-
بن بست
با سلام. نمیدونم از کجا شروع کنم. من زنی 32 ساله هستم ساکن یکی از شهرای اطراف تهران. که یک فرزند 7 ساله دارم. شوهرم از همان ابتدای زندگی علاقه ای به من نداشت. تا اینکه 4 سال پیش از محل کارش استفا داد و به تهران رفت و من و فرزندم را تنها گذاشت و ماهی یک یا دو بار به ما سرمیزد.البته همان موقع من میدونستم با زن های دیگری در ارتباط است اما بخاطر دخترم تحمل میکردم. خلاصه بعد از دو سال با اصرار های من ما رو هم به تهران برد اونجا من بیشتر به ارتباطهای شوهرم پی بردم و او هم علنا میگفت با زن های دیگریست . شبها خیلی به ندرت به خونه میومد و وقتی هم میومد همش عصبانی بود که چرا ما اونجاییم تا اینکه یک روز لباساشو برداشت و رفت و گفت دیگه نمیاد . منم بعد از چند ماه به شهرمون برگشتم. تا چند ماه هیچ خبری ازش نداشتم حالا دو الی سه هفته یک شب میاد اینجا و بازم به من اصلا توجهی نداره و فقط به خاطر دخترم میاد. اینم بگم شوهرم علاوه بر دوست دخترای زیادی که داره یک همسر صیغه ای هم داره که اون خانم خیلی زیاد در مورد مشکلات ما مقصره. حالا مشکل اصلی من اینه که این اومدنای شوهرم به خونه اعصاب منو خراب کرده و دارم افسردگی میگیرم. از طرفی وقتی اون میاد و میره روحیه دخترم خیلی خوب میشه. من واقعا نمیدونم چکار کنم. شوهرم اصلا پولی هم به من نمیده و خیلی مشتاقه من طلاق بگیرم.
-
حق حضانت دخترتون رو بگیرید و طلاق بگیرید. دخترتون هم 1 مدت که پدرشونبینه کم کم فراموش میکنه. داشتن همچین پدری اصلا به دردش هم نمی خوره و درآینده بیشتر براش مشکل ایجاد می کنه.
-
سلام
تا حالا تلاشی برای جلب محبت همسرتون و بهتر شدن شرایط کردین یا فقط ناظر این خیانتها بودین؟ در صورت طلاق شرایط زندگی مستقل و بزرگ کردن دخترنو دارین؟
-
سلام.
تو حرفاتون جمله ای مبنی بر اینکه به طلاق تمایل داشته باشین ندیدم. در واقع بین جملاتتون اصلا از احساسات خودتون صحبتی نکردین و همه چی رو منطقی توضیح دادین. این نشون میده آدم محکمی هستین. پس حتما عللی داره که به جدایی اشاره نکردین.
شما شاغل هستین؟ در حال حاضر در منزل چه کسی زندگی میکنید؟ هزینه های زندگیتون رو کی تامین میکنه؟
چرا شهر محل سکونتتون رو ترک کردن؟ چی شد که بین شما و همسرتون اختلاف جدی پیش اومد؟
-
ممنون از دوستان. من شاغلم و با دخترم مستقل زندگی میکنم. تا چند وقت پیش میخاستم طلاق بگیرم ولی بخاطر دخترم طلاق نگرفتم. من چند سال همه تلاشمو برا جلب محبت همسرم کردم ولی همش بی فایده بود شوهرم اصلا علاقه ای به من نداره. اینو هر کاری کردم نتونستم درست کنم.
-
سلام مهسانه عزیز
خیلی ناراحت شدم مطلبتون رو خوندم ،اما فکر کنم عملا نقش همسر شما اسمی هست که توی شناسنامه تون ازش دارید،پس اون هم پاک کنید وقتی همه ی تلاشتون رو کردید و همسرتون با این صراحت میگه با زنهای دیگه ست و صیغه ای داره و هیچگونه مسئولیتی نسبت به شما نداره برای چی جدا نمیشید؟دخترتون زمانی که بزرگتر بشه و شرایط پدرش رو ببینه حسابی ضربه میخوره و برای اون هم حضور پدرش غیرقابله تحمل میشه.من نظر شخصیم رو گفتم ،امیدوارم موفق باشید.
-
سلام مهسانه خانم، به نظر من خیلی باید زودتر اقدام میکردین. توی این سالها حتما خیلی اذیت شدین. الان به نظرم مراحل قانونی رو طی کنین. از حق و حقوق تون نگذرین.
