دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام دوستان
من خیلی وقت نیست که عضو شدم اما در کنار شما دوستان حس خوبی دارم و از وجود شما دوستان خوشحالم.
مشکل من کمی سخته ینی راه حلش آسون نیست شایدم اصلا هیچ راه حلی نداره . اما دوست دارم مطرح کنم.
من با پسری آشنا شدم که در فاصله زمانی کوتاهی خیلی به هم وابسته شدیم و خیلی زود خانواده هامونو در جریان این رابطه قرار دادیم و با استقبال هردو طرف مواجه شدیم خلاصه نامزد بودیم و قرار بود که نامزدیمونو رسما به فامیل اعلام کنیم تا این که سر درد های مزاحم من دیگه امونمو بریده بود و پیشه یه دکتر خوب رفتم بعد از کلی اسکن و آزمایشو ازین حرفا معلوم شد یه ضایعه مغزی دارم که قابل درمان نیست. برای من خیلی دردناک نبود چون همیشه انتظار مرگ رو داشتم و دارم اما برای کیان فاجعه بود من نمیخوام اون شاهد روزهای آخر زندگی من باشه به همین دلیل تصمیم گرفتم بی خبر به کانادا برم تا کیان هم به زندگیش برسه .
الان مشکل من علاقه ی شدید هردومون به هم هست هم خودم دوری کیان رو نمیتونم تحمل کنم هم کیان خیلی به من وابسته است و میخواد با همین شرایط ازدواج کنیم ام من نمیتونم غم و ترس رو تو چشاش ببینم دیوونم میکنه.
میخوام بدونم تصمیمم درسته ؟[/b][/font]
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام عزیزم
اول از همه به خدا توکل کن اون حتما" کمکت میکنه
بعد هم بهتره بری پیش دکترای مختلف شاید راهی باشه
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام آبجی عزیزم،سارای دوست داشتنی...
چرا اینقدر نا امیدی؟تو سختترین شرایط هم میشه امیدوار بود که خدا معجزه ای نشونمون بده.دو تا خاطره میگم که همیشه تو زندگی برام حکم تلنگر رو داشته!
مریم(آبجی یکی از دوستام) تو سن 3-4 سالگی مبتلا به ضایعه مغزی شده بود.(این قضیه مال 7-8 سال پیشه) چون سنش کم بود، دکترا سفارش کردن که 2-3 سال صبر کنن تا یه کم بزرگتر بشه و بتونن عملش کنن.تو این مدت نمی دونم چی شد ولی خانواده اش به هیچ وجه نا امید نشدن... بعد از گذشت اون مدت وقتی دوباره بردنش پیش دکتر،دیگه خبری از اون بیماری نبود...
فک کنم راهنمایی بودم که یه مجله اتفاقی به دستم رسید(فک کنم خانواده یا خانه سبز بود) توش یه داستان واقعی نوشته بودن؛اسمش بود:
"راز چشمان فیروزه"
داستان زندگی یه دختر جوون و یه پسر عاشق(رضا).با اینکه همدیگه رو خیلی دوست داشتن ولی بدون دلیل فیروزه راضی به ازدواج با رضا نمیشد.هیچ کس نمی دونست دلیلش چیه.بعد از چندین ماه پافشاری رضا،فیروزه مجبور شد بزرگترین راز زندگیشو برای رضا فاش کنه.فیروزه سرطان خون داشت و هیچ کس غیر از خودش خبر نداشت.رضا دلیل مخالفت فیروزه رو فهمید ولی بازم اصرار داشت که ازدواج کنن.ازدواج کردن.حدودا 6ماه با خوشبختی بی نظیری زندگی کردن تا اینکه علائم بیماری فیروزه کم کم هویدا شد و رضا شد پرستار فیروزه دوست داشتنیش...بعد از چند ماه فیروزه رفت...اون موقع که این داستان رو نوشته بودن فک کنم 2 سال از رفتن فیروزه گذشته بود و رضا بود و 16 دی و سالگرد کوچ فیروزه و تنها دل خوشی رضا از زندگی ...
ببین چقدر رویایی بود که بعد از گذشت 10-11 سال هنوزم تکتک کلمه های اون داستان رو یادمه...
هر برداشتی که دوست داری می تونی از این نوشته ها بکنی ولی سعی کن بهترینش باشه.تو هم می تونی یه داستان باور نکردنی! از زندگی خودت و کیان بسازی...
ان شاء الله تو بشی یکی مثل،اولش فیروزه و آخرش مریم...
برای سلامتیت و برای خوشبختیت و برای خوشبختی کیان دعا میکنم.قدرشو بدون...
یا علی مددی!
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام عزيزم
بسيار متأثر شدم اما خودتو نباز. همه چيز كه تموم نشده. بهتره با اقا كيان عروسي نكني. مي دوني كه بعد از لطمه مي خوره اما حتماً هم نيازي نيست خودتو ازش قايم كني.
واقعاً دعا مي كنم اين مشكل از زندگيت محو بشه و بتوني به خوبي زندگي كني. يه وقت نااميد نشي يا؟؟؟!!؟!؟!
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
ممنونم منتظر عزیزو دانه دوست داشتنی
از شما سپاسگزارم
منتظر عزیزم من عاشق کیان هستم و اگر کمی غمگینم از رفتن فقط به خاطر کیان هست نمیتونم فکرشو بکنم که به این زودی باید از کیان جدا بشم اما زندگی گوتاه من با کیان ممکنه ضربه شدیدی به روح و روانش باشه .من بیشتر از خودم به فکر کیان هستم . هم الان داره عذاب میکشه و هم وقتی نباشم نمی دونم چیکار کنم .
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
الینا جان پیش چند تا دکتر رفتم اما حرفشون یکی بوده
به هر حال من همیشه خدارو دارم
ممنونم
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سارا جون سلام
اشکم رو درآوردی که!!!!!!!
نباید یه عارضه ی جسمی یه رابطه ی بزرگی رو مث عشق رو تحت تاثیر قرار بده و باعث یه جدایی بشه که واقعا خیلی سخته//
کی گفته راه حل نداره؟؟داره همیشه عاشق باشی همه ی دردای بی درمون،درمون میشه//
ازت می خوام با تمام وجودت به خدا توکل کنی که حتما جوابش رو می گیری//
منم برات دعا میکنم که زودی خوب شی//
اونی که درد میده حتما دواش رو هم داره مطمین باش خواهر خوبم///
چه غم که عشق به جایی رسید یا نرسید/آنچه زنده است و میماند نفس این سفر است
ایشاا...زودی خوب شی
ناامید نباش
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
برای خوب شدنت و سلامتی و خوشبختیت دعا میکنم عزیزم
ان شاه اله که بهترینهای این دنی و اون دنیا نصیبت بشه .
من عشق و علاقت رو درک میکنم .
عاشقی که رنجش و ناراحتی معشوقشو نخواد عاشقه (خود منم یک ماه پیش وقتی واقعاً ذره ذره آب شدنه طرفمو دیدم و مطمئن شدم از طرف خانواده به شدت تحت فشاره خودم کشیدم کنار و گفتم بذار آدم بده و اونی که میگن بی وفا بود من باشم ولی سعید آروم بشه و خوشبخت )
به یادتم توی این روزهای قشنگ و مقدس .
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام
تو کار درستی نکردی..... چرا؟؟!!
چون تو به خواست خودت نیومدی که به خواست خودت بری ...
همه ما رو خدا آفریده و فقط خودش میدونه تا چه زمانی در این دنیا زندگی خواهیم کرد نه دکترها ....
دوست من رابطه خوبی که داری قطع نکن بلکه عشق بتونه سلامتی رو به شما برگردونه
یعنی شما علاوه بر این مریضی میخواهید دوری این عزیز رو هم تحمل کنید ؟!!
شما چرا برای ایشون تصمیم میگیرید ؟
مگر نمیخواهید که او از شما راضی باشه و در هر صورتی دوستتون داشته باشه پس چرا با ترک کردنش آزارش میدید؟
از خدا میخوام برای شما هم مثل میلیونها معجزاتی که هرروز انجام میده معجزه کنه وبه شما سلامتی بده
اینم تقدیم شما :72:http://i17.tinypic.com/2lxe4jo.gif
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
بازم سلام!
من با نظر آرزو موافقم.تو حق نداری جای کیان تصمیم بگیری!اگه زندگی به گفته خودت کوتاهت (من میگم ان شاء الله طولانی میشه،اگه خدا بخواد)به روح وروان کیان ضربه شدیدی وارد میکنه، اینجوری جدا شدن که داغونترش میکنه دختر خوب.همه عمرش باید با حسرت اینکه اگه من با سارا بودم ... زندگی کنه.ببخشیدا ولی خیلی ظالمی! فک نکن معنی عشقو نمی فهمم!!! ولی تصمیمت به عشق کیان توهین کرده! اگه تو عاشقی، اونم هست.خیلی ظالمانه است که به خاطر وجدان خودت اونو برای همیشه از عشقش محروم کنی...
دعا میکنم سلامت باشی و بهترین تصمیمو بگیری...
یا علی مددی!
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
آرزو و منتظر عزیز
من اگه حتی یک ساعت از عمرم مونده باشه دوست دارم اون یک ساعت رو در کنار کیان باشم اما ...
خب حتی اگه من هم قبول کنم فکر می کنید خونواده کیان قبول کنن؟
من واقعا شرایط خوبی ندارم
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
از خانواده اش حرفی نزده بودی ...خوب اگر خودش راضی باشه خانواده اش چرا باید اعتراض کنند ؟!
شما ببینید نظر خودش چیه با خانواده اش که نامزد نیستی با خودش نامزدی :228:دوست خوبم...
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
نه خونواده ی من میدونن نه خونواده کیان
فقط من میدونم و کیان وخواهرم
مطمئنم اگه خونوادش متوجه بشن منو خودخواه میدونن حتی ممکنه علاقه شون نسبت به من کم بشه
خوب آخه اونا هم سعادت و خوشبختی کیان رو می خوان.
مشکلات مثل آوار ریخته رو سرم و همه ی اینا به کنار توی جمع و یا کنار کیان که هستم مجبورم خودمو از قبل شاد تر و سروحال تر نشون بدم .
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
کیان یک مرد است و باید خودش تصمیم بگیرد
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام
پس داره میشه مثل اون داستانی که من سالها پیش خوندم!اولی ان شاء الله آخرش اونجوری نمیشه. راستش نمی دونم باید چی بگم.خب می تونی با خود کیان صحبت کنی.از کجا معلوم که خانواده اش اینجوری که تو میگی فک کنن؟؟؟ اینو بذار به عهده کیان! خودش می دونه چی کار کنه.اگه واقعا او بخواد با تو زندگی کنه حتما می تونه خانوده اش رو قانع کنه.ان شاء الله که همه چی درست میشه.ولی این دغدغه هاتو از کیان مخفی نکنی بهتره.همه این چیزایی که اینجا نوشتی رو بهش بگو.حتما با همدیگه می تونید یه راه حل خوب پیدا کنید.
موفق و سلامت و خوشبخت باشید.
یا علی مددی!
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام
به نظر من تو همین الان ضربه ای که قرار بود خدایه نکرده بعد از .... اتفاق بیفته رو با جدایت به کیان وارد میکنی.
چرا نمیزاری برای مدتی هم که شده زندگی با عشق و تجربه کنه و البته خود تو , مگر تو خدا هستی که میگی کی قراره اجلت سر برسه.
من به کرات دیدم که دکترا قطع امید کردند ولی هیچ اتفاق بدی نیفتاد. , اینو هم مطمئنم که اگه تلقین کنی , سالم هم که باشی فرقی با بیمار نداری.
من اگه جای کیان بودم و اینقدر کسی رو دوست داشتم حتی یه روز زندگی با اونو قنیمت میدونستم.
موفق باشی
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
آدميزاد در عرض زندگی ، زندگی می کنه نه در طولش
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سارای عزیزم امیدوارم هیچ وقت ناامید نشی...
این چیزی که شما می گی حدودا هفت سال پیش یه دکتر به من هم گفت. البته به من نه به پدر و مادرم گفت، من فقط یه شب چشمای گریون اونها رو دیدم که سعی داشتن نگاهشون رو از من پنهون کنن.. من به خواهرم فهموندم که قضیه رو فهمیدم، مال من هم از سردرد شروع شد، سردرد و سرگیجه های زیاد. از خواهرم خواستم به اونا بگه که اصلا نمی خوام بهش فکر کنم و اونها هم همین کار رو بکنن.
اون ضایعه هنوز هست اما رشدش متوقف شده، همونی که در عرض یک ماه دو برابر شده بود. اما من بهش فکر نمی کنم یعنی اصلا یادم نبود، الان که این مطلب رو خوندم یادم افتاد. همسرم این قضیه رو می دونه، اونم مثل من بهش فکر نمی کنه. وقتی سردردام شروع میشه، حتی اون لحظه ها هم بهش فکر نمی کنم، می گم یه سردرد معمولیه. ولی اطرافیانم کمتر خودشون رو کنترل می کنن، معمولا مضطرب می شن اما وقتی آرامش منو می بینن راحت با این قضیه کنار میان. من خیلی وقته دکتر نرفتم شاید 4 سال بشه، نمی خوام هم برم. به خدا امید دارم و می دونم تا لحظه ای که باید بمونم می مونم، پس چه دلیلی داره که قبل از رفتنم دیگران و خودمو ناراحت کنم...
زندگی کن عزیزم زندگی، اینطوری معنی زندگی رو بهتر می فهمی، بیشتر می تونی لذت ببری، بهش فکر نکن بذار هر از چندگاهی واست عرض اندام کنه، اما تو خیلی مقاوم تر و محکم تر از اونی مگه نه؟ من که اینطوری فکر می کنم. تو حق زندگی کردن داری، خیلیا هستن که امروز سالم هستن شاید امروز هم جشن ازدواجشون باشه اما فردا در اثر یه صانحه از دنیا می رن. تا وقتی هستیم باید زندگی کنیم.
به نامزدت فرصت بده در آرامش تو رو دوست داشته باشه و خودت هم همینطور
:72:
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام به همه ی دوستان خوبم
از همفکری و راهنماییتون سپاسگزارم
از شما shadعزیز هم ممنونم و برای شما هم آرزوی سلامتی کامل رو از خدا دارم امید به زندگی و روحیه محکمتون قابل ستایش هست.
من و کیان نیمه شعبان عقد کردیم کیان انگار تو آسموناست پر از انژی شده نمیتونم حسشو وصف کنم من هم خوشحالم اما راستش اون نگرانی های قبل هنوز با من هستن .
باز هم از همه منونم.
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام
اوووووووووووووووووووووووه !!! پس شیرینیت کو آبجی؟
به اندازه همه دنیا بهت تبریک میگم.ان شاء الله خوشبخت بشید.
توکل کنید به خدا...
دیگه از نگرانی هیچی نگید. خدا خیلی بزرگه...
موفق و خوشبخت و سلامت باشی.
یا علی مددی!
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام سارای عزیز بهت تبریک می گم
ممنون امیدوارم شما هم مشکلی پیدا نکنید و با کمک خدای بزرگ زندگی خوبی رو با همسرتون داشته باشید. به چیزی فکر نکنید و از همسرتون هم همینو بخواین.
تا وقتی که امید هست، زندگی هست:72:
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام سارا خانم،
بهتون واقعا تبريك ميگم و از صميم قلب از خداوند براتون آرزوي خوشبختي ميكنم. هيچكس از يك لحظه بعدش خبر نداره، پس بايد همين الانو دريابيم و با توكل به خدا قدر لحظه لحظه زندگيمونو بدونيم. عشق خودش نوعي معجزه ست چون خالق ما خودش عاشقه، عاشق بنده هاي خوبشه و اونارو دوست داره، و براي همينه كه قدرت عشقو نبايد دست كم گرفت. هميشه خوشبخت باشيد وعاقبت بخير، جاي ماهم شيريني بخوريد.
براي دنياي خود چنان كاركن كه گويي تا ابد زندگي ميكني وبراي آخرت چنان كار كن كه گويي فردا نخواهي بود. حضرت محمد(ص)
زندگي را هر طور بنگري، زيباست. گوته
به جهان خرم ازآنم كه جهان خرم ازاوست عاشقم برهمه عالم كه همه عالم ازاوست
RE: دوستش دارم اما باید جدا شوم
سلام سارا جون من خيلي تحت تاثيز حرفاي تو فرار گرفتم و ميخوام موضوعي رو بت بگم و اميد وارم نوشته ي منو حتما بخوني .
ميدوني من حدود 48روزم بود كه مادرم فهميد من داراي يك بيماري چشمي به اسم (آب سياه) مادرزادي هستم .به اين معني كه بايد بقيه امرم رو با يك عصاي كوري بگذرونم . منو پيش دكتراي فراواني براي درمان بردن ولي بي فايده بود و همه منتظر بودن كه من كور بشم اما يك روز كه منو پدرم به شاهچراغ شيراز ميبرن من شفا ميگيرم و چشمام به طور باور نكردي خوب ميشه الان من حتي عينك هم نميزنم .
اميدوارم كه اين عاقبت نسيب توهم بشه پس اميدترو به كسي جز خدا نبند كه خودش حلال مشكلاته|||