agar dokhati tan be yek ezdevaje az rooye ehsas dahad ke dar an moghe hanooz be bolooghe fekri nareside bad modati ke dar dorane aghd separi karde motavajeh shode bashad taklifash chist,hamana az lahaze roohi besiar azorde ast
نمایش نسخه قابل چاپ
agar dokhati tan be yek ezdevaje az rooye ehsas dahad ke dar an moghe hanooz be bolooghe fekri nareside bad modati ke dar dorane aghd separi karde motavajeh shode bashad taklifash chist,hamana az lahaze roohi besiar azorde ast
عزیزم بهتره که فارسی بنویسی.
در مورد مشکلت، مطمئن هستی که الان هم از روی احساس تصمیم نمی گیری؟ بهتر نیست در مورد مشکلاتت بگی، شاید راه حلی باشه.
همه جوانب رو سنجیدی؟
همراه همسرت به مشاور مراجعه کردی؟
rastesh man az hamoon aval ham dar entekhabe hamsaram dodel boodam,va ma bedoone hich ashnaee aghd kardim,alan yek sal migzare va man baz ham dochare tardid hastam ke aya hamsare khoobiye baram ya na,moshkele badi, khanevadashe ke az lahaze hame chiz ba ma fargh daran va man too in yek sal daram roo hamsaram ke raftaresh va farhangesho shabih ba ma kone ,kar mikonam,kholase kheyli sakhti keshidam va ma moshavere ham naraftim va kheyli doost daram berim nemidoonam aya narahat mishe,kholase kheili ehtiaj be kamak daram,
عزیزم بهتره که با همسرت حتما به یه مشاور مراجعه کنی، چرا باید ناراحت بشه، بگو می خوای قبل از ازدواج پیش مشاور برین تا یه سری مسائل رو براتون بازگو کنه.
در ضمن سعی نکن کسی رو تغییر بدی، تو باید بتونی خودش رو با همه خصوصیاتی که الان داره دوست داشته باشی نه اینکه اونو تبدیل به فرد دوست داشتنیت کنی.
امیدوارم موفق باشی :72:
سلام دوست خوبم
میتونی برامون سن ومیزان تحصیلات و راه آشناییتون رو بگید؟
mamnoon az pishnahadatetoon,rasti sharmande ke nemitoonam farsi benevisam.rastesh age bekham daghigh tozih bedam ine ke:man va hamsaram 2 sal ekhtelaf seni darim man 22 va hamsaram 24 sale,man foghe diplome va hamsaram sikl,man va ishoon hich ashnaee nadashtim bar aks hamsaram mano 4 sal zire nazar dashte va ashghe hojbo hayaye man mishe ke az tarighe khaharash miyad khastegarim dar zemn shoharam dar hale hazer na shoghle monaseb va na daramade monaseb dare,rastesh man nemidoonam chera nemitoonam ghabool konam ke dar hale hazer shohar daram komakam konid chetor betoonam bavaresh konam dar zemn oon be ghole khodesh kheyli dostam va barha ebraze alaghe be man karde ke shayad in dalile javabe mosbate man be hamsaram boode,yek dalile ehsasi ,mikham az in taaroz va dodel boodan dar biyam
ممنون از pishnahadatetoon،.راستش اگه بخوام دقيق توضيح بدم اينه كه:من و همسرم ۲ سال اختلاف سنى داريم من ۲۲ و همسرم ۲۴ سال،من فوقِ ديپلمِ و همسرم sikl،من و ايشون هيچ آشنايى نداشتيم بر عكس همسرم منو ۴ سال زيرِ نظر داشته و ashegheحجب و حياى من ميشه كه از طريق خواهرش مياد khastegarim در ضمن شوهرم در حال حاضر نه شغل مناسب و نه درآمد مناسب داره،راستش من نميدونم چرا نميتونم قبول كنم كه در حال حاضر شوهر دارم كمكم كنيد چطور بتونم باورش كنم در ضمن اون به قول خودش خيلى دوستم و بارها ابراز علاقه به من كرده كه شايد اين دليل جواب مثبتِ من به همسرم بوده،يك دليل احساسى ،ميخوام از اين dodel بودن در بيام ؟؟؟كمكم كنيد لطفا