تقاضای مهریه کنین و نفقه. تا خودش راحت تر راضی به جدایی بشه با شرایطی که شما میخواین. توی این مدت نه پولی بهتون میداده و نه توجهی بهتون کرده. یه جورایی عمر
شما رو کنار خودش هدر داده و این از نظر من یعنی باید تا حداکثر ممکن تاوان پس بده. به بهانه دخترتون شما رو از حق و حقوق تون منصرف نکنه .
-
سلام.
شوهرتون برای دیدن دخترتون الان میاد به خونه ای که شما و دخترتون مستقل زندگی میکنید؟ یا در محیطی غیر از منزلی که شماا و دخترتون در اون زندگی میکنید دخترتون رو میبینه؟
چیزی که در حال حاضر موجب اعصاب خوردی و افسردگی شما میشه همین اومدن شوهرتون به خونه است؟
در طی فاصله ی حدودا دو سه هفته ای که شوهرتون رو نمیبینید آرامشتون بیشتره؟
با پدر و مادر شوهرتون ارتباطی دارید؟ اونها برای دیدن نوه شون میان؟ یا کلا شما هنوز به اونها سری میزنید؟
آیا امکانش هست که شوهرتون دخترش رو در جایی جز منزل شما ملاقات کنه؟
-
به خونه من میاد برا دیدن دخترم. وقتی میاد مثل ادمای مجرد بدون مسوولیت.با خانوادش ارتباطی ندارم در واقع همین خانوادش از راه به درش کردند.واقعا موندم چکار کنم دخترم خیلی گناه داره.باباش ماشین مدل بالا سواره دایم در تفریح و خوشی اما من نمیتونم دخترمو خوب تامین کنم. من یه حقوق معمولی دارم . اگه هم بخام جدا شم این مرد هیچ حق و حقوقی به من نمیده. هر چی داره به نام مادرشه.و البته یه خونه هم برا زن صیغه ایش خریده. باورتون نمیشه وقتی با من ازدواج کرد هیچی نداشت توی زندگی با من به همه چی رسید. چند بار با دوست دختراش و اون خانم صحبت کردم. دوست دختراش وقتی میفهمیدند زن و بچه داره کنار میکشیدند اما این زنه زندگیمو خراب کرد . یه زن مطلقه است و شوهرم از هر جهت کشیده طرف خودش. من یک ساله فهمیدم زنشه اما 4 ساله که صیغش کرده. عکساشونم دیدم. جاهایی که تفریح رفتند منو دخترم توی خوابم ندیدیم. شوهرم موقعیت مالی خیلی خوبی داره اما حتی یه خونه برا ما نخرید. من الان مستاجرم.نمیدونم چرا خدا جوابشو نمیده. هر روزم خوش تیپ ترو پول دارتر میشه
-
میشد بگم از ریزه کاری های زنونه استفاده کنید تا به زندگی مشترک علاقه مند بشه
میشد بگم خانواده ها رو واسطه قرار بدین تا مشکل حل شه
میشد بگم همسرتون رو با شکایت به خاطر نفقه و مهریه و... وادار به همراهی کنین
میشد...
اما ظاهرا کار از این حرف ها گذشته. چرا دارین عمرتون رو به پای مردی هدر میدین که دیدنش جز اعصاب خوردی و افسردگی چیزی براتون نداره. شما هنوز جوونید و به طور طبیعی حداقل چهل سال دیگه زندگی می کنید. می خواید چهل سال رو همین طوری بگذرونید؟ با همچین رنجی. متاسفم اما اگه این کارو بکنید جز خود شما، هیچکس حتی شوهرتون مقصر نیست.
این وضعیت حتی به ضرر دخترتون هم هست. شاید روحیه دخترتون با دیدن پدرش برای مدت کوتاهی خوب بشه اما بعدش مجبوره کنار شما بمونه که به خاطر دیدن همون آدم روحیتون خراب شده. برای یه بچه بهتر نیست که شرایط ثابتی -حتی اگه ایده آل نباشه- داشته باشه تا اینکه گاهی خوش باشه و گاهی ناخوش؟!
بهتر نیست بعدها از کودکیش خاطره تلخ یه طلاق رو به یاد بیاره تا اینکه همیشه شاهد زندگی آشفته یه زوج باشه با مردی که خیلی راحت دنبال عیاشی میره و خیانت میکنه و بی توجهه و زنی که تحمل میکنه و از درون نابود میشه؟!
- - - Updated - - -
پست جدیدتون رو الان خوندم. اگه وضع مالی خوبی داره به هیچ وجه از حق و حقوقتون نگذرید. حضانت فرزندتون رو به هر نحو ممکن بگیرید و بعدش هم مجبورش کنید نیازهای مالی فرزندش رو تامین کنه.
