سلام دوستان ميخواستم بدونم حكمت يعني چي؟ چه تعريفي داره هيچ وقت مفهوم اين كلمه رو نفهميدم چرا هر وقت به چيزي كه برايش زحمت فراوان ميكشيم وآرزوي رسيدن بهش رو داريم نمي رسيم ميگن حكمتي در كاره ؟ ممنون ميشم نظرتون رو بيان كنيد
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان ميخواستم بدونم حكمت يعني چي؟ چه تعريفي داره هيچ وقت مفهوم اين كلمه رو نفهميدم چرا هر وقت به چيزي كه برايش زحمت فراوان ميكشيم وآرزوي رسيدن بهش رو داريم نمي رسيم ميگن حكمتي در كاره ؟ ممنون ميشم نظرتون رو بيان كنيد
سلام عزيز دلم حكمت يعني چيزايي كه در پشت اون اتفاق نهفته هست و تو ازش بي خبري . مثلاً اينكه رسيدن به اون چيز در آينده تو رو از خدا دور كنه يا اون چيزي كه آرزوي رسيدن بهشو داري باعث بدبختي تو بشه اصولاً اگه چيزي تو اين دنيا حق تو باشه بهش مي رسي وگرنه بهتر از اون در انتظار توست.
و ما به چيزايي مي رسيم كه لياقتشو داريم نه آرزشو .
خدايا تقديرم را زيبا بنويس
كمك كن آنچه را تو زود خواهي من دير نخواهم
وآنچه تو دير خواهي من زود نخواهم
آخه خيلي دردناكه هرچيزي از خدا بخواي و برا رسيدنش نهايت تلاشتو بكني و در دقيقه 90خدا از بالا بندازدت پايين خيلي سخته اون وقت خيلي ها اسمش رو حكمت ميذارن كاش 1يا 10 مورد بود نه همه زمينه ها
سرانجامش ميشه نااميدي درسته؟
نه واقعاً اينطور نيست فقط بايد ديدتو عوض كني . من كه اينا رو ميگم خودم بارها و بارها از زندگي نا اميد شدم و آرزوي مرگ كردم ولي وقتايي كه خدا رو فراموش ميكردم . دليل نا اميدي ما اينه كه تعريف درستي از هدف زندگيمون نداريم. ما هدفمونو در اون چيزي كه تلاشمونو واسش كرديم خلاصه مي كنيم و وقتي بهش نمي رسيم احساس پوچي مي كنيم . توكل به خدا واسه ادامه زندگي تنها راه حله .نمي دونم تجربه كردي يا نه . ولي من وقتي توكل مي كنم رد پاي خدا رو به وضوح در زندگيم حس مي كنم. به نظر تو اينطور نيست؟
درسته با نظرتون موافقم اما چرا بايد چيزي كه انسان آرزويش رو داره دلش براش پر ميزنه در حسرتش بمونه بدليل حكمت
من خودم خيلي تجربه داشتم ولي هيچ گاه نفهميدم چرا ؟
به نظرم ظلمه بي عدالتيه كه با صفات خداوند جور در نمياد نمي دونم چطور خودمو آروم كنم دارم به كفر ميرسم رو همين قضيه حكمتي كه هيچ وقت نفهميدم
به همون دليل كه اول گفتم. آينده اي كه تو ازش بي خبري . تو دوس داري به يه چيزي كه دلت واسش پر مي زنه برسي و در آينده همون چيز باعث بدبختيت شه و اون زمان هيچ راه برگشتي نداشته باشي؟ خدا هميشه دوستت داره بايد يه كم ايمانتو قوي تر كني دوست گل و نازم
نميدونم چطور با وجود اين شرايط ميشه ايمان رو قوي كرد نميدونم ولي نمي تونم به خدا اعتماد كنم
ميشه بگي تو كدوم شهر زندگي مي كني ؟
پارميس عزيز خيلي ممنونم كه جواب ميديد اما درد من خيلي بزرگه كه به اين مرحله رسيدم
جنوب ايرانم اما به خاطر شرايطم بيشتر مشهد هستم
خب بگو شايد بتونم لااقل باهات همدردي كنم
جالبه منم مشهد زندگي مي كنم هر وقت به اوج نا اميدي مي رسم يه شب تا صبح مي رم حرم و دعا مي خونم خيلي بهم آرامش مي ده مخصوصاً دعاي كميل شباي جمعه
من خيلي اين كارو انجام دادم متاسفانه به نتيجه ايي نرسيدم همين جيزا باعث شده بي اعتماد شم
مي تونم بپرسم مشكلي كه الان داري چيه عزيزم؟
بهار جان اگه دوست نداري مشكلتو بگي ايرادي نداره . اميدوارم هر چه زودتر اميدو عشق به زندگيت برگرده
خيلي چيزا يكي 2تا نيست 6 7ماهي ميشه من ميام اينجا كه پيشنهاد كردند طرز فكرمو عوض كنم خيلي تلاش كردم جنگيدم اما متاسفانه به جايي نرسيدم چون اصل قضيه حل نشده كه من بتونم باهاش كنار بيام من از خيلي چيزا محرومم سلامتي رفاه تفريح عشق و مهمترين گزينه آرمش و ايمان هستش به همين دلايل نتونستم موفق باشم بخصوص در زمينه تحصيل خيلي شكسته و ناتوان شده ام براي همين اميدي برا ادامه دادن ندارم
به نظر من تغيير وضعيت زندگي مي تونه بهت كمك كنه . مثلاً بري سر كار يا خودتو مشغول انجام چيزاي جديد كني . ورزش كردن خيلي مي تونه كمكت كنه . هميشه به كسايي فكر كن كه مشكلاتشون از تو بيشتره . شايد باورت نشه ولي من عشق 6 سالم كه تا حد مرگ مي پرستيدمش يك هفته پيش تركم كرد . هيچ كس تصور نمي كرد كه من اينقد بتونم مقاومت كنم ولي كنار اومدن با اتفاقاتي كه ما نمي تونيم تأثيري روش داشته باشيم بخشي از زندگيه وگرنه همه تو زندگيشون مشكل دارن .
درسته قبول دارم اما نه اينكه هر راهي رو بري بن بست باشه و آخر مسيرها ديوار باشه شرايطم خيلي سخته آقاي مدير 6ماهي مسيه كه خيلي راهنماييم ميكنه اما هر روز با يه مسئله جديد روبه رو ميشم كه از ادامه دادن متنفر شده ام 20سالمه اما خيلي پير شده ام
واقعاً جالبه بهار جون منم دقيقاً همسن توام . سعي ميكنم فك كنم تا جواب خوبي واست پيدا كنم
نمي دونم خيلي مي ترسم از همه چي خسته شدم
نمي دونم آيا راهي هست يا نه بايد به همين سرنوشت قناعت كرد؟
به چي بايد اميدوار باشم به راهايي كه رفتم به درهايي كه زدم به دست هاي كه دراز كردم و پاسخي نگرفتم
ممنونم پارميس خانم لطف كرديد
بهاره . تنها
اينقدر از اين جمله تو خوشم اومد كه نگو."آخه خيلي دردناكه هرچيزي از خدا بخواي و برا رسيدنش نهايت تلاشتو بكني و در دقيقه 90خدا از بالا بندازدت پايين خيلي سخته اون وقت خيلي ها اسمش رو حكمت ميذارن" به خدا كه حرف دل منو زدي
بهاره. تنها
من بيشتر از اين زماني كه شما عضو شديد، عضو شدم. با مشكلي كه داشتم هم سركوفتم كردند و خواستند طرز فكرم را عوض كنم. نتونستم. يعني جوابهايي كه به من دادند جوابهايي نبود كه دل من آنها را قبول كند.
