امروز اومدم خونه مادرم اینا.
اومده بودم دندان پزشکی ،قرار شد همسرم بیاد دنبالم ولی کاری پیش اومد نیومد.گفت تو برو خونه مامانت منم شب میام.شبم نیومد.
وقتی اومدم تو خونه.پدر مادرم خیلی خوشحال شدن مثل اینکه از سفر اومده باشن.پدرم جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم بلند شد بغلم کرد.طولانی ...سه بار زد رو پشتم...
به نظرم ضعیف شده بود نحیف بود .....
بچه که بودم خیلی قوی تر بود قهرمان زندگی من بود .وقتی از ماموریت می اومد خونه حس می کردم همه دزدا و آدم بدای دنیا جرات نمی کن حتی از خیابون ما رد بشن....
برام ساندویج درست کرده بود.هی از امیر پرسید.پرسید از زندگیم راضیم. با خوشحالی گفتم آره .خیلی .خندید گفت خداروشکر....
میوه آورد ،چایی آلبالو و همه چیزایی که می دونه دوست دارم
مامانم برام مانتو خرید بود ی مانتوی صورتی خیلی زیبا که گل دوزی سنتی روش بود.
باهم تلویزیون دیدیم . همش دلم میخواد به گذشته برگردم به روزای خیلی دور.
دلم میخواد کوچولو شم ،دوچرخه بازی کنم
با خواهر خاله بازی کنم من بشم طاهره خانم
اون بشه مریم خانم
من برم خونه اون
اون بیاد خونه من
دلم می خواد بشینم رو زمین مامانم موهامو شونه کنه برام چتری بریزه تو صورتم ....حس کنم عروس شدم خوشگل ترین عروس دنیا
دلم میخواد با بابام برم شهر بازی.سوار کشتی صبا شم جیغ بزنم هرچه قدر که دلم میخواد..
رو مبل که نشسته بود به نظرم اومد پاهاش خیلی لاغر شده و رد بخیه های عمل قلبش که تا مچ پاش اومده بود ، قلبمو می سوزوند.
الان اونا خوابیدن من تو اتاق خودم تنهام
نتونستم بخوابم
دلم گریه میخواد نمی دونم چمه. کمرم تیر می کشه پاهام درد می کنن ضعف می رن.
دلم گرفته ....به صدای نفسشون گوش می دم .
آره واقعیت داره پدرم پیر شده . خیلی موهاش همه سفید شده.تا همین چند وقت پیش این جوری نبود.
دلم خیلی گرفته.کاش بتونم خوشبخت باشم بتونم کاری کنم نگران نشید کاش بتونم ی درصد از زحماتتون رو جبران کنم شماها نعمت های آسمونی منید شماها همه زندگی منید خونه امید منید.