سلام 24سال سن دارم لیسانس بیکار ومجرد دوسدارم دردودل کنم توروخدا باهام حرف بزنیدمشکل خود ازاری دارم همه بدنم رو زخمی کردم تو فشارم
- - - Updated - - -
پس چرا کسی چیزی نمیگه :54:
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام 24سال سن دارم لیسانس بیکار ومجرد دوسدارم دردودل کنم توروخدا باهام حرف بزنیدمشکل خود ازاری دارم همه بدنم رو زخمی کردم تو فشارم
- - - Updated - - -
پس چرا کسی چیزی نمیگه :54:
سلام دوست عزیز به همدردی خوش آمدید. متاسفانه این کار خیلی اعتیاد آوره. من یه مدت برای این که تمرکز کنم خودمو میزدم که دردم بیاد و دیگه حواسم پرت بشه بعد یه مدت دیدم انگار ازاینکه خودمو بزنم خوشم میاد ترسیدم و سریع این کارو ترک کردم پس شما هرچه زودتر این کارو کنار بزارید بهتره.
شما مشاوره ی حضوری رفتید؟
چرا خود آزاری میکنید؟ چی شد که شروع کردید؟ چند وقته؟
در پایان باید بگم سعی کنید روند تاپیک مشاوره ای پیش بره و فقط جنبه ی دردودل نداشته باشه چون خلاف مقرراته. آخ اگه بدونید همین چند ساعت پیش چه بساطی به راه افتاده بود.:311:
- - - Updated - - -
دوست عزیز کمی صبور باشید هنوز چند دقیقه بیشتر نیست که تاپیک زدید.
- - - Updated - - -
دوست عزیز کمی صبور باشید هنوز چند دقیقه بیشتر نیست که تاپیک زدید.
چند سال هست تحت نظرروانپزشک هستم میترسم برم جلو ایینه
11سال هست این مشکل رو دارم افسردگی اضطراب شدید خود ازاری
دوست عزیز با توجه مدت و همیطور چیزای دیگه( نرفتن جلو آیینه) فکر نمی کنم بتونیم از طریق فضای مجازی به شما کمکی بکنیم. شما که نظر روانپزشک هستید چطور هنوز نتیجه نگرفتید؟ به توصیه های اونا عمل نمی کنید؟
دوست خوبم عنوان تاپیک شما هم مبهمه. عنوان تاپیک باید دربرگیرنده ی مشکلتون باشه واگر نه قفل می شه. یه عنوان مناسب انتخاب کنید و از طریق مثلث گوشه راست و پایین پستتون گزارش کنید تا عنوان مناسب جایگزین بشه.
امیدوارم مشکلتون زود زود حل بشه:72:
پس کجا رفتید :54::54::54:
- - - Updated - - -
نه ازم قفلش نکنید راهنماییم کنید باهام حرف بزنید بخدا دارم گریه میکنم من بدبخت من بیچاره تنها
- - - Updated - - -
تنها هستم بیکارم پول ندارم برم کلاس تفریح لااقل شما باهام حرف بزنید:122:
شما چیزی رو دوست دارید که نتونستید اون رو بدست بیارید.......
میشه اونا رو بگید؟
راستش هیچوقت به چیزایی که خواستم نرسیدم مشکل من اینه که تو گزشته بدم موندم نمیتونم فراموشش کنم همیشه باهام هست واسه فراموش کردنش حاظربودم هر کاری بکنم اما نشد که نشد هیج امیدی سرگرمی تو زندگی ندارم بچه که بودم خواستم مثل همسالام بچگی کنم نشددوران بچگیم خیلی بد بودجنگ دعوا بی پولی نوجوان که بودم بخدا غدا واسه خوردن نداشتیم باشکم گرسنه میرفتیم مدرسه بخاگر وضع بد مالی دوستام تو کو چه مسخرم میکردن بهم میگفتن بیکلاس باهام بازی نمیکردن
چرا خودت رواین همه بیچاره معرفی میکنی مکه همه چیز پوله چرا به خودت اعتماد به نفس نداری چرا در کذاشته ات سیرمیکنی به آینده امیدوار باش ایمانت رو قوی کن به خدا تکیه کن
سلام.
شاید یه ادم خسته و داغون مث من نتونه راهنمای خوبی برای شما باشه. ولی لااقل میتونه یکمی درک کنه.
میل به خود آزاری و ... رو بزار کنار حرفشو باید بهت بگم مشکل شما فقدان اعتماد به نفسه که متاسفانه گریبانگیر خیلی از ماهایی که اینجا میایم یا نمیایم هست...
نداشتن پول، موقعیت اجتماعی و تحصیلی، نداشتن کار، تنهایی، بی هدفی، بی انگیزگی و... اینا همه باعث میشه که ادم به مرور اعتماد به نفسش رو از دست بده و به جای اینکه تلاشی بکنه همش بگه :
1- چرا پول ندارم و بقیه اینطورین !
2- چرا من مث بقیه سر کار نمیرم! نکنه من بی عرضه ام؟
3- چرا درس نخوندم اه لعنتی من چقدر تنبلم!
4- ازین زندگی کوفتی خسته شدم کاش زودتر بمیرم راحت بشم
و ازین حرفا و باعث میشه ادم یه وقتایی اینقدر از خودش متنفر بشه که خودش رو ازار بده اینطوری دلش سبک میشه و فک میکنه مبارزه کرده با خودش..
نمیدونم تا چه حد درست گفتم من خودم خیلی وضع روحیم خرابه الان و گاهی دوست دارم واقعا سرمو بکوبم به دیوار ولی خوب با خوندن مطالب دوستان و نظرات اونا احساس تنهاییم کمتر میشه و امیدم بیشتر میشه
من ایمانم ضعیفه امیدوارم شما سعی کنین ایمانتون رو قوی کنین و انشالله زندگیتون بهتر میشه. از کارای کوچیک شروع کنین من اولا دنبال یه کاری بودم مثلا با درامد یک میلیون تومن و بیشتر ولی وقتی دیدم نمیشه نا امید شدم ولی الان یه کار خیلی معمولی و پاره وقت دارم ولی کم کم داره بهتر میشه درامدش و خداروشکر زندگی شخصیم میچرخه لااقل
یه کاغذ بردار و نعمت ها و نقات قوت خودت رو بنویس و ضعف های خودتم بنویس فک میکنم کمکت کنه.
