سلام
من دختر31ساله ومجرد هستم.
دانشجوي مهندسي...
به خاطر كمبود محبت درخانواده تبديل به يك فرد"مهر طلب" شدم.
ميخوام بدونم چطور يه تغيير اساسي تو رفتارم داشته باشم تا هم خودم راحت باشم وهم درآينده با همسرم دچار مشكل نشم ؟
نمایش نسخه قابل چاپ
سلام
من دختر31ساله ومجرد هستم.
دانشجوي مهندسي...
به خاطر كمبود محبت درخانواده تبديل به يك فرد"مهر طلب" شدم.
ميخوام بدونم چطور يه تغيير اساسي تو رفتارم داشته باشم تا هم خودم راحت باشم وهم درآينده با همسرم دچار مشكل نشم ؟
رد عزیز،
بشین یک کم اصولی تر و جدی تر به زندگیت فکر کن.
پدر و مادر و اشتباهاتشون و گذشته را بذار کنار.
الان یک برد داریم در سی سالگی و آینده ای که دست خودشه.
از اینجا به بعد را سعی کن درست جلو بری.
آخرین مدرک تحصیلی شما چیه؟
چرا در این سن رفتید رشته ای نامرتبط با رشته دبیرستانیتون و به خودتون فشار بیخود وارد می کنید؟
خوندن دروس کامپیوتر و پاس کردن این درسها به سختی قراره چه کاری برای شما و آینده تون انجام بده؟
جز این که بودن در جمع دانشجویان 18-22 ساله شما را سرخورده می کنه؟
فرصت بودن با همسن ها و همفکرهاتون را ازتون می گیره؟
فشار خوندن درسهای نامربوط با رشته و تواناییت باعث میشه ناامید بشی؟
تو الان خیلی نیاز داری که از خودت مراقبت کنی.
این تصمیمات باعث میشه به خودت آسیب بزنی.
لطفا در مورد شرایط تحصیلیت و این که علت اصرارت برای ادامه تحصیل در این رشته چی هست برامون بنویس.
در مورد حجاب و اعتقادات هم می بینم که برخلاف عرف خانواده ات عمل می کنی.
می شه با حجاب معمولی و مانتو هم واجباتت را رعایت کنی و اینقدر خودت را تافته جدا بافته از خانواده ات نکنی.
عزیز من، کسی که بخواد شما را به عنوان گزینه ازدواج در نظر بگیره، بخاطر این همه تضاد ممکنه قدم جلو نذاره.
کسی که دختر چادری می خواد از خانواده ای با اون شرایط انتخاب می کنه.
نه یک دختر چادری سرگردون توی یک خانواده نا هماهنگ با خود دختر.
باز این تصمیمت هم تو را از شرایط زندگی نرمال، داشتن خواستگار در حد نرمال و ... دور می کنه.
این قسمت را مطئمن نیستم، اما گویا شرایط اقتصادی خانواده ات مناسبه.
شما خودت را در فشار و سختی می ذاری که ازشون درخواست مادی نداشته باشی.
که دختر خوبی به نظر برسی.
چرا؟
به جای این که این همه دنبال خوب بودن و خوب به نظر رسیدن باشی
( چادر گذاشتن بر خلاف عرف خانواده، پول نگرفتن از خانواده، شرکت در مسابقات رباتیک و سرخورده شدن، تاپیک کمکم کنید دختر خوبی باشم و ... )
عزیزم
به جای این که دنبال دختر خوب بودن برای دیگران باشی
دنبال این باش که دختر خوبی برای خودت باشی
خودت را دوست داشته باش
کارهایی را بکن که برات لذت بخشه
نه کارهایی که دیگران تو را بپسندند و دوست داشته باشند
یک کم دنبال شاد کردن خودت باش
http://i35.tinypic.com/4ihod2.gif
زیاد نوشتم.
بقیه اش باشه بعدا
ممنونم شيداجون.فكر ميكنم تو كاملا دركم ميكني.
الان كه برات مينويسم دارم اشك ميريزم چون واقعا نميدونم چكار كنم.دلم براي بابام تنگ شده اما جرات ندارم برم ببينمش.چون به گوش برادرم ميرسه وباهام دعوا ميكنه.خيلي بدي كرد اما خيلي دوسش دارم.تو اين يكسال خيلي پير شده.
وضع ماليمون وموقعيت زندگيمون خيلي خوبه.اما من بعد ديپلم از هنرم پول توجيبيمو در مياوردم.بابام ميگفت نميخوام اگه من نبودم نتوني زندگيتواداره كني.هيچكدوم به اندازه من توزندگيمون سختي نكشيدن.هميشه از من توقع داشتن.
جواب سوالاتوبعد ميدم...
برد عزیز
منم مهر لطبم با اینکه لوس ترین بچه فامیلم و همه بم محبت میکننن
و به خاطر حساسیت بالا و اشکم دم مشکم بودن از بچگی هیشکی بهم بالای چشمت ابرو نگفته و کلی محبت دیدیم
اما مهر طلب و مهر بخشم!!!:tongue:
شخصیت خودتو همین جوری که هستی بپذیر ودوست داشته باشه
به حرف دیگران چی کار داری اگه فکر میکنی کاری خوشحالت میکنه انجام بده
اگه پدرتو دوست داری ببینی ببین
اگه چادر دوست داری و بهت آرامش میده سر کن
اگه یه رشته درسی و دوس داری بخون
با عشق به خودت و احترام به خواسته های واقعیت زندگی کن
یادت باشه قبل از هر چیز باید خودتو خوب بشناسی و بدونی چی میخوای از زندگی تا به آنچه که میخوای و بت لذت و آرامش میده عمل کنی و حس خوشبختی و درک کنی اونوقت هر چقدرم دیگران دعوات کنن و بات فرق داشته باشن برات مهم نیست
راهکار: یه جدول درست کن و طی یه هفته کاملش کن
ستون اول کارهایی که انجام میدی: مثلا صبحانه خوردن پیاده روی فیلم دیدن آرایش کردن چادر سر کردن
ستون دوم حسی که اون کار بت میده :مثلا جلوی سحر خیزی بنویس آرامشی که از صبح میگیرم ، مثلا فیلم دیدین : حس خوشحالی
ستون سوم علت احساستو بنویس:مثلا سکوت و هوای پاک صبح باعث آرامشت میشهو...
کارهایی که انجام میدم احساسی که بم میده علت احساس
سحر خیزی آرامش سکوت و لطافت صبح
فیلم دیدین شادی رها شدن فکرم از مشکلات
چادر سر کردن امنیت در امان بودن از نگاه های بد دیگران
چادر سر کردن خوب بودن فرق داشتن با آدم های که ازشون متنفرم
اینطوری باعث میشه خودت و احساساتتو بشناسی و بعد یه مدت تحلیلشون کنی و کاری که واقعا دوس داری و به خاطر خودت انجام میدی شناسایی شه و بعد تمرکزتو بزاری رو به دست آوردن آرامش از زندگی و عشق ورزین به خودت:heart:
- - - Updated - - -
برد عزیز
منم مهر لطبم با اینکه لوس ترین بچه فامیلم و همه بم محبت میکننن
و به خاطر حساسیت بالا و اشکم دم مشکم بودن از بچگی هیشکی بهم بالای چشمت ابرو نگفته و کلی محبت دیدیم
اما مهر طلب و مهر بخشم!!!:tongue:
شخصیت خودتو همین جوری که هستی بپذیر ودوست داشته باشه
به حرف دیگران چی کار داری اگه فکر میکنی کاری خوشحالت میکنه انجام بده
اگه پدرتو دوست داری ببینی ببین
اگه چادر دوست داری و بهت آرامش میده سر کن
اگه یه رشته درسی و دوس داری بخون
با عشق به خودت و احترام به خواسته های واقعیت زندگی کن
یادت باشه قبل از هر چیز باید خودتو خوب بشناسی و بدونی چی میخوای از زندگی تا به آنچه که میخوای و بت لذت و آرامش میده عمل کنی و حس خوشبختی و درک کنی اونوقت هر چقدرم دیگران دعوات کنن و بات فرق داشته باشن برات مهم نیست
راهکار: یه جدول درست کن و طی یه هفته کاملش کن
ستون اول کارهایی که انجام میدی: مثلا صبحانه خوردن پیاده روی فیلم دیدن آرایش کردن چادر سر کردن
ستون دوم حسی که اون کار بت میده :مثلا جلوی سحر خیزی بنویس آرامشی که از صبح میگیرم ، مثلا فیلم دیدین : حس خوشحالی
ستون سوم علت احساستو بنویس:مثلا سکوت و هوای پاک صبح باعث آرامشت میشهو...
