من 27 سالمه و شوهرم 32. 2 ساله عقد کردیم و9 ماه عروسی. تو این مدت هروقت دعوامون می شه منو از خونه بیرون می کنه و دنبالم نمی یاد. ومن خودم برمی گردم ولی این دفعه چون دفعه هشتم بود دیگه برنگشتم اونم دنبالم نیومد.خیلی داغونم کمکم کنید ....
نمایش نسخه قابل چاپ
من 27 سالمه و شوهرم 32. 2 ساله عقد کردیم و9 ماه عروسی. تو این مدت هروقت دعوامون می شه منو از خونه بیرون می کنه و دنبالم نمی یاد. ومن خودم برمی گردم ولی این دفعه چون دفعه هشتم بود دیگه برنگشتم اونم دنبالم نیومد.خیلی داغونم کمکم کنید ....
سلام دوست خوبم
وضعیت شغلی تحصیلی شما و شوهرت چی هست ؟
سر چه مسائلی دعوا می کنید؟
خانواده تون در مقابل این اتفاقات چه عکس العملی دارن؟
من دانشجوی ارشد ریاضی بودم ولی بعد ازدواج درسم و ول کردم چون شوهرم نذاشت.شوهرم هم مهندس عمران.دعوا همیشه سر موضوعات الکی شروع میشه همیشه بهانه گیری های بی جا می کنه و اینقدر به اون دامن می زنه که به یه جنگ تموم عیار تبدیل می شه و بعد منو بیرون می کنه و دیگه دنبالم نمی یاد
سلام
سعی کن محیط منزل رو ترک نکنی تحت هیچ شرایطی
والان هم واقعا باید با مشاور صحبت کنی چون میترسم بگم نرو
بعد قضیه کهنه شه و عادت کنه
سلام بهار گرامی
به تالار همدردی خوش آمدی
مشخصه که از نظر روحی خیلی اذیت شدی!
می تونی بیشتر توضیح بدی راجع به خلقیات همسرت؟
واضح و با آرامش از رفتار و موضوع اختلافتون برامون بگو
خانواده شوهرت در دعواهای قبلی چه نقشی داشتند؟
منتظر پاسخت هستیم:72:
سلام بهار جان
قبل از هر چیزی از دوستان خواهش میکنم تاپیک افتهای احتمالی رو خوب و به دقت بخونن و فراموش نکنن خیلی از جوابهای ما میتونه سبب فروپاشی و یا پیوند یک زندگی بشه.
ما به هیچ عنوان حق نداریم ذهن مراجع رو به منفی بینی و ایجاد تفکرات منفی و خیانت و ...سوق بدیم. این حق رو نه از نظر انسانی و نه از نظر تخصصی نداریم.
پس خواهشا کمی محتاطانه تر و با تعقل و تفکر بیشتر اقدام به نوشتن پست کنیم.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
ببین بهار جان
من اصلا بهت توصیه نمیکنم که برگردی.چون خودم با شخصیتی مثل همسر شما زندگی کردم.اینجور شخصیتها تحت هیچ شرایطی برای برگشتن طرفشون قدمی برنمیدارن..مگر اینکه مقاومت طرف مقابلشون رو ببینن.و یه جورایی غرورشون خورد بشه
نمیگم به لجبازی کن اما اگر اینبار هم برگردی میشه همون اش و همون کاسه و مدتی دیگه میای میگه حالا شده دفعه چهلم که داره منو بیرون میکنه و ....
از لحاظ شرعی و عرفی و قانونی همسرت اصلا حق این کار رو نداره.
فقط و فقط برای محکم کاری باید مدرکی مبنی بر بیرون کردن شما از خونه توسط ایشون رو داشته باشی.
دقت کن هدف طلاق نیست.فقط داشتن مدرکه که اگر فردا روزی این اقا خواست اذیت کنه تو مدرک داشته باشی و اگر هم تغییرات کرد که یک کاغذه و پاره میکنی و میندازی دور.
الان هیچ کاری از دستت برنمیاد جز صبوری....
شرایط تلخ و سختیه و منم گذروندم اما فقط باید صبور باشی...
ما برات دعا میکنیم.
موفق باشی
از همه خیلی ممنونم... ولی انگار کاسه ی صبرم لبریز شده ...خیلی خستم ...از اینکه شوهرم نسبت بهم اینقدر بی تفاوت عذاب می کشم...خانواده ی شوهرم فردا صبح یه مراسم دعا دارند...ایا دل شکسته ی عروسشون مهم تر نیست ...هیچکس تو این مدت یه تلفن هم به من نکرده ...فقط واسم دعا کنید
شرایط خیلی سختی داری. دعا می کنم خدا کمکت کنه و همسرت متوجه اشتباهش بشه.همون طور که دوستمون ویدا گفه باید اطلاعات در مورد خودت و همسرت و دلیل دعوا هاتون بدی تا بشه در موردش نظر داد.اینکه همسرت چه اخلاقی داره،چقدر دوستت داره،چه طور با هم آشنا شدید،شروع کننده این بحث ها کدومتون بودید.فکر می کنم خود شما بهتر از هر فرد دیگه ای یتونید دلیل ای دعوا ها را پیدا کنید. و با بیان دلیل این دعوا ها احتمالا بشه دلیل رفتار همسرتون را هم پیدا کرد.اگر بهانه گیری می کنه نشان دهنده ان هست که مشکل دیگری هست که ایوشن را آزار میده و می خواد به این صورت اعتراض خودش را نشون بده.اما اگه واقعا با هم مشکل اساس دارید که سر اون مسئله دعواتون میشه باید اون مشکل را حل کنید. رابطه شما خانواده همسرتون چه طور هست؟ اصلا وان ها میدنند که شما را بیرون کرده؟خواهر شوهر دارید؟ اگه دارید و رابطه خوبی با ایشون دارید می تونید ازشون کمک بخواید.بخواید با برادرش از خانوادش بخواد با برادش صحبت کنند تا بیاد دنبالتون. همسرتون باید متوجه اشتباه خودش بشه وگرنه همین کارش را ادامه میده.خانواده خودتون چی اوناه چی میگن؟ نمی گن؟میتونید از انها کمک بخواید.اما به نظر من یه نفر باید با همسرتون صحبت کنه ایشون را متوجه اشتباهش بکنه که اگر حتی با شما هم مشکل داره نباید شما را بیرون کنه و باید مشکل را با صحبت حل کرد.و ایشون باید بیاد دنبالتون چون اگر دوباره خودتون برگردید اوضاع هیچ تغییری نمی کنه.
سلام هنوز دنبالم نیومده هفته پیش تلفن زدم به برادر شوهرم گفتم کسی نمی خواد تکلیف منو روشن کنه گفت جلسه می گذاریم ولی دیگه خبریش نشده دیگه صبرم تموم شده....شوهرم رفته به خانوادش کلی دروغ گفته که خودش رفته خودش هم برگرده اونا هم باور کردند....اخه کلا شوهرم دروغ زیاد میگه واسه همه چیز ریز و درشت
بهار جان از شنیدن این ماجرا خیلی ناراحت شدم متاسفانه شوهر منم همینجوره هم به شدت دروغرمی گه هم مدام منو از خونه بیرون میکنه با این تفاوت که تو خونه بابات رو داری اما من بیچاره یه دستم رو بابام میگیره یه دستم رو مامانم به زور برم می گردونند هر بار از سری قبلی بد تر می شه یه بار قفل درو عوض می کنه یه بار تمام وسایلام و لباسام میکنه تو دو تا چمدون می زاره پشت در زنگ میزنه بابام بیاین ببرینش.... ازت خواهش میکنم بدون اقدامی از طرف اون برنگرد،به بهونه برداشتن چیزی از خونت برو و برگرد خودت رو اصلا جلوش مستاصل نشون نده ولی طوری هم شاد و شنگول نباش که فکر کنه بی خیالی
:47:
هیچ حرفی جز ناراحتی و همدردی ندارم.
فقط خودت برنگرد خونه در هیچ شرایطی.ایکاش آشنا یا واسطه با اطمینانی داشتین که ازش حساب میبرد
سلام بهار جان
ميدونم عزيزم خيلى سخته كه شوهر آدم نسبت به زندگيش بى تفاوت باشه ولى از نظر من بد نبود شما به جاى برادرش با پدرش صحبت ميكرديد و مشكلتونو به ايشون ميگفتيد و ازش ميخواستى غير مستقيم طورى كه شوهرت نفهمه از طرف تو بوده پا در ميونى كنه.
هر چند شما هنوز در مورد مشكلات و دعواهاتون واضح توضيح ندادى كه ما هم تا كمى بتونيم قضاوت كنيم و بتونيم بهتر راهنماييت كنيم.
هنوز نیومده ....حتی یه تکم رو گوشیم نزده ....نمیدونم منو یادش میاد.....خیلی طولانی شده.....خیلی می ترسم ....
نمیخوام قضاوت کنم
مشکل شماازجایی شروع شده که برای اولین بارخانه راترک کرده وبعددوباره بازگشته ایدوچون اینکاربارهاتکرارشده است رفتارشماهم برای همسرتون عادی شده است وهمچنان مصرهستندکه شماخودتان برگردید شمانیازبه یه واسطه وشخص باتجربه داریدتاباهمسرتون صحبت کنندوبه ایشون بگویندکه کارشون اصلادرست نیست ونبایدباهمسرشون چنین رفتاری داشته باشند اگرمیتوانیدازکسی بخواهید(مخصوصاریش سفیدخانواده همسرتون)تاباهمسرتون صحبت کنندکه به دنبال شمابیایند والابرگشت دوباره شماباعث خواهدشدهمچنان همسرتان به این امرتکیه کرده وبگویندبازم بیرونش میکنم فوقش یه ماهه دیگه برمیگرده ولی پادرمیونی شخص دیگرباعث میشودبگویدنه دیگه ازاین خبرهانیست به خاطرعزت واحترام خودم هم پیش فامیل نبایداینکارروبکنم
شمامشکلتون روواضح بیان نمیکنیدفقط زوم کردیدکه شوهرم به من زنگ نمیزنه به دنبالم نمیاد
عزیزم اگر خودت برگردی ، دفعه بعد که از خونه بیرونت کنه به جای یک ماه ، باید 2 ماه بعدش خودت برگردی ... و اون میفهمه که چند ماه هم که نیاد دنبالت خودت برمیگردی ....
فعلا تا زمانی که خونه پدرت هستی ، بهتره که یکم این مشکلاتی که با هم دارید رو تجزیه تحلیل کنی تا جلوی این دعوا ها و قهر کردن ها رو بگیری ...
سر چه موضوعاتی با هم دعوا دارید ؟ توضیح بده ، تو چی میگی ؟ اون چی می گه که دعواتون میشه ؟چی میشه که بهت میگه برو ؟
نمی دونم از کجا باید شروع کنم...همه ازم خواستند که تعریف کنم...2 سال پیش که عقد کردیم از یک هفته بعداز عقد از من خواست که مهرم و که 200 سکه است رو ببخشم و یکی از بحث های این مدتمون هم همین بود.دیگه اینکه شوهرم خیلی دروغ گو هستش و هر مرتبه که سر یه لجبازی بچه گانه که واسه همه تو اوایل زندگیشون اتفاق میافته دعوا میشه میره پیش همه از من بدگویی می کنه و دعوا رو به نفع خودش پیش می بره مثلا همش میگه این خانم به من بدبینه یا اهل رفت و امد نیست یا الکی به همه میگه من گفتم به خانوادت رسیدگی نکن .ولی در واقع باور کنید توی این دو سال اندی 90درصد به فکر خانوادش بوده از وقتی من عقد کردم تمام اعضای بدن پدر ومادرش مریض شده ،دکتری نبوده که نرفته باشه ،از صبح تا شب در اختیارشونه همه خریدای خونه ،همه تعمیرات خونه ، حساب کتابا ،خونه تکونی ، و ...... حتی کارهای زنانه ای که خواهرهاش باید انجام بدن باور کنید تو همه ی این مدت منم پا به پاش کمک کردم چون عاشقانه دوستش داشتم ولی کاراشون تمومی نداره هفته ای یک فوتی دارن یه عروسی 10تا دکتر مهمونیا که ماماننش میگیره و جاهایی که می خوادبره و در کل ما فقط اسمش که داریم زندگی می کنیم.تازه ای کاش فقط اینا بود شوهرم 4 تا خواهر داره که دقیقا تمام کارای بالا رو واسه ی اونا انجام میده.....وتازه وقتی دعوا می شه میگه تو نمیگذاری من هیچ کاری واسه ی اونها انجام بدم ولی بازم به خاطر زندگیم کوتاه اومدم ولی بازم بهانه گیری می کنه جایی نمیگذاره برم محدودم می کنه چکم می کنه می گه بدون اجازه ی من کاری نکن حتی آبم نخور بازم گفتم چشم تا دعوا راه میندازه زود میرم نازش و می کشم و با اینکه تقصیر اونه میگم من اشتباه کردم حالا انگار باورش شده که واقعا حق با اونه ... یعنی یه جورایی این مدت همش من زندگی و نگه داشتم.چند ماه بعد از عقد رفته بود پیشه یه روانشناس و یکم از هیکل من گفته بود و گفته بود اگه با این بمونم به گناه می افتم و این من و ارضا نمی کنه و .....همش جر و بحث راه میاندازه سر کوچکترین حرفی گرد و خاک می کنه.تازه بعد عروسی یه کار جدید یاد گرفته که بیرون کردن من از خونست و بعد هم به دروغ به همه میگه خودش رفته و باید خودش برگرده این چند دفعه را من کوتاه اومدم و رفتم تا دعوای اخر که من و از خونه بیرون کرده و الان حدود 50 روز که دنبالم نیومده به پدرش زنگ زدم به برادرش زنگ زدم همشون میگن حق با پسر ماست و همه اشتباهات از تو و باید با پدرت برید و ازش عذر خواهی کنی اگه شما رو بخشید بری سر زندگیت در غیر این صورت پسرمون دیگه تو رو نمی خواد...نمی دونم باید چکار کنم ....کمکم کنید ....
