-
دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام
من بعد از نه ماه نامزدی به مشکلاتی خوردیم که بعد براتون می گم .الان دارم طلاق می گیرم
حالم امروز خیلی بده نمی تونم حرف بزنم
باور کنید از صبح که از دادگاه اومدم یه ریز گریه می کنم با پدرم دعوا کردم
دیگه طاقت ندارم
فکر کنم امروز این قاضی منو گول زد از من توافق نامه گرفت که مهریم بشه شش ماه یه سکه و 13 تا از مهریمو گفت ببخش وبجای اون طلاهامو با 4.5 میلیون شیربها رو گفت بردار
اون گولم زد گفت اگه الان تقسیط نشه اون دیگه اعسار نمی ده
همین الانم اشتباه کرده اعسار داده
چون مهریه حکم جلب نداره
نه کل مهریه و نه تقسیطش
وقتی از شعبه اومدم بیرون مادرم فریاد زد اشتباه کردی با وکیلم که مشاوره ای کار می کنه تماس گرفت اون گفت دیگه هیچکارش نمی شه کرد .چون توافق کردی
راستش من اصلا هدفم مهریه نبود ما چند ماه اصرار کردیم بیا توافقی جداشیم هیچی نمی خوام .ولی قبول نکرد.
ما مهریه و نفقه رو اجرا گذاشتیم تا شاید این فشاری بشه برای توافق ولی باز قبول نکرد
حالا مهریه هم که اینجور شد
دارم دیوونه می شم .من باکره ام ولی همه جور رابطه داشتم با همسزم
اون خیلی پیش فامیل رفت و برای دوستی گریه کرد و از عشق دم می زد
ولی حالا که من و خانوادم قبول نکردیم و آشتی نکردیم انگار عقده کرده
امروز تو دادگاه به من می گه به بابات گفتی ما چه کارهایی کردیم
گفتی تو فقط به ظاهر دختری
من که تو عمر 27 سالم تا حالا دوست پسری نداشتم دست نامهرم به دستم نخورده
باید این حرفارو بشنوم
اگه تو فامیل از این حرفا بزنه به گوش پدرو مادرم برسه سکته می کنن
من تا حالا تسلیم خدا بودم که یه روز خوش ندیدم دیگه ایمانمو از دست دادم می گم خدا وجود نداره وگرنه این همه اتفاق بد واسه من نمی افتاد
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام خانمی خودتو ناراحت نکن. اتفاقیه که افتاده. در مورد روابطتتون هرچی بوده بین خودتون بوده و بیشعوری اون آدمه که بخواد جار بزنه و به همه بگه. البته بگم کلا مردها به همین راحتی در مورد روابطون حرف نمی زنند ولی اگر هم چیزی گفت کلا انکار کن! از آبروی خودت محافطت کن. کی می تونه اثباتش کنه؟ ناراحت این طرف قضیه نباش.
اما در مورد طلاق من توصیه ای ندارم فقط ازت می خوام فعلا آروم باشی و از این ببعد بدون مشورت وکیل کاری نکنی.
آروم باش خانمی...:82:
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
تسلیم خدا عزیزم
اینحالاتی که الان داری کاملا طبیعی هست و بهت میگم که فعلا همین حال و روز رو خواهی داشت
پس بخاطر اینکه الان مشوش هستی ناراحت نباش
بعد یه مدت تموم میشه
در رابطه با اینکه نامزدت داره دست میذاره رو همچین مساله ای
اصلاااااااااااااااااااااا ااااااااا نگران هیچی نباش
شما باکره ای و هروقتم حرف اضافه زد و تهدیدت کرد که به فلانی میگم بگو برو به همه بگو
کی گفته اصلا من با تو کاری کردم؟؟!!!
نذار از همچین چیزی برای تضعیف روحیت استفاده کنه و اصلا نقطه ضعف دستش نده
دررابطه با مهریه هم ناراحت نباش
دیگه حکمی هست که صادر شده و تموم شد و رفت
جالا مثلا بشینی غصه بخوری درست میشه؟
بجز اینکه جوونیتو حروم میکنی و قیافت و زیباییتو از دست میدی هیچی دیگه نداره
بهتر که همین الان قبل از ازدواجت این آدمو شناختی (که برمیگرده ناموسشو جلوی همه میخواد خراب کنه)
باید از شر بعضیا تازه یه چیزیم بدی و خلاص شی
مثل من که تازه کلی چیزم دادم تا از شرش خلاص شم
برو تاپیک منو بخون تا ببینی از تو بدترم خیلی هست
من یک مطلقه هستم
در ضمن شما یک شکست خورده نیستی
چه بسا شاید اگه با همچین فردی ازدواج میکردی 1000برابر شکست خورده تر بودی
برو خدا رو شکر ازدواج نکردیو بچه ای نیومد وسط
یاحق
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام تسلیم خدا
این راهیه که خیلی ها رفتند
از حرفهای اون آقا اصلا نترس مگه با غیر از همسرت بودی؟
فکر میکنی دست آویز بهتری پیدا میکنه برای عذاب دادن تو؟
وقتی میبینه برات مهمه و میترسی خوب پس چی بهتر ازین که با نقطه ضعفت عذابت بده
هر صحبتی تو این موقعیت بخاطر اینه طرف مقابلت احساس شکست میکنه
پس اهمیتی به حرفاش نده
چه بهتر که قبل از ازدواج رسمی و بچه دار شدن مشکلت رو داری حل میکنی
حال خرابتو درک میکنم اما اینو درک کن شکست خورده اصلی کسیه که برای سرپوش گذاشتن به ضعف هاش و حماقتش لگد میزنه به روزهایی که عاشقانه کنارش بودی
و در واقع با آبروی خودش بازی میکنه
پس نترس
به دنبال تحت فشار گذاشتن این آدم هم نباش
همین که این حرفها رو بهت میزنه یعنی بدترین فشار و کشمکش درونی رو داره
پس بزار تیشه برداره و با حرفهاش به ریشه خودش بزنه
تو سرگرم کاری کن خودتو و ازین چرخه مدام دادگاه و مدام خونه خارج شو
تفریح کن.کار کن. ورزش کن
اینجوری همه زندگیت نمیشه دادگاه و دادگاه بازی و اون میشه حاشیه زندگیت
موفق باشی
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
ممنونم از همتون با خوندن حرفاتون یه کم حالم بهتر شده
من با همسرم تو این نه ماه همش یه دوره ده روزه رو تکرار می کردم چهار روز بهترینو عاشقانه ترین رفتارو داشت که هر کس می دید ما رو حسرت زندگیمونو می خورد و چهار روز معمولی بود و دو روز جنی می شد بعد چنان پشیمونو گریون می شد که دوره از اول شروع می شد
از همون اول همسرم با پدرم مشکل داشت
تو خونه خودشون رفتارش طوری بود که همیشه باید حرف حرف اون باشه .در مورد من هم همین طور تا وقتی بهش نه نمی گفتم و حرف اون بود مشکلی نبود ولی وقتی کوچکترین مخالفتی می کردم سریع می گفت شده تا طلاق هم پیش می رم ولی باید حرف من بشه
کم کم این رفتارشو می خواست تو خانواده من هم اعمال کنه طوری که همه خانوادم ازش متنفر شده بودن
مشکل اصلی هم از وقتی شروع شد که خیلی اصرار می کرد برای داشتن رابطه جنسی منم بهش گفتم اصلا و ابدا و این که اگر من بکارتمو تو این دوران از دست بدم پدرم منو می کشه بعد نامزدم عصبانی شدو گفت من هر کاری بخوام می کنم و هر کس حرف بزنه زبونشو می برم
بعد دعوای ما سر این حرف شروع شد و رفتو از خونشون به مادرم زنگ زدو گفت من دخترتونو نمی خوام طلاقشو می دم