موفق باشی
دوست عزیز به این کتاب گوش کن!
قصه زندگی یک پروفسور
دانلود رایگان کتاب گویا (کتاب صوتی) زندگینامه استاد عشق | دانلود کتاب گویا دانلود کتاب صوتینقل قول:
سید محمود حسابی در سال ۱۲۸۱ (ه.ش), از پدر و مادری تفرشی در تهران زاده شدند. پس از سپری نمودن چهار سال از دوران کودکی در تهران, به همراه خانواده (پدر, مادر, برادر) عازم شامات گردیدند. در هفت سالگی تحصیلات ابتدایی خود را در بیروت, با تنگدستی و مرارت های دور از وطن در مدرسه کشیش های فرانسوی آغاز کردند و همزمان, توسط مادر فداکار, متدین و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابی) , تحت آموزش تعلیمات مذهبی و ادبیات فارسی قرار گرفتنداستاد, قرآن کریم را حفظ و به آن اعتقادی ژرف داشتند. دیوان حافظ را نیز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدی, شاهنامه فردوسی, مثنوی مولوی, منشات قائم مقام اشراف کامل داشتند. شروع تحصیلات متوسطه ایشان مصادف با آغاز جنگ جهانی اول, و تعطیلی مدارس فرانسوی زبان بیروت بود. از این رو, پس از دو سال تحصیل در منزل برای ادامه به کالج آمریکایی بیروت رفتند و در سن هفده سالگی لیسانس ادبیات, در سن نوزده سالگی, لیسانس بیولوژی و پس از آن مدرک مهندسی راه و ساختمان را اخذ نمودند. در آن زمان با نقشه کشی و راهسازی, به امرار معاش خانواده کمک می کردند. استاد همچنین در رشته های پزشکی, ریاضیات و ستاره شناسی به تحصیلات آکادمیک پرداختند. شرکت راهسازی فرانسوی که استاد در آن مشغول به کار بودند, به پاس قدردانی از زحماتشان, ایشان را برای ادامه تحصیل به کشور فرانسه اعزام کرد و بدین ترتیب در سال۱۹۲۴ (م) به مدرسه عالی برق پاریس وارد و در سال ۱۹۲۵ (م) فارغ التحصیل شدندهمزمان با تحصیل در رشته معدن, در راه آهن برقی فرانسه مشغول به کار گردیدند و پس از پایان تحصیل در این رشته کار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ایالت "سار" آغاز کردند. سپس به دلیل وجود روحیه علمی, به تحصیل و تحقیق, در دانشگاه سوربن, در رشته فیزیک پرداختند و در سال ۱۹۲۷ (م) در سن بیست و پنج سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را , با ارائه رساله ای تحت عنوان "حساسیت سلول های فتوالکتریک", با درجه عالی دریافت کردند. استاد با شعر و موسیقی سنتی ایران و موسیقی کلاسیک غرب به خوبی آشنایی داشتند وایشان در چند رشته ورزشی موفقیت هایی کسب نمودند که از آن میان می توان به دیپلم نجات غریق در رشته شنا اشاره نمود.
ببینین خانم asal
دوستانی که اینجا میان و مشکلات شما رو میخونن خودشون شاید غرق در مشکلات عاطفی و روحی هستن ولی دارن میان اینجا میخونن مینویسن و سعی میکنن همدردی بگیرن و همدرد باشن.
دوست خوبمون آرش هم براتون زندگی دکتر حسابی رو گذاشته که درس عبرتیه برای همه ماها...
عسل خانم شما جواب سوال من رو ندادید.......
من گفتم آیا چیزی رو دوست داشتید که نرسیدید شما دارید میگید من بدبخت هستم
مشکلاتونو جدا جدا بیان کنید تا دربارش بحث کنیم...
لطفا یک مورد از اون نداشته هایی که تو گذشتتون بود رو بیان کنید.. با توضیحات کامل
در ضمن آیا برادر و خواهر دارید و آیا محیط خونواده ی شما محیطی گرم و صمیمی هستش ؟
1:پول ندارم
2:کارپیدا نمیشه برام
3:جمعیتمون خیلی زیاده
4:سلامت روحی ندارم
5:دکترمیگه باید محیطط اروم باشه ولی متاسفانه همیشه جنگ ودعوا هست
6:اصلا اصلا اصلا تفریح نداریم
7:شبها با صدای فریاد واه ناله بابام از خواب میپرم
8":حسرت یه اتاق جدا لااقل برای یه شب لااقل اقل دونفری رو دلم موند
باوم بگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگم
- - - Updated - - -
دوسدارم اول از همه سلامت روحیمو بدست بیارم همه بدنم صورتم زخمی کردم همش زخم میترسم برم جلو اینه خودمو نگاه کنم هروقت میخوام برم حمام وقتی خودمو بااین حال وروز میبینم پشیمون میشم از رفتن به حمام با گریه میام بیرون
خانم عسل چرا واقعا چرا خودتون رو میزنین؟؟؟ شما که به قول خودتون این همه کمبود دارین حالا بهتر نیست لااقل کمبود بیماری جسمی رو اضافه نکنین. خداینکرده بلایی به سرخودتون بیارین که یه عمر پشیمون باشین بعد ارزوی زندگی الانتون رو میکنین.. مراقب خودتون بیشتر باشین.
دوم اینکه حمام برین، به خودتون برسین (لطفا نگین پول ندارم چون پولی نمیخواد زیاد) مرتب و اراسته باشین و به جای اینکه خودتون رو بزنین اون لحظه از خونه برین بیرون و قدم بزنین مطمینا توی خیابون ادم خودشو نمیزنه. شب ها سعی کنین موسیقی گوش بدین و بخوابین ....
توی اون خونه که میگین شلوغه یه همسن و سال ندارین که باهاش درد دل کنین؟ یه دوست؟ یه آدم که درک کنه؟
اگر هست حتما درد دل کنین خیلی سبک میشین.
توی بدترین شرایط روحی که دارم اینا رو براتون مینویسم پس فک نکنین من علی بی غمم که اینطوری میگم. وجودم پر از درده و همین امشب کلی اشک ریختم واسه حال خودم.
هر زمان نیاز داشتین گریه کنین و اصلا بغض نگه ندارین.
خواهش میکنم دیگه بخودتون اسیب نزنین اینو به عنوان کسی که خودش مشکلات زیادی داشته و داره بهتون میگم پس لطفا گوش کنین... خواهش میکنم.
افسردگیم شدیدهست بیحوصله هستم نمیتونم راه برم حوصله ندارم به خودم برسم دوسدارم فقط تنها باشم وبخوابم هیچوقت بیدار نشم از خودم متنفرم حالم از خودم بهم میخوره از این زندگی بی هدف تکراری از زندگی که امیدی توش نیست میخوام بمیرم الان که این حرفا رو میزنم دوسدارم خودمو داغون کنم توروخخخخخخخخخخخخخخخخخدا کمکم کنید
میفهمم چی میگین..
ولی هر چی بگین افسردگیم شدید هست ، من بدبختم، من فلانم و ...
مطمین باشین مشکلی حل نمیشه اگر حل شد بهم بگین تا منم ازین حرفا بزنم شاید فرجی واسم بشه
سرتونو بکوبین به دیوار ببینین چقدر مشکلاتتون حل میشه؟؟ میشه ؟
پس بهترین راه ارامشه.. میدونم سخته ولی هر چی هست رو بنویسین هر چچچچچچچچچیزی که هست حتی اگه روتون نمیشه اینجا بگین به مشاور حضوری بگین حتما.
- - - Updated - - -
نوشتین زندگی بی هدف و تکراری درسته؟
خوب هدف زندگی رو کی مشخص میکنه؟ شما یا اطرافیان؟ مسلما خودتون مشخص میکنین...
دوم اینکه تکرار توی زندگی همه ماها هست مگر اینکه خودمون از این وضع درش بیاریم...
- - - Updated - - -
من اینجا هستم و فعلا هم بیدارم... حال منم خوب نیست
هر چی دارین رو بنویسین بدون کم و کسر...
دوستان حتما میخونن و نظرشونو میدن
- - - Updated - - -
نمیدونم چقدر اهل قران خوندن هستین ولی اینا آیات قران هستن که چند تاشو براتون میذارم...چون بزرگترین مرجع آرامشه.
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی.(احزاب 10)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شدهای. (اسرا 83)
مرا به یاد می آوری؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آنها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48)
- - - Updated - - -
یه داستان براتون دارم لطفا خوب بخونینش.. جالبه
مردی در کنار جاده، دکهای درست کرده بود و در آن ساندویچ میفروخت.
چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمیخواند.
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچهای خود را شرح داده بود.
خودش هم کنار دکهاش میایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق میکرد و مردم هم میخریدند.کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.
وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت.سپس کم کم وضع عوض شد.
پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش ندادهای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شایدیک کسادی عمومی به وجود میآید.
باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.
پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش میدهد و روزنامه هم میخواند پس حتماً آنچه میگوید صحیح است.
بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمیایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمیکرد.
فروش او ناگهان شدیداً کاهشیافت.
او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.
کسادی عمومی شروع شده است.آنتونی رابینزیک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشههای خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل میدهند. خواستههای خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامهریزی میکنند.در واقع اون پدر داشت بهترین راه برای کاسبی رو انجام میداد اما به خاطر افکار پسرش، تصمیمش رو عوض کرد و افکار پسر اونقدر روی اون تأثیر گذاشت که فراموش کرد که خودش داره باعث ورشکستگی میشه و تلقین بحران مالی کشور، باعث شد که زندگی اون آدم عوض بشه.
خداوند به همه ما فکر، فهم و شعور بخشیده تا بتونیم فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدیم.
بهتره قبل از اینکه دیگران برای ما تصمیماتی بگیرن که بعد ما رو پشیمون کنه، کمی فکر کنیم و راه درست رو انتخاب کنیم و با انتخابیک هدف درست از زندگی لذت ببریم. چون زندگی مال ماست.
سلام عسل جـــــــــان ... من تازه شما رو اینجا دیدم پس
به همدردی خووووش اومدید دوست خوووبم :72:
خانمی من راجب این نوشته هاتون یسری چیزارو دیدم که شاید خودتون حواستون یهش نیست
اینکه گفتید لیسانس دارید پس به بعضی اهدافتون رسیدید می دونید که خیلیا حتی تلاشم می کنن اما هنوز نتونستن به هدف درسیشون برسن پس تبریک که شما رسیدید :43:
و اینکه عزیزم ببین یه ویژگی خوبه دیگتون اینه که الان دارید خودتون می گید که می خواید بهتر زندگی کنید و اولین قدمو برداشتین و امدید اینجا و دنبال راهکار مشکلاتتون هستی و اینم نشون می ده که هنوز خودتو دوست داری پس بهمون دست بده و با یاد خدا محکمتر دنبال این تصمیمتم باش که زووودتر خودتو بشناسی .. خودتو پیدا کنی ... بدونی که میشه زندگی کرد با آرامش فقط باید خودتون :72: بخوای :43:
ببین گلم به این دقت کردی خدارو شکر سالمی و هیچ بیماری نداری ... چقدر افرادی هستن که آرزوشونه سلامتیشونو بدست بیارن اما با این وجود بازم دست از هدفاشون بر نمی دارن ... پس حیف نیست وقتی خدا بهت سلامتی داده بخوای مقابل خدا باشی و به بدنت آسیب بزنی به اونایی فکر کن که از این نعمت محرومن ...
من یه مدت ناراحت بود همش می خوابیدم اما یکی از دوستام منو به خودم آورد بهم فهموند ساختن روزام دست خودمه می تونم همینجوری کسل و بیمصرف روزامو بگذرونم یا می تونم اون روزامو که مال خـــــــــــــــودمه را خودم بسازم .... الان خیلی پشیمونم که الکی اون روزامو همش خوابیدم تا به چیزی فکر نکنم اما فهمیدم که می تونم شاد باشم اینا همش دست خودمونه ...
پس بیا هدف بزارید برای خودتون ... بعدشم تفریح که نمی تونه خودش کاری کنه باید خودت باعثش بشی وقتی خودت می گی حاضر نیستی پیاده روی بری چه انتظاری داری که تفریحی وجود داشته باشه ؟
اولین هدفت این باشه به خودت آسیب نزن دیگه به اون حرفامو اون بیمارا فکر کن ... یه سوال ... وقتی اعصبانی به خودت آسیب می زنی ؟
حاضری به خودت کمک کنی ؟
وقتی توکل کنی آروووووووووووووووم آروووووووم همه چی درست می شه :72:
اقای محمد وsookot عزیز حرفای قشنگتون بهم ارامش میده بازم باهام حرف بزنیدراستش همیشه ارزوداشتم تو اجتماع باشم اما نشد یعنی اجازه ندادن بخداشاید باور نکنید اما4ماه هست بیرون نرفتم دوسدام منم مثل دخترای دیگه بودم شیک پوش شاغل وموقعیت اجتماعی بالاامانشدکه نشد
- - - Updated - - -
دوتا خواهر بزرگ دارم که هنوز ازدواج نکردن راستش زندگی رو به کاممون تلخ کردن صبح با صدای دعوای اونا از خواب بیدار میشم شب هم با ترس ودلهره میخوابیم با مامان وخواهرم شب قدر همش براشون دعا میکردیم ازدواج کنن وبرن تایکم به ارامش برسیم اما
عسل خانوم :72:
هیچ پسری حاضر نیست که دختری که امید نداره و نق نقو هست رو به عقد خودش در بیاره!:81:
سعی کنید
مطالعه کنید>کتاب های روانشناسی
خودتون رو بهتر بشناسید.:43:
این احساس شما یک شبه بوجود نیومده که بخواد یک شبه حل بشه!
اگه یکی دو ماه استمرار ببخشید و مثبت فکر کنید>نیمه پر لیوان رو ببینید
همه چی به روال عادی برمیگرده!
شرایط موجود رو نمیشه تغییر داد ولی میشه افکارمون رو تغییر بدیم که با شرایط موجود کنار بیاد و آزار دهنده نباشه!:303:
:203:
فک میکنم بیشتر درد های شما در تنهایی و بی همدمی خلاصه میشه. میدونمم خیلی سخته و تنهایی بدترین درده..
بی پولی و .. هم چون تنها هستین یعنی یه دوست واقعی نداریم برورز میده بیشتر خودشو...
امیدوارم همدم واقعی خودتون رو پیدا کنین...
سلام دوستان از تک تک شما عزیزان بخاطرراهنمایی وسخنان زیبایتان ممنونم فقط ازتون خواهش میکنم برام دعا کنید یه کار خوب پیدا کنم تا سرگرم بشم وازاین وضعیت بیرون بیام
با تشکر فراوان
asal.68:323::323:
کاربر گرامی iman2866
این کار خلافه قوانین هست :81:
امیدوارم asal68 حواسش جمع باشه !
سلام دوستان چی شده من که کاری نکردم از همه چیز بیخبرم میشه یکم برام توضیح بدید نگرانم کردید:97:
دوست گلم سلام،حرفاتو خوندم،خیلی ناامید و البته ناشکری.همین که تونستی تحصیلاتتو ادامه بدی،یه موهبت از جانب خداست،اینکه سالم هستی و.....فکر میکنم بزرگترین ضربه رو خودت به زندگیت زدی ،نه اوضاع اطرافت.من خانواده ای رو میشناسم که با داشتن 11 بچه و بودن مادر بزرگ و خاله و دایی و .... در یه خونه زندگی میکردن،و این نه تنها باعث عدم پیشرفت شده بود ،بلکه موفقیت اکثر این بچه ها رو سبب شده بود.اتاق خصوصی توی این خانواده هم معنایی نداشت،اما دلیلی برا ناراحتی وجود نداشت،شما به جای اینکه به خودت کمک کنی،باعث آزار خودت میشی،خود آزاری چه معنایی میتونه داشته باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!! عزیزم توی خیلی از خونه ها دعوا زیاده ،اما تو نباید خودتو ببازی،من پدر و مادر هایی رو میشناسم که در سنین بالا و داشتن عروس و داماد سر پول حتی جلوی بچه هاشون بهم بد وبیراه میگن و همدیگرو تا میتونن له میکنن،اما سعی بچه هاشون اینکه در زندگیشون بهترین باشن و نذارن این شرایط روی زندگی اونا تاثیر داشته باشه،شما بایداگه عیبی توی زندگی فعلیت میبینی با درایت و منطق سعی کنی در زندگی آیندت تاثیری نذاره،نه اینکه با خود آزاری مشکلاتتو بیشتر کنی،اگه با داشتن روانپزشک هنوز نتونستی نتیجه بگیری،مطمئن باش که نخواستی.دکترتو عوض کن،آرامش داشته باش،گفته های مشاور و روانپزشکتو دقیقا عمل کن و منتظر تغییرات در زندگیت باش.و نذار کسی از وضعیت فعلیت سوءاستفاده کنه....موفق و سر بلند باشی.:305:
سلام دوستان چرا هیچکس چیزی نمیگه لااقل راههای بیرون اومدن از افسردگی واینکه چطور از خودم مراقبت بکنم وبگید اخ من با خود م با جونم وجودم مشکل دارم محمدعزیزلااقل شمابرگردید:302:
خانم عسل با یه جستجوی ساده تو همین سایت مطالب فراوونی در مورد چیزی که میخواهید پیدا میکنید . ضمنا تا دوستان دوباره راهنمائی میکنند میتونید مطالب قبلی رو دوره کنید و توصیه های خوب رو عمل کنید .موفق باشید .
