-
زندگی زندانی من
سلام مرسی از سایت خوبتون امیدوارم که منو یاری کنید.واقعا دیگه از زندگیم خسته شدم من 21 سالمه و چهار ساله که ازدواج کردم و شوهرم خیلی بددل هستن منو از همه چیز محروم کرده شاید باورتون نشه منو دوسال از دیدن خونوادم محروم کرده و من وخونوادم دربرابر این همه ظلم بازم سکوت میکنیم من شدم کلفت توی خونه که همه کاراش و کارای خونوادشو به موقع انجام بدم و اصلاهم بفکر این نیست که زن هم یه حق وحقوقی هم داره اخه منم یه انسانم منم میخوام همونطو که زنای فامیلشون زندگی میکنن منم همونطور باشم شاید باورتون نشه که چقدر از شوهرم ترس دارم دست بزن داره کاش پدرم زنده بود.....اینو هم یادم رفت بگم که ما قبل ازدواج یه رابطه پاک بینمون بود وپسر خله ودختر خاله هستیم که همه منو از ازدواج با چنین ادمی منع کردن ولی من کوتاه نیومدم و مادرم رو هم قانع به ازدواجمون شدم واقعا زندگی سختی دارم من از در خونه نمیرم بیرون واگه هم بخوام برم تنهایی نمیزاره و با حجاب کامل میرم بیرون منو مجبور به پوشوندن چادر کرد ممنون میشم اگه منو یاری کنید :72::72: 1.بنظرتون اینکه دنبال بهونه واسه طلاق باشم؟ 2.یا اینکه بخاطر پسرم تحمل کنم وسکوت کنم واون سو استفاده کنه؟
-
چرا کسی منو تحویل نمیگیره:54: یعنی زندگیم انقدر سخته که جوابی یا راه حلی نیست :47:
-
سلام. نگران نباش. هر مشکلی یه راه حلی داره.
اونطوری که من فهمیدم شوهر شما بددله، مجبورت کرده چادر سر کنی، خونواده ات رو هم نبینی...
خب حالا چند تا سؤال...
1- شوهرت چند سالشه؟ شغلش چیه؟ بچه چندمه خونشونه؟
2- تحصیلات خودت چیه؟ بچه چندمی؟
3- رابطه پاک قبل از ازدواجتون، در چه حدی بود؟ و چه مدت بود؟ و آیا بقیه خبردار شدن؟ مخصوصا خونواده شوهرت؟
4- چرا خونواده ات با ازدواج شما مخالفت میکردن؟ مگه پسرخالت چه خصوصیات بدی داشت؟
5- بددل بودن و سختگیری به حجاب به کنار. چرا نمیذاره بری خونه خودتون؟ با کسی تو خونه شما مشکل داره؟ یا دعوا کرده؟ اگه دعوا بوده سر چی بوده؟
اگه دوست داشتی به سؤالای بالا دقیق و با جزئیات جواب بده اینطوری بهتر میتونیم کمکت کنیم.
-
سلام مرسی:72:
- شوهرم 30 سال..شغلشون ازاد (کشاورزی)..بچه اول
- دیپلم گرافیک رایانه..بچه اول
- در حد این بود که عادی با مینشستیم ومیگفتیم و یا اینکه تلفنی از حال وهوای یکدیگر باخبر میشدیم وبه مدت 3 سال بود بله بعد از اینکه با خبر شدم دوستم داره به خالم که باهاش راحتم و راز داره گفتم وبعد مدتی به مامانم گفتم و بعد مدت طولانی خونوادش خبردار شدن
- اره خصوصیات بدش بددلیش و عصبی بودنش واز همه مهمتر سابقه زندان داره ولی بیگناهه در اصل مقصر داداششه ولی اون موضوع رو گردن گرفت
- اون از همه جاها منو منع کرده حتی رابطه تلفنی با دوستامو اره گفتمتون شوهرم شکاکه و 3سال پیش خونوادم که میومدن دیدنم خوشش نمیومد چون 3تا خواهر مجرد داشت و داداششم یه سال از من کوچکتر که یه روز مادرم با خالم رفته بودن بازار واسه خرید که غروبی شوهرم اومد ودید که داداشم پیش من وخواهراش نشسته دعوا راه انداخت و خونوادمو از خونه انداخت بیرون و بم گفت یا من یا خونوادت منم گفتمش بخاطرت همه فامیل و خونوادمو رها کردم اینم روش ولی به یه شرط.!اینه که هیچ کم وکسری برام نزاری و هفته ای 2بار حداقل منو ببری بیرون گفتش چشم قبول ولی نخیر کم کم بدتر میشد ومنو درکل زندانی کرد و چادر پوشوند
- وهرچند مقصر تو دعوا با خونوادم شوهرم بود که خیلی بی احترامی کرد ودست بلند کرد ولی بعد 2سال خونوادم بخاطر من اومدن وازش معذرت خواهی کردن وبازم زیادی ناراضی بود وحالا وقتی بگمش منو ببر خونه مامانم یا میگه نمیبرم یا کارایی میکنه که حالمو قبل رفتن خراب میکنه مرسی از کمکتون:72::72:
-
حالا که جوب سوالاتونو دادم جوابمو بدین:54:
-
اخه زینب عزیز من نمی خوام سرزنشت کنم یعنی این اقا در مدت 3 سالی که با شما در ارتباط بود 1جا به قول معروف سوتی نداد؟؟
چرا وقتی که شما می دونستید اینجور اخلاق داره بچه دار شدید؟؟
این ها سوالاتی هست ابهام امیز ولی برای پیشگیری این کار شما حتما حتما باید یا این اقا رو ببرید پیش یه روانپزشک و تحت درمان باشه و یا اینکه باید بسازی و بسوزی می دونم چی میکشی ولی بخدا طلاق راهکارش نمی تونه باشه طلاق درصورتی مشکلی نداره که دیگه به نهایت جنون برسی و ببنی که از پس این اقا نمی تونی در بیای حال باید شما ببینی با این موضوع یا همون 3 موضوعی که یکیش روانپزشک هست و بعدی سوختن و ساختن که بعید می دونم تحملش کنی و در اخر طلاق رو می پذیری یا خیر؟؟
ولی رفتار شوهر شما به دور از ادب و فرهنگ و نزاکت هستش بخدا خیلی ناراحت شدم از اینکه شوهرتون دست بزن داره واقعا کار بیشرمانه ای هستش که یه مرد دست روی زنش بلند کنه
نظر خانوادتون چیه؟
به تمام سوالام جواب بده لطفا
-
سلام :72:
طلاق هم میتونه یه راهکار باشه.اما طلاق رو بذارید اخرین اخرین اخرین راهکار.اول سعی در ساختن این زندگی و مهمترین بخشش یعنی ساختن اینده فرزندتون بکنید.شما الان علاوه بر یک همسر یک مادر هم هستید.
