علاقه ایی که هیچوقت کمرنگ نشد

نمیدونم چی بنویسم و چی بگم هنوز گیجم از شوک جوابی که گرفتم !!! عاشقانه همکلاسیمو دوست داشتم قبلا چند دوبار بهش گفته بودم بار اول تو دانشگاه که جوابی که داد بیشتر به یه ناز دخترونه شبیه بود!!بار دومم از طریق خانواده که گفت نه چون به نظرش هنوز زوده و سنی نداره و باید درسمونو بخونیم!!!! اما هر بار بعد از این اتفاقات رفتارایی ازش سر میزد که منو امیدوار میکرد!!!نگید برداشت تو بوده چون برای هرکسی تعریف کردم شاخ درآوره!!! بالاخره پریروز دلم تاب نیاورد و رفتم رودررو باهاش حرف زدم و ازش نظرشو پرسیدم اونم گفت قبلا جوابشو داده و اصلا از اول علاقه ای به من نداشته و اگه رفتاری کرده برای احترام بوده و ....یه جوری حرف زد که انگار من مقصرم!!! ازش دلیل مخالفت پرسیدم و که جواب درستی نداد و در جواب اصرار من گفت میخواد شوهرش بزرگتر از خودش باشه اما وقتی دلیل منو شنید و گفت میخواستم یه چیزی بگم که نتونی روش حرف بزنی !!! حرف زیاد زدیم که حوصلش نیست اینجا!!! آخر بهش گفتم من دوستت دارم و با این جوابت قانع نشدم و نمیتونم دست از هدفم بردارم و بیخیالت بشم اما مطمن باشید که هرگز مزاحمتی برای شما درست نمیکنم!!
دارم دیوونه میشم من واقعا دوشس دارم اون تنها دختریه نظرمو جلب کرده و به معنای واقعی کامله !!!! من هفت ترمه خواب و خوراک ندارم و به گفته مامانم یه مجنون تمام عیارم!! راهنمایی کنید و بگید الان من چیکار باید کنم؟؟؟ بخدا آب شدم از فکرو خیال و بیداری شبانه!!!!!افسرده و کج خلقم ارتباطم با خانوادم بهم ریخته و دلم میخواد بغض تو گلوم بترکه و چند روز گریه کنم!!!
ازم دیغ نکنید راهنماییتون رو!!!

خب خوبه که گفته فعلا زوده ..

اگه دختره واقا به پات بمونه میمونه و با شرایط بهتر میتونی جذبش کنی ، اگه نخواد که خب هیچ..

اصلا شاید کس دیگه ای رو دوست داشته باشه یا قبلا از کسی ضربه خورده باشه امکان نداره تا الان احساساتش دست نخورده مونده باشه ..

اول در مورد همه اینا جویا شو و یکطرفه به جاده ای که معلوم نیس کجا میرسه نرو

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Elena1994

خب خوبه که گفته فعلا زوده ..


اگه دختره واقا به پات بمونه میمونه و با شرایط بهتر میتونی جذبش کنی ، اگه نخواد که خب هیچ..


اصلا شاید کس دیگه ای رو دوست داشته باشه یا قبلا از کسی ضربه خورده باشه امکان نداره تا الان احساساتش دست نخورده مونده باشه ..


اول در مورد همه اینا جویا شو و یکطرفه به جاده ای که معلوم نیس کجا میرسه نرو

---

این جوابش که گفته بود زوده مال قبلا بود!!!! پریروز بهم گفت جوابش نه هست!!!! در مقابل اصرار من به بیان علت گفت حق انتخاب داره !!!!!
یکی از دوستام به شدت تشویقم میکنه فراموشش کنم اما مشکل اینجاست که نمیتونم یا بلد نیستم!!!!
یکی از دوستای نزدیکمم میگه هنوز هیچ چیز تموم نشده و تو باید بیشتر تلاش کنی!!! نمیدونم کار درست چیه !!! فقط میدونم اگه وضع به همین منوال پیش بره کار من به تخت بیمارستان و اسایشگاه روانی میرسه!!!!

راستش سخته نمیشه گفت فراموشش کن چون راحت نیست و نمیشه بزور اونو علاقه مند به خودت کنی ..