کارهایی که انجام میدم..................... احساسی که بم میده ..................... علت احساس
سحر خیزی .................................... آرامش........................................ سکوت و لطافت صبح
فیلم دیدین...................................... شادی .......................................رها شدن فکرم از مشکلات
چادر سر کردن.................................. امنیت ......................................در امان بودن از نگاه های بد دیگران
چادر سر کردن.................................. خوب بودن................................. فرق داشتن با آدم های که ازشون متنفرم
جدوله درستش اینه
اینطوری باعث میشه خودت و احساساتتو بشناسی و بعد یه مدت تحلیلشون کنی و کاری که واقعا دوس داری و به خاطر خودت انجام میدی شناسایی شه و بعد تمرکزتو بزاری رو به دست آوردن آرامش از زندگی و عشق ورزین به خودت:heart:
[QUOTE=شیدا.;275939]رد عزیز،
بشین یک کم اصولی تر و جدی تر به زندگیت فکر کن.
پدر و مادر و اشتباهاتشون و گذشته را بذار کنار.
الان یک برد داریم در سی سالگی و آینده ای که دست خودشه.
از اینجا به بعد را سعی کن درست جلو بری.
قصد من هم همينه.
آخرین مدرک تحصیلی شما چیه؟ديپلم.
چرا در این سن رفتید رشته ای نامرتبط با رشته دبیرستانیتون و به خودتون فشار بیخود وارد می کنید؟
چون ميخواستم ديده بشم واينقدر با خواهرم كه دكتراست يا همون دوست كلاس اول دبستانم كه پزشك شده مقايسه نشم.رشته تحصيلي دبيرستانمو به اجبار بابام انتخاب كردم وبه خاطر سختي كه تو اون دوران كشيدم ازش متنفر شدم.
خوندن دروس کامپیوتر و پاس کردن این درسها به سختی قراره چه کاری برای شما و آینده تون انجام بده؟
خيلي سخته وبا اين دانشگاهي كه من توش درس ميخونم سختترم شده اما حداقل ثابت ميكنم كه منم آدمم ومنم ميتونم بهتر از اونا باشم.رشته من آينده خوبي داره.از اين همه تحقير خسته شدم.
جز این که بودن در جمع دانشجویان 18-22 ساله شما را سرخورده می کنه؟
درسته تو وجود خودم خيلي عذاب ميكشم وقتي ميبينم بهتر بود همسن بقيشون بودم.
فرصت بودن با همسن ها و همفکرهاتون را ازتون می گیره؟
من دوست همسن ندارم چون همشون خيلي زود ازدواج كردن يا رفتن دانشگاه وراهمون جداشد.
فشار خوندن درسهای نامربوط با رشته و تواناییت باعث میشه ناامید بشی؟
شدم.وخيلي سخته بخواي بگي نتونستم.وباز سركوفت بشنوي.كلا توخانواده ما هر كي درس نخونده هيچي نيست.
تو الان خیلی نیاز داری که از خودت مراقبت کنی.
این تصمیمات باعث میشه به خودت آسیب بزنی.
ميدونم.خيلي اذيت ميشم اما نميتونم بگم نشد.حرفاشون توگوشم مثل زنگ صدا ميكنه كه از اين شاخه به اون شاخه ميپري.توكه گفتي ميتونم فقط خواستي پول بيخود خرج كني؟
لطفا در مورد شرایط تحصیلیت و این که علت اصرارت برای ادامه تحصیل در این رشته چی هست برامون بنویس.
در مورد حجاب و اعتقادات هم می بینم که برخلاف عرف خانواده ات عمل می کنی.
می شه با حجاب معمولی و مانتو هم واجباتت را رعایت کنی و اینقدر خودت را تافته جدا بافته از خانواده ات نکنی.
نميشه چون دليل قانع كننده اي دارم كه اصلا نميتونم ازش بگذرم.
عزیز من، کسی که بخواد شما را به عنوان گزینه ازدواج در نظر بگیره، بخاطر این همه تضاد ممکنه قدم جلو نذاره.
ميدونم.اتفاق افتاده.حق باشماست.اما خلافشم برام اتفاق افتاده.اون زماني كه از چادر متنفر بودم يك خواستگار سمج داشتم كه هي ميگفت من خيلي ميخوامت اما بايد چادر سرت كني.من قبول كردم اما اصلا دوست نداشتم.آخرشم نشد.
کسی که دختر چادری می خواد از خانواده ای با اون شرایط انتخاب می کنه.
نه یک دختر چادری سرگردون توی یک خانواده نا هماهنگ با خود دختر.
دربيشتر موارد حق باشماست.
باز این تصمیمت هم تو را از شرایط زندگی نرمال، داشتن خواستگار در حد نرمال و ... دور می کنه.
اگه خدابخواد چي؟
این قسمت را مطئمن نیستم، اما گویا شرایط اقتصادی خانواده ات مناسبه.
بله
شما خودت را در فشار و سختی می ذاری که ازشون درخواست مادی نداشته باشی.
که دختر خوبی به نظر برسی.
چرا؟چون بابام هميشه اينطوري رفتار ميكرد ووقتي از خودش يا برادرم پول ميگرفتم ميگفت تو خجالت نميكشي دستت همش پيش همه درازه؟برادرم اصلا حرفي نداره.وميگه هر چي ميخواي به خودم بگو.اما اين حسو دارم كه اگه پول بگيرم از گدايي بدتره.هميشه سعي كردم هر طور شده خودم خرجمو دربيارم تا كسي منت سرم نزاره.(ميدونم شما هم ميگين مگه به بقيه نميدن؟چرا ميدن اما اونا تحصيلكرده هستن ودر نظر اونا با من فرق دارن.)
به جای این که این همه دنبال خوب بودن و خوب به نظر رسیدن باشی
( چادر گذاشتن بر خلاف عرف خانواده، پول نگرفتن از خانواده، شرکت در مسابقات رباتیک و سرخورده شدن، تاپیک کمکم کنید دختر خوبی باشم و ... )
عزیزم
به جای این که دنبال دختر خوب بودن برای دیگران باشی
دنبال این باش که دختر خوبی برای خودت باشی
خودت را دوست داشته باش
کارهایی را بکن که برات لذت بخشه
نه کارهایی که دیگران تو را بپسندند و دوست داشته باشند
یک کم دنبال شاد کردن خودت باش
خب منم دنبال همين شاد شدنم.خسته شدم بس كه به اين صورت زندگي كردم واذيت شدم.
http://i35.tinypic.com/4ihod2.gif
خودت رو دوست داشته باش، اعتماد به نفست رو ببر بالا،سرزنش کردن خودت رو متوقف کن، خودت رو ببخش و احساس گناه نکن، با ترسهای خودت مواجه شو، دعا و مراقبه و مدیتیشن کن، در مقابل چیزهایی که به شما ازار و اسیب میرسونه تحمل نکنه فقط از کنارشون بگذر تحمل کردن راه درست حل تمامی مشکلات نیست ... نیازی نیست همیشه همه ادمهای دنیا رو راضی کنی تو از همه مهمتری تنها کارهایی رو بکن که خودت هم رضایت داری و احساس خوبی داری .. هر بار تو موقعیت مهر طلبی قرار گرفتی سریعا به خودت بیا و متوقف کن رفتارت رو
به عنوان اولین پیشنهاد و قدم به قدم رفتن،
فکر می کنم امکان تغییر رشته تو خیلی از دانشگاهها هست. می تونی واحدهایی را که پاس کردی را هم تا حدی که مرتبط هست منتقل کنی به رشته جدیدت.
رشته ای متناسب با روحیات و شغلت ( نوشته بودی از هنر خودم مخارجم را تامین می کنم ) انتخاب کن و برو همون رشته را بخون.
این که خواهر شما دکترا گرفته یا دوست شما پزشک هست، دلیل خوبی برای این همه فشار آوردن به خودتون نیست.
هر کاری یک زمان خاصی داره. درسته که الان هم می شه درس بخونی، ولی از کارهایی که مربوط به این دوره سنی شما هست عقب می مونی.
اگر من در کودکی دوچرخه سواری نکردم، الان هم می تونم سه ماه تابستون بعدازظهرها را به دوچرخه سواری بگذرونم.
ولی اولا بازی با بچه های هفت هشت ساله برای من لذتی نخواهد داشت
دیدن زندگی و شرایط اونها و یادآوری کمبودها و خاطرات تلخ گذشته من را افسرده و مایوس می کنه
کاری را که الان باید انجام بدم، ازش جا می مونم.
چون الان وقت دوچرخه بازی من نیست.
عزیزم، حالا که تصمیم به ادامه تحصیل گرفتی، سعی کن رشته ساده تری بخونی که زمان برای کارهای دیگه داشته باشی.
کامپیوتر رشته ای هست که سریع رشد و تغییر می کنه، توانایی و پی گیری زیادی می خواد که بتونی توی بازار کار بمونی،
درآمد و آینده اش خوبه، اما تلاش زیادی می خواد. همیشه باید به روز باشی.
عزیزم زندگی میدون مسابقه نیست که بدویی تا به خواهرت و دوستت برسی.
از زندگیت لذت ببر.
به حرفها و سرزنش های اطرافیان توجهی نکن.
این همه سال دنبال جواب دادن به سرزنشها بودی، نتیجه اش چی شد؟ خستگی و ناامیدی.
می تونی بری کلاس ورزش و توی سالنهای ورزشی در جمع همسن و سالهای خودت باشی،
می تونی فعالیتهای اجتماعی کنی و با هم فکرهای خودت باشی،
رشته هنری و کاری خودت را دنبال کنی.
برنگرد به عقب.
اگر الان بخوای کارهای 20 سالگیت را بکنی، ده سال دیگه باید کارهای سی سالگیت را بکنی.
کارهایی که دیگه امکانش نیست.
در 40 سالگی ازدواج کنی یا بچه دار بشی یا ...
برنامه زندگیت را آروم آروم و قدم به قدم عوض کن.
برای خودت اهدافت را بنویس و راههای رسیدن بهش را.
شما 5-6 دیگه فارغ التحصیلی مهندسی بشی با 36-35 سال سن و درسهایی که به سختی و نمره های پایین پاس کردی
کجا می خوای کار کنی؟
بهترین کار را هم پیدا کنی با حقوق خوب، بقیه اش چی؟
زندگیت چی؟
سلام شيداعزيز
اول از همه به خاطر اينكه موضوع منو پيگيري ميكني ازت ممنونم.
حرفات منطقي ودرسته ومن عيبي نميبينم كه بخوام رشتمو تغيير بدم.ميخوام شاد بشم.پس هر كاري كه شادم كنه ومنطقي باشه انجام ميدم.
البته از شماها چه پنهون چند روزي هست كه واسه تغيير دانشگاهم پيگيري كردم اما به تغيير رشته فكر نكرده بودم.
سلام
به اين فكر كردم كه كارداني گرافيك بخونم.كسي تجربشو داره؟
برد عزیز
تصمیم ناگهانی و هیچانی نگیر
اول خودتو بشناس بعد تغییر رشته و دانشگاه بده و کلا هر تغییری
کاری نکن که نه راه پس داشته باشی نه پیش
تغییر خودش استرس زاست پس باید عاقلانه و آگاهانه باشه
رشته من طوري بود كه كمي با گرافيك مرتبط بود ومن از پس كارهاي طراحي وكار با ابزار طراحي به خوبي برميومدم...اين رشته آرزوي من بود واول دبيرستان قصدم اين بود كه همينو انتخاب كنم كه فني قبول شدم واون زمان نميشد برم كارودانش.دليلم اينه كه هم رشته آسونتريه وهم تو دانشگاهش حق كشي كمتري ميشه.وهم بيشتر كاراش عمليه وبه اندازه كافي وقت منو پر ميكنه وكمتر ميتونم به فكر چيزاي ناراحت كننده باشم.اما الان ميخوام بدونم هزينه هاش تودوسال چقدره تا باز اذيت نشم وبدونم چطوربايد برنامه ريزي كنم.
رشته انيميشن سازي هم مورد خوبيه چون به كامپيوتر ربط داره.اما بايد بيشتر تحقيق كنم.
من از رشته شما و هزینه هاش اطلاعی ندارم. امیدوارم دوستان دیگه بتونن راهنماییت کنند.
این جمله ای که پررنگ کردم یعنی چی؟
عزیزم تو دائم در این فکری که داری مورد ظلم واقع می شی و دنبال راه فراری از ظلم پدر، مادر، برادر، فامیل، همدانشگاهی، استاد ....
فکر نمی کنی باید این نگاه سخت گیرت را متعادل تر کنی؟
منظورم این نیست که دلیل خوبی برای پاپس کشیدن هست یا نیست.
منظورم اینه که اینقدر خودت را در نقش قربانی و بدبخت نبین.
چرا فکر می کنی همه دارن به تو ظلم می کنند؟
یعنی چی که فکر می کنی حق کشی می شه؟
اگر بخوای با این افکار زندگی کنی و دنبال مدینه فاضله باشی که زندگیت تباه می شه.
این ها واقعیت های دنیایی هست که ما توش زندگی می کنیم.
واقعیت های زندگی.
تو فکر می کنی والدینت به تو ظلم کردند و حقت را نگرفتی
فکر می کنی توی دانشگاه دارن بهت ظلم می کنند و حقت را نمی دن
برادرت
خواهرت
همکارت ...
آخه مگه همه دنیا بیکارند و زندگیشون را ول کردند که حق تو را بخورند؟
ببین اشکال کار خودت کجاست؟
آیا واقعا دارن حق تو را می خورند یا تو بدبین و سخت گیر شدی؟
تویی که غر می زنی و انتظار بیش از حد از دیگران داری؟
http://oshelam.persiangig.com/image/...g952cjwzny.jpg
برد عزیز اگر لحن من یا نوشته هام اذیتت می کنه، بگو ادامه ندم.
می دونم که ملایم نمی نویسم.
دلم نمی خواد تاپیکت را نصفه بذاری.
شاید دوستان دیگه بتونن بهتر کمکت کنند.
به نظر من شما بایدبه مشاور حضوری بری.اینجاجوابی نمیگیری دوست گلم
سلام
من هم قصد ادامه تحصیل دارم.اما قطعا با شرایط سنی من و اینکه مرد هستم،مدرک خیلی به دردم نمیخوره.پس تصمیم داشتم فقط روی رشته تمرکز کنم و البته همخوانیش با درامدم.
ولی یک سری از حرفهای دوست گرامی شیدا منو به فکر فرو برد.من رشته ای که میخواستم بخونم کامپیوتر بود.ولی واقعا لازمه با سختی برم دانشگاه و چند ده واحد بی ربط و با ربط رو بگذرونم.الان کلاس هاسی ازاد بیرون هست.بهتره برم اونجا.زمان و هزینه کمتری هم ازم می گیره.
در مورد شما هم همینطور.البته که گرافیک رشته جذابیه.کلاسهای ازاد هم داره.
در مورد شخصیت مهر طلب من تازه فهمیدم چنین چیزی هم هست.تو اینترنت سرچ کردم و کلی مطلب هم دیدم.اما خوشم نمیاد کپی کنم وبچسبونم و بگم حالیمه.خودتون برید سرچ کنید خیلی بهتره.
شما یه تمرینی رو از همینجا شروع کن.لزومی نداره شما همه نظرات رو لایک کنی.تشکر هم کفایت می کنه.خیلی هم از دیگزان ممنون و متشکر بودن به عزت نفس ادم لطمه میزنه.به نظرم شما در این زمینه افراط گرید.فقط پستهایی رو که چیزی بهتون یاد میده و مفیده لایک کنید.بعنوان مثال این پست بی خاصیت من رو لایک نکنید.
منم ادم زود رنجی هستم.هیچی برام بدتر از ملامت شدن نیست.در واقع از ملامت شدن بیزارم.خیلی کارا رو نمی کنم چون میترسم ملامت بشم.فکر کنم یکی از دلایل کم پست گذاشتنتون تو تاپیک دوستان اینه که دوست ندارید به خاطر نظرتون ملامت بشید.(اگه اشتباه کردم ببخشید)
فقط خدا
قربونت چقدر زود بی خیال دوستات می شی! از تو بعیده!
بدو بیا ببینم...http://www.pic4ever.com/images/clap.gifمن منتظرما...http://www.pic4ever.com/images/dancegirl2.gif این یه دستوره...http://www.pic4ever.com/images/5.gif
گفتم خدانگهدار چون ياد حديثي افتادم كه ميگن حضرت علي درد دلشو فقط با خدا ميگفت و هميشه توي يك چاه غصه هاشو ميگفت.
حرفايي كه ميزنم اصلا گلايه نيست وفكر نكنين قصد شكايت دارم.خيلي خيلي خيلي از همتون متشكرم كه همراهم بودين.من كه هيچوقت خوبياتونو فراموش نميكنم.اصلا قصد جلب توجه ندارم.
"من نميدونم گفتن دردو دل يعني بدبخت جلوه دادن خودم؟
"من نميدونم حرف زدن درباره گذشته اي كه خواستم با كمك شماها به دست فراموشي بسپرم يعني بيچاره بودن من؟
"من نميدونم همدردي يعني چي؟
"من نميدونم چرا نبايد با جنس مخالف اينجا حرف زد؟
"من نميدونم چرا گفتن احساسم يعني توجه به جنس مخالف؟
"من نميدونم چرا اينهمه مشاور به من نگفتن مهر طلب اما كساني كه ميان اينجا دنبال برچسب زدنن؟
"من نميدونم چرا من بايد قوي باشم اما خدا منو احساساتي وشكننده خلق كرده؟
"من هيچي نميدونم براي همين براي كسي پستي نميزارم تا اگه مرحمش نبودم زخمش نباشم..............
"من هيچي نميدونم براي همين اينجا اومدم تا بفهمم.تا بدونم.تا به كسي نگفته باشم وفكر كنه بدبختم.
بابا اصلا چرا خودتون اينجايين؟چون مستاصل ميشيد.چون عصباني ميشيد.چون درمونده ميشيد.اما ميخواين بدبخت نشين.
تا الان بزرگترين محرم رازم خدا بوده(ادعا نميكنم.اندازه خودگنهكارم بهش نزديك ودور شدم)
از حالا هم بازم همونه..................................
همتون گل وخوبيد.من تحمل نداشتم.
سلام
خوشحالم برگشتید.
با بخش اعظم نوشته هاتون موافقم.
یه سوال.شما فکر می کنید اگه خدا بخواد به شما کمک کنه چیکار می کنه؟
قطعا توسط وسیله این کار رو می کنه.مثلا خدا میخواد به شما بگه که رشته گرافیک رو انتخاب کنید.در اون رشته بسیار بسیار موفق خواهید بود.خب،قطعا قرار نیست فرشته ای برای هر کسی از ما نازل بشه یا ایه ای.خدا جوابش رو میذاره تو ذهن میشل،شیدا،.... و به شما منتقل می کنه.
از من میشنوید.تا حالا هر چی تاپیک زدید رو به کل فراموش کنید.یه تاپیک جدید باز کنید با یک موضوع.تا نتیجه نهایی هم رهاش نکنید.تا مشکلات بعد و تاپیک دیگر همینطور.
منم امروز خواستم یه تاپیک بزنم،نشد.نتونستم یا نخواستم بنویسم(متاسفانه)
فقط خدا
به نظرم اول شما بنويسين ببينيد نتيجه اي ميگيريد؟
ذهن من هرلحظه ميتونه به هزارتا موضوع فكر كنه.
- - - Updated - - -
به نظرم اول شما بنويسين ببينيد نتيجه اي ميگيريد؟
ذهن من هرلحظه ميتونه به هزارتا موضوع فكر كنه.
نه دیگه!!!حالا که خوب فکر کردم دیدم مشکلی ندارم!!!
راستش من تو این مدت(تقریبا از اواخر سال 90) خیلی از دوستان و اقوام رو با این سایت اشنا کردم.شاید بیش از 10 نفر.فکر کنم خیلی هاشونم الان عضو سایتن یا حداقل بصورت مهمان میان.نمیتونم زیاد از خودم اطلاعات بدم.خیلی از مشکلات من هم نیاز به ذکر جزییات داره.پس نمیشه متاسفانه
راستی به نظرم اینجوری که همه نظرات رو لایک نمی کنید بهتره
فقط خدا
نميشه گفت به حال من فرقي نميكنه چون بني آدم... اما حالا كه دوست ندارن اصراري نيست.
من ذهن پراكنده اي دارم ونميدونم اصلا ازچي بايد بنويسم.
- - - Updated - - -
در ضمن براي اين گفتم بنويسيد چون ميدونم بيشتر تاپيكها بي نتيجه رها ميشه ومن علتشو نميدونم.
هر چی که بیشتر از همه داره ازارتون میده.البته فکر کنم تاپیکهای قبلیتونم هم بر اساس همین اهمیت موضوع باز کردید.
این ذهن پراکنده مشکل خیلی هاست.من خودم تو سرم غوغاست.اگه بخوام یه چیزی رو تو ذهنم سرچ کنم یه دو سه روزی طول می کشه!!!تازه اگه شانس بیارم و نگه not found !!!!
فقط خدا
- - - Updated - - -
هر چی که بیشتر از همه داره ازارتون میده.البته فکر کنم تاپیکهای قبلیتونم هم بر اساس همین اهمیت موضوع باز کردید.
این ذهن پراکنده مشکل خیلی هاست.من خودم تو سرم غوغاست.اگه بخوام یه چیزی رو تو ذهنم سرچ کنم یه دو سه روزی طول می کشه!!!تازه اگه شانس بیارم و نگه not found !!!!
فقط خدا
فقط خدا محترم من دوست دارم فعلا به مسائلم فكر كنم بعد اگه نشد حلش كنم بيام اينجا ودر موردش حرف بزنم.
ميدونيد اينجا بايد خيلي مواظب باشيم چي ميگيم چون همه اينجا به همدردي نياز دارن واگر نميتونيم با محبت با كسي صحبت كنيم بهتره سكوت كنيم.
سلام برد عزیز
خوشحالم باز اینجا می بینمت
دوست عزیزم اگه از من ناراحتی، باید بگم من واقعا نیت بدی نداشتم. اگه بد عنوانش کردم ببخشید.
اگه امکان پیام خصوصی بود میتونستم راحت تر باهات حرف بزنم.
بازم ببخشید اگه پست من ناراحتت کرده
دیگه سعی میکنم تو تاپیک هات پستی نذارم:)
انشاله دوستان میان و راهنماییت میکنن
موفق باشی عزیزم:)
به نام خدا
سلام
خانم bird.1 گرامی!
در آخرین پستم برای شما ، نوشته بودم : "با خود خلوت کنید ، مهمترین موضوعی را که به نظرتان میاید با زدن یک تاپیک جداگانه مطرح نمایید و تاپیکتان را مدیریت کنید تا از موضوع منحرف نشود." در تاپیک قبلیتون من اشاره ای به مهرطلب بودن شما کردم که از میان نوشته هاتون به نظرم میرسید. اما... عکس العمل با فاصله حدود چهار ساعت برای خلوت کردنتان با خود و رسیدن به موضوع اصلی زندگیتان که مهرطلب بودن اعلام کردید و ایجاد این تاپیک ، نشان دهنده آنست که شما اصلا با خود و ذهن خود خلوتی نداشتید و تفکر متمرکزی برای تشخیص مشکل اصلیتان وجود نداشته.
خواهر خوبم! شاید شما مهر طلب باشید (که البته این فقط یک احتمال از میان نوشته هاتون هست که به نظر من اومد بود و نیاز به کارشناسی بیشتر و دقیقتر دارد) ، امـّــــــــــــا ... با این ذهن مشوش شما بعید میدانم که ظرف حدود چهار ساعت از آن پست من و ایجاد این تاپیک! ، شما بررسی درست و همه جانبه ای از خود و شخصیتتان کرده باشید!!؟! که به این نتیجه رسیدید.
.
ما انسانها برای آنالیز خود و کشف مسئله اصلی خود بعد از مشورت با دیگران ، احتیاج به زمانی بیش از اینها داریم تا به درستی ، صورت مسئله زندگیمان را کشف نماییم. لذا .... به شما توصیه میکنم که بیشتر از اینها برای تمرکز بر روی خود وقت بگذارید. نه اینکه بلافاصله شروع به طرح تاپیک جدید نمایید.
.
و اما یک پیشنهاد برایتان دارم شاید به مدیریت ذهنتان توسط خودتان کمک کند. یک روشی که خودم در دوران نوجوانی و جوانی بارها برای خود بکار بسته ام و به نظرم مفید فایده بوده این است:
در اتاقی نسبتا ساکت قرار بگیرید. چشمانتان را ببندید. روی یک شیء بخصوص انتخابی خود در ذهنتان متمرکز شوید(مثلا یک گل خاص ، یک خودکار شخصیتان ، یا یک کفش یا ...). تلاش نمایید تا به مدت یک دقیقه فقط و فقط به آن شیء و نه به حواشی آن و یا یک موضوع دیگر ، بصورت محض و خالص ، فکر کنید. قبل از شروع این کار شاید به نظرتان کار ساده ای بیاید اما با شروع این تمرین قطعا درخواهید یافت که چقدر ذهنتان به موضوعات غیر مربوط زیادی ظرف همین یک دقیقه پرواز خواهد کرد. این همان ضعف در تمرکز میباشد که بصورت افکار مشوش و مدیریت نشده در ذهن ما جولان میدهند. این تمرین را به صورت سبک چندبار در روز در اوقات مختلف شروع کنید و به تدریج در روزهای بعد به آن یک دقیقه بیفزایید و در ادامه به تعداد دفعات آن اضافه کنید. این ورزش خوبی برای کسب مهارت تمرکز روی افکار و تصمیمات می باشد. در آینده میتوانید در جاهای شلوغتر این تمرین را انجام دهید.
.
مجددا تاکید دارم که عجله ای برای زدن تاپیک در اینجا نداشته باشید. اول تمرین بر روی تمرکز سپس با دریافت درستی از موضوع خود در آینده به اینجا رجوع نمایید که همگی دوستان آماده کمک به شما میباشند.
.
در پناه حق.
خيلي با خودم فكر كردم وديدم دليل بيشتر ناراحتيهام واسترسهام وپرخاشگريهام حسادت به خواهر كوچكترمه.اون خيلي موفقه چون به موقع درسشو خوند وبه مدارج بالا رسيد وكار آبرومندو پر درآمدي داره.از اين به بعد كه استاد هم ميشه.خب واقعا خوبه ومامانم حق داره به دخترش افتخار كنه.اون قلب رئوفي داره وكمتر از من عصباني ميشه.
من به اندازه كافي حس بد دارم شماها ديگه نمك رو زخمم نپاشين.خواهش ميكنم اگه حالتون خوب نيست اصلا هيچي برام ننويسين.
- - - Updated - - -
قسمت سوم"چگونه يك احساس خوب داشته باشيم" نوشته خانم ويدا رو بخونيد شايد بهتر متوجه بشيد كه چرا در مورد ناراحتيهام حرف ميزنم.
bird.1عزیز امیدوارم بقیه بتونن کمک کنن من تازه واردم وفقط تاپیکارو میخونم.برات آرزو میکنم زودتر ازدواج کنی وخوش باشی.:228::312::321:
سلام
فرمودید که اگه نمیتونید مرهم باشید نمک روی زخم نباشید.توی چندید تاپیک که بچه ها از مشکلات زندگیشون گفتن خواستم این یک بیت رو بذارم.اما نمیدونم چرا حس کردم بهتره و دلم خواست اینجا و واسه شما بذارم.شاید شاید شاید به خاطر حس لطافتی که در ذات شعر هست سر سوزنی هم که شده به درد بخوره.
هر که در این درگه مقـــــــــــــــــــــــ ــــرب تر است
جام بـلا بیشــــــــــــــــــــــ ــــــــــــترش می دهند
فقط خدا
اگه همه رفتن اما شما ...
ممنون
سلام برد عزیز
من به تازگی پیش مشاور بودم
و حرفهایی از جنس حرفهای تو بهش زدم
گفتم دوستام همه ارشد میخونن و من اصلا علاقه ای به ادامه تحصیل ندارم ولی از این که می بینم اونا در اجتماع افراد موفق تری محسوب میشن و مورد احترام بیشتری قرار می گیرن در حالی که من از بیشترشون هوش و خلاقیت و توانایی بیشتری دارم غصه میخورم و این باعث میشه اصلا دیگه دلم نخواد با اونا رفت و آمد کنم
گفت تو باید طرز فکرتو اصلاح کنی و خودت خودتو قبول داشته باشی و به خودت و کارهات و علاقمندی هات اهمیت بدی تا دیگرانم بفهمن که چقدر مهمی
گفت یعنی تو خوشبختی رو توی به به و چه چه دیگران و تعاریف اونها از خودت جست و جو می کنی؟
من پرسیدم آیا قبول ندارید که بخشی از احساس رضایت ما از زندگی رو چگونگی قضاوت دیگران درباره ما می سازه؟ چون بالاخره من یک فرد تنها نیستم و متاثر از جامعه ای که توش زندگی میکنم هستم
گفت چرا ولی فقط بخشی
یعنی اینکه تو حق نداری بر این مبنا که رضایت دیگران جلب بشه و از تو تعریف کنن زندگی کنی و برای زندگیت برنامه ریزی کنی
نباید بذاری این حس از حالت تعادل خارج بشه
قطعا همه آدما از اینکه مورد تمجید قرار بگیرن خوششون میاد و از نقد خوششون نمیاد
مهرطلب اونیه که اصلا برای تمجید شنیدن کاری رو انجام میده و اگه هر انتقادی ازش بشه بدون بررسی فکر میکنه حتما کارش مشکل داشته
بالاخره نتیجه بحثمون این بود که باید ذهنم رو کنترل کنم واقعیت اینه که من باید ذهنم رو به جایی که میخوام ببرم نه اینکه ذهنم منو هر جا میخواد ببره
تو باید افکارتو کنترل کنی
هر وقت ذهنت خواست تو رو با خواهرت یا هر کس دیگه ای مقایسه کنه از بیخ جلوش دربیا
بگو مقایسه درست نیست چون شرایط آدمها با هم فرق میکنه
این فکرو کلا متوقف کن نذار ذهنت پیش بره
در عوض روی استعدادها و علاقمندی ها و پیشرفت های خودت تمرکز کن و بر مبنای اونا برای آینده ت برنامه ریزی کن
اگه مطمئنی در رشته گرافیک استعداد داری و آینده شغلی که مد نظرت هست رو در اون میتونی پیدا کنی روش جدی فکر کن و براش برنامه ریزی کن
- - - Updated - - -
سلام برد عزیز
من به تازگی پیش مشاور بودم
و حرفهایی از جنس حرفهای تو بهش زدم
گفتم دوستام همه ارشد میخونن و من اصلا علاقه ای به ادامه تحصیل ندارم ولی از این که می بینم اونا در اجتماع افراد موفق تری محسوب میشن و مورد احترام بیشتری قرار می گیرن در حالی که من از بیشترشون هوش و خلاقیت و توانایی بیشتری دارم غصه میخورم و این باعث میشه اصلا دیگه دلم نخواد با اونا رفت و آمد کنم
گفت تو باید طرز فکرتو اصلاح کنی و خودت خودتو قبول داشته باشی و به خودت و کارهات و علاقمندی هات اهمیت بدی تا دیگرانم بفهمن که چقدر مهمی
گفت یعنی تو خوشبختی رو توی به به و چه چه دیگران و تعاریف اونها از خودت جست و جو می کنی؟
من پرسیدم آیا قبول ندارید که بخشی از احساس رضایت ما از زندگی رو چگونگی قضاوت دیگران درباره ما می سازه؟ چون بالاخره من یک فرد تنها نیستم و متاثر از جامعه ای که توش زندگی میکنم هستم
گفت چرا ولی فقط بخشی
یعنی اینکه تو حق نداری بر این مبنا که رضایت دیگران جلب بشه و از تو تعریف کنن زندگی کنی و برای زندگیت برنامه ریزی کنی
نباید بذاری این حس از حالت تعادل خارج بشه
قطعا همه آدما از اینکه مورد تمجید قرار بگیرن خوششون میاد و از نقد خوششون نمیاد
مهرطلب اونیه که اصلا برای تمجید شنیدن کاری رو انجام میده و اگه هر انتقادی ازش بشه بدون بررسی فکر میکنه حتما کارش مشکل داشته
بالاخره نتیجه بحثمون این بود که باید ذهنم رو کنترل کنم واقعیت اینه که من باید ذهنم رو به جایی که میخوام ببرم نه اینکه ذهنم منو هر جا میخواد ببره
تو باید افکارتو کنترل کنی
هر وقت ذهنت خواست تو رو با خواهرت یا هر کس دیگه ای مقایسه کنه از بیخ جلوش دربیا
بگو مقایسه درست نیست چون شرایط آدمها با هم فرق میکنه
این فکرو کلا متوقف کن نذار ذهنت پیش بره
در عوض روی استعدادها و علاقمندی ها و پیشرفت های خودت تمرکز کن و بر مبنای اونا برای آینده ت برنامه ریزی کن
اگه مطمئنی در رشته گرافیک استعداد داری و آینده شغلی که مد نظرت هست رو در اون میتونی پیدا کنی روش جدی فکر کن و براش برنامه ریزی کن
سلام
ممنون ساراجونم.حرفات كاملا درسته اما قبل از اينكه درسو شروع كنم عده كثيري از خواستگارام به خاطر ديپلمه بودنم نميومدن.چون اكثرشون تحصيل كرده بودن.حتي اگر سنشون وتمام شرايط ديگشون با من جور بود براي خواهرم ميومدن خواستگاري.همين باعث شد من با مشاور صحبت كنم واون گفت تو كه همه شرايطت خوبه به خاطر درس ميرن پس زودتر درستو شروع كن.جدا راست گفت وخواستگاراي زيادتري اومدن اما ديگه هيچكدوم مناسب نيستن...
يه چيزي رو ميگم كه تا حالا به كسي نگفتم.از كار كردن خسته شدم.خيلي خسته ام.خيلي زياد.انگار با تمام هنري كه دارم چون از كار خسته شدم هيچي ندارم.از طرفي براي درس به پول احتياج دارم از طرفي سر يه موضوعي به برادرم گفتم ديگه ازت پول نميگيرم وهر چي دادي بهت بر ميگردونم.
حس ميكنم ديگه انرژي نفس كشيدنم ندارم.ميخواستم ترم تابستون بردارم اما پول ندارم.غرورم اجازه نميده ونميخوام از برادرم بگيرم.
از خدا ميخوام كمكم كنه وراه درستي پيش پام بزاره.
يكي از دوستام كه از طريق كلاس ديني واعتقادي باهاش آشنا شدم ومعلمم هم بود.ومنو نميشناسه وفقط اسممو ميدونه وزندگيمو كه از طريق تلفن باهاش در تماسم با اصرار ميخواست به حسابم پول واريز كنه وقسمم داد كه بايد بدون هيچ حرفي قبول كنم.اما بهش گفتم اينطوري به عزت نفسم ضربه شديدي ميخوره ومن از پدرم به زور پول ميگرفتم بعد از شما پول بگيرم؟
اون ميگه من به تو ايمان دارم واين پولا هديه من به تو دختر خوبه اما همه چي تو وجودم فرياد ميزنه كه برد اينكارو نكني كه همين يه ذره اعتماد به نفستم از بين ميره.
حالا ميخوام كار ترجمه قبول كنم چون فقط از اين راه ميتونم يكم پول براي دانشگاه جمع كنم تا آخر ترم بعد هم خدا بزرگه.
پدرم امروز به خواهرم زنگ زد وگفت من كسي رو ندارم وتنهام ميخوام خودمو بكشم.............
برد عزیز درباره ادامه تحصیل که اگر خودتم علاقه داشتی کار خوبی کردی ولی چرا در رشته ای که علاقه نداری و سختته؟
آیا این کار رو هم برای به دست آوردن خواستگارهای مطلوب کردی؟ آیا به نظرت در این حدش ظلم به خودت نبوده؟ چون همیشه خودتو با خواهرت مقایسه کردی و خواستگاراتو با خواستگارای اون از مسیری که برای خودت مناسب بوده دور نشدی؟
در ضمن شما شرعی قانونی اعتقادی حقوقی روانشناسی هر جوری بخوای به قضیه نگاه کنی وظیفه نداری که خرج خودتو بدی چون یه دختری
تا زمانی که مجردی سرپرست و ولیت پدرته اون باید خرج تو رو بده
و بعد ازدواج هم همسرت
این طرز فکرت میدونی تو رو به چه سمت می بره؟
مرد بودن
تو دلت میخواد مرد زندگی خودت باشی؟
یا می پذیری که تو زندگی به یه مرد و پشتیبان از همه نظر حتی مالی احتیاج داری؟
میدونی دخترایی که تو زندگیشون مرد می شن جزء دخترایی هستن که سخت می تونن ازدواج کنن؟(یه مقاله بودش دخترایی که ازدواج نمیکنن کتاب "زن بودن" رو هم پیشنهاد میکنم حتما بخونی)
شما هر چقدرم درآمد داشته باشی هزینه های ضروری زندگیتو باید ولی قانونیت بده چون تو یک خانمی و همون خدایی که دوسش داری و سعی میکنی به حرفاش گوش بدی این قانون رو گذاشته چون خودش میشناسه که چه موجودی آفریده زن ظریف و شکننده ست مسئولیت مخارج زندگیش نباید بر عهده اون باشه چون شونه هاش خم میشه خسته و دلسرد میشه و از جاده رشد و کمال خودش در مسیر صحیح دور میشه شما الان با خانواده ت و در آینده با همسرت باید جوری برخورد کنی که بفهمن درآمد شما مال خودته و اونا وظیفه دارن تاکید میکنم وظیفه شونه مخارج اصلی شما رو تقبل کنن وگرنه واسه خودت یه پا مرد میشی که خود مردها هم برای ازدواج از زنهایی که مثل مردها باشن خوششون نمیاد این نیازی که زن برای گرفتن مخارجش به سمت پدرش یا همسرش ببره اصلا چیز بد و خوارکننده ای نیست چون خدا خودش قانون طبیعتشو اینجور گذاشته که مرد کار کنه و مخارج زن رو بده البته به زن هم توانایی ها و قابلیت های مخصوص خودشو بخشیده و وظایفی هم برای اون در نظر گرفته
البته زیاده خواهی و اسراف همیشه در نظر خداوند مذموم بوده ولی اینکه خانمها نیازهای اصلیشون هم روشون نشه از خانواده مخارجشو بگیرن مورد تائید اسلام هم نیست
تازه میدونی در قوانین اسلامی که البته الان اجرا نمیشه کاملا حتی اگه خانمی ولی نداشته باشه حاکم شرع موظفه هزینه های زندگی اون رو تقبل کنه نه خودش
- - - Updated - - -
برد عزیز درباره ادامه تحصیل که اگر خودتم علاقه داشتی کار خوبی کردی ولی چرا در رشته ای که علاقه نداری و سختته؟
آیا این کار رو هم برای به دست آوردن خواستگارهای مطلوب کردی؟ آیا به نظرت در این حدش ظلم به خودت نبوده؟ چون همیشه خودتو با خواهرت مقایسه کردی و خواستگاراتو با خواستگارای اون از مسیری که برای خودت مناسب بوده دور نشدی؟
در ضمن شما شرعی قانونی اعتقادی حقوقی روانشناسی هر جوری بخوای به قضیه نگاه کنی وظیفه نداری که خرج خودتو بدی چون یه دختری
تا زمانی که مجردی سرپرست و ولیت پدرته اون باید خرج تو رو بده
و بعد ازدواج هم همسرت
این طرز فکرت میدونی تو رو به چه سمت می بره؟
مرد بودن
تو دلت میخواد مرد زندگی خودت باشی؟
یا می پذیری که تو زندگی به یه مرد و پشتیبان از همه نظر حتی مالی احتیاج داری؟
میدونی دخترایی که تو زندگیشون مرد می شن جزء دخترایی هستن که سخت می تونن ازدواج کنن؟(یه مقاله بودش دخترایی که ازدواج نمیکنن کتاب "زن بودن" رو هم پیشنهاد میکنم حتما بخونی)
شما هر چقدرم درآمد داشته باشی هزینه های ضروری زندگیتو باید ولی قانونیت بده چون تو یک خانمی و همون خدایی که دوسش داری و سعی میکنی به حرفاش گوش بدی این قانون رو گذاشته چون خودش میشناسه که چه موجودی آفریده زن ظریف و شکننده ست مسئولیت مخارج زندگیش نباید بر عهده اون باشه چون شونه هاش خم میشه خسته و دلسرد میشه و از جاده رشد و کمال خودش در مسیر صحیح دور میشه شما الان با خانواده ت و در آینده با همسرت باید جوری برخورد کنی که بفهمن درآمد شما مال خودته و اونا وظیفه دارن تاکید میکنم وظیفه شونه مخارج اصلی شما رو تقبل کنن وگرنه واسه خودت یه پا مرد میشی که خود مردها هم برای ازدواج از زنهایی که مثل مردها باشن خوششون نمیاد این نیازی که زن برای گرفتن مخارجش به سمت پدرش یا همسرش ببره اصلا چیز بد و خوارکننده ای نیست چون خدا خودش قانون طبیعتشو اینجور گذاشته که مرد کار کنه و مخارج زن رو بده البته به زن هم توانایی ها و قابلیت های مخصوص خودشو بخشیده و وظایفی هم برای اون در نظر گرفته
البته زیاده خواهی و اسراف همیشه در نظر خداوند مذموم بوده ولی اینکه خانمها نیازهای اصلیشون هم روشون نشه از خانواده مخارجشو بگیرن مورد تائید اسلام هم نیست
تازه میدونی در قوانین اسلامی که البته الان اجرا نمیشه کاملا حتی اگه خانمی ولی نداشته باشه حاکم شرع موظفه هزینه های زندگی اون رو تقبل کنه نه خودش
پدرم وقتي مادرمو طلاق داد به جز چندين ميليوني كه دست برادرم داره ومهريه مامانم به ما هيچي نداد.
اتفاقا خوشبختانه من روحيم خيلي لطيفه واصلا نميتونم كار بيرون از خونه وبراي هرآدمي بكنم.اما شرايطي به وجود ميومد كه مجبور ميشدم پيش يك آشنا كار كنم.الان از هنرو كارو همه چي خسته شدم.رشتمو خيلي دوست دارم به سختيش مي ارزه اما زماني كه فكرو ذكرم به جاي درس سمت هزينه هاش نباشه.همش حس ميكنم رو هوام.بس كه اينو از پدرو مادرم شنيدم كه تو عمر نوح داري اما نميتوني خرج خودتو در بياري؟مردم دختر دارن ماهم دختر داريم.پدر من حقوق زيادي ميگيره وبه جز اون سرمايه زيادي هم داره اما ما به خاطر اينكه دوباره باهاش درگير نشيم براي خرجو مخارجمون اقدام نكرديم.در ضمن برادرم واسه خرجي خونه هيچ سختي به ما نميده.
من هنوزم همون برد سابقم وكمترين سختي چهرم نشون نميده يعني مرد نشدم.اما همه ازم توقع دارن كار كنم خودمم به خاطر مخارجم مجبورم اما چكار كنم كه توانشو ندارم.
بعضيا ميان ميگن چرا همه تاپيكات موضوع خاصي رو دنبال نميكنه اما اگر جاي من بوديد وهر روز فكرتون پر چرا وچگونه بود چكار ميكردين؟
اينجا مكانيه كه من حرفامو مينويسم اما نميگم كاري كه خدا ميكنه شماها برام ميكنين.من فقط اينجا يكم سبك ميشم چون گوش شنوا دارم.وگرنه اگر اينجا هم نباشه بازم خدا هست وهميشه اون بوده كه كمكم كرده.حتي اگر تنهاي تنها بودم.
بازم ممنون.
- - - Updated - - -
پدرم وقتي مادرمو طلاق داد به جز چندين ميليوني كه دست برادرم داره ومهريه مامانم به ما هيچي نداد.
اتفاقا خوشبختانه من روحيم خيلي لطيفه واصلا نميتونم كار بيرون از خونه وبراي هرآدمي بكنم.اما شرايطي به وجود ميومد كه مجبور ميشدم پيش يك آشنا كار كنم.الان از هنرو كارو همه چي خسته شدم.رشتمو خيلي دوست دارم به سختيش مي ارزه اما زماني كه فكرو ذكرم به جاي درس سمت هزينه هاش نباشه.همش حس ميكنم رو هوام.بس كه اينو از پدرو مادرم شنيدم كه تو عمر نوح داري اما نميتوني خرج خودتو در بياري؟مردم دختر دارن ماهم دختر داريم.پدر من حقوق زيادي ميگيره وبه جز اون سرمايه زيادي هم داره اما ما به خاطر اينكه دوباره باهاش درگير نشيم براي خرجو مخارجمون اقدام نكرديم.در ضمن برادرم واسه خرجي خونه هيچ سختي به ما نميده.
من هنوزم همون برد سابقم وكمترين سختي چهرم نشون نميده يعني مرد نشدم.اما همه ازم توقع دارن كار كنم خودمم به خاطر مخارجم مجبورم اما چكار كنم كه توانشو ندارم.
بعضيا ميان ميگن چرا همه تاپيكات موضوع خاصي رو دنبال نميكنه اما اگر جاي من بوديد وهر روز فكرتون پر چرا وچگونه بود چكار ميكردين؟
اينجا مكانيه كه من حرفامو مينويسم اما نميگم كاري كه خدا ميكنه شماها برام ميكنين.من فقط اينجا يكم سبك ميشم چون گوش شنوا دارم.وگرنه اگر اينجا هم نباشه بازم خدا هست وهميشه اون بوده كه كمكم كرده.حتي اگر تنهاي تنها بودم.
بازم ممنون.
- - - Updated - - -
پدرم وقتي مادرمو طلاق داد به جز چندين ميليوني كه دست برادرم داره ومهريه مامانم به ما هيچي نداد.
اتفاقا خوشبختانه من روحيم خيلي لطيفه واصلا نميتونم كار بيرون از خونه وبراي هرآدمي بكنم.اما شرايطي به وجود ميومد كه مجبور ميشدم پيش يك آشنا كار كنم.الان از هنرو كارو همه چي خسته شدم.رشتمو خيلي دوست دارم به سختيش مي ارزه اما زماني كه فكرو ذكرم به جاي درس سمت هزينه هاش نباشه.همش حس ميكنم رو هوام.بس كه اينو از پدرو مادرم شنيدم كه تو عمر نوح داري اما نميتوني خرج خودتو در بياري؟مردم دختر دارن ماهم دختر داريم.پدر من حقوق زيادي ميگيره وبه جز اون سرمايه زيادي هم داره اما ما به خاطر اينكه دوباره باهاش درگير نشيم براي خرجو مخارجمون اقدام نكرديم.در ضمن برادرم واسه خرجي خونه هيچ سختي به ما نميده.
من هنوزم همون برد سابقم وكمترين سختي چهرم نشون نميده يعني مرد نشدم.اما همه ازم توقع دارن كار كنم خودمم به خاطر مخارجم مجبورم اما چكار كنم كه توانشو ندارم.
بعضيا ميان ميگن چرا همه تاپيكات موضوع خاصي رو دنبال نميكنه اما اگر جاي من بوديد وهر روز فكرتون پر چرا وچگونه بود چكار ميكردين؟
اينجا مكانيه كه من حرفامو مينويسم اما نميگم كاري كه خدا ميكنه شماها برام ميكنين.من فقط اينجا يكم سبك ميشم چون گوش شنوا دارم.وگرنه اگر اينجا هم نباشه بازم خدا هست وهميشه اون بوده كه كمكم كرده.حتي اگر تنهاي تنها بودم.
بازم ممنون.
منظور من از مرد شدن خشن شدن چهره یا سبیل گذاشتن نبود که (شوخی میکنم ناراحت نشی)
منظورم حتی این نبود که روحیه ت لطیف نیست چون از اونجایی که شباهتای زیادی بین خودم و خودت دیدم مطمئنم از خیلی از خانمها هم حساستر و لطیفتری
منظورم فکر و دغدغه تامین مالی بود
این فکر و دغدغه مخصوص مرده
این که یه دختر همه ش به این فکر بکنه که چه جوری مخارجشو دربیاره اونم کسی که تو خانواده ایه که مشکل مالی ندارن شکر خدا فرسوده و خسته ش میکنه انرژی شو میگیره
یاد این ایمیل افتادم که چند وقت پیش به دستم رسیده بود
-مارك البيون در كتاب خود تحت عنوان «ساختن زندگي و امرار معاش» ، درباره يك مطالعه آشكاركننده از سوداگراني مي نويسد كه دو مسير كاملا متفاوت را پس از فراغت از تحصيل دانشگاهي طي كرده اند.
وي چنين مي گويد:يك بررسي از فارغ التحصيلان دانشكده بازرگاني، سابقه 1500 نفر را از سال 1960 تا سال 1980 مورد مطالعه قرار داده است. در آغاز، فارغ التحصيلان به دو گروه تقسيم شدند.
گروه الف: كساني بودند كه گفته بودند مي خواستند اول پول درآورند تا بعداً هر كار خواستند بكنند. يعني اول مشكلات مالي خود را حل و فصل كنند، بعداً به امور ديگر زندگي بپردازند.
گروه ب : شامل كساني بود كه ابتدا به دنبال علاقه واقعي خود بودند و اطمينان داشتند كه پول عاقبت خود به دنبال آن مي آيد.
چه درصدي در هر گروه وجود داشت؟ از 1500 فارغ التحصيل در مطالعه مورد نظر، كساني كه در گروه الف « اول پول» بودند 83 درصدكل يا 1245 نفر را تشكيل مي دادند. گروه ب « اول علاقه واقعي» يعني خطرپذيرها جمعاً 17 درصد يا 255 نفر بودند.
پس از بيست سال 101 نفر ميليونر در كل اين دو گروه به وجود امده بود كه يك نفراز گروه «الف» و 100 نفر از گروه «ب» بودند
در نهایت توصیه من به شما اینه هر چقدرم خانواده ت فشار آوردن که باید پول درآری به نظر من زیر بارش نرو که خودتو در مرحله اول تو فشار بذاری برای پول درآوردن
به این فکر کن که تو باید تو زندگیت مفید باشی تا حس خوبی نسبت به خودت داشته باشی
اما مفید بودن لزوما به معنی پول درآوردن نیست مخصوصا برای یک خانم
این حس مفید بودنم وقتی بهش میرسی که با علاقه و انرژی روی کارات تمرکز کنی
- - - Updated - - -
منظور من از مرد شدن خشن شدن چهره یا سبیل گذاشتن نبود که (شوخی میکنم ناراحت نشی)
منظورم حتی این نبود که روحیه ت لطیف نیست چون از اونجایی که شباهتای زیادی بین خودم و خودت دیدم مطمئنم از خیلی از خانمها هم حساستر و لطیفتری
منظورم فکر و دغدغه تامین مالی بود
این فکر و دغدغه مخصوص مرده
این که یه دختر همه ش به این فکر بکنه که چه جوری مخارجشو دربیاره اونم کسی که تو خانواده ایه که مشکل مالی ندارن شکر خدا فرسوده و خسته ش میکنه انرژی شو میگیره
یاد این ایمیل افتادم که چند وقت پیش به دستم رسیده بود
-مارك البيون در كتاب خود تحت عنوان «ساختن زندگي و امرار معاش» ، درباره يك مطالعه آشكاركننده از سوداگراني مي نويسد كه دو مسير كاملا متفاوت را پس از فراغت از تحصيل دانشگاهي طي كرده اند.
وي چنين مي گويد:يك بررسي از فارغ التحصيلان دانشكده بازرگاني، سابقه 1500 نفر را از سال 1960 تا سال 1980 مورد مطالعه قرار داده است. در آغاز، فارغ التحصيلان به دو گروه تقسيم شدند.
گروه الف: كساني بودند كه گفته بودند مي خواستند اول پول درآورند تا بعداً هر كار خواستند بكنند. يعني اول مشكلات مالي خود را حل و فصل كنند، بعداً به امور ديگر زندگي بپردازند.
گروه ب : شامل كساني بود كه ابتدا به دنبال علاقه واقعي خود بودند و اطمينان داشتند كه پول عاقبت خود به دنبال آن مي آيد.
چه درصدي در هر گروه وجود داشت؟ از 1500 فارغ التحصيل در مطالعه مورد نظر، كساني كه در گروه الف « اول پول» بودند 83 درصدكل يا 1245 نفر را تشكيل مي دادند. گروه ب « اول علاقه واقعي» يعني خطرپذيرها جمعاً 17 درصد يا 255 نفر بودند.
پس از بيست سال 101 نفر ميليونر در كل اين دو گروه به وجود امده بود كه يك نفراز گروه «الف» و 100 نفر از گروه «ب» بودند
در نهایت توصیه من به شما اینه هر چقدرم خانواده ت فشار آوردن که باید پول درآری به نظر من زیر بارش نرو که خودتو در مرحله اول تو فشار بذاری برای پول درآوردن
به این فکر کن که تو باید تو زندگیت مفید باشی تا حس خوبی نسبت به خودت داشته باشی
اما مفید بودن لزوما به معنی پول درآوردن نیست مخصوصا برای یک خانم
این حس مفید بودنم وقتی بهش میرسی که با علاقه و انرژی روی کارات تمرکز کنی
سلام برد عزیز
خیلی برام جالبه که دخترای به این خوبی و گل، تو وطنم دارم,من به عنوان یه هموطن به شما افتخار میکنم
خیلی خوشحالم که در خانواده ای با شرایط خاص،شما محجبه اید،واقعا ممنونم،خیلی خوشحالم کردید
ضمنا یه داستان کوچولو از خودم:
برادر بزرگ من سه رشته درس خونده! مهندسی معدن_ارشد مهندسی نفت-ارشد فلسفه تو یکی از بهترین دانشگاههای دولتی تهران و استاد دانشگاه و شورای..
دوستای مسجدیم هم دوتا داداش هستن که هر دو مهندسی شریفن,ولی معدلا 14
همیشه فکر میکردم که برتر بودن به دانشگاه و مقطع تحصیلی بستگی داره!!
راستش میخوام بگم اطرافم اکثرا تحصیل کردن،مادرم وکیلن,خواهرم مهندس,دامادمون استاد دانشگاه و ...
ولی الان به این رسیدم که, ممیزی افراد به پشتکار و اهدافشونه,هیچ ربطی نداره به مدرک علمی!
مطمئن باش چند سال دیگه افرادو با علمشون میسنجن نه با مدرک،مخصوصا که الان پردیس ها هم دانشجو میگیرن..
الکی فکر نکن دیپلم مدرک کمی هست،الان مد گرایی برای مدرک شده متاسفانه
اگه علاقه به پژوهش و علم داری, برو درس بخون,واگرنه به نظرمن الکی عمرتون رو هدر ندید!چه بسا خیلی ها تو هنر و ورزش و .. پیشرفت کردن
من خودم ارشد مهندسی تو یکی از دانشگاه های خوب تهرانم ولی با معدل 19 ,چون علاقه به درس دارم.نه مثل بقیه که میرن تو دانشگاه و ول میکنن!!!!!!
یکی از دوستان من بجای تحصیل رفت دنبال کار،بافوق دیپلم معماری,از هیچی و با نون حلال در عرض کمتر از8 سال الان میلیاردی هست!!
ولی افراد همسنشون ؛34 سال ؛که الان رفتن بخاطر مد گرایی درس خودن؛الان هیچی ندارن حتی 60 میلیون!!!