ینی هرچی گف دروغ بود؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام دوستای خوبم
من دختری22ساله هستم که7ماهه فارغ التحصیل شدم.اولا یماه که ازدانشگا گذشته بود یکی از همشهریام که دانشگای دیگه درس میخوند نمیدونم چطوری منو پیداکرده بودکه اومدوازطریق واسطه بهم پیشنهاد دادولی نگفته بوددوستی یا ازدواج منم ازاونجایی که بادوستی زیاد موافق نیستم پیشنهادشونو ردکردم ولی ایشون بیخیال نشدوتاترم آخر اگ بگم بالای10بار بازم پیشنهادداد دروغ نگفتم ومنم هرباررد
کردم حالا شایدبپرسین چراخب یه فرصت بهش میدادم؟ولی تواون مدت تنهاچیزایی که ازاین آدم میشنیدم این بود که هرزه س و به همه دختراباپیشنهادازدواج دروغ سرکارشون میذاره ولی فقط حرف بود
منم همیشه ازداشتن همچین همشهری خجالت میکشیدم بعدگذشت تااینکه شمارمو پیداکردوکلی التماس کردکه شده فقط یه فرصت بهش بدم منم ازاونجایی که اعتقاددارم بایدازگناه متنفربودنه ازگناهکارگفتم شایدتوبه کرده و2هفته بااطلاع خوانواده(بخواست خودش)حرفیدیم همیشه م میگفت باهمه فرق داشتم براشو ازطرزرفتارم خوشش اومده و منوواس زندگی انتخاب کرده ناگفته نماندبا زنداداششم چن بارحرفیدم اونم درجریان بودهمه چی خوب بود ولی تنها مشکل اینجابودکه تنهاراهی که میشدحرفاشو باورکرداین بودکه بایدمیومدخاستگاری ولی آخرش برگش گف مامانم دخترخالمو واسم خاسته ومیخاد!اونروز باوجوداینکه اصلادوسش نداشتم فقط یه وابستگی بودداغونم کردالان که
الانه هنوز جواب این سوالمو نگرفتم چرامن؟چرامنی که همه تودانشگابه این نتیجه رسیده بودن که اهل دوستی نیستم؟چرابامن این کاروکرد؟