خیانت یا ...

سلام دوستان میخوام از اول اشناییمون بگم
منو همسرم خیلی عاشق هم بودیم با اینکه سن کمی داشتم ولی شوهرم همه رو متقاعد کرد که با من ازدواج کنه و اینقد اومد و رفت تا اینکه خانوادم قبول کردن.در حال حاضر 3 سال از زندگیمون میگذره من 02 و همسرم 24 سالشه.اینقد خوشبخت بودیم که همه حسرت میخوردن و یه جورایی دوست داشتن زندگیمون بهم بخوره اما شوهرم اهمیت نمیداد و میگفت مهم ماییم.اما تازگیا رفتارش عوض شده من 3 ماهه که حامله ام الان که تعطیلاته منو از صب تنها میزاره و میره پیش داییش تا شب.داییشم مجرد و بی بند و بار.بهش که میگم تنهام نزار میگه بیا تو هم بریم اما من خونه خودمو ترجیح میدم به اونجا چون حوصلم سر میره .خلاصه چند روزی بود که حس میکردم شوهرم چیزی رو ازم پنهون میکنه حتی شبا از خواب میپریدم و نگاه میکردم ببینم پیشمه یا نه تا اینکه یه شب طبق معمول بیدار شدم دیدم نیست سرویس بهداشتی و اشپزخونه ما طبقه پایین از پله اروم اومدم پایین دیدم صدای حرف میاد یه دفعه در و باز کردم و گفتم با کی صحبت میکردی گوشیتو بده به من ببینم و جیغ و گریه و زدمش.اینم بگم گوشی شو قایم کرد و گفت اشتباه میکنی و اومدم دستشویی ولی من مطمئن بودم تا اینکه ویبرش صدا داد گفتم بده که در اورد و گفت بخدا چیزی نیس به جان بچمون با دختر نبودم یه مسئله ای پیش اومده ولی طرف گفته به هیچکس نگو اگه صبر کنی چند روز دیگه میگم حتی دست روی قران گذاشت حالا نمیدونم چیکار کنم دیروز بهش گفتم طلاق گفت نه من زندگیمو دوست دارم اما اگه دوست داری دلیل کارات چیه.من از همون روز خواب و خوراک ندارم و همش گریه میکنم میشه که یه مرد تظاهر به دوست داشتن کنه چون وقتی هست بهم محبت میکنه:confused:

سلام به شما

خواهشا انقدر ناپخته و عجولانه و بی رودروایسی بگم کودکانه تصمیم نگیر.

قبلش بهت بگم اشتباه از خودت بود که همسرت رو تنها گذاشتی.اگر همراهیش میکردی به منزل داییش و کمی هم از خودت مایه میگذاشتی و یه مقدرا تحمل میکردی سر رفتن حوصله ات رو ، الان انقدر بهم ریخته و نگران نبودی.

شما یا باید همسرت رو همراهی میکردی حتی اگر بهت بد میگذشت و یا باید اجازه بدی اونم میرفت و به داییش سر میزد.درواقع شما هم خر و میخواستی و هم خرما رو.

تا چیزی مشخص نشده حرف طلاق رو پیش نکش.شما هم خودت هنوز مطمئن نیستی و ختی از عنوان تاپیک مشخصه که دو دل هستی.و نمیدونی دقیقا چی شده.

با پیش کشیدن حرف طلاق چیزی درست نمیشه.جز اینکه میرید دادگاه و شما مدرکی ندارید و دادگاه برت میگردونه سر خونه زندگیت.کمی سیاست و درایت داشته باش.

بهتره کاملا ماجرا رو شرح بدی.
وقتی ازش پرسدی دلیل کارات چیه؟ چه جوابی داد؟

وقتی ناراحتی شما رو میبینه چه عکس العملی نشون میده؟

ازش پرسیدی که این چه موضوعیه که تو حاضری زندگیمون مختل بشه اما به من نگی؟

شما با همسرت چطور اشنا شدی؟

چرا خانوادت راضی به ازدواج شما نبودن؟

و در نهایت

شما الان بارداری.مسئله خیلی فراتر از خودت و همسرته.در واقع اون بچه گناهی نداره که در اینده دچار بیماری های روحی و جسمی بشه اونم به خاطر مشکلات الان شما و همسرت.

از لحاظ تغذیه حتما به خودت برس.که بعدها دودش اول توی چشم خودت و همسرت میره .

عزیزم جوش نزن من همین مشکل و داشتم و می دونم تقصیر خودم بود گلم ما هم سن کم ازدواج کردیم و همه حسرت زندگیمون و می خوردن ولی من با همراهی نکردن همسرم به مشکل برخوردم و الانم میگم خودم مقصرم و این و بدون همسرت دوست داره و اگه دوست نداشت می گفت طلاق .....
ولی سعی کن بهش نزدیک بشی با همسرت بشین صحبت کن ببین دردش چیه شاید واقعا خیانت نکرده شاید با دوستش صحبت کرده ولی حواست باید جمع باشه تا مشکلی از طرف زن نباشه مرد خیانت نمی کنه این تجربه 6 سال زندگی من
ولی اول بگو چرا مشکوک شدی؟ ببین اگه تورو تنها میذاره چون تو حاضز نمیشی بری بیرون و مردها هم از خونه نشستن بدشون میاد
همین بارداری باعث میشه مردو زن از هم دور بشن می دونم بارداری سخت مخصوصا ماه های اول ولی سعی کن اگه سخت هست ولی خودت و سرحال نشون بدی و شاد ....احتمالا به همسرت ویارم داری؟
ولی عزیزم اول باید با همسرت دوست باشی
اون بچه تو شکم تو نیاز به عشق بین پدر مادر داره اشتباه من و تو تکرار نکن عزیزم
ای کاش بر میگشتم به چند سال قبل

مریم جان ممنون که اینقد رک بهم ج دادی ولی ماجرای خونه داییش یه سالی هست که میره و وقتی منم میرفتم دوتایی میرن تو اتاق بعدشم میرن بیرون من میمونمو... شوهرم باید یه خرده به فکر منم باشه نه؟راجع به اون قضیه میگه قول دادم به کسی نگم بزار به وقتش میگم منم بهش گفتم ماست مالی میکنی و میگی و تموم.چون سنمون کم بود خانوادم راضی نبودن.اشناییمونم این جوری بود که من با دوستم از کلاس بر میگشتم که دوست پسر دوستم اومد دنبالش که شوهر منم بود بعد به من گفت بیا بریم من نرفتم و شوهرم شمارمو از دوستم گرفت و وقتی زنگید گفتم من دوست نمیشم و گفت میخوام بیام خواستگاریت و در ضمن خیلی گیر بود خلاصه ادرسمونو پیدا کردو اینقد اومدو رفت تا اینکه...ناراحتیمم که میبینه بغلم میکنه و میگه چرا دست از این فکرات بر نمیداری تو عشقمی و از این حرفا

- - - Updated - - -

اتوسا جان من هیچی واسه شوهرم کم نمیزارم لباس تمیز و قشنگ موهامو درست میکنم ارایش میکنم با مهربونی به استبالش میرم وقتی از سر کار میاد عشقمم با کارای مختلف بروز میدم.همون اول اشناییمون بهم گفت خیانت عکسالعمل من هیچوقت کاری نمیکنم که تو رو از دست بدم منظورش اینه که اگه خیانت کنه منم خیانت میکنم یا اینکه یه مرد میاد به طریق مختلف با من یا پیشنهاد میده یا اذیتم میکنه یا...

- - - Updated - - -

حتی میگم تو که منو نمیخواستی چرا حاملم کردی بیا بریم بندازمش.خیلی فکرای احمقانه میکنم

سلام عزیزم
من چون تجربه مشابه دارم فقط این موضوع به ذهنم رسید که بهت بگم تو مشاجره نباید ضعف نشون بدی
قوی باش وقتی باش صحبت میکنی جیغ نزن گریه نکن
محکم حرفتو بزن
مردا از زنای ضعیف خوششون نمیاد تا میبینن زنشون ضعیفه و همش گریه زاری میکنه حاضر به صحبت کردن نمیشن ... یا جواب سر بالا میدن ...
نمیدونم منظورمو خوب رسوندم یا نه ...
سعی کن با آرامش باهاش صحبت کنی ببینی موضوع چیه ..

ببین عاطی عزیزم انشاالله که خیانت نکرده ولی اگه واقعا زن به تمام معنایی باید ببینی پس چرا همسرت خیانت کرده عزیزم اگه واقعا همه این کارارو کردی و دیدی خیانت کرده دنبال این باش که همسرت یک دوست منحرف داره عزیزم و اون باعث شده که همسرت خیانت کنه چون دوست بد ادم و تو چاه می ندازه عزیزم امیدوارم اشتباه متوجه شده باشی ولی خیلی مواظب باش گلم چون تو بارداری و استرس اصلا واست خوب نیست مواظب خودت و اون فرشته تو شکمت باش و قوی باش گل یخ درست میگه مردها از زن ضعیف بدشون میاد

گل یخ مرسی از نوشتت عزیزم.من باردارم دست خودمم نبود حتی وسط دعوام اوق میزدم و سرم گیج بود و سیاهی میرفت که افتادم روی زمین و شوهرم بلندم کرد و نشوندم روی صندلی واقعا موقعیت بدی شاید افسردگی بارداری گرفتم شاید زیادی گیر میدم شاید زیادی فکر و خیال میکنم واقعا نمیدونم

سلام عاطی جان.
من متوجه نمیشم چرا شما میگین خیانت کردن؟
شاید با یک خانمی بر حسب اتفاق و یه مدت برای کمک بهشون تلفنی صحبت میکنن و به همین دلیل نمیخوان شما بدونین(البته با این احتمال هم بازم ایشون کار اشتباهی میکنن اما شدتش کمتره) .من نمیدونم ایشون چه کردن اما شما نباید به خاطر یک تلفن مشکوک به عشق و علاقه 3ساله ای که همسرت بهت ابراز کرده پشت پا بزنی، اتفاقا باید عاشقانه تر زندگی کنی و بیشتر به همسرت محبت کنی،حتما توانایی مادرشدنو در خودتون دیدید که درید مادر میشید پس احساس مسئولیت در قبال این طفل معصوم کجاست؟تمام احساسات شما در کودکتون تاثیر میذاره.تمام تلاشتونو برای ارامش خودتون بکنین.
میتونین تو محیطی دوستانه از همسرتون بخواین که از لذت هایی که با داییش میبره برات بگه که چه نیازهاییش اونجا ارضا میشه که اینقدر علاقه منده؟
شاید واقعا اونجا کار جذابی انجام میدن که شاید اگه شما بدونی بتونی همون محیطو تو خونه خودت براش فراهم کنی.بهش بگی چه کمبودهایی تو زندگی دارن که اینقدر اصرار به رفتن خونه داییشون دارن.

شمیم الزهرا مرسی.شوهرم هرجا میره هر کاری میکنه وقتی میاد خونه برام تعریف میکنه اما راجع به این مسئله میگه نمیخوام که صحبت کنم و میگه شک نکن بهم ولی نمیتونم اخه نمیشه.شوهرم از صب سر کار تا شب البته با هم شبم مییایم خونه تا بخوابیم 2-3 میشه واسه همین زمانی که تعطیله میره پیش داییش آخه اینجا با کسی جز داییش رفت و امد نداریم البته بی انصافی نکنم وقت واسم میزاره ولی تعطیلات عید باعث شده که اینجوری نباشه و صب میره تا شب خدااااااااااایااااااااا تمومش کن

- - - Updated - - -

دیشب خواب دیدم دندون کرسیمو دندون پزشک کشید تعبیرشو نگاه کردم وااااااااااااااای گفت از همسرت جدا میشی شاید اعتقاد نداشته باشم ولی حتی این مسئله هم فکرمو مشغول میکنه

عاطی جان 2 حالت داره یا حدست درست بوده یا نبوده
اما یه چیزی مشخص هست با استرس واضطراب داری با سلامت بچت بازی می کنی
فعلا این .... رو بزار کنار تا بچت بدنیا بیاد

واااااااااااااااای لاو نمیشه من نمیتونم بچه ای رو به دنیا بیارم که باباش به من خیانت کرده (اگه کرده باشه) اگرچه عاشق باباشم

- - - Updated - - -

دیشب منو صدا زده میگه بیییییییاااااااا میگم جان دیدم واسم ایین فشفشه گنده ها گرفته و روشن میکنه میگه واستا میخوام از تو و بچمون عکس بگیرم احساس میکنم داره منو خر فرض میکنه و با این کارا داره هواسمو پرت میکنه حرفام مسخرس میدونم ولی داغوووووووونم خیلی خدااااااااااااااااااااااا ااااااااااااا دارم میمیرم میفهمیییییییییییییییی

سلام خواهرم
خیانتی در کار نیست. فکر خودت رو خراب نکن ضمن اینکه احتمالا شما در عبور از تری مستر اول به دوم هستید و روحیاتتون به شدت تغییر می کنه و نباید هیچ تصمیم مهمی، دقت کنید هیچ تصمیم مهمی بگیرید
همسرتون با محبت و رفتار جرات مندانه شما کنار شما خواهد بود و خواهد ماند
منتقد درونیتون رو خاموش کنید و برای یک بار احتمال خطا، حکم صادر نکنید
منتقد درونیتون به شما دائم می گه اون تو رو ابله و نادون فرض کرده! فکر کرده تو نفهمیدی! فکر کرده تو نمی فهمی کارهاش رو... به هیچ وجه اهمیت به این منتقد ندهید و اون رو خاموش کنید
می توانید احساستون رو بگید و موضوع رو خاتمه دهید
به نظر من شما باید سعی کنید مهارتهای رفتار جرات مندانه رو به خوبی یاد بگیرید و عواطف خودتون رو کنترل کنید
اما با توجه به مسائلی که عنوان کردید خیانتی در کار نیست
امشب رو با خیال راحت در آغوش همسرتون بیارامید

به خواب و تعبیر خوابت اهمیت نده این خوابا به خاطر آشفتگیه که داری
به نظر من هم خیانتی در کار نیست، باهاش صحبت کن که بدونه چقدر داری اذیت میشی و ازش بخواه برات توضیح بده
دیگران و مشکلاتشون که از همسر و بچه آدم مهمتر نیستن

سلام عزیزم بهتره از روزهای بارداری برای خودتون خاطرات خوبی بسازید فکرشو کردی اگه اشتباه کرده باشی و اون خیانت نکرده باشه بعدش چقدر برات شرمندگی می مونه سعی کن طوری رفتار کنی که برات پشیمونی نیاره یا یه روز برنگرده بهت بگه من کاری نمی کنم بهم گیر می دی پس بهتره اون کارو کنم مثل حرف خیلی ها که متاسفانه می گن
مطمئن باش می تونی زیباترین زندگی رو داشته باشی
موفق باشی

ازهمتون ممنونم دوستای گلم.ولی نمیدونم چرا این فکرو خیالا دست از سرم بر نمیداره با کوچکترین چیز واسه خودم نشونه میسازم و ربطش میدم به اینکه حتم با کسی هست دیشب تا ساعت 5-6 بیدار بودم مثل دیوونه ها که انگار یه چیز یا کس عزیزشونو از دست دادن همش حس بدی دارم.پریروز زنگ زدم بهش ج نداد منم گوشیمو زدم زمین خورد شد وسایل خونه رو شکستم اگه حامله نبودم خودمم میکشتم...وقتی اومد خونه هیچی بهم نگفت دیشب دیدم واسم گوشی خریده من هیچکس و ندارم که بهش اینا رو بگم یعنی هیچکس و محرم نمیدونم .همون پریشب که ج تل منو نداد وقتی اومد خونه دیدم انگشتش جوهریه گفتم کجا رفتی انگشت زدی گفت نمیدونم.دیشب لباسای بیرونشو عوض کردم تمیز واسش بزارم دیدم پوکه سیم کارت تو جیبشه گفتم این چیه گفت واسه داییم سیم کارت گرفتم و گفتم هدیهش مال خودم من چیزی نگفتم بهش یکی از فامیلاشون شیفت شب بود نرفته بود مسافرت مجبور شد که این بره به جاش واسته به من گفت داداشتو بگو بیاد پیشت باشه؟گفتم باشه خلاصه وقتی رفت با اینکه میدونستم اگه برم سراغ سند سیم اعصابم خورد میشه اما رفتم و دیدم سند به نام خودشه که هیچ اثر انگشتشم که گفت نمیدونم پاشه و دیگه قاطی کردم و گفتم اره واس دختره گرفته و بردش بیرونو ...

آروم باش عزیزم. به فکر فرزندت باش
همسرت به فکرت هست .. ولی قطعا داره کارایی میکنه که رفتار مشکوک رو ازش میبینی
دوباره ازش نخواستی که بهت بگه اون قضیه پنهانی چیه ؟
سیم کارت مال خودشه اگه برای دایی بود که به اسم همسرت نبود یا حداقل اینکه سندشو با خودش نمی آورد...
بیشتر مراقب باش بدون اینکه بفهمه کنترلش میکنی مواظب رفتاراش باش

- - - Updated - - -

آروم باش عزیزم. به فکر فرزندت باش
همسرت به فکرت هست .. ولی قطعا داره کارایی میکنه که رفتار مشکوک رو ازش میبینی
دوباره ازش نخواستی که بهت بگه اون قضیه پنهانی چیه ؟
سیم کارت مال خودشه اگه برای دایی بود که به اسم همسرت نبود یا حداقل اینکه سندشو با خودش نمی آورد...
بیشتر مراقب باش بدون اینکه بفهمه کنترلش میکنی مواظب رفتاراش باش

مشکلم اینه که نیستم پس فردا دارم میرم مسافرت فوری میترسم

- - - Updated - - -

sci عزیز ممنونم ازتون دقیقا انگار یه نفر داره تو مخم حرف میزنه و بهم دستور میده و عصبیم میکنه گاهی که زیاد فکرای منفی میاد تو ذهنم به خدا توکل میکنم و قران میخونم ولی یه لحظس دوباره شروع میشه من حرف دلمو به هیچکس نمیگم و همش خودخوری میکنم وقتی که همسرم پیشمه انگار هیچ مشکلی ندارم و همه چیز و فراموش میکنم ول زمانی که نیست...خدااااااااااااااااا� �ااااااااااایاااااااااااا تمومش کن بهم واقعیتو نشون بده کجای دنیا نشستی که نمیبینی و نمیشنوی لااقل اگه هیچی نیس یه کاری کن باهام حرف بزنه و بگه قضیه چیه

- - - Updated - - -

sci عزیز ممنونم ازتون دقیقا انگار یه نفر داره تو مخم حرف میزنه و بهم دستور میده و عصبیم میکنه گاهی که زیاد فکرای منفی میاد تو ذهنم به خدا توکل میکنم و قران میخونم ولی یه لحظس دوباره شروع میشه من حرف دلمو به هیچکس نمیگم و همش خودخوری میکنم وقتی که همسرم پیشمه انگار هیچ مشکلی ندارم و همه چیز و فراموش میکنم ول زمانی که نیست...خدااااااااااااااااا� �ااااااااااایاااااااااااا تمومش کن بهم واقعیتو نشون بده کجای دنیا نشستی که نمیبینی و نمیشنوی لااقل اگه هیچی نیس یه کاری کن باهام حرف بزنه و بگه قضیه چیه

- - - Updated - - -

sci عزیز ممنونم ازتون دقیقا انگار یه نفر داره تو مخم حرف میزنه و بهم دستور میده و عصبیم میکنه گاهی که زیاد فکرای منفی میاد تو ذهنم به خدا توکل میکنم و قران میخونم ولی یه لحظس دوباره شروع میشه من حرف دلمو به هیچکس نمیگم و همش خودخوری میکنم وقتی که همسرم پیشمه انگار هیچ مشکلی ندارم و همه چیز و فراموش میکنم ول زمانی که نیست...خدااااااااااااااااا� �ااااااااااایاااااااااااا تمومش کن بهم واقعیتو نشون بده کجای دنیا نشستی که نمیبینی و نمیشنوی لااقل اگه هیچی نیس یه کاری کن باهام حرف بزنه و بگه قضیه چیه

خانمی!
اول اینکه نحوه برخوردت در مواجهه با مشکل مهمه. هرچی عکس العمل تندتری نشون بدی نفست باور میکنه که مساله خیلی خیلی بغرنجه.
بعنوان مثال خود من وقتی به لحظات غمگین زندگیم فکر می کنم، هرجا که گریه کردم و بیشتر ناراحت شدم اون لحظات واسم سختتر بودند. یعنی با آب و تاب دادن به لحظات سخت، بهشون مهر غیرقابل تحمل بودن می زنیم.
شما چرا بخاطر اینکه تلفنتون بی جواب موند باید بزنی همه چی رو بشکنی؟ شما الان با اینکار برای یک تماس بی جواب فاجعه ساختید. ممکنه به هر علتی ایشون اون موقع نتونسته جواب بده. دنیا که به آخر نرسیده!
پس همیشه سعی کنید و تلاش کنید یک اتفاق ولو ناراحت کننده رو با عکس العمل تند به یک فاجعه تبدیل نکنید که نشه از پسش بر اومد!
همسر شما وقتی برخورد تند شمارو می بینه هر دلیلی هم داشته باشه می ترسه و دست به دروغ گفتن می زنه چون ترس از عدم پذیرش شما برای دلایلش اونو در موضع انفعال می بره و ساده ترین جواب رو بهتون می ده: نمی دونم!
دوم، عکس العمل شما در همین لحظه روی فرزند شما تاثیر میگذاره. اون بچه فقط متوجه ترس شماست و به دلیل اون ترس کاری نداره و باصطلاح توجیه نمی شه که بعدا یادش بره! اومدیم و همسر شما بدلیل اینکه مثلا مزاحم تلفنی داشته سیم کارتش رو عوض کرده. تا بیاد اینارو براتون توضیح بده نصف خونه فروریخته! بعدا ممکنه خیلی راحت سوتفاهم برطرف بشه اما اثر اون حرکات شما روی بچه و حتی همسرتون می مونه. اگر بعدی که بچه بدنیا اومد نیمه های شب از ترس مبهمی بیخواب شد و نذاشت هیچکدومتون بخوابید گله نکنید.
یک نکته کنکوری:
تا وقتی نازتون خریدار داره و همسرتون بعد از شکسته شدن موبایل میره یکی دیگه براتون میخره سعی کنید با گفتگو سوتفاهم رو برطرف کنید. خدای نکرده ممکنه به جایی برسه روتون توروی هم باز شه بگه هرچی کردم خوب کردم!

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط sci

امشب رو با خیال راحت در آغوش همسرتون بیارامید

---

جمله به این زیبایی رو ول کردید تا 5-6 صبح بیدار موندید؟ قدر نعمتتون رو بدونید.مواظب باشید گل زندگیتونو الکی پرپر نکنید...

سلام مامان عاطی چخبره خانومی وای چقدسخت میگیری اگه خودت دوستت ی چی بت گفته بود وگف نگی به کسی..چه میکردی؟وقتی آقات میگه نگراف نباش بعدبت میگم پس چیزی نی اگ خدانکرده چیزی بود مطمئن باش جوابش چیزدیگه ای بود..راجع به سیم کارت هم شاید باپول داییش براش سیم خریده خب به نام خودش مگه چی میشه..انقد دخترخوب نی نی رو اذیت نکن همین الان مامانی نباش ک بارفتاراش استرس رو به بچش منتقل میکنه..
راستی دکتردخترداییم بش گفته بود برا کم شدن تهوع یکم زنجبیل بریز تو چاییت..تو هم به آقات بگو زحمت خریدشوبکشه تا ازین دوران لذت ببری..
وقتی فکرای منفی میادذهنت حواستو یجوری پرت کن..
شادوموفق باشی

سلام دوستان شبتون بخیر ممنون راهنمایی هایی که به عاطی همسرم کردین به لطف خدا و شما دوستان عزیز مشکلمون به زودی حل خواهد شدو در ضمن همسر من اخلاق بسیار تندی داره و بسیار شکاکه من دوست ندارم عاطی به کسی بی اعتنایی یا پشت سر کسی حرف بزنه چه دوست چه غریبه.به نظر شما رفتار من غلطه ؟ درباره سیم کارت دوست داشتم یه ایرانسلم داشته باشم ولی بی دلیل. داییمم اونقدرا هم که عاطی به شما گفته بد نیست من ادمی هستم که دوست ندارم کسی بیشتر از اندازش تو کارام دخالت کنه حالا اعم از پدر و مادر و دوستان و چه عاطی چون ادمی نیستم که بخوام اختیارم دست کسی باشه من هر جا میخوام برم عاطی رو میگم ولی اون در کل با رفت و امد با دوستان و اشنایان مخالف درباره تلفن اون روزم با کسی بودم که دوست نداشته کسی از ماجرا با خبر بشه چون عاطی میشناستش برای همین وقتی اومد گوشی رو سریع قایم کردم چون اخلاقشو میدونم خیلی شکاک و بدددددددد و در ضمن من به عاطی خیانت نکردم و نمیکنم ولی لج بازیاش خیلی حرصمو در میاره حالا به نظر شما دوستان عزیز کار من اشتباه یا عاطی (من اخلاقمو باید درست کنم یا عاطی)ممنون اگه لطف کنید نظرات خودتون رو بدید ازتون کمال تشکر و دارم بازم مرسی.منتظرم ج بدید.(عاطی نمیدونه نظر دادم )

نقل قول:

---

نوشته اصلی توسط عاطی

سلام دوستان شبتون بخیر ممنون راهنمایی هایی که به عاطی همسرم کردین به لطف خدا و شما دوستان عزیز مشکلمون به زودی حل خواهد شدو در ضمن همسر من اخلاق بسیار تندی داره و بسیار شکاکه من دوست ندارم عاطی به کسی بی اعتنایی یا پشت سر کسی حرف بزنه چه دوست چه غریبه.به نظر شما رفتار من غلطه ؟ درباره سیم کارت دوست داشتم یه ایرانسلم داشته باشم ولی بی دلیل. داییمم اونقدرا هم که عاطی به شما گفته بد نیست من ادمی هستم که دوست ندارم کسی بیشتر از اندازش تو کارام دخالت کنه حالا اعم از پدر و مادر و دوستان و چه عاطی چون ادمی نیستم که بخوام اختیارم دست کسی باشه من هر جا میخوام برم عاطی رو میگم ولی اون در کل با رفت و امد با دوستان و اشنایان مخالف درباره تلفن اون روزم با کسی بودم که دوست نداشته کسی از ماجرا با خبر بشه چون عاطی میشناستش برای همین وقتی اومد گوشی رو سریع قایم کردم چون اخلاقشو میدونم خیلی شکاک و بدددددددد و در ضمن من به عاطی خیانت نکردم و نمیکنم ولی لج بازیاش خیلی حرصمو در میاره حالا به نظر شما دوستان عزیز کار من اشتباه یا عاطی (من اخلاقمو باید درست کنم یا عاطی)ممنون اگه لطف کنید نظرات خودتون رو بدید ازتون کمال تشکر و دارم بازم مرسی.منتظرم ج بدید.(عاطی نمیدونه نظر دادم )

---

حریم خصوصی برای شما تعریف نشده احیانا ؟!

مقصر هر دو شما هستید. از همین چند جمله ای که شما و همسرتون نوشتین مشخصه که همدیگه رو دوست دارین. اما هر دوی شما صداقت داشتن و اعتماد کردن به طرف مقابل رو از هم دریغ کردین. لازمه هر دوی شما با هم تلاش کنین تا این خلا از بین بره و کوچولوتون توی محیطی آروم و امن زیر سایه پدر و مادرش رشد کنه و شاد باشه.

همونطور که نوشتید دوست ندارید همسرتون توی کار شما دخالت کنه اینکه بیایید و توی تاپیکش و با اسم کاربریش نظر بدید همونقدر ناپسنده. درضمن طبق توصیه مدیر همدردی بهتره که زن و شوهر همزمان در تالار مشاوره نگیرند و شما هم بهتره با همسرتون به مشاوره حضوری برید و مشکلتون رو اونجا باهم حل کنید.

سلام
دلیل این شک وتردیدهابه خاطراینه که شایدباهم روراست نیستیدوقتی شماحرف دلتون روبه همسرتون نمیگیدباعث میشه فکروخیال برش داره که نکنه به من خیانت میکنه
بهتره باهمسرتون راحت باشید برای مثال حتی اگه مزاحم تلفنی داریدبهش اطلاع بدیدچون همین مسئله های به ظاهر بی اهمیت مسئله سازمیشندوباعث شک ودودلی که خدایایعنی خیانت؟یعنی دوستم نداره؟وازاین فکرهای بیهوده که هیچ نفعی نداره به جزاینکه به خودفرداسیب میرسونه
یه مثال میزنم شایدبه موضوعتون زیادمربوط نباشه ولی شایدبتونه کمکتون کنه
اقایی که چنددخترمزاحم تلفنی بهش زنگ میزنند وفکرمیکنه ازطرف نامزدشه که میخوادامتحانش کنه چندتادختربودندکه روزوشب بهش زنگ میزدندواین اقاهم باایناحرف میزنه به خیال اینکه نامزدش میدونه روزبه روزفاصله بینشون به وجودمیادونامزدش مدام گلایه میکنه که چراازم سردترشدی ولی باانکاراین اقامواجه میشه تااینکه اقامتوجه میشه دوست خودش شمارش روبه دختراداده تابهش زنگ بزنندچون به عشق اقاحسادت میکرده درحالیکه همین باعث شده ازهم دورتربشنددرحالیکه اگه ازهمون اول ماجراروبه نامزدش میگفت همچین مشکلی پیش نمیومد:47:
بهتره قبل ازاینکه عجولانه قضاوت کنیم وتصمیم بگیریم اول ازماجراباخبربشیم بعدتصمیم بگیرم چون پشیمانی هیچ سودی نداره ودردی رودوانمیکنه
خواهرم زندگیت روبه اسونی بدست نیاوردی که خیلی راحت حرف ازطلاق میزنی صبرداشته باش وباارامش به کارهات برس به فکرکوچولوی نازت باش که توراهه چون کوچکترین ناراحتی شماروبچت تاثیرمیذاره
شادباش وباشادی روزگاربگذرون