بعداز ترک و مدتی دوری بازهمدیگر رو دیدیم و در نهایت ازدواج کردیم اما هنوز تردید داره و میگه استخاره می کنم مدام بد میاد که ادامه بدم من بای
مدتی با مردی که متاهل بود آشنا شدم داستان زندگیم رو قبلا گفتم اما بعد از این که ترکم کرد باهمدیگر رو دیدیم و بالاخره ازدواج موقت کردیم چون من واقعا دوستش دارم حتی یک ثانیه هم نمی تونم بدون اون زندگی کنم بارها خاستم فراموش کنم اما نشد به هر حال ازدواح کردیم چون مرجع تقلید هر دو اذن پدر رو واجب نمی دونستن الان همسرم هست با هم خیلی خوب هستیم هیچ مشکلی نداریم جز این که پنهانی باید همو ببینیم من می گم با خانواده ام مطرح کنم اما بخاطر شرایط زندگیش قبول نمیکنه میترسه همسر اولش متوجه بشه بعدشم چندباری استخاره گرفته بد میاد که ادامه بده اما من استخاره میگیرم خیلی خوب میاد نمی دونم چکار کنم هربارکه با هم هستیم سر این استخاره تردید می کنه می گه نمی دونم بمونم با نه حتی من حاضر شدم درد تحمل کنم و رابطه جنسی فعلا از پشت داشته باشیم تا ببینیم در اینده چی میشه خیلی درد تحمل کردم و به روی خودم نیاوردم تازه می دونم عوارض زیادی داره اما برای این که راضی باشه قبول کردم. حالا من باید چکار کنم اون تردید داره و من میخام بمونم کنارش همه مشکلات رو تحمل می کنم دلتنگی نبودنای همیشگیش اماخیلی دوستش دارم خیلی خیلی شما بگید من چکار کنم رفته استخاره گرفته می گه گفتن دچار گناه و معصیت میشید اگر ادامه بدید اما من استخاره گرفتم نوشت خیلی خوبه به سختی و نزاع های آینده اش فکر نکنید حل میشه