دیگه اینهمه سردیم داره نگرانم میکنه
سلام دوستان عزیز همدردی
فکر میکردم مرور زمان حالمو خوب میکنه و برای همین تایپیک نمیزدم اما الان حدود سه هفته فکنم از اون ماجرا(تایپیک قبلیم که به خونه پدرم رفته بودم) میگذره اما من حالم هنوز خیلی بده.
نسبت به همسرم تو این سه هفته هیچ حس مثبتی ندارم. با اینکه میبینم تمام تلاششو میکنه عصبی نشه و وقتایی هم که میشه خیلی کنترل میکنه و بعدش هم مهربون میشه و سعی میکنه از دلم در بیاره.اما میدونم که همه اینها موقته و زندگی من زندگی بشو نیست.
نمیدونم چرا اینقدر ناامیدم. منی که بعد بدترین دعواها دو روز نشده دوباره انرژیمو به دست میاوردمو حس میکردم عشقم به همسرم خیلی عمیقه و هیچ اتفاق بدی نمیتونه اونو از بین ببره، الان سرد سردم.
واقعا برام وجودش هیچ فرقی نداره. همیشه از کوچکترین دردش خیلی ناراحت میشدمو مثه پروانه دورش میچرخیدم اما الان هرچی میگه سرم درد میکنه من اصلا ناراحت نمیشم و فقط میگم خوب قرص بخور!
همش تو ذهنم اینه که ما از هم جدا میشیم...سه هفتس همش دارم کابوس میبینم...
کمکم کنین. وقتی مشاورمون بعد دو هفته با اون سختی که من کشیدم و به آدم مهمی رو انداختم که واسطه گری کنه تا اون مشاور وقت بده و بر اثر یک اتفاق ساده نشد بریم مشاوره، خیلی بیشتر به هم ریختم
دلم میخواد با یک نفر حرف بزنم. بگم چرا من اینطوریم؟ چرا اینقدر حالم بده؟چرا اینقدر طولانی شده؟
حتی محبت های همسرم منو عصبانی میکنه و ذره ای حس خوبی پیدا نمیکنم.
دوستان کمکم کنین