من از دست اين مادر شوهر نياز به كمك فوري دارم...

سلام دوستان.به تازگي صاحب فرزند شدم و دوست ندارم مادرشوهرم در بچه داري من دخالت كنه.كلا خيلي خيلي ادم كنجكاو و فضولي است و دوست داره از همه چيز سر در بياره.ازش بدم مياد.يه بار كه رفتم خونش همه حواسش به بچه داري من بود وقتي شب بچه شيرميدادم خوابم برده بود و اونم بالاي سرم بود بچه صورتش روي تشك مونده بود بعد يكدفعه بيدار شدم با ناراحتي به من ميگه ببين صورتشو.منم زودي گفتم چون ديدم شما بيداري خيالم راحت بود خوابيدم به من نگاه كرد و ديگه هيچي نگفت و وقتي پوشك عوض ميكردمو شير ميدمو و...مياد بالاي سر من ميشينه همه كاراشم ول ميكنه و زل ميزنه.تازه پوشك عوض كزده بودم گفت انگار جاشو خيس كرده عوضش كن گفتم فكر نميكنم خودش عوض كرد و خودشو خيس كرده بود .با نيشخند به من ميگه ديدي گفتم.عين بچه ها لج ميكنه با من خجالت از سنشم نميكشه كلا از چشمم افتاده هر كار ميكنم دلم باهاش صاف نميشه انقد كه تو زندگيم دخالت كرده اين زن.دورو خانم جلوي شوهرم ميگه تو واردي تو بچه داريو..دختراشم عين خودشن و به همه كار من كار دارن.اضطراب گرفتم كه دوباره بخوام برم اونجا با اينا چيكار كنم.تو رو خدا شما راهنمايي كنيد كه چيكار كنم.؟

دوستان چرا تو این تاپیک ها بحث دعوا سر مادر شوهر و خواهر شوهره برام جالب شده ها اخـــــــــــــــه یعنی چی مگه میشه مگه اینقدر دعوا بین بین مادر شوهر و خواهر شوهر و عروس:303:

پریناز جان،

بچه شما نوه اون خانم هم هست و حتما شنیدی که می گن نوه از بچه عزیزتر و دوست داشتنی تره.

جلوی شوهرت از بچه داری شما تعریف می کنه می گی بده!!
حالا اگر بد می گفت هم یه بهانه دیگه داشتی که داره خرابم می کنه جلوی همسرم.

به جای این حساسیت های زیاد، وقتی می ری اونجا بذار بچه را عوض کنه،
حمام کنه، بخوابونه، باهاش بازی کنه، کمک کنه توی نگهداریش ...

هم مامان بزرگ لذت می بره از بودن با نوه اش
هم مامان یه کمی استراحت می کنه.

چرا زندگی را اینقدر سخت می کنید برای خودتون.

پریناز جان فکر کنم باید دیدتو نسبت بهش عوض کن با این چیزا که گفتی فکر کنم اونا خیلی دوستت دارن که انقدر بهت اهمیت میدن

چرا همه نسبت به من موضع گرفتيد؟اونا همه از اول به دنبال نقطه ضعف از من بودن و اصلا هم منو دوست ندارند و جلوي همه از جمله شوهري اينطوري رفتار ميكنن.چون ناراحت بودم اومدم اينجا تا درددل كنم

دختر خوب چرا ناراحت میشی آخه بچه ها میگن حساسیتتو کم کن که به آرامش برسی راست میگن دیگه. تو تصور کن مادر خودت این حرفا رو میزد بازم ناراحت میشدی؟
مادرشوهرم مثل مامان آدم میمونه ولی ما همش سعی میکنیم رفتاراشونو مغرضانه برداشت کنیم.حتی اگه یه روزیم با تو مخالف بودن الآن دیگه بخاطر اون نی نی ناز دوست دارن:43:.

