یعنی همسرم تمایل به همجنس گرایی داره

سلام به همگی دوستان و مشاوران گرامی سایت خواهش میکنم در این مورد منو راهنمایی کنید
یه مدته که همسرم خیلی پای سیستمه خلاصه اینکه همیشه وقتی من نزدیکش میشدم صفحه رو میبست و نمی ذاشت من بفهمه چی کار می کنم همیشه هم هیستوری رو پاک میکنه تا اینکه من خیلی کنجکاو شدم و برنامه گلدن ای رو نصب کردم الان که داشتم چک میکردم دیدم همه سرچاش تو گوگل پیدا کردن دوست پسر و دیدن عکس های همجنس گرا ها بود بخدا دارم دیونه میشم چرا همسرم تمایل داره این موضوعات رو تو اینترنت سرچ کنه یا اینکه این عکسها چه جذابیتی براش دارن تو رو خدا راهنماییم کنید .

من راستش چیزی به ذهنم نمیرسه فکر کنم همسرتون به رابطهٔ آنال بیشتر تمایل دارن ولی‌ در هر صورت میتونید از طریق پایگاه تنظیم خانواده به جوابتون برسید.


ازدواج،آموزش مسائل جنسی و زناشوئی،سلامت خانواده، پایگاه اطلاع رسانی تنظیم خانواده

تو رابطه با همسرت مشکل داری؟ یعنی سردی احساس کردی که این تصور اومده به ذهنت و داری خودتو میخوری؟؟؟

سناریای عزیزم
من از اینکه همسرم همجنسگراست مطمئنم و هیچ شکی ندارم
همچین آدمایی رو میشه از رفتار جنسیشون با همسر شناخت. همسر من همیشه در جواب اعتراض من می گفت که من از زن و نزدیکی خوشم نمیاد. من تو خوابگاه با دوستان یه فیلمی دیدیم که مرده همجسنگرا بود . من این صحبتا و رفتارها رو که میدیدم یاد اون فیلم میفتادم و همیشه این حس رو بهش داشتم.

سلام به همگی دوستان
باید بگم ما از نظر رابطه جنسی هیچ مشکلی نداشتیم و همیشه میگفت که خیلی راضیه و حتی از من هم سوال میپرسید که راضی هستم یا اینکه دوست داره چه کارهایی رو واسم بکنه به این خاطر بود که خیلی تو شک بودم

- - - Updated - - -

حالا اتفاق جدیدی که افتاد دیشب بعد از اینکه خیلی با سیستم ور رفت خوابید و منم سراغ برنامه ای که نصب کردم اومدم دیدم باز همون سایتا اینبار خودم وارد سایت شدم و نظرات رو دیدم در کمال ناباوری که هنوز هم نمی تونم باور کنم دیدم نظر گذاشته با این مضمون من فقط م ی ک ن م از (اسم شهرمون ) شماره موبایلش
دیگه داشتم دیونه میشدم بیدارش کردم ازش پرسیدم این چیه چه معنی میده تمام بدنم میلرزید حتی نمی تونستم درست صحبت کنم اولش گفت اینو چه جوری پیدا کردی که گفتم فکر کردی من گاگولم نمی دونم داری چیکار میکنی بعدش اومد گفت آروم باش بخدا فقط محض کنجکاوی بوده آخه یه همچین چیز واضحی رو داشت اونجوری توجیه میکرد بعدش دید من حالم خیلی بده گفت حالا برو بخواب فردا حرف میزنیم اما من نتونستم بخوابم تا خود صبح فقط اشک ریختم
تو رو خدا بگید من چیکار کنم
ازش جدا شم بخدا نمی تونم چون خیلی دوسش دارم

- - - Updated - - -

کارشناسای محترم سایت خواهشا کمک کنید نمیخوام زندگیم از هم بپاشه

عزیزم شما آروم باش
هنوز که چیزی مشخص نشده که اینجور داری خودتو داغون میکنی
اگر هم خدایی نکرده اونی که شما میگید باشه باید کمکش کنی نه اینکه راحت بگی ازش جدا شم
شما خیلی حساسیت به خرج میدید و این کا رو بدتر میکنه
همین که تو کاراش سرک میکشید بعدشم تازه به خودش هم گفتید اگه این دفعه بخواد کاری انجام بده جوری میده که شما متوجه نشید
اول از همه با آرامش باهاش صحبت کنید نه با عصبانیت

خانم کیمیا نجات همسر من یه مشکل بزرگ که داره خیلی دروغ میگه و نصف بزرگ مشکلاتمون رو فقط با دروغاش رفع و رجوع میکنه از طرفی هم من همسر دوم این آقا همستم و ایشون یه ازدواج ناموفع چهار ساله داره
نمی دونم تا حالا این مشکل رو ندیده بودم اوایل ازدواج گاهی تو ایمیلاش میدیدم که میخواد با خانمهای دیگه آشنا بشه مثلا واسشون ایمیل میفرستاد که بیاید با هم حرف بزنیم و از این جور کارا اما از اون موقع دیگه چیزی ازش ندیدم یعنی واقعا نمی دونم اگه کاری میکنه چون صبح تا شب سر کاره گوشیش همیشه سایلنته خیلی از تماساشو جواب نمیده هیچ وقت ازش نمی پرسم اس ام اسو کی فرستاد همیشه پوشه اس ام اساش خالی میکنه اما با این وجود من بهش اعتماد داشتم اما اینبار شکم از این برد که هروقت نزدیکش میشدم فورا صفحه رو می بست تعجب من از اینه که واقعا ما مشکل خاصی نداریم از نظر س ک س هم همیشه سعی کردم ایده ال باشم چون میدونم خیلی آدم گرمی هست و هر وقت ازم خواسته رد نکردم اما نمی تونم دلیل این کارش رو پیدا کنم ....

سلام عزیزم،

به یه سوالی برای خودت جواب بده: انتظار داشتی وقتی بیدارش کردی و مورد سوال قرارش دادی، چه واکنشی نشون میداد که برات رضایتبخش باشه و مشکلت رو حل کنه؟ بگه غلط کردم؟ بگه تو حق داری، من همجنس گرا هستم؟ نیشگونت بگیره واز خواب بیدارت کنه و تو بگی خداروشکر مطالبی که خوندم تو خواب بوده؟

چه نتیجه خوبی برای اون کارت متصور بود؟

تو خودت رو در موقعیت باخت قرار دادی.

حالا در موقعیتی قرار گرفتی که نه از نظر روانی این گنجایش رو داری که مثل یه دوست و همراه، مسئله احتمالیش رو باهاش تحلیل و حل کنی. و نه امکانش رو داری که واکنش هایی که از سرعصبانیت دلت میخواد رو انجام بدی (مثل طلاق!). شوهرت هم بهترین برخوردی که در لحظه به ذهنش میرسیده رو باهات کرده، اما رفتارهات (چه چک کردنش و چه خشم و ضعفی که ازت دیده) روی دیدگاهش نسبت بهت اثر میگذاره. در واقع خودت رو تحقیر کردی که اون نرم افزار رو نصب کردی. و اشتباه دیگت این بود که به اون شکل مطرحش کردی.

در مجموع شما دو نفر، الان ضعف های شما، پررنگ تر از مال همسرت هست.

راجع به همجنس گرایی اطلاعاتی ندارم. اما توصیه میکنم به سایتی که دوستمون بالا بهت معرفی کرد، مراجعه کنی. و حضورا هم به متخصص مراجعه کنی و مشورت بگیری. البته خیلی بهتر بود که این کارها رو قبل از وضعیتی که الان درست کردی، انجام میدادی. و طبق برنامه ای که اونها بهت پیشنهاد میدادن، موضوع رو با همسرت مطرح و بررسی میکردی.

تمایلات همجنس گرایانه (به فرض که شک شما واقعیت داشته باشه)، چیزی مثل بیرون نذاشتن آشغال ها نیست که بخاطرش باهاش دعوا کردی!

الان من از نظر روحی داغونم هضم این مشکل برام خیلی سخته شما می گید من چیکار باید میکردم من اصلا آدمی نیستم که همسرم رو چک کنم این اولین بارم بود و در ضمن وضعیت به حدی بود که مجبور شدم این کارو بکنم
این اواخر رفتاراش خیلی تغییر کرده بود دیگه مثل گذشته باهام رفتار نمیکرد خیلی سرد و خشک و بی احساس البته بگم که از نظر جنسی مشکلی نداشت

- - - Updated - - -

البته یه چیز دیگه که همسرم نمی دونه من این برنامه رو نصب کردم بهش نگفتم از کجا فهمیدم و اینکه همسرم در مورد کامپیوتر اطلاعات زیادی نداره فقط در حد همین اینترنته

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط سناریا

الان من از نظر روحی داغونم هضم این مشکل برام خیلی سخته

---

اگه میخوای حلش کنی، اول هضمش کن!

آدم تا یه مسئله ای رو هضم نکرده باشه، نمیتونه حلش کنه.

بعلاوه: برای حل کردن مسئله ی بی توجهی همسرت، راه اشتباهی رو انتخاب کردی. و انتظار نمیره در یه راه اشتباه، به نتیجه ی درستی برسیم.

موضوع بی توجهی همسرت یه مشکل دیگه بوده. و موضوع فعلی یه مشکل دیگست. که فعلا هیچ دلیلی نداره که این دوتا به ربطی داشته باشن. بنابراین بصورت مجزا بررسیشون کن.

موفق باشی.

وقتی شما از نظر جنسی مشکلی ندارید چرا فکر میکنید همجنس گراست؟
شاید از رو کنجکاوی خواسته یه مطلبی رو ببینه و بخونه
ببخشید سوال میکنم علت جدایی همسرتون چه بود؟

- - - Updated - - -

وقتی شما از نظر جنسی مشکلی ندارید چرا فکر میکنید همجنس گراست؟
شاید از رو کنجکاوی خواسته یه مطلبی رو ببینه و بخونه
ببخشید سوال میکنم علت جدایی همسرتون چه بود؟

سلام
خانم کیما نجات دلایل زیادی بوده واسه جداییشون اما اگه بگم به خاطر این جور مسایل بوده نه فکر نمی کنم بیشتر بخاطر دخالتهای خانواده ها و اینکه خانمش از نظر سنی 7 سال بزرگتر بوده .
خودش هم میگفت فقط کنجکاوی بوده اما من درک نمی کنم اگه کنجکاوی بوده پس چرا شماره نوشته بود یا اینکه گفته از فلان شهر هستم .

- - - Updated - - -

این چند روزه خیلی از نظر روحی داغونم
پنج شنبه وقتی برگشت خونه گفت بیا حرف بزنیم منم نشستم حرفاشو گوش کنم چون واقعا از ته دل میخواستم واسم دلیل قانع کننده بیاره هیچی نگفتم و فقط گوش کردم گفت که فقط منو دوست داره که تو این دنیا فقط من و خانواده م واسش موندن گفت هیچ وقت کاری نمی کنه پیش خانواده م آبروش بره گفت فقط از روی خریت بوده که حتی الان خجالت میکشه تو چشام نگاه کنه گفت حتی حاضره رو قرآن دست بزنه که تا حالا هیچ وقت به من خیانت نکرده و این اولین بار بوده گفت نمی خوام کارم رو توجیه کنم چون اشتباه بوده از تو هم انتظار ندارم منو ببخشی چون میدونم خیلی سخته گفت همیشه تو زندگی واسه اشتباهاتم جوری رفتار کردی که خودم خجالت کشیدم بابت اشتباهاتم بعدش تمام اشتباهاتی که کرده بود و من بهش فرصت جبران رو داده بودم یکی یکی اسم برد بعدش گفت حتی تو این چند سال زندگی یه حرف اشتباه یا کار اشتباه از من ندیده و اینکه پا به پاش همه سختی ها رو تحمل کردم و همیشه پشتش بودم گفت به خاطر من به خونواده ش پشت کرده چون چیزایی گفتن که واقعا حق من نبوده و .....
راستش رو بخواید اون لحظه یه کم آروم شدم حتی بهش گفتم پس اگه کسی بهت زنگ بزنه چی گفت هیچ کس زنگ نمی زنه اگه کسی هم این کارو کرد فوقش میگم اشتباه گرفتی بعدش اگه کسی هم زنگ زد حتما به تو میگم ....
خلاصه بعد ازظهر که برگشت خونه دیدم از این رو به اون رو شده اخم کرده بود یکم نشست بعد گفت دوست داری شام بریم بیرون گفتم باشه بریم نمی خواستم دیگه بیشتر از این کشش بدم خواستم اعتماد کنم .... اما یکم بعد گفت نه حوصله نداره بذار واسه یه وقت دیگه شب یه چیز حاضری خوردیم بعدش گفت ببین من نمی خوام سربار تو باشم فردا وسایلم رو جمع میکنم میرم خونه مادرم . یعنی داغ کرده بودم بهش گفته یعنی چی ظهر یه چیزی میگی الان برعکسش پس اون همه حرف چی بود یه غلطی کردی نذاشتی من هضم کنم حالا میخوای بری خب برو بخدا کسی جلوتو نمیگیره برو چون منم دیگه اعصابم نمیکشه ...
ولی جمعه صبح اومد بیدارم کرد صبحانه خوردیم گفت سرماخورده و حالش خیلی بده دیگه یه کلمه هم حرف نزدیم تا شب خودش رفت دکتر و برگشت شب هم جدا خوابیدیم الان بهش زنگ زدم حالشو پرسیدم .
ولی دارم دیونه میشم دیشب تا صبح فقط گریه کردم مدام اون جمله ها میاد جلو جشمم و اینکه برای اینکه از دلم دربیاره هیچ کاری نکرد هیچ کاری ......
تو رو خدا راهنماییم کنید دارم دیونه میشم