نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
من 22 سالمه و هیچ خاستگاری ندارم و تا حالا چند تا خاستگار داشتم که خیلی به درد نخور بودن مثل معتاد اینا.و اینکه اخیرا احساس میکنم یکی ازم خوشش میاد اما نمی دون چطور تشخیص بدم یا باید چیکار کنم ؟اگه بهم شماره داد چه عکس العملی نشون بدم البته اگه اشتباه فکر نکرده باشم؟خواهش می کنم جواب بدید؟
چرا هیشکی جوابمو نمیده کمککککککککککککککککککککککک کککککککک خواهشا جواب بدید:54:
سلام دوست عزیزم.نقل قول:
من 22 سالمه و هیچ خاستگاری ندارم و تا حالا چند تا خاستگار داشتم که خیلی به درد نخور بودن مثل معتاد اینا.و اینکه اخیرا احساس میکنم یکی ازم خوشش میاد اما نمی دون چطور تشخیص بدم یا باید چیکار کنم ؟اگه بهم شماره داد چه عکس العملی نشون بدم البته اگه اشتباه فکر نکرده باشم؟خواهش می کنم جواب بدید؟
من هم تقریبا تا سن 22 سالگی خواستگار خاصی نداشتم.
و به نظرم خیلی هم غیر طبیعی نیست. سن ازدواج رفته بالا. شما هنوز خیلی فرصت ها داری.
خواستگار داشتن و نداشتن دخترا مثل چشم و هم چشمی مال و اموال میشه بعضی اوقات.
به بعضی دخترای اطرافت نگاه نکن که ادعا میکنن از 14 سالگی خواستگار دکتر ومهندس و ... داشتن.
عده معدودی ممکنه راست بگن.
این یه واقعیته که بعضیا عقده هاشون رو با خالی بندی در این موارد تخلیه میکنن.
اینا رو گفتم چون احساس کردم این رو یک مشکل یا یک خلا میبینی در زندگیت.
خواستم بگم دیدت رو عوض کن و اینجوری ببین که مهم نیست آدم چند صد تا خواستگار داشته باشه! مهم اینه که فردی که به صلاحت هست سر راهت قرار بگیره. چه بسا خانمایی که یه خواستگار داشتن و ازدواجشون هم با موفقیت بوده و خوشبخت دارن زندگی میکنن.
-----------
در مورد شخصی که میگی فکر میکنی بهت علاقه منده، راستشو بخوای نظر شخصی من اینه که هر گونه حرکت یا عملی از سمت شما، به ضرر شما تموم میشه.
دلایلش رو نمیخوام بشمرم برات.
ولی هم دلایل فرهنگی داره، هم دلایل احساسی، هم تجربیات اطرافیانم اینو به من نشون داده.
پس شما هیچ کاری لازم نیست انجام بدی.
بعد یه مطلب دیگه، واقعیت اینه که هر احساس و علاقه ای، احساس و علاقه ی مد نظر ما نیست.
ممکنه پسری به شما علاقه مند بشه و شما حس کنی. و حتی مستقیما بیاد بهت بگه. اما نیت و قصد اون پسر رو هیچ کس جز خودش نمیدونه.
فقط یک راه هست برای اینکه بتونی بفهمی علاقه ش پاک هست و در آینده در مسیر ازدواج میفته یا نه.
و اون اینه که ازش بخوای تحت اطلاع خانواده ها ادامه بدید.
اگر ایشون اقدام کرد، و از شما خواستگاری شخصی کرد، خیلی محترمانه میتونی بهش بگی که به روابط و مدت زمان آشنایی فقط در چارچوب خانواده ها مقیدی.
اگه برای ازدواج خواهان شما باشه، چه بسا خوشحال هم میشه.
اما اگه برای قصد دیگه ای پا پیش گذاشته، یا هنوز دو دله، یا ... بدون که یه جای کار میلنگه.
امیدوارم که زندگی خوبی داشته باشی:72:
ممنون دختر مهربون که واقعا مهربونی
اما مشکل من اینکه تو فرهنگ ما سن بالا ازدواج نمی کنن و هم سن هام واز خودم کوچکتر ها ازدواج کردند ونیش کنایه می شنوم و احساس حقارت شدیدی در این رابطه دارم که غیر قابل وصفه.
در مورد اون پسره هم می تونم بگم که خیلی بهم نگاه و توجه داره اما من اصلا به روم نمی ام اما می ترسم فکر کنه که مغرورم و کلا ول ام کنه. می گن بهش چراغ سبز ازدواج نشون بدم تا بدونه قصد ازدواج دارم و یا تور اش کنم اما بلد نیستم خیلی خجالتی ام کمکم کنید خواهش میکنم کمکککککککککککککککک:203:
- - - Updated - - -
:54::54::302:
- - - Updated - - -
چرا کسی تاپیک منو نمی خونه کمککککککککککککککککککککککک ککککککککککککککککککککککککک ککککککککککککککککککککککککک ککککککککککککککککککککککککک ککککککککککککککککککککککککک ککککککککککککککککککککککککک کککککک
کمککککککککککککککککککککککک کککککککککک
اولا سن شما نه تنها برای ازدواج بالا نرفته بلکه تازه از دید بیشتر جامعه براتون زوده
دوما تعداد خواستگار مهم نیست مهم کیفیت خواستگار هست
زن داداشای من اولین خواستگاراشون برادرای من بودن حالا یکی تو سن ۱۸ سالگی یکی تو سن ۲۵ سالگی
هردوشون هم زندگی خوبی دارن
به حرف مردم توجه نکن مردم خیلی حرفا میزنن شما که نباید بر اساس حرفای اونا زندگی کنید
بعضی وقتا مجرد موندن بهتر از ازدواج بد هست
سلام.
بی همدم خانم...
خوبی؟
گفتی چند تا خواستگار داشتی ولی مناسب نبودن.
خب به نظرت چرا مثلا یه معتاد میاد خواستگاریت؟ دلایلش به نظرت چی هستن؟
سلام پوه جان ممنون که جوابم را دادین
اینکه اونهایی که معتاد اینا بودن داداش های دوستم اینا بودن که معرفی کرده بودن نمی دونم شاید فکر می کردن من خیلی به سازم .خیلی افسرده ام ، خیلی دوست دارم ازدواج کنم احساس تنهایی و بلاتکلیفی دارم و هیچ هدفی ندارم خیلی دل شکسته ام کاش تو تایپیک مشکلات فردی قسمت حق تصمیم گیری ندارم رو بخونید خیلی چیزا در مورد زندگی ام اونجا نوشتم تو رو خدا جواب بدید چیکار برای داشتن خاستگار بکنم؟؟
:54::302:
- - - Updated - - -
سلام پوه جان ممنون که جوابم را دادین
اینکه اونهایی که معتاد اینا بودن داداش های دوستم اینا بودن که معرفی کرده بودن نمی دونم شاید فکر می کردن من خیلی به سازم .خیلی افسرده ام ، خیلی دوست دارم ازدواج کنم احساس تنهایی و بلاتکلیفی دارم و هیچ هدفی ندارم خیلی دل شکسته ام کاش تو تایپیک مشکلات فردی قسمت حق تصمیم گیری ندارم رو بخونید خیلی چیزا در مورد زندگی ام اونجا نوشتم تو رو خدا جواب بدید چیکار برای داشتن خاستگار بکنم؟؟
:54::302:
ببین اولا شما چرا به نیش و کنایه توجه می کنید؟ آدمی که اینقدر بی شخصیت ، اینقدر بی فرهنگ و اینقدر سطح پایین در حد دویست سال پیش فکر می کند که به یک دختر بیست و دو ساله می گه چرا شوهر نکردی یا می گه سنت زیاده ارزش فکر کردن نداره چه برسه به اینکه بخواهی به خاطرش اعصابت را به هم بریزی و عقده حقارت داشته باشی. عزیزم مشکل شما اینه که خودت را محدود کردی به همین چندتا آدمی که دور و برت هستند . الان کل کشور را نگاه کن. الان دخترها در هر جا دیگر برای خودشان هویت و هدف و ارزش دارند. مثل هزار سال پیش نیست که تنها راه زندگی دختر شوهر کردن باشه !!! الان دخترها با اعتماد به نفس زیاد دنبال کسب هویت و موفقیت هستند تا موقعیت های بهتر ازدواج را داشته باشند.
آن وقت شما اینقدر خودت را محدود کرده ای و گول حرف مردم حسود را می خوری و احساس حقارت دارید ؟ مشکل شما ازدواج نیست. مشکل شما جهان بینی شماست. اینقدر خودت را به آدم های اطرافت و فرهنگ قوم و فامیلت محدود نکن و به جهان وسیع هستی نگاه کن.
شما باید خودت را بسازی و برای ازدواج آماده کنی و بعد ازدواجی مناسب داشته باشی. اولین قدمت هم این است که به خودت بگویی من فریب آدم های بیکاری که تنها سرگرمی شان غیبت و فضولی در کار دیگران است نمی خورم و به هدفی فکر می کنم که برای آن خلق شده ام و حتی ازدواج کردن من هم برای رسیدن به آن هدف است.
سلام عزیزم ممنون که جوابم رو دادین اما متاسفانه باید بگم که هم سن و سالهای من بیشترشون ازدواج کردن و فرهنگ شهرها متفاوته و هر کی با آداب و سوم خودش مقایسه میشه نه کل کشور، و اینکه هدف خاصی ندارم که بهش برسم که با اون سرم گرم بشه و بیکارم. و هر چه قدر تلاش میکنم هیچ خاستگاری ندارم خوب حالا باید چیکار کنم؟ برای داشتن خاستگار چه کارهایی موثر هست؟ اجتماعی هم هستم اما به نظم قیافه برای پسرها خیلی مهمه ، خیلی افسرده و دلگیر و سر در گمم.خیلی خیلی خیلی .:54:
:310:
دوست عزیز من به عنوان یه پسر 23 ساله که تو ایران زندگی میکنم بزرارید یه حرف بهتون برادرانه بزنم
الان در جامعه ی امروزی ازدواج اولویت اول دخترا نیستش بلکه اونا هم دوست دارند اول درس بخونن و به استقالال برسند بعد ازدواج کنند پس سن 22 سالگی تازه شروع به استقلال میتونه باشه پس هیچگونه نگرانی نداره
به خدا قسم آددم میتونه پشتوانه هایی برای خودش تو دوران مجردی بسازه که تو دوران ازدواج دیگه نمیشه بسازه و شما هم دختری و باز چه بهتر
الان در حال حاضر بهترین دوران برای شکوفایی شخصیتی شماست
برای چیزهایی که تو زندگی خودش می آید دیگه وقت تلف کردن نداره یه مثال بزنم
الان ساعت 10 شبه و شما تو خونه نشستید با خودتون میگید فر دا صبح اول میرم حمام بعد 1 ساعت درس می خونم و بعدش میرم دانشگاه
ببینید شما 2 تا از کارهای فردا رو همین الان ساعت 10د شب هم میتونید انجام بدید دید
این یعنی یعنی به انتظار نشستن وقت ، تلف کردن وقت هست
با این که اصلا به چرندیاتی مثل قسمت اعتقاد ندارم ولی میتونم بگم که شما شخص مورد علاقتونو پیدا می کنید و یا اصلا پیدا کردید ولی جدی نشده
در ضمن فقط یه نکته رفتار اجتماعی خودتونو تغیرر بدید هر چی که بودید چون درسته که از نگاه اجتماعی مردها میان خواستگاری و طرف رو انتخاب میکنند اما پست صحنه این دختران هستند که قدم بر میدارند
پس خواهر گلم اصلا نگران بالا رفتن سنت نباش////
فرهنگ شهر شما همه زندگی شما نیست. اینقدر خودت را محدود نکن به فرهنگ شهرت. ارزش های خودت در زندگی چیست ؟
ببین من خودم کوچه خودمان را مثال می زنم تا دستت بیاید اوضاع شهرمان چگونه است. من همسایه قبلی مان چهار دختر داشت که همه شان از هفده سالگی به سراغ دوست پسر می رفتند و ... حجابشان هم که نگویم بهتر است . تنگ ترین و کوتاه ترین لباس ها و بدترین آرایش ها .
یک نفر دیگر در کوچه ما همه دخترهایش بی حجاب هستند و در عروسی ها خواهر زن ها با لباس شبی که بسیار باز است می آیند جلوی داماد جدید که شوهر خواهرشان است. تازگی ها هم که توی حیاطشان سگ دارند و ...
همسایه دیگر پسرها همه معتاد . دخترها همه بسیار بی حجاب و همه طلاق گرفته. تازگی ها هم به کارهایی رو آورده اند مثل مشروب خوردن در دوبی و ... خلاصه این بچه ها کاری کردند که والدین هر دو مردند. دختری که همسن من بود رفت زن دوم یک مرد شد که متاهل بود.
همسایه دیگری داریم که آنها هم راحت در عروسی مشروب می خورند.
خوب حالا از محرم بگویم که همه زن ها با حجاب های افتضاح در مراسمی که رسما با عنوان مذهبی برگزار می شود دنبال دسته ها راه می افتند و تمام خیابان پر می شود از زنانی که در عاشورا آرایش های غلیظ و روسری های نصفه همراه با مدل های عجیب مو و ساپورت و شلوار چسبان و مانتوی کوتاه . ایضا همراه با دوست پسر ها. باور کن هر جا دسته است دیگر دلم نمی خواهد بروم که این صحنه های کریه را ببینم.
تو گفتی فرهنگ شهر ما این است و هر کس با فرهنگ خودش زندگی می کند. حالا من از تو سوال می کنم : من آدم خیلی مومنی نیستم. اما مسلمان هستم و نمی توانم این کارها را انجام دهم مشروب بخورم با سر و وضع آنچنانی بگردم و فیلم های مزخرف ماهواره را نگاه کنم. به خاطر همین هم از نظر خیلی ها یک دختری هستم که هیچی از زندگی نمی فهمد و نیش و کنایه حتی از اقوام خود شنیده ام.
این شهر من است و این فرهنگی است که هر جایش بروم از کتابخانه و دانشگاهش بگیر تا مراسم مذهبی و سینه زنی اش همین است.
تکلیف من با فرهنگ شهرم چیست ؟
می خواهم شما که اینقدر دغدغه فرهنگ شهر خودت را داری یک جواب قانع کننده و خوب به من بدهی.
- - - Updated - - -
ممنون نوپو و مداسو که جوابم رو منطقی دادید
البته نوپو من جوابی برای سوالتون پیدا نکردم .خیلی سوالتون جالب بود تا حالا بهش فکر نکرده بودم.البته می خوام یه کم شرایطم رو بگم و اینکه چه خاستگارهایی داشتم:
من درسم رو تموم کردم و لیسانس دارم البته تازه تموم کردم. و سطح خانوادگی مون از لحاظ تحصیلات خیلی بالاست واز لحاظ مالی متوسط هستیم.من توقعم کمه از همه لحاظ اما می خوام یه لیستی از خاستگارام براتون بنویسم :
1-تو بانک منو دیده بود و خیلی مزاحم بود و از اول همش بهم دروغ میگفت حتی سن و شغل اش رو که بعدا فهمیدم خلافکاره بهش جواب منفی دادم وبه زور دست از سرم برداشت و راحت شدم
2- بیکار بود و می گفت که سه بار تو عروسی اینا مشروب و الکل خورده و موقعی که عصبانی میشد وسایل پرت میکرد در ضمن اینم بگم اسم هر شهری که میومد چندتا از دوست دختراشو بهم معرفی میکرد که مال اون شهر بودن راستی ازم قول می گرفت که به خانواده ام نگم که سیگاریه که البته من تو همون صحبت اول جواب منفی رو به خواهرش گفتم.
3- کارش خوب بود اما مشروب خورده بود.و شرایطمون هم جور نبود که من از مشروب خوار شدیدا می ترسم به خاطر همین بهش جواب منفی دادم.
4- درامدش خیلی کم بود و میگفت باید با پدر و برادر و مادر و خواهر مطلقه اش باید توی یک اتاق و خونه زندگی کنم و خودش بره جنوب کار کنه و هر چند ماه یک بار میاد خونه وتحصیلاتش زیر سیکل بود.و اینکه اگه کار جنوب جور نشد بریم روستا و آقا چوپانی کنند وهزینه زندگی رو تامین کنند.
5- نقاش بود و از همون صحبت اول ازم می خواست که تلفنی س ک س کنیم و حرفهای بسیار جلفی میگفت که ترسیدم و به خانواده اش گفتم و جواب منفی دادم و تحصیلاتش هم تا ابتدایی بود
6- دیپلم ردی بود اما خانواده خوبی داشت و قرار شد به همراه خواهراش منو ببینن که خواهراش پسندیدند اما خودش نپسندید و من کلی ضربه روحی شدم و تا یه هفته گریه کردم.
خیلی از مطالب روانشاسی برای جذب خاستگار رو خوندم اما جواب نمیده.و اینکه من کار نکرده ندارم که سرم بهش گرم کنم و دنبال اهداف و شخصیتم برم یدونید به خاطر اینکه درسم تموم شده و اصلا قص ادامه تحصیل ندارم چون از درس زده شدم و توان ادامه تحصیل رو ندارم .اما در مورد کار پارتی میخواد که من ندارم.پس کاری هم در کار نیستو تو خونه بیکارم. و خیلی احساس تنهایی میکنم و احساس بی هدفی و پوچی.:54::325:
چرا دوستام اون همه خاستگار دارن و همشون دارن ازدواج می کنن احساس میکنم خیلی زشتم و یا خیلی بد تیپم دارم کلا اعتماد به نفسم رو از دست میدم مگه من چمه که کسی منو نمی خواد.
از خودم متنفرمممممممممممممممممممم ممممممممممممممم
به نظرم زیبایی خیلی مهمهه خیلییییییییییی
- - - Updated - - -
سلام نوپو جان ممنونم که جوابم رو دادید و خیلی هم تشکر دارم که تاپیک منو خوندید
از وقتی اومدم تو این سایت احساس با ارزش بودن میکنم چون کسی هست که تاپیکم رو بخونه و من رو بفهمه.
حرف شما رو کاملا قبول دارم نوپو .راستش هیچ جواب قانع کننده ای برای سوالت پیدا نکردم.:303:
با توجه به پست قبلم ازت می خواهم که :
به خاطر اینکه فکر می کنی دیگران ازدواج کرده اند و شما نکرده ای خودت را سرزنش نکن و مبادا به خاطر این احساسی که داری خواستگاری نامناسب را قبول کنی و یا بدون فکر با کسی ازدواج کنید.
دوم : شما اگر می خواهید ازدواج کنید باید با آدم های مناسب رفت و آمد کنید. گفتید دوستان شما برادران معتادشان را معرفی کرده اند. من فکر می کنم شما در محیطی قرار گرفته اید که نامناسب است. اگر در شهر شما انجمن خیریه ، فرهنگسرا ُ، باشگاه ورزشی با محیط مناسب ، انجمن های علمی یا زیست محیطی یا هر انجمن مناسب دیگر و خلاصه محیط های سالم برای فعالیت اجتماعی وجود دارد به این مکان ها بروید و با آدم های بهتری ارتباط برقرار کنید که خانواده خوبی هم دارند. دوستان شما باید بهتر از این باشند.
شما با توجه به اینکه پدرت را از دست داده ای باید بتوانی مستقل باشی و اگر شده ماهی صدهزار تومان هم درآمد داشته باشی یا اگر نمی توانی ماهی بیست تومان هم که شده پس انداز کنی. شما نباید به فکر این باشی که حتما مرتبط با رشته ات کار پیدا کنی. هر شغلی که مناسب شان شما باشد و در آن از دختر بودن شما سوءاستفاده نشود قبول کن حتی اگر درآمدش کم باشد. یادت باشد باید برای خودت پشتوانه مالی درست کنی. بعد ازدواج.
اول اینو بگم که خواستگارات هرکدوم در نوع خودشون آدم های جالبی بودن. اینو دارم جدی می گم.
دوم اینکه گذشته از مناسب یا نامناسب بودن این آدمها، شما این همه خواستگار داشتی؛ پس چرا می گی خواستگار ندارم؟ بعدشم به همین بهانه دلیل می تراشی که زشتی و چون زشتی از خودت متنفری و... نه نداشتن خواستگار دلیل بر زشتیه و نه زشتی ظاهری دلیلی واسه تنفر از هرکسی یا چیزی!
سوم اینکه خوب ازدواج کردن مهمه نه زود ازدواج کردن.
درمورد خواستگار پیدا کردن هم، چجور آدمی هستی؟
مذهبی؟ توی گروه های خیریه عضو شو. شهرتون نداره؟ برو بسیج. هلال احمر...
اجتماعی؟ بیشتر تو مهمونیا شرکت کن. هرجا هر مراسمی هست پاشو برو. هم خوش می گذره هم دیده می شی.
اهل ورزش؟ برو باشگاه. توی اکیپ های ورزشی(مثلا کوهنوردی) عضو شو. حداقلش اینه که دوستای تازه ای پیدا می کنی که برادرای بهتری دارن.
هنرمند؟ برو کلاسای هنری. فرهنگ سراها... آموزشگاه ها...
کلا بیکار نشین تو خونه. هم حوصلت سر میره و کارت میشه فکر کردن و غصه خوردن هم عمرت به بطالت می گذره. تازه نمیشه که عین دخترای آفتاب مهتاب ندیده بشینی تو خونه تا فرشته اقبال در بزنه که:tennis:
سلام ممنون مهستی جان و نوپو که جوابم رو دادید .یک دنیا تشکر
جواب هاتون واقعا منطقی و مناسب بودن .چند وقتیه می خوام برم دوره ی آموزشی.علاقه هم دارم. اول برای بافتن فرش ثبت نام کردم اما خبری نشده و هر چی پیام اینا میدم میگن هر وقت جور شد خودمون بهت خبر میدیدم.و قرار بود فرش بیارم ببافم به خاطر پشتوانه مالی اما می گن برای چشم ضرر داره.
متاسفانه شهرمون موسسه خیریه نداره وگرنه خودم خیلی علاقه دارم و در مورد ورزش می خوام بگم که هزینه می خواد که ندارم.و خونه مون هم به ورزشگاه دوره.
نوپو واقعا ممنونم ازت به خاطر راهنمایی ات خیلی منطقیه و خوبه.می دونید سال پیش می خواستم با اونکه نوشته بودم: باید می رفتم با بابا و مادر وخواهرش اینا تو یه خونه زندگی کنم و یا بریم روستا و ایشون چوپانی کنند ، به خاطر نداشتن خاستگار ازدواج کنم که مادرم نذاشت و مخالفت کرد و گفت صبر کن و من هم به حرفش گوش کردم.
من تو بسیج اینا فعالیت دارم و رفتار اجتماعی ام با دخترها و زن ها خوبه اما وقتی یه پسری بهم نگاه میکنه خیلی خجالت میکشم طوری که بهش پشت می کنم و نمی تونم نگاهش کنم.
دوست های خوب هم دارم اما منو معرفی نمی کنن می دونید چیه من چند بار خودم به چند تا از دوستام گفتم که منو برای داداششون معرفی کنند اما اونا گفتن برادرمون خودش دوست دختر داره و یا کارمند می خواد و کلی بهانه آوردند.
فامیلمون هم پسر خوب هست اما خودشون دوست دختر دارن و اصلا به من توجه ندارن .
من خودم فرد مذهبی هستم و چادری هستم.
اما علت انتخاب نشدنم نمی دونم چیه؟ میدونید شهر ما اکثر دخترها دوست پسر دارن اما من وجدانم قبول نمی کنه و اینکه اعتماد به نفس ام رو از دست دادم و هر وقت آینه نگاه میکنم افسرده میشم
وقتی میرم بیرون به جای روحیه گرفتن ، افسرده میشم چونکه خیابون پر از دخترهای خوشگله و من احساس ضعف می کنم و قدم هم بلنده اکثرا با پسرها هم قدم و یا ازم کوتاه هستن .آخه. کی از یه دختر گنده خوشش میاد همه دختر های ظریف رو دوست دارن.:54:
راستی یه مدتیه یه پسره خیلی نگاهم میکنه احساس میکنم ازم خوشش میاد به نظرتون باهاش چطور برخورد داشته باشم؟؟ بهش بفهمونم که منم ازش خوشم میاد؟ خیلی فکرم بهش مشغوله رفتارهاش خیلی خاصه و نمی دونم با همه اینطوره یا فقط با من؟:43: از وقتی بهم نگاه میکنه تا حدودی امیدوار شدم
منتظر راهنمایی تون هستم.:103:
این پسر چه ویژگی هایی داره؟شغل؟خانواده؟کجا همو می بینید؟
سلام فرهنگ عزیز. ممنونم که جوابم رو دادین. مغازه دارن سر کوچه مون اونجا منو میبینه.با برادرش اونجا کار میکنن.در مورد خانواده اش چیزی نمی دونم. اما خودم احساس میکنم ازم خوشش اومده مثلا اون روز نگاهم کرد اما من خجالت کشیدم و رومو برگردوندم و اومدم خونه کلی حرص خوردم که چرا اونطوری برخورد کردم هر بار تصمیم می گیرم منم بهش توجه کنم اما خجالت نمی زاره.دائما با خودم درگیرم که الان در موردم چه فکری میکنه ، و یا نکنه از فلان رفتارم خوشش نیاد و ...:43:
مادرم میشناسدش همیشه ازش تعریف میکنه و خیلی با مادرم اخلاقش خوبه وباهاش شوخی میکنه نمی دونم به خاطر من هست یا اخلاقش اونطوریه ؟ یه بار با مادرم حرف زم مامانم گفت اونا پولدارن و تو رو نمی خوان بی خودی خجالت نکش.:54:
راهنمایی ام کن چطور بفهمم
- - - Updated - - -
سلام فرهنگ عزیز. ممنونم که جوابم رو دادین. مغازه دارن سر کوچه مون اونجا منو میبینه.با برادرش اونجا کار میکنن.در مورد خانواده اش چیزی نمی دونم. اما خودم احساس میکنم ازم خوشش اومده مثلا اون روز نگاهم کرد اما من خجالت کشیدم و رومو برگردوندم و اومدم خونه کلی حرص خوردم که چرا اونطوری برخورد کردم هر بار تصمیم می گیرم منم بهش توجه کنم اما خجالت نمی زاره.دائما با خودم درگیرم که الان در موردم چه فکری میکنه ، و یا نکنه از فلان رفتارم خوشش نیاد و ...:43:
مادرم میشناسدش همیشه ازش تعریف میکنه و خیلی با مادرم اخلاقش خوبه وباهاش شوخی میکنه نمی دونم به خاطر من هست یا اخلاقش اونطوریه ؟ یه بار با مادرم حرف زم مامانم گفت اونا پولدارن و تو رو نمی خوان بی خودی خجالت نکش.:54:
راهنمایی ام کن چطور بفهمم
نقل قول:
احساس حقارت شدیدی در این رابطه دارم که غیر قابل وصفه.
نقل قول:
خیلی خجالتی ام کمکم کنید خواهش میکنم
نقل قول:
خیلی افسرده ام ، خیلی دوست دارم ازدواج کنم احساس تنهایی و بلاتکلیفی دارم و هیچ هدفی ندارم خیلی دل شکسته ام
نقل قول:
خیلی احساس تنهایی میکنم و احساس بی هدفی و پوچی.
نقل قول:
احساس میکنم خیلی زشتم و یا خیلی بد تیپم دارم کلا اعتماد به نفسم رو از دست میدم مگه من چمه که کسی منو نمی خواد.
از خودم متنفرمممممممممممممممممممم ممممممممممممممم
نقل قول:
هر وقت آینه نگاه میکنم افسرده میشم
وقتی میرم بیرون به جای روحیه گرفتن ، افسرده میشم چونکه خیابون پر از دخترهای خوشگله و من احساس ضعف می کنم و قدم هم بلنده اکثرا با پسرها هم قدم و یا ازم کوتاه هستن .آخه. کی از یه دختر گنده خوشش میاد همه دختر های ظریف رو دوست دارن
دوست گلم حس میکنم اعتماد بنفستون یکم پایینه و حالت‌های افسردگی رو دارید که البته بیشترش از بیکاریه شاید بهتر باشه با یه مشاور در ارتباط باشید چون به نظرم تا وقتی اینطور باشه این پیام تو تک تک سلول‌های بدنتون منعکس میشه و به دیگران منتقل می‌کنید ،شما دختر قد بلندی هستید و قاعدتا باید اندام کشیده‌ای داشته باشید چرا خودتون را دوست ندارین؟ شما هنوز اونقدر به خدا نزدیکید که شرم دارید تو چشمای یه پسر نگاه کنید ،باور کنید حسودیم شد...دختر با وقار و سنگین .تحصیل کرده و همراه با خانواده‌ای با سطح علمی‌ِ بالا ...ناشکری نکن عزیزم. مطمئن باش که خدا شما رو فراموش نکرده ،نیمهٔ گمشدت داره زیر همین آسمون نفس میکشه و یه روزی پیداش میشه که انتظارشو نداری .:43:
عزیزم ببین شما بیا بگرد در تالار همدردی در قسمت روابط دختر و پسر و تاپیک هایش را به دقت بخوان. ببین آن دخترهایی که تو می گویی خودشان را برای دوست پسرشان آرایش می کنند و با هم بیرون می آیند و شما فکر می کنید خیلی خوشگل هستند چه مشکلاتی را تحمل می کنند . بعد از آن تصمیم بگیر که آیا باید از اینکه پسرها به شما توجه نمی کنند ناراحت باشی یا نه. حتما این کار را بکن و بعد تصمیم بگیر.
در مورد تیپ شما باید بگویم الان متاسفانه این مشکل در همه جا هست. یعنی بسیاری از افراد حتی همان دخترهایی که به نظر شما خوشگل هستند احساس زشت بودن می کنند. دلیلش چیست ؟ دلیلش تبلیغات و تلقین های رسانه ها است که مدل های خاص و عروسک مانند را به عنوان نمادهای زیبایی معرفی می کنند و همه ناخودآگاه می خواهند مثل آنها دماغشان سربالا شود ، هیکلشان چهل کیلو باشد ، ابروهایشان را فلان کنند و لب هایشان را تغییر دهند و توی سواحل دریا خودشان را زیر آفتاب کباب کنند تا رنگ پوستشان مثل مدلی شود که در رسانه ها ارائه شده و در جامعه بین خیلی ها که فکر عاقلانه ای ندارند مد شده است. برای همین یک دفعه می بینی همه یک شکل شده اند و تو با آنها فرق داری و بعد فکر می کنی چون متفاوت هستی حتما زشتی . این یک مشکل است در همه جای دنیا و باید از آن آگاه باشی و راجع به آن حتما در اینترنت سرچ کن و مفصل تر مطالعه کن.
شما زیبا هستی. قد بلند یک امتیاز است و از آن در ادبیات ما با عنوان (سرو ) یاد می شود. لغت رعنا برای خانم های قدبلند به کار می رود. گو اینکه خانم های ایرانی مثل اروپایی ها قد بلند نیستند و آنهایی که به عنوان قد بلند شناخته می شوند تنها چند سانتیمتر از آدم های دیگر بلند تر هستند. خود من قدم بلند است. اما وقتی مقایسه می کنم می بینم فقط پنج سانتیمتر از خانم های دیگر متفاوتم . اما همین تفاوت شما را بسیار زیبا می کند.
شما با اینکه چادر می پوشی باید به ظاهر خودت برسی. موهای زاید صورت و بدن نباید داشته باشی. ابروهایت باید تمیز و مرتب باشد و هر دو هفته یک بار برای مرتب کردن ابروهایت آرایشگاه بروی. یک آرایش حلال برای خانم های مسلمان سرمه چشم یا همان خط چشم است که می توانی استفاده کنی. از چادر های مدل دار استفاده کن . چادر ساده قدیمی شده است. اگر بخواهی من خودم چند سایت که به صورت پستی فروش چادر مدل دار دارند معرفی می کنم. لباس هایی استفاده کن به رنگ پوست شما بیایند. اصول ست کردن لباس را یاد بگیر . از مانتوهای زیبا و پوشیده که طرح های زیبا دارد استفاده کن. روسری ات را مدل دار سرت کن مثلا لبنانی. موهایت را زیر روسری حتما مرتب و درست کرده نگه دار. انگشتر می توانی استفاده کنی و اشکالی ندارد. گردنبندهایی که روی لباس می افتد خوب است.
از کرم مرطوب کننده و ماسک های گیاهی استفاده کن. به خودت عطرهای ملایم بزن. حتما لباس های چسبان مثل زیر سارافونی یا مانتویی که زیر بغلش می چسبد را بعد از هربار پوشیدن بشوی تا همیشه خوشبو باشد. همیشه کفش هایت را تمیز کن و واکس بزن. کیف های زیبا که به لباست می آید دست بگیر.
می بینی اگر به خودت برسی احساس زیبایی و اعتماد به نفس خواهی داشت. اتفاقا هم نسل های شما به دلیل تغذیه نامناسب است که قدشان کوتاه شده است و شما قدت طبیعی است. واقعا کوتاه شدن قد نسل جوان به خاطر هرزه خوری یک مشکل پزشکی امروز است. پس شما ایرادی نداری.
در ضمن حتما ورزش را در برنامه ات قرار بده و پیش یک دکتر تغذیه برو تا رژیم مناسب به شما بدهد و قد و وزنت را به تعادل برساند. با ورزش و غذای مناسب هیکل شما زیبا می شود. دوری راه را بهانه نکن و اگر ورزشگاه دولتی در شهر شما است برو . اگر هم ورزشگاه دولتی نیست صبح های زود برو به جایی مناسب و یک و نیم ساعت نرمش و پیاده روی کن. می توانی سی دی ایروبیک از اینترنت یا سی دی فروشی ها بگیری و در خانه ورزش کنی . من همین کار را مدت ها کرده ام.
سلام نوپو و یکتای تنهای عزیز ممنونم که جوابم رو دادین
من خودم شیک پوشم و از لحاظ وزن اینا نرمالم اما کمی قوز دارم که تو فامیل هم خیلی مسخره ام میکنن و الان چند ماهی هست که دارم ورزش هاشو تو خونه انجام میدم تا حدودی بهتر شدم.
همیشه به خودم میرسم .اما...
گاهی وقت ها احساس میکنم به پوچی و یا افسردگی رسیدم حتی موقعی که درس می خوندم و خونه نبودم خیلی بدتر از الان بودم و حالا حالم نسبت به اون موقعه خیلی بهتر شده. چند وقتیه با این سایت آشنا شدم و تصمیم گرفتم چند تا تایپیک ایجاد کنم تا در مورد مشکلاتم با کسی درد و دل کنم یه تایپیکم تو بخش مشکلات فردی هستش به اسم حق تصمیم گیری ندارم و در اونجا مشکلات خانوادگی ام رو نوشتم.
بگذریم من خیلی مشکلات تحمل کردم ، خیلی اگه بخوام بگم باید همگی بشینیم گریه کنیم ، خودم فکر میکنم نداشتن اعتماد به نفس و احساس حقارتم به گذشته بر میگرده بچه که بودم دائما بهم میگفتن زشتی و به فلان حیوان شبیه هستی:54:
حلا هم هر چی برای اعتماد به نفس ام تلاش میکنم تا چند روز روحیه میگیرم . دوباره روز از نو .
هر چه قدر آینه نگاه میکنم بیشتر از خودم بدم میاد و افسرده میشم و تازگی ها متوجه شدم چشم چپ ام کوچکتر و کمی کجه .و فک ام هم خیلی بزرگه.:302:
نمی تونم باور کنم که پسری باشه تا منو دوست داشته باشه همیشه تنهام و به خاطرهمین اسم تاپیکم رو گذاشتم بی همدم و دل شکسته که بعدا طولانی بو و شد بی همدم.
هیچ خاستگاری هم ندارم البته نداشتن خاستگارم می تونه علت های دیگه ای هم داشته باشه ....اما خوب از وقتی اون خاستگارم منو نپسندید خیلی به هم خوردم... خیلی با بد رفتاری طردم کرد طوری که متوجه شدم قیافه ام رو نپسندید..:47:
البته ببخشید با حرفهام سرتون رو درد میارم و خیلی طولانیه واقعا ببخشید اما نیاز دارم به روحیه، خیلی احساس بدی دارم و همیشه دلم گرفته است وکم پیش میاد تا شاد باشم
اگر افسرده هستی پیش دکتر روانپزشک برو تا برایت چکاپ روانپزشکی انجام دهد. البته نه فقط شما بلکه هر کس به صورت حاد احساس ناراحتی و غم و پریشانی
می کند در حالی که اتفاق خاصی در زندگی نیفتاده است باید این چکاپ را انجام دهد.
شوخی های بچگی را هم همه تجربه اش را دارند. اینها از سر شوخی و خنده است اما چون بچه بودی فکر کردی جدی می گویند و هنوز همان تصور بچگی توی ذهنت مانده است. ممکن است شما لپ بچه را از روی محبت بکشی آیا قصد آزارش را داری ؟ البته که نه. اما ممکن است بچه فکر کند می خواهی کتکش بزنی و دلخور شود. پس روی ذهنیت های بچگی ات حساب نکن.
اما به نظرم افکار وسواس گونه و اضطراب داری و خودت هم می گویی حس پوچی و افسردگی داری. این را بدان آدم هایی که این مشکلات را دارند با خواستگار ، پولدار شدن ، رسیدن به خواسته ها و از این قبیل حالشان بهتر نمی شود. اینها فقط بهانه هایی است که ذهنت می تراشد تا شما را از مشکل اصلی منحرف کند. شما باید حتما پیش یک روانپزشک بروی و بررسی شوی. شاید نیاز باشد دارو مصرف کنی شاید هم به یک روانشناس معرفی ات کند.
به هر مشکلت خواستگار داشتن یا نداشتن نیست و این فقط یک نمود از مشکل اصلی شماست. هر چه زودتر بهش برسی زودتر نتیجه می گیری.
سلام نوپو عزیز ممنونم به خاطر اینکه تاپیکم رو مطالعه کردید
چند سال پیش رفتم پیش روانپزشک خیلی هم ازش تعریف میکردن اما بدتر شدم و چند بار هم می خواستم خودکشی کنم. دیگه بعد از اون داروها رو رها کردم و حالم بهتر شد. به نظر خودم به خاطر تنهایی باشه اگه از تنهایی در بیام بهتر میشم.
و خودم هم خیلی دنبال مقالات و کتابهای درمان افسردگی ام و خیلی بهم کمک می کنن.
کاش کسی می تونست درکم کنه. خیلی دلم گرفته در حد انفجار.
نمی تونم باور کنم که کسی دوستم داشته باشه.به نظر خودمم هم ازدواج زیاد هم نمی تونه مشکلم رو حل کنه و در شهر ما روانپزشک وجود ندارد و قبلا ها هم شهر دیگه می رفتم که هزینه شون هم زیاده و دوست ندارم از این سن پیش روانپزشک برم.
و به اینکه خدا دوستم داره ایمان کامل دارم. اما نمی دونم دلیل این همه اعصاب خوردی و خود خوری و مشغول شدن ذهنم به چیزهایی که حرصم رو درمیارن چیه؟ خیلی به کسایی که بهم توهین کردن و یا ناراحتم کردن فکر می کنم و در مورد حرفهاشون حرص می خورم.
در مورد افسردگی ام هم خودم تا حدودی قبول دارم چون همه ی علایم اش رو ندارم اما نمی دونم علت این همه دل گرفتگی و غمگینی چیه؟
شما وقتی پیش یک روانپزشک می روی باید بدانید که :
- او داروهای مختلفی برای شما تجویز خواهد کرد و اثر این داروها از یک فرد به فرد دیگر متفاوت است. پس به نوعی دارویی که برای شما تجویز می شود دائمی نیست و مثل قرص آموکسی سیلین نیست که یک دوره بخوری و بعد خوب بشوی. بلکه باید اثراتش را به دقت یادداشت کنی و در مراجعه ماه بعد به دکتر بگویی. دکتر ممکن است دارو را کم یا زیاد کند. ممکن است قطع کند و داروی دیگری بدهد. و شما باید دوباره همین روند را تکرار کنی و گزارش دقیق هر ماهه به دکتر بدهی. در ثانی باید به وسیله تلفن با دکترت در ارتباط باشی و اگر حالت برای چند روز به طور غیر عادی بد شد با تلفن اطلاع دهی .
- در کنار دارو درمانی باید به توصیه های دکتر عمل کنید. مثلا دکتر به شما می گوید هر داروی دیگری حتی مسکن خواستی مصرف کنی باید تلفنی با دکتر هماهنگ کنی. همچنین باید با دکتر داروخانه هم چک کنی که تداخل دارو نداشته باشد.
- اینکه نمی خواهم از سن کم دارو بخورم حرفی است که مال صد سال پیش است که مردم تصور درستی از ناراحتی روحی نداشتند و آن را مترادف با جنون و دیوانگی کامل می دانستند. در حالی که ناراحتی روحی طیف وسیعی از اختلالات خفیف یا شدید را شامل می شود و شمار کمی از افراد دیوانه هستند که آنها هم در آسایشگاه نگهداری می شوند. پس ذهنیت صد سال پیش را نسبت به داروهای روانپزشکی برای همیشه فراموش کن. اگر بیماری ات را درمان نکنی و سرپوش بگذاری خوب نمی شود. همسایه ما بیماری ای داشت که اهمیت نداد و نخواست دکتر برود. همان بیماری با انکار نه تنها خوب نشد بلکه باعث مرگش شد. یکی از کسانی هم که می شناسم بیماری اش را درمان نکرد و ناراحتی اعصابش باعث
ام اس شد. پس با انکار کردن فقط زمان را از دست می دهی و سنت که بیشتر شود درمانت سخت تر خواهد شد.
- افکار خودکشی می توانسته ناشی از بیماری شما باشد که به علتی مانند ناآرامی محیط شدیدتر شده است و دوز دارو دیگر جوابگوی آن نبوده است.
- قطع سرخود این داروها آسیب های جدی وارد می کند و مثل مسکن نیست که یک دفعه قطعش کنی. پزشک باید این کار را انجام دهد.
- در کنار آن می توانی از درمان های طب سنتی مانند حجامت یا داروهای گیاهی با تجویز پزشک استفاده کنی. تاثیرش را بیشتر می کند. الان پزشکانی هستند که تخصص طب سنتی را دارند. اگر می خواهی من تلفن یک دکتر خیلی خوب را برایت می نویسم و می توانی تلفنی با او صحبت کنی و ببینی چطور می تواند تو را ویزیت کند.
- شرایط روحی ات را هنگام مصرف داروها باید کاملا آرام نگه داری و از کارهای استرس زا دوری کنی. استرس برایت سم است.
- باید حوصله داشته باشی برای درمان. سلول های عصبی وقتی تعادلشان به هم می خورد خیلی سخت تر به حالت اول بازمی گردند. پس ممکن چندین ماه یا حتی چندین سال نیاز باشد به پزشک مراجعه کنی و تحت نظر باشی.
این هزینه را هم باید قبول کنی. خرج تجملات که نمی کنی. داری خرج درمان بیماری می کنی. تازه می توانی از بیمارستان های دولتی استفاده کنی . کمی سخت تر وقت می دهند اما هزینه شان بسیار کم است و بیمه قبول می کنند. به هر حال خرجی که ضروری است باید انجام بدهی.
ببین خواهر عزیزم خودتو رها کن از بند این تفکرات
کی از فردا خبر داره؟؟؟شاید فردا روز اتفاق های خوب باشه
همیشه دنیا همینجوری نمیمونه
شک نکن
دوست عزیزم حرفی که میزنم شاید خیلی ربطی نداشته باشه اما صمیمی‌‌ترین دوست منم قوز داشت و از قوز بند هایی که در داروخانه هست استفاده کرد و مشکلش کاملا رفع شد ،شما هم استفاده کن تا کسی جرات نکنه حرفی در موردت بزنه .:43:
ممنونم یکتی تنها قوز بند داشتم اما خلی باهاش اذیت میشدم آخه قوز من از بچگی حدودا از سوم ابتدایی هست و پیش دکتر هم رفتم البته صاف می ایستم معلوم نیست اما خودم درد می کشم و باید به حالت قوز باشم و اگه صاف باشم معده ام اینا هم درد میکنه ، البته الان باورزش بهتر شدم.