-
با سلام و احترام
متاسفانه علیرغم اینکه شما شما شخصا خودتون در اینجا توضیح دهنده مشکلات این زندگی هستید. هیچگونه شفافیتی در توضیحات شما نیست.
تصور می کنم نگران فاش شدن هویت خود باشید و احتیاط می کنید که البته کاملا منطقی هست.
اما برای گرفتن پاسخ ما به جزئیات زندگی شما و مخصوصا رفتار و روشهای شما در این زندگی بیشتر نیاز داریم.
سئوال اساسی که ذهن شنونده را درگیر می کند. اینست که چنین مرد هوسباز و بی مسئولیتی که با زنهای مختلف ارتباط دارد و شما را در شهرستان گذاشته و در تهران آمده است چرا باید بیاید ازدواج کند و خودش را درگیر مسئولیت زن و بچه و زندگی کند و بعد به کارهای خودش باز هم ادامه دهد.
واقعا چه انتظاراتی در این زندگی از شما داشته است؟
شما با اشتباهات او چگونه برخورد کرده اید؟
قوت ها و مزایای این مرد در زندگی شما چگونه بوده است؟
نحوه آشنایی شما چگونه بوده است؟ و به خاطر چه شناختی و چه خصوصیاتی همسر ایشون شده اید؟
برای تحت فشار قرار دادن او آیا هیچ اقدام قانونی کرده اید؟
آیا مشاوره ای رفته اید ؟ یا روشهای مشخصی در برابر او داشته اید؟ یا کلا فردی منفعل و بی تفاوت نظاره گر بوده اید؟
به شما توصیه می کنم حتما با فکر به این موضوعات و با آمادگی کامل، به مشاوره حضوری بروید و به کمک متخصص و طی چندین جلسه نسبت به برنامه ریزی این زندگی ،مشورت گرفته و عمل کنید.
-
با تشکر از همه دوستان و مدیر محترم همدردی. سعی میکنم واضح بنویسم. من و همسرم توی دانشگاه با هم اشنا شدیم. من دختر سنگینی بودم و شاگرد اول ورودیمون. از نظر قیافه هم خوب بودم همین باعث شده بود که توی دانشگاه خاستگارای زیادی داشتم. شوهرمم یکی ازونا بود من ابتدا راضی نبودم واونقد پافشاری کرد تا من راضی شدم البته خانواده او خصوصا مادرش راضی نبودندو من بعد از عقد متوجه ناراضی بودن انها شدم. وقتی عقد کردیم مادر و خاله ش به شوهرم میگفتند تو لیاقتت ازین بهتر بود عجله کردی و ازین حرفا. شوهر من فردی بسیار دهن بینه و این حرفا روی او خیلی تاثیر میذاشت. دوران عقد به من گفت تا حالا یکی از فامیلای من نگفتند چه زن خوبی گرفتی. . وقتی من به خونه اونا میرفتم خیلی رفتار سردی مادرش با من داشت و من حتی کادو روز مادر براش خریده بودم از من نگرفت و همین مسایل باعث اختلاف بین من و شوهرم میشد تا جایی که من دوران عقد درخواست طلاق دادم اما شوهرم راضی نشد منو طلاق بده و بعد از چند ماه دادگاهی ما عروسی گرفتیم و به خونه خودمون رفتیم. مادرشوهرم از پدرشوهرم جدا شده بود و کل مسوولیت زندگی مادرشوهر و برادرشوهرام با شوهر من بود. دوباره رفتارای مادرشوهرم شروع شد حقوق شوهرم بیشتر از نصفش خرج اونا میشد هر شب تا ده شب پیش. مادرشوهرم باید میرفت تا مامانش دعوا به پا نکنه. دو سال از زندگی ما اینطوری گذشت تا اینکه من باردار شدم مادرشوهرم به تهران رفت ینی ساکن تهران شدند. از همون موقع شوهر من از چهارشنبه تا شنبه صب میرفت تهران پیش مامانش هر هفته. حتی یک هفته نبود نره.این مجردی تهران رفت همانا و دنبال زنها و دخترای دیگه رفتنم همان. با چند تا از دوست دختراش که حرف زدم میگفتند ما پارک سینما تیاتر و ..با مادرشوهرت رفته بودیم. ینی در تمام اون روزها که من تنهایی بچه بزرگ میکردم شوهرم با مامانش و دخترا دنبال خوشگذرونی بودند. و اون چیزی که خیلی منو زجر میداد این بود که مادرشوهرم باهاش همکاری میکرد. من همون موقع که فهمیدم همه تلاشی کردم قهر کردم نشد با پدرش صحبت کردم نشد التماس مادرشو کردم نشد. بدجور شوهرم غرق شده بود توی روابط ازاد. تا اینکه اومد استعفاشو داد و برا همیشه رفت خونه مامانش. نه به من فکر میکرد نه به دخترم.دخترم مریض میشد نمیومد فقطیک مقدار کمی هر ماه برام پول میفرستاد. یه مدت پاشدم رفتم خونه مادرشوهرم که شوهرم تنها نباشه اینقد بی محلم کردند که برگشتم از همون موقع هم شوهرم میگفت طلاق بگیر من برا تو شوهر نمیشم. بعداز دوسالم که رفتم تهران منو ترک کرد و رفت و من مجبور شدم دوباره برگردم. این کل زندگی من بود. باور کنید خیلی تلاش کردم اگه بیخیال بودم دنبالش نمیرفتم تهران. شوه بیشترین مشکلش با من این بود که قیافه و تیپ من مورد دلخواهش نبود. تهران که بودم خیلی کم با من بیرون میرفتو اگرم بیرون میرفتیم با ماشین بود . زنهای دیگرو به من نشون میداد میگفت اونا باید جای تو اینجا مینشستند. میگفت اخه تو چی داری.که من عمرمو بذارم به پات.. ..... این مرد هیچ حسنی برا من نداشته نه خرجمو درست حسابی میداد نه بالا سرم بود نه محبتی ازش دیدم. فقط دخترم میخاستم پدر داشته باشه . به خدا نقطه ضعف من فقط دخترمه الانم دلم میخاد پدر داشته باشه . اما پدر کی براش پدری کرده از 2 سالگی خودم تنهایی بزرگش کردم.من هیچ اقدام قانونی تا بحال انجام ندادم. فقط پیش یه وکیل رفتم . اما وکیل گفت بهتره توافقی جداشی و مهریتو ببخشی تا برا بچه اذیتت نکنه و بچتو بگیری.پیش مشاور رفتم مشاور گفت من هیچ وقت به کسی نمیگم با صراحت طلاق بگیر فقط چند راه جلوش میذارم تا خودش انتخاب کنه . اما به تو میگم حتما طلاق بگیر.
- - - Updated - - -
بزرگترین اشتباه من این بود که دوران عقد جدا نشدم و برگشتم. دومین اشتباهم این بود که باردار شدم. سومین اشتباهمم این بود که موقعی که رفت تهران و ما رو تنها گذاشت جدا نشدم. همه این اشتباهات جوونی منو خراب کرد . الان با 32 سال سن روحیم داغونه.وقتی برا دیدن دخترم میاد میبینمش مث این پسر مجردا میمونه اصلا بهش نمیاد بچه به این سن داشته باشه. از بس خوشه و بی مسوولیت. وقتی میاد و میره حالم خیلی بد میشه.امروز بهش پیام دادم که دیگه نیاد . این چند وقت خیلی حالم بدتر شده بود . خواهش میکنم به من بگید اگه دخترم پدرشو نبینه براش بد نیست.؟اگه رسمی طلاق بگیرم اینده دخترم خراب نمیشه؟ خیلی این دختر برا من مهمه. خیلی هم دلم براش میسوزه.
-
گاها متاسفم میشم از اینکه چرا توی ایران برای زنها ارزش قائل نیستند و همه جوره در حقشون ظلم میشه:47:
الان خانوم "مهسانه" واقعا در شرایط بدی قرار گرفته و جالبه که هیچ مرجع قانونی به طور صحیح از حقوق ایشون دفاع نمیکنه و اگر هم درخواست طلاق بدهند علنا هیچ چیزی بهشون تعلق نمیگیره
چرا ما خانوم ها حتی به خودمون هم رحم نمیکنیم؟؟؟؟!!!! با اینکه میدونیم داریم زندگی شخص دیگه ای رو خراب میکنیم باز هم با خودخواهی تمام فقط به فکر خودمون هستیم و اهمیتی به هم جنس خودمون نمیدیم؟؟؟؟ چه حالی بهمون دست میده اگه یکی یه همچین کاری با خودمون بکنه؟فقط یه لحظه بهش فکر کنیم...
