سلام به همه دوستان
نميدونم از كجا شروع كنم و بگم
ولي يه مدته خيلي عذاب ميكشم.خواهر شوهرهام باهام مشكل دارن. به من حسودي ميكنن. چشم ديدنمو ندارن. بي تربيتن. جديدا ديگه علنا وقتي منو ميبينن سلامم نميكنن.
ديشب سر اين قضيه با مادر شوهرم حرفم شد. گفت حق دارن. چون كه ما برات خونه خريديم حسوديشون ميشه ميگن ارث ماست. منم گفتم اخه پدرشوهرم زنده س اين حرفا چيه؟؟؟
مشكل من اينه اون ازم توقع داره بهشون احترام بذارم
با وچود بي محليشون باهاشون حرف بزنم
اصلا تو كتم نميره
ميگه عروس بايد صبور باشه و حرف گوش كن.
زور خيلي چيزا بهشون داره من شوهرم عاشقمه . وقتي تو جمعشونيم تمام هوش و حواسش به منه خيلي دوستم داره حسوديشون ميشه
لازم به ذكره كه خودشونم شوهرشون بغل دستشون نشسته ولي به من حسودي ميكنن
بچه ها خيلي سختمه. خيلي
از كارو زندگي افتادم شدم يه خاله زنك به تمام معنا
تازه اين تمام مشكلاتم نيست انقده بد بختي دارم كه تمام شدني نيست
ميخوام راهنماييم كنين چطور بتونم تحملشون كنم
يا اينكه باهاشون ارتباط برقرار كنم و اين حس رو تو اونا از بين ببرم
به خدا دوس دارم با هم خوب باشيم ولي اونا نميخوان
- - - Updated - - -
تو رو خدا كمكم كنيد
خيلي دارم عذاب ميكشم
هر لحظه هم ميترسم ميگم نكنه با مادر شوهرم دعوام بشه