الان کار درست اینه که فقط اجازه بدی زمان بگذره سعی کن کاری نکنی فقط اجازه بده زمان بگذره ..

دمتون گرم بابا از این همه حمایت همه جانبه!!!قلبم شکست:47:
یکم راهنماییم کنید که چجوری با حس نا امیدی درونم مقابله کنم!!!!:54:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Matarsak

یکم راهنماییم کنید که چجوری با حس نا امیدی درونم مقابله کنم!!!!:54:

---

سلام
شاید بهتر بود میگفتید چطور با حس امیدواری درونتون مقابله کنید!
چون شما خواستگاری کردید(اون هم نه یک بار) و جواب منفی شنیدین. دیگه بهش فکر نکنید.

مطمئن باشید دخترخانمای دیگه هم هستن تو این دنیا، که شما میتونید باهاشون ازدواج کنید و خوشبخت باشید.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط reihane_b

سلام
شاید بهتر بود میگفتید چطور با حس امیدواری درونتون مقابله کنید!
چون شما خواستگاری کردید(اون هم نه یک بار) و جواب منفی شنیدین. دیگه بهش فکر نکنید.

مطمئن باشید دخترخانمای دیگه هم هستن تو این دنیا، که شما میتونید باهاشون ازدواج کنید و خوشبخت باشید.

---

آره متاسفانه حق با شماست ریحانه خانوم !!!! نمیتونم با این حس امیدواری درونم مبارزه کنم و متوقفش کنم!!! متاسفانه سه سال و نیمه این دردو دارم!!!! مشکلی که مثل خوره روحمو خورد و مریضم کرد!!

سلام.من حس امیدواریت رو درک میکنم.اینکه گفتی علی الرغم جواب منفیش ،کارهای عجیب میکنه رو درک کردم.به این میگن "بادست پس میزنه با پاپیش میکشه".ازیه طرف بدش نمیاد بهت جواب مثبت بدهد ازطرفی دلایلی برای جواب نه داره که قانع کننده نیست و نمیتونه به زبون بیاره چون هم اعتبارخودش روممکنه از دست بدهدهم این آویزون شدن شمابه خودش رو ممکنه از دست بدهد.اون دلایلی که نمیتونه به زبون بیاره ممکنه مثلا وضع مالی آنچنانی یا شبیه فلان بازیگربودن باشه... حالایاصبرکن اگه جایی برای صبرکردن هست.یابیخیالش شو میدونم بیخیال شدن سخته اگه جواب نه قانع کننده ای بهت میداد شاید ازفکرت بیرون میرفت(البته اینا نظرمن بود وبه شرطی درست هست که شماهم ظاهرو شخصیت موجهی داشته باشید)احتمالابراش یه سوپاپ اطمینان هستی که درصورت حذف شدن اولویتهاش ،بیاد سمت تو.حالادست خودته که دوس داری چنین نقش وجایگاهی داشته باشی یادست از زانوت میگیری یاعلی میگی ومیری دنبال سرنوشت خودت.به شرطی که او نقطه ومعیار سنجش بقیه دخترها در زندگیت نباشه.

سلام
کاری کنین که حس کنه داره از دستتون میده! اگه علاقه ای داشته باشه مطمئنا حرکتی میکنه... اگه جواب ردش برای ناز کردن باشه تا وقتی بدونه که شما به عنوان یه گزینه ی عاشق همیشه روی میز هستی به ناز کردنو با دست پس زدنو با پا پیش کشیدن ادامه میده.
طوری نقش بازی کنید که احساس خطر کنه. خودتون با توجه به شرایط و موقعیت این کارو عملی کنین مطمئن باشین جواب میده. مگه اینکه پای شخص دیگه ای درمیون باشه و یا اینکه به هیچ وجه مایل به ارتباط نباشه

سلام
به نظرم فراموشش کنی بهتره چون خانم تو هر بار ابراز علاقه شما گفته نه پس یعنی به شما علاقه ای نداره واگه قرار بوده پیدا کنه تو فواصل 3 بار ابراز علاقتون پیدا میکرد
این رفتار هایی هم که میگین.. اکثر دخترا وقتی متوجه میشن پسری بهشون علاقه داره ممکنه از خودشون بروز بدن اما این به معنای علاقه داشتن نیست شاید همون بحث احترامه..
در مورد کامل بودنشونم شاید چون شما دوسش داری خانومو کامل میبینی و شایدم درسته اما وقتی به شما علاقه ای نداره چیکارمیشه کرد؟ هوم؟
واسه فراموش کردنشم به خودت زمان بده چون زمان همه چیزو حل میکنه ..بهش ..به چیزا یا جایی که خانومو یادت میندازه فکر نکن بی خیال باش سخت هست ولی اگه سعی کنی میشه خودم تجربه داشتم ک میگم...
هر وقتم دلت گرفت و خواستی گریه کنی تو تنهایی گریه کن...سبک میشی...

سارا خانوم ممنون از راهنماییتون!!! به نظرم تمایلی به رابطه نداشته باشه !!! البته نه با من با هیچ کس دیگه !!! این خانوم رو خیلی ها میخواستن (البته برای دوستی و رابطه دختر پسری) که البته من از طریق خانواده اقدام کردم!! به نظرم ایشون فکر میکنن منم فقط واسه ظاهرشونه که میخوامشون!!!میخوام بدونم چطور وقتی تو دانشگاهم و با ایشون رودررو میشم ارامشم درونیم رو از دست ندم و درگیری ذهنی پیدا نکنم!!!! من بر خلاف ظاهرم ادم احساسی هستم و خیلی شبا پیش میاد از فکروخیال خوابم نمیبره و واقعا درمونده میشم!!!

- - - Updated - - -

ممنونم سارا خانوم و کلوچه جان(به نظرم شما اقا باشی؟؟!!)

خودمم دارم به فراموشی فکر میکنم اما مشکل اینجاست من ایشون رو میبینم(با هم کلاس داریم اجبارا) من وقتی ایشون رو میبینم نمیتونم در درون خودم اروم و پایدار بمونم و شروع میکنم به فکرو خیال و رویا پردازی!!! انگار که افسار ذهنم دست خودم نیست!!! بهم بگید چجوری با این حس مقابله کنم؟؟؟ شده سه چهار شب در هفته کلا نمیتونم بخوابم!!!! رنگ روم زرد و مغموم میشه!!! اگه کمکم کنید خیلی ممنونتون میشم!!!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Matarsak

سارا خانوم ممنون از راهنماییتون!!! به نظرم تمایلی به رابطه نداشته باشه !!! البته نه با من با هیچ کس دیگه !!! این خانوم رو خیلی ها میخواستن (البته برای دوستی و رابطه دختر پسری) که البته من از طریق خانواده اقدام کردم!! به نظرم ایشون فکر میکنن منم فقط واسه ظاهرشونه که میخوامشون!!!میخوام بدونم چطور وقتی تو دانشگاهم و با ایشون رودررو میشم ارامشم درونیم رو از دست ندم و درگیری ذهنی پیدا نکنم!!!! من بر خلاف ظاهرم ادم احساسی هستم و خیلی شبا پیش میاد از فکروخیال خوابم نمیبره و واقعا درمونده میشم!!!

- - - Updated - - -

ممنونم سارا خانوم و کلوچه جان(به نظرم شما اقا باشی؟؟!!)

خودمم دارم به فراموشی فکر میکنم اما مشکل اینجاست من ایشون رو میبینم(با هم کلاس داریم اجبارا) من وقتی ایشون رو میبینم نمیتونم در درون خودم اروم و پایدار بمونم و شروع میکنم به فکرو خیال و رویا پردازی!!! انگار که افسار ذهنم دست خودم نیست!!! بهم بگید چجوری با این حس مقابله کنم؟؟؟ شده سه چهار شب در هفته کلا نمیتونم بخوابم!!!! رنگ روم زرد و مغموم میشه!!! اگه کمکم کنید خیلی ممنونتون میشم!!!!

---

آقا منم تجربه شبیه شما داشتم میدونم شرایط خیلی خیلی سخته که تو کلمه نمیگنجه ، کسی شمارو درک نمیکنه اصلا ، تا کسی تو شرایط شما نباشه نمیدونه که این قلب و دل و عشق چه کارایی که نمیتونه بکنه!!!

قدرت خدا رو ببین :72:

میدونم با همه ناامیدیت بازن دوست داری تا اخر عمرتنون هم شده با چنگ و دندون هم شده نگهش داری ،

منم مثل برادر شما دختری که بعد 3 سال ارتباط قلبی باهات برقرار نکرده یا دلش جایی دیگه گیره یا واقعا متاسفانه نمیتونه دوستتون داشته باشه و به دلش نمیشینید
متاسفانه بنظر من بهترین راه اینکه به خودت زمان بدی و بسپاری به گذر زمان و بیخیالش شید

چون احتمال بهم رسیدنتون با اینکه دوست ندارم بگم تقریبا صفره ، و اگه منتظر بمونی بعد 10 سال جونیتو گذاشتن میبینی که با 1 کی دیگه ازدواج میکنه یا چشم دنبال 1 کی دیگست

جلو ضررو هر وقت بگیری منفهته

اگه 1% هم اکی شه ، دخترا روحیشون و فطرتشون طوریه که با کسی که حسی بهش ندارن نمیتون زندگی کنن و اگه بلاجبار هم زندگی کنن زندگی خوبی نمیکنن مسلما.

نمیخاستم ناراحتت کنم ولی دوست ندارم مثل من بعد 6 سال خون دل خوردن ببینی با 1 کی ..........

یا حق

ممنون از نظرتون Mercedes62!!!!

میخوام فراموشش کنم برای همیشه!! اما مشکلی این وسط هست که این خانوم برای من شده معیار سنجش بقیه خانوم ها و نمیتونمم از این طرز تفکر خلاص بشم!!!!! اینو چجوری درمان کنم؟؟؟چجوری فکر نکنم بهش؟؟؟این حس درونیم به اون دختر چجوری باید کشته بشه؟؟ از افرادی که تجربه دارن و صاحب نظرن خواهش میکنم نظر بدن!!!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Matarsak

ممنون از نظرتون Mercedes62!!!!

میخوام فراموشش کنم برای همیشه!! اما مشکلی این وسط هست که این خانوم برای من شده معیار سنجش بقیه خانوم ها و نمیتونمم از این طرز تفکر خلاص بشم!!!!! اینو چجوری درمان کنم؟؟؟چجوری فکر نکنم بهش؟؟؟این حس درونیم به اون دختر چجوری باید کشته بشه؟؟ از افرادی که تجربه دارن و صاحب نظرن خواهش میکنم نظر بدن!!!!

---

دوست عزيز ميدونم چي ميگي هرجارو نگاه ميكني ياد ايشون ميفتي هر دختري رو ميبيني باز بااون مقايسه ميكني وميبيني در برابر ايشون حرفي برا گفتن ندارن و بي رنگن پيشه ايشون ، باز بر ميگردي سر كوچه اول

خوب ببين اينا طبيعيه بخاطر علاقه و عشق و دوست داشتن هستش.

تنها راهش كنار اومدن با قضيه و گذشت زمانه نميشه براش فرمول يا نسخه پيچيد كه مثلا اين كارا بكنيد از ذهنتو بيرون بره
فقط بايد اينو قبول كني و باور كني كه بدرد همه ديگه نميخورد و به خودت زمان بدي كه كم كم فراموشش كني

البته به راحتي فراموش نميشه و تو ذهنت ميمونه ولي گذر زمان كمرنگترش ميكنه و كم كم به دايره خاطرات و تجربه هاتون مي پيونده.

بهترين راه اينكه كه قبول كني بدردهم نميخورديد از نظر ذهني و قلبي منظورمه ،بعد كم كم زمان همه چيرو درست ميكنه.

موفق باشي دوست خوبم

خیلی ممنون!!! دارم روی خودم و ذهنم کار میکنم ولی خیلی سخته!!!! میخوام خودمو درگیر درس کنم اما نمیتونم انگار خوشم میاد با فکر کردن بهش عذاب ببینم!!!! مثل ادمای معتاد هر چند دقیقه باید دوباره فکرکنم(بخونید مصرف!!!!)
اگه دوستان دیگه نظری دارن دریغ نکنن لطفا!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Matarsak

خیلی ممنون!!! دارم روی خودم و ذهنم کار میکنم ولی خیلی سخته!!!! میخوام خودمو درگیر درس کنم اما نمیتونم انگار خوشم میاد با فکر کردن بهش عذاب ببینم!!!! مثل ادمای معتاد هر چند دقیقه باید دوباره فکرکنم(بخونید مصرف!!!!)
اگه دوستان دیگه نظری دارن دریغ نکنن لطفا!!

