آیا میتوان دوست پسر خود را بعد از اینکه رفت با کسی آشنا شد بخشید؟ یا کلا این آدم تعادل روحی نداره؟
دوستان دوست پسرمن که ابتدا همگلاسیم بوده و از در ازدواج وارد شده حالا بعد 3.5 سال اومده میگوید که 1-من با رنگ چشم و ابروی تو مشکل دارم از بقیه اجزای صورتت و تمام اندامت خیلی خوشم می آید و فکر نمیکنم هرگز مثل تو پیدا نکنم ولی من آرزوی بچگیم بوده با یک چشم رنگی ازدواج کنم (جالب قضیه اینجاست که همه از چشمان زیبای من تعریف میکنند اما رنگی نیست) ایشان را جواب دادم مگه من از روز اول لنز رنگی داشتم؟2- من از هوش زیاد تو میترسم که منو بعد ازدواج بپیچونی چون خیلی آدم باهوشی هستی؟(حالا خوبه ایشان الان منو پیچونده رفته آشنا شده)- 3- بهم فرصت بده بتونم کامل کنار بیام با خودم من الان خیلی بهت نزدیکتر شدم اما بهم فرصت بده و دختری که در این 20 روز آشنا شدم را دارم از زندگیم حذف میکنم-->حرفهایی که دیروز و پریروز بمن زده بعد آشنا شدن با دختری چشم رنگی از فامیلشان! اینم بگم منو شدیدا چک میکنه مبادا با کسی باشم علیرغم این حرف آزاد بودنش!
حالا اومدن گفتند بگذار دختر چشم رنگی فامیلمان را ببینم، ازدواجی پایدار است که همه را شناخته باشی و بهترین گزینه را پیدا کنی. منم جواب دادم این آزمندی آدم است چون همیشه از بهتر بهتری است اما چون دیدم دارند فکر میکنند که من میخواهم فکر خودم را تحمیل کنم گفتم باشه هر دوی ما آزادیم بچرخیم و دنبال گزینه بهتر!!!!!!
و با کمال پررویی 2روز بعد این حرف یعنی 20 روزه پیش رفته با دختری از فامیلشون آشنا شده ( که بنده با توجه به اینکه اونقدر باهوش هستم و این آدم را بعد چند سال کامل میشناسم از همان روز اول فهمیدم چه شده است؟ اما اصلا بروی خودم نیاوردم که بعد نگوید نگذاشتی رابطه ای با کسی که رنگ چشمانش آرزوم بود شکل بگیرد )که به گفته خودش چیزی جز چشم رنگی نداره (نه تحصیلات نه خانواده نه پول نه شعور نه موقعیت اجتماعی فرهنگی نه گذشت و(خلاصه هیپی جز 1 جفت چشم رنگی ....) بعد10 روزفهمیده بدرد نمیخوره بعد اومده سراغ من که من 10 روز اول اصلا جواب ندادم تا بالاخره پریروز به دیدارش رفتم! اومد ابزار ندامت کرد و همش سعی کرد نزدیک بشود ولی من گفته ام تو هنوز مونده برو چرخاتو بزن شاید یکی دیگه پیدا کردی؟ اصلا اجازه ندادم بهم از نظر احساسی نزدیک بشود. به قول خودت اگه با جند نفر آشنا شدیم و با اونها به نتیجه نرسیدیم ما فیکس همیم کلی ایشان اومدند احساسی حرف زدن که قدرتو دانستم و الان که دارم میام سمتت احساس سبکی دارم قبلا فکر میکردم باید به چشم رنگی آرزوهام برسم و هزار حرف دیگه! حالا دارم میفهمم تو کی بودی برام و هزار ادای دیگه! منم تحویل چندانی نگرفتم گفت ماجرای دختره تقریبا کنسله چون اصلا دختره به هیچوجه با اون غیر رنگ چشم دلخواه همخوانی نداره ! اما اما دیشب دختره بهش زنگ زده و شروع کرده به صحبت و (منم اینبار باز درجا فهمیدم چه شده است اما اینبار برویش آوردم که تا 2ساعت قبل حرفت جرف دیگری بود من که جنابعالی را آزاد گذاشتم که بری چرخاتو بزنی که بهتر بیابی؟پس چرا امروز اومدی دروغ تحویل من میدهی که تمامش دارم میکنم! من با این دختره خیلی زود به مشکل خوردم اما الان دختره زنگ زده ! گفت نه من با این به مشکل خوردم بعد 10 روز بعد کات کردم حالا اومده سراغم بذار تکلیفمو باهاش بدونم! منم هم از عصبانیت هم از اوج خنده به این دوست عزیزم گفتم اکی برو آزادی اما دروغ نگو
گفتم فرض کن من به حرفهای احساسی این مدتت جواب داده بودم اون وقت حتی با این دخترم بخوای باشی خیانت بود و خیانت به این دختره کردی! اینو بفهم که با گفتن این حرف ابراز ندامت کرد
ایشان گفتند باز دستو پاشو گم کرد و گفت 1 حدی بهم فرصت بده!من همش فکرم درگیر توست و تو را میبینم نمی تونم اصلا این مراحل شناخت بقیه را کامل کنم. با کمال پررویی گفت این دختره و تو هر دو تون پروندتون بازه! گفتم تو با این روال نه با من نه با کس دیگری به جواب نمیرسی! تو 1 بیماری داری!تو تعادل روحی نداری! که بعد معذرت خواست!
من روی اینکه این حرفهای دوست پسر سابقم احماقانه است 90% شکی ندارم اما 1% فکر میکنم اینکه دوست پسرم بعد این ماجرا برگشت آیا این جرمش قابل بخشش است؟ (چون خیلی بعیده با این دختر به جواب برسه)؟(علیرغم تمام بدیهایش 1 ارتباط چند ساله را من یک شبه نمی تونم کامل بی خیال بشوم؟ میدونم این عاقلانه نیست اما الان دچار نبرد احساس و عقل شدم) یا کلا کسی که اینقدر احمقانه فکر میکنه لایق دوست داشتن نیست و من باید خدا را شکر بگم که این این روی هوسی بودنشو بهم نشون داد.
کسی به این دوست پسر من اصلا حق این نوع برخورد میده که برای خودش این حق را قایل باشه که بره با بقیه آشنا بشه؟
دوستان راهنمایی کنند؟