سلام خانم عسل من حوتیم چند سال پیش تو این سایت مشکلمو مطرح کردم حل شد آماده ای من حاضرم دردو دل کنم یکی تو بگو یکی من باشه حالا که اصرار داری من گوشم و با حوصلم بگو بگو چی اذیتت می کنه منم میگم میگم که بفهمی چی کشیدم ولی حالا از زندگیم راضیم خیلی آماده بودی بگو خواهر گلم الان حس می کنم دوتا خواهر دارم فاطمه و دومی عسل از کاربران همدردی می خوام با ما همکاری کنند من خواستم دنبال گوش شنوا گشتم پیدا نکردم کاغذو کردم همدم و خدارو مخاطبم و الان سبک شدم الان من گوش شنواب توام بگو تا سبک شی بعد میریم سراغ بقیه کارا منتظرم آبجی:72:
- - - Updated - - -
من تو این مدت فهمیدم انسان عیار بالایی داره خودش خبر نداره
پس برای خودت شخصیتی نو بساز
حریمی از فولاد و پوشش طلا
که هیچ فکر و توهم پوچی بهش نفوذ نکنه
خودتتو جواهر بدون
جواهری از گنجینه خداوند
مغرور باش(به حد و اندازه)
کسی جز خودت نمی تونه کمک کنه
خودت خودت خودت
ای خواهر گلم که از باغ خداوندی
چرا پژمردگی رو انتخاب کردی
چرا چرا چرا
جوابش را درون خودت پیدا کن
جوابت منطقی نیست میدونم
پس پیله ات را پاره کن
و پرواز کن بسوی جهانی تازه
که خودت سازنده آنی
:72::72::72::72::72::72:
سلام عسل جان.
میشه بهم بگی دلیل اینکه خودتو میزنی چیه؟ سوالم با لحن بازخواست و دعوا کردن نیست. فقط میخوام کمکم کنی درکت کنم. باشه؟ ممنون میشم کمکم کنی.
آیا دلیلت یکی از این مواردیه که من به ذهنم میرسه؟ هرکدوم جزء دلایلت هست رو بگو. بقیه دلایلت رو هم سعی کن به همین روشی که من دارم دلایل رو میگم، واضح و راحت و بدون سانسور مطرح کنی.
1-آیا احساس میکنی کار بدی در زندگی ات انجام داده ای که خودتو مستحق آزار دادن میدونی؟
2-آیا نسبت به خودت خشم و کینه ای در دل داری؟ مثلا در گذشته اتفاق افتاده که باعث تحقیر خودت شده باشی و از این کار خودت عصبانی شده باشی و بخاطر این خودتو داری جریمه میکنی؟یا یه همچین چیزی؟
3-آیا قبل از اقدام به شروع خود آزاری، یعنی حدود 11 سال پیش که گفتی، در معرض تحقیر یا سرزنش مداوم کسی قرار داشتی؟
4-آیا دیگران تو رو نادیده میگرفتند؟
5-آیا ادامه دادنت به خودآزاری به دلیل اینه که بخاطر خودآزاری هات از خودت بدت میاد و در واقع در یک چرخه گیر افتاده ای؟
6-آیا نیاز به محبت و احساس کمبود محبت داری؟
7-آیا با خودآزاری احساس ترحمی نسبت به خود پیدا میکنی که به گونه ای کمبود محبت احتمالی سایرین رو جبران کنی؟
8-آیا دوست داری مورد ترحم دیگران واقع شوی؟
9-آیا نارضایتی خانواده ات از این کارت و اینکه فکر میکنی دیگه به نظرشون یه آدم مشکل داری و دیگه همه به این دید بهت نگاه میکنن، دلیلی بر عدم ترک این کارت هست؟
10-آیا کینه و نفرتی از کسی داری؟
11-آیا میخواهی خودتو به به مورد آزار گرفتن عادت بدی تا آزارهای دیگران اذیتت نکنه؟
فعلا همینا به ذهنم میرسه.
چند سوال دیگه هم دارم:
*- با دیگران مهربانی؟
*-توانایی مطالبه خواسته های مجاز و معقولت رو از دیگران داری؟
*-قدرت نه گفتن داری؟
*-به خاطر ترس از دیگران یا بخاطر خوشایند دیگران از خواسته هات میگذری؟
*-خودتو با دیگران مقایسه میکنی؟
*-کمال طلب هستی؟
*-خودتو کمتر از دیگران میدونی؟
مورد دیگه ای که باید بهش اشاره کنم اینه که اضطرابت بالاست و همین هم باعث میشه نتونی ترکش کنی. نمیدونم چه داروهایی مصرف میکردی. ولی یکی از چیزایی که باعث میشه سطح اضطرابت بالا بمونه همون موردیه که در سوال 9 گفته ام. تو باید این چرخه ای که توش گیر افتادی رو یه جایی قطع کنی.
باید بلند شی. باید.
تو خودتو دوست داری. از این کارت بدت میاد. وگرنه موقعی که میرفتی حمام گریه ات نمیگرفت. پس خودتو دوست داری. این بزرگترین دلیله برای اینکه مواظب خودت باشی.