از اوج به قعر افتادم. به نهايت پوچي رسيدم. همه آنچه را كه به زحمت و مشقت و تحمل رنجهاي فراوان در طول ساليان بدست آورده بودم در عرض ده روز از دست دادم. حالا بايد بگويم حكمتي بوده. از اين جمله حالم به هم مي خورد اگر اين را نگوئيم چه بگوئيم؟ حكمت در چه؟؟
اگر حكمت خدا در اين بوده كه به چيزي نرسي، پس چرا خدا آن را داده كه حالا بخواهد بگيرد. كسي سر از كار خدا در نمي آورد اما خودش هم گاهي اوقات سر از كار خودش هم در نمي آورد. در علوم ديني و فلسفه مي گويند انسان داراي اختيار است و حق انتخاب دارد و هيچ جبري به انسان نيست. من كاملاً اين را رد مي كنم و با كمال صراحت مي گويم كه همه زندگي انسان جبر است. چند راه خداوند به اجبار سر راه ما مي گذارد و موظفيم يكي از آنها را انتخاب كنيم. نه راه پس داريم و نه پيش. ما بايد نگرشمان را عوض كنيم و اينقدر به مسائل دنيا و آخرت و دين تعصبي نگاه نكنيم. كدام حكمت؟؟ من كه دلم خيلي پر است. همه عمر و جواني ام را يك شبه از دست دادم
من با خانوم دانه هم نظرم وشجاعتش تحسين ميكنم.
حكمت فقط سر پوشيست براي فرار از واقعيت.اتفاقات امروز نتيجه رفتار ديروز ماست.براي فرار از كارهاي ديروزمان كلماتي مثل حكمت وتقدير را به كار ميبريم.
بحث حکمت را پیش گرفتید چقدر زیبا
ولی من فکرش را نمی کردم که اعضای فعالی این سایت اینقدر ناامید ومأیوس باشند. چرا؟
اشعار مولوی را هم بخوانید بد نیست.
هر آن قضاء که خدای جهان کند تقدیر
زماصبور نبودن در آن خطا باشد
ز قدرت ملکوتش یکی نشان این است
که طرحهای مخالف مراد ما باشد
صبر تلخ است لیکن بر شیرین دارد
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
صبرو ظفر هر دو دوستان قدیمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آید
هر چه خدا خواست همان میشود
هر چه دلم خواست نه آن میشود
اگر تیغ عالم بجنبد زجا
نبرّد رگی تا نخواهد خدا
خدا کشتی آنجا که خواهد برد
اگر ناخدا جامه در تن درد
گرنگهدار من آنستکه من میدانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
خدا گر زحکمت ببندد دری
زرحمت گشاید در دیگری
به عزّت مناز و بذلّت منال
که این هر دو را زود باشد زوال
غم دین خور که دنیا غم ندارد
عروس یکشبه ماتم ندارد
اینهمه هیچ است چون می بگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
نام نیک رفتگان ضایع مکن
تا بماند نام نیکت برقرار
با سلام و سپاس از پاسخگويي تان
دانه جان من از اعضاي قديم اينجام البته الان با يك نام جديد اومدم آقاي مدير ميدونند خيلي از دوستان خواستند كمكم كنند ولي به قول شما جوابي كه دلمو راضي كنه رو نگرفتم بايداصل قضيه رو فراموش مي كردم تا بتونم لحظه ايي تظاهر به شادي بكنم البته نيت همه خير همه ميخوان اينجا به هم كمك كنن اما ...
آقاي نديم فكر نكنم در گذشته خطايي كرده باشم كه مستحق اين عذاب باشم خيلي فكر كردم وقتي نظرتون رو ديدم تمام گذشته خودمو زير رو كردم هميشه سرم تو لاك خودم بود هميشه خير بقيه رو ميخواستم برا همه دعا ميكردم تكيه گاهم خدا بود و لذت روزي كه به هدفم مي رسم اما خدا اينجوري جوابمو داد با اين جوابش فقط من جا نخوردم خيلي ها دوست و دشمن از اين سرنوشت من جا خوردند كه چرا اينجوري شد