---

اسموتون رو نميدونم ولي شما هم مثل برادرم ميموني
ببين داداش كوچيكه (مزاح بود چشمك )

اين از اعجاز عشقه ديگه ، از اعتياد با ماري جوانا و مواد مخدر بدتره

خاطرات تلخش ، اخلاق بدش ، كج خلقياش ، حتي قهر كردناش و بدترين خاطراتش بازهم برا آدم شيرينه و حتي حاضر نيست با كل دنيا عوضش كنه.

اعجاز تو همين جاست ، تا كسي درگيرش نشه نميتونه حسش كنه و باورش كنه.

من بعد چند سال (3 سال قطع رابطه ) جداشدن هنوز آرزومه صداشو بشنوم ولي خوب به نتيجه رسيدم كه واقعا بدرد هم نميخوريم و كاره درستي نيست واقعا.چون ازدواج كرده و....

حالا همه اينارو گفتم كه گرا دست بياد و از طرفي بدوني تنها نيستي و چيزي نيست كه 1 شبه با 1 فرمول همش به خاكستر تبديل بشه ، زمان بره و كاره راحتي نيست ولي اگه بخاي به اميد خدا شدنيه و اينن بعنوان 1 تجربه به تجربياتت اضافه ميشه.برا خود منم اينجور بود و الان بعنوان 1 تجربه خوب ازش ياد ميكنم كه واقعا ازش درساي خيلي خوبي ياد گرفتم

ياحق

میخام تجربه شخصیم رو بگم.خواستی برو پستهای منو بخون.من خودم 3 سال دورادور تو دانشگاه 1دختر رو میخاستم.3سال کوچیکتر بود.وقتی فوقم تموم شد و اون سال اخر لیسانس بود از طریق واسطه بهش گفتم.تو این 3سال حتی اسمش رو هم نمیدونستم.نتیجش این شد دختری که به گفته خودش و خیلی از دوستاش تابحال باهیچ خواستگاری بیشتر از یه جلسه صحبت نکرده بود 8ماه بامن بود،بعد 8ماه قضیه تمام شد،1 عشق واقعی و زیاد،اما اصلا آن ادمی که تصور می کردم نبود،خیلی با ایده الم فرق داشت،توام با هیچ شناختی نباید تصور کنی که مناسبت بود،وقتی کسی نمیخادت ارزش فکر کردن نداره،من خودم بعد تموم شدن ماجرا باز ازش خواستم اگه دلش میخاد و جدایی براش سخته ادامه بده اما اعتنایی نکرد،برای منم تموم شد،سختمه،گاهی بیادش میفتم و گریه می کنم،آن عاشق نشد، اگه شده بود بهانه جوییاش کمتر بود،الانم دیگه اگه از تنهایی بمیرم نمیرم سراغش چون اشتباهه،چون 2بار بهش گفتم،فقط چون نگران بودم که ناراحت باشه از جدایی،خیلی منطقی جواب داد که ما بهم نمیایم، دیگه ارزش تلاش نداره چون دخترا جنبشون کمه،اگه باز اقدام کنی و حتی قبول کنه یعنی بهش میگی بیا سوارم شو،کسی که گفته نه پس نمیخاد،اگه با التماس بخوای که باهات باشه پس مردونگیت چی میشه،هیچوقت مردونگیت رو از دست نده،پس تمومش کم،من قبلا هم چندنفر رو میخاستم اما فقط تو دلم خودم،الان واسم مهم نیستن، اسمشون یادمه،چون قابل فراموشی نیست،پس توقع نداشته باش فراموش کنی،فقط به آینده فکرکن،وقتی یه شخص جدید بیاد حالت بهتر میشه،
بعضی از ادما که منم یکیشون هستم متاسفانه ویژگیشون اینه که باید عاشق باشن،من خودم همیشه 1 عشق یطرفه داشتم،تا این اخری که به سرانجام رسید و بهم خورد،این خطرناکه چون ممکنه عاشق یکی بشیم که نباید شد،درستو بخون،الان امتحانات، من الان با اطمینان میگم خدا دوستم داشت که بهم خورد،اینو گذشت زمان بهت نشون میده، پس بذار زمان بگذره، گریه کن،غصه بخور اما به اندازش، زندگیت تعطیل نشه،نذار بقیه بفهمن ضعیفی،از خانوما معذرت میخام،اما دخترا بشدت بی جنبه ان،اگه تو درسات کم بیاری همون دختر میشینه همه جا میگه بخاطر عشق اون از زندگیت افتادی،شایدم نگه، اما تو دلش قطعا همینهف تو دیگه کاری به واکنش ان جواب نده، نه خودتو صمیمی نشون بده که فکرکنه امیدواری نه خیلی ناراحت که فکرکنه برنده اونه،نباز و حتی اگه فعلا،تاکید میکنم فعلافنذار کسی بفهمه،اگه من جای تو بودم چنان درس میخوندم که بهش بفهمونم همونطور که من واسش بی اهمیتم اونم واسم بی اهمیته، واسه کسی بمیر که واست تب کنه و نذار بازیچه دست کسی بشه،دختره اگه میخاستت قطعا جوابش این نبود،دختری که من میخاستم هم اگه منو میخاست یه واکنشی نشون میداد پس وقتی نمیخاد منم نمیخامش، فقط واس کسی کوتاه بیا که عاشقته

- - - Updated - - -

میخام تجربه شخصیم رو بگم.خواستی برو پستهای منو بخون.من خودم 3 سال دورادور تو دانشگاه 1دختر رو میخاستم.3سال کوچیکتر بود.وقتی فوقم تموم شد و اون سال اخر لیسانس بود از طریق واسطه بهش گفتم.تو این 3سال حتی اسمش رو هم نمیدونستم.نتیجش این شد دختری که به گفته خودش و خیلی از دوستاش تابحال باهیچ خواستگاری بیشتر از یه جلسه صحبت نکرده بود 8ماه بامن بود،بعد 8ماه قضیه تمام شد،1 عشق واقعی و زیاد،اما اصلا آن ادمی که تصور می کردم نبود،خیلی با ایده الم فرق داشت،توام با هیچ شناختی نباید تصور کنی که مناسبت بود،وقتی کسی نمیخادت ارزش فکر کردن نداره،من خودم بعد تموم شدن ماجرا باز ازش خواستم اگه دلش میخاد و جدایی براش سخته ادامه بده اما اعتنایی نکرد،برای منم تموم شد،سختمه،گاهی بیادش میفتم و گریه می کنم،آن عاشق نشد، اگه شده بود بهانه جوییاش کمتر بود،الانم دیگه اگه از تنهایی بمیرم نمیرم سراغش چون اشتباهه،چون 2بار بهش گفتم،فقط چون نگران بودم که ناراحت باشه از جدایی،خیلی منطقی جواب داد که ما بهم نمیایم، دیگه ارزش تلاش نداره چون دخترا جنبشون کمه،اگه باز اقدام کنی و حتی قبول کنه یعنی بهش میگی بیا سوارم شو،کسی که گفته نه پس نمیخاد،اگه با التماس بخوای که باهات باشه پس مردونگیت چی میشه،هیچوقت مردونگیت رو از دست نده،پس تمومش کم،من قبلا هم چندنفر رو میخاستم اما فقط تو دلم خودم،الان واسم مهم نیستن، اسمشون یادمه،چون قابل فراموشی نیست،پس توقع نداشته باش فراموش کنی،فقط به آینده فکرکن،وقتی یه شخص جدید بیاد حالت بهتر میشه،
بعضی از ادما که منم یکیشون هستم متاسفانه ویژگیشون اینه که باید عاشق باشن،من خودم همیشه 1 عشق یطرفه داشتم،تا این اخری که به سرانجام رسید و بهم خورد،این خطرناکه چون ممکنه عاشق یکی بشیم که نباید شد،درستو بخون،الان امتحانات، من الان با اطمینان میگم خدا دوستم داشت که بهم خورد،اینو گذشت زمان بهت نشون میده، پس بذار زمان بگذره، گریه کن،غصه بخور اما به اندازش، زندگیت تعطیل نشه،نذار بقیه بفهمن ضعیفی،از خانوما معذرت میخام،اما دخترا بشدت بی جنبه ان،اگه تو درسات کم بیاری همون دختر میشینه همه جا میگه بخاطر عشق اون از زندگیت افتادی،شایدم نگه، اما تو دلش قطعا همینهف تو دیگه کاری به واکنش ان جواب نده، نه خودتو صمیمی نشون بده که فکرکنه امیدواری نه خیلی ناراحت که فکرکنه برنده اونه،نباز و حتی اگه فعلا،تاکید میکنم فعلافنذار کسی بفهمه،اگه من جای تو بودم چنان درس میخوندم که بهش بفهمونم همونطور که من واسش بی اهمیتم اونم واسم بی اهمیته، واسه کسی بمیر که واست تب کنه و نذار بازیچه دست کسی بشه،دختره اگه میخاستت قطعا جوابش این نبود،دختری که من میخاستم هم اگه منو میخاست یه واکنشی نشون میداد پس وقتی نمیخاد منم نمیخامش، فقط واس کسی کوتاه بیا که عاشقته

:81:داداش جمع نبند شما پستت به بداش خورده میگی همه دخترا...اتفاقا دخترایی هستن (البته کمن) ولی وقتی بفهمن پسری صادقانه دوسشون داره دنیارو به پاش میریزن...
ولی با راه کارات موافقم..

ایشالا پست هیچ پسری به همچین دختری نخوره!!!! من که به خاک سیاه نشستم!!!!!!:54:

قبول کن همشون عین همن،این پسرها هستن که نباید شرایط رو طوری پیش ببرن که دخترا سواستفاده کنن.البته نه فقط پسرا، هردو طرف،این ویژگی همه ادماس که جنبشون کمه،تا میبینن یکی واسشون کوتاه میاد میخان سوارش شن، تو ازدواج هم همینه،تا یکی عاشق میشه آنیکی میخاد امتیاز بگیره، فرهنگ ما شده این، آدم باید خیلی دل بزرگ باشه که بفهمه احترام و محبت بقیه بخاطر علاقه یا چیزای دیگس و سوءاستفاده نکنه

بچه ها یه سوال خیلی مهم

بچه ها تکنیکهای روانشناسی که در این جور مواقع به کار میاد چیه؟؟
دارن میگن برم پیش روانپزشک!!!!!میگن ممکنه به دارو احتیاج داشته باشی واسه بیخوابی و خلق تنگ!!!!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Matarsak

بچه ها یه سوال خیلی مهمبچه ها تکنیکهای روانشناسی که در این جور مواقع به کار میاد چیه؟؟دارن میگن برم پیش روانپزشک!!!!!میگن ممکنه به دارو احتیاج داشته باشی واسه بیخوابی و خلق تنگ!!!!

---

خب حالاشد یه چیزی۱_راه اول "تکنیک توقف" فکرهست.هروقت یادش اومدبه ذهنت یه ایست محکم به خودت بده۲_ازافکارمنفی وبرچسب داربپرهیز مث احساس گناه ازاینکه داری مجازات میشی یا اینکه شایستگی نداشتی وازاین حرفا۳_ازگوش دادن به آهنگهای غمگین وتداعی کننده خودداری کن حتی الامکان موسیقی بی کلام وآرامش بخش گوش کن۴_ازکارهای تلافی کننده بپرهیز؛مث اینکه باکسی دیگه ارتباط بگیری وجلو چشش رژه بری یامزاحمت های تلفنی که بخای ثابت کنی او اهل دوستی بادیگران هست_۵_اگه مایل نیستی دارو مصرف کنی از عطاریها داروهای گیاهی آرامش بخش متناسب بامشکلی که الان داری بگیر(مثل بی خوابی ،اضطراب یا..)۶_کم کم یه فعالیتی روشروع کن مث ورزش .کارجدید وافکاروتصاویرمثبت وانرژی زاروپرورش بده،بادوستای شادوشوخ طبع نشست وبرخاست کن

میگم شما ک دانشجویی تو دانشگاه مرکز مشاوره هس ک مشاوراش از اساتید دانشگاهن رایگانه یه سر بری اونجا بد نیس..:72:

دوست عزیز
میشه بگی این لیلیه قصه چه ویزگی خاصی داره که شده لیلی؟اخه این حرف و همه ی پسرهایی که در سن و سال شما هستن و عاشق میشن زیاد میزنن.نگران فراموش کردنش نباش خیلیها این راهی رو که شما رفتی رفتن و الان به اون روزها می خندن.روانپزشک به درد شما نمی خوره اگر پیش یک دکتر روانشناس مجرب بری خیلی می تونه بهت کمک کنه.
به هر حال ایشون حرفشون رو رک و رو راست زدن خودت رو بگذار جای ایشون بدت میاد یکی هی ابراز علاقه کنه و تو هی ناز کنی و حاظر باشه برات هر کاری بکنه؟بی خودی خودت و توجیه نکن که داره برای خواستگاری شما ناز می کنه که توی این بی شوهری تا این حد کسی ناز نمی کنه که اگر بکنه مشکل داره و به درد زندگی نمی خوره.این رو هم بدون توجه بیش از حد به دخترها باعث میشه اونها ازت سرد بشن این رو برای اینده ات گفتم.

خیلی متشکر از نظراتون!!!
خانوم tamas باید بگم این خانوم ویژگی های مثبت زیادی داشت که من جذبش شدم!!! البته مثل هر انسان دیگه ای نکات منفی هم داشتن اما خب مثبتاشون خیلی بیشتر از منفی هاشون بود!!! اینکه میگین من خواستگاری کنم و اون جواب رد بده و ناز کردن و این حرفا درسته!! اما اگه من تا این حد مصر بودم و دوباره رفتم سمت ایشون بابت رفتارهایی بود که از ایشون دیدم و این سوال خیلی بزرگ تو ذهنم شکل گرفت که اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟؟؟
من برای هر کس دیگری هم این رفتارو شرح دادم این علامت سوال تو ذهنش شکل گرفت!!! من حتی با مشاورم که مشورت کردم تشویقم کرد برم و از خودش بپرسم!!!! هنوزم نمیتونم بفمم چرا؟؟؟ شاید به قول خودش برای احترام بین دوتا همکلاسی!!!!

دوست عزیز
حالا کی گفته من خانومم؟:-) میشه یکم از نشانه های علاقه ی این خانوم که اقای مشاور هم به نظر شما تایید کردن رو برامون بگی؟
این بیت شعری که شما گفتین ماله داستانهاست نه عالم واقعییت توصیه اکید می کنم به هیچ وجه خودت رو اسیر این جور چیزها نکنی دوست من اینا توجیهه. زیاد از این موارد دیدم که به شما میگم خودم هم تجربه اش کردم!

جنسیتتو همینجوری حدس زدم!!:18:
بعد از اینکه از طریق خانواده اقدام کردم تا یه ماه روابطمون خیلی سرد بود اما بعدش اون به من نزدیک شد به عناوین مختلف مثل تاریخ امتحان و درس و جزوه!!!(شایدم واقعا هیچ قصدی نداشته) اما باید جای من باشی تا بفهمی چی میگم !! رفتاراش خیلی صمیمانه بود!!! پارسال نزدیک عید هم یه سری اتفاقای دیگه افتاد که باور کن دیگه داشتم دیوونه میشدم!!!(حتی کارت شناساییشو بهم داد!!) موارد دیگه هم بوده مثلا راجع به خانواده هامون حرف زدیم !! هرکس دیگه هم جای من بود همچین فکری میکرد!!!
البته صحبت راجع به خانواده و آشبزی و اسم بچه های فامیل و بچه دوست داشتن و .... مربوط به قبل از خواستگاری با خانواده بود!!!

دوست عزیز
اینا که شما می گی نشانه ی علاقه نیست به هیچ وجه اگر چیز دیگه ایی هست کاملتر بگو.احتمالا خواسته به شما نزدیک بشه تا شما رو بهتر بشناسه و بعد هم خوشش نیومده . به هر حال ادم می تونه به کسی نزدیک بشه و بعد خوشش نیاد این حق هر ادمیه .خیلی وقتها ممکنه یک طرف به درست یا غلط فکر کنه خوشش اومده ولی طرف مقابل نه، تا بوده این بوده تا هست هم همین خواهد بود ازدواج یک امر دو طرفه است نه یک طرفه!