هروقت خواستی این کارو انجام بدی با خودت قرار بذار که به جای اینکه پوستت رو خراش بدی مثلا کرم مرطوب کننده بزنی. یه مدت، زورکی هم که شده به خودت برس. آرایش کن. لباسای مرتب و شاد بپوش. برو یه کلاس که دوست داری اسم بنویس. یه ماهی گلی بخر هروقت میخوای بری سراغ اون کار به جاش برو به اون ماهیه غذا بده و آبشو عوض کن و به شنا کردنش و غذا خوردنش نگاه کن. به گلدونا آب بده. وقتایی که عصبی میشی برای تخلیه انرزیت مثلا جارو کن. یا آهنگ بذار و واسه خودت برقص. سعی کن تنها نباشی. تنهایی برای من و تو سمه. سرتو یه جوری گرم کن. یه سریال قشنگ و طنز اگه تلویزیون داره پیگیری کن. الان که تابستونه و هندونه و طالبی و خربزه زیاد مصرف میشه تخمه هاشو بو بده و به جای اون کار تخمه بشکن. یه توپ بادی بخر از همون قرمز براق ها، و بزن به دیوار و والیبال باهاش بازی کن.
کلا منظورم اینه که کلا با چیزهای مثبت جایگزینش کن. خیلی موثره.
یه چیز دیگه هم برای کاهش اضطراب موثره. هر موقع وقت داشتی و خونه آروم بود دراز بکش دستهات رو با هر زاویه ای که احساس راحتی میکنی دو طرف بدنت بذار. چشمهاتو ببند. سعی کن تنفس شکمی داشته باشی. یعنی به جای اینکه هوا رو داخل قسمت بالای ریه کنی، به قسمت دیافراگمت وارد کن پنج ثانیه نگه دار و بازدم رو انجام بده. مثل نفس کشیدن بچه نی نی ها. یکمی سخته. اما هر روز تمرین کن و به مرور تعداد تنفس صحیح رو زیاد کن. مثلا اگه روز اول از ده تا نفست فقط یکیش درست شد روز بعد سعی کن بکنیش دو تا نفس صحیح و متوالی.
روشهای دیگه ای هم برای ریلکسیشن وجود داره که میگم. به آقای نگارگر هم قول دادم براش بگم و هنوز فرصت نکردم.
سعی کن به چیزایی که گفتم عمل کنی. سوالها رو حتما با صداقت کامل به خودت و اگه دوست داشتی به ما هم جواب بده.
سلام روز بخیر
کاربر گرامی pooh ممنون از پست خوبتون:104:
ببین خواهرم راه کم کردن درد و ناراحتی خودآزاری نیست خود سازیه
شما گفتی انقدر خونتون شلوغه که باعث ناراحتی شما شده من به شخصه موقعی که حوصله کسیو ندارم و عصبانیم قرآن با صدای عبدالباسط گوش میدم آوای قرآن دلمو جلا میده و امیدیه که باعث میشه به میم مشکلات رو بردارم و شکلات بشه ببین فکر زیاد به نکات مثبت خودت باعث میشه روحیت افزایش پیدا کنه اگه mp3 player داری از قران پرش کن
یه دفتر برای خودت تهیه کن بذار دلت برات بنویسه بعد از یه مدت از اون نوشته ها می تونی بفهمی مشکلت چی بوده به حرفم فکر کن و اگه دوست داشتی مشکلاتتو برام بنویس خوبی اینجا اینه که همدیگرو نمیشناسیم و راحت میتونیم صحبت کنیم یکی دیگه از راههای کم کردن ناراحتی خوندن آیه الکرسی هست برای من شمام امتحان کن
به خودت وعده بده فردا روز خوبیه برات
امروز برنامه ریزی کن برا فردا
فردا صبح زود بلند شو ،
بدون ترس جلو آینه برو و به چشمات نگاه کن مشکلات و راه حل های اون تو اون نمایانه
بدون ترس حمام کن،
لباسی که خیلی دوست داریو بپوش
عطری که دوست داری بزن
برای خودت تولد بگیر امکاناتی هم نمی خواد
بهترین غذارو برا خودت بپز(خودم اینو انجام دادم نزدیک بود خونه منفجر شه ولی شما خانمی )
بهترین موزیکو برای خودت بذار و گوش بده
و کار هایی رو در راستای رشته تحصیلیت انجام بده تحقیق کتاب خواندن و...
به ایندت فکر کن برنامه ریزی کن...
فقط یه سوال از نظر مذهبی در چه سطحی هستی؟
موفق باشی:72:
سلام دوستان عزیزhootyوpoohعزیز بخاطر حرفهای خوبتون ازتون ممنونم.راستش من کلا با خودم مشکل دارم درکودکی بارها مورد ازار حسمی قرار گرفتم تحقیر شدم یادم هست یه همسایه داشتیم منو میبرد حیاط ادیتم میکرد چند بار دستمو شکست دختر خاله هام دزدکی با چاقو زخمیم میکردن .اره من درنه گفتن ناتوانم مشکل نه گفتن دارم که بخاطرش بارها ضربه خوردم
- - - Updated - - -
اره به خواسته های دیگران خیلی بها میدم دختر عاطفی هستم به غیر از خودم دلم واسه همه میسوزه خیلی خودمو بادیگران مقایسه میکنم من این زندگی رو نمیخوام دوس دارم زندگیم رنگ ورو بگیره یکم تنوع داشته باش از اینکه دیگران بچشم کم وتحقیر بهم نگاه میکنن خسته شدمنمیدونم چه جوری حرف دلمو بزنم بهتون بزرگترین ارزوی من اینه که وارد اجتماع بشم ولی راهش نیست نگید برو کلاس چون پولشو ندارم
- - - Updated - - -
راستش زیاد اهل مدهب نیستم کم نماز میخونم بخاطرقرصهام دو سال هست روزه نمیگیرم چندسالی هم میشه باخدا قهرم
- - - Updated - - -
hootyوpoohعزیز پس کجا رفتید بخدا حرفاتون ارامش بخش هستن خواهش میکنم ادامه بدیدمنتظرم
- - - Updated - - -
hootyوpoohعزیز پس کجا رفتید بخدا حرفاتون ارامش بخش هستن خواهش میکنم ادامه بدیدمنتظرم
سلام خواهر گلم
خواب بودم
می تونم درک کنم چه کشیدی منم اینجوری بودم اما منو آزار جسمی ندادن آزار روحی دادن یادم نمیره تبغیض هایی که تو خانواده مادرم بود همیشه چون با پدرم مشکل داشتن به من به چشم یه بچه گدا و آویزون نگاه میکردن درصورتی که من و خواهرم هیچ وقت کمبودی نداشتیم و پدر بیچارم از دل و جون مایه گذاشت تا من به اینجا که هستم برسم و بهتره بگم بعنوان یه فرد اضافی میدین بخصوص دایی کوچیکام و پسر خاله ها و... حتی پدر بزرگ و مادر بزرگ. هیچ موقع به من محبت نکردن تا اینکه پدرم اولین سفرشو به فنلاند داشت به دفه همه دلسوز شدن و ... این بی توجهی ها کاهش یافت ولی تموم نشد تا موقعی که من دبیرستانی شدم و دانشگاهیو الانم سال آخر مهندسی حالا حوتی برای اینا عزیز شد چون لازمش داشتن باهاش پز میدادن که خواهرزادمون مهندسه و... من نمی خواستم اینو بگم ولی میگم من مشکل جسمی و حرکتی دارم ولی نه شدید اونا به جای اینکه نوازشم کنن منو از خودشون میروندن
تا 5 سال پیش من به هوای این خیال خوش دوست داشتن خانواده مادرم عاشق دختر خالم شدم ولی اونا به شدت منو بخاطرسن کم رد کردن که من با اینکه ناراحت شدم ولی بهشون حق دادم ولی دیدم نه اینا به خاطر خود خواهی بهم تهمت میزنن و ... اینا رو گفتم تا شرایط منو بدونی تا بهتر بهم کمک کنیم وگرنه نمی خواستم بگم شایدم بعضی دوستان ازم خرده بگیرن ولی مهم اینه شما دیدت تغییر کنه و زندگی جدیدی رو آغاز کنی
بلا فاصله بعد از اون شکست عاطفی کنکور کارشناسی داشتم ولی شکر خدا خدا کمکم کرد و دانشگاه قبول شدم و الانم جزء دانشجو های ممتاز دانشگاه هستم خدایی نکرده فکر نکنی دارم از خودم تعریف می کنم می خوام شما باور کنی این بجز یاری خدا و مدیریت خودم نبود شما هم باید مدیریت بحران کنی تو پست قبلی راههایی رو گفتم
خواهرم بدون تا خودت خودتو دوست نداشته باشی کسی تورو دوست نداره به بقیه چیکارداری اول خودت و خانوادت برات مهم باشن و در درجه های بعدی بقیه
انقدر به خودت بی توجهی کردی که غباری روی ذات پاکت خوابیده الان وقتشه تا یه خونه تکونی اساسی کنی دستمال سرتو ببند ما هم کنارتیم کمکت می کنیم
فردا صبح کار هایی که تو پست قبلی گفتم بکن به خدا هم تکیه کن بخدا راست میگم جیزایی میبینی که عاشقش میشی یکم به درون خودت برو ببین درون قلبت خدا صدات میکنه بیا سرتو بذار روی شونم بنده ی من و با من قهر نباش که من باتو قهر نیستم قرآن بخون ، نمازتو کمکم شروع کن
بازم میگم خودتو دوست داشته باش همین الان آره همین الان برنامه ریزی کن برای فردا و کار هایی که تو پست قبلی گفتم انجام بده باشه قول بده بهم؟!:324:
مطمئنم باش نتیجه میگیری منم پیگیری می کنم پستاتو
فعلا خداحافظ
یا علی:72:
یا علی
سلام hootyعزیز بازم ممنونم بخاطر حرفهای خوب وزیبایتان .راستش دست خودم نبو دالان که این حرفاتو خوندم هم اشکم در اومد هم تا سف خوردم باشه چشم قول میدم به حر فاتون عمل کنم
سلام اشتباهه اشتباهه نباید تو به مسائلی که من بهش می خندم گریه کنی مشکل همینجاست من این مسائلو نگفتم که گریه تورو در بیارم می خوام تجربیاتمو بگم بهت من خودم به این مسائل می خندم چون گذشته فقط گذشته برای عبرت گیریه نه تاسف خوردن قول دادیا من روی قولت حساب کردم بعدشم به جا های شیرینش میرسیم که به جای اشک خنده رو به لبات میاره بعدش روزی چند بار اون متن قرمز تو پست اولم رو بخون باشه
فردا منتظر تغییرات مثبت باش و مطمئنم فردا میای و خبرای خوب بهم میدی
فعلا یا علی:72:
سلام مجدد.
عزیزم همه ی یاران همدردی در کنارت هستن و میخوان کمکت کنن. نگران نباش. انشاالله تا مشکلت کاملا حل نشه همراهیت میکنیم.
فقط باید خودت هم کمک کنی که مشکلت حل بشه. باشه؟ درسته که ما می آییم اینجا تا درددل هم بکنیم و هر درددلی که بکنی همه ی ما گوش میکنیم و درکت میکنیم، اما همه ی ما دوست داریم مشکلت به طور ریشه ای حل بشه و بتونی روی پای خودت محکم بایستی. پس توصیه های عملی که بهت میشه انجام بده تا نتیجه بگیریم. باشه؟
تمرین تنفس رو انجام بده. هر روز. کارایی که گفتم رو بکن و این عادت رو با چیزیای خوب جایگزین کن. هر روز گزارش کارت رو بهمون بده. بگو امروز چند بار موفق شدی تنفس عمیق شکمی داشته باشی و چه کارای مثبتی انجام دادی. من منتظر پستهات هستم.