من یه عقیده دارم اونم اینه که روزی که بفهمم شوهرم دنبال شخص دیگه ای رفته و اینطوری به شخصیت من توهین کرده مطمئن باشید کوچکترین زحمتی برای برگردوندنش نمیکنم و اونو به کسی میبخشم که ازم گرفته تش ... چون کسی که خیانت میکنه اول برای خودش ارزش قائل نیست پس چطور من براش ارزشی قائل بشم:81:
عزیزم من برای شما واقعا متاسف شدم و شرمنده ام که راه حلی برای مشکلتون ندارم چون هیچوقت کسی رو به طلاق تشویق نمیکنم... امیدوارم هرچه زودتر به سعادت واقعیتون برسید:72:
-
هم اوای عزیز ممنونم. میدونی این زندگی منو با خیلیا اشنا کرد . من با دخترای زیادی تلفنی صحبت کردم همه دوست دخترای شوهرم توی این چند سال بودند. شماره هاشونو از توی گوشیش برمیداشتم . همه تهران بودند. بعضیاشون خیلی مودب عذرخواهی میکردند و میگفتند که واقعا نمیدونستند که اون متاهله. یکیشون میگفت من بهش گفتم شناسنامتو حتما باید ببینم تا باهات ادامه بدم. میگفت بعد از اون دیگه خبری ازش نشده فهمیدم زن داره.. یکیشون وقتی فهمید زن داره گریه افتاد گفت من قصد ازدواج باهاش داشتم و اونو به مادرم معرفی کردم حتی با مادر شوهرت چند بار پارک رفتیم. یه بار مسافرت ما رو برد اونم با کلی اصرار من. از قبل هتل رزرو کرده بود . اونجا فهمیدم دوست دخترشم توی اتاق طبقه پایینی ست که با دوستش اومده بود. اون مسافرت خیلی برام سخت گذشت اما به رو خوذم نیاوردم . دختره میدید که این با زن و بچشه. شاید فکر کنید اشتباه میکردم ولی خودم شب توی ماشینش دیدمش. من توی هتل بودم از توی بالکن نگاه میکردم با هم رفتند بیرون تا نیمه های شب. فقط خدا میدونه چی به من گذشت. اما از همه اینا بدتر اون خانمه که باهاش صیغه ست. با اونم صحبت کردم میگفت اسلام گفته یه مرد میتونه چند تا زن داشته باشه. خلاصه اخر همه اینا این شد که بچه من بی پدر شد منم بیچاره شدم. اره زنها چرا به هم نوع خودشون رحم نمیکنند . مث مادر شوهرمم. اون زنه اون دختره. واقعا موندم الان با این زندگیم چکار کنم..........
-
سلام
با شما همدردی می کنم.واقعا از خواندن داستان زندگیتان قلبم به درد آمد.
به نظر من در مورد شما طلاق بهترین گزینه است.حتی برای آینده دخترتان هم بهتر است.
این دختر مگه الان چقدر پدرش را می بینه که بعد از طلاق نتونه ببینه؟ مگه چقدر الان براش پدری می کنه که بعد از طلاق پدری اش کمتر بشه؟
این دختر آیا نیاز به یک مادر شاد و سرحال ندارد؟
به نظر من شما زن جوانی هستی.شاغل هم هستی . یک مدتی دوندگی کن.حضانت دخترت را با سیاست بگیر!
اول اصلا حرف از طلاق نزن.اول با یک وکیل خبره مشورت کن.شاید لازم باشه مدارکی در مورد اینکه این آقا لیاقت حضانت فرزندش را ندارد جمع کنی. وقتی مدارک کافی جمع کردی و برنامه ریزی هایت را انجام دادی مساله طلاق را با قوت پیگیری کن!
دیگه امیدوارم بعد از طلاق شما و دخترتان روی خوش زندگی را ببینی.
باید حسابی به روحیه خودت و دخترت برسی.باید یه زندگی شاد و دونفره را به خوبی اداره کنی!
ان شاالله باید برای آینده دخترت هزاران برنامه زیبا بریزی!و جوانی ات را در جوانی دخترت مجددا ببینی!
دخترت در آینده خواهد فهمید که چه مادر فداکار و مدیر و محکمی داشته و یقینا به تو افتخار خواهد کرد!
راستی در زمینه اینکه فرزندان طلاق آسیب کمتری ببینند کتاب های خیلی خوبی هست.حتی می تونی از مشاوران هم بپرسی.
در هر حال اگر عاقلانه و منطقی طلاق بگیری و با سیاست و محکم و با روحیه زندگی ات را اداره کنی؛مطمئن باش دخترت نه تنها آسیب کمتری می خورد؛بلکه از تو درس های بسیار زیبا و مهمی یاد خواهد گرفت و ان شاالله با تجربه زندگی تو زندگی بسیار خوبی خواهد داشت!
