نوشته اصلی توسط
rebirth
راستش الان همه ی معادلاتم هم در مورد زندگی متاهلی بهم خورده و یه ترس عجیب و زیادی وجودم رو فراگرفته!!!!
عات طلاق من واقعا مسخره است! من اصلا با هاش مشکل نداشتم. خودش نیست ولی خداش که هست! واقعا بینظی بود تا اینکه یه روز بهم گفت دوست داشتنش تموم شده و میخواد طلاقم بده! به همین سادگی.....
حالا میترسم نکنه دوباره شکست بخورم؟!
آیا دوست داشتن تموم شدنیه؟!
اگه آره چرا تموم شد؟! ما حتی یه قهر 2 ساعتع هم نداشتیم!
اکه ازدواج کنم و طرف مقابل مثلا بگه این لباس رو برای قبلی هم پوشیدی من داغون میشم!!!!