عزیزم شما چند تا مشکل رو با هم مطرح کردین و مهمترینش هم اینه:
نمی تونید قبول کنید که الان شوهر دارید
مشکلات دیگه ای که دارین:
تحصیلات همسرتون
شغل همسرتون
به نظر من اول باید مشکل اولتون رو حل کنید. من مطلبی که در مورد چگونگی ازدواجتون نوشته بودید رو خوندم و متوجه شدم که در چه شرایطی تصمیم به این ازدواج گرفتین. چند تا سوال ازتون دارم:
1- چرا فکر میکنید نمی تونید حضور همسرتون رو قبول داشته باشین؟
2- چرا ادامه تحصیل نمی دین؟
3- رابطه تون با همسرتون به چه شکله؟ درهفته چند بار همدیگه رو می بینید؟
4- اهداف شما با همسرتون چقدر نزدیک به هم هست؟
5- تا به حال چند بار راجع به خواسته هاتون و عقاید و انگیزه هایی که دارید با هم صحبت کردین؟
6- چقدر به پیشرفت هم و زندگی تون اهمیت می دین؟
7- از لحاظ سطح اقتصادی و اجتماعی خانواده ها در چه وضعیتی هستن؟
8- دلیل ایشون برای ترک تحصیل چی بوده؟
9- نظر ایشون در مورد کار و تحصیل شما چیه؟
11- ظاهر ایشون رو می پسندین؟
اگه دوست داشتین به این سوالات جواب بدین تا بهتر بشه راهنماییتون کرد.
امیدوارم که موفق باشید:72:
سلام و سپاس فراوان خدمت شما. شما کدوم مطلب رو منظورتونه؟همون مطلب جدیدی که در سایت "ارتباط با مراجعین و مشاورین"گذاشتم رو منظورتونه؟امیدوارم که خونده باشین.
در مورد سوال اولتون :همانطور که قبلا گفتم به خاطر این نمیتونم باور کنم که در شرف ازدواجم که احساس میکنم عجولانه تصمیم به این ازدواج گرفتم البته با این که خیلی روش فکر کردم وچون هیچ آشنایی قبل از ازدواج نسبت به همسرم نداشتم که این مسئله نیز خیلی منو ناراحت میکنه که حتی ما هیچ دوران نامزدی نداشتیم که هروقت فکرشو میکنم دچار حسرت میشم و در نهایت هنگامی که در جامعه و همچنین در جمع دوستانم حضور پیدا میکنم بسیار آزرده خاطر میشم .در کل درواقع من نمیتونم باور کنم که همه چیز به زودی برایم پیشرفته و در شرف ازدواجم.اما وقتی با همسرم هستم و با او در ارتباطم به ناچار به خودم می قبولونم که اون دیگه همسرمه و باید هواشو داشته باشم..امیدوارم منظورم رو صحیح به شما رسونده باشم
2.من علاقه به ادامه تحصیل دارم.ولی تا به حال شرایطشو نداشتم .بعدشم وقتی فکر دانشگاه رو میکنم و میبینم قراره در جمع همکلاسیها باشم باز هم همون احساس میاد سراغم"حسرت"و"افسردگی"ازم میپرسند تحصیلات شوهرت چیه؟؟ وشغلش چیه و...... نمیتونم به اونا راستشو بگم اگر هم دروغ بگم تو دلم واسه خودم احساس تاسف میکنم .که چرا همسر من این مدرک و یا این شغل رو نداره.خودتون هم میدونین که جوونای حالا طرز تفکرشون چطوره ..و هر کسی مرد ایده آلی برای خود پیدا کرده.......شما بگین من.چطورمیتونم با این این افکارو با این روحیه در اجتماع حضور فعال داشته باشم؟؟؟ خوشبختانه همسرم با ادامه تحصیلم موافقه وگفته بذار بعد از عروسی .خلاصه موندم چی کار کنم؟؟؟
3 در مورد رابطمون ایشون میاد منزل ما برای دیدار من.یعنی من زیاد خونشون نمیرم چون نمیخام خونوادشو عادت بدم خودش هم اصراری نداره و میگه هرجور خودت راحتی. که از این بابت خوشحالم که منو درک میکنه.خوب سعی میکنیم زود به زود همو ببینیم.البته به علت مشکلات وخستگیهای کاری ایشون دو روز در میون همو میبینیم .ودو باری هم منو ایشون با هم مسافرت رفتیم که متوجه شدم آدم خوش مسافرتیه.
4.در مورد اهداف من یادمه روز خواستگاری به من قول داد که منو خوشبخت میکنه و منم متقابلا به او قول دادم .این نکته مثبتی بود که منو در انتخابم راضی میکرد.به خاطز این هدف مشترک برای خوشبختی همدیگه.
5.زیاد نشده فقط روز خواستگاری.
6.ما که هنوز وارد زندگی مشترک نشدیم ولی از اونجایی که همسرمو تا به حال شناختم ومتوجه شدم مرد زندگی هست احساس میکنم که ایشون میتونه زندگیمونو به نحوی پیشرفت بده.پس خوشبختانه در این مورد به او اطمینان دارم.
7.از لحاظ اجتماعی که برای من خیلی مهمتره ما یک درجه بالاتریم و اقتصادی هم همینطور.کلا خوانواده من با اونا متفاوتند.مخصوصا از لحاظ معاشرتی و فرهنگی که من از همون اول مخالفتم رو این قضیه هم بود.
.
8.ایشون از لحاظ موقعیتی و نبودن امکانات وسپس علاقه به کار ادامه تحصیل نداد.اینم بگم که از 9 سالگی مشغول به کار بوده.
9.در مورد کارایشون فقط شغل معلمی رو می پذیره و تو خوانوادشون بد میدونن زن کار کنه که این بازم منو آزار میده و لازم به ذکره همسرم دوست نداره با مردی در محیط کار رو به رو شم .به مردا اطمینان نداره.ولی در مورد ادامه تحصیلم موافقه و من اینو روز خواستگاری باهاش طی کردم.
.10.حقیقتشو بخواین نه زیاد.گاهی اوقات خوشم میاد و بعضی وقتها نه..ولی قیافه از روز اول برام ملاک نبود..
همسرم تا اونجایی که شناختمش صداقت داره.بانجابته..خوش اخلاقه با ایمانه .اهل نمازو روزه هستش .و همچنین اهل رفیق بازی هم نیست که اینها بیشتر برام ملاک بودن....فقط کمی عصبیه.
اینطور که شما نوشتین، همسرتون خصوصیات اخلاقیه خوبی داره. شما نگرانیتون ظاهر شدن توی اجتماع با ایشونه. نمی خوام چیزایی بگم که دلتو خوش کنی و بعد از یه مدت دوباره همون احساس بد بیاد سراغت.
چرا حسرت نداشتن دوران نامزدی رو می خوری؟ منم دوران نامزدی نداشتم، شاید یه ماه با همسرم نامزد بودم، بعدش عقد کردم. اما دوران عقد هم دوران خوبیه، اگه فکر می کنی دوران نامزدی دورانیه که دو طرف همدیگه رو می شناسن خودتو گول نزن عزیزم، نه دوران نامزدی هر چند برای این منظور گذاشته شده اما خیلی کم پیش اومده که توی این دوران کسی بتونه طرفش رو بشناسه، شناخت بعد از عقد و بعد از ازدواج صورت می گیره. اگه نگرانیت بابت شناخته که الان فرصت خوبیه، اگه هم از لحاظ داشتن روزهای خوشه، هر وقت که اراده کنی می تونی روزهای خوشی رو با همسرت داشته باشی.
