سلام دوستان
با همسرم خارج از كشور زندگى ميكنم و اينجا كسى رو نداريم. بعضى وقتا خيلى احساس تنهايى ميكنم. دوست دارم يه مدت برگردم ايران ولى دلم نمياد همسرم رو تنها بزارم. نمى دونم چكار كنم.
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان
با همسرم خارج از كشور زندگى ميكنم و اينجا كسى رو نداريم. بعضى وقتا خيلى احساس تنهايى ميكنم. دوست دارم يه مدت برگردم ايران ولى دلم نمياد همسرم رو تنها بزارم. نمى دونم چكار كنم.
خب باهم بيايد.
گيسو جان اگه ميتونستيم با هم بيايم كه تاپيك باز نميكردم.
يه مقدار بى حوصله هستم، احساس ميكنم دست و پام بستس.
اينجا به اندازه كافى سرگرم نيستم. همسرم اكثرا به كاراى خودش مشغوله. دوست دارم درسمو ادامه بدم ولى مشكل زبان دارم. ميخوام برم كلاس زبان، ميبينم هزينش خيلى زياده (در حد ترمى چند هزار دلار). ميخوام خودم بخونم ميبينم وسطش تو يه عالمه ديگه هستم.
حتى نميدونم اين سفر ميتونه روحيه منو عوض كنه يا نه! اين راهى هست كه به ذهنم رسيده.
سلام نینا جان،
به همدردی خوش اومدی. :72:
عزیزم این از قوانین همدردی هست که عنوان تاپیک باید بیانگر محتواش باشه، وگرنه اعضا نباید پست بذارن.
لطفا تو پست بعدیت یه عنوان مناسب بذار و از مدیران بخواه که عوض کنن.:72:
سلام ميشل جان
مرسى عزيزم
فكر كنم اين عنوان گويا تر باشه " به تنهايى برم مسافرت؟ " ، همينجا تقاضامو بگم كافيه؟
اين راهى هست كه به ذهنم رسيده و حتى مطمئن نيستم بهترين راه حل باشه!
نیناجان ازمثلث پایین صفحه تقاضابدی زودترعوض میکنند مثلث سیاه پایین صفحه کنارتشکرها
هنوز به خاطر عنوان تاپيك كسى نظرى نميزاره يا براى اين موضوع چيزى به ذهنتون نمياد ؟
من خيلى نياز به صحبت دارم در اين زمينه و چون راه دورم نميخوام براى خانوادم درد و دل كنم و نگرانشون كنم. همسرمم كه به اندازه كافى مشغله داره و خودشم تو غربته، نميخوام روحيش و خرابتر كنم (البته. چند بارم در اين زمينه باهاش صحبت كردم ولى عقيده داره ايران رفتن راه حل موضوع نيست). دوست صميمى هم ندارم كه اين حرفارو براش بزنم، در واقع اينجا پيدا كردن دوستى كه به آدم نزديك باشه خيلى سخته. براى همين اومدم اينجا كه هم از حرفاى دلم بگم و هم همفكرى بگيرم.
نینای عزیز فکر می کنم شما مشکلتان این است :
همسرتان توانسته با جامعه جدید هماهنگ شود و وارد اجتماع شده است.
اما شما هنوز نتوانسته اید با فرهنگ این جامعه هماهنگ شوید و برای همین تنها مانده اید. درست است ؟
سلام.
شما چه مدته که از ایران رفتید؟
خب اوایلش برای همه سخته. ولیکم کم عادت میکنید.
البته خیلی خیلی مهمه که بتونید فعالیتهاتون رو ادامه بدید.زبان اون کشور یه چیزیه که شما باید، باید ، باید اون رو یاد بگیرید. چون دارید توی اون جامعه زندگی میکنید. اگه زبان اونها رو به خوبی بلد نباشید یعنی ایزوله کردن خودتون از اجتماع. نه میتونید برید سر کار، نه میتونید باهاشون دوست بشید، نه میتونید پس فردا که بچه دار شدید به بچتون خوب زبان یاد بدید. چون بالاخره بچتون باید توی اون کشور بره مدرسه دیگه. پس اینکه هزینه ی کلاس زبان زیاده نباید مانع اقدام شما برای یاد گیری باشه. راهیه که باید برید. هرچه زودتر بهتر.
اما در مورد اینکه یه سفر بیاید ایران بد نیست.البته بدون همسرتون یکم سخته. چون آخرش یه دختر وقتی ازدواج میکنه دیگه حسی که توی دوره مجردیش توی خونه باباش داشت رو نمیتونه بعد از ازدواج دوباره توی خونه باباش داشته باشه.
ولی با همسرتون صحبت کنید. اگر راضیه میتونید یکی دو ماهی بیاید ایران.
بعد از هر سفر به ایران، موقع رفتن کمتر از دفعه ی قبل اذیت میشید و دل کندن براتون راحت تر میشه.
اما سفر هم یه چیز موقته. برای اینکه موقتا حالتون بهتر بشه خوبه. اما مهم اینه که شما بتونید در اون کشور غریب هم روابط اجتماعی داشته باشید و فعال باشید. تا دچار حس بیهودگی و تنهایی و خستگی نشید.
تو اکثر کشورها ایرانی هم هست. کم کم میتونید باهاشون آشنا بشید. مثلا توی فرودگاه وقتی دارید از ایران پرواز میکنید به سمت اون کشوری که هستید، خب مسلما همسفرهای ایرانی هم دارید. میتونید سر صحبت رو باهاشون باز کنید. بپرسید که تو کدوم شهر اون کشور زندگی میکنن؟ برای تحصیل اونجا هستن یا اقامت دایم دارن؟ بپرسید ایرانی هایی میشناسه که در شهری که شما هستید زندگی کنن؟ و .... اینجوری میشه هم زبون ها و هم وطن هایی رو در اونجا هم پیدا کنید
نوپر جان مشكلم فرهنگى نيست
من تقريبا هر روز يه احساس بد دارم وقتى بهش خوب فكر ميكنم و ميخوام ريشش رو پيدا كنم به اين ميرسم كه احساس مفيد بودن نمى كنم و احساس تنهايى دارم. ميرم جلو تر ميبينم به اين دليله كه هنوز نتونستم وارد دانشگاه اينجا بشم و هنوز ارتباطم كمه با محيط، موقعييت اجتماعيم اومده پايين تر ( نسبت به چيزى كه تو ايران بودم ). دليل اينا ضعف در زبانم هست. به خاطر هزينه ها نميتونم برم كلاس. وقتى خودم ميخوام بخونم ميبينم خستم و حوصله ندارم (زود خسته ميشم). وقتى دنبال دليلش ميرم احساس ميكنم از نظر روحى يه مشكلى دارم ( شايد يه چيزى تو مايه هاى افسردگى ). بعدش به خودم ميگم شايد برم ايران روحيم بهتر بشه، ميبينم بايد همسرم رو تنها بزارم در صورتى كه همسرم يه كنفرانس داشت يه كشور ديگه به خاطر اينكه من نمى تونستم برم اونم نرفت. وقتى ميبينم اون اينجوريه اصلا خجالت ميكشم بگم ميخوام حداقل يه ماه تنهات بزارم. اونم واقعا تنهاست و اهل دوست و رفيق نيست.
كلا يه سرى مشكلات زنجيره اى هستن. منم اون وسط هستم.
- - - Updated - - -
مرسى الهام جون
الان ٢ ساله كه اينجا هستم ، زبانم در حدى هست كه از پس خودم بر بيام تو جامعه ولى براى تحصيلات اكادميك كمه. نمره ٧ ايلس ( يا ١٠٠ تافل) رو ميخوام ولى زبانم در حد ٦ ايلس هست. واقعا درست ميگى الان هر چى ميكشم از همين زبان ميكشم :(
براى داشتن رابطه اجتماعى بيشتر خيلى تلاش كردم، اولا كه ايرانى ميديدم اينقده ذوق ميكردم كه اخ جون هموطن، طرف راهشو كج ميكرد و ميرفت. يا مثلا تو اتوبوس ميديم يه خانومى با بچش داره فارسى حرف ميزنه، مى خواستم سر صحبت و باز كنم، فارسى باهاش حرف زدم ولى انگليسى جوابو مى داد(نمى خواست بگه ايرانيه)! رفتم سر كار يه همكار ايرانى خودم از كار بيكارم كرد. تو يه معامله با يه ايرانى گول خوردم و ٢-٣ برابر قيمت ضرر كردم. اينقد از اين چيزا ديدم و نمونه هاى بد تر كه متاسفانه ديگه از ايرانى ها بيشتر ميترسم. البته اصلا منظورم اين نيست كه همه اينجورين. ولى خوب سخته كه اينجا كسى رو پيدا كنى و بتونى روش حساب كنى. خودمونم زياد اجتماعى نيستيم ، مار گزيده هم هستيم.
از طرفيم تقريبا رابطم با اقوامم تو ايران صفره ( جز پدر و مادرم ) هميشه توقع دارن من زنگ بزنم يه سال اول هميشه به همه زنگ ميزدم ولى به خودم گفتم يه مدت زنگ نزنم ببينم كسى يادى از من ميكنه؟ الان يك ساله هيچ كس زنگ نزده بگه تو اونجا زنده اى هنوز يا يه بلايى سرت اومده كه خبرى ازت نيست ( حتى هزينه اى براشون نداره، اكثرا وايبر دارن ). براى همين بيشتر احساس تنهايى ميكنم.
با همسرم كه صحبت ميكنم ميگه همه مشكلاتت به خاطر زبان و درست هست و احساس بدت به خاطر اينه كه احساس ميكنى عقب افتادى. و با ايران رفتن اينا درست نميشه. بعضى وقتا هم بهم ميگه من بدون تو نهايتا يه هفته دوام ميارم، يعنى يه جورايى غير مستقيم ميگه دوست نداره تنهايى برم، اونم براى يه ماه. نمى تونمم اين همه راه بيام براى يكى دو هفته!
همانطور که خودتون هم می دونید با ایران اومدن مشکلتون حل نمی شه.
البته اگر مدت طولانی هست خانواده را ندیدین مسلما برای بهتر شدن روحیه اتون مفید خواهد بود.
نمره زبانتون را از 6 به 7 رسوندن کاری نداره. یه کم همت می خواد.
می تونید از کلاسهای رایگان آنلاین استفاده کنید.
یا می تونید هزینه سفر به ایران را صرف کلاس زبان کنید.
باید برنامه بریزید و انگیزه ایجاد کنید.
به برنامه هایی که می ریزید متعهد باشید و تنبلی نکنید.
یک جای خیریه هم پیدا کنید و برید داوطلبانه فعالیت کنید تا هم به جامعه نزدیکتر بشید،
هم زبانتون بهتر بشه و هم احساس بیهودگی نکنید. شاید دوستانی هم پیدا کردید.:72:
ممنون شيدا جون
درسته كه مشكلاتم حل نميشه ولى خودم احساس ميكنم اگه برم و بيام با روحيه بهتر و انرژى بيشترى درسمو ميخونم. ولى احساس مى كنم همسرم راضى نيست و همش در جوابم همون حرفا رو تحويلم ميده.
سر كارم نميزاره برم، ميگه هر وقت ٧ يا ١٠٠ گرفتى و كاراى دانشگاهتو انجام دادى، اونوقت ميتونى برى سر كار.
الان نميدونم رفتنم با اين شرايط درسته يا نه؟
براى سر كار رفتن هم نميدونم چه طورى قانعش كنم!
عزیزم من نمی دانم شما کدام کشور اروپایی هستید. اما این را بدانید ( متاسفانه ) خیلی از ایرانی هایی که که مقیم آنجا هستند این مشکلاتی را که شما گفتید دارم. فکر کنم دلیلش را هر دو بدانیم و گفتنش شر می شود:311:
پس پیشنهاد من به شما عضویت در انجمن های بانوان یا جوانان است. مفهوم جامعه مدنی را که شنیده ای ؟ خوب در اروپا و کشورهایی مثل آمریکا و استرالیا این مفهوم بسیار مهم و حیاتی است و انجمن ها یک نمود بسیار واضح و پراهمیت از آن است.
هزینه چندانی هم ندارد. اتفاقا این جور ارتباطها در آن کشورها خیلی خوب جواب می دهد و شما وارد اجتماع می شوی. وقتی وارد اجتماع شوی مشکلات شروع به حل شدن می کنند. افسردگی ات بهتر می شود و احساس تنهایی ات رفع می شود و حس می کنی برای جامعه مفیدی. کلا برنامه های اجتماعی مثلا جشنواره ای که بچه ها قایق ها را به آب می اندازند و یا جشن بادبادک ها و از این دست برایت بسیار مفید و فرصتی مناسب است.
به شما پیشنهاد می کنم به یک مرکز مشاوره دولتی هم بروی و در این مورد مشاوره بگیری. اگر به اداره مهاجرت مراجعه کنی شاید بتوانند مرکز مشاوره ای که در این زمینه تجربه بیشتری دارد به شما معرفی کنند. خوشبختانه خدمات مشاوره ای آنجا خیلی خوب هم برای مردم و هم دولت جا افتاده است و از این نظر مشکلی نخواهی داشت.
می توانید وبلاگ های خانم هایی که مهاجرت کرده اند را هم بخوانید و با آنها هم ارتباط مجازی داشته باشید. معمولا این طور خانم ها برخلاف ایرانی هایی که شما ذکر کردید کارهای عجیب نمی کنند! و می توانند تجربیات خودشان را در اختیار شما قرار دهند. حتی یکی شان توانست یک ملاقات حضوری با یک خانم مناسب خودش داشته باشد!
خوب این ها تجربه های خودم بود.
مرسى نوپر عزيز
سعى ميكنم راجع به اين گروه ها بيشتر پيگيرى كنم. قبلا خيلى تحقيق كردم و مراجعه كردم ولى اكثرا براى مهاجرين بوده ولى من اينجا اقامت ندارم و به همين دليل يا شامل من نميشه يا اگه بتونم شركت كنم هزينه هاش چندين برابر افراد مقيم هست. حتى كلاس زبان رايگان هم زياده ولى من نمى تونم شركت كنم.
راجع به اون وبلاگ هايى كه گفتين ميشه بيشتر بهم اطلاعات بدين؟ خيلى دوست دارم دوستاى جديد پيدا كنم
و اما در مورد سوال اصلى من :
به نظرتون با اين شرايط روحى و زندگى من، اين مسافرت و به تنهايى بيام يا بازم صبر كنم و دنبال راه هاى ديگه باشم؟
به نظرم اگر از نظر مالی مشکلی ندارید حتما ایران برو و به همسرت هم توضیح بده که با رفتنت روحیه ات بهتر میشه و با شور و اشتیاق بیشتری بر می گردی سر زندگیت . اینو گفتم چون به نظرم بعد از دو سال زمان خوبیه برای تجدید نیرو.
اما حتما و حتما پیگیر زبانت باش اگر الان هزینه کنید (برای کلاس زبان) بعدا و بزودی که فارغ التحصیل شدی و کار کردی هزینش چند برابر به زندگیتون بر می گرده (هم از نظر مالی و هم از نظر روانی و روحی) هم برای شما و هم همسرت. چون دیگه بیکار نخواهی بود و همچنین حقوقی خواهی داشت. حتی من شنیدم شرکت در بعضی کلاس های زبان و گرفتن مدرک از اونها برای دانشگاهها کافیه و نیازی نیست دوباره امتحان آیلتس یا تافل بدی.
مرسى دلجو جان
راستش هزينه بليط كه يه مقدار برامون زياد هست.
در مورد كلاسم پرسيدم اتفاقا همون دانشگاهى كه من ميخوام برم داره ولى چون اقامت ندارم هزينش برام زياد ميشه. (بيش از پنج هزار دلار براى ٣ ماه و روزى ٤ ساعت) واقعا به نظرم هزينه معقولى نيست!
nina جان عزیزم ، به نظرم از یوتیوب مرتب کلیپ ببین ، هر کلیپی ، مثل آشپزی ، اخبار ، طنز ، پزشکی (چراحی های متفاوت ) و ... همه به زبان انگلیسی ، این خودش خیلی میتونه بهت در تقویت زبانت کمک کنه . اصلا همین که دنبال کلمه ها میگردی و سرچ میکنی و گوش میدی خودش خیلی عالیه .
دومین چیزی که به ذهنم رسید ، کلاس ورزش هست ، مطمئنا توی دانشگاه همسرت "جیم " هست ، میتونی بری اونجا ورزش کنی ، حتی گاهی اوقات از کسانی که اونجا هستند ، یکی دو تا سوال بپرسی ، کم کم باهاشون آشنا شدی ، خدا رو چه دیدی شاید دوست خارجی هم پیدا کردی ، و زبانت رو خیلی تقویت کردی .
سومین چیز ، یک سایت آشپزی بینهایت عالی بهت معرفی میکنم ، که تنها یک سایت آشپزی نیست ، خیلی چیزای سرگرم کننده داره که من خودم مشتری هر روزه اش هستم .
روزمنو، محبوب ترین انجمن آشپزی و شیرینی پزی ایرانی
حتما ازش لذت ببر ، اونجا هم خیلی میتونی دوستای خوب پیدا کنی ، حتی توی کشوری که داری زندگی میکنی . شاید بعضی هاشون اونجا باشن .
چهارمین چیز که بینهایت خودم طرفدارش هستم ، خوندن کتاب هست ، بخصوص رمان ، که سرگرمت میکنند و خیلی چیزهای خوبی برای اظلاعات عمومی دارن .
پنجمین چیز ، دیدن سریال های خارجی هست ، که هم سرگرمت میکنند و هم در تقویت زبان میتونه خیلی بهت کمک کنه . عالیه .
چه تبلیغاتی کردم :311:
اوووووووووه انقدره کارا هست که میتونی انجام بدی و لذتش رو ببری .
موفق باشی عزیزم .
ممنون tamanaye man عزيز، خيلى لطف كردى.
تمام مواردى كه گفتين، پيشنهاد هاى خوبى هستن براى سرگرم شدن، بعضى هاشم واقعا تاثير گذار بودن. مثل فيلم ديدن، واقعا listening م خيلى بهتر شده و در حد ٧ هست اما از speaking م خيلى ناراضى هستم. ورزشم پيشنهاد خيلى خوبيه و اعتراف ميكنم تو اين زمينه خيلى تنبلى كردم.
اما اكثر اينا حكم مورفين رو برام دارن چون ميتونم خودمو با اينا سرگرم كنم ولى هيچ كدوم منو راضى نميكنه. حس اين كه از وقتم به خوبى استفاده كردم و ندارم. وقتى تو يوتوب ميچرخم بعدش عذاب وجدان ميگيرم كه بايد اين وقت رو ميزاشتم مثلا دو تا رايتينگ مينوشتم.
ايران كه بودم ارشد قبول شده بودم ، به خاطر همراهى همسرم مجبور شدم ول كنم و الان اگه اونجا بودم ، احتمالا داشتم براى دكترى ميخوندم. اما حالا چى؟ اينجا هيچى نيستم، اين جايگاه من نيست ...
يه جورى شدم كه حتى حوصله اشپزيم ندارم با اين كه كار خاصيم ندارم. (كلا حوصله هيچ كارى ندارم و اينم داره تو رابطه با همسرم تاثير بد ميزاره)
اگه كسى سايت آموزشى خوبى براى ايلس ميشناسه لطفا بهم معرفى كنه، البته در سطح نمره ٧ باشه،. چون براى مبتدى ها زياد هست.
با سپاس از همه دوستان
شما یک وبلاگ را پیدا کنید و از طریق لینکهای آن وبلاگ به دیگران هم دسترسی پیدا می کنید. یکی وبلاگ من و همسرم در اروپا.
این کلمات را سرچ کنید :
من و همسرم + مهاجرت
خاطرات زندگی من در ( اسم یک کشور )
زندگی در ( اسم یک کشور )
روزنوشت های من در ( اسم یک کشور )
ببین عزیزم اینکه می گویید سفر برایمان هزینه زیادی دارد باید بررسی کنید. آیا شما پشتوانه مالی برای زندگی تان در آنجا دارید مثلا بورس ، حساب بانکی برای روز مبادا و ... ؟ اگر مجبورید برای سفر تمام پس انداز خود را خرج کنید با توجه به اینکه در آن کشور تنها هستید و کسی از دوست یا فامیل نیست که پشتیبان شما باشد ، به خطرش نمی ارزد.
اما اگر می توانید این هزینه را خیلی زود جبران کنید و به پس اندازتان دست نزنید خوب یک سفر برای شما خوب است. البته باید رضایت همسرتان هم باشد.
ممنون نوپو عزيز
چند تا از اين وبلاگ هارو پيدا كردم، خيلى پيشنهاد خوبى بود نوپو جان :72:
در مورد سفر هم باز با همسرم صحبت كردم ولى چند تا پيشنهاد ديگه داشت، مثلا با هم بريم يه مسافرت 5 روزه ولى همين دورو برا كه هم يه تنوعى باشه براى روحيه من و هم اينكه با هم باشيم. حالا فعلا طرح هاش در دست برسىِ d: