سلام دوستان
من 15 ماهه عروسی کردم
فهمیدم شوهرم با همکلاسیش دوسته و از سر کار و روزایی که من خونه نیستم باهاش صحبت میکنه
دو بار هم میدونم باهاش بیرون رفته
بقیش رو نمیدونم
میخوام طلاق بگیرم
دارم دیوونه میشم
تو رو خدا کمک کنید
ممنون
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام دوستان
من 15 ماهه عروسی کردم
فهمیدم شوهرم با همکلاسیش دوسته و از سر کار و روزایی که من خونه نیستم باهاش صحبت میکنه
دو بار هم میدونم باهاش بیرون رفته
بقیش رو نمیدونم
میخوام طلاق بگیرم
دارم دیوونه میشم
تو رو خدا کمک کنید
ممنون
سلام دوستم
یه کم صبر کن لطفا
از خودت و همسرت بگو...چند سالتونه؟چه جوری آشنا شدین؟
شاید با اون خانوم صحبت کاری داشتن....لطفا کامل و با جزئیات تعریف کن
فعلا به همسرت چیزی نگو تا بدونی باید چی کار کنی
سلام عزیزم. اگه میخوای طلاق بگیری اشتباهی اومدی اینجا.
اما اگه میخوای بایستی و بجنگی و زندگیت رو حفظ کنی ، خوش اومدی
خب ! اول اینکه درخواست بده نام کاربریتو عوض کنن. چون اسم و فامیلیه . مطالب این انجمن هم عمومیه و تو موتورهای جستجو میشه پیداش کرد. خدای نکرده با گفتن جزییات بیشتر بعدا برات باعث دردسر نشه .
خب حالا یه مقداری بیشتر توضیح بده
تو و شوهرت چند سالتونه ؟ تحصیلاتتون چقدره ؟
چطوری با هم آشنا شدید ؟
چطوری متوجه شدی که با همکلاسیش دوسته ؟
آیا الان می دونه که تو می دونی یا نه ؟
اگر بله ، عکس العملش چی بوده ؟
رفتارات تو خونه چطوره ؟ آیا با شوهرت مشکل داشتین از قبل ؟
آیا اخلاقهاتون با هم می سازه ؟
آیا قبل از ازدواج ، در مورد شوهرت چیزی می دونی ؟
این رابطه به نظرت چقدر جدیه ؟
حتما به این سوالا جواب بده و نگران نباش.
- - - Updated - - -
پستم با پست شوکای عزیز همزمان شد
27 سالمه دانشجوی دکترا
شوهرم 36 سال و ارشد
تو شرکت شوهرم باهم اشنا شدیم
من اونجا برای انجام یه پروژه رفته بودم
پیامکهاشو دیدم
پیامک زده بود که چرا دختره دیر به دیر میاد تهران و مثلا بهش گفته بود که تنهاست و از دختره خواسته بود بهش زنگ بزنه و از این حرفها
به شوهرم گفتم چون طاقت نداشتم دیگه
کاملا مشخصه برام که باهاش هست
نمیدونم باید چیکار کنم
قبلش هم سر یک موضوعی 15 روز باهام حرف نزده بود و واقعا عذابم داده بود
ولی با این حال از طلاق میترسم
از طرف دیگه هم نمیخوام با یه مرد خائن زندگی کنم
چون هیچوقت نمیتونم این موضوع رو فراموش کنم
وقتی بهش گفتی چه واکنشی نشون داد؟
سر چه موضوعی 15 روز با هم حرف نزدین؟بعدش اون اومد واسه آشتی یا خودت رفتی؟
بعدش هم این قدر به طلاق فکر نکن...یه چرخی بزن تو تالار و تاپیک ها رو بخون...میبینی که هنوز خیلی زوده واسه طلاق فکر کردن...باید ببینی چی باعث شده که این طوری شه و هوشمندانه نذاری بدتر شه و زندگیت رو بسازی
هیچ حرفی برای گفتن نداشت
