علاقه خواهرانه به جنس مخالف اشکالی دارد؟

سلام
چند وقتی بود نمی تونستم سر بزنم به سایت.الانم که زدم با دیدن تاپیک بی نهایت خیلی غصم گرفت...
ولی خودم خوبم شرایط جسمیم هم خوبه خداروشکر.همه چیز خوب پیش رفت.امیدوارم شماهم خوب باشید.
می خواستم بدونم میشه کسی رو خیلی دوست داشت ولی این احساس دوست داشتن واقعا خواهرانه باشه.یعنی هیچ احساس غیر خواهرانه ای تو حست دخیل نباشه.
فقط دوستش داشته باشی مثل برادر.عزیز باشه برات خیلی زیاد مثل برادر
یا باید از این احساس ترسید؟ نباید گذاشت رشد کنه؟آرزو می کنم کاش برادرم بود یا کسی از فامیل نزدیک که همیشه از حالش با خبر می شدم. :( دقیقا انگار اعضای خانوادم باشه تا این حد برام مهم شده اون فرد.

نازنین عزیز:72:

مطمینم که میدونی همچین حسی نسبت به یک غریبه اشتباه محض است و آنچنان بسته و محدود نمی ماند.

و در کوتاه مدت و یا دراز مدت وابستگی و نتایج ناخوشایندی دارد.

مخصوصا مخصوصا برای شما بخاطر کرکتر شخصیتی خودت و حساسیتهای شدید و پر تنش همسرت در اتفاقات گذشته.

پس لطفا با آتش بازی نکن:81:

بلخره با این ندونمکاریت زندگیتو به باد می دی؟

سلام سنجاب عزیز
ممنونم که جواب دادی
راستش من دارم برای این کسی که می گم وام می گیرم برای ازدواجش. خیلی خودمو به زحمت انداختم خودش هم میدونه هیچ کی این کارو نمیکنه ...کادوی خیلی خوبی هم برای عقد دادم دقیقا مثل خواهر خودش هم قیمتی که اون کادو داد من هم دادم.
هی با خودم می گم نباید این همه دوستش داشته باشم ولی دلیل منفی هم ندارم یعنی حس عذاب وجدان یا رابطه پنهانی یا حتی تپش قلب و هیجان...
هیچ کدوم این حس هارو ندارم می دونم اونم نداره
رابطه خاصی هم ندارم فقط در حد همکاری
اونم خیلی کم وقت هایی که ماموریت میرم می بینمش ولی خوب می خوام بیشتر بدونم چیکار کنم
به چه دلیل بگم نباید دوستش داشت وقتی این احساس مثبت هست
مثلا شب ها که دعا می کنم برای اونم می کنم برای خوشبختیش و اینکه این دختر لایق اون همه پاکیش باشه....

فکر می کنی چیکار باید کنم که کم دوستش داشته باشم؟کمتر بهش فکر کنم؟
آخه می دونم حسم خواهرانه هست به خدا هست به جون پدر و مادرم خواهرانه هست
یعنی اشکال داره یعنی باید سعی کرد متنفر شد
یعنی واقعا زن و مرد نمی تونن احساس پاک و خواهرانه داشته باشن بهم ؟واقعا نشدنیه؟

اگر می خواهی بدونی چرا نباید این رابطه وجود داشته باشه به این سوالها جواب بده:

1-آیا می تونی الان جلوی روی همسرت از این احساست راحت و بدون استرس و نگرانی حرف بزنی و مشکلی هم در زندگیت بوجود نیاد؟

2- اون آقا چطور؟ آیا خانم اون آقا از اینکه یک زن غریبه چنین حسی نسبت به همسرش داشته باشه ناراحت نمیشه؟

3- آیا خودت اگر همسرت بیاد و بهت بگه به یک زن تنها حس برادرانه داره تا حدی که دلش می خواد از تمام احوالاتش خبر داشته باشه و هدیه عروسی بزرگی براش بخره و هر کاری از دستش بربیاد براش بکنه چه حسی بهت دست میده؟

سلام دوست عزیز..به نظر من احساستون از اساس خطرناک و اشتباهه..الان فکر میکنین فقط یه حس خواهرانه هستش ولی سه ماه دیگه که این حس همینطور رشد کنه و قویتر بشه دیگه کنترلش از دست شما خارج میشه...شما متاهل هستین..من از تاپیکهای قبلی شما خبر ندارم..اگه شوهرتون مرد خوبیه پس بچسبید به زندگیتون و به تعهد و وفاداری به شریک زندگیتون پایبند باشین...اگه هم که ایشون مرد زندگی نیس اقلا اول تکلیفتون رو مشخص کنین و بعد از خدای نکرده جدایی به اینجور افکار و روابط مجال رشد بدید..

گر می خواهی بدونی چرا نباید این رابطه وجود داشته باشه به این سوالها جواب بده:

1-آیا می تونی الان جلوی روی همسرت از این احساست راحت و بدون استرس و نگرانی حرف بزنی و مشکلی هم در زندگیت بوجود نیاد؟


به همسرم گفتم همیشه آرزو داشتم برادر داشته باشم .بهش گفتم که این آقا خیلی با شخصیت و متین هست خودش هم می شناستش و می دونه چقدر پسر خوبی و پاکیه.ولی میگه بهش نگفتم چقدر برای عقدش دادم .یعنی همکارا که پول جمع کردن من خیلی بیشتر از بقیه گذاشتم .چون واقعا می خواستم به دردش بخوره.آره می تونم به همسرم بدون استرس و نگرانی بگم دلم میخواد با این ها رابطه و رفت و آمد داشته باشیم ولی همسرم من در این زمینه مثل مردای دیگه نیست حساسیتش بیش از حد زیاده .برای همین نمی گم ولی گفتم که فقط این رو قبول دارم خودشم قبولش داره.

2- اون آقا چطور؟ آیا خانم اون آقا از اینکه یک زن غریبه چنین حسی نسبت به همسرش داشته باشه ناراحت نمیشه؟

عزیزم خیلی هم غریبه نیستیم ی نسبت خیلی دور داریم ولی از طریق کارمون بیشتر آشنا شدیم . نمی دونم خانم اون چه فکری داشته باشه ولی زنگ زد از من تشکر کرد.گفت همسرم خیلی از شما تعریف کرده ...روز عقدش می خواستم اس ام اس بزنم تبریک بگم نزدم .بعدش که دیدمش گفتم می خواستم اس ام اس بزنم گفتم شاید...خانمتون ...
حرفمو قطع کرد گفت خانمم چی؟خانمم اصلا از این اخلاق های این مدلی نداره.خیالتون راحت باشه نصفه شب هم خواستید اس ام اس بزنید، بزنید. حالا دقیقا جملاتش این نبود مفهمومش این بود.ولی کلمه نصفه شب رو گفت.