فکر می کنی همسرت شرایط ادامه تحصیل رو داشته باشه؟ اگه بهش بگی قبول می کنه؟ (البته طوری که بهش بر نخوره)
تا وقتی که همسرت تنها بود و با هم ازدواج نکرده بودین هیچ کدوم هیچ وظیفه ای نسبت به هم نداشتین اما با ازدواج شما نسبت به هم وظیفه دارین و مهمترینش اینه که زمینه ساز پیشرفت هم باشین. شاید اون برای پیشرفت به تحصیل احتیاج نداشته باشه، کمکش کن تا اونطور که در توانش هست و می تونه پیشرفت کنه. قرار نیست که فقط اون شما رو خوشبخت کنه شما هم باید بتونید اون رو خوشبخت کنید.
در مورد اینکه گفتی نمی تونی به کسی در مورد کار و تحصیلات همسرت بگی. عزیزم لازم نیست همه از همه چیه زندگی ما سر دربیارن. منم الان دانشجو هستم و هیچ کدوم از دوستام نمی دونن شغل و مدرک همسرم چیه! اگه این قضیه شما رو ناراحت می کنه می تونی بگی شغل همسرم آزاده یا همسرم توی کار مبله. خیلی ساده قرار نیست برای کسی توضیح بدی. اصلا نباید برات مهم باشه که دیگران چه فکری می کنن. اما می تونی به این افتخار کنی که همسرت از صمیم قلب دوستت داره، تو رو مجبور به انجام کاری نمی کنه، شرایط پیشرفت تو رو آماده می کنه. بهت احترام میذاره، خوش سفره، قدرتو می دونه... به نظرت این همه خصوصیت خوب می ارزه به یه مدرک؟
در مورد شغل هم نگران نباش، اگه همون معلمی هم گیرت اومد بهش بچسب:D . شوخی کردم اگه از شغل معلمی خوشت نمیاد می تونی با آرامش با همسرت صحبت کنی، مطمئن هستم که با گذشت زمان و دیدن راستی و صداقت شما، همسرتون با کارتون هم هیچ مشکلی نخواهد داشت...
زیاد به این قضیه که همه چی خیلی تند پیش رفت فکر نکن، منم اگه بخوام به این قضیه فکر کنم اعصابم خرد میشه، آخه منم پارسال این موقع نامزد نداشتم:D
در مورد عصبی بودن همسرت هم یه توصیه برات دارم اونم اینه که هیچ وقت بهش نگو که عصبی هست و اگه اطرافیانش هم همچین حرفی در موردش زدن تو برعکسش رو بگو و بگو که خیلی آروم و منطقی بامسائل برخورد می کنه.
امیدوارم احساس خوبی داشته باشی عزیزم
:72:
مرسی بابت جواب و همدردی تون نسبت به من.
حالا همه اینا درست مسئله خانوادمون چی؟به نظر شما اختلاف فرهنگی مهم نیست؟و همین طور از نظر جمعیتی هم خانواده هامون اختلاف دارن به قول همسرم "ما کلا خانواده هامون با هم متفاوت هستند"مثلا تو مهمونی رفتن این که مثلا خودشون خودشونو خونه آشنا دعوت میکنن که من هروقت فکرشو میکنم دچار استرس میشم.خوب در واقع اونا یه جور افکار قدیمی دارن و همچنین خرافاتی هم هستند و این افکار اونا مشخصه که تو اخلاق همسرم هم تاثیر گذاشته مگه این نیست که با اونا زندگی کرده و جزء همچین خانواده ای هستش.؟؟ واسه همینه که من یک ساله مثلا دارم تغییرش میدم که فکر نکنم زیاد رفتارش تا به حال تغیر کرده باشه.آ یا من دارم اشتباه عمل میکنم؟؟در این مورد هم کمکم کنید ممنون میشم.
اینم باید بگم که شوهرم از بابت من اطمینان کامل داره و خودش اینو به من گفته و همون طور که گفتم اون به بعضی از مردا اطمینان نداره حتی نظرش اینه که چرا وقتی که دکتر زن هست زنها میرن پیش دکتر مرد مخصوصا در رابطه با متخصص زنان زایمان.به نظر شمه فکرش محدود نیست؟؟ یا این که مثلا میگه "چرا تو دانشگاه ها دخترا کمک درسی از پسرا میگیرن در حالیکه میتونن با همجنس خودشون رابطه درسی داشته باشن. من هرچی بر اش دلیل و برهان میارم قبول نمیکنه حتی ممکنه بحثمون بالا بگیره و باعث بشه که من ناخوداگاه چیزی از دهنم بیرون بپره که برای خودم و خودش نا خوشایند نباشه.در این مورد چطوری راهنماییش کنم؟؟
با تمام این تفاسیر آیا ما احتیاج به یه مشاور نداریم؟؟مشاور قبل ازدواج میتونه کمکمون کنه؟؟؟
خوب عزیزم، اول از همه اینکه یه مشاور خوب می تونه خیلی بهتون کمک کنه و دیدتون رو نسبت به زندگی و به هم بازتر کنه و به نظر من این کار رو حتما انجام بدین. البته در انتخاب مشاور دقت کنید.
در مورد اختلاف فرهنگی، باید بگم که هم سطح بودن خانواده ها از لحاظ فرهنگی یکی از آیتم های اصلیه ازدواجه. اما بستگی داره که تا چه حد فرهنگها متفاوت باشه. در مورد مسئله ای که گفتین، بیشتر مواقع و در بیشتر خانواده ها نحوه رفت و آمد و مهمانی دادن رو خانم خونه تعیین می کنه. این قضیه ای نیست که شما خودتون رو به خاطرش ناراحت کنید. اصلا می تونید با همسرتون در این مورد صحبت کنید و بگین که دوست ندارین بدون دعوت به جایی برین، البته در مورد خانواده همسرتون، یعنی پدر و مادرشون قضیه فرق می کنه و برای رفتن به منزل اونها منتظر دعوت نباشید.
در مورد کار، این چیزی که شما گفتین هم میشه گفت که فکر همسرتون محدوده و هم میشه گفت که ایشون به خاطر علاقه زیادی که به شما دارن همچین احساسی می کنن. در مورد دکتر زنان، اکثر آقایون ترجیح می دن که همسرشون پیش یه دکتر خانم بره. این چیز عجیبی نیست. حتی بعضی از آقایون از اینکه همچین دکترهایی مرد هم هستن، تعجب می کنن.
در مورد روابط دانشگاه، خیلی طبیعیه ایشون خودشون دانشگاه نرفتن و محیط اونجا براشون یه محیط ناملموسی هست و نمی تونن همونطور که شما فکر می کنید و تصور می کنید، فکر کنن. چرا در مورد این مسائل با هم بحث می کنید. خیلی ساده اس ایشون حساسیت دارن، شما هم امکان داره این حساسیت براتون پیش بیاد، در واقع ایشون می ترسن که شما رو از دست بدن و در مقابل هر چیزی که این حس رو در وجودشون تقویت کنه حساسیت نشون می دن و می خوان باهاش مبارزه کنن. اما دلیلی نداره که شما بخواین حساسیت ایشون رو بیشتر کنید، با بحث کردن حساسیت ایشون بیشتر میشه. منم با اینکه همسرم خودش یه زمانی دانشجو بوده، نمی تونه رابطه ای که من و سایر دخترهای کلاس با پسرهای کلاس داشتیم (اصلا قبل از آشناییم با همسرم) رو درک کنه، منم اصراری نمی بینم که براش از چیزی تعریف کنم چون می دونم به خاطر علاقه ای که به من داره و به علت اینکه نمی تونه اون ارتباط رو درک کنه، ناراحت میشه، خوب چرا من باید همسرم رو ناراحت کنم!!!!
در ضمن شما نباید موردی به مسائلتون نگاه کنید. شما باید کلی این قضایا رو دسته بندی کنید و بعد به جزئیات بپردازید. اینطوری خودتون هم سردرگم می شین.
عزیزم، تمام مردها و تمام زنها نسبت به همسرانشون حساس هستن، بعضیا با این حساسیت کنار میان و سعی می کنن زیاد خودشون رو اذیت نکنن، بعضی ها هم نمی تونن کنار بیان و باعث آزار خودشون و همسرشون میشن.
بازم بهت پیشنهاد می کنم که به یه مشاور مراجعه کنید تا با اطمینان بیشتری وارد زندگی بشین
:72:
مرسی بابت جواب و همدردی تون نسبت به من.
حالا همه اینا درست مسئله خانوادمون چی؟به نظر شما اختلاف فرهنگی مهم نیست؟و همین طور از نظر جمعیتی هم خانواده هامون اختلاف دارن به قول همسرم "ما کلا خانواده هامون با هم متفاوت هستند" از نظر نحوه معاشرتی بیشتر.مثلا تو مهمونی رفتن این که مثلا خودشون خودشونو خونه آشنا دعوت میکنن که من هروقت فکرشو میکنم دچار استرس میشم.خوب در واقع اونا یه جور افکار قدیمی دارن و همچنین خرافاتی هم هستند و این افکار اونا مشخصه که تو اخلاق همسرم هم تاثیر گذاشته مگه این نیست که با اونا زندگی کرده و جزء همچین خانواده ای هستش.؟؟ واسه همینه که من یک ساله مثلا دارم تغییرش میدم که فکر نکنم زیاد رفتارش تا به حال تغیر کرده باشه.آ یا من دارم اشتباه عمل میکنم؟؟در این مورد هم کمکم کنید ممنون میشم.
اینم باید بگم که شوهرم از بابت من اطمینان کامل داره و خودش اینو به من گفته و همون طور که گفتم اون به بعضی از مردا اطمینان نداره حتی نظرش اینه که چرا وقتی که دکتر زن هست زنها میرن پیش دکتر مرد مخصوصا در رابطه با متخصص زنان زایمان.به نظر شمه فکرش محدود نیست؟؟ یا این که مثلا میگه "چرا تو دانشگاه ها دخترا کمک درسی از پسرا میگیرن در حالیکه میتونن با همجنس خودشون رابطه درسی داشته باشن. ممن هرچی بر اش دلیل و برهان میارم قبول نمیکنه حتی ممکنه بحثمون بالا بگیره و باعث بشه که من ناخوداگاه چیزی از دهنم بیرون بپره که برای خودم و خودش نا خوشایند نباشه.در این مورد چطوری راهنماییش کنم؟؟
با تمام این تفاسیر آیا ما احتیاج به یه مشاور نداریم؟؟مشاور قبل ازدواج میتونه کمکمون کنه؟؟؟
می بخشید من اشتباهی تکرار جواب قبلیم رو فرستادم.بازم عذر میخوام از شما..
مرسی از راهنمایی هاتون دوست عزیزو محترم.راستشو بخواین گفته هاتون رو من بی تاثیر نبوده و دارم روش فکر میکنم و از این بابت خوشحالم و از شما نیز بی اندازه ممنونم .میبخشین مگه تو این سایت مشاورین به مراجعین کمک نمیکنن؟؟راستش علت این که من تو این سایت اومدم این بود که بتونم مشکلم رو در این سایت توسط مشاورین محترم حل کنم.ولی دریغا که تا به حال کسی به جز شما پاسخگوی من نبوده.و این لطف شما رو به من میرسونه.راستی در مورد این که فکر میکنید من جزعیات رومیبینم. این طور نیست بلکه من کلی مشکلاتم رو براتون مطرح کردم.یعنی سعی کردم واضح باشه.راستش من بضی جاها نتونستم منظورم روبه طور صحیح به شما برسونم. ...به هر حال باز هم ازتون ممنون میشم اگه من رو در پیدا کردن یه مشاور خوب راهنمایی کنید
شما ساکن کدوم شهر هستین؟
ساکن اصفهان
میتونین در پیدا کردن یه مشاور خوب کمکم کنید؟؟
عزیزم متاسفانه من ساکن اصفهان نیستم، در این مورد باید از آقای سنگتراشان یا دوستانی که ساکن اصفهان هستن کمک بخواین..
امیدوارم که بتونی مشاور خوبی رو پیدا کنی.