به نظرم شما ادمی هستید که خیلی اهل مراعات باشید.شاید نیاز به کمی اقتدار در کلام و رفتارتون باشه.اونم در مورد حقوقی که نمیشه از شما دریغ کرد.ببخشید این مثال رو میزنم.شاید باید یک کم از لباس میش خارج بشید و ... .البته در کمال احترام به طرف مقابل و بدون اسیب زدن و تحقیر شخصیت ایشون.
باید ریشه این رفتارها رو در ایشون پیدا کنید.از انجام هر کاری که ذره ای اعتماد ایشون رو خدشه دار کنه بپرهیزید.ولی اگه واقعا ایشون بیمار گونه دچار افکار اینچنینی هستند بهترین گزینه مشاوره حضوری است.
البته اینها که من میگم به استناد حرفهای شماست و یه جورایی یه طرفه به قاضی رفتن.ایشون هم حتما دلایلی دارن واسه برخورداشون.شایدم مشکل بددل بودن دارن(طبق فرمایش خودتون).که در اینصورت خیلی خوبه بتونید قانعش کنید برای رفتن پیش مشاور.گرچه به نظرم ایشون خیلی راحت این موضوع رو نمی پذیرند.
ان شاءالله مدیران ، کارشناسان و بچه های باسواد و با شعور تالار میان و بیشتر کمکتون می کنن.:72::72:
فقط خدا :72::72::72:
-
سلام بی وفا اره سوتی داده ولی من باورم نشده ووقتی منو میدید از اون حرفایی میزد که من دوست دارم وهمچین کارایی نمیکنم باهات گفته که یتیم هستش وداداشای بزرگتر نداره که هرکاری باش بکنم بیان دعوام بکنن..بچه دار که شدم گفتم شاید درست بشه ببینه که پدر شده ومنم واقعا روحیه ی بدی داشتم نیاز داشتم که سرگرم یه چیزی باشم یا یکیو درکنارم حس کنم هروقت که بحثمون میشه میگه طلاقت میدم منم ساکت میشم میگم میلته چون اگه بگم طلاق میخوام لج میکنه وممکنه واقعا اگه طلاقم بده پسرمو ازم میگیره..خونوادم با طلاق موافقن چون اگه پیش خونوادم برگردم بهترین زندگیو خواهم داشت با پسرم ولی من همونطور که گفتین میخوام طلاق رو بزارم کنار وهرچی ازمن برمیاد برای زندگیم انجام بدم که بعدها نگم کوتاهی از من بوده
-
.................................................. ....
-
سلام فقط خدا اره درسته یه دلایلی برای رفتاراشون دارن که چنین میکنن ولی اون واقعا بددل هستش وکارایی که انجام دادن ایشون ودرموردشون گفتم اینا قبل از اینکه خطایی از من سربزنه من بعد از زایمانم خیلی افسرده بودم وشوهرم هیچ وقت منو درک نکرد وهمش تو خودم بودم وتو اتاق خودم پیش بچم یعنی اگه 3 یا4 روز تو اتاق باشم وفقط کارای خونه رو انجام بدم و همه چیز رو واسش فراهم کنم دیگه اصلا نمیاد طرفم تا اینکه واسه نیاز جنسی که برسه میاد که ارضاش کنه همین یعنی هیچوقت نپرسید که چته چرا ناراحتی؟چی کم داری منم دربرابر رفتارش سکوت میکنم تااینکه من وارد برنامه ی چت شدم وبایکی اشنا شدم که فقط رابطه تلفنی باش داشتم اصلا تا حالا ندیدمش فقط عکسشو دیدم و فقط باهم دردودل میکردیم که بعد چند ماه گفتمش دیگه رابطمون تمومه ولی قبول نکرد منم سیم کارتمو عوض کردم که یه شب باز خواستم برم چت کنم که سیم کارت جدیدم شارژ نداشت ورفتم اون سیم کارتو گذاشتم که اون زنگ میزد ومنم که از قبل شمارشو تو رد تماس گذاشته بودم وپیام میداد که من میخوام بات حرف بزنم کارت دارم ولی جوابشو نمیدادم تااینکه خوابم برد وشوهرم نصفه شب بیدار شد وتماس و پیاماشو دید که کلی کتکم زد منو با تیزبر سرمو خون مالی کرد وشکنجم میداد که بگو کیه میدونم اشناست گفتمش ن مزاحم تلفنیه که باش چندبار حرف زدم که بعد منو بدون بچم برد خونه مادرم بدونه اینکه کسی از ماجرا باخبر بشه گفت میرم طلاقت میدم وفعلا موضوع رو به کسی نگو یه هفته اونجا موندم وکلی بش اس میدادم که قانعش کنم که بعد بلاخره اومد دنبالم وحالا رفتارش روز به روز بدتر میشه وتیکه میپرونه ومنم فقط بفکر اینکه چطور خودمو بکشم وبرای اینکه این افکار از ذهنم بیان بیرون به خدا پناه بردم و قران :47:
- - - Updated - - -
سلام فقط خدا اره درسته یه دلایلی برای رفتاراشون دارن که چنین میکنن ولی اون واقعا بددل هستش وکارایی که انجام دادن ایشون ودرموردشون گفتم اینا قبل از اینکه خطایی از من سربزنه من بعد از زایمانم خیلی افسرده بودم وشوهرم هیچ وقت منو درک نکرد وهمش تو خودم بودم وتو اتاق خودم پیش بچم یعنی اگه 3 یا4 روز تو اتاق باشم وفقط کارای خونه رو انجام بدم و همه چیز رو واسش فراهم کنم دیگه اصلا نمیاد طرفم تا اینکه واسه نیاز جنسی که برسه میاد که ارضاش کنه همین یعنی هیچوقت نپرسید که چته چرا ناراحتی؟چی کم داری منم دربرابر رفتارش سکوت میکنم تااینکه من وارد برنامه ی چت شدم وبایکی اشنا شدم که فقط رابطه تلفنی باش داشتم اصلا تا حالا ندیدمش فقط عکسشو دیدم و فقط باهم دردودل میکردیم که بعد چند ماه گفتمش دیگه رابطمون تمومه ولی قبول نکرد منم سیم کارتمو عوض کردم که یه شب باز خواستم برم چت کنم که سیم کارت جدیدم شارژ نداشت ورفتم اون سیم کارتو گذاشتم که اون زنگ میزد ومنم که از قبل شمارشو تو رد تماس گذاشته بودم وپیام میداد که من میخوام بات حرف بزنم کارت دارم ولی جوابشو نمیدادم تااینکه خوابم برد وشوهرم نصفه شب بیدار شد وتماس و پیاماشو دید که کلی کتکم زد منو با تیزبر سرمو خون مالی کرد وشکنجم میداد که بگو کیه میدونم اشناست گفتمش ن مزاحم تلفنیه که باش چندبار حرف زدم که بعد منو بدون بچم برد خونه مادرم بدونه اینکه کسی از ماجرا باخبر بشه گفت میرم طلاقت میدم وفعلا موضوع رو به کسی نگو یه هفته اونجا موندم وکلی بش اس میدادم که قانعش کنم که بعد بلاخره اومد دنبالم وحالا رفتارش روز به روز بدتر میشه وتیکه میپرونه ومنم فقط بفکر اینکه چطور خودمو بکشم وبرای اینکه این افکار از ذهنم بیان بیرون به خدا پناه بردم و قران :47:
- - - Updated - - -
بی وفا جان ممنون از راهنماییتون من این کارو که گفتین رو خیلی انجام دادم من از ترسم اصلا هیچوقت حرفای دلم رو رو در رو نمیگم وبراشون نامه مینویسم و اونم برا مدتی خوب میشه مهربون میشه ولی همون افکاروداره که زن جاش تو خونه ی خودشه وبیرون نمیره واگه هم بره با ایل وطایفه ش میره وکلی حجابشو رعایت کنه واقعا مز=رسی از راهنماییتون:43:
-
[QUOTE=zeynab21;281299]سلام فقط خدا اره درسته یه دلایلی برای رفتاراشون دارن که چنین میکنن ولی اون واقعا بددل هستش وکارایی که انجام دادن ایشون ودرموردشون گفتم اینا قبل از اینکه خطایی از من سربزنه من بعد از زایمانم خیلی افسرده بودم وشوهرم هیچ وقت منو درک نکرد وهمش تو خودم بودم وتو اتاق خودم پیش بچم یعنی اگه 3 یا4 روز تو اتاق باشم وفقط کارای خونه رو انجام بدم و همه چیز رو واسش فراهم کنم دیگه اصلا نمیاد طرفم تا اینکه واسه نیاز جنسی که برسه میاد که ارضاش کنه همین یعنی هیچوقت نپرسید که چته چرا ناراحتی؟چی کم داری منم دربرابر رفتارش سکوت میکنم تااینکه من وارد برنامه ی چت شدم وبایکی اشنا شدم که فقط رابطه تلفنی باش داشتم اصلا تا حالا ندیدمش فقط عکسشو دیدم و فقط باهم دردودل میکردیم که بعد چند ماه گفتمش دیگه رابطمون تمومه ولی قبول نکرد منم سیم کارتمو عوض کردم که یه شب باز خواستم برم چت کنم که سیم کارت جدیدم شارژ نداشت ورفتم اون سیم کارتو گذاشتم که اون زنگ میزد ومنم که از قبل شمارشو تو رد تماس گذاشته بودم وپیام میداد که من میخوام بات حرف بزنم کارت دارم ولی جوابشو نمیدادم تااینکه خوابم برد وشوهرم نصفه شب بیدار شد وتماس و پیاماشو دید که کلی کتکم زد منو با تیزبر سرمو خون مالی کرد وشکنجم میداد که بگو کیه میدونم اشناست گفتمش ن مزاحم تلفنیه که باش چندبار حرف زدم که بعد منو بدون بچم برد خونه مادرم بدونه اینکه کسی از ماجرا باخبر بشه گفت میرم طلاقت میدم وفعلا موضوع رو به کسی نگو یه هفته اونجا موندم وکلی بش اس میدادم که قانعش کنم که بعد بلاخره اومد دنبالم وحالا رفتارش روز به روز بدتر میشه وتیکه میپرونه ومنم فقط بفکر اینکه چطور خودمو بکشم وبرای اینکه این افکار از ذهنم بیان بیرون به خدا پناه بردم و قران :47:
..
.........................
-
ا ا ااااااااااااااااااااااااا ااااااا خانم یا آقای بی وفا .........................
کوتاه بیا یعنی چی این چه طرز کمک کردن به یه نفر هست
به خودتون مسلط باشید اصلا نه روشتون درست بود که الکی آب بپاشه رو نامه اش و نه ارسال آخرتون ......... اینجا هیچکس کسی رو به دروغ و دغل و ... تشویق نمیکنه که شما کردید
و اینکه سعی کنید یه مقدار با دقت بیشتر نظراتتون رو عنوان کنید
- - - Updated - - -
اما شما دوست عزیز .............
اتفاقی که نباید میافتاده افتاده کاری که نباید میشده شده و راهی رو که نباید انتخاب میکردی تو اون موقعیت انتخاب کردی راه برگشت نداری که بخوای کارت رو اصلاح کنی و بهترین راه رو انتخاب کنی واسه حل مسئله ای که آزارت میداد ............
کاری که باید بکنی اینه که اعتماد از دست رفته شوهرت رو به دست بیاری ........... و این حق رو به همسرت بدی که حق داشت عصبانی میشد حق داشت که محدودت کنه حق داشت و داره که الان سختگیری کنه به هر حال مرد و غیرتش .............
شاید اون موقع اگه با این سایت آشنا شده بودی هیچ وقت دنبال اون راه نمیرفتی ولی خوشحال باش که الان این جا رو داری میتونی راه های زیادی برای ترمیم رابطت و حل مشکل زندگیت پیدا کنی نگران نباش ..............
-
دوست عزیز ملکه شما در جایگاه زن هستید و هیچ گاه احساس درونی یک مرد را درک نخواهی کرد امیدوارم با درک و عقل معقول خودتون عاقلانه به این موضوع نگاه کنید و با نظرات کاربردیتون این بحث را به نتیجه برسانید
:72:
-
بی وفای عزیز من کار خانم رو تائید نکردم برادر اگه دقت کنی بهش گفتم که همسرت حق داشته که محدودت کنه حق داشته که عصبانی بشه گفتم مرد و غیرتش ..... اما شما خیلی تند رفتید جلو که طبق قوانین مشاوره سایت انگونه کمک کردن رو غیر قانونی میدونه کسی که اومده اینجا برادر اومده مشکلش رو حل کنه شاید حرفی رو که به هیچکس نتونه بگه بیاد اینجا بگه اومده دنبال درمان دردش بگرده ما نباید با عصبانیت و تعصب بیش از اندازه طرف رو فراری بدیم من کاملا حس شما رو به عنوان یک مرد درک میکنم و احترام قائل هستم برای حس غیرت مردونه همه مردها اما هر چیزی راهی داره شما باید طوری ایشون یا هر کس دیگه ای رو راهنمائی کنید که خالی از هرگونه تزویر و ریا باشه و همچنین خالی از هرگونه توهین و آزردگی باشه باید به عنوان یک مرد که مشکل ایشون رو متوجه شدید دنبال یه راه حل بگردید ببینید در چنین شرایطی چه کاری بکنه که شوهرش اعتماد از دست رفته اش رو به دست بیاره
من یک عضو هستم مثل خیلی های دیگه نه مشاورم و نه راه حل آنچنانی بلدم که به خوام به ایشون کمک کنم فقط سعی میکنم نظرم رو بگم .... خدا قوت
-
سلام زينب جان
همين طور سلام به همه دوستان گلم آشنا و غير آشنا.
سوالي داشتم عزيزم
كي اين اتفاق افتاد؟ چقدر از مدتي كه همسرت متوجه شد مي گذره... رفتارت باهاش چطوريه؟؟ يك كمي بيشتر توضيح بده...
همسرت چه شخصيتي داره...
عزيزم همه راهها بسته نشده.... همه چيز درست مي شه... فقط بايد به خودت مسلط باشي.
يك كمي سخته ولي درست شدنيه... منم يه روزي مثل شما بودم و اين روزها را گذروندم. هنوزم كه هنوزه بعد از 2 سال و خوردهاي آثارش و عوارضش و پيامدهاش مونده.
اما مي فهمم كه شوهرم بيشتر دوستم داره.
مطمئنم كه شوهرت دوستت داشته كه طلاقت نداده.
اين رفتارهاش هم دست خودش نيست. نياز به كمك داره. نمي ـونه با خودش كنار بياد.
پس بيا و لطفا واضحتر همه چيز را بگو.
-
سلام دوست خوب.
کاملا میفهمم چه حالی داری اما برای اینکه بتونی راه حل درستی پیدا کنی، اول از همه بی خیال گذشته شو و کاملا اتفاقات تلخ رو فراموش کن.
اگه همسرت قبول کنه و بیاد مشاوره حضوری خیلی خوبه اونم نه فقط یک جلسه! بیاد و به حرفهای مشاور خوب گوش بده و سعی کنه عمل کنه. نمیخوام ناامیدت کنم اما این حالت میشه حالت ایده آل که احتمال پیش اومدنش خیلی کمه.