دوست خوبم برایت از خداوند قادر عاقبت به خیری مسئلت می کنم:72::72::72:
-
شوهرم وضع مالی خیلی خوبی داره ولی نمیتونم ازش حقو حقوق بگیرم. هر چی داره به نام مادرشه. حضانت دخترمو شاید بتونم بگیرم ولی فک نمیکنم بشه ازش خرج بچه رو گرفت. الان چند ماهه هیچ پولی برا خرج دخترم نداده . فقط بعضی وقتا که میاد دخترمو ببینه یه بلوز یا شلوار یا یه مقدار بیستکویت و .... براش خریده بود. همین. کدوم قانون به من کمک میکنه. وکیل میگفت چون بعضی وقتا میاد نمیتونی ثابت کنی که شما رو ترک کرده. اصلا ثابتم کنم کدوم قانون به نفع منه. کدوم قانون حق ما رو ازش میگیره.
-
مهسانه جان،
اگر می تونی با کمک یک مشاور حضوری، اگر نه با مطالعه و کمک دوستان تالار و تلاش خودت، بشین کامل در مورد مزایا و معایب موندن تو این زندگی فکر کن و تحلیلش کن.
بعد تصمیم بگیر می خوای چیکار کنی.
همونطور که وکیل به شما گفته متاسفانه خیلی چیزها را قانونا نمی شه اثبات کرد و فقط خودت را فرسوده می کنی.
شوهر شما در صورت جدایی چیزی به شما نمی ده (اینطور که گفتید)
در حال حاضر هم که نهایت حضورش به ماهی یک بلوز و چند تا بیسکوئیت ختم می شه.
این همه فشاری که به اعصاب و روان شما می آد، آرامشتون که به قول خودتون با اومدن رفتنش به هم می ریزه و ... آیا به چند تا بیسکوئیت می ارزه؟
البته شما چند پست نوشتید و به این زودی نمی شه قضاوت کرد.
شاید بهتر باشه یکبار جدی باایشون صحبت کنید و اگر هنوز نظرشون روی جدایی هست بعد در موردش مشورت بگیرید.
-
وقتي براي وجود خودت ارزش قائل نيستي هر چي سرت مياد حقته
وقتي مشاوره رفتي
جوابتو داده
زندگيتو ميبيني
نميدونم چرا دس دس ميكني
فقط اومدي اينجا اعصاب ما ر بهم بريزي /؟
-
منم با نظر پریا موافقم اومدی اینجا واسه چی؟>
این تالار هیچوقت پیشنهاد طلاق نمیده ولی تو این مورد خاص داری میبینی همه میگن جدا شو و زندگی و بچه تو از دست آدمهای هرزه نجات بده
گفتی ما زنها به همدیگه رحم نمیکنیم درسته منظورت اون زن و دخترای فاسد و مادرشوهرته درست گفتی
ولی مگه شما به خودت و بچه ت رحم کردی که زنهای غریبه به شما رحم کنن
حقوقت هرچقد کم باشه مگه الان شوهرت زندگیتو تامین میکنه که میترسی از خرج و مخارج؟
یا واقعا هنوز دوسش داری و کتمان میکنی ؟
-
متاسفم. من نیومدم اعصاب شما رو خراب کنم. من الان مث زن طلاق گرفتم. طلاق گرفتن برا من که اون راضیه و بچه هم بهم میده مث اب خوردنه. یک ماهه اسمش از شناسنامم پاک میشه. من نگران دخترمم. الان 7 سالشه. چه جوابی دارم بهش بدم. چند وقت پیش که پدرش یه شب اومد پیشش از خوشحالی نمیدونست چکار کنه. من دیروز به شوهرم پیام دادم دیگه نیاد. حالا موندم دخترم چقد اسیب میبینه.وگرنه اون مرد برا من خیلی وقته مرده...
-
س
من والا با این وضعی که الان دارم شاید اگه جای شما بودم هم همینقدر میترسیدم.
ولی خب الان که از دور نیگا میکنم فک کنم اتفاقا اگه دخترتون یکمی بزرگتر شه اینطوری بیشتر اسیب میبینه.
به هر حال یه روزی به سنی میرسه که ببینه و بفهمه معنی و مفهوم پدر اون چیزی که میدیده نیس!!! فقط اونطوری یه شخصیت ضعیف از شما تو ذهنش میشینه که تا حالا همچین مردی رو تو زندگیتون نگه داشتین!
خب شما طلاق بگیرین.بعد بگین هفته ای یه بار بیاد ببینه دخترتونو بازم! نمیشه؟؟
-
طلاق گرفتن شما و ارتباط دختر و پدرش دو مقوله جداست.
طلاق گرفتن یعنی جدایی شما از همسرتون. اما اون مرد تا ابد پدر این دختر هست.
قرار نیست همدیگه را نبینند. ولی وقتی شما جدا بشید، آرامش بیشتری دارید. مادر سالم تر و بهتری خواهید بود.
مادری که خودش داره هر روز این همه تحقیر و شکنجه روانی را تحمل می کنه و هر بار با اومدن و رفتن اون مرد یکبار دیگه تمام روح و روانش به هم می ریزه و برمی گرده سر پله اول،
می تونه مادر خوبی باشه؟
پدر که وضعیتش معلومه. در همین حالت هم مثل یک پدر طلاق گرفته داره با دخترش برخورد می کنه.
نهایت یکی دو سال دیگه، دختر شما با بزرگتر شدن، مدرسه رفتن و دیدن زندگی اطرافیانش، متوجه همه چیز می شه.
همین حالا هم مطمئنا با دیدن زندگی دوست و آشنا می دونه که زندگی خودش نرمال نیست.
شاید یک شب اومدن پدر این امید را بهش می ده که زندگی ما هم مثل دوستانم شده و پدر و مادرم کنار من هستند و فرداش همه این امیدها سراب می شه.
اثرات این امید و سراب بدتر از دونستن واقعیت براش نیست؟
طلاق که بگیری می تونی با کمک یک مشاور همه چیز را براش توضیح بدی که چرا شما جدا زندگی می کنید
و بعد هم طبق همون قوانین جدایی و ... پدرش هفته ای یکبار بیاد دخترش را ببره بیرون گردش و همدیگه را ببینند یا اگر به توافق رسیدید و اطمینان داشتی یک شب خونه مادربزرگش بمونه و ....
شما قراره طلاق بگیرید، نه دخترتون.
-
به نام خدا
سلام
مهسانه خانم! به همدردی خوش اومدید. قبل از هرچیزی اگر در بیانم تندی احساس کردید عذر میخواهم ولی اینو بدونید که تنها راه چاره ، تحمل تلخیهایی است که شما از آنها به دلیل انفعال شدیدتان پرهیز کرده اید ولی در چرخه زندگی ، تلخیهایی از نوع دیگر را با کمال رضایت دارید نوش جان میکنید و اگر بر همین روش ادامه دهید تلخیهایی به مراتب بدتر در انتظارتان خواهد بود! پس همتی کن تا فرجی شود
هر چند توضیحاتتان بسیار ناقص است و جای سوالات زیادی دارد اما در همین مختصر نوشتارتان انفعال شدیدا موج میزند!
چون در حال حاضر وقت کافی ندارم فهرست وار عرایضم را مینویسم. امید که در فرصت بعدی بتوانم به تاپیکتان سر بزنم تا شاید بتوانم کمک بیشتری بنمایم.
و اما.....
1- موضوع اصلی شما همسرتان و ادامه یا قطع زندگی با او نیست بلکه اصلی ترین مشکل شما رفتار و افکار منفعلانه شما نسبت به خود و روابطتان با محیط خارج است. که قطعا در سایر ارکان زندگیتان نیز نمود خواهد داشت.
2- مقالات رفع مشکل منفعل بودن را که در این سایت فراوان است حتما مطالعه بفرمایید.
3- شما مادر کودتان هستید نه خدای او پس در حد یک انسان دیگر که انسان است و محدود و در عین حال مادر او نیز هست نقش ایفا کنید نه بیشتر!
4- خداوند در قرآن چنین فرموده که "عزت برای خداست و برای رسولش و برای مومنین" پس تو نیز ای بنده خدا چون خلیفه خدایی بر روی زمین ، عزت برای توست سپس برای دیگرانی که مومن به خدایند. این کلام یعنی اول انسان موظف به حفظ عزت انسانی خویش است سپس در مرحله بعد رعایت عزت دیگری. چه بسا عزتمندی شما باعث رشد و نمو عزت فرزندتان و هر آنکس که بخواهد در زندگی شما باشد خواهد شد.
5- همیشه حضور کرکسها در جایی دیده شده که فرآیند مرگی در حال وقوع هست. پس اگر میخواهید کرکسهای اطراف همسرتان را دور کنید اول باید خود را به سمت زندگی پر امید و روشنایی بخش سوق دهید ، آن زمان هست که خود به خود کرکسهای اطراف ناپدید خواهند شد.
تا فرصتی دیگر دعا گوی شما در راه رشد و بالندگی روز افزونتان هستم.
.
در پناه حق.
-
ممنونم از همه دوستانی که نظر خودشونو گفتند. این چند روز خیلی جدی تر به زندگیم و ایندم فکر کردم.
-
انسان و آدمي اول از همه بايد خودش به خودش احترام بزاره زشت زيبا بي سواد باسواد هر چي كه باشه وقتي خودت به خودت احترام ميزاري اين انرژي از تو به ديگران ساطع ميشه
اشتباه اول شما عروسي با مردي بود كه منفعل و زودباور (البته با اراده ضعيف ) اشتباه دومت به دنيا آوردن فرزند بود و اشتباه سومت موندن تو اين وضعيته .
نگران فرزندتي؟
خب اين نگراني رو با پدرش در ميون بزار حتي صداشم ضبط كن كه درآينده برا دخترت بزاري
اگه قبول كرد كه پيششما برگرده كه هيچي اگه نه حقوق قانونيت رو بخواه و با يه وكيل مشورت كن به علت عسر و حرج مي توني راحت طلاق بگيري
مطمئن باش اونم دنبال دردسر نيست و دخترت رو بهت ميده فقط نزار اون رو ببينه
عزيز من وقتي خودت به فكر خودت نيستي توقع داري بقيه باشن؟
توقع داري شوهرت باشه ؟
-
سلام
شما باید بیشتر در مورد زندگی تون و ارتباط با شوهرت بگی
وقتی شوهرتون میاد خونه با شما چطور رفتار میکنه؟ باهات حرف میزنه؟ دوستانه و مهربون باهات حرف میزنه ؟یا طلبکار هست و کم محلی میکنه؟ جلو دخترتون چطور با شما بر خورد میکنه ؟
دست خالی میاد خونه؟ برا دخترش چیزی می گیره؟ برا شما میگیره ؟ اگه چیزی ازش خواسته باشی وقتی میاد با خودش میاره ؟
اگه کاری داشته باشید براتون انجام میده؟
شما چط.ور باهاش رفتار میکنی ؟ از امدنش خبر داری ؟ یا سر زده میاد / وقتی میاد استقبالش میری؟ ازش پذیرایی میکنی؟ مشکلاتت را بهش میکی؟
ارتباط ج .... با هم برقرار میکنید ؟
چرا با خانوناده اش اختلاف داری؟ تو مراسم ها و برنامه های خانوادگی (تو فامیل خودت یا شوهرت) با سه نفری میرید ؟ یا دو نفری با دخترت یا اصلا مهمونی نمیرید؟
-
از وقتی من برگشتم شهرمون فقط چند بار اومده اونم به فاصله های ماهی دو یا یک بار و وقتی میاد بین ما هیچ بحثی نیست و به خاطر دخترم معمولی رفتار میکنیم. اون به من هیچ کاری نداره حتی حالمم نمیپرسه همونطور که گفته بودم گاهی برا دخترم لباسی یا خوراکی میاره.و کلا به یک شبانه روز حضورش توی خونه نمیرسه و میره. قبل اومدنش خبر میده . منم باهاش معمولی رفتار میکنم. شوهرم چند ساله با خانواده من قطع رابطه کرده بخاطر همین مشکلاتمون. خانوادشونم اهل رفت و امد و مهمونی نیستند. کار ما ازین حرفا گذشته که بخاد درست بشه.درست شدنی نیست. طلاق رسمی باید بگیرم. همونطور که دوستان گفتند این پدر به درد دخترم نمیحوره نداشتنش براش بهتره. فقط ایکاش میتونستم حقو حقوقمو لااقل نصفه نیمه ازش میگرفتم
-
کاش همون شب که تو هتل با یه دختر دیدیش یک اقدام جدی میکردی
آخه این همه بی احترامی و بازم سکوت؟!!
به نظر من بعضی وقتا لازمه که آدم به خاطر غرورش منافعش رو زیر پا بذاره.
درست نمیگم دوستان؟؟
-
سعی کنید مادر خوبی برای فرزندتون باشید.و فرزندتون رو خوب تربیت کنید.(از مشاور برای تربیت صحیح فرزندتون کمک بگیرید تا گرایش به خانواده پدرش پیدا نکنه) باید به نظر من از خیلی وقت پیش به این فکر می افتادین که جدا شین
طبیعه که فرزند معصوم شما با دیدن پدرش خوشحال بشه.
ولی این مرد و خانوادش اصلا ارزش شما رو ندارند.