میخوام بگم عروسی خواهرت نمیام.
اوایل تیر عروسی خواهر شوهرمه در شهرستان. ما هم هنوز قهر هستیم. من به هر حال مجبورم به این عروسی برم. ولی میخوام شوهرم بفهمه که نمی تونه هر رفتاری داشته باشه باز هم من همراهیش کنم و لبخند بزنم و هیچی به هیچی. آخرش هم بهم بگه تو هیچ وقت همراهم نبودی هیچ وقت درک نکردی. هیچ وقت کنارم نبودی. ...
ببینید من هر کاری کنم بدهکارم. این بار فقط نمی خوام بدهکار نباشم. میخوام بفهمه می تونم جور دیگه ای باشم. می تونم نیام. می تونم خوب و عشقولانه جلوی دیگران لبخند نزنم که من چقدر خوشبختم.
نظرتون چیه؟ من دو تا راه دارم :
1. بگم نمی یام. بگم من با این زندگی چه عروسی ای دارم بیام آخه. این وضع زندگیمه.
2. به روی خودم نیارم و پاشم برم.
اون ها دامادشون هم باهاشون قهره. برای نامزدی نیومد برای عروسی هم شاید نیاد. این یکی داماد هم دل خوشی ازشون نداره. بنابراین براشون خیلی مهمه که من باشم.
.
جواب های شوهر من چی هست ؟ :
داره داد و بیداد راه بندازه، تهدید کنه که من نمی تونم نرم و دست من که نیست. تهدید به تلافی برای خانواده من کنه. آنقدر مزخرف بگه و تهدید و داد و هوار و تلافی و توهین که من بترسم و بشینم سر جام.
اگر به حرفم ادامه بدم ممکنه کار بالا بگیره. من اینجور موقع ها به شدت میترسم و نمی تونم مقاومت کنم و تسلیم میشم.
.
چی کار کنم؟ اگر هم هیچی نگم باز هم در زندگی ما هزارتا اتفاق میوفته که اون این رفتارش رو تکرار میکنه. من میخوام اینبار من اونو بترسونم. بفهمه من اونقدرها هم ضعیف نیستم. می خوام حداقل منت عروسی ای که برای من جز غصه و ناراحتی و حرص خوردن از دست خانواده اش نیست رو سرش بذارم.
.
خواهش می کنم راهنمایی ام کنین.