راه بعدی اینه که بار حل این مشکل رو کاملا یه طرفه و تنهایی (منظورم به شیوه صحیحه نه سوختن و ساختن ) به دوش بکشی تا شوهرت با دیدن یه سری از تغییرات در تو، رفتارش رو تغییر بده. البته مطمئن باش هر شیوه ای هم پیش بگیری توش سوختن و ساختن هست اما تو فکر کن به تنیجه اش و اینکه بالاخره به هدفت میرسی.
اگه اینجوری فکر نکنی، تحمل شرایط خیلی سخت میشه.
چون این جور آدما یه شبه تغییر نمیکنن. باید سالها بگذره تا یه خورده عوض بشن. نمیخوام ناامیدت کنم اما میخوام واقعیت رو لمس کنی.
نه این سایت معجزه میکنه نه مشاوره حضوری اونم 1-2 جلسه. مگر اینکه شوهرت یک مرد کاملا فرهیخته باشه که با علم به اینکه قسمتی از تقصیرات گردن اونه، بیاد مشاوره و سعی کنه تغییر کنه ... که همینم 1 سالی طول میکشه.
پس همه چی برمیگرده به خودت.
-
ملکه جان من شوهرم قبل از اینکه موضوع رو بفهمه یا بهم شک کنه بددل بوده همیشه بخاطر کوچکترین مسئله منو تنبیه میکنه احتراممو نداره بم اهمیت نمیده اصلا واسش زن فقط انجام دادن کارای خونه هست و نیازهای جنسیشو برطرف کنه همین من میدونم کاری که کردم اشتباهه ولی باور کنید اون یه ارتباط تلفنی بود فقط همین مرسی از اینکه میخواهیید منو راهنمایی کنید:72:
- - - Updated - - -
سلام امید
این موضوع که رخ داد پارسال بود و منم چند ماهی رابطه تلفنی داشتم و نزدیک چهار ماهی میشه که شوهرم باخبر شد.
رفتارم با شوهرم عادی عادی که نه خیلی بش میرسم همه کاراشو به موقع انجام میدم ولی وای به حالم اگه کوتاهی کنم روزگارمو سیاه میکنه حرفای بد میزنه البته اینو بگم که شوهرم از قبل رفتاراش چنین بوده ولی بعد از این مسئله بدتر شد
- - - Updated - - -
سلام گل ارای عزیز
من موضوع رو کاملا فراموش کردم کارای گزشته هاشو هم فراموش کردم یعنی به دل نگرفتم ولی سخته زندگی کردن با چنین ادمی اینو هم بهتون بگم که شوهرم پارسال داییشو که همون دایی من میشه رو چندتا تیر زد وشوهرم 8ماه فراری بود تا موضوع رو بین بزرگاشون با پول حل کردن حالا فهمیدین من چه شوهر خطرناکی دارم بخاطر همین بیشترین ترسم که نمیگمش طلاقم بده چون میدونم منو بعد راحت نمیزاره اینو چندبار گفته ..
وشوهرم عمرا قبول کنه که بره مشاور اگه بش بگم میگه این تویی مشکل داری نه من
- - - Updated - - -
سلام گل ارای عزیز
من موضوع رو کاملا فراموش کردم کارای گزشته هاشو هم فراموش کردم یعنی به دل نگرفتم ولی سخته زندگی کردن با چنین ادمی اینو هم بهتون بگم که شوهرم پارسال داییشو که همون دایی من میشه رو چندتا تیر زد وشوهرم 8ماه فراری بود تا موضوع رو بین بزرگاشون با پول حل کردن حالا فهمیدین من چه شوهر خطرناکی دارم بخاطر همین بیشترین ترسم که نمیگمش طلاقم بده چون میدونم منو بعد راحت نمیزاره اینو چندبار گفته ..
وشوهرم عمرا قبول کنه که بره مشاور اگه بش بگم میگه این تویی مشکل داری نه من
-
حدسم کاملا درست بود.
چقدر زندگی ما دو تا شبیه همه !!! البته با یه ذره تفاوت. من و شوهرم دخترخاله پسرخاله ایم. منم پدرم فوت شده و میفهممت.
اولا که با تجربه شخصی خودم از رندگی میخوام بگم آدمایی امثال من و شما اولا و دوما و سوما باید بدونن هررررکی هم پشتشون رو خالی کنه، خدا خالی نمیکنه.
من هم در گذشته چنان از زندگی سیر میشدم که میرسیدم ته خط. اما امیدم رو از دست نمیدادم. میگفتم آخر آخر آخر این همه درد، مرگه !!!
آخ جون !!! مرگ. یعنی یه زندگی دوباره که خدا وعده داده ! پس نباید ناامید بود.
شوهر من به تندی شوهر تو نبود اما منم هیچ خطایی نکردم. شاید اگه مثل شما با کسی در ارتباط بودم بدتر از شوهر شما سرم میاورد.
البته من خونوادم مثل خونواده تو نه تنها نرفتن عذرخواهی، که تازه شوهرمو مورد نوازش هم قرار دادن!!! و حسابی ادبش کردن.
شاید همین باعث شد که شوهر من یه ذره رفتارش تغییر کنه و البته پیش مشاور هم رفت. حدود 11 جلسه.
ولی نه برخورد خونوادم نه مشاوره هیچکدوم تأثیری رو که من گذاشتم رو رفتارش نذاشت.
پس همه چییییییییی برمیگرده به خودت.
راه خیلی سختی رو باید بری. راهی که به جرأت میگم هم سن و سال های من هم نرفتن! اما من رفتم و دارم میرم. اول تکلیفت رو با خودت یک سره کن.
ببین میخوای طلاق بگیری یا نه؟
اگه طلاق نمیخوای، دلیلش این نباشه که بعدش انتقام میگیره و .... خدا برای ما بسه ! هموم مواظبمونه.
شوهرت اگه دل شیر داشت بعد از زخمی کردن داییت میموند و فراری نمیشد. پس ازش نترس! اصلا نترس. سلامتی ما دست خداست.
اگه طلاق نمیخوای دلیلش پسرت باشه، زندگیت باشه، امیدی باشه که به آینده داری، به درست شدن رفتار شوهرت داری....
من میگم اخلاقش تا حدی تغییر میکنه. اما یه توان بالا و صبوری زیاد میخواد. میتونی؟؟؟
اول قاطع تصمیم بگیر میخوای چکار کنی، بعد بیا تا راهنماییت کنیم.
-
گل ارا جان من همه مراحل رو برای بهتر شدنش رفتم حالا هم اگه واقعا همونطور که میگین که بازم راه حلایی هست که درست بشه پس منم بخاطر پسرم صبر میکنم و هرچی شما پیشنهاد میدین که انجام بدم انجام میدم توکل بخدا.
گل ارا جان مرسی از راهنماییتون:72::72:
-
کمکم کنید خواهشا شوهرم با اخلاق تند با من وبچش رفتار میکنه منو کتک میزنه وامروز منو کلی کتک زد وقصد داره هرروز منو بزنه منو ازهمه چیز محروم کرده هرچند که ازقبل منو محروم کرده
-
ای بابا....
چرا آخه؟ دلیل اینکه امروز زد چی بود ؟
از همون اول تا وقتی که زدت رو تعریف کن....با جزئیات. از کجا شروع شد ؟ چی گفت ؟ تو چی گفتی؟
-
اون هی اذیت میکنه حرف بد میزنه بچشو اذیت میکنه یعنی سرلج من همش میگفت گمشید برید تا اینکه خواستم برم طبقه پایین پیش خونوادش باز داد زد که گمشید منم بم فشار اومد گفتمش بسه دیگه اونم منو کتک زد
دیروز هم منو زد گفتش از این به بعد زندگیت همینه هیچکاری بدون اجازم نمیکنی بعد گفت تو 2راه داری اینکه طلاق بگیری اونم بدون شرایط و پسرتو هم میبری تا دید قبول کردم پشیمون شد گفت نخیر همینجا میمونی ومث زندانیا وبدتر زندگیتو میکنی
-
سلام گل ارا جان :72:
گل ارا شما و دوستان منو راهنمایی نکردین در صورتیکه همه سوالای شما و دوستان را جواب دادم. میشه منو راهنمایی کنید که چطور با شوهرم کنار بیام و اعتمادشو نسبت به من جلب کنم؟
-
سلام.
یعنی همینجوری تو خونه خوب و خوش نشسته بودین بعد شوهرت گفت گمشید ؟؟؟
اگه واقعا اینجوری که یه راه بیشتر نداره ایشون باید تحت درمان قرار بگیره !!! مگر اینکه اینجوری نباشه. من گفتم دعواتون رو با جزئیات تعریف کن. یعنی دقیقا بگو چی شد؟
از کجا ناراحت بود؟ دلش از چی پر بود؟
ازت کاری خواست که انجام ندادی؟ حرفی زدی که ناراحت شد؟ چی شد؟؟؟
(البته هرچی شده باشه حق نداره این کارو بکنه اما اگر بخوای ادامه بدی و جدا نشی باید بفهمی ریشه مشکلش کجاست؟؟؟ منظورم از ساختن زندگیت فقط صبر و توکل و کتک خوردن نبود ! باید کاری بکنی...)
پس فکر کن ببین اون روز از چی ممکنه اونجوری ناراحت شده باشه که بگه گمشین؟؟؟
-
گل ارا جان اون میگه تا از من یه چیزی میخوای اون کار بدتو یادم میاد مثلا من یادم نیست چکاار کردم یا اگه واقعا چیزی انجام دادم یا گفتم منظوری نداشتم مثلا روز قبلش به پسرش گفت برو گمشو با اون قیافت به شوخی گفتمش قربونش بری بعد فرداش با کلی بهونه و کتک گفتش من از حرف دیروزت ناراحتم چون کوچکترین حرکتی یا حرفی بزنی که یعنی خیلی بام راحتی وانگار نا ن انگار کاری کرده باشی
یا مثل امشب رفتم پسرمو حموم بدم که کفرمو دراورد زود باش تموم کن و برام چیزی اماده کن که با خودم ببرم سرکار گفتمش چشم داشتم تموم میکردم که داد زد تو وقتی من نیستم چکار میکنی چرا این کاراتو بعد انجام نمیدی در صورتی که من واسه کارام برنامه ریزی کردم وکلی کار دارم باید انجام بدم واقعا دیگه نمیدونم چ کنم میترسم یه حرفی که بدن اینکه متوجه بشم یا منظوری ندارم تو گفتنش ولی اون بعد پیله بشه که چنین گفتی :47:
-
سلام زینب خانم
خدا بهتون صبر بده - شرایط سختیه - ای کاش بیشتر ازش میدونستی قبل ازدواج ولی حسرت گذشته فایده ایی نداره
شما شوهرتون رو بهتر از هر کسی میشناسید ولی طبق اون چیزی که شما اینجا نوشتی:
آدم کردن اینجور آدما دل ششیر می خواد یکی میخواد بگرده بش و کم نیاره شایدم یکی که نه چند نفر تا آدمش کنن !! ولی تو این حالتم بازم اون بدتر میشه ! میخوام بگم آدمی که تونسته به کسی شلیک کنه دیگه رحمی تو وجودش نسیت -زینب خانم اگه میبینید نظردهی تو تاپیکتون قطع یا کم شده برا اینه که واقعا این جور آدما رو با مشاوره نمیشه کاریشون کرد - احتمالا کسی چیزی برا گفتن نداره!
زینب خانم شما جوونید 21سال!! باید حتما یه فکر برا زندگیتون بکنید - یه تصمیم جدی - ولی خب به توانایی و اراده خودتون هم بستگی داره - این چه زندگیه آخه !!
همش کتک کتک کتک فقط بییاد رفع نیاز کنه و بره!! اون باید کلفت میگرفت - نه یه دختری مثل شما
بهتر زودتر برا طلاق اقدام کنید ولی با سیاست -ئ چون به گفته خودتون شاید بعدا اذیتتون کنه - این که میگم با سیاست یعنی جوری رفتار کنید که خوش به طلاق راضی شه !! این که چکار کنید که جواب بده رو حتما از دوستان بخواین کنک کنن!
من چنین راهنمایی های رو از وستان همدردی ندیدم ولی خب اینجا کارشناسا خوب و دلسوز زیا داره.
به احتمال زیاد کسی رو هم ندارید که ازتون حمایت کنه پس بهتر با اینجا در ارتباط باشین و کمک
بخواین
شما باید ازش جدا شین اونم حتما توانایی نگه داشتن بچه رو نداره-اصلا ایشون مشکل داره قانونی عمل کنید بچه پیش خودتون میمونه ولی مسئله تهدیدا بعدشه که گفتم بستگی به خودتون داره.
- - - Updated - - -
البته شما اشتباه بزرگی داشتین - ایشونم به خاطر اعتقاد شدیدا سنتی! خیلی بشون برخورده!! این درست ولی
بازم برخوردشون کاملا اشتباست - بسته به توانایی خودتون سعیتون رو بکنید که به زندگی برش گردونید - می دونم سخته - ولی به قول خودتون سعیتون رو بکنید بعد اگه نشد برید تو فکر طلاق.
موفق باشین
- - - Updated - - -
بازم میگم چیزای که گفتم طبق تعریفا خودتون از شوهرتون بود - شاید خیلی چیزا باشه که نگفتین - به هر حال هر چی به نظرتون میرسه که میتونه به مشاورین سایت کمک کنه بگین تا بهتر راهنمایی تون کنن.
-
سلام زینب جان
امیدورام خوب باشی.
در مورد ارتباط شما
بالاخره شما یک زن شوهردار محسوب میشی و تحت هیچ شرایطی حتی در بدترین شرایط روحی صحیح نیست وارد رابطه هرچند تلفنی و چت و ...با کس دیگه ای بشی.و در اینجا همسرت کاملا حق داره که ناراحت و عصبی بشه و محدودیتهایی رو اعمال کنه.
و متاسفانه در مورد رفتار شما و ارتباطتت میشه راحت گفت که همسرت حق داره.
وقتی اولین پست تاپیکت رو خوندم خیلی به نظرم همسرت ظالم امد.اما شما هم در ایجاد این حس بدبینی و بد دلیش بی تقصیر نبودی .
حالا خودت میگی از اول هم بد دل بوده اما رفتارت اوضاع رو بدتر کرده.به خصوص اینکه خودت هم میگی همسرم ادم خطرناکیه.نگرانیت از اینه که بعد از طلاق اذیتت میکنه اما نگران نبودی که اگر بفهمه با کسی در ارتباطی.....چه عکس العملی ممکنه نشون بده؟
در واقع دیوار اعتماد همسرت رو خراب کردی و حالا باید هرکاری که برای برگرداندنش لازمه انجام بدی/مثل اینکه با رضایت چادر سر کنی...و بهش کمک کنی تا دوباره بهت اعتماد کنه.
فعلا چاره ای نداری و باید طوری رفتار کنی تا بفهمه کار شما فقط یک اشتباه بود.حتی لازمه بشینی جلوش و اقرار کنی به اشتباهت و بهش حق بدی که ناراحت باشه و همچنین بهش قول بدی که دیگه سمت این کار نخواهی رفت .در واقع خودت باید بهش کمک کنی .
برای یه مرد خیلی سخته که زنش همچین کاری باهاش بکنه.اون با خودش فکر میکنه از صبح میرم بیرون و کار میکنم برای رفاه زن و بچه ام اما زنم وارد ارتباط با کس دیگه ای میشه(هرچند سطحی)
متاسفانه شما این ارتباط رو بسط دادی و از چت کار رو به تلفن و شماره دادن رسوندی.و هرچند که این رابطه سطحی باشه از نظر همسرت که در جزییات ماجرا نبوده نمیتونه انقدر زود هضم و فراموش بشه.
فکر میکنم منظور همسر شما هم از به یاد امدن اون کار بد همون ارتباطتت بوده.
فعلا فقط شرایط زندگی رو طوری جلو ببر که تنشی ایجاد نشه.کارهای همسرت رو دقیق انجام بده و وقتی منزله و یا داره میره بیرون شما کارهای دیگه رو انجام نده تا بتونی با دلخوشی بفرستیش بره.
الان هرگونه قصور شما میتونه ربط داده بشه به همون ارتباط.
در یک شرایطی که هر دو اروم هستید و بچه تون هم خوابه بشین باهاش صحبت کن و قبول اشتباه کن.بذار پیشمانیت رو بفهمه و کاملا درک کنه.بذار خیالش از بابت شما راحت بشه.
در واقع برگرداندن اعتماد همسرت یک پل هستش برای رسوندن شما به ارامش.پس تا این پل درست نشه شما و زندگیت به ارامش نمیرسید.
موفق باشی
- - - Updated - - -
-
سلام سهیل جان
مرسی از راهنماییتون واقعا نمیدونم چطور تشکر کنم:72:
میخوام بگم که تو این چند روز تمام سعی خودمو دارم میکنم که اعتماد شوهرمو برگردونم خداروشکر ظاهرا خدا دعاهامو مستجاب کرده یه جورایی میشه گفت شوهرم بام مهربون شده منم باز صبر وتحمل میکنم و تمام تلاشمو میکنم که شوهرم همیشه منو قبول داشته باشه و منو درک کنه.ولی اگه بعد مدتی باز به کارای قبلیش ادامه داد به احتمال زیاد طلاق میگیرم نظر فعلی من اینه
- - - Updated - - -
سلام مریم عزیز :72:
فدات همونطور که واسه سهیل تعریف کردم که تمام سعی خودمو میکنم که اعتماد شوهرمو جلب کنم.مرسی از راهنماییتون یه دنیا ممنون و من اگه بحث بینمون پیش بیاد باش حرف میزنم که اشتباه کردم اخه اون دفعه اخر که باهام بحث کردیم گفت با کارات بزار کارتو فراموش کنم منم دارم سعی میکنم که فراموش کنه پس بخاطر همین نمیخوام وقتی که حالت نرمال داره وبام خوبه در مورد اون موضوع باش حرف بزنم وبگمش که اشتباه کردم یاغیره چون من شوهرمو میشناسم اگه هر روز یا هرچند مدت موضوع رو باش درمیون بزارم بدتر میشه چون میگه وقتی درمورد موضوع حرف بزنی تمام لحظات بد یادم میاد پس بزار با کارای خوبت فراموش کنم اگه پشیمونی ومیگی اشتباه کردم یه کارایی بکن که دیگه یادم نیاد وهمه چیزو فراموش کنم
-
چه جوری تمام سعیت رو میکنی که اعتماد شوهرت رو جلب کنی؟؟؟
چند نمونه اش رو برامون بگو.
و یه سؤال بسیار مهم ... بسیار مهم !
شوهرت رو دوست داری؟ با بله و خیر جواب نده. فکر کن. به معنی دوست داشتن فکرکن.
دوست داشتن، نه به این معنی که وقتی تو رو میزنه سکوت میکنی یا اینکه براش غذا میپزی یا حرف گوش کن هستی...
اول ببین نیخوای طلاق بگیری یا نه.
اگه میخوای که هیچی. اون مشاوره اش فرق داره.
اما اگه میخوای زندگی کنی، باید با تمام وجودت درک کنی که : اعتماد، دوست داشتن، پذیرفتن شخصیت شوهرت به همین شکلی که هست، باور داشتن، تحسین کردن، همه اینا به هم وصله !!!
نمیتونی بگی من چادری میشم که اعتمادش جلب بشه اما ته دلم ازش بدم میاد و بهش فحش میدم.
تکلیف خودت رو با خودت مشخص کن.
متأسفانه وقتی حرف از سیاست زنانه میشه همه فکر میکنن یعنی اینکه یه زن ته دلش نقشه بکشه که چه جوری حال شوهره رو بگیره اما در ظاهر لبخند بزنه و طوری نقشش رو صحیح ایفا کنه که شوهره نفهمه از کجا خورده !!!
من با کلمه سیاست زنونه کاری ندارم. اما میگم یا باید همه جوره شوهرت رو بپذیری و محبتت رو با خلوص نیت بهش ابراز کنی ... اونم در درازمدت ! تا بالاخره رام بشه یا اینکه تا آخر عمر همینطور همدیگه رو اذیت کنین.
یا جدا بشی.
خودت فکر کن و تصمیم بگیر.
-
سلام گل ارا عزیز:72:
مرسی از راهنماییتون من زیادی فکر کردم وتصمیم خودمو گرفتم میخوام که تا اخر عمرم اگه خدا بخواد کنار همسرم باشم:43::72:
-
به سلامتی
دیگه از این اشتباه ها نکنیا !!!!
خوش باشی و خوشبخت
:72::72::72::72::72::72::72::72::72::72::72::72::7 2::72::72::72::72::72:
-
سلام.
خیلی خوبه که بالاخره یه دل شدی و تونستی تصمیم قطعی بگیری. این خیلی مهمه. اینجوری تکلیف خودت رو میدونی و هرزمان که دلسرد و ناامید شدی یاد تصمیمی که گرفتی میفتی و دوباره انگیزه میگیری تا تلاش کنی.
امیدوارم موفق باشی.
فقط مطمئن باش به صرف تصمیم گیری شما مشکلات حل نمیشه و اخلاق و رفتار همسرت هم یه شبه عوض نمیشه.
باید خیلی چیزها رو تغییر بدی و خیلی تلاش کنی و مهمتر از همه صبر داشته باشی.
-
سلام سهیل نه دیگه مگه چند بار یه غلط رو تکرار کنیم که دست برداریم..
مرسی از همه چیز:72::72::72:
- - - Updated - - -
سلام گل ارا جان واقعا نمیدونم از شما چطور تشکر کنم یه دنیا ممنون:72:
صددرصد همونطوری که میگین هست فقط باید صبرم زیاد باشه که اونم از خدام میخوام یاریم کنه:43: