سلام..........
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام..........
سلام عزیزم:72::72::72:
بگو میشنویم، هر چی اذیتت میکنه ازش حرف بزن
در ضمن اگه 67 تاریخ تولدته هم سنیم، حالا صحبت کن عزیزم
هر چه میخواهد دل تنگت بگو...
سردرگمم ،بی حوصلم،از همه چیز خستم و بریدم ،هیچ انگیزه ای برا زندگی کردن ندارم،افسردم ،نمیدونم به چی علاقه دارم ،نمیدونم چیکار باید بکنم،فقط اینو میدونم که خیلی بی حوصلم دلم میخاد برم بیرون اما کسیو ندارم .آره درست حدس زدی متولد 67م .دانشجوی کارشناسی که هرترم میشه ترم آخرش اما چون دوباره مشروط میشه باز دوباره یه ترم براش میمونه تاحالا این ترم سومه پشت هم مشروط میشم .از صب تا شب فقط دارم میگردم دنبال علاقمندیام و نیازام کلا کلاسایی که بتونم برمو یکم از این وضعم رها بشم اما نه جاییو پیدا میکنم نه جاییو بلدم برم نه حوصله ی کاریو دارم چه ورزشی چه هنری چه کامپیوتری هرچی ..بعضی وقتا به خودم میگم طوری نیست برم حداقل از این افسردگی بیام بیرون چنتا دوست باحال پیدا کنم و.. اما بازم نمیرم اصلا سرد سرد شدم آخه کجا برم اونم تو این سن اصلا کسی نیست...وقتیم به خودم نگاه میکنم میبینم هیچی بلد نیستم
سلام بهار جان.
دركت ميكنم چون منم حس ميكنم همه برنامه هام رو هواست ولي دست از تلاش برنميدارم.
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
وقتي هدفمند باشي انگيزت بيشتر ميشه به نظر من اول تكليف اون يك ترم رو مشخص كن حداقل چهار سال براش زحمت كشيدي.:18::18:
بهترین کار اینه که برای خودتون مشغولیت ایجاد بکنید. یک کاری که بهش علاقه دارید رو به عنوان هدف تعیین بکنید و برای رسیدن بهش تلاش بکنید. این کار می تونه علمی یا ورزشی یا هر چی که بهش علاقه دارید باشه. به نظر من عامل اصلی سر رفتن حوصله و افسردگی و کلا این حسی که شما دارید بی هدفی هست و برای جلوگیری از عواقب بعدی برای خودتون هدف تعیین بکنید.
مشکل اصلی من همینه که نمیدونم به چی علاقه دارم درواقع به اون چیزاییم که قبلا علاقه داشتم الان
دیگه برام خسته کننده اند و نمیخام برم دنبالشون .بعدم مگه همه چیز زندگی مشغولیته اصلا این
چندسال از بس همش فقط درگیر امتحانات دانشگاه بودم خسته شدم این همه استرس آخرشم هیچی
مشروط شی تازه اونم رشته ای که اونقدر دوسش داشتی .چرا هرموقع آدم حرف از خستگیو بی
حوصلگی میزنه همه فقط میگن هدف اصلا خودتون میدونین هدف چیه اگه میدونین به منم یاد بدین
چطوری پیداش کنم
سلام
من هم گاهی چند ماهی دچار این بی حوصلگی و بی انگیزگی ها میشوم یعنی چند ماه طولانی تو این حال میمونم
میفهمم حال درس نخوندن نداشتن یعنی چی و از ان ور استرس امتحان کشیدن چه افتضاح!!!!
من کلی مشاوره رفتم خیلی ریاد....
اخرش بعد چند سال کلی هزینه و وقت فقط یک چیز یاد گرفتم
ان هم اینکه فقط و فقط و فقط خودم میتونم برای خودم کاری کنم نه هیچ کس دیگه
من چند سال عمرم حرام شد تا این فهمیدم
این حرفها را میشنیدم اما مثل این روزهای تو بودم کلافه سردرگم من نه مشاورم نه روان شناسم و ....
من فقط به عنوان کسی که ثانیه به ثانیه افسردگی بی حالی و بی انگیزی چاقی و... درک کرده برات مینویسم
نمیگم الان اوضاع نرمال و خوبی دارم
ولی دارم میبینم راه همه چیز تو خودم هست
تمام افکارم مینویسم این کار خیلی فکرت جمع میکنه از هر جایی هر چی یاد میگرم به نوشته هام اضافه میکنم
خیلی کارای دیگه که مرتب دارم یاد میگیرم
نمیگم بی حال نمیشوم .... اما یاد گرفتم چه جوری در بیام
قبول دارم خیلی سخت اما شدنی
کاش یک سفر کوتاه یک تور طبیعت گردی میرفتی
یک ورزش مثل یوگا تو کاهش استرس خیلی کمک میکنه
خودم همه این کارها را کردم که برات مینویسم
من هم گاهی قاطی میکنم میام اینجا حرف میزنم سبک میشوم
موفق باشی
ولی من همیشه 6 ،7 سالی میشه افسردگی دارم اینو مشاورا بهم گفتن همیشه اینطورم همیشه افسردم و خسته .دوستام اهلحال نیستند اهل بگو بخندو بیرونو این حرفا ولی خودم چرا برا همین هیچکسو ندارم.تور و... هم بهشون اعتمادی نیست و خیلی از ما دورند نمیتونم برم کلاسم نمیدونم چی و کجا برم و اصلانمیدونم به چی علاقه دارم .فکر نکنید نشستم گوشه خونه و میگم نمیدونم چی میخام نه خیلی این در اون در زدم به خیلی جاها سرزدم ولی دیگه خیلی خسته و دلزده شدم احساس بدبختی و هدررفتن عمرم رهام نمیکنه احساس بیکسی شدید و نیاز به تفریح دارم
نمیدونم افسردگی ات در چه حد و ایا نیاز به درمان دارویی داری یانه؟ اینو نمیتونم تشخیص بدهم
من یک دونه دخترم هیچ کس ندارم
باورت میشه یک مدت تنها میرفتم تور؟؟؟؟(البته جای مطمین) همه میگفتن واقعا تنها میای؟؟؟/ بهت خوش میگذره؟؟؟ و خدا میدونه قشنگ ترین درسهایی که گرفتم از نگاه عمیق به طبیعت بود...
تنها پیاده روی میروم ... تنها استخر میروم
گاهی تنها رستوران میروم بهترین غذا را هم سفارش میدهم کلی هم ذوق میکنم
دوست هم دارم اما سرشون شلوغ کم میشه باهاشون باشم
به سایت دکتر شیری سر بزن مطالب عمیقی گاهی توش پیدا میشه
گاهی یک کتاب خوب و عمیق حال ادم دگرگون میکنه ... گاهی چند دقیقه نوشتن ... یک فیلم طنز
همه دنیا به کمکت میان وقتی خودت واقعا بخواهی ورزش کنی حرکت کنی و برای خودت یک کاری بکنی
همین امروز یک ساعت و نیم تنها راه رفتم و کلی حالم بهتر شد من هم هنوز دوران سختی دارم میگذرونم
خیلی سخت تر از ان چیزی که بشه بیانش کرد
اما راستش دلم نمیخواست اینقدر حالم بد بشه که نیاز به قرص و بیمارستان پیدا کنم
یک موسیقی شاد ... یک لباس شاد ... یک ارایش ملیح برای خودت بکن تو اینه خودت ببین ذوق کن
خیلی کارها میشه کرد یک کم بهتر بشی
حتی میشه چند دقیقه کوتاه با خدا حرف بزنی ازش کمک بگیری حالا به شیوه خودت با اعتقادات خودت
ارزو میکنم ببینم به زودی پست های امیدوار کننده از خودت میگذاری
نگفتی رشته ات چیه؟
در جواب اینکه زندگی مشغولیته، باید بگم؛ بله! زندگی باید سراسر مشغولیت باشه، مثل آب توی جویبار. همونطور که اگر همین آب که مایه ی حیات هست یکجا بمونه فاسد میشه، چه برسه به انسان.
نیازی نیست همیشه به فکر امتحان باشید، و باید بگم که زندگی سراسر امتحان و درس نیست و جنبه های بیشمار دیگه ای هم داره.
"هدف" از تعریف من:
هدف چیزی هست که انسان رو وادار به حرکت میکنه و به فرد انگیزه میده.
اگه درست متوجه مشکلت شده باشم و اشتباه نکنم، من خودم هر وقت یک کار عقب مونده دارم دیگه هیچ کاری به دلم نمیچسبه و یک استرس و اضطراب و دلشوره ای میگیرم که همه کارهای دیگه ام رو هم تحت تاثیر قرار میده.
اگه دکتر رفتی و دارو درمانی احتیاج نداری باید اول فکری به حال کار عقب مونده ات بکنی یعنی تموم شدن درسهات.
البته این وضعیت رو فکر کنم خیلیها تجربه کردند یک دور باطله! باید حالت خوب بشه که بتونی درسهات رو تموم کنی و برای اینکه حالت خوب بشه باید اول درسهات رو تموم کنی! اینجاست که جای سخته کاره و هیچکسی و هیچ حرفی و راهی جز خودت نمیتونه بهت کمک کنه.
پ.ن: در ضمن اگه حالت خوب باشه باید بدون هیچ کار اضافه ای(تور، گردش، ....) از زندگی لذت ببری و در اصل وقتی لذت نمیبری که یک کار اضافه البته ناخوشایند اتفاق افتاده باشه.
بی هدفی، بی برنامگی، افکار منفی، خودکم بینی، عدم اعتماد به نفس، و در نتیجه شما و شما هم یعنی افسردگی
این ها همه بهانه هست که دوست و رفیق ندارم افسردم. جای ندارم برم افسردم. یه ساک ورزشی و چند دقیقه ورزش کردن چی؟
یه کتاب رو مطالعه کردن و یا تماشایی یک فیلم چی؟
کلا" با هر کی هم باشی همینی هستی که هستی
افسردگی به خودت ربط داره نه به کسی، دیدگاه تو اینطور حکم میکنه
من واقعا" نمی تونم درک کنم که یک جوان با این همه وقت آزاد که بزرگترین سرمایه هست چرا باید ازش بهره نبره؟ چرا باید نتونه یک ترم رو پاس کنه؟ چه دلیلی برای خودت داری؟
دور خودت یک قفس درست کردی، همین، بیرون رفتن و چرخ زدن تنهایی هم میشه، منتها بستگی داره تو چطور این موضوع رو برای خودت تعریف کنی، تا زمانی که در این قفس باشی دوست جدید و رفیق هم کاری نمی تونه برای تو انجام بده.
تو نیازمند تغییر در زندگی، بینش و تفکراتت هستی. یک تغییر رو شروع کن، هر چی که هست، برنامه زندگیت رو عوض کن، هر تغییری که باشه، حتی تغییر دکور اتاق حتی اگر جابجا کردن وسایل اون بوده باشه،
از این وضعیت برای خودت یک غول درست کردی، کسی هم نمی تونه اون رو شکست بده جز خودت
تحقیقات ثابت کرده فعالیت ورزشی بیشترین اثر گذاری رو در رفع افسردگی داره، حتی بیشتر از دارو.
تو نیازمند تغییر هستی.و باید از همین الان این افکار و هر چیزی که به اون منتهی میشه رو کات کنی؛ نپرس چطوری، ما نمی تونیم درون تو باشیم، خودت باید اقدام کنید و خوب توجه کن، تغییر باید مستمر و تدریجی باشه
سلام
بهار جان چرا اول سعی نمیکنی از شر افسردگی خلاص شی بعد به زندگیت برسی؟
گفتی پیش مشاور رفتی خب اون بهت نگفت به روانپزشک نیاز داری؟ شاید به دارودرمانی نیاز داشته باشی؟
وقتی حالت خوب باشه زندگیت رو غلتک میفته، برای شروع هر کاری نیاز نیست اینقدر به خودت فشار بیاری
گاهی وقتا افسردگی خیلی شدید میشه و دیگه نیاز به مصرف دارو هست که هیچ ایرادی هم نداره، بسته به نظر دکترت 6ماه تا 2سال دارو مصرف میکنی و تمام، به زندگی عادی برمیگردی
داروهام معمولا بعد از 2 ماه تاثیر خودشونو میذارن، هر چی تا حالا بودی گذشته کاری کن که از این به بعدت خوب باشی و سرزنده و مشتاق زندگی
شروع کن عزیزم:43::104:
درست حدس زدین کار عقب مونده که مرتبم کش پیدا کنه آدمو از زندگی خسته میکنه اما من همه ی مشکلم درس و کار عقب موندم نیست درواقع خودش مانع نیست اما سردم کرده زندگیمو تحت تاثیر قرار داده نمیذاره فکرم آزاد باشه که بتونم مسیرمو پیدا کنم تمومم نمیشه اینکه نمیدونم چطور میتونم زندگیمو تغییر بدم ،چطور میتونم نشاطو تو زندگیم وارد کنم ،چطور میتونم هدفمند بشم ،چطور میتونم خودمو بکشم بالا،چطور میتونم روابطمو بهتر کنم،و...ایناس که بیشتر اذیتم میکنه .از طرفی روانپزشک و داررودرمانی به همراه رواندرمانی رفته ام شاید عمر و جوونیمو روش گذاشتم ولی بدتر شدم که بهتر نشدم
گویا نوشتن فایده ای نداره، شما باز داری حرف خودت رو تکرار میکنی بدون اینکه توجهی به اونچه نوشته شده کرده باشید.از مطالبی که در بخش های متعدد لینک زیر قرار گرفته استفاده کنید
آگاهی ها، مهارتها و روشها
سلام بهار عزیز.
بهار جان...درکت میکنم.من هم شبیه تو هستم. مشاوره دارو و هیچ چیزی به من کمک نکرد. تنها چیزی که اخیرا مدتیه حس میکن داره بهم کمک میکنه گوش کردن به یه برنامه ای است به اسم گنج حضور.
البته در اینجا تبلیغات مجاز نیست. ولی فکر میکنم اگر یک سرچ در اینترنت بکنی بتونی برنامه هاشو ببینی.
اگر مدیر همدردی اجازه دادند جزئیات بیشتر رو برات میگم.
آقای مدیر شما راست میگین من بی توجه ولی من میخام خوب بشم ،میخام تغییر کنم .شما میگین نپرس چطوری تغییر کنم اما واقعا خودمم هرچی فکر میکنم به جایی نمیرسم ،درضمن این تغییراتی که میگین ازجمله تغییر دکوراسیون و.. زیاد قبلا انجام داده مثال میزنم.اما من نیاز به تغییر اساسی دارم .میخام از ورزش شروع کنم اما بازم نمیدونم چه ورزشی ؟؟؟نه علاقمو میدونم نه میتونم پیداش کنم چیکار کنم.شما میگین از هرجا بشه تغییرو شروع کنم اما من خیلی سردرگمم .من از بس وقتم آزاده نمیدونم چیکار باید بکنم و دلیلشم اینه که اصلا نمیتونم بفهمم علاقمندیها و نیازهام چیاس دلم میخاد دنبال چنتا چیز به درد بخور برم که تا آخرم ادامشون بدم نه چیزایی که فقط وقتمو بگیره یا ازشون زود خسته بشم،یا جزئی باشن.درسته بیرون رفتن تنهاییم میشه درسته من خودمو زندانی کردم اما من از تنهایی لذت نمیبرم چه خونه باشه چه بیرون .من میخام تخلیه بشم اما تنهایی نمیشه یعنی من اینطوریم.ولی با این حال بازم به تغییر فکر میکنم امیدوارم پیداش کنم.حرفاتون بهم انگیزه میده ،ممنون که همراهیم میکنین.
یه چیز دیگه من دچار وسواس شدید هم فکری هم عملی هستم.تو خیلی چیزا که دلیلشم میدونم بیشتر استرسه مثلا وقت امتحاناتم که میشه فقط برنامه مینویسمو حین خوندنم با اینکه سریع یاد میگیرم ولی بازم فکر میکنم یاد نگرفتم و دوباره همون یک جمله را با اینکه دیگه حتی حفظشم شدم تکرار میکنم اونقدر این کارو انجام میدم هم اینکار هم برنامه نوشتن واسه درس خوندنو که روانی میشم و آخرسرم جزوه هام نخونده میمونه به نظرتون این مشکلم ربطی به پیدا نکردن اهداف و علاقمندیا و... ام داره؟؟منظورم وسواسه اگه بله باید چیکار کنم
با حرف های keyvan و alone_girl کاملا موافقم
تجربه شخصیم اینه که وقتی از درون تنها باشی هر چقدر هم دوست و رفیق دور و برت باشه باز احساس تنهایی میکنی
باید اول سعی کنی علایق خودن رو بشناسی ، ببینی با چی حال میکنی، خلاصه تکلیف خودت رو با خودت روشن کنی بعد از این مرحله اگه بری تو جمع موفق تر خواهی بود
و اما این که میگی هیچ چیز خوشحالت نمیکنه غیر ممکنه
بعضی چیزها هست که تقریبا همه آدم ها ازش لذت میبرن
مثلا قدم زدن تو یه صبح جمعه سرد پاییزی و گوش کردن به صدای کلاغ های پارک...
یا رفتن به استخر یا ...
باور کن شروعش سخته (برای من این طور بود) اما بعد دیگه برات عادت میشه
- - - Updated - - -
راستی یه وقت فکر نکنی دارم شعار میدم
چون منم مثل تو بودم و با همین راهکارها بهتر شدم
- - - Updated - - -
راستی یه وقت فکر نکنی دارم شعار میدم
چون منم مثل تو بودم و با همین راهکارها بهتر شدم
سلام
اووووم خب شاید بشه اسمشو گذاشت تجربه....
فکر میکنم هممون تا حدودی این شرایط رو تجربه کردیم (حالا کم یا زیاد)... بلاتکلیفی و یکنواختی زندگی
تنها چیزی که مطمئنم جواب میده یه برنامه ریزی توسط خودت برای خودته...
یه چندتا باید برای خودت بذار مثلا اول از همه درس تموم شه... دوم سعی کنی خودت خودتو خوشحال کنی حالا با خرید 1 شاخه گل یا شاید 1وعده شام خوب....
میتونی ومطمئنم اوضاع اونقدرا هم که فکر میکنی بد و ناامید کننده نیست کنار افسردگی یکمی هم عادت هست....
به خودت قول بده 1 روز باید با بقیه روزا فرق داشته باشه ( سعی کن لباس رنگی بپوشی...خودتو تو آینه ببینی و به خودت لبخندبزنی... بری قدم بزنی وسعی کنی به چیزی جز درخت وآسمون وچیزایی که میبینی فکر نکنی .... )شب ببین اگه 1% حالت بهتر بود ( مثل حس رضایت از خودت) باور داشته باش که تونستی 1 قدم به خودت و موفقیت نزدیکتر شی....
اینو بدون فقط تویی که میتونی به خودت کمک کنی :shy::shy:
saeed جان ممنون از راهکارهای خوبت و همینطور بقیه دوستان
اما مشکل اصلی من سردرگمیه اینکه نمیدونم به چی واقعا علاقه دارم
اینم که میگی بعضی چیزها هست که تقریبا همه آدم ها ازش لذت میبرن
مثلا قدم زدن تو یه صبح جمعه سرد پاییزی و گوش کردن به صدای کلاغ های پارک...
یا رفتن به استخر یا ...
من اینکارها را زیاد انجام دادم وگرنه الان زنده نبودم یعنی خودم سعی کردم به خودم هرجور میشه کمک کنم حتی هنوز استخرمیرم اما بازم فایده نداره من نیاز به یه کار سرگرم کننده دارم البته درکنار درسم یه چیزی که خودمم نمیتونم پیداش کنم
میخام حالت درس و کنکور نداشته باشه ،میخام از این حالت یکنواختی و بیکاری و افسردگی منو بیرون بیاره ،میخام ازش انرژی بگیرم اما یه کار باشه نمیخام بهم بگی برو کلاس موسیقی و کلاس نقاشی و ...میخام یه کار باشه که در عین حال سرگرم کننده هم برام باشه اگه بشه بتونم ادامش بدم و به یه جاییم برسونمش میتونی درک کنی چی میگم؟
راستش تو هر زمینه ای وارد میشم یعنی بهش فکر میکنم یا قبلا اون کارو کردم ازش خسته میشم یا حالت دلزدگی بهم دست میده یا فک میکنم اشباعم نمیکنه و به دردم نمیخوره
فقط یک زمینه هست که فک کنم بهتر باشم اونم هنره که بازم نمیدونم چه زمینه ایش نمیخامم از طریق درس و کنکور پیش برم یا پیداش کنم اصلا استعداد و علاقمو نمیدونم چیه!!
برا همین اینقدر دپرسم و بی اعصاب اگه کسی میتونه راهنماییم کنه ممنون میشم
بهار جان نوشته هاتو که میخوندم انگار خودم نوشته بودمشون.مشکل منم همینه .همه میگن هدف داشته باش ولی کسی نمیگه این هدفو چحوری پیداش کنم.منم به هنر علاقه دارم ولی نمیدونم از کجا شروع کنم.منم دلم میخاد یه کاری باشه که بتونم از الان انجامش بدم و تو این کار متخصص شم برا خودم.امیدوارم راهنمایی دوستان هم به تو کمک کنه هم من و از این وضع افسردگی بیرون بیاییم:323:
عزیزم خب تا ی کاری رو شروع نکنی و پیش نری از کجا میتونی بفهمی واقعا دوسش داری؟؟؟ یا اصلا میتونی به عنوان سرگرمی یا کار یا منبع درآمدبهش نگاه کنی یانه!!!!
بین این همه کار و هنر چندتارو که احساس بهتری بهش داری انتخاب کن از میونه اونا بر اساس قیمتی و موقعیتی و غیره... یکی رو انتخاب کن... شروع کن به کار (حالا این هنر میتونه هر چیزی باشه)
همه ماها 100بار به در و دیوار خوردیم تا حالا یکم راه خودمون رو پیدا کردیم... اینو میگم که از همین اول فکر نکنی میشه 2 روزه خواسته و هدفت رو پیدا کنی و راهت رو بدون هیچ مشکلی پله پله ادامه بدی ... ی جاهایی هر چقدر ک موفق باشی بازم ترس و گمراهی کنارت هست... پس شروع کن و نترس
امیدوارم زودتر از اونی ک فکرشو میکنی به نتیجه برسی عزیزم:43: