علاقه به همکلاسی ....وجراًت نگفتن جزئیات شرایطم....

سلام خدمت دوستان گرامی...
پسری 24 ساله ام،در دوره کارشناسیم بعد از اینکه تونستم با یه همکلاسی هم سن خودم طی 8 ماهی ارتباط برقرار کنم،علاقه زیادی نسبت بهم دیگه پیدا کردیم تا اینکه پیشنهاد ازدواج رو باهاش در میون گذاشتم،با اینکه ایشون مخالفتی نکردن،و قرار شد نسبت به هم دیگه شناخت بیشتر پیدا کنیم و شرایط ها رو بازگو کنیم،توافق کردیم ،وحالا بعد از اینکه 2 ماه از پیشنهاد دادنم میگذره،دارم می پیچونم، طولش میدم وچیزی نمیگم و جراًت وارد شدن به جزئیات شرایطم رو ندارم،ونمیدونم باید چی کار کنم؟؟؟؟وحالا میخام شرایطم رو بگم و هرچه سریعتر از دوستان میخام که بهم کمک کنند:
محل تولدم و هنوز محل سکونت پدر ومادر میانسالم داخل یه دهستان با جمعیت 3 هزار نفر، تقریبا با فاصله 5 کیلومتری از شهرستان نزدیک قرار داره،و محل سکونت دختر همکلاسیم که بهش علاقه دارم شهر نزدیک با فاصله تقریبا 150کیلومتری از محل سکونت پدر و مادرم قرار داره...
با اینکه از سن 16سالگی تونستم از خانوادم مستقل اقتصادی بشم،و طی این 8 سال که گذشت در شهرهای نزدیک مشغول به تحصیل و کار بودم، ودخل و خرجم یکی بود
ودر حال حاضر که مدرک لیسانسم رو چند ماهی میشه که گرفتم در یک شرکت که با فاصله مساوی به محل سکونت خونه پدریم و محل سکونت همکلاسیم قرار داره با حقوق 1.5میلیون در ماه مشغول به کارم...واینکه خرج های دانشگاه و غیره....تموم شده ، تازه میخام پس انداز پولی واسه آیندام داشته باشم.....
خودم فرزند آخر خانواده ام و 3برادر و 2خواهر دارم؛
و با اینکه پدر و مادر میانسالم کاملا بی سواد هستند...دو برادرم و یک خواهرم (که ازدواج کرده) فوق لیسانسشون رو از دانشگاهای روزانه دولتی (وحتی یک از همین دو برادرم که 28سال سن داره و هنوز ازدواج نکرده و مجرد در شهر زندگی میکنه)، با بهترین رتبه از دانشگاه تهران؛ تحصیلاتشون به پایان رسوندن و مشغول به کار در آموزش و پرورش و تدریس در موسسه های خصوصی اند...
و یک دیگه از برادرام که شغلش آزاده و از درآمد خیلی زیادی برخورداره،با اینکه تقریبا 35سال داره هنوز ازدواج نکرده ...
و یکی دیگه خواهرم که 30سال داره ولی ازدواج نکرده...درکنار پدر مادرم در دهستان زندگی میکنه...
و پدرم شغلش آزاده و درآمد زیادی نداره که بتونه ب ما کمک کنه...
و خانواده دختره که در شهر زندگی میکنند از وضعیت مالی متوسط برخوردارند....
وهمانطور که گفتم فقط یه برادر و یه خواهرم با فامیل های نزدیک؛در شهرستان همجوارمون ازدواج کردن ومستقل از خانواده ماشدن...و در کل بحث ازدواج خیلی کم رنگ در خانواده ما نقش بسته...
و حالا من عاشق دخترهمکلاسیم شدم که محل زندگیش در شهره...ومن طبق جزئیاتی که از خانوادم برای شما گفتم؛ خیلی استرس بخاطر اختلاف فرهنگ بین محل سکونت و سطح فرهنگ خانواده هامون دارم....با اینکه خودم 8 سالی میشه که از دهستان دورم و هیچگونه تمایل اشتیاق به زندگی در محل زادگام ندارم...
ومیتونم با دو سال ادامه دادن کار و شغلم در همان شهر دختر همکلاسیم خونه و زندگی تشکیل بدم...
و حالا از همه دوستان میخام این همه اختلاف و شرایطم رو درک کنند و کمک کنند چطوری این همه مشکلات رو با دختری که خیلی بهش علاقمندم وخیلی دخترسخت گیریه در میون بذارم که باعث رد پیشنهاد وجدائیمون نشه ؟؟؟؟؟؟؟

پیشینه و خانوده شما و شرایط اونها جزئی از شما هستند. اگر شما الان جایی ایستادید که به استقلال و کارایی و جوانی خودتون افتخار می کنید همه ریشه در تربیت و محیط و خانواده ای داره که در اون شکل گرفتید ، مهم نیست کی از اونها جدا شدید مهم اینه که روش تلاش کردن و زندگی داشتن شما از اون خانواده و فرهنگ تاثیر پذیرفته. اون خانم هم اگر شما رو و خصوصیات فردی شما رو پذیرفته پس باید بدونه این خصوصیات ریشه در کجا داره و اونها رو هم بپذیره. این همه نوشتم که بگم اگر می خواهی اون خانم شرایط شما رو درک کنه و بپذیره اول خود شما باید این شرایط رو بپذیرید و بهشون افتخار کنید.
ضمن اینکه در مورد اختلاف سطح فرهنگی اگر خود ت الان متوجه این همه تفاوت شدی اینو به عنوان یک نشانه بگیر و بدون در آینده ممکنه این نشانه ها تبدیل به معضل های بزرگی در زندگیت بشن.

سلام
خودتون فکر میکنید چه تفاوتهایی هست بین اعتقادات و کلیات فرهنگ شما با اون خانوم؟

با سلام
باید از همون ابتدا قبل از ایجاد علاقه این شرایطتون رو مطرح میکردین ولی حالا هم نترسید
همه چیز رو یهو و کامل بهش نگید مثلا امروز بگید باید سر بزنم پدر مادرم یه کم دورن ولی دلم براشون تنگ شده اون وقت که پرسید کجان محل زندگیتونو بگو و خیلی هم از اونجا تعریف کن اگه خودت یه جوری عنوان کنی که اونجارو دوست نداری بدیش دوبرابر به چشم میاد بعد از یکی دو هفته بگو ما خانوادمون پرجمعیته ولی همه تحصیلات داریم روی پای خودمون واسادیم هر کدوم از شرایطتو که میگی ازش تعریف کن و محسناتشو بگو بعد دو ماه میبینی همه شرایطتو میدونه و باهاشونم کنار اومده.ولی اگه بشینی بگی من شرایطم اینه که مامان بابام سواد ندارن بیسوادن تو دهستانن خانوادم پرجمعیته ازدواج نکردن مسلمه که میگه نه!
هیچ وقت اینارو عیب ندون یا فک نکن فرهنگت ازش پاییتره فقط یه خورده باهم اختلاف دارین از نظر فرهنگی که اگه خوب عنوانشون کنی اصلا به چشم نمیان خانوادتم که تحصیل کردن و خودت هم از خیلی وقته جای دیگه هستی و میتونی با همه چی کنار بیای پس اصلا مشکل حادی پیش نمیاد

سلام چرا ایشون رو میپیچونید .مطمین باشید اگه دختر عاقل و بفهمی باشه با همه چی کنار میاد.اینایی هم که گفتی هیچ کدوم عیب و ایراد شما نیست .فقط همه چی رو واسشون از روز اول توضیح بدید چون از زبون خودتون بفهمه بهتره تا اینکه توی زندگی اینده متوجه بشه.توکل به خدا کنید و از طریق خانواده ها اقدام کنید تا هر دو خانواده با هم و فرهنگ و نوع زندگی هم اشنا بشن.براتون ارزوی خوشبختی دارم.فقط برید جلو

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ستیلا

سلام چرا ایشون رو میپیچونید .مطمین باشید اگه دختر عاقل و بفهمی باشه با همه چی کنار میاد.اینایی هم که گفتی هیچ کدوم عیب و ایراد شما نیست .فقط همه چی رو واسشون از روز اول توضیح بدید چون از زبون خودتون بفهمه بهتره تا اینکه توی زندگی اینده متوجه بشه.توکل به خدا کنید و از طریق خانواده ها اقدام کنید تا هر دو خانواده با هم و فرهنگ و نوع زندگی هم اشنا بشن.براتون ارزوی خوشبختی دارم.فقط برید جلو

---

به نظر من صحبت تفاوت احتمالی فرهنگهاست.....قبول کردن اون خانوم لزوما" نشون دهنده ی فهم ایشون نیست. و در ضمن کنار اومدن با همه چیز کار عاقلانه ای نیست. چون عشق تنها تا حدی تفاوت فرهنگی رو کنار میزنه. خیلی پیش میاد دو طرف انسانهای کامل و بالغ و خوبی باشند ولی برای هم ساخته نشده باشند. فقط اخلاقهای وحشتناک نیستش که باعث شکست رابطه میشه

سلام اسکارلت .منظور من این نبود که همه چی تمومه.من گفتم که باهاشون صحبت کنه و خانواده ها با هم اشنا بشن.درسته تفاوت فرهنگ خیلی مهمه واسه همین گفتم خانواده ها با هم اشنا بشن.و بعدش تصمیم بگیرن که درست هست یا خیر

واقعا ازتون ممنونم deljoo_deltangمن تنها مشکلم الان بازگو کردن این مسئله س و قبول کردن شرایطم توسط اون خانمه،و آینده اصلا به دهستان یا شهرستان محل تولدم خودم فکر نمیکنم،چون تصورش برای خودم سخته چ برسه به اون خانم....و خیلی راحت تر میتونم مشکلاتو حلو فصل کنم....

شهامت داشته باشيد و شرايطتون رو براش توضيح بديد اينكه چه برنامه هايي براي ايندتون داريد شماكه نميدونيد چه معيارهايي براي ايشون ملاك هست

مرسی--لاله سفید
خونه ما جمعیتش فقط 8 نفره که دو نفر هم ازدواج کردند....هه هه هه ویکی از کم جمعیت ترین خانواده تو اون دهستانه....
با اینکه حتی داداشام مث خودم از سن نوجوانی رو پای خودشون وایسادن و از بابام که وضعیت مالی خوبی نداشته کمک نگرفتن ، مشکل دیگه ای هم دارم ،میترسم اگه بخام سطح بالا هارو هم توضیح بدم بعدش ماشین 200میلیونی زیر پای داداشم ببینند و ادامه ش هم قضیه خونه بابام رو بکشم وسط،که داخل دهستانه و دراصل زادگاه ما دهستانه؛بهم بگه همش کلاس میذاشتم و دروغ میدادم اینا یه مشت دهاتین اومده واسه ما لاف میزنه.....بخدا وضعیت اجتماعی و تقریبا مالی که داداشام و یه خواهرم دارن تو اون دهستان که هیچ تو شهرستان همجوارمون که در حال زندگی کردنند کسی نداره...فقط بابای میانسالم راضی نمیشه از تو اون دهستان بیرون بیاد...و دلیل اصلی که ازدواج رنگو روئی در خانواده ما نداره همین تو دهستان بودن بابام و فرصت های ازدواجی بوده که از دست داداشام رفته و باعث شده که سن ازدواجشون بالا بره...بخاطر اینکه سطح توقعات داداش و خواهرام بالاست...
و باعث پراکندگی افراد خانواده مون به اینو اون شهر شد...

بخدا نقطه جغرافیایی محل تولد ما دست خودمون نبوده....یکی پیدا بشه کمک کنه....
واقعا پدرو مادرم یه دنده و دهاتین و حتی بدرد خواستگاری رفتن هم نمیخورن
ای خدااااااااا............

والا اینایی که میگی مشکل نیست بنظر من اینا واسه تو مشکله فک نکنم واسه اون دختر خانم اونقدا مهم باشه که تو ازش میترسی
باید با سیاست پیش بری کم کم براش توضیح بده که محل تولدت کجاست بعد یه مدت از پدر مادرت بگو که سنشون زیاده بعد چند روز بگو سواد ندارن یکجا همه چیزو براش نگو
یه خورده هم رمانتیک باش و علاقتو بهش ابراز کن که وابسته بشه بهت که بعدا با فهمیدن شرایطت که ممکنه مشکلی باهاشونم نداشته باشه کنار بیاد
البته یه طوری نگو که خجالت میکشی از بعضی شرایطت-با افتخار از پدر مادرت براشون بگو مگه تو جلسه خواستگاری یا با چند بار دیدن اونا چی میخواد بشه که تو خجالت میکشی بحث علمی که نمیکنن که تو اینقد استرس داری میگی سواد ندارن!
مهم اینه پدرو مادرت اهل نمازو خدا باشن و تو زندگی بچه هاشون دخالت نکنن این مهم ترین معیار واسه دختراست نه سواد مادرو پدر پسر!
واسه مراسم خواستگاری هم لباس مرتب بپوشن از قبلش هم هماهنگ کنید که چی بگن و چی نگن واسه جلسات بعدی هم خواهرو برادرات و ببر که تحصیلات دارن و بیشتر حرفارو اونا بگن:72: