با شوهرم دعوا کردم چون هر کاری که به خاطرش انجام میدم فکر میکنه وظیفمه

[size=5]سلام من یکسال و نیم هست عقد هستم و تو این مدت واقعا دارم تلاش میکنم که به بهترین شکل با شوهرم رفتار کنم[ ولی الن که به عقب نگاه میکنم میبینم اون داره همه فداکاریها و کمکی که واسه حل مشکلاتش میکنم در حد یه وظیفه میبینه بابت اون کارا ازم تشکر نمیکنه وقتی خلاف اون چیزی باشم که قبلا بودم میگه تو منو درک نمیکنی انگار رابطمون شده فقط یه تلاش یک طرفه فقط از طرف من واسه بهبودش امروز باهاش دعوا کردم بهش گفتم که چقد خودخواه شده و فقط به خودش و مشکلات خودش فکر میکنه بهش گفتم یه مدت نمیخوام ببینمت که تو این مدت فکر کنی ببینی من چی بهت گفتم به نظر شما باید چیکار کنم لطفا راهنماییم کنید/size]

:confused:راهنمایی please

خوب شما چند سالتونه؟
همسرتون چندسالشه؟
چند وقته ازدواج کردین؟
شرایطتون چطوره؟ شما براش چه کارهایی کردین که میگین قدرتونو نمیدونه؟کارش چیه؟هر کی بخاد کمک کنه باید اینارو بدونه دیگه

من 25 سالمه شوهرم 27 سال یکسال ونیمه عقد کردیم تابستونم عروسی میکنیم مثلا مامانش چند وقت پیش بیمارستان بود من همش بیمارستان بودم مواظب مامانش چون خودش دانشگاه داشت من یه صبح تا شب بیمارستان مونده بودم ازم یه تشکر نکرد بعدشم که خودش اومد بیمارستان گفت خودت برو خونه دیگه گفتم باید منو برسونی گفت من نمیتونم در حالی که همون موقع باباشم بود که مواظب مامانش باشه فرداش مامانم واسشون غذا درست کرد گفتم بیا ببر غذا رو گفت. اگر آرایشگرم بود که بیام اصلاح کنم میام غذا رو میگیرم اگه نبود با تاکسی تلفنی بفرست از قرار آرایشگرش که بهش زنگ زده بود نبودش و گفت من نمیام امنم خواستم جلو خونوادم آبرو داری کنم الکی گفتم میادش ولی یواشکی با تاکسی تلفنی فرستادم من واسه روز پدر گل خریدم رفتم خونشون و اونو به پدرش دادم ولی اون واسه پدر من هیچکاری نکرد تو سکسمونم فقط جوری رفتار میکنه که خودش راحتره و زیاد به نظرات من گوش نمیکنه باور کنید همیشه سعی کردم از طریق مطالعه مهارتای روانشناسی رو یاد بگیرم تو زندگیم پیاده کردم ولی انگار هیچ تاثیری کارای من رو شوهرم نمیذاره و برعکس پرروتر میشه و کارای منو فقط یه وظیفه میدونه وگرنه میگه تو درکم نمیکنی ولی من هیچی از طرف خودش نمیبینم که دلم به اون کاراش خوش باشه

آیا موارد ناراحتی تون و انتقاداتتون رو تا الان به ایشون گفتید ؟
اگر گفتید عکس العمل ایشون و باز خوردش چی بوده ؟

سلام هلیای عزیز

این رفتاراش میتونه دو حالت داشته باشه

1) یا اینکه ایشون اون جور که باید شما رو دوست ندارند!
2) یا اینکه حقیقتاً شخصیت و رفتارشون اینطوریه و اینجوری بار اومدن

من به شخصه فکر میکنم مورد دوم باشه . اما از طرفی فکر میکنم شما هم خیلی دوست دارید برای هر کاری که انجام میدید ازتون تشکر بشه اینو از نوشته هاتون میشه فهمید. ببینید توی زندگی مشترک ، تشکر و سپاس مثل یک پل میمونه که زن و شوهر رو بهم نزدیکتر میکنه اگه این تشکر از حد نیاز و نرمالش کمتر باشه سردی روابط و دلزدگی رو بوجود میاره و اگه زیاد هم انتظار تشکر داشته باشیم این خودمونیم که اذیت میشیم چون گاهاً بعضی از آدمهای امروزه اون قدر فکرشون درگیره یا اون قدر خودخواهی بهشون غلبه کرده که نمی تونن و نمی خوان که تشکر و سپاس به جا بیارن. پس بهتره با شناخت این رفتار همسرتون ازش انتظار تشکر نداشته باشین. معذرت میخوام که مورد 1 رو نوشتم و شاید هم کاملاً اشتباه باشه اما چیزی بود که حس کردم . لطفاً بیشتر از رفتارای ایشون بگید.

آره سعی کردم. با خوشرویی و محبت بهش گوشزد کنم اونم سعی کرده دنبال یه توجیه بگرده که منو منصرف کنه مثلا همین که نیومد غذا رو بگیره گفتم عزیزم با ناکسی تلفنی نمیشه سعی کن خودت بیای و بگیری بهونه آورد که من صبح تا حالا درست نخوابیدم ساعت 2 باید دانشگاه باشم. ولی ببینید واسه اصلاح که میخواست بره خوابش نمیومد مشکلی هم نداشت و اونموقع هم که من بهش گفتم ساعت 11 بود و تا اونموقع که میخواست بره خیلی وقت داش فاصله خونشونم تا خونه ما 20 دقیقه است یا از بیمارستان که منو نرسوند خونه گفتم منو نمیرسونی گفت مامانم تو این وضعیته تو چطور از من انتظار داری بیام برسونمت بدون اینکه حتی تشکر کنه بابت اون مدت که من بیمارستان بودم واسه سکسمونم بارها بهش تذکر دادم ولی میگه اینجوری شهوتم بیشتر میشه و همیشه کارشو تکرار میکنه. و توی این مساله هم خیلی خوب بهش تذکر دادم که کارت خیلی خوبه فقط این کارت منو اذیت میکنه ولی کو گوش شنوا واقعا نمیدونم باید دیگه چطوری رفتار کنم

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط roozaneh

سلام هلیای عزیز

این رفتاراش میتونه دو حالت داشته باشه

1) یا اینکه ایشون اون جور که باید شما رو دوست ندارند!
2) یا اینکه حقیقتاً شخصیت و رفتارشون اینطوریه و اینجوری بار اومدن


من به شخصه فکر میکنم مورد دوم باشه . اما از طرفی فکر میکنم شما هم خیلی دوست دارید برای هر کاری که انجام میدید ازتون تشکر بشه اینو از نوشته هاتون میشه فهمید. ببینید توی زندگی مشترک ، تشکر و سپاس مثل یک پل میمونه که زن و شوهر رو بهم نزدیکتر میکنه اگه این تشکر از حد نیاز و نرمالش کمتر باشه سردی روابط و دلزدگی رو بوجود میاره و اگه زیاد هم انتظار تشکر داشته باشیم این خودمونیم که اذیت میشیم چون گاهاً بعضی از آدمهای امروزه اون قدر فکرشون درگیره یا اون قدر خودخواهی بهشون غلبه کرده که نمی تونن و نمی خوان که تشکر و سپاس به جا بیارن. پس بهتره با شناخت این رفتار همسرتون ازش انتظار تشکر نداشته باشین. معذرت میخوام که مورد 1 رو نوشتم و شاید هم کاملاً اشتباه باشه اما چیزی بود که حس کردم . لطفاً بیشتر از رفتارای ایشون بگید.

---

مرسی روزنه جان به خاطر نظرت شوهرم بعد از دو سال که عاشقم بود با هم ازدواج کردیم بار اول هم که اومد خواستگاریم جواب رد دادم چون زیاد اونموقع به ازدواج فکر نمیکردم حتی کلی اومد پیش بابا مامانم با التماس که من عاشقشم تا اینکه بعد از 6 ماه بعد دوباره اومدن منم. تتحت تاثیر حرفای بابام که این پسره خیلی نجیبه خانوادشو میشناسیم استاد دانشگاس شاید موقعیت ازین بهتر دیگه پیدا نشه منم باهاش ازدواج کروم وایل زیاد دعوامون میشد ولی من سعی کردم با مطالعه رابطمونو بهتر کنم که تا حدودی نتیجه بخش بود ولی این باعث شده توقعش زیادی شه کلا خانوادش خیلی دوسم دارن یا حتی داداشش که بزرگتره و متاهله اصلا مثل خودش نیس احساس میکنم حالا که بدستم آورده دیگه خیالش راحت شده دیگه هیچ تلاشی نمیخواد واسه رابطمون بکنه اینم بگم زمانی که باهم خوبیم زیاد زنگ میزنه همیشه منو تو جریان کاراش و تصمیمایی که میخواد بگیره قرار میده ولی خیلی به فکر راحتی و آسایش خودشه و فکر میکنه منم باید در خدمت مشکلاتش و راحتی اون باشم و به این فکر نمیکنه که باید نیازهای منم برطرف کنه یا مثلا یه بار با خواهرم و شوهر خواهرم رفته بودیم بیرون یهو گفت من دیگه نمیتونم بمونم چون اگه ظهرم بمونیم تنظیم خوابم بهم میخوره بهش گفتم یه امروزی رو به خاطر من تحمل کن زیر بار نرفت جلو بقیه به نظر یکم خجالتیه خیلی پسر آرومی به نظر میاد هر چند که تو مباحثم شرکت میکنه همین رفتارش باعث میشه اگر قبلا که دعوامون میشد به مامانم میگفتم اینجوریه باورش نمیشد بهم بگید چطوری باید باهاش رفتار کنم که متوجه کاراش بشه

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط roozaneh

سلام هلیای عزیز

این رفتاراش میتونه دو حالت داشته باشه

1) یا اینکه ایشون اون جور که باید شما رو دوست ندارند!
2) یا اینکه حقیقتاً شخصیت و رفتارشون اینطوریه و اینجوری بار اومدن


من به شخصه فکر میکنم مورد دوم باشه . اما از طرفی فکر میکنم شما هم خیلی دوست دارید برای هر کاری که انجام میدید ازتون تشکر بشه اینو از نوشته هاتون میشه فهمید. ببینید توی زندگی مشترک ، تشکر و سپاس مثل یک پل میمونه که زن و شوهر رو بهم نزدیکتر میکنه اگه این تشکر از حد نیاز و نرمالش کمتر باشه سردی روابط و دلزدگی رو بوجود میاره و اگه زیاد هم انتظار تشکر داشته باشیم این خودمونیم که اذیت میشیم چون گاهاً بعضی از آدمهای امروزه اون قدر فکرشون درگیره یا اون قدر خودخواهی بهشون غلبه کرده که نمی تونن و نمی خوان که تشکر و سپاس به جا بیارن. پس بهتره با شناخت این رفتار همسرتون ازش انتظار تشکر نداشته باشین. معذرت میخوام که مورد 1 رو نوشتم و شاید هم کاملاً اشتباه باشه اما چیزی بود که حس کردم . لطفاً بیشتر از رفتارای ایشون بگید.

---

مرسی روزنه جان به خاطر نظرت شوهرم بعد از دو سال که عاشقم بود با هم ازدواج کردیم بار اول هم که اومد خواستگاریم جواب رد دادم چون زیاد اونموقع به ازدواج فکر نمیکردم حتی کلی اومد پیش بابا مامانم با التماس که من عاشقشم تا اینکه بعد از 6 ماه بعد دوباره اومدن منم. تتحت تاثیر حرفای بابام که این پسره خیلی نجیبه خانوادشو میشناسیم استاد دانشگاس شاید موقعیت ازین بهتر دیگه پیدا نشه منم باهاش ازدواج کروم وایل زیاد دعوامون میشد ولی من سعی کردم با مطالعه رابطمونو بهتر کنم که تا حدودی نتیجه بخش بود ولی این باعث شده توقعش زیادی شه کلا خانوادش خیلی دوسم دارن یا حتی داداشش که بزرگتره و متاهله اصلا مثل خودش نیس احساس میکنم حالا که بدستم آورده دیگه خیالش راحت شده دیگه هیچ تلاشی نمیخواد واسه رابطمون بکنه اینم بگم زمانی که باهم خوبیم زیاد زنگ میزنه همیشه منو تو جریان کاراش و تصمیمایی که میخواد بگیره قرار میده ولی خیلی به فکر راحتی و آسایش خودشه و فکر میکنه منم باید در خدمت مشکلاتش و راحتی اون باشم و به این فکر نمیکنه که باید نیازهای منم برطرف کنه یا مثلا یه بار با خواهرم و شوهر خواهرم رفته بودیم بیرون یهو گفت من دیگه نمیتونم بمونم چون اگه ظهرم بمونیم تنظیم خوابم بهم میخوره بهش گفتم یه امروزی رو به خاطر من تحمل کن زیر بار نرفت جلو بقیه به نظر یکم خجالتیه خیلی پسر آرومی به نظر میاد هر چند که تو مباحثم شرکت میکنه همین رفتارش باعث میشه اگر قبلا که دعوامون میشد به مامانم میگفتم اینجوریه باورش نمیشد بهم بگید چطوری باید باهاش رفتار کنم که متوجه کاراش بشه

- - - Updated - - -

من انتظار ندارم مستقیما ازم تشکر کنه ولی انتظار دارم با کارای دیگه هرچند کوچیک به من بفهمونه که قدر کارامو میدونه نه اینکه نسبت به کارام خودشو بی تفاوت نشون بده

میشه یکی راهنماییم کنه......!!
واقعا بهش نیاز دارم please

خب با سرد رفتار کردنتون بهش بفهمونید که ازت همیشه انتظار نداشته باشه و بدونه شما هم آدمین و نیاز به توجه دارین. یکم مثل خودش رفتار کن تا متوجه شه و ازت سوال بپرسه. نمیگم لجبازی کن اما خیلی آروم و منطقی رفتار کن مثل خودش بعد یه مدت میگه چرا دیگه مثل قبل نیستی.
اون وقت بهش توضیح بده که چرا...

:fatigue:شما نظرتون چیه یعنی الان که قهرم 4 روزم گذشته بذارم خودش برگرده چون قبلا چندین بار که با هم قهر کردیم مشاور بهم گفت خودت پیش قدم شو به نظرم همین کارم باعث شده همیشه خودشو حق به جانب بدونه و منو مقصر بدونه و این باعث شده به این فکر نکنه که شاید ایراد از خودش باشه

سلام
به نظر من اصلا پيش قدم نشو.ولي اگه اون اومد سمتت بحثي باهاش نكن و آشتي كن.از اين به بعد هم لطفهاي غير ضروري بهش نكن كه توقع تشكر ازش داشته باشي.در حد وظايفت براش كار انجام بده.مثلا به نظر من لزومي نداشته براي مادر شوهرت غذا درست كني و بفرستي.از نظر شوهرت هم قضيه احتمالا اين طوري بوده كه : تو خودت خواستي براي مادرش غذا بپزي( البته ادب ايجاب ميكرد تشكر كنه ) و شايد با درخواستت كه بياد غذا را ببره يه جورايي برنامه هاشو به هم زدي.

بیشتر موقعها که شوهرم میگه بیا خونمون من ازش انتظار دارم خودش با ماشین بیاد دنبالم ولی میگه دیگه چه کاریه خودت با تاکسی تلفنی بیا هر چند تقریبا همیشه با تاکسی تلفنی رفتم ولی خیلی بهم برمیخوره که به خاطر من حاضر نیس بیاد دنبالم به نظرتون توقع من زیاده یا یه چیز عادیه اینقد که به راحتی خودش فکر میکنه احساسات من براش مهم نیس

- - - Updated - - -

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط khoshkhabar

سلام
به نظر من اصلا پيش قدم نشو.ولي اگه اون اومد سمتت بحثي باهاش نكن و آشتي كن.از اين به بعد هم لطفهاي غير ضروري بهش نكن كه توقع تشكر ازش داشته باشي.در حد وظايفت براش كار انجام بده.مثلا به نظر من لزومي نداشته براي مادر شوهرت غذا درست كني و بفرستي.از نظر شوهرت هم قضيه احتمالا اين طوري بوده كه : تو خودت خواستي براي مادرش غذا بپزي( البته ادب ايجاب ميكرد تشكر كنه ) و شايد با درخواستت كه بياد غذا را ببره يه جورايي برنامه هاشو به هم زدي.

---

با نظرت کاملا موافقم خوش خبر عزیز ازینکه همیشه خودم پیش قدم میشدم کم کم داشت از خودم بدم میومد خیلی از مشاورا نمیتونن دقیقا اون شرایطی که آدم توشه رو درک کنن
واسه همه نمیشه یه نسخه پیچید

به نظرم تو وظایف خودت رو به خوبی انجام بده ولی نمی خواد لطف زیادی کنی که بعد برات توقع به وجود بیاد که مثلا ازم تشکر نکرد و قدرم رو ندونست .

بعضی ها شاید زیاد دلشون نخواد که یکی بهشون انقدر لطف کنه ، مثل غذا که پختید و بردید .

- - - Updated - - -

به نظرم تو وظایف خودت رو به خوبی انجام بده ولی نمی خواد لطف زیادی کنی که بعد برات توقع به وجود بیاد که مثلا ازم تشکر نکرد و قدرم رو ندونست .

بعضی ها شاید زیاد دلشون نخواد که یکی بهشون انقدر لطف کنه ، مثل غذا که پختید و بردید . و یا شاید قدر نمیدونند .

[quote=هلیا66;270884]بیشتر موقعها که شوهرم میگه بیا خونمون من ازش انتظار دارم خودش با ماشین بیاد دنبالم ولی میگه دیگه چه کاریه خودت با تاکسی تلفنی بیا هر چند تقریبا همیشه با تاکسی تلفنی رفتم ولی خیلی بهم برمیخوره که به خاطر من حاضر نیس بیاد دنبالم به نظرتون توقع من زیاده یا یه چیز عادیه اینقد که به راحتی خودش فکر میکنه -

من موافق اصلاح با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن هستم تو این قضیه
شما فعلا پیش قدم نشو امااگه اومد به گرمی باهاش رفتار کن تا تو ذوقش نخوره یهو
از سرویس دادن اضافه هم خودداری کن و هرچند وقت یکبار ازین لطفها کن تا قدر ائن خوبیتو بفهمه
البته اگر خواهر شوهر نداری که پیش مادرش بمونه وافعا کار انسان دوستانه ای کردی رفتی پیشش بیمارستان و یه جای تاثیر خوبش رو تو زندگیت می بینی از خدا که پنهون نیست

- - - Updated - - -

یواش یواش عادتش بده بیاد دنبالت مثلا اگه ایندفعه گفت بیا خونمون بگو دوست دارم بیای دنبالم کمی خوش بگذرونیم
اگه گفت نمی یام خودت بیا بگو باششه پس یه روز دیگه . خیلی آروم و منطقی بدون دعوا

[quote=هلیا66;270964]

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط هلیا66

بیشتر موقعها که شوهرم میگه بیا خونمون من ازش انتظار دارم خودش با ماشین بیاد دنبالم ولی میگه دیگه چه کاریه خودت با تاکسی تلفنی بیا هر چند تقریبا همیشه با تاکسی تلفنی رفتم ولی خیلی بهم برمیخوره که به خاطر من حاضر نیس بیاد دنبالم به نظرتون توقع من زیاده یا یه چیز عادیه اینقد که به راحتی خودش فکر میکنه -

---

به نظر من شما توقعت زیاد نیست، ایشون همسرت هستند و باید تلاش کنند تا شما رو به دست بیارن! (حتی حالا که دیگه ازدواج کردید هم باید تلاش صورت بگیره! همش که نمیشه شما تلاش کنی)
من اگر جای شما بودم کم کم این موضوع رو کم رنگ می کردم و اگر دنبالم نمی اومد نمی رفتم
دوست گلم یک زن زمانی موفقه که زن بودنش؛ حساس و لطیف بودنش، ظریف و شکننده بودنش رو حفظ کنه ...
کم کم با این بهانه که من تنها نمیام .... دوست ندارم بدون همراه بیام خونتون ... با آژانس راحت نیستم و اگر تو کنارم باشی من احساس بهتری می کنم و ... بهش بفهمونید که اگر بخواد در کنار همسرش باشه باید هزینه ها و صرف وقت هایی رو متحمل بشه

الان هم اصلا پیش قدم نشید تا خودشون عذر خواهی کنند اما خودتون با مادرش تماس بگیرید و حال مادرش رو بپرسید تا وجهه تون پیش مادرشون خراب نشه

موفق باشی دوست عزیزم

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh

من موافق اصلاح با دست پس زدن و با پا پیش کشیدن هستم تو این قضیه
شما فعلا پیش قدم نشو امااگه اومد به گرمی باهاش رفتار کن تا تو ذوقش نخوره یهو
از سرویس دادن اضافه هم خودداری کن و هرچند وقت یکبار ازین لطفها کن تا قدر ائن خوبیتو بفهمه
البته اگر خواهر شوهر نداری که پیش مادرش بمونه وافعا کار انسان دوستانه ای کردی رفتی پیشش بیمارستان و یه جای تاثیر خوبش رو تو زندگیت می بینی از خدا که پنهون نیست

- - - Updated - - -

یواش یواش عادتش بده بیاد دنبالت مثلا اگه ایندفعه گفت بیا خونمون بگو دوست دارم بیای دنبالم کمی خوش بگذرونیم
اگه گفت نمی یام خودت بیا بگو باششه پس یه روز دیگه . خیلی آروم و منطقی بدون دعوا

---

زندگی موفق عزیز میدونی مشکل شوهرم چیه میخواد همه چیو با عقل و منطق و منفعت بسنجه به قول خودش میگه من تابع مکتب فایده گراییم و به شدت معتقد به هدر ندادن وقته همش میخواد منو با توجیه منطقی مجاب کنه میگه واسه چی اصرار داری من بیام دنبالت چه فرقی میکنه که چجوری بیای اینجا تازه اینجوری وقتمونم الکی تلف نمیشه که من این همه آماده شم بیام دنبالت بعد دوباره بریم خونمون البته اینو میدونم که قصور از خودم بوده که اینجوری عادتش دادم و همیشه حرفشو گوش کردم میخوام بدونم از حالا به بعد با همچین شخصیتی که همچین عقایدی داره و همش میخواد توجیهت کنه چطوری باید رفتار کنم؟

- - - Updated - - -

مرسی از راهنماییت دلپذیراد عزیز راستش بعضی وقتا زیادی. مطیع شوهرم میشم همین باعث میشه شخصیت سلطه جوش رو بیشتر تقویت کنم از اونجایی که ذاتا شخصیت سلطه جو داره من ناخودآگاه مطیعش میشم در حالی که اصلا قبل از ازدواجم شخصیت مطیعی نبودم حتی از بعد از ازدواجم احساس میکنم با تاثیری که شوهرم روی من گذاشته اعتماد به نفس قبلیمو از دست دادم دوست دارم نظر بدید که برای مقابله با این تغییر شخصیتم باید چیکار کنم دلپذیراد جان به نظرت اگه باه خونشون واسه احوالپرسی مادرش زنگ بزنم این احساس بهش دست نمیده که یه جورایی کوتاه اومدم و اینکه خودش روز پدر رو حتی به بابام واسه تبریک گفتن زنگ هم نزد یه جورایی میخوام مقابله به مثل کنم و منم زنگ نزنم به خونوادش به نظر شما این کار درسته یا نه؟

هلیاجان عزیزم

یه راه حلش اینه که مثل خودش برخورد کنی
ببین مثلا به بهانه های مختلف بهش بگو، مثلا بگو که چرا من بیام خونه ی شما ؟ وقت منم برای من مهمه خب وقت منم تلف میشه ... یکی دو بار با شوخی بگو ، وقتی که با هم هستید و صمیمیت بینتون هست بهش بگو که ببین ما ازدواج کردیم که با هم باشیم، از طرق مختلف به بهانه های مختلف ، تو دلت نمی شکنه اگر من بهت بگم وقتم هدر میره اگر بیام خونه ی شما ؟
اگر کم کم و آهسته آهسته این رو بهش بفهمونی که هدر رفتن وقت برای همسر خیلی هم لذت بخشه و اصلا باید پیش بیاد فکر کنم اوضاع خوب میشه

از این گذشته، هلیا جان ، عزیزم شما دو نفر وقتی رفتید زیر یک سقف ، به نظرت موقعیتی برای وقت هدر رفتن پیش نمیاد؟ مثلا اگر شما بخواید برید مهمانی و همسرتون معطل بشه و بگه وقتمو هدر دادی خیلی بد میشه و ناراحت میشی ... باید کم کم بهش بگی که زندگی مشترک این چیزا رو هم داره ...
یا مثلا شما می خای بری خرید ولی اییشون حاضر نیست وقت بذاره

و خیلی سناریو های دیگه که ممکنه پیش بیاد ...
عزیزم تا عروسی نکردید و سر خونه زندگیتون نرفتید به هر طریقی که هست به همسرت بفهمون که زندگی متاهلی با تجرد فرق داره و آدم یه چیزایی رو از دست میده ( زمان ) و یه چیزایی رو به دست میاره ...

من همیشه فکر میکردم مردا از زنای محکم و مستقال خوششون میاد ولی یه نفر بهم گفت سعی کن خودتو ضعیف نشون بدی که شوهرت احساس قدرت کنه و حس کنه تکیه گاهته ونازتو بخره مثلا بگو فلان :کارو نمیتونم انجام بدم و یه جوری خودتو ضعیف نشون بدی لطفا نظر بدید این حرف تا چقد درسته؟

- - - Updated - - -

:confused:

هلیا جان کاملا درسته
ببین عزیزم من یه جایی خوندم که می گفت اگر زن قدرت واقعی خودشو (استقامت و صبر و پشتکارش رو ) به مرد نشون بده اون مرد دیگه نمی تونه خودشو نشون میده و عکس العمل تدافعیش به این صورته که دیگه کلا کارایی که به خودش مربوطه رو انجام نمی ده

مثلا گفته میشه وقتی می رید خرید شما تا اون جا که ممکنه بارها رو نیارید و همشو بدید شوهرتون
یا حتی اگر می تونید خیلی وظیفه ی بانک رفتن و خرید کردن و رسوندن بچه ها رو به عهده نگیرید تا برای شوهرتون عادت نشه و اگر شما هرازگاهی این کار رو کردید براش عزیز باشید
در منزل کارهای سخت رو انجام ندید،
خودتونو ضعیف نشون بدید، طوری نشون بدید که بدونه بهش نیاز هست و اون مرد ِ زندگیه ...

عذر می خوام، توهین نشه ها اما نه این که خودمونو به خنگی بزنیمااا ، نه! در مورد سیاست ِ روز و مسائل مربوط به جامعه باید اطلاعات داشته باشیم چون آقایون از خانم هایی که بی اطلاع هستند و فقط توی آشپزخونه مشغول هستند بیزار هستند و ترجیح می دن با همکارانشون در این رابطه صحبت کنند

اول اینکه مقابله به مثل کار درستی نیست
اگر ایشون به پدر شما زنگ نمی زنه شما باید با رفتار خوب و صحیح بهش یاد بدی نه اینکه شما هم زنگ نزنی ..چهار سال دیگه بچتون بگه روز پدر یعنی چی ؟ چرا تو خونه ما هیچ کی به پدرها تبریک نمی گه ؟
و...
اما در مورد ضعیف نشون دادن خودت کاملا بستگی داره به شوهرت که چه اخلاقی رو بپسنده
شوهر من به هیچ عنوان از زن ضعیف خوشش نمی یاد و هر وقت ضعف نشون دادم ازم فاصله گرفته
البته فقط با ضعف نشون دادن نیست که می تونی به شوهرت قدرت بدی . بلکه با رفتارت و احترامی که بهش می ذاری می تونی غرورشو حفظ کنی نه اینکه کوتاهی کنی تو وظایف به بهانه ضعف خودت و دادن قدرت به شوهرت
اما در مورد فایده گرایی بله ایشون فایده گراست اما فقط برای خودش
خب ایشون می شینه تو خونه و شما بدون هیچ زحمتی با پای خودت می ری و با پای خودت برمی گردی که این خیلی برای شما خوشایند نیست پس سعی کن به خودت بها بدی و اگر شما دوبار رفتی از ایشون بخوای این دفعه ایشون زحمت بکشن بیان یا بیان دنبالتون و اصلا عصبانی نشید خیلی مهربون و با روی خوش اگر هم قبول نکرد شما هم تاکید می کنم با روی خوش بگید پس امروز رو می ذارم برای مثلا خوندن فلان کتاب یا انجام فلان کار نیمه تمام .

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط zendegiye movafagh

اول اینکه مقابله به مثل کار درستی نیست
اگر ایشون به پدر شما زنگ نمی زنه شما باید با رفتار خوب و صحیح بهش یاد بدی نه اینکه شما هم زنگ نزنی ..چهار سال دیگه بچتون بگه روز پدر یعنی چی ؟ چرا تو خونه ما هیچ کی به پدرها تبریک نمی گه ؟
و...
اما در مورد ضعیف نشون دادن خودت کاملا بستگی داره به شوهرت که چه اخلاقی رو بپسنده
شوهر من به هیچ عنوان از زن ضعیف خوشش نمی یاد و هر وقت ضعف نشون دادم ازم فاصله گرفته
البته فقط با ضعف نشون دادن نیست که می تونی به شوهرت قدرت بدی . بلکه با رفتارت و احترامی که بهش می ذاری می تونی غرورشو حفظ کنی نه اینکه کوتاهی کنی تو وظایف به بهانه ضعف خودت و دادن قدرت به شوهرت
اما در مورد فایده گرایی بله ایشون فایده گراست اما فقط برای خودش
خب ایشون می شینه تو خونه و شما بدون هیچ زحمتی با پای خودت می ری و با پای خودت برمی گردی که این خیلی برای شما خوشایند نیست پس سعی کن به خودت بها بدی و اگر شما دوبار رفتی از ایشون بخوای این دفعه ایشون زحمت بکشن بیان یا بیان دنبالتون و اصلا عصبانی نشید خیلی مهربون و با روی خوش اگر هم قبول نکرد شما هم تاکید می کنم با روی خوش بگید پس امروز رو می ذارم برای مثلا خوندن فلان کتاب یا انجام فلان کار نیمه تمام .

---

زندگی موفق عزیز اینطور نبوده که من مقابل به مثل کنم من روز پدر رو گل خریدم واسه پدرشوهرم و همون روز رفتم خونشون و به پدرشوهرم تبریک گفتم
در مورد اینکه به شوهرم قدرت بدم و. کاری کنم غرورش حفظ بشه کاری که من همیشه میکردم این بوده که به حرفاش گوش کنم و خواسته هاشو قبول کنم و انجام بدم همین باعث شده رفته رفته به یه آدم مطیع تبدیل بشم که خواسته های خودمو نادیده گرفتم. میشه یه چند تا مثال واسم بزنی که. برای اینکه به شوهرم قدرت بدم. و یه جوری که بهش بفهمونم باید تکیه گاهم باشه باید چیکار کنم؟
من الان پنج روزه که با شوهرم قهریم و هیچ تماسی نداشتیم و از اونجا که توی چند تا دعوای آخریمون هربار من پیشقدم شدم ایندفعه میخوام منتظر بمونم که اون آشتی کنه دلم میخواد دست از غرورش برداره چون همیشه من آشتی کردم مغرور تر از همیشه شده و خودشو تو همه دعواهامون حق به جانب دونسته چون من پیشقدم شدم دلم میخواد نظرتو راجع به این مساله هم بدونم
دیگه اینکه من بعد از یکسال و نیم هنوز نتونستم شوهرمو بشناسم که واقعا از چطور شخصیتی خوشش میاد شخصیت ضعیف. یا شخصیت محکم چون چیزی که همیشه میگه اینه که دوست دارم شرایطمو درک کنی و سعی کنی یه باری از رو دوشم برداری نظرتو راجع به این. هم دوست دارم بدونم اینکه با توجه به این حرفش از کجا باید بفهمم که چطور شخصیتی از منو دوس داره؟
بازم ممنونم که به تاپیکم توجه کردی

لطفا یکی نظر بده الان یک هفتست شوهرم هیچ تماسی باهام نگرفته:moody:

هلیا جان من فکر می‌کنم این یک هفته قهر بودن اصلا خوب نیست و بهتره هر چه زودتر یه اقدامی صورت بگیره برای آشتی کردن. این که شما بخوای همسرتو ترغیب کنی به این که برات وقت بذاره کار یکی دو، روز نیست.
این که پرسیدین ایشون از شخصیت قوی خوششون میاد یا ضعیف؟
به نظرم مردها دیگه خیلی جذب آدم ضعیف و توسری خور نمیشن. جذب کسی میشن که در عین محکم بودن و قوی بودن پا به پاشون حرکت کنه. برای این که احساس قدرت کنند هم لازم نیست مجبورشون کنید غول سفیدو شکار کنند. کافیه از همین کارای کوچیکی که انجام میدن قدردانی کنید، و یه سری وظایف رو جدا به دوش بگیرند. قهر کردن و دوری کردن بین زن و شوهر خیلی بی معنیه، مخصوصا اگه یه هفته هم طول بکشه... اصلا خوب نیست، و با این کارتون فاصله رو زیاد میکنید. یه کمی حالتهای زنانه رو توی خودتون تقویت کنید، مثلا این که مدام با آژانس اینور اونور میرید رو قطع کنید و مستقیم ازش بخواید بیاد دنبالتون... ضعیف برخورد نکنید... اینجوری به قدرتش بال و پر نمیدید. با قدردانی و محبت میشه یه یه نقطه محکم رسید. ولی با قهر و ضعف نشون دادن نه

آخه چند بار اخیر که با هم قهر کردیم من پیش قدم شدم اینبار دیگه نمیخواستم من اقدام کنم و منت بکشم اونم تا حالا زنگ نزده به نظرتون ایندفعه هم من آشتی کنم جلوش کوچیک نمیشم؟

شوهرم خودش امشب بهم زنگ زد منم طبق راهنماییاتون هیچ گله و شکایتی ازش نکردم و خدا رو شکر بدون هیچ دلخوری با هم آشتی کردیم الان میخوام دیگه خواسته هامو کم کم و تو موقعیتای مناسب ازش بخوام برام دعا کنید که هر روز رابطمون بهتر شه مرسی از همتون سعی میکنم تموم اون چیزایی که بهم گفتینو تو زندگیم به کار ببرم بازم از همتون ممنونم که تو این روزای سخت تنهام نذاشتین وگرنه تحملش خیلی واسم سخت. بود

دیشب که پیام یکی مونده به آخرت رو خوندم خیلی ناراحت شدم و نگران بودم که نکنه همسرت تماس نگیره ....

الان کلی خوشحال شدم :)

الحمدلله

ان شاالله روز به روز رابطتون بهتر و درک متقابلتون از هم بیشتر بشه :)

مرسی عزیزم ایشالا هر چه زودتر مشکل تو هم با شوهرت برطرف شه ولی اینم بدون تا زمانی که زن و شوهرا اخلاق همدیگه بیاد دستشون ازین اختلافا زیاد پیش میاد کم کم بعدها میفته رو روال عادی خودش و آ:72::72::321::o آرامش حکمفرما میشه