و بعد یکروز با دلایلی که هیچ ادمی نمیتونه قبول کنه گفت که خبری نیست
مثلا میگفت ایشون رفته امریکا میخوام ازش در مورد زبان بپرسم
البته من مطمئن هستم این خانم اصلا در حد این حرفها نیستن
بعد خود من اونقدر زبانم خوب هست که لازم نباشه ایشون بره از یکی دیگه بپرسه
اگر هم بخواد بپرسه تو دور و اطافمون به اندازه کافی ادم هست در این زمینه
یا مثلا گفتم چرا بهش اس دادی گفتی من تنهام شب بهم زنگ بزن یا چرا گفتی دیر به دیر میایی تهران؟ جوابش این بود که میخوام ازش جزوه بگیرم(شوهرم دو ساله درسش تموم شده)
اون خانم تو یکی از شهرهای جنوبی هست
بهش گفتم اگه راست میگی شمارشو بده تا من باهاش صحبت کنم ولی زیر بار نرفت
ما کلا زیاد با هم مشکل داریم و دعوا میکنیم
ایشون ادم رفیق بازی هست
من هفته ای یک شب خونه نیستم چون تو شهر دیگه تدریس دارم و باید برم
ایشون اون شبها دوستاش رو می اورد و حتی گاهی اوقات به من نمیگفت
میدونم خیلی مسخرست اما اینبار هم سر ترافیک جاده تهران-کرج دعوا افتادیم
تقریبا همیشه دعوا که میشه من میرم اشتی میکنم چون ایشون انقدر کینه ای هست که اگه یک ماه هم سراغش نرم اشتی نمیکنه
ولی بار اخر بهش گفته بودم که ازت طلاق میخوام و دیگه تحمل رفتارتو ندارم و چون دید قضیه جدیه خودش اومد سراغم
معمولا همه چیز رو ازم قایم میکنه ولی خوب منم معمولا به هر طریقی شده سعی میکنم بفهمم چه خبره
البته چند ماه پیش هم چند تا پیامک به یه همکلاسی دیگش زده بود که با اعتراض های من و دخالت پدر مادرم قضیه تموم شد
ایشون مدام ادعای دوست داشتن منو میکنه ولی متاسفانه رفتارش چیز دیگه رو نشون میده
پدر مادر من تهران نیستن و من همیشه به خاطر عدم محبت ایشون تحت عذاب بودم و چون مجبورم به خاطر کارم تهران بمونم تنهایی برام عذاب اورترین مسئله دنیا شده و احساس میکنم ایشون از این موضوع کاملا سوئ استفاده میکنه
عزیزم شما که تحصیل کرده اید چرا اینجوری زود تسلیم میشوید
از خوبی های همسرت بگو حتما انقدر خوب بوده که شما انتخابش کردید
اوایل زندگی اختلاف سلیقه ها اگه مدیریت نشود ریشه دار میشه اما تا انجا که من میدانم تا وقتی مردی نسبت به همسرش ابراز علاقه میکند حتی ظاهری امکان حل مشکلات وجود داراد
برای مدتی از چیزهایی که اذیتت میکنه مثل گوشی و ....دوری کن تا ارامشت برگردد :305:
مسله ی شما یکم خاصه
پیش یه مشاوره برین
اگه همسرتون اومدخوبه ولی اگه نیومد طبیعیه اگه نیومد خودتون حتما برین
اینجا کمک خاصی بهتون نمیتونن بکنن
حتما پیش یه مشاور متخصص برین
این خیلی خوبه که همسرت خواسته انکار کنه . مثل بعضی از مردا بود که می گفت آره دوست دخترمه. به تو هم ربطی نداره خوب بود ؟
معلومه که زندگیشو دوس داره که این رو گفته .
پس تو هم دیگه به روش نیار . نذار قبح این عمل بریزه و روتون تو این جور چیزا به هم باز بشه . این خیلی مهمه .