مامان منم گفت این برای چی این حرفو می زنه بعد من ماجرا رو گفتم و اون مثل همیشه بعد از سه روز اومد خونمون و معذرت خواهی کرد پیش مادرم گریه کرد و گفت من در مورد اون مسئله رابطه داشتن شوخی کردم
ولی دیگه از اون به بعد پدرم رفتن خونه نامزدم رو منع کرد برام
بعد مشکلات شروع شد که همش بابای نامزدم بهش می گفت اینا دارند به ما بی احترامی می کنند وکلی حرف و حدیث درست شد
همسر منم که کاملا رک و پر رو بود چند باری اومد باپدرم در این مورد حرف زد ولی پدرم همش می گفت دیگه نامزدی داره طولانی می شه به فکر عروسیت باش
و هیچ حرفی هم از اینکه تو این حرفا رو به دخترم گفتی نمی زد .ولی همسرم انقدر پرو شده بود که برای بار آخر به پدرم گفت اگر نگذاری دخترت الان خونه ما بیاد منم بعد عروسی تلافی می کنم و نه می گذارم خونت بیاد نه می گذارم عروسیه خواهرو برادراش بره
بعد از چند روز هم که من به همراه پدرو مادرم خونشون رفته بودم جلوی پدرو مادرم با خواهرش دعوا راه انداخت و به پدرش می گفت اگه عروسیمو نگیری طبقه پایین خونتو بهم ندی این دخترو طلاق می دم
بعد به پدر منم گفت اگه نذاری دخترت هر وقت که من گفتم خونمون بیاد .دخترتو طلاق می دم
پدرو مادرم که بدجری عصبانی بودند گفتن ما دیگه به این دختر بهش نمی دیم این که الان دوره نامزدی این رفتارهارو می کنه وای به حال بعد
همسرم هم بعد از چند روز می خواست بیاد خونمون دوباره برای معذرت خواهی که پدرم پشت گوشی فحشش داد و اونم گفت من دیگه دخترتو نمی خوام
منم از همون موقع گوشیمو خاموش کردم ولی اون بعد از چند روز باگریه رفت خونه یکی از فامیل وهمش می گفته دلش برای من تنگ شده از اونا می خواسته به من زنگ بزنن تا من باهاش حرف بزنم و به بابام فحش می داده و می گفته اون به من فحش داد
کل خانواده من هم تصمیم گرفتن با هم که طلاق منو بگیرن
ولی من که با اخلاقیاتش آشنا بودم مخالف بودم اونم اینو می دونست که من از ته دل نمی گم طلاق
اون خیلی اومد خونمون گل آورد ولی پدرم قبول نکرد که حتی بیاره تو خونه
کلی بزرگ فامیل آورد ولی قبول نکردن
تو این جریانا چند نفرم از دوستای قدیمش اومدن گفتن اون قبل از اینکه بیاد خواستگاری شیشه می کشیده و ترک کرده یه نفرم گفت الانم بعضی وقتا می کشه که اخلاقش اینطوریه .دیگه تصمیمشون جدی تر شد
بعد پدرم با همه فامیلاشو دوستاش صحبت کرد واسطه کنه برای طلاق توافقی ولی قبول نکرد که نکرد
باز پیش همه گریه می کنه و می گه من زنمو می خوام
منم خیلی به خانوادم اصرار کردم که این آدم قابل اصلاح من نمی خوام جداشم ولی قبول نکردن حتی کار به دعوا و شیشه شکستن هم رسید
حرف آخر پدرو مادرم این بود یا همسرت یا ما یکی رو انتخاب کن
من هم گفتم من زندگی اینجوری رو نمی خوام که آبروی کل خاوادموببرم و آه و نفرین پدرو مادرم پشتم باشه به خاطر همین موافقت کردم با طلاق
امروز تو دادگاه کپی برگه های اهدای خونشو آورده بود که ثابت کنه قبلا هم اعتیاد نداشته
پشت در شعبه جوری اومده بود روبه روی من وایساده بودو نگاهم می کرد که خانمی که پیش من نشسته بود بهم گفت مشخص همسرت خیلی دوست داره انگار منتظر من بلندشم بیاد پیشت بشینه
اون همیشه اینطوری بود مثل قبل الانم همش بهم اصرار می کنه برای آشتی ولی می بینه باز من می گم طلاق عصبانی می شه و از این حرفای ناموسی می زنه برای تلافی
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام عزیزم
بابت مشکلاتی که برات پیش اومده خیلی ناراحت شدم و فقط همینو دارم بگم که پدر و مادر آدم هیچوقت بدی بچه اشون رو نمیخوان. با توصیفاتی که از نامزدت کردی ادامه زندگب با اون برات خیلی گرون تموم میشه
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
رهاکن ذهنت رو .......
طوری نشده، بزرگش نکن، گاهی واقعیت به مراتب بهتر از اون چیزی هست که در اوهام و خیالات ما میگذره.
99% نگرانی های ما در زندگی به واقعیت نمیپیوندن. اینا ساخته ذهنته رها کن ذهنت رو :305:
نقطعه ضعف ازت گیر آورده که میره رو اعصابت، دفعه دیگه بگو همه این چیزایی رو که داری میگی چاپ کن و بزن سر چها راه که همه بخونن و بدونن :311:
اجازه نده کسی خشمگینت کنه چون کسی که خشمگینت میکنه معنیش اینه که تو رو تحت کنترل خودش درآورده.:300:
برات دعا میکنم دوستم
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام دوست عزیزم
بزرگترین مشکلی که من در تاپیک شما می بینم ، اینه که شما خودتون تصمیم به طلاق نگرفتین و به پیشنهاد که چه عرض کنم زور اطرافیانتون دارین این کار رو می کنین. داخل شدن خانواده ها به زندگی شما بخصوص خانواده شما هم مشکل دیگه ای هست که دارین. حالا من با نامزدتون کاری ندارم...
به نظرم کار درستی نیست که شما رو مجبور به طلاق می کنند یا به اصطلاح بسیج شدن طلاق شما رو بگیرند و اگر عم طلاقی باشه باید با تصمیم قطعی شما باشه نه به زور اطرافیان حتی پدر.
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام خانومی
خوبی؟
بچه ها حرفهای خوب و مفیدی زدن.
به قول معروف میگن وسط دعوا حلوا خیر نمیکنن.بالاخره هر کدوم سعی دارید اون یکی رو ناراحت کنید دیگه.اقایون هم تو این جور موارد رو میارن به حرفهای ناموسی و جنسی و ....
مهم نباشه.اگر هم کاری کردی برای همسرت کردی.اتفاقا شما کاری رو کردی که باید میکردی.اون اقا متوجه نمیشه که با این حرفش اتفاقا داره غیر مستقیم میگه این خانوم برای من همسری کرده.
شما خطایی نکردی.همسرت بوده.مطئمن باش پدر و مادرت هم میفهمن و میدونن و درکت میکنن.
اگر این اقا بره به کسی هم بشینه و خاله زنک بازی درباره و حرفی بزنه مطمئن باش اول از همه ابروی خودش میره .حتما سرزنشش میکنن که چرا خودداری نکردی تا ازدواج.مطمئن باش کسی بهش نمیگه باریک الله ! چه کار خوبی کردی و چقدر همسرت کار بدی کرده!
این حسی که در مورد خودت داری و حس شکست داری طبیعیه.هرکس دیگه هم جای شما بود همین حس رو داشت.
اما موقت و گذراست.
باور کن خانومی
این همه ادم تو گوشه و کنار این شهر دارن عذاب و بد بختی میکشن...به نظر خودت همه دارن تاوان پس میدن!؟همه مقصرن؟
همه گناهکارن؟
ببیین خانومی
همسر شما باید بفهمه که زندگی شوخی بازی نیست.نباید انقدر شل کن و سفت کن بکنه.همش بگه میخوام این دخترو نمیخوام این دختر رو....