خب. ببین من اون سوالها رو پرسیدم تا دید بهتری نسبت به اینکه مشکلت ناشی از چه چیزهایی میتونه باشه پیدا کنی.
همه ی سوالها رو مشخصا جواب ندادی. اصراری ندارم همه رو به من جواب بدی. اما خواهش میکنم همه رو با دقت به خودت جواب بده. وقتی جواب دادی بعدش دیگه هی به دلیل هایی که باعث شدن اینجوری بشی فکر نکن. به جاش بیا تمرکزت رو بذار روی درمان. باشه؟
حالا چطوری تمرکز کنی روی درمان؟ یه راهش اینه که به جای اینکه هی بگی چرا اینجوری شدم به این فکر کنی که حالا باید چه کارایی بکنی.
به نظرم چیزی که خیلی بهت کمک میکنه اینه که محیطت رو تغییر بدی. یعنی در محیطی قرار بگیری که افراد ذهنی خالی از پیش فرض نسبت به تو دارند و در بین آنها بتونی خودت رو بدون ضعف و اونجور که دوست داری نشون بدی. خودت هم گفتی بزرگترین آرزوت اینه که بری توی اجتماع.
برای اینکه بتونیم بهتر کمکت کنیم و بفهمیم امکاناتی که میتونی ازش استفاده کنی در چه حده، لطفا بهمون بگو کجا زندگی میکنی؟ منظورم اینه که در مرکز استان هستین یا در شهرستان یا روستا.
خودت به چندتا چیز اشاره کردی. انشالله یکی یکی با کمک هم حلشون میکنیم. فقط باید صبور باشی و در فرآیند درمان پشتکار و همکاری داشته باشی. باید خودت واقعا از ته دل بخوای که خوب بشی. و من مطمئنم میخوای و میتونی. پس خودت هم کمک کن.
منتظر کسی نباش که مشکلت رو حل کنه عسل خانم
فقط و فقط خودت میتونی و خودت...
با توکل به خدا اقدام کن به حل مشکلت و بهتر کردن اوضاع روحیت... اینکه میگی زیاد مذهبی نیستی مشکلی نیست ولی اینکه کم نماز میخونی خوب نیست... نماز بخون چون ارامش میگیری با خدا حرف بزن گرچه میدونم حسی که حرف زدن با خدا به ادم دست میده چون ایمان ما ضعیفه خیلی قوی نیست و حرف زدن با ادما رو بیشتر دوست داریم ولی گاهی با خدا حرف بزن..
ناشکری نکن و یکمی به خودت برس و توجهت به کار و فعالیت خودت باشه نه دیگران.
هر کسی از ما توی زندگی مشکلاتی داره یکی ازار جسمی دیده یکی روحی یکی ...
مطالبت رو خوندم خیلی ناراحت شدم واقعا سخته که دستت رو شکسته باشن یا هر ازار دیگه ای بهت داده باشن درک میکنم که چقدر میتونه درد ناک باشه و قلب و روح ادم رو ساییده کنه..
ولی هر چی بوده گذشته.... هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند..
سعی کن به خدا نزدیک بشی .. اینجا هممون ایمان های نسبتا ضعیفی داریم و برای حل مشکلاتمون به همدرد های مجازی رو میاریم ولی چاره اصلی پیش خودمونه. زندگی سخت تو قرار نیست ادامه داشته باشه اگر بخوای... تو میتونی یه زندگی بهتر برای خودت بسازی که خیلی هم دور از انتظار نیست.
مطمین باش موفق میشی..
- - - Updated - - -
منتظر کسی نباش که مشکلت رو حل کنه عسل خانم
فقط و فقط خودت میتونی و خودت...
با توکل به خدا اقدام کن به حل مشکلت و بهتر کردن اوضاع روحیت... اینکه میگی زیاد مذهبی نیستی مشکلی نیست ولی اینکه کم نماز میخونی خوب نیست... نماز بخون چون ارامش میگیری با خدا حرف بزن گرچه میدونم حسی که حرف زدن با خدا به ادم دست میده چون ایمان ما ضعیفه خیلی قوی نیست و حرف زدن با ادما رو بیشتر دوست داریم ولی گاهی با خدا حرف بزن..
ناشکری نکن و یکمی به خودت برس و توجهت به کار و فعالیت خودت باشه نه دیگران.
هر کسی از ما توی زندگی مشکلاتی داره یکی ازار جسمی دیده یکی روحی یکی ...
مطالبت رو خوندم خیلی ناراحت شدم واقعا سخته که دستت رو شکسته باشن یا هر ازار دیگه ای بهت داده باشن درک میکنم که چقدر میتونه درد ناک باشه و قلب و روح ادم رو ساییده کنه..
ولی هر چی بوده گذشته.... هر که در این بزم مقرب تر است جام بلا بیشترش میدهند..
سعی کن به خدا نزدیک بشی .. اینجا هممون ایمان های نسبتا ضعیفی داریم و برای حل مشکلاتمون به همدرد های مجازی رو میاریم ولی چاره اصلی پیش خودمونه. زندگی سخت تو قرار نیست ادامه داشته باشه اگر بخوای... تو میتونی یه زندگی بهتر برای خودت بسازی که خیلی هم دور از انتظار نیست.
مطمین باش موفق میشی..
سلام poohعزیز باشه چشم قول میدم از فردا شروع کنم ولی بازم پیشم بمونید وراه نشونم بدید من کرد هستم اهل بوکان
- - - Updated - - -
سلام محمد عزیز از اینکه برگشتی خوشحل شدم حرفهای زیباتون رو خوندم حتما اینکارها رو انجام میدم
- - - Updated - - -
چطور محیطم رو تغییربدم ادمای دوروبرم ثابت هستن تو زندگیم نمدتونم وارد اجتماع بشم نمیدارن محیطم این اجازه رو بهم نمیده