3- آیا خودت اگر همسرت بیاد و بهت بگه به یک زن تنها حس برادرانه داره تا حدی که دلش می خواد از تمام احوالاتش خبر داشته باشه و هدیه عروسی بزرگی براش بخره و هر کاری از دستش بربیاد براش بکنه چه حسی بهت دست میده؟
درکش می کنم چون خودم این حس رو دارم .ولی شاید ناراحت شم که پول زیادی برای هدیه اون بزاره.


- - - Updated - - -

دلتنگ جان موضوع اینه که دارم به هر دری میز نم که بتونم ضامن شم وامشو بگیره
چند بار نامه نوشتم چندین بار بانک رفتم
وقتی تلاش خودمو می بینم تعجب میکنم و می گم به من ربطی نداره بی خیال شم
کس و کار من نیست که از طرف دیگه واقعا می خوام مشکلی ازش حل کنم انگار داداشه خودم پول لازم داره :(

واقعا نباید برای کار اون این همه وقت بزارم
من تازه ی عمل جراحی کردم و خیلی هم اوضام خوب نبود ولی از اولین روزی که تونستم برم بیرون از خونه
رفتم دنبال کار اون.

حالا ادامه ندم حالا که داره به نتیجه می رسه و می تونم ضامن شم ادامه ندم؟
چون اینجوری احتمالا صمیمیت بیشتر میشه نه؟

من اونو همیشه شما خطاب میکنم اونم به من همین رو میگه .
فقط هم بحث کاری داریم بعضی وقت ها یکم بیشتر
مثلا عکس های خانمش رو به من نشون داد از مهریه ام پرسید و از این جور سوالا
یکم در این موردها زیاد حرف زدیم

چیکار کنم که دیگه انقدر خوشم نیاد...همسرم جای خودشو داره مرد زندگی هم هست خیلی هم خوب هست اصلا این حسی که به همسرم دارم از جنس دیگه ای هست
به هیچ مردی این نوع حس رو ندارم.

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین آریایی

یعنی باید سعی کرد متنفر شد
یعنی واقعا زن و مرد نمی تونن احساس پاک و خواهرانه داشته باشن بهم ؟واقعا نشدنیه؟

---

نازنین عزیز:72:

قرار نیست زن و مرد حتما احساس علاقه نسبت بهم داشته باشند یا حتما احساس نفرت؟؟

مگر مغز شما کامپیوتر است که تنها با سیستم صفر و یک کار میکند یا احساس شما روشن میشود یا خاموش؟؟؟

حالتی این مابین هست که به آن "تعادل و توازن" میگویند شما بعنوان یک خانم در درجه اول متعهد و در درجه بعدی متعهد

باید در چهارچوب و حریم عرف و متداول با همکار - همکلاسی- همسایه- دوست - فامیل- شوهر خواهر و حتی پدر و برادرتان

برخورد کنید. ممکن است شما خالصانه و صادقانه پیش روید آیا تضمین میکنید که هیچوقت وابسته به این رابطه نشوید؟؟

آیا تضمین میکنید که آنطرف هم بدون هیچ فکر نادرستی و یا وابستگی در این رابطه با شما همراهی کند؟؟

آیا تضمین میکنید برای همسرتان هیچ شک و شبه ای نیست و رابطه زناشویتان را دوباره به یک سونامی تبدیل نمیکند؟؟

آیا تضمین میکنید همسر آن شخص به شما بدیده شک و تردید نگاه نمیکند و یا رابطه زناشویی ان دو دچار تنش و اضطراب نمی شود؟

ایا تضمین میکنید آن شخص به شما وابسته نمی شود و مرتب شما را با همسرش مقایسه نمی کند؟؟؟


آیا تضمین میکنی که اگر همسر آن شخص نسبت به همسر شما همین حس برادرانه را داشت صمیمانه از این حس استقبال کنی؟؟(اگر یادت باشد در مقابل همسرت زمانی که به دختر یک از اقوام در میهمانی کمک کرد و دست او را گرفت شدید واکنش نشان دادی و آن واکنش عواقب ناخوشایندی برای رابطه تان داشت.)

به نظر من متاسفانه برای آینده و فردای روابط انسانی هیچ تضمینی نیست جز اینکه همین امروز گامهایم را عاقلانه و

متعادل و با میانه روی و حفظ حریمهای متداول بردارم. :305:

پس چرا عاقل کند کاری....:72::72:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین آریایی

گر می خواهی بدونی چرا نباید این رابطه وجود داشته باشه به این سوالها جواب بده:

1-آیا می تونی الان جلوی روی همسرت از این احساست راحت و بدون استرس و نگرانی حرف بزنی و مشکلی هم در زندگیت بوجود نیاد؟


به همسرم گفتم همیشه آرزو داشتم برادر داشته باشم .بهش گفتم که این آقا خیلی با شخصیت و متین هست خودش هم می شناستش و می دونه چقدر پسر خوبی و پاکیه.ولی میگه بهش نگفتم چقدر برای عقدش دادم .یعنی همکارا که پول جمع کردن من خیلی بیشتر از بقیه گذاشتم .چون واقعا می خواستم به دردش بخوره.آره می تونم به همسرم بدون استرس و نگرانی بگم دلم میخواد با این ها رابطه و رفت و آمد داشته باشیم ولی همسرم من در این زمینه مثل مردای دیگه نیست حساسیتش بیش از حد زیاده .برای همین نمی گم ولی گفتم که فقط این رو قبول دارم خودشم قبولش داره.

2- اون آقا چطور؟ آیا خانم اون آقا از اینکه یک زن غریبه چنین حسی نسبت به همسرش داشته باشه ناراحت نمیشه؟

عزیزم خیلی هم غریبه نیستیم ی نسبت خیلی دور داریم ولی از طریق کارمون بیشتر آشنا شدیم . نمی دونم خانم اون چه فکری داشته باشه ولی زنگ زد از من تشکر کرد.گفت همسرم خیلی از شما تعریف کرده ...روز عقدش می خواستم اس ام اس بزنم تبریک بگم نزدم .بعدش که دیدمش گفتم می خواستم اس ام اس بزنم گفتم شاید...خانمتون ...
حرفمو قطع کرد گفت خانمم چی؟خانمم اصلا از این اخلاق های این مدلی نداره.خیالتون راحت باشه نصفه شب هم خواستید اس ام اس بزنید، بزنید. حالا دقیقا جملاتش این نبود مفهمومش این بود.ولی کلمه نصفه شب رو گفت.

3- آیا خودت اگر همسرت بیاد و بهت بگه به یک زن تنها حس برادرانه داره تا حدی که دلش می خواد از تمام احوالاتش خبر داشته باشه و هدیه عروسی بزرگی براش بخره و هر کاری از دستش بربیاد براش بکنه چه حسی بهت دست میده؟
درکش می کنم چون خودم این حس رو دارم .ولی شاید ناراحت شم که پول زیادی برای هدیه اون بزاره.

---

نمی دونم چرا اصرار داری حساسیت همسرت زیاده ولی باید بگم یک مرد عادی و نرمال چنین حساسیتی رو نشون خواهد داد . همین که نخواستی پول رو بفهمه خودش یعنی یک چیز هایی رو نمی تونی در مورد احساسات کاملت به ابن آقا به همسرت بگی همونطور که نمی تونی عین این نوشته هایی که اینجا نوشتی رو به همسرت نشون بدی.

در مورد خانم اون آقا هم چطور این آقا هنوز ازدواج نکرده از دورن خانمش خبر داره. شاید این خانم ناراحت بشه و شاید همین زنگ زدنش به مشا به خاطراین بوده ببینه شما کی هستید. به نظرم در این مورد نمی تونی نظر قطعی بدی هر چند اگر در درونت دوست داشته باشی هیچ کس با این احساست مشکل نداشته باشه.

در مورد همسرت هم لطفا بر گرد و تاپیکی رو که چند وقت پیش ها زدی مرروری کن و ببین که حساسیتت روی همسرت زیاد بود و لی حالا که خودت احساسی پیدا کردی می گویی می توانی همسرت را درک کنی. پس همسرت اگر تا به حال این حس را نسبت به زنی پیدا نکرده باشد درک شما برایش سخت خواهد بود.

- - - Updated - - -

به نظرم اگر می توانی پیگیری کار بانک را به عهده شخص دیگری بگذار.

وای سنجاب ممنونم از جوابت کاملا می فهمم چی میگی درک می کنم
منظورم این نیست که یا باید دوستش داشت یا متنفر شد.
منظورم اینکه اگر بخوام بهش فکر نکنم و برام مهم نباشه باید سعی کنم ی جوری ازش چیزای بد به خودم بگم و متنفر شم کم کم.
یا نه؟ بی تفاوت شم و برام سرنوشتش مهم نباشه؟
چطوری بی تفاوت شم :(
سعی کنم کمتر ببینمش کمتر حرف بزنم و کمتر فکر کنم؟ سعی کنم تو خودم احساس گناه ایجاد کنم؟
اره موافقم واقعا نباید این احساسی که دارم ادامه پیدا کنه
ولی برای قطع شدنش گفتم باید متنفر شد که سریع تموم شه
وگرنه خیلی وقته که احساس کردم کاش برادرم بود.
---------------------------------------

راستی اونم می دونه یعنی چند بار بهش گفتم مثل برادرمه....
الان اون چه فکر می کنه؟فکر می کنه من متعهد نیستم؟فکر می کنه احساس من برادرانه نیست؟
اگر خانمی به مردی بگه شما مثل برادرمی و در رفتار هم محبت داشته باشه بهش.اون مرد فکر می کنه این زن منظور دیگه ای داره؟یا باور میکنه حسش برادرانه هست؟

- - - Updated - - -

باشه دلتنگ جان
من متقاعد شدم . شاید حدس های شما درست باشه
ممنونم از حرفات.چه قدر بد :(
حالا چیکار کنم که مطمئن شم اون فکر بدی راجع من نکرده تا حالا؟می خوام فکر نکنه من عاشقم یا دوستش دارم میخوام بفهمه فقط همسرم رو دوست دارم و به اون فقط حس خواهرانه داشتم.
چطوری این رو بهش بگم؟ آخه امروز بهش گفتم محبت کردم یعنی گفتم کاش از اینجا نرید می ترسم برید دیگه نبینمتون
بعدش خودم خیلی خجالت کشیدم از این حرفم خیلی زیاد دست پاچه شدم گفتم من باید برم به کارم برسم ببخشید.گفتش نباید از احساستون خجالت بکشید. من محبت و لطف شما رو هیچ وقت فراموش نمیکنم.
منم چیزی نگفتم رفتم دیگه .ولی بعدش خیلی پشیمون شدم که این حرف رو زدم بهش . می ترسم الان فکر دیگه ای کرده باشه
چطوری این حرفی که زدم جبران کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بعضی از آدم ها از یه سوراخ 2 بار گزیده می شن ولی شما 10 ، 15 بار هم بیشتر نیش می خورن !

سلام. نازنین خانم .
در این رابطه مردم ممکنه برای شما حرف در بیارن.
به احساسات خودتون در رابطه با این آقا مسلط باشید. هر چیزی حدی داره. احساس امروز میتونه شروع یک طوفان برای فردا باشه.

من حتی ی بار هم گزیده نشدم

این ادم هم اصلا از اون ادم ها نیست
من فقط خواستم کمکش کنم که بتونه تو این وضعیت بد مالی یکم شرایط بهتری برای همسرش فراهم کنه
چون وضعیت خانوادگیش رو می دونم و می دونم پدرش بی پوله و مادرش مریضه
و پدرم هم خیلی دوستش داره خیلی زیاد به خودش و خانواده اون احترام میزاره

چرا متوجه موضوع نیستید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟

چرا همه چیز رو با ذهن منحرف و کج خودتون می سنجید؟

من که قبول کردم نباید زیاد کمکش کنم

و بهش فکر کنم
به هر حال که برادر واقعی من نیست هرچند پدر ایشون به من محرم هست..ولی ما از طریق همکاری بیشتر آشنا شدیم و رفت و امد کردیم


چرا واقعا یاد گرفتید فقط بغرنج کنید مسائل رو؟

من به کمک احتیاج ندارم

مشکل حادی هم پیش نیومده

اون آدم هم انقدر با شعور و متین هست که می دونم واقعا فکری نمیکنه

ولی خوب ی لحظه دچار تردید شدم واسه حرف امروزش

و حرف خودم......

که الان فهمیدم این تردید بی جا نبود

لطفا خواهش دیگه اینجا اضحار فضل نکنید

من جواب خودم رو از سنجاب و دلتنگ گرفتم و اگرم هم سوالی می کنم از اونها می پرسم .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین آریایی

باشه دلتنگ جان
من متقاعد شدم . شاید حدس های شما درست باشه
ممنونم از حرفات.چه قدر بد :(
حالا چیکار کنم که مطمئن شم اون فکر بدی راجع من نکرده تا حالا؟می خوام فکر نکنه من عاشقم یا دوستش دارم میخوام بفهمه فقط همسرم رو دوست دارم و به اون فقط حس خواهرانه داشتم.
چطوری این رو بهش بگم؟ آخه امروز بهش گفتم محبت کردم یعنی گفتم کاش از اینجا نرید می ترسم برید دیگه نبینمتون
بعدش خودم خیلی خجالت کشیدم از این حرفم خیلی زیاد دست پاچه شدم گفتم من باید برم به کارم برسم ببخشید.گفتش نباید از احساستون خجالت بکشید. من محبت و لطف شما رو هیچ وقت فراموش نمیکنم.
منم چیزی نگفتم رفتم دیگه .ولی بعدش خیلی پشیمون شدم که این حرف رو زدم بهش . می ترسم الان فکر دیگه ای کرده باشه
چطوری این حرفی که زدم جبران کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

---

نازنین عزیزم اگر می خواهی جبران کنی و ارتباطاتت با این آقا در حد عادی باشه:
1- شبها برای ایشون دعا نکن
2- از ایشون برای همسرت صحبت نکن
3- به ایشون احساسات خواهرانه نشون نده
4- کاری در خارج از چار چوب یک همکار برای ایشون انجام نده
5- از احساساتتون برای ایشون خرج نکن (به معنی گفتاری و رفتاری)

یک پاورقی: از حرف دوستان ناراحت نشو. یک لحظه فکر کن ادمهای اطرافت این ابراز احساساتت رو نسبت به این آقا ببینن ؟(به جای اینکه در این سایت بخونن). آدم بهتره عاقلانه رفتار کنه و خودش رو در شرایطی قرار نده که مورد تهمت و سوء ظن قرار بگیره. شاید شمابتونی خودت رو و احساساتت رو به خوبی مدیریت کنی ولی افکار هیچ کس (تایید می کنم هیچ کس حتی همسرت و حتی اون آقا و ...)در دست و کنترل شما نیست عزیزم.

سلام آقا مجید
می شه بگید چطور در رفتارم بهش بفهمونم که احساسم واقعا خواهرانه بوده؟ می ترسم ی وقتی فکر دیگه کرده باشه؟
البته تقریبا 99 درصد مطمئنم نمی کنه ها
خیلی پسر خوبیه یعنی واقعا مثل اون من تو زندگیم ادم به این با شعوری ندیدم .همه هم می گن

منم خیلی کم باهاش حرف میزنم
کارهامون هم باهم درگیر نیست یعنی نگران نیستم که روابطم زیاد شه باهاش

الانم دیگه نمی خوام ضامن شم برای وامش.میخوام بگم سعی کردم ولی نشد.

- - - Updated - - -

دلتنگ عزیز من به خدا رفتار خاصی با اون ندارم نسبت فامیلی هم که باهم داریم ولی بقیه همکارا خیلی بیشتر با اون صمیمی هستند من فقط در دو مورد زیاد از حد رفتار کردم یکی کادوی عقدش بود یکی هم امروز که گفت شاید بره جای دیگه کار کنه. همین دو مورد

تلاشی هم که واسه ضامن شدم کردم اون خبر نداره یعنی اصلا نمی خواستم موذب شه ...و فکر کنه مدیون من میشه

باشه دیگه دعا نمیکنم :(
بی تفاوت میشم .ضامنش هم نمیشم.اصلا مثل مردای دیگه باهاش رفتار میکنم مثل بقیه همکارا...ولی رفتار من طوری نبود که بقیه همکارا بخوان فکری کنند .یا حرفی در بیارن چون همه می دونن که نسبت فامیلی داریم.

خانم نازنین آریایی یه نکته هم من میگم شایدبه شناخت خودتون بیشترکمک کنه.نمیدونم منشأ ش چیه نیازداشتید یک برادر داشته باشید و...اما منظورمن بر"فرایند"هست که ازمنشأ جداست.دادن هدیه ی با ارزش به کسی یک توجیه قبلش میخواد بنابراین واسه توجیه شخص برمحبوبیت گیرنده هدیه وکمک پیش خودش تأکیدمیکنه واین باعث افزایش محبوبیت گیرنده کمک نزدکمک دهنده میشه.حتی اگه بعد از دادن هدیه وکمک پشیمون بشه بازواسه توجیه خودش ممکنه برمحبوبیت اون شخص تأکیدکنه.شمانگران بودید اون شخص چی فکرمیکنه.به لحاظ تناسبات اجتماعی تاحالامشکلی نیست وشما تصمیم گرفتید به اون شخص حس خواهری نداشته باشید به نظرم مشکل دقیقا از "زمانی شروع خواهد شد که بخواهیدبه اون شخص ثابت کنیدواسه شمامهم نیست"

بذار برات به طنز بگم: . بهترین حالت اینه که هر وقت داری با ایشون صحبت میکنی بگی که برات حکم برادرت رو داره. به زبون آوردن این جمله مثل ریختن آب سرد روی ایشونه.
من سه چهار دفعه میخواستم به بعضی دخترا نزدیک بشم از زیبائیشون تعریف کردم. لعنتی ها برگشتن گفتن مرسی مجید جون تو هم مثل داداشم میمونی.:97:
من هم از اون به بعد مقابلشون جبهه میگرفتم.:58:

به نظرم بذاریدش به حساب اینکه به یه آشنا اول زندگیش کمک کردیدوشادش کردیدو قضیه رو رهاکنید اینطوری پایانش متناسب هست

نازنین جان،

اگر کارهای ضمانت وام را انجام دادی و تمام شده، بهتره که ضامنشون بشی.
ضامن پیدا کردن راحت نیست
کار اداری و بانکی انجام دادن هم راحت نیست

بخاطر این وقتی که گذاشتی و کاری که کردی،
اگر شوهرت موافقه
ضامن بشی فکر نمی کنم اشکالی داشته باشه.
قبلش حتما به شوهرت اطلاع بده.

من بخاطر مشکلات خودم دل و دماغ نوشتن اینجا ندارم و فقط به خاطر دوستی قدیمی که بینمون هست برات چند خطی مینویسم

ببین دختر خوب من کاملا میفهمم چی داری میگی و خودمم از این رابطه های خواهر برادرانه داشته و دارم.
اینو باور دارم که بر خلاف نظر دوستان که فقط از در نهی وارد شدن اگه رابطه به درستی تعریف بشه و فرضیات شما هم 100% صادق باشه این نوع رابطه هیچ اشکالی نداره مگر یک چیز که اگه بتونی ی راهی واسش پیدا کنی اونم حله!
و اون مشکل ایجاد حس عاطفه به مرور زمانه و یا وقتایی که با امیر به مشکل برمیخوری و بینتون شکرآب میشه ممکنه به اون برادر پناه ببری و اگه یکمی لحن صحبت مهربانانه بشه ممکنه کم کم کم کم ته دلت اثر بذاره و وابستگی ولو خیلی خفی و ناچیز ایجاد کنه! اینها در فرهنگ ما جا نیافتاده و اگه تا 100 ساعتم اینجا استدلال بیاری که رابطه من به پیر و پیغمبر چنینه و چنانه بازم کسی بهت چراغ سبز نشون نمیده!

راستی این آقا همون همکارتون نیست که یه بار بهتون گفته بود حیف شما که زن فلانی شدی و چند ماه پیش در موردش تایپیک زده بودی؟ دوست شوهرتونم بود اگه اشتباه نکنم! اگه همونه پس میبینی که در عمل قضیه کمی بغرنج شده که دو تا تایپیک تا حالا واسش زدی! در هر صورت خودت از درونت خبر داری و اگه مطمئنی میتونه بدون سوختن از آتیش بپری چهارشنبه سوریه خوبی داشته باشی!
راستی خوشحال میشم تایپیکم را بخونی و کمکم کنی!

لام نازنین جان. خداروشکر که اوضاع خوب شده


من هم کاملا این حسها رو درک می کنم. به هرحال ادم ادمهای زیادی رو دوست داره دلیل نداره که از هر کدومش منظوری داشته باشه! به نظر من مدیریت احساس هم مهمه و این مهمتر از احساس هستش. به هر حال یه عده واسه ادم قابل احترام و دوست داشتنی هستن!

منظورم از مدیریتش اینکه نباید این حس به شخص مقابل منتقل شه که ادم حاضره واسش خ کارها انجام می ده( می دونم شما اینجوری نیستی ) اما تصور کن این اقا از خانمش برنجه و بخاد و انتظار داشته باشه که با شما درد دل کنه . من مطمینم شما خودت این قضیه رو دوست نداری که درگیر مشکلات مردم بشی. شما می تونی این اقا رو دوست داشته باشی اما واسش کار خاصی انجام ندی فکر نمی کنم اینها در تضاد با هم باشن! بله حس شما خواهرانه است اما باید مطمین شد که این اقا هم همین حس رو داشته باشن.

و البته خانمش هم.

فکر کنم اقای اس سی ای گفتن دلیل نداره یه نفر که یه قدم واسه اد م بر می داره ادم یک کیلومتر بخاطرش راه بره. می گم عزیزم منظور من این نیست که شما این کارو میکنی منظورم من اینکه شما انسان مهربانی هستی و باید مطمین باشی که مهربانی هات مشغله واست درست نکنه. چون فقط بعد حسی نیست یه وقتایی این نزدیکیها یه زحماتی رو واسه ادم هم می تراشه مثل درگیر مشکلات طرف شدن یا توقع ایجاد کردن

در هر صورت راهنماییهای دوستان خ خوب بود مخصوصا خانم دلجو که به هر حال سابقه تاهلشون تو تجربیاتشون خ موثره.
================================================== ======================================

می دونی خ وقتها ادم راجع به یه سری مسایل خ ساده فکر می کنه و اصلا با هیچ کدوم از قوانین پدیرفته شدش جور در نمی اد که یکی بخاد منظور بدی برداشت کنه اما این زمینه ها ایجاد میشه. مثلا من دوستی دارم 30 ساله تو یه مهمانی علمی وقتی از یه استاد پزشک پیش کسوت 70 ساله یه سوال علمی می پرسه زمینه یه دعوای حسابی تو خونه رو با نامزدش فراهم می کنه نامزدی که خودش یه پایه علمیه و سمتهای زیادی داره. پس می بینی که متاسفانه این حساسیتها هست!

یا من می دیدم که یکی از اشناهامون خ در حق همکار خانمش که خ هم جوان بودن برادرانه رفتار می کرد اما همین خ باعث حساسیت واسه خانم این اقا شده بود!


پس وقتی انقدر ممکنه ادم در معرض اتهام قرار بگیره اونم چیزی که واقعا یه محبت بی منظوره م یبینه که کلا نمی ارزه
================================================== ===============================
در پناه حق باشی نازنین نازنین

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط ammin

خانم نازنین آریایی یه نکته هم من میگم شایدبه شناخت خودتون بیشترکمک کنه.نمیدونم منشأ ش چیه نیازداشتید یک برادر داشته باشید و...اما منظورمن بر"فرایند"هست که ازمنشأ جداست.دادن هدیه ی با ارزش به کسی یک توجیه قبلش میخواد بنابراین واسه توجیه شخص برمحبوبیت گیرنده هدیه وکمک پیش خودش تأکیدمیکنه واین باعث افزایش محبوبیت گیرنده کمک نزدکمک دهنده میشه.حتی اگه بعد از دادن هدیه وکمک پشیمون بشه بازواسه توجیه خودش ممکنه برمحبوبیت اون شخص تأکیدکنه.شمانگران بودید اون شخص چی فکرمیکنه.به لحاظ تناسبات اجتماعی تاحالامشکلی نیست وشما تصمیم گرفتید به اون شخص حس خواهری نداشته باشید به نظرم مشکل دقیقا از "زمانی شروع خواهد شد که بخواهیدبه اون شخص ثابت کنیدواسه شمامهم نیست"

---

سلام ممنونم از جوابتون...منشا اینکه دلم میخواست برادر داشته باشم رو نمی دونم ولی از بچگی این احساس رو داشتم بهتره بگم این آرزو رو داشتم .
در مورد این آقا هم درست میگید اینکه بخوام ثابت کنم مهم نیست باعث میشه خودمم فکر کنم جریان خاصی بین ما هست.من سعی می کنم همین رفتار قبلی رو داشته باشم ولی خودم رو درگیر مشکلاتش نکنم و فکر نکنم هرکاری از دستم برمیاد باید براش انجام بدم.از نظر رفتاری هیچ رفتار خاصی بین ما نیست اصلا. در ضمن محیط کار منم خیلی صمیمی هستن همه با هم.همه با هم یعنی من خودم این حالت رو اصلا نمی پسندم ولی حتی نهار ها هم دور هم میخورن و می گن و می خندن و شوخی می کنند ولی من هیچ وقت این جوری نبودم حتی مجرد هم بودم همیشه منزوی بودم و تو خودم بودم هیچ وقت هم شریک نهار کسی نمی شدم و مدل رفتار من با فرهنگ سازمانی که اونجا جا افتاده واقعا متفاوت هست .
این آقا هم همین طوره.
-----------------------------------

شیدا جان اره خیلی دوندگی داشت کارهای بانکیش و همسرم کلا در جریانش بود یعنی در واقع اصلا اون تونست ی رییس بانک بهم معرفی کنه اگر همسرم نبود کار وام هم جور نمیشد به خدا.در جریان همه چیز هست حتی می دونه من خیلی به فکر خوشبختی اونم خیلی وقت ها با هاش حرف زدم گفتم نمی دونم این دختره واقعا خوبه یا نه.ایشالا که خوب باشه و ....این جور حرفا زیاد گفتم.

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط kamrava

من بخاطر مشکلات خودم دل و دماغ نوشتن اینجا ندارم و فقط به خاطر دوستی قدیمی که بینمون هست برات چند خطی مینویسم

ببین دختر خوب من کاملا میفهمم چی داری میگی و خودمم از این رابطه های خواهر برادرانه داشته و دارم.
اینو باور دارم که بر خلاف نظر دوستان که فقط از در نهی وارد شدن اگه رابطه به درستی تعریف بشه و فرضیات شما هم 100% صادق باشه این نوع رابطه هیچ اشکالی نداره مگر یک چیز که اگه بتونی ی راهی واسش پیدا کنی اونم حله!
و اون مشکل ایجاد حس عاطفه به مرور زمانه و یا وقتایی که با امیر به مشکل برمیخوری و بینتون شکرآب میشه ممکنه به اون برادر پناه ببری و اگه یکمی لحن صحبت مهربانانه بشه ممکنه کم کم کم کم ته دلت اثر بذاره و وابستگی ولو خیلی خفی و ناچیز ایجاد کنه! اینها در فرهنگ ما جا نیافتاده و اگه تا 100 ساعتم اینجا استدلال بیاری که رابطه من به پیر و پیغمبر چنینه و چنانه بازم کسی بهت چراغ سبز نشون نمیده!

راستی این آقا همون همکارتون نیست که یه بار بهتون گفته بود حیف شما که زن فلانی شدی و چند ماه پیش در موردش تایپیک زده بودی؟ دوست شوهرتونم بود اگه اشتباه نکنم! اگه همونه پس میبینی که در عمل قضیه کمی بغرنج شده که دو تا تایپیک تا حالا واسش زدی! در هر صورت خودت از درونت خبر داری و اگه مطمئنی میتونه بدون سوختن از آتیش بپری چهارشنبه سوریه خوبی داشته باشی!
راستی خوشحال میشم تایپیکم را بخونی و کمکم کنی!

---

سلام آقای کامروا.ممنونم که جواب دادید ....ایشالا که حال خودتون هم بهتر شه:(
حتما تاپیکتون رو می خونم خوندم یعنی و اگر بتونم کمکی کنم خوشحال میشم.

آره این همون هستش ولی اون حرفش هم جریان داشت آقای کامروا.چون همسر من جلوی دیگران به من بی احترامی کرد یعنی هر کس دیگه هم رفتار همسرم رو بببینه همین رو میگه چون من خیلی مودبم خیلی کم پیش میاد صدام رو بالا ببرم و هرگز حتی در اوج عصبانیتم به همسرم توهین کلامی نمی کنم و لی اون برعکسه منه.یعنی تو جمع سعی نمیکنه مودب و خوش رفتار باشه درحالیکه در خلوت خودمون واقعا هست و من هی باید به خانوادم توضیح بدم که به خدا زندگی من خوبه همسرم خوبه مهربونه عاشق منه .شما رو فلان رفتارش قضاوت نکنید.

این آقا هم که این حرف رو زد دلیلش این بود که شاهد برخورد بد و نا محترمانه همسرم بود.برای همین گفت منم بهش گفتم که بین خودمون خیلی خوبه ولی نمی دونم چرا بعضی وقت ها اینجوری برخورد میکنه و قاطی میکنه :(

من تا حالا خیلی به ندرت از همسرم براش درد و دل کردم که بگم این کارو کرده و اون کارو کرده.و بیشتر هم حالت تجربه بیان کردن بوده حرفام نه درد و دل. خیلی وقت هاهم واقعا نیاز داشتم با کسی حرف بزنم ولی این نیاز رو جور دیگه تخلیه کردم یعنی با همین سایت.
من نمی زارم مشکلات شخصیم رو تو محیط کار کسی بفهمه .

در مورد این رابطه عاطفی هم که طی زمان ممکن هست ایجاد شه حق باشماست.در کل میگم می خوام سعی کنم بهش زیاد فکر نکنم و روش حسابی جدا از یک همکار ساده باز نکنم . فکر نکنم می تونه صمیمی تر از بقیه باشه و قابل اعتماد تره.

مهم نیس براش دعا میکنی یا نه.
مهم نیس ضامن وامش میشی یا نه.
مهم نیست کادوت گرونه یا نه.

مهم اینه که درگیرشی.منظورم دوندگی واسه وام و اینا نیست.درگیرشی.

مهمتر اینه که سعی داری پنهانش کنی حتی از خودت.به خودت میگی من دندونم درد نمیکنه.کو؟؟؟حالا برو پیدا کن پوسیدگی دندونو.

مهمتر اینه که تا کسی رک این قضیه رو به روت میاره قاطی میکنی.تلاش میکنی بپوشونی و بگی نه....

ببین نازنین زبون و دلت یکی نی و این از نوشته هات میباره.
ببین نازنین نیاز نیس جواب بدی من هیچ فکری راجبت نمیکنم اصلا سیستم که خاموش میشه اینجا رو یادم میره.

پس....خودت بقیشو برو

موفق باشی

من حس می کنم شما دلتان می خواهد یک مرد محرم مثل برادر داشته باشید که محبت شما به او همراه با میل جنسی نباشد. مثل برادر. خوب عزیزم شما مرد محرم در خانواده خود دارید ؟ مثل پدر ، دایی ، عمو ، پدربزرگ ، برادرزاده یا خواهرزاده؟

از یک به 2 وارد شدی
http://www.hamdardi.net/thread-19072.html

من تا حالا خيلي رابطه هاي به اصطلاح خواهر و برادرانه ديدم ولي تا آخر ماجرا جنس اون حس خواهر و برادري باقي نمونده و اين موضوع رو هم نميشه ١٠٠٪ كنترل كرد.

با سلام و احترام
پاسخ تک تک اعضاء را به شما که مطالعه کردم ، دیدم هر کدام از جنبه بسیار مهمی به مسئله نگاه کردند و به اتفاق همه روی هدف متمرکز بوده اند و آن اینکه چنین حسهایی از پشتوانه عاطفی جنسی برخوردار هست. لیکن چون در حال انعقاد نطفه هست هنوز شفاف برای شما نیست.

اتفاقا بنده تاکید دارم که ارتباط به کلی باید قطع شود. و حتی در سطح دیگر همکاران هم نیاز نیست که ارتباطتان را با او داشته باشید.
بحث وام ، هدیه و ... همه اشتباهات فاحش بوده است. و گفتن به همسرتان هم اشتباه فاحش می باشد.

حتی با تجربه ای که من از مراجعانم دارم قطع تدریجی این ارتباطات هم اشتباه هست. بلکه باید سریع قطع کنید. علتش این هست که وقتی حریقی در حال شروع هست، مسامحه و اینکه آتش را کم می بینید منجر می شود یکبار شعله فراگیر شود و دیگر حتی اگر قصد خاموش کردن آن را داشته باشید، باز هم توانش را نداشته باشید.
من از مطالعه پستهایتان متوجه شدم، اگرچه بحران در زندگیتان مجددا به شکل وحشتناکی شروع شده است. اما آگاهی بر آن دارید و قدرت این را دارید که تغییر چهت اساسی دهید.
همیشه هر مشکلی در زمان شروع اگر بلافاصله و قوی برخورد بشود به راحتی قابل حل هست.

اگر شما بحث های خیانت در تالار همدردی را دنبال کنید. کمتر موردی را خواهید دید ک ه فرد ابتدا قصد کرده است که من می خواهم امروز شروع به خیانت کنم.
همیشه از یک قسمت عقل پسند و اجتماع پسند شروع می شود. و بعد که شیطان آنرا به چیزهای زیبا آراست و فرد را درگیر کرد، کم کم بحران شروع می شود آن وقت آنقدر دیر هست که فرد به شدت وابسته یا خدایی نکرده گرفتار مسائلی شده است که برگشت از آن تقریبا غیر ممکن است.

اینکه همه اعضاء باهشدار و شدت و بدون همحسی ی با شما وارد شدند و من هم همین کار را عمدا کردم برای اینست که ما اعضاء که گرفتار هیجانات و احساسات شما نیستیم و موضوع را واقع بینانه می بینم. متوجه هستیم که باید سریع مسیری که رفته اید را دور بزنید و به نقطه قبل از نقطه آغازین برگردید.

نازنین تو ذاتا مهربونی و وقتی ادم مهربونه می خواد این احساسشو نشون بده و با کسی که لایقه تقسیم کنه. حالا کسایی که لایق مهربونیش هستن هر تعدادی می تونن باشن. شاید بد نباشه یه راهی واسه مهربونی کردنت پیدا کنی مثلا اگه پرورشگاهی هست نزدیکتون یه روز در هفته بری مجانی درس بدی بهشون یا یه کارای این مدلی که هم حس خودت خوب شه هم اینکه مشکلی پیش نیاد. الیته احتمالش هست که پرورشگاهم بری به یکی دو تا از بچه ها وابسته شی یا بهت وابسته شن.
ببین من برادر دارم ولی حس دوست داشتن بدون احساس و کشش جنسی رو هم تجربه کردم و بهش می گن عشق افلاطونی. اون احساسی که من داشتم البته خیلی سال پیش بود در واقع احساس خواهرانه نبود. یه شکلی از عشق بود. یه عشق ملایم. مطمن نیستم حسی که می گی فقط خواهرانه باشه اما خوب خودت بهتر می دونی. در کل دوست داشتنا مختلفن. بعضیاشون شدیدن بعضیاشون مثل افتاب ملایم توی زمستون نرم و ارومن. ولی خواهرانه و برادرانه نیستن. تو خودت خواهر داری می تونی قیاس کنی که حست به این اقا شبیه حست به خواهرته یا داری بیشتر بهش اهمیت میدی.
ببین حست هرچی هم باشه زیاد مهم نیست. مهم اینه که خیلی توی رفتارت زیاده روی نکنی. همین. یه مقداری معمولی باش باهاش مثله یه دوست باش خیلی هم خودتو واسش به دردسر ننداز دردسرایی که توجیه ندارن. اینطوری هم احساسات خودت شدید نمی شن هم اینکه شوهرت اذیت نمیشه. در کل بعد از یه مدت هم برات عادی میشه این ادم.
ولی برای احساس مهربون بودن و نوع دوستی ات خوبه که راههای مختلفی پیدا کنی که خودت هم خوشحال باشی.
موفق باشی.

سلام من فکر می کنم دور زدم مسیر رو.
یعنی وام رو که دیگه نمی گیرم
ارتباطی هم ندارم
حتی امروز متوجه شدم مشکل کار براشون پیش اومده اصلا خودم رو دخالت ندادم .
درگیرش نیستم
درگیر همسر خودم هستم :54:

- - - Updated - - -

نمی دونم چرا همه فکر کردن من فکر خوبی ندارم اصلا اینطور نبود ولی باورکنید هیچ فکری دیگه نمی کنم در موردش دیگه حتی دلم نمیخواد ببینمش ...جذابیتش برام در حد همکار معمولی پایین اومده به خدا

به نام خدا
سلام

قبل از هر حرفی :

قرآن کریم : الَم یَعلَم بانَّ الله یَرَی / آیا نمی دانی که خداوند میبیند!؟

مولای متقیان علی(ع) فرمودند: الحَذَرَ الحَذَرَ فَوالله لَقَد سَتَرَ حتی کانَّهُ قَد غَفَر / هوشیار باشید هوشیار باشید به خدا سوگند همانا (گناه چنان) مخفی و پوشانده شده تا حدی که گویا بخشوده شده است!

قرآن کریم : بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره / بلکه انسان به نفس خویش آگاهی دارد هر چند که عذر هایی برای آن القا کند.


در آخر هم از من به شما یادگاری : در اینجور شرایط ببین اگه یک خانمی با قیافه زشت و اخلاق و زبون بد به جای اون آقا بود باز هم همونجوری براش کمک میکردی ؟ اگه نه پس بدون که خلوص کاری در کار نیست و قصدی در ضمیر ناخودآگاهت هست. نزار ریشه بگیره. کلاهت هم طرفش افتاد نرو. اگه آرامش توی زندگیت برگشته تو با ناشکری زمینه ساز مشکلات بعدی نباش! به شوهرت از بالا به پایین نگاه نکن که زمینه ساز این گرایشها برات بشه! بهترین زندگی رو داری قدرش رو بدون.

همین!
.
در پناه حق.

شما خانم محترم و خوبی هستید. نمونه یک انسان شریف. امیدوارم کانون خانواده شما هر روز گرم تر و عاشقانه تر از روز قبل بشه. :72: زنده باد خانم آریایی.

سلام نازنین.:43: چطوریایی؟

پست هایی که دوستان برات گذاشتن رو نخوندنم، اما جواب خودم رو مینویسم:

"علاقه خواهرانه" به جنس مخالف، وجود خارجی نداره. همونطور که علاقه پدرانه و برادرانه هم وجود خارجی نداره.:18:

تو دختر مهربونی هستی نازنین، شکی در حسن نیتت ندارم، اما این احساس خواهری میتونه دردسر بشه قربونت برم ...:43::43::43:

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین آریایی

سلام من فکر می کنم دور زدم مسیر رو.
یعنی وام رو که دیگه نمی گیرم
ارتباطی هم ندارم
حتی امروز متوجه شدم مشکل کار براشون پیش اومده اصلا خودم رو دخالت ندادم .
درگیرش نیستم
درگیر همسر خودم هستم :54:

- - - Updated - - -

نمی دونم چرا همه فکر کردن من فکر خوبی ندارم اصلا اینطور نبود ولی باورکنید هیچ فکری دیگه نمی کنم در موردش دیگه حتی دلم نمیخواد ببینمش ...جذابیتش برام در حد همکار معمولی پایین اومده به خدا

---

آهان پس دیگه حل شده، ببخشید باید اول پست هات رو میخوندم.:18:

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط نازنین آریایی

نمی دونم چرا همه فکر کردن من فکر خوبی ندارم اصلا اینطور نبود ولی باورکنید هیچ فکری دیگه نمی کنم در موردش دیگه حتی دلم نمیخواد ببینمش ...جذابیتش برام در حد همکار معمولی پایین اومده به خدا

---

اتفاقا بر عکس این موضوع صادق هست ، اگه دختر خوبی نبودید که این همه جواب نداشتید .
صحبت اینه که آخر و عاقبت این گونه روابط خوب نیست و الی اگر شما خانم خوبی نبودید یکی بودید مثل بقیه ، به من یا افراد دیگه چه ربطی داره چه رفتاری از خودتون بروز می دیدید ؟

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط Aram_577

به نام خدا
سلام

قبل از هر حرفی :

قرآن کریم : الَم یَعلَم بانَّ الله یَرَی / آیا نمی دانی که خداوند میبیند!؟

مولای متقیان علی(ع) فرمودند: الحَذَرَ الحَذَرَ فَوالله لَقَد سَتَرَ حتی کانَّهُ قَد غَفَر / هوشیار باشید هوشیار باشید به خدا سوگند همانا (گناه چنان) مخفی و پوشانده شده تا حدی که گویا بخشوده شده است!

قرآن کریم : بل الانسان علی نفسه بصیره ولو القی معاذیره / بلکه انسان به نفس خویش آگاهی دارد هر چند که عذر هایی برای آن القا کند.


در آخر هم از من به شما یادگاری : در اینجور شرایط ببین اگه یک خانمی با قیافه زشت و اخلاق و زبون بد به جای اون آقا بود باز هم همونجوری براش کمک میکردی ؟ اگه نه پس بدون که خلوص کاری در کار نیست و قصدی در ضمیر ناخودآگاهت هست. نزار ریشه بگیره. کلاهت هم طرفش افتاد نرو. اگه آرامش توی زندگیت برگشته تو با ناشکری زمینه ساز مشکلات بعدی نباش! به شوهرت از بالا به پایین نگاه نکن که زمینه ساز این گرایشها برات بشه! بهترین زندگی رو داری قدرش رو بدون.

همین!
.
در پناه حق.

---

سلام آقای آرام حالتون خوبه؟بهتر هستید؟
آقای آرام نه خوب مشخصه که اینکارا رو نمی کردم .گفتم که ایشون چون خیلی محترم و با شخصیت بود و اون مدتی که من مرخصی بودم خیلی تلاش کرد جای من رو کسی نگیره و به وضوح جای خالی من تو کار احساس شه طوریکه ریس جدید با من قرار داد جدیدی بست که مبلغ بالاتر بود .یعنی منم خواستم محبتشو جبران کنم. ولی باور کنید الان اصلا به طور عجیبی از این ارتباط بدم اومده یعنی حس خوبم از بین رفتش.

آیه هایی که نوشتید خیلی تکان دهنده بودن :(

به نام خدا
سلام
از لطفتون ممنونم. خدا رو شکر بهترم.

دیروز کمی با عجله متن رو نوشتم ، امیدوارم احساس تندی از اون پست به شما منتقل نشده باشه. قصدم فقط کمی توجه به خودم و شما و بقیه بود که دچار غفلت نشیم. البته از همه مستحق تر به این حرفها خودم هستم.

خیلی خوشحالم که دارید به مدیریت موضوع مسلط میشید.

آرزومند زندگی سرشار از خوبیها برای شما در کنار همسر خوبتون هستم.

.
در پناه حق.

سلام نازنين جان. خوبي؟
من تمام تاپيكتو خوندم و ديدم كه خدارو شكر مسئله كاملا برطرف شده و ديگه جاى هيچ نگرانى نيست.
فقط خواستم يه نكته رو توي پرانتز بگم اونم اينكه يه به گفته خودت اين آقا اونقدر عاقل و فهميده اند كه هيچ كس رو به فهميدگي و با شعوري ايشون نديدي تا حالا. ولي عزيزم كسي كه بعد از ديدن برخورد همسرت با شما (كه بالاخره توي يه عمر زندگي مشترك گاهي ممكنه پيش بياد بين زن و شوهر حتي توي جمع) به شما ميگه حيف تو كه زن فلاني شدي ، به نظرت خيلي فهميده و با شعوره؟ يه آدم با شعور تو اين جور مواقع كه اولا سعي ميكنه خودشو بزنه به نشنيدن و اصلا به روي خودش نياره ثانيا اگه ديگه خيلي تابلو شنيده بود نهايتا بايد به شما ميگفت به دل نگير بابا پيش مياد بين زن و شوهر، حتما خسته بوده يه چيزي گفته ديگه بيخيال. اينه رفتار يه آدم پخته وقتي شاهد دعواي يه زن و شوهره نه اينكه با گفتن اين جمله كه حيف تو واسه فلاني تو رو به فكر فرو ببره! ضمن اينكه اون جمله شونم كه گفته نصفه شبم كاري داشتي زنگ بزن نهايت خاميه عزيزم. اين حرفو هيچ مرد با شعور متاهلي به يه خانم متاهل نميزنه.

سلام ویولت جان ممنونم از توجه ای که نشون دادی
عزیزم حالا شایدم بر حسب شرایط ی حرفی بزنه که درست نیست یا پخته نیست ولی درمجموع واقعا ادم خوبیه باور کن من الکی از کسی تعریف نمی کنم.خیلی خوبه.
ولی من این مدت هم اصلا تحویلش نمی گرفتم حتی خودشم فهمید
یعنی بهم با خنده گفت فکر نکنید متوجه نیستم خودتون رو میگیرید ها ....
منم گفتم نه چرا بگیرم درگیر کار هستم اونم گفت منم شوخی کردم می دونم. و اصلا هیچ حرف خاصی هم باهاش نمی زنم اونم اصلا نمیاد سمت من از اون روز .
بازم از راهنمایی همه ممنونم ولی واقعا خیلی بده که هیچ کی متوجه نمیشه حس من رو. که واقعا خواهرانه بود البته الان دیگه اون حس خوبم از بین رفته.

۰خانم آریایی خیلی قابل تحسین هست که به توصیه دوستان درتایپیکت توجه وعمل کردی.واقعیت اینه همه جنبه ها ولایه های زندگی ما واضح وگویا نیست بعضیش مشخص و واضح مثل ارتباط با همسروخانواده درجه یک وبعضیش ممکنه برای شمامبهم باشه که بخاطرش تایپیک بازکردیدمنم درشرایط شماقرارگرفتم باوجود خستگی وشلوغی کاروقت کم بود اما بعدها درمرخصی هاواوقات استراحت وآرامش بیشترمتوجه شدم چقد واضح داشتم اشتباه میکردم.اگه هنوز درابهام هستیدبهتره دراینجا محافظه کار باشید کاری که انجام ندادنش ازانجامش بهترهست.هیچکس ازمحافظه کاری اینچنینی پشیمون نشده که شما دومیش باشی تازه آرامش بیشتری داری و مجبورنیستی واسه خودت دربرابراون شخص مسئولیت تازه بتراشی.سری که دردنمیکنه دستمال نمیبندن.اونم کم کم به رویه جدید شما عادت وبهش احترام میگذاره موفق باشی