با این مادر شوهرم چه کنم؟
3 ماه ازدواج کردم و چند وقتی هست که خدا رو شکر حامله شدم.:203:اما دوست ندارم به مادر شوهرم بگم چون همیشه در حال ایراد گرفتن و مسخره کردنه و غیبته.روز مادر براش کیک گرفتم مستقیم بهم گفت این کیک به درد نمیخوره.از خونوادم ایراد میگیره.هر وقت هم میرم خونشون بهم نگاه نمیکنه.خواهر شوهرمم همینجوریه.وقتی باهاش میخوام سر صحبت باز کنم میبینم یا جواب سربالا میده یا هم بلند میشه میره.:47:از خونوادم هم دورم اینجا هم صحبتی ندارم.با توجه به شرایطی هم که دارم امکان بیرون رفتن از خونه ندارم.خیلی دوست دارم کسی رو بیدا کنم باهاش حرف بزنم.اما خونواده شوهرم اصلا مناسب رفت و امد نیستند.هر وقت میرم خونشون اگه دراز کشیده یا نشسته باشند اصلا خودشونو تکون نمیدند.برادر شوهرمم که کلا همیشه باهاش درازه حتی جلوی من.وقتی هم میان خونمون روی مبل دراز میکشند و شروع میکنند از ظرفها و وسایل و خونه ایراد گرفتن!:97:جواب خداحافظی رو هم نمیدند.اما وقتی دخترش خداحافظی میکنه بهش میگن بسلامت!!الان چند وقتی هست که دوست دارم یه مدتی برم بیش خونوادم .شوهرم هم موافقه اما مطمینم تا برم و بخوام بمونم اونجا مادر شوهرم زیر اب منو میزنه و به شوهرم میگه که این زنت چرا اینقدر خونه مادرش مونده!!چون واسه جاریم هم همین حرفا رو میزدند.خونواده خودمم هم امکانش نیست تا بیان بیشم.الان موندم چیکار کنم.