نميدونم چي بگم آيا تلاش دوباره از نو شروع كردن جواب ميده يا نه؟ از موقعي كه بچه بودم ويادم مياد هر وقت دليل مشكلمو از مامان يا بزرگترام ميپرسيدم با جواب سرد از كنارم رد ميشدند سعي كردم خودم رو با اون وفق بدم مثل كوه در مقابل همه سختي ها مي ايستادم خيلي هل خوردم كردند اما ايمان و يقينم خيلي بالا بود دليل تمام موفقيتام خود خدا بود خيلي كمكم ميكرد من دقيقا رو قله جايي كه جواب سختي هامو بگيرم تباه شدم الان 5ساله هر چه سعي مي كنم هيچ كدوم از تلاش هام به نتيجه نمي رسه هر كسي از راه مي رسه دعوت به صبرم مي كنه ميگه حكمتي در كاره؟ آخه چه حكمتي؟كاش حكمتشو يه بار فقط يه بار بهم نشون ميداد تا ببينم چه خبره؟ از زمين و زمون مي پرسم چه كار كنم منو دعوت مي كنن به تلاش اما باز نتيجه نميده آيا ميشه باز اعتماد كرد آيا تضميني باز وجود داره
مگه نميگن خدا بند هاشو اندازه ظرفيتشون امتحان مي كنه البته اگه بشه اسمشو امتحان گذاشت شايد زجر دادن ميشه گفت نمي دونم هر كسي از رو ديدش به زندگي يك تعريف به خصوص داره من موندم كه چرا تا اين حد؟ من به خدا ديگه ظرفيتم تكميله جاي يك اپسيلون درد رو ندارم دارم اشعه هاي كفر رو توي زندگيم مي بينم يكي ميگه نماز بخون يكي ميگه قرآن آرومت مي كنه يكي ميگه دعا بگير مگه ميشه وقتي ريشه قضيه مشكل داره من تا كي مي تونم اداي بچه مومن رو در بيارم تا كي ميخوام با اين چيزا ادامه بدم به خدا اگر اين ها مي تونست كمكم كنه تا حالا كرده بود فكر نكنم 5سال سن كمي باشه سال هايي كه سرنوشت آدم ها مشخص ميشه من بايد به كي گله كنم دردمو به كي بگم چيز راحت وكمي نيست كه ميگم به كفر رسيدم به خدا دارم عذاب ميكشم دارم نابود ميشم كمك ميخوام چيزي كه بتونه بهم آرامش بده آرامش واقعي نه نمازي كه اصلا علاقه ايي ندارم من ميخوام دليل اصلي بدبختيامو پيدا كنم تا كي بايد درد آخه تا كي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پونه جان از اشعار قشنگتون ممنونم ولي كاش اين چيزا توي مغز من فرو مي رفت از بس با اين چيزا به خودم اميد الكي دادم ديگه نمي دونم چه بايد كرد؟
سلام دانه جان. يكي يكي جواب ميدم.گفته بودي كه
جواهر تا صيقل نخوره جواهر نميشه و ارزشي نداره .تاقبل از صيغل خوردن فقط يه سنگه و بس.نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
توي اين صيقل خوردنها چيزايي رو بدست مياري كه هيچكس ديگه نه ميفهمه و نه مي تونه به دست بياره .يادمه يكي از دوستان گفته بود كه من توي درد اين عشق به خدا نزديك شدم
نه دوست من اجباري در كار نيست .خدازماني كه انسان رو افريد بهش هم عقل داد هم احساس. اين من و تو هستيم كه با تصميم گيري ها مو و استفاده از اين دو نعمت الهي راه زندگي خودمون رو انتخاب ميكنيمنقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه
خدا به اجبار راهي رو سر راه ما قرار نميده. ما خودمون هستيم كه راهي رو ميريم كه شايد 4 راه داشته باشه شايد يه راه شايد هم هزار راه.
اما گاهي اوقات كه به ته خط ميرسيم خيلي ناراحتيم و يا اينكه حتي خيلي خوشحاليم همه چي رو ميذاريم پاي قسمت .با اين تفاوت كه وقتي خوشحاليم ميگم وايييييييي خدايا شكرت.اماوقتي به وفق مرادمون نشده ميگيم خدايا مگه من چكار كردم به درگاهت .اونوقت همه چي ميشه جبر......!!!!
شايد بهم بگي تو دلت خوشه مشكل نداري!!! اما منم مشكلاتي مشابه همه شماها دارم شايد هم خيلي سختتر ازشما باشه .شايد اونقدر سخت باشه كه تو و ديگران تحميل شنيدنشو نداشته باشيد
اما توي اين دوهفته به اين نتيچه رسيدم كه من اگر هر روز و هر ساعت بشينم به بدخت بودن خودم فكر كنم هيچ چيز عوض نميشه بلكه بد تر هم ميشه .
بلكه هر روز مشكلاتم زيادتر ميشه .همه چي رو سپردم به دستهاي تواناي خدا .اوني كه منو بيشتر از هر كسي دوست داره .خودتم گفتي ما از كاراي خدا سر در نمياريم پس همه چي رو به اون بسپر
من اعتقاد دارم .نه بهتره بگم ايمان دارم كه خدا هيچوقت از توان بنده اش ؛ بيتشر بهش مشكل نميده ؛ پس به خودت افتخار كن كه توي اين همه ادم تو رو واسه اين امتحان انتخاب كرده.چون تنها كسي كه توان و تحمل اين مسئله رو داره تويي نه من و نه اقاي سنگتراشان و نه هيچكس ديگه.
اميدوارم زياد پرحرفي نكرده باشم
a_b
ممن.ن از پاسخگويي شما
ببخشيد به چي بايد افتخار كرد به اينكه من الان 20سالمه و هر دفعه كه براي رسيدن به اهدافم نهايت تلاشمو مي كنم آخرش هيچ جوابي نمي گيرم درسته همه مشكل دارند مسئله ميزان و مقدار مشكلات نيست مبحث رو قضيه حكمت مي چرخه كه چرا هميشه بايد اينجوري شه؟ من در نوشته هاي بالا گفتم كاش يك بار دليل اين طور جواب دادن خدارو مي فهميدم ديگه هيچ وقت شكوه و گلايه نمي كردم اما خيلي وقته منتظرم و هيچ جوابي نمي گيرم و زندگي با روال گذشته داره به سمت پيري ميره و من به هيچ كدام از خواسته هاي كه براشون از جون مايه ميذاشتم نرسيدم
البته پاسخ شما بيشتر رو نوشته هاي دانه بود شايد آنچه من نوشته ام رو نگاه نكرديد
این که مشکلی نیست.نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahare.tanha
وضو می گیری قرآن رو باز می کنی اونوفت خدا خیلی زیبا جوابت رو خواهد داد.
به همین راحتی:72:
به خدا هزاران بار اين كارو انجام دادم آخرين بارش امروز بين سحر ونماز صبح بود به خدا جواب منو نميده باهام قهر كرده
از همه تون خواهش ميكنم واسم دعا كنيد زودتر از اين سردرگمي بيام بيرون بتونم راهمو پيدا كنم
بهاره جان من برات دعا مي كنم. تو هم منو و يه نفر ديگرو دعا كن
دانه جون ممنون از اظهار لطفت حتما اگر لايق باشم برا همه و بخصوص شما دعا مي كنم
سلام دوستان
من نگاهی به این موضوع انداختم وچندنكته به ذهنم رسید.
یكم:
وقتی ما تحت فشار هیجانی، استرس، یا مشكلات شدید هستیم امكان ته نشنین شدن آگاهی ها و دانایی های ما به طور موقت تشدید می شود. مخصوصا اگر آنها را درونی نكرده باشیم و صرفا طوطی وار شنیده باشیم.
دوم:
دعا و نماز و مفاهیم اعتقادی مثل حكمت و رحمت و ... وقتی می تواند دست ما را بگیرد كه در حالت آرامش و شادی و هنگام روبرا بودن اوضاع با این مفاهیم زندگی كرده باشیم و خود را رشد داده باشیم. اما گاهی ما هنگام لذت و راحتی قبله امان لذتها وهوسها و افكار خودمون هست. و اصلا كاری به درستی و غلطی و شرعی و غیرشرعی مسائل نداریم. حالا وقتی تحت فشار هستیم می خواهیم با این عناوین نجات پیدا كنیم،اما چون درونی نكردیم بیشتر حالت كفر به خودش می گیره. مخصوصا اگر به عمق این مفاهیم پی نبرده باشیم.
مثلا این جبر و اختیار یا حكمت ،مسائلی نیستند كه ما برای بی مسئولیت كردن خودمون از آنها استفاده كنیم. بلكه اینها در رابطه با مفاهیم عمیقتر اعتقادی و حتی علمی معنای خاص خودش را می یابد.
مثلا همین جبر و اختیار:
واقعا رابطه اینها چگونه است:
آنچه كه سرنوشت خوانده می شود اگر تحت یك مثال بیاورم اینطور هست كه یك سرمایه ای هست كه در اختیار هر كسی قرار داده می شود. و البته دراین مقدار جبر هست. یعنی بضاعت هر كسی متفاوت و مشخص هست. اما این همه قضیه نیست . اینكه با چه تلاش و به چه میزان و در چه راهی این سرمایه را به كار می گیریم و از آن بهره می جوئیم و خود را رشد می دهیم تحت اختیار ماست.