ضمنا من اثری از خیانت فعلا تو حرفات ندیدم. شاید یه دو بار باهاش بیرون رفته باشه . اما خیانت وقتیه که اونو دوس داشته باشه . وقتیه که به تو بی توجه بشه به خاطر اون. کارش رو تایید نمی کنم. اما علت رو در درون خودت پیدا کن.
چقدر برای شوهرت وقت میذاری؟
چقدر لحظات عاشقانه دارید ؟
چقدر تماس تلفنی و اس ام اس و .... وقتی میری مسافرت دارید ؟
چقدر بهش توجه داری ؟
به دنبال ایرادای رفتاری خودت باش. ببین چه چیزهایی باعث شده با همسرت مشکل داشته باشی ؟
باید مشکلات زندگیت رو حل کنی.
با تشکر از راهنمایی همه دوستان
باور کنید من میخوام فراموش کنم ولی هر لحظه که یاد پیامکهایی که داده میفته تمام تنم شروع به لرزیدن میکنه و چیزی که اعصابمو بیشتر خرد میکنه که ایشون اصلا زیر بار نمیره و نمیگه که رابطش اشتباه بوده
واقعا نمیتونم دیگه بهش اعتماد کنم
چند بار شده بود که دروغهاش لو رفته بود ولی خوب مسائل مهمی نبود
ولی احساس میکنم از این به بعد باید به عنوان یه زن ذلیل بشینم تو خونه و بدبختی بکشم
ما قبل ازدواج هم پیش مشاور رفتیم و نظر مشاور هم این بود که از نظر اخلاقی اصلا بهم نمیخورید
ولی چون علاقمون زیاد بود ازدواج کردیم
نمیدونم شاید علاقه نبوده یه هیجان خاص بوده
حال هم اصلا نمیتونم به خودم بقبولونم منی که سر سوزنی تو زندگیم کج نرفتم چر شوهرم باید با زن دیگه رابطه داشته باشه فقط به بهونه زبان
به نظر شما منطقیه ادم تو تهران، تو یه شرکت خوب که دور و کنارش ادم خارج رفته و تحصیلکرده زیاده بره از خانمی که سابقه طلاق داشته و تو یه شهر کوچک زندگی میکنه کمک زبان بگیره؟
نمیدونم چرا احساس میکنه من اینقدر احمقم که اینارو باور میکنم
ایشون تو این 2 سال که از عقدمون میگذره تا حالا به من نگفته بود که هر چی تو بگی ولی تو پیامکهاش به این خانم مدام گفته هرچی شما بگی
به خدا خیلی سخته برام
پدر مادرم هم فهمیدن و مدام میگن به خاطر ابروت باهاش زندگی کن ولی من واقعا نمیتونم شرایط رو تحمل کنم
یکی از دلایلی که مطینم رابطش با این خانم صمیمی هست اینه که قبلا هم پیامک به ایشون میداد ولی لحنش کاملا فرق داشت
کمکم کنید
من 10 روز دیگه دفاع پروژه دارم، ولی دیگه نمیتونم هیچ کاری کنم، هر لحظه حالم بدتر میشه.
راستی یادم رفت بگم ما دعوا و بحث زیاد داریم باهم ولی همیشه بعد از دعوا جفتمون اعتراف میکینیم که همدیگرو دوست داریم
پیامک هم زیاد میدیم
روزی چندبار هم صحبت میکنیم
ولی خیلی اختلاف نظر داریم
از نظر زمان با هم بودن هم ایشون شبها حدود 9 میان خونه به خاطر کارشون
مسافرت هم بسته به مشغله کاری میریم
دوستان یه سوالی دارم، اگه ایشون از کارش مطمئنه و میگه خبری نیست، چرا نمیذاره دوباره پیامکهاشو ببینم؟ یا مثلا میگم شماره اون خانم رو بده تا من مطمین بشم نمیده؟
یه نکته دیگه هم این که این خانم یه بار طلاق گرفتن (اینو همسرم دیشب تو حرفهاش گفت و البته امار کامل خانواده ایشون را داشت)
مثلا میگه داداشش استاد دانشگاهه میتونه برامون کار انجام بده(جالب که بنده خودم هم مدرس دانشگاهم اما ایشون باید از برادر این خانم کمک بگیرن)
از نظر من حرفهاش اصلا منطقی نیست
خواهش میکنم کمکم کنید
چکار کنم مطمین بشم قضیه چیه؟
و چطور میتونم ادبش کنم؟
ببخشید میگم ادبش کنم ولی به نظرم با یه مردی که هیچی براش کم نذاشتی و رفته سراغ یکی دیگه باید این کار رو کرد.
کمکم کنید
ممنون
خواهشا کمکم کنید
کسی مشاور در این رابطه سراغ داره که بتونه کمکم کنه
لازمه بگم شوهرم اصلا زیر بار اشتباهش نمیره
و تازه میگه به شرطی باهات زندگی میکنم که تو چند تا قول بدی که یکیش اینه که به گوشی من دست نزنی
خیلی سخته دیگه تحمل این شرایط
سلام دوست عزيز حالا شما اسم تاپيكتون رو گذاشين خيانت شوهر نمي دونم تا چه قدر مطمئن هستيد كه ايشون به شما خيانت مي كنند. خدارو شكر اين خانم تا جايي كه من از حرفاتون فهميدن يه شهر ديگه زندگي مي كنند پس نمي تونه اگه رابطه اي هم باشه( به فرض) فراتر بره. ولي احساس مي كنم شمام مشغله كاريتون زياده و همچنين درستون هم تموم نشده و دفاع داريد. پس اول بايد برا همسرتون وقت بزاريد. خانمهاي شاغل مشكلشون اينه كه واسه همسرهاشون وقت نمي زارن. من خودم با چك كردن گوشي همسر اصلا موافق نيستم چون اگه چيزي هم نباشه شما زمينه سازي مي كنيد و افكار منفي باعث ميشه كه همه چيزو بزرگ كنيد و دستي دستي يه مشكل بزرگ ايجاد كنيد. مهمترين بنا در زندگي اعتماد متقابل به يكديگره. شما اگه ايشون از اين خانم كمك براي تقويت زبانشون مي خوان مي تونيد بگيد من خودم كمك مي كنم و يه وقت تعيين كنيد كه هر دو وقت آزاد داريد و با هم كار كنيد به جاي اينكه بهشون گير بديد بيشتر براشون وقت بزاريد تا ايشون هم اين نياز رو نداشته باشند تا با افراد ديگه در ارتباط باشند. گفتيد رفيق بازند كه من خودم اصلا دوست ندارم همسر آيندم رفيق باز باشه باهاشون صحبت كنيد بگيد من دوست دارم وقتي من هستم دوستانتون با همسراشون بيان تا من هم بيشتر آشنا شم و باهام باشيم. ولي هيچ وقت عجولانه تصميم نگيريد عواقب بعد از طلاق رو در نظر بگيريد پس بهتر تلاشتون و براي بهبود زندگيتون بكنيد نه متلاشي كردن اون. خودتون همسرتون رو از محبت سيراب كنيد تا ايشون اصلا به شخص سومي فكر نكنند.
من درسته شاغلم و درس میخونم اما هیچوقت جلو ایشون درس نخوندم
ایشون خودشون شبا دیر میاد خونه میگه کارام زیاده حدود 9 شب
بعد از اون ساعت هم من حتی 1 دقیقه سراغ درس نمیرم
در حالیکه ایشون از محل کار با این خانم تماس میگیرن و صحبت میکنن
در مورد دوستاش بارها باهاش صحبت کردم، حتی پدرمادر خودم و پدرمادر خودشون
ولی میگه خونه خودمه میارم، به کسی ربط نداره
جالبترش اینه مادرشون هم میگن چی میشه مگه بیاره دوستاشو
اینم بگم من اصلا از مادر ایشون دل خوشی ندارم
مدام با طعنه و کنایه حرفهاشون رو میزنن، پدرشون فوق العاده عصبی هستن و بارها شده حتی در حضور خانوادم سر من داد کشیدن و گفتن تو بیخود میکنی
مسئله اینه که ایشون خودشون رو مبرا از هر اشتباهی میدونن و فکر میکنن کاراشون کاملا درسته
من دوست دارم زندگی حفظ کنم ولی واقعا نمیتونم هیچی رو فراموش کنم، به یاد گذشته میفتم میبینم اشتباهه ادامه دادن زندگی. یعنی عقلانی به این نتیجه رسیدم که جدا بشم اما احساسی نه چون از تنهایی بعدش خیلی میترسم
عزیزم اینهایی که میگم تجربه شخصیم بهشون فکر کن
الان همسرت کنار کی زندگی میکنه؟ اگه پیشت نباشه ارام تری؟
اگه ساعت 9 شبش خدای ناکرده بشه 2 نصف شب بهتره؟
اگه تماساش و پیامکشاش تبدیل بشه به مسافرت چند روزه یا ملاقات حضوری .... تصورشم برات کشنده میشه نه؟
دوست خوبم میدونم حس میکنی لیاقت بهترینها را داری ولی اگه قدر چیزی را که داری ندونی از کجا معلوم بهتر از این بدستت برسه؟:rugby:
پیامبر میفرمایند: ایمان دو نیم است یکی شکر یکی صبر
برای چیزی که داری شاکر باش و بر چیزی که نداری صبر کن
من پیشنهاد میکنم سی دی های خانواده موفق دکتر فرهنگ رو تهیه کنید و گوش کنید..من خیلی ایشون رو قبول دارم..در موردی این مساله به تفضیل صحبت کردن..اینکه وقتی مورد مشکوکی میبینید اول سعی کنید به شکتون دامن نزنید و دنبال ماجرا رو نگیرید..عین جملاتی که میگن..انشالا طوری نشده..انشالا خبری نیست..وااما اگه مشخص شد که همچین ماجرائی بوده کاری نکنید که بخواید بطور کامل مطمئن شید .. تو این شرایطم میگن..همسر باید 1000 بار عاشقتر..1000 بار رمانتیک تر..با شوهرش برخوردد کنه که اصلا شوهره بگه زن خودم که خیلی بهتره اشتباه کردم! بعدم میگن درسته مرد کار اشتباهی کرده..گناه کبیره کرده..اما زن اون آدم باید اون آقا رو از منجلاب بیرون بکشه...ناراحت نشید..بخدا قصدم کمکه..اما اگر روزی دیدین همسرتون بی توجهه..خیانت میکنه..یا هر چیزی که باب میلتون نیست..اول انگشت اشاره ی تقصیر رو بگیرید سمت خودتون.. از همه این ماجرا ها بگذریم..شما که نمیخوای اگه خدای ناکرده خطائی هم از شوهرت سر زده زندگیتو دو دستی تقدیم دیگران کنی که..میخوای؟پس سعی کن با توجه زیاد به شوهرت دیگران رو از زندگیت بیرون کنی..یه زن که تو یه شهر کوچیک زندگی میکنه و هیچ صنمی با شوهرت نداره از شما که تحصیل کرده ای و همسر اون آقائی و اینقد خاطرتو میخواد میتونه پیشی بگیره؟تمام سعیتو بکن که شوهرتو مال خودت نگه داری
- - - Updated - - -
من پیشنهاد میکنم سی دی های خانواده موفق دکتر فرهنگ رو تهیه کنید و گوش کنید..من خیلی ایشون رو قبول دارم..در موردی این مساله به تفضیل صحبت کردن..اینکه وقتی مورد مشکوکی میبینید اول سعی کنید به شکتون دامن نزنید و دنبال ماجرا رو نگیرید..عین جملاتی که میگن..انشالا طوری نشده..انشالا خبری نیست..وااما اگه مشخص شد که همچین ماجرائی بوده کاری نکنید که بخواید بطور کامل مطمئن شید .. تو این شرایطم میگن..همسر باید 1000 بار عاشقتر..1000 بار رمانتیک تر..با شوهرش برخوردد کنه که اصلا شوهره بگه زن خودم که خیلی بهتره اشتباه کردم! بعدم میگن درسته مرد کار اشتباهی کرده..گناه کبیره کرده..اما زن اون آدم باید اون آقا رو از منجلاب بیرون بکشه...ناراحت نشید..بخدا قصدم کمکه..اما اگر روزی دیدین همسرتون بی توجهه..خیانت میکنه..یا هر چیزی که باب میلتون نیست..اول انگشت اشاره ی تقصیر رو بگیرید سمت خودتون.. از همه این ماجرا ها بگذریم..شما که نمیخوای اگه خدای ناکرده خطائی هم از شوهرت سر زده زندگیتو دو دستی تقدیم دیگران کنی که..میخوای؟پس سعی کن با توجه زیاد به شوهرت دیگران رو از زندگیت بیرون کنی..یه زن که تو یه شهر کوچیک زندگی میکنه و هیچ صنمی با شوهرت نداره از شما که تحصیل کرده ای و همسر اون آقائی و اینقد خاطرتو میخواد میتونه پیشی بگیره؟تمام سعیتو بکن که شوهرتو مال خودت نگه داری
دوستان ممنونم از راهنماییهاتون
باور کنید همه این حرفها رو خوب میدونم اما همیشه دوست داشتم زنونگی کنم، دوست داشتم ایشون ناز منو بکشه، بارها بهش گفتم نیاز دارم به محبتتو ایشون نظرش اینه که من پرتوقع هستم و
اما خیلی برام سخته با غرور شکستم دوباره بخوام برم سراغش و ایشون منو طرد کنه
خیلی سخته که ایشون اشتباه کنه و اشتباهشو قبول نکنه و من بخوام اینقدر زجر بکشم
امیدوارم هیچ زنی چنین روزی رو نبینه که "احساس سوختن به تماشا نمیشود"
احساس میکنم جای زخمی که رو قلبم گذاشته هیچوقت از بین نخواهد
عزیزم،
اختلاف سنیت با همسرت زیاده،
همسرت توی سن بالا ازدواج کرده،
تا 35 سالگی چیکار می کرده؟
الان هم که هفته ای یک شب می ذاریش و می ری.
همسر شما به زندگی مجردی، دوستی با دخترها و ... عادت داره.
دوران مجردی که طولانی می شه در بیشتر مواقع یا علتش علافمندی به روابط بدون تعهد است
یا این که بخاطر شرایط اینگونه روابط شکل می گیرند و عادت می شن.
باید اون برنامه خونه نبودنت را به شکلی کنسل کنی.
و باید برنامه و وقت بیشتری برای عادت دادن همسرت به زندگی متاهلی و تعهد به زندگیش کنی.
همسر شما به خاطر تجرد طولانی هنوز متوجه شرایط تاهلش نیست!
دوستان از راهنمایی همتون ممنونم
من با همسرم صحبت کردم و اایشون بالاخره قبول کرد اشتباه کرده و قول داد تکرار نمیشه
اما ایا میشه به این حرف مطمین بود؟
ایشون حتی میگه که از نظر عاطفه 95 درصد تامین بوده
راهکارهایی که به نظرتون میرسه که مشکل حل بشه چیه؟
به نظر شما چرا دلایل کار ایشون چی هست که من جلوشو بگیرم
همسرم اهل نماز و روزه هست و مدام افرادی را که به همسرشون خیانت میکنن رو نکوهش میکنه
واقعا نمیدونم چرا اینکارو کرده؟
هر شب کابوس میبینم که با یک نفر دیگست و اصلا پیامکهاش از ذهنم بیرون نمیره
راهکار بهبود زندگی ما چی هست به نظرتون
صحبتهای اقای فرهنگ رو گوش دادم، به نظرم خیلی خوب بود
قرار شده بریم پیش مشاور
دوستان اگه مشاور خوبی سراغ دارن بهم معرفی کنن