باور کن اکثر ادمها با خوبی و خوشی باهم ازدواج میکنن و با احترام به پدر و مادرا میرن سر خونه زندگیشون.اما بعد از مدتی سر یه مشکل کوچیک حرمتها شکسته میشه.
حالا فرض کن شما با این شرایط پیش امده و قلدریهای این اقا زندگیت رو شروع کنی.
پیش مشاور رفتید؟
شاید لازم باشه اول خودت با این اقا پیش یه مشاور بری و اگر تایید کرد که زورگوییها و خواسته های غلط این اقا قابل اصلاحه بعد پدر و مادرت رو ببری پیش همون مشاور/
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام
از همه ممنونم
بله شما درست می گید پدرو مادرم هیچ وقت بد منو نمی خوان می دونم که خیر من هم به همین جداییه
ولی هنوز مرددم
هنوز می گم نکنه من اشتباه می کنم
ولی باز به فکر رفتاراش می افتم می گم نه اون بیش از اندازه بی احترامه و اصلا از گفتن هیچ حرفی ترسی نداره
با همین دلیل خودمو راضی می کنم طلاق بگیرم
و همین که از وقتی مهریه رو اجرا گذاشتم دیگه خانواده اون هم مخالف ازدواج ما هستن و خانواده من هم که همه مخالفن
اصلا تو زندگی که من و همسرم تنها باشیم با این اخلاقاش که اصلا قابل اعتماد نیست نمی شه زندگی کرد
همسرم با همه خانوادش دعوا کرده و قهر حتی هر کسی از فامیلشون رو واسطه می کنیم که بیا زودتر توافقی جداشیم دعوا راه می ندازه
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
تسلیم خدای عزیز
گاهی رفتار خونواده ها به ای دلیله که اونا چیزهایی رو میبینن که ما نمیبینیم
این رفتارهای همسرت پر اشکاله اما تا خودت به نتیجه نرسی و قطعیت پیدا نکنی هر رفتاری اشتباهه
هیچ پدر و مادری براشون طلاق گرفتن دخترشون افتخار نیست
اونا دارند آینده رو میبینن ولی...
من فقط تو این شرایط برات یه پیشنهاد دارم
ازین دعوا و دعوا بازی و پدر مادر اون چی گفتن و همسرم چیکار میکنه و گریه کرد و... خودتو یه مدت بکش بیرون
کمی تفریح کن یا ورزش
در کنارش اینقدر ضعیف نباش
یه مرور دقیق با کمک یه مشاور بکن
ببین میتونی تا ابد یه شخصیت تحقیر شده داشته باشی
و خیلی چیزهای دیگه
واصلا به تغییر هیچ خصلتی فکر نکن
اینو با اعتقاد کامل میگم هر خصلت اشتباهی که امروز میبینی رو بزرگترو درشتنمایی شده ترش رو حتما در زندگی خواهی دید
تصمیم به طلاق یا غیر اون بر عهده خودت اما درآرامش و با کمک مشاوره نه احساسی و فقط به خاطر وابستگی
موفق باشی
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
ممنونم مریم جان حرفات درسته مادرم هم همینو می گه
اونایی که هیچ مشکلی تو نامزدی نداشتن بعد عروسی کلی مشکل پیدا می کنن حالا وای به حال من با این همه مشکل
یه مشکله دیگه ی هم که هست پدر همسرم تا چند سال پیش دست بزن داشته
به حدی که مادر همسرمو از یه چشم کور کرده ویه گوشش کم شنواست
دستش رو شکسته لگنش رو شکسته .وقتی دعواشون می شده اون زن بیچاره رو از پله ها پرت می کرده پایین
مادر همسرم بارها می خواسته طلاق بگیره ولی باز به خاطر بچه هاش کوتاه می اومده
ما زمان خواستگاری در جریان شدت مشکلات پدرو مادرش نبودیم و همین که همسرم به شدت دو رو هستش انقدر مودبانه و با شعور رفتار می کرد که اون موقع همه گفتن این اصلا به پدرش نکشیده
ولی حالا همه می گن اینکه الان تو دوره نامزدی اینجوره پس حتما بعد عروسی دست بزن هم پیدا می کنه
مریم جان پدرو مادرم انقدر مطمئن مخالف این ازدواجن که اجازه مشاوره رفتن هم ندادن
اونا هر بار واسطه می فرستادن برای آشتی می گفتن برین پیش مشاور
ولی پدرو مادرم می ترسن این با چرب زبونی که داره با مشاور جوری حرف بزنه و راضیش کنه اون بگه ادامه بدین
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
دوستم تو مرحله ای هستی که ادم میترسه خیلی چیزا رو بگه. اخه تصمیمتو گرفتی و ممکنه خدای نکرده صحبتای ما دوباره مرددت کنه در حالیکه راه برگشت هم سخت شده. اما مشکل همسرت بیشتر از هرچیز دیگه ای از تعریفهای خودت اینجور به نظر میاد که رفتار های ایشون: بعلت طرد شدنش از طرف شما در مسایل زن و شوهری و احساس عدم اقتدار و مردانگی بوده. ممکنه علل شخصیتی هم باشه اما بیشتر از هرچیزی اینه. عمه من هم تو دوران عقد بهمین دلیل با نامزد عقدیش مشکل داشته و به خانواده ها کشیده شدو در نهایت جدا شد. باور کن خیلی برای یه مرد سخته که کس دیگه ایه تو رابطه شرعیش و قانونیش صادر کننده مجوز رابطه باشه(باباتون)
من هیچوقت نفهمیدم چرا بعضی از خانواده ها روی رابطه نداشتن تو دوران عقد اصرار دارن. برای روزنه امید برای ازدواج مجدد؟؟؟؟خب نمیدونن عمده ترین علت بهم خوردن ازدواج اول همین میتونه باشه؟؟؟؟
اگه از اول از اون آقا مطمئن نیستن خب چرا دخترشونو به عقدش درمیارن واگر احتمال بهم خوردن الی رغم همه تحقیقات هست خب این احتمال برای زندگیهای 50-60ساله هم هست.
بهر حال این یه خواسته منطقیه که متاسفانه عدم توجه بهش زمینه ساز خیلی از مشکلات حتی بعد از ازدواج میشه.
امیدوارم تو هم دوستم تصمیم درستی گرفته باشی و همه جوانبو دیده باشی. و کمترین ضرر عاطفی رو داشته باشی تو این موضوع.
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط روژان20
من هیچوقت نفهمیدم چرا بعضی از خانواده ها روی رابطه نداشتن تو دوران عقد اصرار دارن. برای روزنه امید برای ازدواج مجدد؟؟؟؟خب نمیدونن عمده ترین علت بهم خوردن ازدواج اول همین میتونه باشه؟؟؟؟
روژان جان
اگه اجازه بدی از دید خودم جواب این سوالتو بدم
این رابطه نداشتن برای روزنه امید نیست.اگه به علت رابطه کنترل نشده پای بچه ای بیاد وسط چی؟
اگه این وسط اون آقا پسر به علت راحت بودن شرایط دنبال مساعد کردن شرایط عروسی و ازدواج و...نبود چی؟
خوب هر کی تو خونه پدر مادرشه و احساس مسوولیت کمتره
در ضمن بهترین و مساعدترین حالت اینه نیاز جنسی درآرامش و امنیت تامین بشه که مسلما هر فرد تو خونه و زندگی خودش حس بهتری خواهد داشت
همه مون هم میدونیم رابطه کامل جنسی وابستگی زیادی رو ایجاد میکنه
که این دور بودن از هم و اینکه این نیاز رو گاهی نتونن پاسخ بدن خودش فشار عصبی و روانی میاره
بماند استرس های جامعه و فرهنگ و خود دختر و...
من بحثم درست بودن یا نبودن این فرهنگ نیست
اگه بقیه شرایط ازدواج مثل خونه و مراسم و...آسون بود
اگه استرس ها و توقعات کمتر بود
و با هزار اگه دیگه اونوقت میشد عمده ترین دلیل برهم خوردن ازدواج ها همینه
اما در این مورد من بعید میدونم
برای همین کاملا به تسلیم خدا پیشنهاد میشه ایشون برن پیش یه مشاور خوب
کسی که خارج از جریانه
نکاتی که دیدن رو بگن
ضعف هارو و مشکلات رو
همین ها اگه دیده نشه فردا مشکلی میشه که دیگه با وجود بچه و نیاز جنسی و ... وابستگی شدید و... شاید دیگه همین راه هم راه نجات نباشه
تو دو خط نوشتن جداشو یا نشو راحته
اما حرکت رو لبه تیغه
از مشاوره حضوری غافل نشو...
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
زهره جان ممنون از پاسخت دوستم. اما راههای جلوگیری رو خوشبختانه الان از دوران راهنمایی یعنی 13-14 سالگی همه بلدن. (اگه هنوز اسمش دوران راهنمایی باشه)
باتوجه به اینکه تجربه این مورد تو خانواده پدری من بوده. و کلا زیاد به این موضوع اهمیت میدن و تنها دلیلشون هم اینه اگه بهم خورد چی؟؟؟اونوقت دیگه دختر نیست. برای همین با این پیش زمینه گفتم.
اما از دید یه مرد یه کم به این قضیه نگاه کنیم از دوران بلوغ تا سن 27-28 سالگی که تونسته شرایط ازدواجشو فراهم کنه خویشتنداری کرده و الانم که از هفت خوان رستم رد شده و زن گرفته اینطوری برخورد میشه با نیازش. اصلا از لحاظ شرعیشم درست نیست.اول ازدواج این موضوع خیلی خیلی مهمو تاثیر گذاره تو رفتار اقایون.
ببخشید پر حرفی شد:163:
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
روژان جان:72::72:
منظورم از رابطه کنترل نشده این نبود
منظورم رابطه ای بود که مرد بخواد برای سرپوش گذاشتن روی ضعف هاش یا به اصطلاح پایبند کردن زن(پاک کردن صورت مساله مشکلات خودشون)عمدا پای بچه ای رو وسط بکشه
که اینو بارها دیدم
هر چند اون آموزشهایی رو که میگی همه دیدن
تسلیم خدای عزیز
فکر کنم بیش از حد تو تاپیکتون پست گذاشتم
اگه خواستی این پست رو هم گزارش کن تا حذف کنن و فضای تاپیکت زیاد اشغال نشه
فقط ازت میخوام به جای فکرهای ناجور وتصمیمات تحت فشار به خودت استراحت بدی و کمی هم به فکر خودت باشی
یه مدت از هیاهو دور باش
تو این بلبشو همه تحت فشارند
پیدا کردن آرامش خیلی سخته اما همیشه باید کسی باشه که به خودش و تصمیماتش مسلط باشه
همه چیز رو بسنجه و مزایا و معایب رو بررسی کنه
امیدوارم بهترین ها برات پیش بیاد:72:
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
ممنون از زهره جان و روژان
من هم با نظر زهره موافقم
و اینکه اصلا این مشکلات ما بخاطر رابطه جنسی نیست
بیشتر بخاطر پر رویی و بی احترامیه همسرمه
اون از اول هم اصلا احترام پدرو مادرشو نگه نمی داشت بعد هم با خانواده من این طور شد
چیزی که خانواده من نمی تونه تحمل کنه
وبعد از این که همین حرفا تو فامیل پخش شد خیلیا اومدن به ما گفتن شما عقل نداشتین به این پسره دختر دادین مگه نمی دونستین پدرش چه بلاهای سر مادرش آورده
و اینکه دوباره بعضی ها اومدن گفتن قبلا معتاد بوده و رفتارهای الانشم خیلی مشکوکه
من خودم احساس می کنم خیلی راه مونده بود که برم و به طلاق نرسه
ولی خانوادم گفتن باشه اگر می خوایی بری دیگه دور ما رو خط بکش
نه تو پدرو مادر داری و نه ما دختری به این نام داریم
منم دیدم رفتارهایی که همسرم داره قابل اعتماد نیست کسی بود که برای اینکه حرف اون باشه و اعتراضی از طرف من نباشه خیلی راحت می گفت پشیمونم یا با مادرم تماس می گرفت که دخترتو نمی خوام و از این دست در حالی که دو روز بعد همیشه می اومد بغلم می کرد و انقدر گریه می کرد تا من ببخشمش
نمیشه اصلا با طناب این آدم تو چاه رفت
من همون موقع پیش دوتا مشاور که استاد دانشگاه بودن رفتم هر دو گفتن اگر الان جداشی خیلی بهتره
و همسرت یا مشکل شخصیتی داره و یا تاثیر مصرف شیشه باعث رفتار های متناقضشه
حدود 80%خودم هم می گم باید جداشم ولی باز بعضی وقتا می گم این مشکلات قابل حل بوده نباید این کارو می کردم .
از دادگاه رفتن خسته ام .همسرم با روح و روانم بازی می کنه
زهره جان شما چه طور جدا شدید توافقی بود تا قاضی رای به طلاق داد
من پیش چند تا وکیل رفتم گفتن خوب تودلیل قانع کننده ای برای طلاق نداری
مخصوصا با توجه به اینکه همسرم اصلا تحت هیچ شرایطی راضی به توافق نمی شه
خیلی پرونده طلاقت سخت می شه
پدرم بارها به واسطه ها گفت مهریه حلال وما همه طلاها و کادو های نامزدی و شیربها رو پس می دیم ولی باز راضی به توافق نشد
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
عزیزم شرایط من کاملا مشابه شرایط شما بود
....
در مورد مهریه همیشه رای در همین حول و حوشه
زیاد ناراحت رای ها نباش
فقط ببین چه تصمیمی میخوای بگیری
بازم میگم وقتی خودت مرددی هر تصمیمی اشتباهه
چه طلاق چه موندن
چون در هر دوحالت فکر میکنی ای کاش راه دیگه ای رو پیش گرفته بودم
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
به نظرتوزيادي خانوادت وخانواده اون خيلي دارن براشماتصميم نيميگيرن؟؟ توببين اين اخلاقش قابل اصلاح هست؟
نميخواي برايه بارهم كه شده تووشوهرت تنهايي كامل ومفصل صحبت كنيد؟؟؟بدون دخالت كسي؟؟؟ازچيزي كه صحبت كردي وچيزي كه توپستهاي قديميت خوندم خانوادت وفاميلت خيلي سنتي هستن
زندگيت بخاطرحرفاي خاله زنكها خراب نكن ودهن بين نباش
به نظرمن فعلابه طلاق فكرنكن
وبيشترسراخلاق شوهرت فكركن
موفق باشي:72:
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط روژان20
عمه من هم تو دوران عقد بهمین دلیل با نامزد عقدیش مشکل داشته و به خانواده ها کشیده شدو در نهایت جدا شد. باور کن خیلی برای یه مرد سخته که کس دیگه ایه تو رابطه شرعیش و قانونیش صادر کننده مجوز رابطه باشه(باباتون)
من هیچوقت نفهمیدم چرا بعضی از خانواده ها روی رابطه نداشتن تو دوران عقد اصرار دارن. برای روزنه امید برای ازدواج مجدد؟؟؟؟خب نمیدونن عمده ترین علت بهم خوردن ازدواج اول همین میتونه باشه؟؟؟؟
اگه از اول از اون آقا مطمئن نیستن خب چرا دخترشونو به عقدش درمیارن واگر احتمال بهم خوردن الی رغم همه تحقیقات هست خب این احتمال برای زندگیهای 50-60ساله هم هست.
بهر حال این یه خواسته منطقیه که متاسفانه عدم توجه بهش زمینه ساز خیلی از مشکلات حتی بعد از ازدواج میشه.
امیدوارم تو هم دوستم تصمیم درستی گرفته باشی و همه جوانبو دیده باشی. و کمترین ضرر عاطفی رو داشته باشی تو این موضوع.
همه ی این ها درست، ولی همونطور که این خانم و خانوادش باید در این مورد با داماد راه میومدن، داماد هم باید با خانم همکاری می کردن. :305:
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام
ماهی نقره ی شما درست می گین ما خیلی سنتی هستیم
من که گفتم پدرومادرم اصلا اجازه فکر کردن به زندگی دوباره رو نمی دن
شاید به همین دلیله من بیشتر تمرکز کردم رو اینکه خانوادم برام تصمیم گرفتن
به همین خاطر به درست و غلط بودن این زندگی فکر نمی کنم
ولی گاهی با خودم می گم اصلا اگه خانوادم هم رضایت بدن من نمی تونم با کسی که بهش اعتمادندارم زندگی کنم
همه چیز دوست داشتن و عشق نیست که بیش از حد بین ما بود
این حالات من بخاطر وابستگیه و وقتی درست فکر می کنم می بینم اون یه عیبهای داره که یه کدومش برای خراب شدن زندگی کافیه
عیبهاش
1-سابقه اعتیاد به شیشه و الانم مشکوک به اعتیاد
2-کاملا خودرای و اینکه می گه زن باید اصلا حرف نزنه و همیشه بگه چشم.وبه والدینش اصلا احترام نمی گذاشت
3-مقدار کمی دهن بینی از پدر(پدری که قبلا مادرشو در حد مرگ می زده و الان مادرش از یک چشم کوره و ...)
4-همیشه توقع داره من و خانوادم بهترین کادوها و رسیدگی ها رو بکنیم بهش ولی توقع داره من چیزی ازش نخوام
5-سر کوچک ترین مشکل می گفت طلاقت می دم تا من کوتاه بیام.ولی بعد از چند ساعت پشیمون می شد و گریه زاری راه می انداخت
حسنهاش
1-اصلا اهل نگاه به نامحرم و دوستی با جنس مخالف نیست
2-خیلی کاریه و زرنگه .اصلا یک روزم به خودش استراحت نمی داد
3-نماز خونه و خیلی رابطه اش با خدانزدیکه و به حلال و حروم خیلی فرق می ده
4-هر روز به من سر می زد و اگر روزی نمی تونست بیاد ببینتم زنگ می زد و ازم عذر خواهی می کرد
من چه بخوام چه نخوام دیگه این زندگی تموم شدست
دوستان کمکم کنید بتونم این وضعو قبول کنم
با اینکه می دونم دیگه این زندگی تمومه ولی باز نمی خوام قبول کنم .
از تنهایی می ترسم از نگاه های فامیل می ترسم .
احساس می کنم قدرت انجام هیچ کاری رو ندارم .گاهی حتی یه حموم رفتن برام سخت ترین کار دنیاست
مردم گریز شدم . نمی خوام از خونه بیرون برم
حتی گاهی ساعت ها می شینم یه گوشه تنها .دوست ندارم از جام بلند شم
زندگی دیگه برام معنایی نداره . دعا کنید زودتر بمیرم
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
عزیزم هیچ کس نمیگه که این موقعیتی که تو توش هستی موقعیت راحتی هست و میتونی به راحتی پشت سرش بذاری همیشه طلاق و جدا شدن همراه با درد و رنجه ولی چیزی که باعث مشکل میشه اینه که این درد و رنج بیش از حد معمول طولانی بشه ...
به دو سوی این رابطه نگاه کن :
1- الان برگشتی به رابطه ات و ده سال هم هست از این رابطه گذشته این آقا دوباره به سمت شیشه رفته ، اخلاق هاش به مراتب بدتر شده ، شما رو کتک میزنه ، شما بدنتون به خاطر این کتک ها آسیب دیده (به خاطر تعریفی که از مادر شوهرت کردی ) و یه بچه هم دارید که به خاطرش نمیتونین جدا بشین اگر هم جدا بشید مطمئنا موقعیت ازدواجهاتون بعد از این طلاق به مراتب کمتر میشه و حرف و حدیث فامیل هم که همیشه پشت سر ادم هست
2- شما همین الان محکم و قدرتمند به این نتیجه رسیدید که از این آقا جدا بشید باکره هستید ، از لحاظ روانی هنوز اسیب جدی ندید ، خانواده اتون ازتون حمایت میکنه و یه عالمه موقعیت خوب جلوی روی شما قرار داره که ممکنه یکیشون باعث خوشبختی همیشگی شما باشه
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
حسنتهاي اين آقا بنظرم به همه بدي هاش مي ارزه
عجولانه تصميم نگير
سرمسئله اعتيادخوب تحقيق كن
خيلي سخته آدم چطورباپدرومادرسنتيش كناربياد
يه روزي بهت ميگفتن كه درس نخون ازدواج كن اينطوري موفقتري ولي حالا كه عقدكردي اين شكلي ميكنن
طلاق موجب لرزيدن عرش خداوند ميشه
خواهرخوبم زندگيت بخاطربعضي آداب ورسومها به بادنده مثلا همين قضيه شيربها كه بنظرم خيلي رسم بي مورديه وشوهرت خيلي آينده نگره كه ميخواد باتمام سرمايش كاميون بخره
بلاخره هر كسي يه بديهايي داره ويه حسنه هايي داره
ولي مهم اينكه حسناتش چقدر مي ارزن
براساس شايدها ومممكنها طلاق نگير
خب دزسته آدم بايداحتياط كنه ولي بازم اين وسط اين دل هم مهمه
شوهرت روچقدردوست داري؟؟؟چقدرميتوني ازش بگذري؟ وتمام خاطراتت بااون فراموش كني؟
فراموش كردن يه عشق قديمي مثل سكرات موت ميمونه آدم داغون ميشه آدم حس ميكنه تمام گناهاش بااين عذابي كه ميكشه داره پاك ميشه
تواهل ريسك هستي كه همه اين شايدها وممكنهاروپشت گوش بندازي وباش بموني حاضري؟
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام
ماهی نقره ی من در مورد اعتیاد که قبلا داشته مطمئنم و از حالات روحی و گریه ها و رفتارهای غیر طبیعیش حدس می زنم کسی که گفته الانم گاهی مصرف می کرده دروغ نگفته
من و همسرم بسیار عاشقانه بودیم باهم درسته ولی عشق کافی نیست
الان این جدایی و قهر از مهر امسال شروع شده من تو این چهار ماه ده کیلو وزن کم کردم
همسرمو هم تو دادگاه می بینم هر سری از سری قبل لاغر تر شده
خیلی هم دلم براش می سوزه ولی عشق کافی نیست
من احساسی فکر می کنم ولی همون پدرو مادری که آرزوی ازدواج منو داشتن مسلمه که از طلاق من خوشحال نمی شن.پس حتما صلاح منو می خوان.همسرم خیلی بی آبرو هست .اون سر همین آخرین اختلاف پیش فامیلا رفته بود هر چی از دهنش در اومده بود فحش داده بود به پدرم .خواهر برادرام هنوز تک تک فحشا یادشونه .
اون جریان شیربها مال سال پیشه .همون موقع نمی دونی چقدر پشت پدرم بهم بد گفت و من به خاطر دوست داشتنش فقط خواستم مسئله حل بشه و با کوتاه اومدن خانواده من حل شد
می دونی اصلا پولش مهم نیست .این نشون دهنده تعهد پسره
همون پارسال کامیون خرید و سه ماه باهاش کار کرد . در آمد خوبی هم داشت بعد ماشینو فروخت خونه خرید .کلی هم تو قرض افتاد
به همین خاطر بسیار زیر فشار عصبی بود با پدرش دعوا می کرد خرج عروسی رو بده و این وسط به خانواده منم هر جور دلش می خواست بی احترامی می کرد تا پدرش راضی بشه خرج عروسیشو بده
اون چهارچوب زندگیش و تصمیماتش درست بود ولی رفتارای بیمارگونه اش همیشه کارو خراب می کرد
به دور از این حرفا به خاطر همین دوست داشتنش من خیلی با خانوادم دعوا کردم
تا حالا بی احترامی از طرف خانوادم بهم نشده بود ولی تو این مدت خیلی فحش شنیدم
سه روز چیزی نخوردم تا فشارم شدید افتاد.بارها داد زدم و فریاد زدم .برادرم گفت تو اگه بری انگار پیش همه فامیل نشون دادی پدرت مقصره و اگه اینکارو بکنی هردوتونو می کشم
خانوادمم که بهم گفتن یا ما یا همسرت
یا قید همسرتو بزن یا قید خانوادتو .من هرجور خواستم راضیشون کنم من هردو رو کنار هم می خوام نتونستم چون دلایل اونا منطقی تر بود .من نتونستم جز عشق دلیل دیگه ی بیارم
من نمی تونم به همسرم اعتماد کنم که سر هرچیز کوچیک بهم می گفت طلاق
به همین دلیل تصمیمم به طلاقه
خواهش می کنم دودلم نکن چون هیچ راه دیگه ی ندارم
عقل سلیم می گه پدر و مادرو نمی شه گذاشت کنار ولی همسرو می شه.
برام دعا کنید دلم آروم بشه وبپذیرم شرایط جدیدرو:323:
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام خانومی
بهتری انشالله؟
ببین
هر زندگی مشکلات و سختیهای خاص خودشو داره.اصلا در این شکی نیست.اما حد و مقدار این سختی ها فرق داره.
مثلا یکی شوهرش مشروب میخوره و مواد مخدر مصرف میکنه و روزی صد بارم زنشو میزنه.یه مرد دیگه عادت دیگه ای داره.مثلا وقتی قهر میکنه با زنش غذا نمیخوره.
خوب ببین اینا هر دو ایراده.اما میبینی چقدر باهم فرق میکنن.اولی رو اصلا نمیشه تحمل کرد اما دومی رو میشه.
حسنهای همسرت خوبه.اما عیبهاش هم کم نیست.
همون مورد اولش خطرناکه.و میتونه دلیل این همه پرخاشگری و دوگانگی رفتارش بخاطر مصرف همون مواد باشه.
اما باید مطمئن بشی.صرف اینکه کسی بهت گفته نمیتونه برات دلیل و سند باشه.
مورد اخر هم سخته.
مردی که تا تقی به توقی میخوره میگه طلاق زندگی کردن باهاش سخته.ممکنه روزی هزار بار تن و بدنت رو بلرزونه و طلاق طلاق کنه.
ببین خواهر خوبم
بشین فکراتو بکن.
خداروشکر که منطقی هستی و فقط عشق رو دلیل بر ادامه زندگی نمیدونی..
اما ما نیمیگیم جدا شو یا ادامه بده.
قبل از هرچیزی ازت میخوام بدون اطلاع پدر و مادرت( فعلا) به یه مشاور مراجعه کن و شرایط رو بگو.
فعلا اصلا و ابدا فکرت رو مشغول حرفها و تهدیدهای پدر و مادرت نکن.
تو بچه اونایی.مطمئن باش اگر با یه دیو هم ازدواج کنی اونا بعد از یه مدت دلشون نرم میشه.
الان باید یکی بهت کمک کنه تا درست و منطقی تصمیم بگیری.
انقدر مصمم به طلاق نباش.تا خدا نخواد هیچی نمیشه.البته خودت هم باید کمک خودت کنی.
ازت میخوام یه فرصت دیگه به خودت و همسرت بدی.اما باید مدتی تحت نظر یه مشاور باشید هم تو هم همسرت.
تا قطعی نشدن نتیجه مشاوره بهتره به پدر و مادرت چیزی نگی.اگر مشاور تایید کرد که میشه با همسرت ادامه بدی یه فکری میکنیم تا پدر و مادرت هم راضی بشن.
یادت باشه:
خودت باید برای زندگیت تصمیم بگیری.فقط خودت.و کنارش هم از یه مشاور کمک بگیر.مشورت خوبه.اما نه با پدر و مادر به خصوص در این مسائل.پدر و مادر احساسی رفتار میکنن و نمیتونن راهنماییت کنن.
موفق باشی
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام تسلیم خدای عزیز
من فقط یک نکته رو اینجا متذکر بشم که حتما تحقیق بیشتری در موردش بکنی
شنیدم تمام موادی که پایه هشیش هستند قابل ترک نیستن، اگر هم باشن تو ایران نداریم داروهای مورد نیازش رو...
من کسی رو میشناختم که زندگی عاشقانشون زبانزد همه بود، پسره اول تریاکی بود، بارها سعی کردن ترکش بدن، آخر هم به شیشه کشیدن رسید و دختره مجبور شد با یک بچه طلاق بگیره .. چون امینت و آرامش بچش هم به خطر افتاده بود... (بچه رو هم مشاور بهش توصیه کرده بود که بیاره تا شوهرش مقید تر بشه نسبت به زندگی)
پس این قضیه ی اعتیاد رو در موردش مطمئن شو و دست کم نگیرش
برات آرزوی خوشبختی دارم خانمی :72:
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
عزيزم دركت ميكنم شرايط سختي ولي اگه چيزي هم بينتون بوده خب محرم هم بوديم و كار اشتباهي انجام نداديد
به جاي اينكه فكرت مشغول اين موضوع كني و انرژيت رو بذار براي اينكه آيا طلاق آخرين و بهترين راه؟
آيا نياز نيست كه يكم تلاش كني براي اصلاح شوهرت؟
خب اگه اونم در خواستي ازت داشته شايد نياز داشته و اون بحث طلاق هم بخاطر عصبانيتش و از روي بي تجربگيش بوده دليل نميشه با يه بحث كه زندگي را به دادگاه كشوند ، زندگي انقدر بالا و پايين داره كه نه تنها با ايشون بلكه با هر فردي ديگه هم زندگي كني مشكل توي هر زندگي هست هيچ مرد يا زني كامل و بدون إيراد نيست.
اگه إرسال هاي من رو بخوني ميبيني كم مشكل نداشتم ولي 5 سال تحمل كردم و تلاش دوست داشتم بكنم كه زندگيم رو درست كنم .
بزرگترين اشتباهتون مثل من اين بوده كه مسائل خصوصي بين خودتون به اطراف انتقال دادي و اين خودش بدترين ضربه رو به زندگيمون ميزنه.:323:
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
خیلی رک بگم ، به عنوان یه مرد
مردی که اینجور رفتار های کودکانه و عصبی رو داشته باشه به درد دوستی هم نمی خوره
خوبه بعضی جاها خیلی رک رفتار کنیم و آینده رو نشون طرف مقابلمون بدیم
شما زندگی خودتون رو 100 درصد شکست خورده بدونید ( اگر بخواهید وارد یه خانه بشید )
مطمئنا آسون نیست که بخواهید جدا شید ولی بعضی وقت ها درد جراحی رو تحمل می کنیم تا جلوی بیماری ها رو بگیریم
تو این مورد با توجه به گفته های شما ( اگر 100 درصد تایید باشه حرف هاتون ) جدا شدن بهترین کار ممکن هست
بهتر هست به جای فکر به گذشته و ناراحتی ، به فکر این باشید چه اشتباهاتی در انتخابتون داشتید که بار دیگه تکرار نشه
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
سلام تسلیم خدای عزیز؛
درک کردن شرایطت چقدر برام آسوونه! احساس الانت رو خوب می فهمم.
در مورد اینکه طلاق بگیری یا نه حرفی ندارم چون تخصصی ندارم که بتونم در مورد سرنوشت یه زندگی نظری بذارم.
اما می خوام یه تجربه رو برات بگم:
تسلیم عزیزم؛ اینجوری بخوای پیش بری چه طلاق بگیری و چه به زندگیت ادامه بدی تو حس شکست رو تو وجود خودت احساس می کنی!
اگه طلاق بگیری، خودتو شکست خورده می دونی چون بعد از جدایی مدام خوبی ها میان جلوی چشمت و فقط حسرت می خوری که چرا بیشتر برای زندگیت تلاش نکردی.
اگرم طلاق نگیری؛ فشارهای احتمالی زندگی مطمئناً دائماً بهت گوشزد می کنه که چرا زودتر از اینا جدا نشدی! اینم یعنی شکست!!!
فارغ از حرف پدر و مادر و خواهر و... خودت تصمیم بگیر؛ تصمیمی که بعداً پشیمونت نگیری، زندگی تو به کمی قاطعیت از جانب خودت نیاز داره. تسلیم خدا بودن معنیش هر چه پیش آید خوش آید نیست معنیش تلاش برای رسیدن به هدف و راضی بودن به نتیجه ای که خدا رقم می زنه است.
امیدوارم آرامشی نصیبت بشه که تک تک روزهای عمرت رو زندگی کنی و اون دنیا از این زندگی لذت ببری. http://www.freesmile.ir/smiles/309020_girl_angel.gif
-
RE: دارم طلاق می گیرم .خودمو یه شکست خورده می بینم
ممنونم از همه دوستان که راهنماییم کردید
مریم جان ممنونم که اومدی و راهنماییم کردی
من خودم پیش دو تا مشاور رفتم .وقتی گفتم سابقه مصرف شیشه داشته
گفتن جداشو و اصلا این ریسک رو نکن باهاش بری تو زندگی بعد با هزار مشکل دیگه باید جداشی
ولی من می گم همین که اون نماز می خونه شاید برای این باشه که جلوشو بگیره که نره سمتش
دوباره باز می گم نه همین که یهو انقدر عصبانی می شه که حد نداره و بعد از یک ساعت پشیمون می شه و شروع به گریه می کنه اینا علائم مصرفه .
می دونید دوستان من مشکلم اینه خانوادم نگذاشتن با هم پیش مشاور بریم و بعد تصمیم به طلاق یا دوستی بگیریم
به خاطر همین همش احساس می کنم نکنه یه راهی بوده نکنه دارم اشتباه می کنم .
که خوب فکر کنم اینکارو دادگاه می کنه .
تمرکزم رو اینه که اونا تصمیم گرفتن .به خاطر همین اصلا به درست و غلط بودن زندگی فکر نکردم
راستش الان دیگه حرمتها بین خانواده ها برداشته شده منم برای اینکه همسرم فکر کنه دیگه نمی خوامش و راضی بشه زودتر به طلاق تو دادگاه (فقط تو دادگاه می بینیم هم دیگه رو)خیلی سرد برخورد می کنم و جواب خواهش کردناش اخمه واینکه با من حرف نزن .تو برام غریبه ی و این مدل حرفا
دیگه نه خانواده اون راضی به این ازدواجن نه خانواده من
حتی پدرمو همسرم همش پشت در دادگاه باهم کل کل می کنند
دیگه اگر معجزه هم بشه و این جدایی بین ما نیاد باز نمی شه این طور زندگی کرد
و اینکه دوستان راست می گن شیشه شوخی بردار نیست
حتی بعضی ها بهم می گن مواظب باش این جور آدما خطرناکن یهو دیدی پای اسید پاشیو این چیزها اومد وسط
-
سلام
چند روز پیش همه چیز تموم شدو ما از هم جدا شدیم
رای نفقه که صادر شد همسرم دید 6ماه اصرارش نتیجه ی نداشت برای دوستی
و حالا باید نفقه رو بده وگرنه می ره زندان
و راضی شد برای طلاق
نفقه و مهریه رو بخشیدم و همه کادوها و طلاها رو پس دادم و تمام
خیلی برام سخته خیلی سردرگمم .برای من چاره ی جز طلاق نمونده بود چون پدرو مادرم نمی خواستند
دیگه از دست این بی احترامی هاش به ستوه اومده بودن
خیلی حالم بده از یه طرف دائم خاطرات همسرم پیش رومه و باور نمی کنم این طلاقو
به خدا خیلی سخته اصلا باور نمی کنم
مثل کسی شدم که عزیزش مرده
و از طرفی آینده رو سیاه می بینم
من قبل از این خواستگار نداشتم و هر کسی می اومدو می رفت
حالا احساس می کنم با این شرایط تا آخر عمر ازدواج نکنم و حسرت به دل بمونم
وقتی می رم مهمونی هر کسی از فامیل هم منو می بینه می گه ازدواج چیه همین جوری راحت زندگی کن
انگار دیگه کسی امید به ازدواج دوباره من نداره
-
سلام دوست خوبم
حالا که همه چیز تموم شده فقط و فقط باید به فکر ساختن روحیه ات باشی.الان دیگه فکر کردن به گذشته و چرا چرا کردن فایده نداره
طلاق یه مرحله سخت تو زندگی هرکسیه.که با کمک گرفتن از یه مشاور و توکل به خدا میتونی بذاری پشت سر.
حق داری.چون ضربه خوردی همه چیز رو تباه شده میبینی.همه افرادی که جدا میشن اوایلش همین حس و حال رو دارن و بدون فقط این حالت مختص تو نیست.
کم کم به خودت میای و میبینی که حکمتی در این جدایی بوده.
یکی از زندیکان منم جدا شد از همسرش.اوایل دقیقا مثل شما بود.هرچقدر به ازدواج مجدد ترغیبش میکردیم اون قبول نمیکرد.
تا اینکه یکسال بعد از جداییش ازدواج کرد و خدا میدونه چه همسر نازنینی نصیبش شده و چقدر راضیه.روزی چند مرتبه میگه خداروشکر که اون زندگی تموم شد و من روی ارامش رو دیدم.
به حرفهای اطرافیان هم توجه نکن.متاسفانه بعضیها میخوان ارامش بدن بدتر میان و نمک روی زخم ادم میپاشن.
حتما به فکر روحیه ات باش.این دوران نقاهت تموم میشه و تو با شادابی و با روحیه خوب برمیگردی سر یه زندگی جدید.
سرت رو حتما با کار و درس و ورزش گرم کن.
من بازم برات مینویسم
مراقب خودت باش
موفق باشی
-
تسلیم خدا ی عزیز سلام
خواهر مهربونم آلان حالتو مفهمم منم سه روز دیگه عده ام تموم میشه جدایی سخته خیلی سخت ولی خدا وقتی یه اتفاقو برامون رقم میزنه صبرشم بهمون میده.
خدا خودش بارها تو قران گفته بعد از سختی آسانی قرار دادیم. و برای هر چیزی زمانی مشخص کردیم.
سوره طلاق رو بخون با معنیش. خوندنش به من آرامش میده. خدا خودش تو سوره طلاق گفته تو نمیدانی شاید خدا بعد از طلاق وضع تازه یا وسیله اصلاحی فراهم کند.
عزیزم فکر نکن صدام از جای گرم در میاد و درکت نمیکنم . میدونم احساس خلاء میکنی .منم مثل شما دارم روزهای سختی رو میگذرونم ولی به لطف خدا امیدوارم و میدونم این روزا میگذرن روزهای خوب در راهن. آرام جان دیگری در راهه. فقط باید صبور باشیم مراقب خودت باش. به دیگران اجازه نده با حرفاشون رو زخمت نمک بپاشن
من بهت یوگا رو پیشنهاد میکنم خودم رفتم واقعا آرام بخشه. خواهر عزیزم منم اگه قابل باشم واست دعا میکنم .
زندگی ،خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ،تنهائی ست
-
ممنونم از شما
منم با همین سوره طلاق کمی آروم شدم
چند روز پیش خیلی حالم بد بود
قرآنو برداشتم گفتم خدایا من نمی تونم این طلاقو تحمل کنم تو باهام حرف بزن
باور کن اتفاقی لای قرآنو باز کردم سوره طلاق اومد
و اولین جمله ی که از سوره به چشمم خود ان مع العسر یسری بود (آیه هفتم)
(خدا با این معجزه های کوچیک نشون می ده حواسش بهم هست)
:310:
این فقدان خیلی عذابم می ده
یاد نقشه های که برای تک تک مراحل زندگیمون کشیدیمو ناتموم موند:302:
یاد خاطراتش داره دیونم می کنه
اینکه من دیگه هیچوقت نمی تونم ببینمش و برای همیشه زندگیمون تموم شده داره داغونم می کنه
اینکه من دیگه هیچوقت نمی تونم ببینمش و برای همیشه زندگیمون تموم شده داره داغونم می کنه
اینکه من دیگه هیچوقت نمی تونم ببینمش و برای همیشه زندگیمون تموم شده داره داغونم می کنه
:47:
احساس می کنم دیگه قدرت انجام هیچ کاری رو ندارم
نمی دونم بعضی از آدما از شکستن دل یه آدم دلشکسته لذت می برن
همین جوری حالم افتضاح هست . می رم بیرون از خونه حالم بهترشه اما...
چند روز پیش توی یه مهمونی زن داییم یه آهنگی رو تو گوشیش روشن کردو گفت ببین انگار مال تو خونده
مضمون آهنگ این بود :جوونیم رفت. زندگیم تموم شد . تنهایی قسمتم شد.پیر شدمو تنها موندم
نمی دونید چقدر حالم بد شد.از بد دلی این آدما
حالا همین آدم تو فامیل از هر نظر سرآمد بقیه است
همسر خوب و مهربان.فرزندان خوب. خوشبخت ترینو بی غم ترین آدم فامیله
هیچی نگفتم داییم فهمید اون چه کار کرد سریع گوشی رو از دستم گرفت
خدایا تنهام نگذار . خدایا آرام جانی برام بفرست
خدایا نگذار تنها بمونم
خدایا جوری خوشبختم کن که کسانی که از غم من شادن . از شادیم و خوشبختیم غمگین بشن
-
دوست عزیزم تسلیم خدا :
همین الان پستت رو دیدم دوست ندارم بگم متأسفم واسه این اتفاق چون واقعاً معلوم نیست تآسف برانگیز باشه. از کجا معلوم؟ آخه تا یه چای سردشده رو از تو فنجانت خالی نکنی نمیتونی لذت خوردن چای داغ رو تجربه کنی. باید این آقا میرفت و جا خالی میشد برای کسی که لایق اونجاست. منم مثل بارانی عزیز نفسم از جای گرم بلند نمیشه،خودت که میدونی من یه ساله چه خونی به دلم میشه،حالا نامزدم برگشته و روزی هزار بار به دست و پام میافه که تو خیلی خوبی مریم!!!!! منم بهش گفتم اون وقتی که چیک چیک مستونت بود،یاد زمستونت بود:315: کلی هم اشک تمساح ریخت.
خلاصه اومدم بهت بگم ببین دوست گلم اصلاً اگه ناراحت نباشی که باید به سلامت روانت شک بکنی،ناراحتی در همچین مورد سنگینی خیلی هم طبیعیه ولی محکم باش ،سر خودت رو گرم کن،هی نشین گذشته رو شخم بزن، تنها کسی که میتونه به من و شما و امثال ما که حقشون خورده شد کمک کنه اول خداست،دوم خداست سوم هم خداست.به او توکل کن:323:
منم تا قبل سال جدید جدا میشم و میشیم عین هم،پس بدون که میفهممت:313:
-
تسلیم خدای عزیز
الهی قربون دلت برم. به خدا وقتی نوشته هاتو میخونم انگار که حرف دل خودمه اشکام سرازیر میشه
این فقدان خیلی عذابم می ده
یاد نقشه های که برای تک تک مراحل زندگیمون کشیدیمو ناتموم موند
خواهر خوبم من از تو هم جلوتر بودم 5 سال تو خونه خودم یه زندگی مستقل داشتم و حالا باز شدم دختر خونه بابام ولی من دیگه اون دختر سابق نیستم که .تو قلبم یه زخم بزرگ دارم. اینو نمیگم که فکر کنی شرایط تو خوبه و مال من بدتر .نه هر کدوم از ما واسه آیندمون هزارتا نقشه داشتیم که نقش بر آب شد. ولی این اتفاق به خواست خدا بوده و با گذشت زمان فقط پی به حکمتش میبریم.
اینکه من دیگه هیچوقت نمی تونم ببینمش و برای همیشه زندگیمون تموم شده داره داغونم می کنه
منم بارها و بارها از خودم میپرسم مگه میشه شوهرم.کسی که بیشتر از همه اعضای خانواده ام حتی مادرم بهم نزدیک بود .کسی که فکر میکردم بهم تعلق داره و بهش تعلق دارم دیگه رفته که رفته .دود از سرم بلند میشه. فقط و فقط اینکه خواست خدا بوده میتونه آرومم کنه
عزیزم راجع به فامیلهاتم باید بگم فامیلها و اطرافیان منم همینطوری هستن ولی من به مامانم گفتم در نبود من یه طوری بهشون بگه اصلا راجع به جدایی من هیج صحبتی با من نکن چون ناراحت میشه و خوشبختانه موثر بود. تو هم از مامانت یا خواهرت بخواه این موضوع رو به دیگران انتقال بدن.
عزیز دلم میدونم میفهمم سخته سخته خیلی سخت .ولی خدا ما رو تنها نمیزاره مطمئن باش. این نیز بگذرد. در که همیشه رو یه پاشنه نمیچرخه. اگه روزهای غم نباشن روز های خوشی که معنی پیدا نمیکنن.
زندگی ،خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ،تنهائی ست
-
هیچ چیز و هیچ کسی نمیتونه بدبختت کنه ولی افکارت به راحتی میتونه این کار رو بکنه.
پس حواست باشه دوستم:81:
-
مریم جان می شه بیشتر بهم توضیح بدی؟؟؟؟؟؟
-
اجازه نده این جدایی برات بشه نقطه ضعف که هرکی از راه میرسه دست بذاره روش، نذار این جدایی باعث بشه که به خودت و ارزشهات شک کنی ، اجازه نده این جدایی بشه دست مایه افسردگی و زانوی غم بغل کردن، اجازه نده بشه باعث اینکه به هر نالایقی از ترس تنهایی جواب مثبت بدی، نشه باعث غصه خونواده ت، نشه باعث اینکه فکر کنی همه تقصیرها از تو بوده و کلی مباداهای دیگه. اجازه ندی این افکار خدای ناکرده باعث بدبختیت بشه. چون حتمأ این جدایی باعث بدبختیت نمیشه. بهت قول میدم:73:
-
دوست عزیزم سلام امیدوارم روبه راه باشی
جملات قشنگی رو میخوندم احساس کردم واسه روحیه شما هم میتونه مفید باشه
می دونی چرا شیشیه جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.
تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت
اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان
وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره
وقتی شما برای دیگران دعا می کنید، خدا می شنود و انها را اجابت می کند و بعضی و قتها که شما شاد و خوشحال هستید یادتان باشد که کسی برای شما دعا کرده است
مراقب خودت باش عزیزم
زندگی ،خاطره آمدن و رفتن ماست
لحظه آمدن و رفتن ما ،تنهائی ست