ازدواج غم انگیز من و درس عبرتی واسه سایرین..
سلام دوستای عزیزم من تازه اینجا عضو شدم...و واقعا سرم سوت کشید
خب اومدم اینجا از تجربیات خوبتون استفاده کنم...
من 30 سالمه از ازدواجم با همسرم چندین ساله که میگذره...همسرم قبل از من ازدواج کرده بود و یه فرزند داشت که بعد ازدواجش با من اومد پیش ما زندگی کرد و حقیقتش اینه که ما هم وقتی متاهل بوود باهم دوست شدیم بعد از اینکه همه فهمیدن جدا شدیمو بعد از چندین ماه از طلاقش با هم ازدواج کردیم...و اما بعد از اینهمه سال زندگی مشترک همسرم به ناگاه رفتارش عوض شد بعد از وارسی فهمیدم که با یه خانوم اشنا شدن که اصلا واسه اینکار ارضا جنسی رفته بوده پیششو عاشقش شده بهونه گیری ها شروع شدو اینکه نمیخوامت تو به من توجه نمیکنی و اینا با توجه به اینکه شدت وابستگی منو بچه را بهم خب میدونست...اینم یکی از بهونه هاش که تو قبل من دوست پسر داشتیو یه بار اوایل ازدواجمون یواشکی باهاش حرف زدم که من ازدواج کردم اینارو هم خودم بهش گفتمااا...بعد ابروی منم پیش دوستاش اینا برده که اره چون با من اینکارو کرده من الان بعد اینهمه سال دیگه نمیخوامش...منم اصلا قضیه کش ندادم سریع گفتم دوستم نداری خب برو دنبال زندگیت
- - - Updated - - -
الانم 4 ماهه که رفته...خیلی شیک و مجلسی
- - - Updated - - -
خب حالا دوستای خوبم بیاید کمکم کنییید
- - - Updated - - -
دوستان منتظر راهنماییتون هستم به نظرتون کار درستی کردم که فرستادمش تا بشناسه طرفو
- - - Updated - - -
بیاین دیگه
اره دیگه سرم از این همه خیانت اینجا سوت کشید اره اونم پیش منه
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
شیدا.
:54:
- - - Updated - - -
تمام حرف هایی که من چندین سال پیش بهش گفتم که مطلع باشه الان داره کوبیده میشه تو سرم...منم فکر کردم بهترین راه دوریه...به خانوادمم گفتم رفته ماموریت
- - - Updated - - -
کسی نمیاد بهم کمک کنه؟