عزیزم جوری بچه رو خوابوندی که صورت بچه روی تشک بوده ، بعد ناراحتی که چرا مادر شوهرت بهت گفته ؟
چه اشکال داره اگر توی کارت وارد نیستی مادر شوهرت بهت بگه ؟
تازه چه مادر شوهر خوبی بوده که جلوی شوهرت خرابت نکرده و گفته توی بچه داری واردی ، اگر جلوی شوهرت میگفت که هیچی بلد نیستی و صورت بچه اومده بوده روی تشک خوب بود ؟ که همسرت ازت ناراحت شه ؟؟؟؟؟؟
عجیبه به خدا

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط پرينازي

سلام دوستان.به تازگي صاحب فرزند شدم و دوست ندارم مادرشوهرم در بچه داري من دخالت كنه.كلا خيلي خيلي ادم كنجكاو و فضولي است و دوست داره از همه چيز سر در بياره.ازش بدم مياد.يه بار كه رفتم خونش همه حواسش به بچه داري من بود وقتي شب بچه شيرميدادم خوابم برده بود و اونم بالاي سرم بود بچه صورتش روي تشك مونده بود بعد يكدفعه بيدار شدم با ناراحتي به من ميگه ببين صورتشو.منم زودي گفتم چون ديدم شما بيداري خيالم راحت بود خوابيدم به من نگاه كرد و ديگه هيچي نگفت و وقتي پوشك عوض ميكردمو شير ميدمو و...مياد بالاي سر من ميشينه همه كاراشم ول ميكنه و زل ميزنه.تازه پوشك عوض كزده بودم گفت انگار جاشو خيس كرده عوضش كن گفتم فكر نميكنم خودش عوض كرد و خودشو خيس كرده بود .با نيشخند به من ميگه ديدي گفتم.عين بچه ها لج ميكنه با من خجالت از سنشم نميكشه كلا از چشمم افتاده هر كار ميكنم دلم باهاش صاف نميشه انقد كه تو زندگيم دخالت كرده اين زن.دورو خانم جلوي شوهرم ميگه تو واردي تو بچه داريو..دختراشم عين خودشن و به همه كار من كار دارن.اضطراب گرفتم كه دوباره بخوام برم اونجا با اينا چيكار كنم.تو رو خدا شما راهنمايي كنيد كه چيكار كنم.؟

---

می تونم از شما بپرسم تا حالا چندتا بچه بزرگ کردید ؟
تا بحال چه تجربه ای در زمینه ی بچه داری داشتید ؟
متاسفانه مشکل از خود شماست که از مادر شوهرتون یه غول بی شاخ و دم ساختید . در صورتیکه ایشون هیچ حرف بدی نزده و رفتار بدی هم نداشته . شما انتظار داشتی با این کارهایی که کردید از شما تشکر می کرد. باید توجه داشته باشید که بچه خیلی حساس هست و کوچکترین ندانم کاری ممکن است حتی به قیمت از دست دادنش تموم بشه . پس بجای اینکه از رفتار مادر شوهرتون ایراد بگیرید خودتون رو اصلاح کنید و اینقدر خودتون رو پروفسور ندونید بالاخره مادر شوهر شما تجربه ی بسیار بیشتری در این زمینه داره و شما باید بخاطر خودتون هم که شده از این تجارب استفاده کنید.

سلام تمناي من.1من خواب بودم و بچه را روي تشك نخوابوندم بلكه خودش كمي صورتش روي تشك رفته بودو مادر بزرگش بالاي سرش بود.2اينكه گفته من تو بچه داري واردم از سياسته اين زنه و شماها اونو نميشناسيد.شماها عوض اينكه مشاوره بديد نمك روي زخم ميپاشيد واقعا بار مشكلم كم شد ممنونتونم عزيزان از اين همه دلداريو همدردي.

عزیزم این که ما گفتیم دلداری بود و سعی کردیم تا جایی که می تونیم کمک هم بکنیم.

برخورد مادر خودت با بچه چطوره؟ بهش دست نمی زنه؟ بغلش نمی کنه؟
گاهی بهت تذکر نمی ده که این کار غلطه یا خطرناکه؟

عزیزم همه دوست دارن بچه نوزاد را در آغوش بگیرن و لذت ببرن.
چه برسه به مادربزرگش!
اگر وقتی اونجا هستی بچه ات را بغل کنند یا جاش را عوض کنند
حتی حمام ببرند و کمکت کنند، برای خودت بهتر نیست؟

شما می تونی دخالتهای مادربزرگ را به شکل یک تهدید ببینی
می تونی به شکل یک فرصت

من بودم ترجیح می دادم تبدیلش کنم به فرصت
بچه را بده تحویلشون و یک کم استراحت کن.
چند صفحه کتاب بخون
نیم ساعت بخواب
یه کار شخصی که با بچه کمتر می رسی انجام بده
حتی با همسرت نیم ساعت برو بیرون ( بدون بچه ) بعد می بینی مادربزرگ داشتن چه نعمتیه!!

وقتی می گی بچه خواب بوده و مادربزرگش بالاسرش ایستاده بود نگاهش می کرد
حس می کنم چقدر دوسش داره و براش عزیزه که تو خواب نگاش می کرده

من تاپیکهای دیگه ات را ندیدم و جزییات رابطه ات با مادرشوهر را هم نمی دانم
اما این چیزی که اینجا نوشتی، فقط حساسیت زیاد شماست.
سخت نگیر به خودت. حالا حالاها باید برای این نی نی زحمت بکشی.
بعد ازدواج می کنه بچه دار می شه و همسرش نمی ذاره به بچه اش دست بزنی :47:

واقعا ازت ممنونم شيداي عزيز همه ي حرفاتو قبول دارم ولي مشكل من اينه كه اين خانم تا الان خيلي منو ازار داده تا جايي كه روزي هزار بار ارزوي مرگ ميكردم واصلا نميتونم ببخشمش و دلم راضي نميشه بچمو بغل كنهو...و بيشتر ترجيح ميدم به خاطر اين از مامانم كمك بگيرم..تو بودي چيكار ميكردي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام پریناز عزیز...من کاملا درکت میکنم... اونهایی که نمک به زخمت می پاشن مادرشوهر بد ندارن که بتونن تورو درک کنن عزیزم اما من هم مادرشوهر بدی دارم که باعث ناراحتی زیادی در زندگیم شده عزیزم .. من خیلی خوب درکت میکنم و خوب میدونم چیکار باید بکنی که دیگه تو زندگی و بچه داریت دخالت کنن!
همیشه اینجوریه که کسانی که دردی رو نکشیدن نمیتونن تلخی اون درد و زخم رو بفهمن...ناراحت نباش عزیزم هر مشکلی یه راهی داره. رابطت رو با خانواده شوهرت کمتر کن و جواب تذکرهاشون رو با کم محلی بده وقتی رفتارتو باهاشون سرد باشه اونا خودشون عقب نشینی میکنن اگر بهشون اجازه دخالت بدی تا آخر عمر تو همه کارهات دخالت میکنن تو سعیت رو بکن که خوب از بچه ات مراقبت کنی بچه مال توئه همه سختیشو تو داری میکشی و فقط تو هستی که میتونی اونو خوب تربیت کنی... البته اگر حرف درستی زدند و واقعا پیش خودت به این نتیجه رسیدی که فلان حرفشون درست بود سعی کن همون کاری که گفتن رو بکنی ولی نباید بفهمن که تو داری همون کار رو میکنی باید سیاست داشته باشی اعتماد بنفست رو بالا ببر و اگر هم بهت طعنه ای زدند تو هم جواب سردی بهشون بده عزیزم من هم خواهر شوهر هستم من و مادرم هرگز در زندگی برادرانم دخالت نمیکنیم حتی اگر نظر ما را بخواهند من و مادرم میگوئیم به خودتون مربوطه و ما نظر نمیدیم...ولی تو دنیا شاید 5درصد اینجوری باشن پس بهتره روش برخورد باهاشونو یاد بگیری...موفق باشی عزیزم غصه نخوریا همه چیز درست میشه..