بی انگیزگی برای پایان نامه؛خواستگاری و بلا تکلیفی
بسم الله الرحمن الرحیم
دوستان خوبم سلام.
من امسال پایان نامه دارم که باید تا شهریور ازش دفاع می کردم که به دلیل مشکلاتی که در طی آن برام پیش اومد و دغدغه های ذهنی انتخاب همسر الان 5 ترمه میشم.
خلاصه بگم الان خواستگار آخریم خیلی فکرم را مشغول کرده.10 جلسه هم با هم صحبت کردیم.خدا را شکر چون من این تالار را خونده بودم تا اونجا که می تونستم اصلا احساساتم را درگیر نکردم.به ایشان هم تلویحا گفتم که یک مشاور گفته تا زمانی که ازدواج قطعی نشده باید 50-50 فکر کرد.
آخر سر پدرم به دلیل نداشتن شغل برای ایشان که دانشجو هستند و یک سری دلایل خودشان با ازدواج ما موافقت نکردند اما پای تلفن در جواب خانواده ایشان توصیه به صبر کردند(یعنی اینکه ایشان هروقت کار پیدا کردند...)
الان من خودم موندم پا در هوا!بیچاره شاید اون آقا هم همینطور! توی این مدت 2 تا خواستگار زنگ زدند که در ظاهر امر(شرایط اقتصادی و تحصیلی و...)خوب بودن اما خدا را شکر خود به خود کنسل شد.(چون الان ظرفیت فکری ندارم)
سعی می کنم جمع بندی افکارم را براتون بنویسم:
1)احتمال داره من توی این مدت خواستگارای دیگه داشته باشم.ولی فعلا یه جورایی فکرم مشغول اون آقاست!چی کار کنم؟خودم فکر می کنم تا آخر پایان نامه خواستگار راه ندم.به نظرتون دیگه به اون آقا هم فکر نکنم؟ چه طوری؟
2)اصلا شاید ایشون حتی با یک شغل هم برگردن باز هم پدرم به دلیل یک مشکل دیگه....(البته احتمالات را دارم می گم)
3)با خواندن تاپیک راهنمایی در مورد رابطه؛می گم نکنه اون آقا همش تو فکر منه و من هم که هیچ تعهدی ندادم و ممکنه با یکی دیگه ازدواج کنم و اون بنده خدا....(وجدانم ناراحته! حتی یه بار به سرم زد که بهشون ایمیل بدم که جواب من کاملا منفیه!)
اصلا به نظرتون اون الان تو فکر منه؟یا اینکه فراموش کرده.آقایون شما چی فکر می کنید.آیا آقایون راحت فراموش می کنند؟
من خودم به خانواده گفته بودم که جواب منفی قطعی بدهند(به این دلیل که بلاتکلیفی خیلی بده) اما نمی دونم چرا اینطوری شد.
راستش من خودم هنوز اون موقع به جواب مثبت قطعی نرسیده بودم(البته ایشان رسیده بودن)یعنی اگر ایشان برگردن هم؛من باید باز هم باهاشون صحبت کنم و بیشتر ازشون شناخت پیدا کنم.چون کلا این چندوقت هم یه تردیدهایی در ذهنم در مورد ازدواج با ایشون در من ایجاد شده.
4)من الان فقط دلم می خواد که یک مدتی ذهنم آزاد باشه و به درسم فکر کنم ولی نمی تونم.
انگیزه ام پایین اومده!تو این ماه رمضونی همش در حال دعا کردنم که خدایا مصلحت ما در چیه؟
کمکم کنید.بهم انگیزه بدین!شما جای من بودین چی کار می کردین؟