اینجور مسایل باشی. بنظرم یکمی زیادی حساسی.

سال نو پش پیش مبازک:310:

سلام ميشل جان ممنونم از صحبتهات.:72::72::72:

نقل قول:

---

بنظر من اصلا ذهن خوانی نکن. منظورم اینه عزیز, برخی آقایون هستن؛ کسی و در زندگیشون دارن (حالا بعنوان دوست دختر؛ نامزد یا حتی همسر) اما بازم از این حرفا میزنن. مثه همین حرفا و سوالایی که از شما کردن .

حالا معلوم هم نیست از رو فضولیه ؛ کنجکاویه؛ دوستیه ؛ ازدواجه ؛ سرگرممیه یا هرچی.... !!!نه من میدونم نه شما !!! پس الکی واسه خودت بدونی که طرف درخواست مستقیم و رسمی داشته باشه حرفا و نگرش ها و سوالات تجزیه تحلیل نکن.

---

سلام دختر بيخيال جان.:72::72::72:
من مطمعن هستم نيتش ازدواج بود من فقط جريان آخرين باري كه اومدن رو تعريف كردم.
اگر ميخواستم ذهن خواني كنم چند موردي بود كه اين حالت پيش اومده ولي من نيت رو فهميدم و ذهن خواني نكردم.
من وقتي يك مورد پررنگ ميشه تازه يادم مي افته چه اتفاقاتي قبلش افتاده.

اين آقا حدود يك سال و چند ماه پيش مشكلي براشون پيش اومده بود اومدن از من پرسيدن منم چون اطلاعاتم در اين زمينه كامل بود تا حدودي كارشون رو انجام دادم تا درگير رفت و آمد اداري نشن اين كاري كه ميگم براي من ده دقيقه زمان برد ولي ايشون چون از روند كار اطلاع ناشتن مسلما زمان بيشتري رو بايد ميذاشتن .اين كار نه وظيفه من بود نه براي من سودي داشت ولي چون هميشه سعيم بر اين بوده كار افرادي كه بهم مراجعه ميكنند رو راه بندازم اصلا فردش هم برام مهم نبود و هنوزم نيست.

ايشون گفتند دوباره ميان براي انجام كارشون(كاري كه براي من ايجاد درآمد ميكرد) من اون لحظه از ذهنم گذشت چون كارشو راه انداختم گفته و وقتي بره پشت سرشم نگاه نمي كنه.

ولي ايشون دقيقا در زماني كه گفته بودن اومدند منم اون موقع درگير يك مسئله خانوادگي بودم كه چون مادرم نبود مجبور بودم همزمان هم خونه رو داشته باشم هم محل كارم رو .و دو تا از برادرهام در رفت و آمد بودن و چون اون روز من به خاطر اون اتفاق خيلي خوشحال بودم اصلا فكر نكردم درست نيست اون صحبت رو اونجا بگم (اين كه چه اتفاقي افتاده كه من در رفت و آمد بودم)ولي ايشون اون موقع رفتارهاي من رو زير نظر داشتند. منم حس كردم ممكنه زياده روي كرده باشم و ايشون پاش رو از گليمش فراتر بزاره براي همين اون روزي كه مجبور بودم با ايشون تماس بگيرم به بهانه اي از برادرم خواستم اين كار رو بكنه و بعد از تماس هم ايشون نيومدن و من با خودم فكر كردم تمام تصوراتم اشتباه بوده.

يك سال گذشت بدون اينكه من به ايشون فكر كنم چون درگير يك مورد ازدواج بودم .كه اونم بدون نتيجه شد تا اينكه امسال دوباره اومدن(بدون اينكه من تماس بگيرم) و اتفاقات اون روز رو يادآوري كردن تا من ايشون رو بشناسم من اصلا اسم فاميلشون رو به خاطر نداشتم. اومدن و من اون روز به يقين رسيدم ايشون ميخواد حرفي بزنه ولي نميگه چون كارشون چند روز بعدش بايد انجام ميشد دوباره چند روز بعدش اومدن و صحبت هايي كه تو پستهاي قبل گفتم بين ما اتفاق افتاد.(قبل از اين كه بياد من ميدونستم اين حرف ها گفته ميشه)

بازم چون جايي از كارشون ايراد داشت مجبور شدم باهاشون تماس بگيرم ولي نه من به روي خودم اوردم نه ايشون حتي بهشون گفتم اگر خواستيد ميتونيد بياد ببريد اين برگه رو ولي گفتم مشكل نداره من به حرف شما اعتماد دارم.

ايشون پروندشون تو بايگاني هست وتمام مشخصات فردي و كاريشون در پرونده هست.وحتي خريد خونشون رو بدون اينكه منظوري داشته باشن بين صحبتاشون گفتن.

صبوری جان شما خب فقط همون تیکه حرف منو تجزیه تحلیل کردی
منم گفتم مهم نیست منظورشون چی بوده ازدواج یا هرچی. تو چکار میتونی بکنی؟؟؟ مثلا بر فرض محال تونستی از یه طریقی متوجه شی ایشون واقعا قصد ازدواج با شمارو داره. مثلا دوستشون اومد بهت گفت بمن گفته که از شما خوشش اومده منم همینطوری خودجوش خودم دارم بهتون میگم اون آقا نخواسته بهتون بگم.

خب حالا شما مطمعن شدین. خب که چی؟ چکار میتونی بکنی؟
این آقا تا خودشون نخواین و نیاین رسمی مطرحش کنن که از دست شما کاری برنمیاد. میاد؟؟؟

پس خودتو اذیت نکن. فکرتو مشغول نکن. صبر کن ببین کی مطرحش میکنن اونم رسمی اونوقت روی ایشون میتونی مانور بدی و روشون فکر کنین.

پس فعلا بنظر من تو بهتره ذهنتو از این مسایل خالی کنی و درگیرشون نشی تاااااا خودشون پا پیش بذارن.

منتها رفتارت سعی کن طوری نباشه که فکر کنن شما قصد ازدواج نداری، خشن و حالت دعوایی لازم نیس داشته باشی. معمولی باش. خودت باش.

انشالله هرچی خیر و صلاحته پیش بیاد.

صبوری جان،

اول این که با پست خانم میشل خیلی موافقم :72:

کسی که منظورش ازدواج باشه و جدی باشه در این مورد که نمی ره یکسال بعد بیاد دو تا سوال بپرسه، باز بره یکسال دیگه بیاد.
پیش خودش فکر کرده حالا اینم مورد خوبیه ها!
از اونجا که می ره یادش می ره، دوباره دفعه بعد که می بینه با خودش می گه بهش فکر کنم یا نه؟
در همین حد!

اما گذشته از این مساله باید دید خود شما نظرتون راجع به خواستگاری و خواستگار چیه یا در واقع معیارهاتون چیه.
یه مثال می زنم امیدوارم آقای اعداد زیر هفت، دعوام نکنه.

من اگر اون پرستار خانم بودم که این آقا ازش خواستگاری کرد، الان اصلا ناراحت نبودم که خواستگارم را پروندم.
خواستگاری که وسط خیابون خواستگاری کنه که قرار نیست من همونجا بهش بگم ای وای تا حالا کجا بودی؟
اگر قصدش جدی بود و من را می خواست، با توجه به این که مادرش هم توی بخش ما بستری بود و راههای مختلفی برای مطرح کردن خواستگاریش وجود داشت،

این که بدونی خواستگاری را چطور و کجا مطرح کنی هم مهمه.
اگر این آقا هر سال یه بار می آد محل کار شما و می گه انگار صبوری هنوز مجرده، بذار ببینم قصد داره شوهر کنه، بهش فکر کنم !!!!!!! خیلی فرق داره با این که شما را برای ازدواج پسندیده باشه و نظرش جدی باشه.

یه ضرب المثل خارجکی هست که ورژن بی ادبی داره، ورژن مودبانه اش اینه
Dont get your honey where you get your money

محیط کارت را با این افکار و آدمها خراب نکن. آرامش خودت از بین می ره.
البته نوع کار شما و کارفرما بودنت و استقلالت باعث می شه آقایون در انتخاب شما تردید و ترس داشته باشند.
ولی باید کسی جلو بیاد که صبوری را با تمام این ویژگیها بپسنده و شهامت این را داشته باشه که بگه من می خوام بشم مرد زندگی صبوری.
اگر جراتش را نداره، لازم نیست تو خودت را عوض کنی، بذار اونی که جراتش را داره بیاد جلو.

سلام شيدا جان.ممنون از صحبت هات .
ميدوني قضيه من قضيه اونه كه شاه مي بخشه وزير نميبخشه من با ازدواج كردن يا نكردن هيچ مشكلي ندارم چرا وقتي سال هاي آخر دبيرستان بودم فكرم اين بود وقتي دانشجو شدم متاهل بشم و يه خانوم خونه دار موفق ولي شرايط خانوادم طوري پيش رفت نتونستم روي خواستگار هاي اون دوره فكر و تصميم قطعي بگيرم يادمه ترم هاي آخر همه به فكر شاغل شدن بودن ولي من نه. نميخواستم شاغل بشم. حتي يكي از دوستام گفت چهار سال بيخود درس خوندي كه بري تو خونه بشيني ولي من برنامه اي براي شاغل شدن نداشتم ولي برحسب اتفاق يا شانس يا هر چيز ديگه علارقم ميل باطنيم تو آزموني شركت كردم كه اصلا فكر نمي كردم قبول بشم ولي نميدونم چي شد شانس من نفر اول اون آزمون شدم ومجبور شدم همزمان دو ترم آخر رو با كارم تموم كنم.ولي دوستام هيچكدوم شاغل نشدند.طوري كه كاملا از بحث كدبانو شدنم(تصميم خودم) فاصله گرفتم همين موضوع باعث شد اونهايي كه جواب منفي گرفته بودن فك كنند من به خاطر تحصيل و شغل ازدواج نمي كنم و در فاميلي كه دخترشاش اكثرا بعد ديپلم يا شايد ليسانس ازدواج كردند ومتاهل شدند يك تافته جدا بافته بشم .

حالا من موندم باخواستگارهاي قبل از اشتغالم كه يكي دو تاشونم هنوز ازدواج نكردند وخواستگارهاي جديدي كه معرفي ميشن يا مستقيم ابراز ميكنند از اونجايي كه فك ميكنند من از سطح پسرشون بالاترم اول توقع دارن به صورت غير رسمي از من جواب مثبت موقت بگيرن بعد بيان خونه اينطور شده كه من هيچ خواستگاري تا حالا خونمون نيومده منم بيكار نبودم تو اين مدت دو بار ارشد دادم ولي به خاطر موقعيت مكاني نتونستم ادامه بدم براي همين من يه جورايي تو فاميلمون تنها دختري هستم كه ازدواج نكردم و ...

اين آقايي كه گفتم اصلا براي من مهم نيست كه بخوام بهش فكر كنم يا نه .

چون اين موضوع برام جديدا زياد اتفاق ميافته اينجا مطرحش كردم.

يك دو روز پيش هم مجبور شدم براي يكي ديگه خط و نشون بكشم.:58::58::58:
شاغل شدن من باعث شد من كه تا كار واجبي نداشتم از خونه خارج نميشدم حالا با شغلي كه دارم هر روز بيرون از خونه باشم همه من رو بشناسند حتي به گوشم رسيده يكي دو مورد هم گفتن ما نميدونستيم فلاني دختر داره وگرنه براي پسرمون ميگرفتيم حالا تصور كن اون فرد الان بچه هم داره.

هر كدوم از فاميل يا آشنا هم مياد من رو با بقيه دختر هاي اطرافم يكسان نمي بينه و براش جاي سواله كه من چرا ازدواج نميكنم.وبه خودش اجازه بده فوايد ازدواج رو به من متذكر بشه توصيه كنه زياد سخت نگير!
حتي دوستاي خودم .:311::311::311:
باور ميكني انقدر اين اتفاق برام افتاده در اين زمينه استاد شدم يادمه چند وقت پيش جايي مهمون بوديم حالا جالب بارها پسرشون من رو ديده بود ولي اون شب حس كردم انگار به من توجه ميكنه (با خودم گفتم اشتباه ميكنم اين همه سال منو ديده حالا يادش افتاده محاله.)همون جا قضيه براي من تموم شد. ولي در كمال ناباوري چند روز بعدش خواستگاري غير رسمي انجام شد و من جواب منفي دادم.

درود

با اجازه من یه سوال بپرسم الان مشکل چیه؟من یکم گیج شدم چیز زیادی متوجه نشدم فقط اینو میدونم که به موضوع ازدواج مثل بقیه دخترخانوم ها توجه میکنید.

مهم اینه طرف مقابل اخلاق داشته باشه و اینکه شما شاغلم هستید خیلی خوبه شانس اینکه خواستگارهای بهتر داشته باشید بیشتره.

خیلی هم به این فکر نکن دیگران در موردتون چی میگن و چه فکری میکنند.

ما مسول حرفا و رفتارایی که میکنیم هستیم نه برداشتی که دیگران از حرف و رفتار ما دارند:72:

نقل قول:

---

درود

با اجازه من یه سوال بپرسم الان مشکل چیه؟

---

سلام جناب خاله قزي مشكل دقيقا همين جاست كه من زندگي رو خيلي راحت تر از اين كه هست ميگيرم برام مهم نيست طرفم حتما خونه و ماشين داشته باشه يا برام خرج آنچناني كنه ولي وقتي يكي معرفي ميشه مشخصه تنها چيزي كه نديده خود من هستم اگر آشنا باشه اول خانوادم و شرايط اقتصادي خانوادم بعد شغلم بعد اين كه دختر مغرور و سنگيني هستم .براي همين اصلا صحبتي نكرده صد در صد موافقه.:54::54::54:

جواب منفي من رو به حساب نداشتن شرايطي در سطح خانواده من ميدونه وتلاش ميكنه خودش رو بالا بكشه تا من نظرم عوض بشه.

در صورتي كه من چيزي كه بيرون از خونه هستم خونه اونطور نيستم.اخلاقم 180درجه فرق ميكنه.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط صبوري

سلام جناب 1234567.
شما چطوري از اون خانم پرستار درخواست ازدواج كرديد و ايشون چه جوابي دادند؟؟؟

برداشت شما از پاسخ ايشون چي بود؟؟؟؟

---

سلام
ببخشید من این پست رو دیروز ندیدم پس حالا جواب میدم
من ایشون رو چند ماه قبلتر دیده بودم
و حس کردم همه معیارهای منو داره و همون دختریه که تمام عمر میخوام پیشش باشم و باهاش زندگی کنم
در کنار ایشون بودن حس خوبی بهم منتقل میکرد
من پسری بشدت احساسی هستم (تو مایه های آقای فقط خدا و حتی بدتر)
من چند ماه پیش که ایشون رو دیدم هنوز حس میکردم کاملا به ازدواج نیاز ندارم و هنوزم باید بیشتر پخته بشم و هنوزم انقدرا نیاز پیدا نکردم (نمیگم مثل اون پسرایی بودم که ترم اول عاشق یکی میشن و دیدشون به ازدواج خیلی سطحیه من به بلوغ فکری رسیده بودم و کامل خودم و نیازهامو میشناختم معیارهام برام کاملا مشخص شده بود ولی فقط به اون درجه از نیاز نرسیده بودم که بخاطرش به کسی تعهد بدم و زیر بار مسئولیت برم)

تا اینکه کم کم متوجه شدم هم تمایل به ازدواج بشدت در وجودم شکل گرفته و هم آمادگی ذهنی این ماجرا رو دارم

اون خانم توی محیطی که بودن کاری با دل و ذهن من کرده بودند که بعد از چند ماه توی ذهنم تصویر سازی خیلی خوبی ازشون داشتم و یک تصویر کلی از ایشون بعنوان همسر آیندم ترسیم کرده بودم که به هیچ وجه با گذشت زمان اون تصویر پاک نشده بود

اون خانم اخلاق خیلی خوبی داشتند
بامحبت بودن خوش اخلاق بودن اخمو و عصبانی نبودن ، شاد و پر انرژی بودن، در عین حال کاملا سنگین و سربه زیر بودن و با مریض و همراه مریض و پرستار و دکتر کاملا رفتار رسمی داشتند

بسیار زیبا و مرتب بود و از هر نظر مناسب بودن

من فرصت رو مناسب دیدم و رفتم بیمارستانی که ایشون اونجا بودند
بازم با دیدن ایشون متوجه شدم انتخابم اشتباه نبوده (همون تصویری که توی این چند ماه داشتم)
با توجه به گذشت زمان فهمیدم احساسات توی انتخاب من دخیل نبوده و اگرم بوده در چهارچوب مشخصی بوده
برای من خیلی سخت بود که صحبت کنم و درخواست ازدواج بدم ولی ادم با تجربه ای توی این زمینه شده بودم و مطالعه داشتم و قبلا با دختر و پسرای زیادی صحبت کرده بودم

مخصوصا یک رفیق متاهلی داشتم که در مورد این چیزا زیاد با هم حرف میزدیم (تازه متاهل شده بود و تجربه دوستی هم خیلی داشت و خیلی برام در خصوص مزایای ازدواج و معایب دوستی حرف میزد و اینکه دخترا واکنششون چیه )
برادر وسطیم یکی دوسال قبلتر ازدواج کرده بود و سر ازدواج اون ، برادر بزرگترم خیلی اونو نصیحت کردش و خیلی چیزا در مورد ازدواج و زندگی متاهلی گفت
برادر وسطیم گوش نکرد و کار خودشو کرد ولی من خیلی به حرفای برادر بزرگترم گوش کردم بجای دادشم من از اون حرفا استفاده کردم

درخواست ازدواج و خواستگاری از دختر برای پسری مثل من خیلی سخت بود ولی اون رفیق متاهلم با حرفاش منو حل داد جلو و کمک بزرگی بهم کرد

همه این حرفا رو زدم که به پیش زمینه فکری لازم در خصوص من و اون دختر و شرایط حاکم برسید

دفعه اول خوشبختانه سوار سرویس شد و رفت (برای این میگم خوشبختانه که حس میکردم بدنم میلرزه و انگار روی زبونم قفل زده بودن حسابی استرس داشتم )
دفعه دوم هم نشد ولی مثل سریال فرار از زندان یه نقشه از بیمارستان توی ذهنم تهیه کردم و بهترین محلی که میشد حرفمو بزنم رو مشخص کردم بار سوم باز نمیتونستم حرف بزنم و توی وجودم غوغا بود تا بالاخره به خودم اومدم و خودمو تهدید کردم که اگه اینبار حرف نزنم دیگه هیچوقت نمیام

خلاصه دختره از محل مورد نظر گذشت و با اینکه محاسباتم اشتباه بود و بازم همکارش باهاش بود ولی دلمو به دریا زدم و رفتم از همکارش جداش کردم آوردمش چند قدم اونطرف تر
حرفایی که تمرین کرده بودم رو شروع کردم بزنم که دیدم موقعیت اونطوری نبود که تو ذهنم ترسیم میکردم برای همین فی البداعه حرف زدم

تو اینترنت خونده بودم که این مواقع بهتره تو چشمای یه دختر نگاه نکنم و منم همینکارو کردم اما یک لحظه نمیدونم چی شد که تو چشماش نگاه کردم و مثل بند بازی که نباید به زمین نگاه کنه این اشتباهو مرتکب شدم

تو چشماش جواب مثبت و رضایت موج میزد و منو به سمت خودش میکشید
نمیدونم چی شد که دیگه حس میکردم دارم دست و پامو گم میکنم و لهنم یه جوری شد که انگار میخواستم مکالمه تموم بشه و همینطوری مکالمه تموم شد و اون دختر گفت " من قصد ازدواج ندارم" چند ثانیه ایستاد انگار منتظر بود من چیزی بگم اما من هیچی نگفتم و اون دختر رفت

چند روز بازم کارم شده بود رفتن به بیمارستان و دست از پا دراز تر برمیگشتم

خیلی دوسش داشتم برای همین نمیخواستم احساس مزاحمت کنه
از طرفی همین دوست داشتن نمیذاشت آروم بمونم و دست رو دست بذارم

تا اینکه دیدم شرایط اصلا جور نیست رفتم و به همکار دخترش گفتم که اونم انگار ناراحت شده بود که دوستش ازدواج کنه و خودش تنها بمونه ، خیلی بد باهام رفتار کرد ولی بازم ناامید نشدم و به همکار پسرش که مسنتر و پخته تر و با شخصیت تر بود صحبت کردم (از رفتارش با بیمار ها و سایر مردم حدس زده بودم همونیه که میتونم بهش همه چیزو بگم )

که اون پسر هم قبول کرد و واسطه شد
چند روز بعد رفتم جوابو ازش بگیرم که اون پسر گفت صحبت کرده و جوابش منفیه و گفتم فقط علت جواب منفیشو بهم بگه که گفت نمیدونم و میگفت این دختر خواستگار زیاد داره و سعی میکرد منو منصرف کنه

ولی وقتی دید به این ازدواج مسرم گفت خودت باهاش صحبت کن

دوباره چند روز دیگه گذشت و خلاصه اینبار رفته بودم اونجا تا جلوی تمام همکاراش باهاش صحبت کنم که یهو دیدم از یک اتاق اومد بیرون

منم همونجا دوباره چند دقیقه ازش وقت خواستم و باهاش صحبت کردم

فکر کنم گفت پسر خالش رو خونواده ها برای اون نشون کردن (دقیق یادم نیست چه نسبتی باهاش داشت ولی نسبتش فامیلی بود)

بعد ازش پرسیدم که خودت هم میخوای با اون ازدواج کنی که گفت نه من نمیخوام با اون ازدواج کنم

من هم خیلی خوشحال شدم هم خیلی ناراحت

ناراحتیم از این بود که اگه با کوچکترین عیبی برم خواستگاریش خانوادش منو رد میکنن چون همه فکر و ذکرشون پسر خاله اونه
و خوشحالیمم از این بود که توی رفتارش و حرفاش نشون میداد اگه خیلی هم ازم خوشش نمیاد اما بدشم نیومده

حالا که میبینید یکی دو ماه گذشته و من هیچ کار دیگه ای نکردم
اگه برم خواستگاریش باید مطمئن باشم که خانوادش منو رد نکنن
مثل خانواده خانم مصباح الهدی که گفتن براشون خواستگار اومده و با اینکه خودشون پسندیدن اما پدرشون مخالفه (از ظاهر و شغل ایراد گرفته) چون دلش با یه خواستگار دیگه است که یه معرف شناخته شده بهشون معرفی کرده
منم اگه بیگدار به آب بزنم این دختر رو از دست میدم
تازه مورد اینها با خانم مصباح الهدی فرق داره اینا اگه دخترشونو به فامیل ندن دلخوری و قهر و چیزای دیگه ای پیش میاد پس من کارم خیلی سخته

با خودم قرار گذاشتم که روی کارم و ظاهرم و ... کار کنم و بدون مشکل برم خواستگاری

اما تا حالا نتونستم چون کلی مشکل جلوی راهمو سد کرده
برای عید منتظرم تا خواهرم از یه شهر دیگه بیاد و با خواهرم بریم که اونم مشکلات خاص خودشو داره نمیدونم چطور باید خواهرمو راضی کنم چون برای برادرام خیلی سخت گیری میکرد (البته حق داشت)

من این ازدواج رو حق خودم میدونم چون حس میکنم پسر پاک و سالمی بودم و برای تمام زندگیم برنامه داشتم و تمام و کمال تا جایی که میتونستم تلاش خودمو کردم که همسر لایقی باشم

همه این حرفا رو گفتم تا بدونید خواستگاری کردن برای پسرا خیلی راحت نیست و برای افرادی مثل من خیلی سخته
تا درک کنید پسری که با شما از راه غیر مستقیم در خصوص ازدواج صحبت میکنه چقدر به واکنش های شما اهمیت میده و از رفتارتون چه برداشتی داره
تازه اینکه در محیط کار باید صحبت کنه خودش مانع بزرگیه

شما تمایل دارید که سنتی اقدام کنن ولی اکثر پسرا دلشون میخواد اول مطمئن بشن طرف مقابل گزینه خوبیه و جوابی که بهشون میده احتمالا مثبته بعد اقدام کنن
اگه حس میکنید پسری ازتون خوشش اومده بذارید راحت باشه و فضای ارتباطی رو بین خودتون باز کنید و اجازه بدید حرفشو بزنه

باور کنید یعضی پسرا قصدشون ازدواجه ولی راه درست رو نمیدونن
هر چند بعضی دیگه هم قصدشون فقط روابط جنسی و شهوت و ... است
ولی بد اخلاقی شما کار رو بدتر میکنه

در مورد اون پسر قبلی که 2 سال طول داده و .. نظری ندارم ولی نذارید ذهنتونو درگیر کنه و شما رو نسبت به باقی پسرا بد بین کنه
هر چند پسر خوب یا دختر خوب کم پیدا میشه ولی پیدا میشه

نقل قول:

---

در مورد اون پسر قبلی که 2 سال طول داده و .. نظری ندارم ولی نذارید ذهنتونو درگیر کنه و شما رو نسبت به باقی پسرا بد بین کنه
هر چند پسر خوب یا دختر خوب کم پیدا میشه ولی پیدا میشه

---

اين تنها موردي بود كه حس كردم من رو جداي از شرايطم ميخواد كه اين خواستن هنوزم منتفي نشده من ديگه حوصله ادامه ندارم حتي آخرين باري كه ديدمش (چند روز پيش) اين رو بهش گفتم ديگه نميدونم اين حرفم رو چقدر جدي بگيره .

احتمال داره حرفم رو بذاره به حساب اين كه بخوام كلاس بيام.

اون كه هيچ تغييري نكرده و همچنان در تلاشه تا خونه اي رو كه مد نظرشه بخره بعد اقدام كنه.