همه ما از نظر ژنتیك، محیط و ....، تفاوت داریم و همه ما به نوعی به میزانی سرمایه خدادادی داریم.
مهم اینست كه هر كس با توجه به محدودیت های ژنتیكی و محیطی و ... با سرمایه محدود خود چه می كند.
پس جبر به معنی دست و پا بسته بودن ما نیست كه هر كاری دلمان خواست بكنیم و بگوئیم سرنوشت هست. جمله معروفی هست كه هر چقدر افراد بیشتر تلاش كنند، تدبیر كنند، مشورت كنند و دقت كنند ، دربهای بیشتری را به روی قسمت می بندند. یعنی بیشتر از سرمایه خدادادی خود استفاده می كنند.
حكمت هم یعنی یكچارچه در نظر گرفتن كل كائنات وهستی و اینكه بخشی نگری ما ممكن است به معنی بی نظمی یا نافرمی باشد ،اما اكنون علم به مدد این حكمت رشد می كند و روز به روز فربه تر می شود. اگر روانشناسی مسائل را پیش بینی می كند، زمین شناسی ، فیزیك ، شیمی و ... دست به تبین فرضیه می زنند همه در قالب اینست كه در كل بایدمعنا داری وجود داشته باشد. حالا ضعف فهم ما از اتفاقاتی كه می افتد دلیل بر نبود حكمت نیست. دلیل بر نفهمیدن رابطه های علت و معلولی هست.
پاورقی:
1 - این پست به غیر از بند یكم جنبه حرفه ای در خصوص روانشناسی ندارد،و صرفا نظریات شخصی بنده است.
2 - برای بحث های تخصصی در این حوزه و حوزه های مشابه ، سایت ها و تالارهای تخصصی زیادی وجود دارد كه بیشتر می تواند برای افرادی كه در این زمینه سئوال دارند مفید واقع شود. مثلا تالار گفتمان قرآن اختصاصا به این مباحث می پردازد. اینهم لینكش:
http://www.askquran.ir
فكر نميكني تو مسير رو داري اشتباه ميري.؟؟؟ميدونم الان ميگي نه . اره از نظر من و تو شايد اين مسيري كه ميريم درست باشه.اما شايد براي رسيدن به اون خواسته اون مسير اصلا مسيري نباشه كه منو تو رو به خواسته مون برسونه.شايد باز هم صبر اينجا بهتر باشهنقل قول:
نوشته اصلی توسط bahare.tanha
عزيزم حكمت يعني همين ديگه.من همه اينايي كه تو داري باهاشون دست و پنجه نرم ميكني گذروندم.يادم مياد بچه بودم 14 سال داشتم ازخدا چيزي ميخواستم.بهم نداد.هميشه ميگفتم چرا.اگه بهت بگم بعداز 15 سال فهميدم كه اون اروز اگه براورده ميشد تمام زندگي منو تباه ميكرد؛ باورت ميشه.نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahare.tanha
و اينم بگم حكمت خودش نمياد در خونه ات در بزنه.خودت هم بايد يه خورده تلاش كني كه بيشتر بدوني و بيشتر تحقيق كني ؛ اونوقته كه چيزايي رو مي فهمي كه روزي صد بار خدا رو شكر ميكني كه خدايا شكرت كه اون چيزي كه ميخواستم بر اساس حكمتت بهم ندادي.
وقتي تو كسي رو با دل و جون قبول داري؛ تمام كاراشو هم پس قبول داري.درسته !!!! پس به خدا اعتماد كن. به خداوندي خودش ضرر نميكني ا لان هم گاهي اوقات وقتي چيزي رو بدست نميارم ؛شروع ميكنم به زور از خدا خواستن و گله كردن؛اما يهويي يادم مياد كه خدا منو خيلي دوست داره و توي هر كارش حكمتي هست.پس همه چي رو ميسپرم به دستاي تواناي اون
جواب گاهي اوقات توي پاكتهايي واست مياد كه اصلا بهشون توچه نميكني!!! دقت كن!!من خودم شايد الان توي وضعيت بدي باشم(البته از نظر شما و دوستان؛اونم ا گه بدونيد چه بر من ميگذره)اما هميشه ميگم خدايا شكرت.نقل قول:
نوشته اصلی توسط bahare.tanha
دوهفته پيش خيلي قلبم نااروم بود.خيلي پريشون بودم.طوري كه داشتم ديوانه ميشدم.اما يه خورده فكر كردم ؛ به دورن خودم نگاه كردم.و اخرش هم قلبم رو هم تمام اتفاقا رو به دست خدا سپردم.چون ديگه از اينجا به بعد از دست من كاري بر نميومد.
من تاجايي كه از دستم بربياد تلاش ميكنم و تاجايي كه به مربوط باشه پيش ميرم.اما بعدش ديگه ميسپرم دست خدا.چون با
كلنجار رفتن يه مشكل همه چي رو فقط خراب ميكنيم.
يادت باشه تا زماني كه خودت ؛ خودت رو بد بخت فرض كني ؛ تمام بدبختي ها رو به سمت خودت جذب ميكني.باور كن راست ميگم .شعار نميدم.من چيزايي رو مينويسم كه لمسشون كردم.امتحان كن.
يكي اينكي گفتي من اروم نميشم.؛ نميدونم درست ميگم يا (اينو شما گفتين يا كس ديگه اي)اينو بدون واسه ارامش همه اين توصيه هاي دوستان درسته ؛ اما زماني كمكت ميكنه كه اول خودتو شناخته باشي.بايد اول توي درون خودت سير كني ببيني كه اصلا تو كي هستي.اين نظر منه
دلت رو بسپر دست اون.ارومت ميكنه.اونه توي اسمونا جستجو نكن.اونو توي قلبت جستجو كن .اينقدر اروم ميشي كه هيچ چيز توي دنيا ارومت نميكنه
به خدا اعتماد كن؛به خداوندي خودش قسم ضرر نميكني
آقاي مدير a_b عزيز ممنون از جواب و اظهار لطفتون
خودم ميدونم مشكل خودم هستم نمي دونم چرا هر چه مي انديشم هر چه دنبال اون چيزايي كه شما ميگيد ميگردم به نتيجه ايي نمي رسم روز به روز نا اميدتر ميشم آخه كي مي دونه من چي ميكشم پست هاي شما رو خوندم به خدا بيشتر نااميد شدم همش با خودم مي گم خوش به حالشون چقدر بقيه ازمن جلوترند و من نوي همون الف اول موندم دارم درجا مي زنم هر چه ميخوام يه قدم به جلو بردارم نمي تونم خوش به حال شماهايي كه به اين نتيجه رسيده ايد حداقل مي تونيد به خدا اعتماد كنيد من اگر مي تونستم اين كارو انجام بدم دليلي نداشت از بنده هاش راهنمايي بخوام اما مشكل من اصل قضيه هست كه انقدر فشار روم اومده انقد در زدم كسي جوابمو نداده انقد راه رو رفتم و نتيجه نگرفتم كه كاملا بي اعتماد و بي اعتقاد شدم سوال من اينه كه وقتي خدا مي دونه من ظرفيت اين درد رو ندارم و روز به روز اوضاع وخيم تر ميشه جرا دستمو نمي گيره به خدا منم آدمم منم دوست دارم يه نگاه به من بندازه اما حيف...
با سلام خدمت همه دوستان گلم مدتی بود غیبت داشتم به خاطر اینکه با این افکارم خدا ازم عصبانی شد او بد جور زد تو کمرم بد جور افتادم سرامیک پای سالمم رو وحشتناک پاره کرد واقعا شانس آوردم تا خود استخوان رفته بود دقیقا لب مرز رگ پام همه تعجب کردند که این پام فلج نشد واقعا خدا به دادم رسید تازه حالم بهتر شده چند روزیه اومدم مشهد دنبال درس و دانشگاه هستم از این به بعد بیشتر میام واقعا به حرفای شما عزیزان رسیدم خیلی اعتقاداتم قویتر شده خوش حالم که دوباره تونستم راه برم از همه تون التماس دعا دارم