- - - Updated - - -
به نظرمن شماخیلی بهشون رودادیدکه اینطوری شدند کجادیده شده شوهرخانمش روازخونه بیرون کنه بعدش خانم باپدرش برای عذرخواهی بره
اگراینکار رو بکنیدغرورپدرتون روزیرپاله میکنیدیعنی پدرتون اون عزت واحترامی که بایدنزدهمسرشماداشته باشه بااینکارکم میشه
البته اینهانظرشخصی بندست من فکرمیکنم پدرومادرهردوطرف عزت واحترام خاصی دارندکه بایدحفظ بشه ولی اطرافیان درقبال احترامی که میگذارندمتقابلاازاحترام برخوردارخواهندشد
خواهرعزیزشمافقط به محیط مجازی اکتفانکنیدبه مشاوره حضوری مراجعه کنیدتمام حرفهاتون روبزنیدوازشون راهکاربخواید چون باتوخونه نشستن ودست روی دست گذاشتن چیزی درست نمیشه
از همه بخاطر توجهشون تشکر می کنم....2روز پیش بعد از 50 روز با پدرش تماس گرفتم و ازشون خواستم تا من و از این بلاتکلیفی در بیارن که با برخورد بسیار بدی که داشتن از من خواستن که ناز پسرشون و بکشم ومرتب منت کشی کنم تا شاید پسرشون راضی بشه با من زندگی کنه و در غیر اینصورت باید برم جداشم چون مثل اینکه پسرشون خیلی از من عصبانیه و راضی نمی شه من برگردم سر زندگی و دوباره یه عالمه دروغ به من بسته و کارایی که من و خانوادم انجام ندادیم را گفته انجام دادیم ...مثلا به همه گفته من به اون تهمت می زنم و پدرم حرف های من و تایید می کنند وگفته پدر من هم به این اقا خیلی تهمت زده و یا اینکه منم خودم خونه را ترک می کنم و تا به حال چند مرتبه این کارو انجام دادم ............ ولی در کل می دونم که شوهرم عیب های بزرگی داره که نمی شه چشم پوشی کنم .1.خیلی خیلی دروغگو واز همه بدتر به من و خانوادم دروغ می بنده .نمی دونم قصدش از اینکه دعوارو یه جور دیگه جلوه می ده چیه و بیشتر مواقع نسبت به پدر من جبهه می گیره در صورتی که پدرم جز احترام و چشم پوشیاز بی احترامی های این اقا کاری نکرده 2.خانواده ی کاملا بی فرهنگ و پر جمعیتی داره که خیلی سخته از پسشون بر بیای چون تمام صفت های بد شوهرم رو همشون دارند و خیلی دخالت می کنند 3 . خیلی خود بزرگ بینه و خودش را فوق العاده بالا و انچنانی می بینه و همش می گه خیلی از دختر ها ارزو دارند من شوهرشون باشم و همیشه منو تحقیر می کنه 4 . تو زندگی به من توجهه نداره واول خودش و پسر مامان بابا دوم برادر خواهراش و سوم دایی بچه خواهراش واخر من و همسرش می دونه و فقط تو زندگی نقشه یه کلفت رو براش دارم یعنی تاوقتی کاراش و انجام بدم و چشم بگم نگهم میداره و به محضه یه انتقاد یا در خواستی از سمت من به هم می ریزه و عصبانی میشه و به این حال و روز دچارم میکنه 5.خیلی خودخواه ،قلدر ، عصبی و به قول خودش لات و کله شق .و همیشه خانوادش ازش حمایت می کنند البته خودشون هم اینجوریند. نمی دونم باید چیکار کنم؟
عزیزم من فکر میکنم شما الان خیلی ناراحت هستید ، البته حق دارید ، 50 روز خیلی زمان زیادیه ، ولی خیلی دیگه توی گفتنات اغراق کردی ، مثل اونجایی که گفتی هفته ای یک فوت و یک عروسی و ...
یکم از خصوصیا اخلاقی خوب و بد خودت هم بگو ...
همسرت چی ؟ هیچ خصوصیت خوبی نداره ؟ همش ازش بد گفتی ، حتما خصوصیات خوبی هم داره که گفتی دوستش داری .
بله خیلی ناراحتم ولی اغراق نمی کنم ...اینه واقعیت هایی که 2 سال باهاشون سر کردم شاید براتون عجیب باشه ..... هرچی فکر کردم هیچ خوبی از شوهرم یادم نمی یاد ...دوستش ندارم فقط از طلاق می ترسم ....بدی های من خیلی عجول و دل کوچیکم ، نازک نارنجی ، ترسو ، بدون اعتماد بنفس ، خودم و دست کم می گیرم ،کم طاقت و کم صبر ،بیش از اندازه احساساتی، تو این دو سال فکر می کردم اگه نباشه می میرم واسه همین اینقدر اذیت شدم واسه همین ولم کرده ،می گه خودش می یاد چون دستم و خونده..... هر روز که می گذره بیشتر ازش بدم می یاد ... ایندفعه می خوام تغییر کنم می خوام شکستش بدم ..... نمی خوام زیر بار ظلمش برم ... نمی خوام تحقیرم کنه .... نمی خوام ...کمکم کنید ...خواهش
چرا کسی بهم کمک نمیکنه ......خواهش می کنم .....نمی دونم باید چیکار کنم.....به کمکتون نیاز دارم
دوست عزیز:72:
خیلی ناراحت شدم از وضعیتی که در آن هستی ولی من بیشتر از همسرت شما را مقصر میدانم چرا تلفن برداشتی و
مرتب از پدر همسرت و برادرش میخواهی تکلیف زندگیت رو مشخص کنند؟؟؟؟؟
شما که خودت نمیتونی تکلیفت رو مشخص کنی انتظار داری پدر و برادر کسی که اینقدر نسبت بهت بیتفاوت هست میاند
کمکت و تکلیفت رو مشخص میکنند؟؟؟؟
لطفا کمی اعتمادبه نفس و عزت نفست را بالا ببر و به خودت احترام بذار؟!
به نظر من دیگه بهیچ وجه با همسرت و خانواده اش تماس نگیر و بجای اینکه مرتب بشینی و روزایی که اون دنبالت نیومده
را بشماری دنبال یاد گرفتن یک حرفه و فن برو و حسابی با ورزش و تفریح روح و روانت را آروم و شاد کن.
مثل زمانی که مجرد بودی اصلا انگار شما هیچوقت ازدواج نکردی حداقل تا 6 ماه و حداکثر یکسال دیگه این رویه رو انجام بده.
بعد بیا اینجا و از موفقیتهات در کسب فن و مهارت که کسب کردی و روحیه و اعتماد به نفسی که پیدا کردی بنویس.
بهت قول میدم اون موقع میتونی حسابی با دست پر و پرتوان سهمت رو از زندگیت بگیری.
دیگه شکوه و شکایت و بلاتکلیفی رو رها کن و با یک بسم الله برو دنبال اون مهارتی که سالها علاقمند بودی ولی روش وقت
و سرمایه گداری نکردی.
مواظب وجود نازنینت باش. موفق باشی:72:
سلام به نظر من هم اصلا به خانوادش زنگ نزن یجورایی از ارومی شما سوء استفاده می کنن.
به همسرتون هم اصلا زنگ نزن.خانوادت چی میگن؟راستش یکم زور داره بعد از یکهفته عقد درمورد بخشیدن مهریه حرف بزنه. اما توکلت به خدا خودتو سرگرم کن.یک کتاب دعا هست به نام گنجهای معنوی خیلی خوبه.
- - - Updated - - -
دوستان میشه به من هم کمک کنید ی متنی گذاشتم که همسرم نمیزاره برم عروسی برادرم راهنماییم کنید که چه کنم؟؟/لطفا
خلیی خیلی ممنون........
امروز شوهرم بعد 2 ماه باهام تماس گرفت ولی پدرم اجازه نداد جواب تلفنش و بدم .....پدرم خیلی ناراحته و می گه باید ادب بشه و به التماس بیفته تا بزارم برگردی ....نمی دونم باید چکار کنم ...فقط می دونم شاید دیگه تماس نگیره.....خواهش می کنم کمکم کنید .....البته ما مستاجریم و تا اخر این ماه قرارداد تموم می شه فکر می کنم تماس گرفته بود که من و بترسونه و بگه بیا جهیزیتو ببر البته من خبر دارم که خونه رو تمدید کرده و اگه اینو می گفت فقط واسه ترسوندن من بود و اینکه من طبق معمول بهش التماس کنم ....نمی دو نم کار بدی کردم یا نه .......خواهش می کنم کمکم کنید .....دوباره بهم ریخته شدم....
سلام
دوست عزيز آرامشت را حفظ كن.اينم بدون اگه مردي زنشو بخواد با يه بار جواب تلفن ندادن بيخيالش نميشه.يكبار براي هميشه بذار تكليفت مشخص بشه.براي خودت ارزش قايل شو.اگه هم دوباره زنگ زد خواسته هاتو بهش بگو.عمر ما انقدري طولاني نيست كه كجدار مريض زندگي رو بگذرونيم.درسته كه گذشت توي زندگي لازمه و معمولا خانوما بيشتر مدارا ميكنن.ولي براي وجود خودت و خواسته هاي درست خودت هم ارزش قايل شو.و با رفتار محكمت نشون بده كه خيلي بيشتر از اينا ارزشمندي.
موفق باشي
سلام دوست عزیز.
من با پدرتون موافقم.به نظر من بذار برای داشتن شما زحمت بکشه تا قدرتون رو بدونه.اگر هم حاضر نشد زحمت بکشه چه بهتر که شما عمرتو صرف مردی که زن زندیگشو به راحتی کنار میگذاره نکنید.
البته اینکه خونه رو تمدید کرده نشانه خوبی میتونه باشه اما شما سریع تسلیم نشو.به نظر من یه مدت تماساشو جواب نده و به زندگی خودت برس.ببین اقدام بعدی شوهرتون چیه.
موفق باشید.
- - - Updated - - -
سلام دوست عزیز.
من با پدرتون موافقم.به نظر من بذار برای داشتن شما زحمت بکشه تا قدرتون رو بدونه.اگر هم حاضر نشد زحمت بکشه چه بهتر که شما عمرتو صرف مردی که زن زندیگشو به راحتی کنار میگذاره نکنید.
البته اینکه خونه رو تمدید کرده نشانه خوبی میتونه باشه اما شما سریع تسلیم نشو.به نظر من یه مدت تماساشو جواب نده و به زندگی خودت برس.ببین اقدام بعدی شوهرتون چیه.
موفق باشید.
ازتون خیلی خیلی تشکر می کنم.....وقتی میام پاسخ هاتون و می خونم ارامش می گیرم و محکم تر صبر می کنم ..... انشااله مشکل همه بخوبی حل بشه....تصمیم گرفتم دوباره واسه ارشد بخونم و بر گردم سر درسم....واسم دعا کنید شوهرم سر عقل بیاد و برگردم سر زندگیم .....
بهار عزیز.
توصیه شدید می کنم بهت که تمرکزت رو از روی همسرت برداری و روی خودت متمرکز بشی. رفتار بیش از حد منفعلانه شما زندگی شما رو به اینجا کشونده.
در زندگی هر شخصی اولویت اول باید خودش باشه. این یه حقیقته . هر جا شما پا روی حقوق خودت بزاری مجوزی دادی به دیگران برای نادیده گرفتن حقت.
تو این فرصت تنهایی پیش امده : حتما سعی کن رفتار جرات مندانه( کارگاه چگونه منفعل نباشیم) تاپیکهای خانمها she و setayesh روبخونی!
زندگی ی که بخاد با التماس جلو بره این زندگی نیست دوست من! بردگی است!
متاسفانه سهم شما در این نوع رفتار همسرت بیشتر از همسرت هست!
سعی کن حتما یه فغالیت و هدف برای خودت داشته باشی. مهارتهای زناشویی و ارتباط رو یاد بگیری!
اول خودت خودت رو ببین بعد از دیگران انتظار داشته باش! اینکه مدام زنگ می زنی محبت شما رو بی ارزش تر و شوهرتون رو در استمرار کارهاش مصمم تر می کنه!
سلام ...ازتون ممنونم....خیلی خیلی دلم گرفته ..... داغونه داغونم ....چه جوری یه انسان با زنی که عاشقانه دوستش داشت اینجوری رفتار می کنه.......انگار دیگه صبرم لبریز شده......نا امیدم ....واسم دعا کنید
بهار عزیز از اینکه پست غ مرتبط می زارم متاسفم. گزارش می دم حذف بشه
خانم نوپو دیدم دارین این تاپیک رو می خونین میشه به تاپیکهای ه در لیست تاپیکهایی که به حضور کارشناس نیاز دارن سری بزنی. ممنونم
بهار خانم عزیز، نظرم شما رو ناراحت میکنه. توی این مدتی که تاپیکت رو شروع کردی هر دفعه با خوندنش تا ساعتها ناراحت بودم. آدمهای این انجمن
دارن جزئی از زندگی من میشن و نمیدونم شاید نزدیکی شرایطشون با آدمهای دنیای واقعی اطرافم باعث میشه تا اونها رو جای همدیگه ببینم، بهشون
احساس نزدیکی کنم، نگرانشون بشم، براشون گریه کنم مثل الان!
من با خوندن نوشته هات، رفتارهات، عکس العمل شوهرت و خانواده اش،... در هیچ کدوم هیچ نشانه ای از ارزش تو نمی بینم. چرا باید کسی اینقدر به
بقیه آدمها بها بده که خودش با اونها همدست بشه تا زندگیش رو نابود کنند و در آخر یک موجود بی ارزش، بی هویت و با عرض معذرت آویزون ازش بجا بزارند.
بهار خانم، مقصر اصلی هیچ کسی نیست جز خودتون. وقتی خودت برای خودت ارزش قائل نیستی و لیاقت خودت رو زندگی بهتر از این نمی بینی و حاضری به
هر شرایطی ادامه اش بدی (با هر بهانه ای که میخوای براش بیاری) از دیگران چه انتظاری داری.
یک وکیل بگیر. باهاش مشورت کن و برای گرفتن حق و حقوقت هر چه سریعتر اقدام کن. براحتی حاضر به ادامه این زندگی نشو و یک زندگی جدید برای خودت بساز.
فقط با این جور فکر کردن هست که این زندگیت یا هر زندگی دیگری با هر کسی که داشته باشی میتونه برات زندگی ای باشه که توش احساس ارزشمندی کنی.
عزیزم نمیدونم ماخانمهاچراصبرمون خیلی کمه ونمیتونیم دووم بیاریم وسعی میکنیم ماپیشقدم بشیم پس اون غروروحفظ ارزش وحرمت خودفردچی میشه ؟کجامیره؟
نمیدونم چراوقتی با همجنس خودمون بحث میکنیم اصلابهش فکرنمیکنیم درحالیکه وقتی باجنس مخالف بحثی پیش بیادسعی میکنیم ماپیشقدم بشیم ماازدلش دربیاریم اونهاهم که به فازنازکردن میرن ومیخواهندمامنت کشی کنیم طوریکه مازنگ بزنیم جواب ندهندخاموش کنندوهمش میخواهند منت کشی ادامه پیداکنه تاشایددلشون بخواهدجواب بدهند ولی وقتی اونهایه بارزنگ میزنندمیدوییم وگوشی روجواب میدهیم که نکنه ازماناراحت شوند ودیگه زنگ نزنند
عزیزم واسه خودت ارزش قائل شو هرچند صبرسخته ادم مدام به گوشی نگاه میکنه مدام منتظرصدای تلفنه روزی صدباریاحتی بیشتربه گوشی نگاه میکنه که ببینه زنگ زده یانه
ولی چرا؟؟؟؟؟؟/این همه ماخودمون رونابودکنیم ولی اونهااصلافکرش روهم نکنندوبه کارهاشون برسند خانمهااهل نازهستند واقایون نیاز.پس اقایون بایدنازبکشند ایشون بایدقدروارزش شماروبدونند وبه این نتیجه برسندکه bahar17تغییرکرده واسه خودش ارزش قائله ،قرارنیست حرمتهاشکسته بشه ،قرارنیست هم بی حرمتی ببینه هم دم برنیاره بایستی یادبگیرند واسه شماارزش واحترام قائل شوند وبدوننداصلامجازنیستند شماروازخونه خودتون بیرون کنند
عزیزم صبرداشته باش وبه خداتوکل کن اجازه بده اقاتماس بگیرند وازشمابخواهندسرخونه زندگیتون برگردید
سلام ...خیلی ازتون ممنونم....خیلی نیاز به کمک دارم ...این افکار منفی دست از سرم بر نمی دارند.همش فکر می کنم اگه زندگیم از دست بره چی اگه طلاق بشه چی.اخه همیشه من این زندگی و نگه داشته بودم .خیلی خیلی می ترسم .همش می ترسم دیگه دنبالم نیادوترکم کنه....خیلی بی قرارم دیگه حتی کارهای شخصی روزانم و نمی تونم انجام بدم....قلبم درد میکنه.همه ی وجودم پر از ترس و درد.من از طلاق خیلی خیلی می ترسم .............. خواهش می کنم کمکم کنید ....باید چیکار کنم
سلام ....یعنی مشکل من خیلی پیش پا افتادست که کسی کمکم نمیکنه....خواهش می کنم یه راهی جلوی پام بگذارید ....نمی خوام زندگیم از دست بره......
- - - Updated - - -
دوباره 1 هفته ست که با هام تماسی نگرفته....همش وسوسه می شم خودم تماس بگیرم ....خیلی داره طولانی میشه ....ایا این طولانی شدن بد نیست.....از مشاورین سایت خواهش می کنم کمکم کنند ..... ممنون
با سلام.....دیشب یکی از خواهرشوهرام واسم یه متن اس زدند نمی دونم جواب بدم یا نه؟؟؟؟؟؟خواهش می کنم یه سری هم به من بزنید.....ایا طولانی شدن این قهر بد نیست....اگه خودم با شوهرم تماس بگیرم و ازش بخوام با هم صحبت کنیم چی ......خواهش می کنم ....خواهش
سلام بهار جان از خدا می خام هر چی که به صلاحت واست رقم بزن؛همه بچه سعی کردن بهت بگن که باید اعتماد به نفستو بالا ببری و برای خودت ارزش قائل باشی ولی چه فایده دوباره می گی چی کار کنم
نمی خاد جواب خواهر شوهرتو بدی یعنی تو اینقدر ارزش نداری که دو تا بزرگتر بیان خونتون و یا اون شوهرت تشریف بیاره و یا یه زنگ بزنه .
به حرف پدرت گوش کن و بزار بهت التماس کنن و یک وکیل بگیر سریعا چون ممکنه شوهرت واسه گرفتن عدم تمکین اقدام کنه.
یکم زبرو زرنگ باش و غصه نخور .از زمین بلند شو و به خدا توکل کن
سلام دوست عزیز امیدوارم مشکلت حل بشه. اما بنظر من ن زنگ بزن ن جواب پیام خواهر شوهرت و... بده شاید همسرت به خواهرشوهرت گفته که پیام بده به شما خودتو مشغول کن بذار بدونه چه کسی ازش دوره اگه برگردی خدایی نگرده دعوا بشه بری خونه بابات اون میشگه 1ماه نه 2ماه بالاخره خودش برمیگرده.بنظرم وکیل بگیر یکمی هم بتورسونش مگه جدا شدن الکیه بعد شرط بذار پیش خانوادش تعهد بگیر زنگ نزن خودتو کوچیک میکنی ازت استفاده میکنن اگه بار اول بود ادم میتونست ی پیشنهاد دیگه بده که خودت برگرد اما شوهر شما یاد گرفته چکار کنه پس صبر کن خودتو مشغول کن گوشیتو ازخودت دور کن حتی میتونی خاموشش کن تا بفهمن خانواده شوهرت که چه اشتباهی کردن.خبر بده موفق باشی
سلام به همگی ....ازکمک های همه ممنونم...بله حق با شماست ...خودم می دونم خیلی کم صبر و کم طاقتم...ولی من که مثل شوهرم نیستم.....با همه ی این اوصاف بازم می خوام زندگیم حفظ بشه.....فقط می تونم به خداواگذارش کنم به خاطر این همه زجر و درد..........
سلام
همانطور که دوستان گفتند شما باید سه کار را خیلی سریع انجام بدهی :
1. مشورت با یک وکیل (لازم نیست به کسی بگویی که میخواهی با وکیل مشورت کنی) به نظر من شوهر شما بزودی و برای اینکه پیشدستی کنه و شما را تحت فشار قرار بده یا بتونه حق و حقوق قانونیات را بهت نده! بزودی از طریق دادگاه اقدام میکنه!
برو با یک وکیل (ترجیحاً خانم) مشورت کن که شوهر شما از نظر قانونی به خاطر این مدت که از خانه ایشان بیرون آمدی چه مشکلات قانونی میتواند برایات بوجود بیاورد و شما باید چه کارهایی انجام بدهی تا این مشکلات کمتر بشه!
2. حتماً پیش مشاوری که تخصص اش روی موضوع ازدواج و مشکلات زوجین است برو
درسته که ما در حد آنچه که شنیدیم و دیدیم و خواندیم سعی میکنیم به شما راهنمایی کنیم اما این با تجربه کسی که صدها مورد از این مشکلات را دیده و راه حل داده و پایان ماجرا را دیده برابر نیست
(از خرجاش هم مضایقه نکن فوقاش 300-400 هزار تومان خرج میکنی اما به کمک یک متخصص برای زندگیات راهنمایی میگیری) (من اگر بودم از اولین دعوا پیش مشاوره میرفتم)
اینکه ناراحتیاید و دلتان به قول خودتان گرفته یکطرف، اینکه راهحل برای مشکلتان باید پیدا کنید قسمت اصلی ماجراست!
پس اول مشاوره حقوقی با یک وکیل بعد مشاوره ازواج!
3. و در طی این ماجرا باید به دنبال کار باشید که هم سرگرم باشید و هم از لحاظ مالی بتوانید استقلال پیدا کنید